جامعیت مقاله متوسط
عنوان بندی متوسط
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

فرعون

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«فرعون» نامی است که قرآن به فرمانروای مصر در زمان حضرت موسی علیه السلام اطلاق نموده است. این واژه ۷۴ بار در قرآن کریم آمده است. در فرهنگ اسلامی فرعون نماد تکبر، خودخواهی و سرکشی در مقابل خداست. فرعون لقب پادشاهان قدیم مصر است؛ اما فرعونی که در زمان ولادت حضرت موسی علیه السلام بر مصر حکومت می‌کرد، در کتاب‌های تاریخ دوره اسلامی، قابوس بن مصعب نامیده شده است و عبرانیان او را فرعون تسخیر می‌نامند. به زعم اکثر مورخان، فرعون تسخیر، رامسس یا رعمسیس دوم است. او سومین نفر از سلسله نوزدهم فراعنه مصر بود.

وجه تسمیه فرعون

در مورد وجه تسمیه فرعون نظرات زیر وجود دارد:

  1. اسم عام است و به تمام سلاطین مصر گفته می‌شده، چنان که قیصر لقب سلاطین روم و کسرى لقب شهریاران فارس می باشد.[۱]
  2. فرعون اسمى غیرعربى است که به اعتبار گستاخى و گردنکشى او این چنین نامیده شده است.[۲]
  3. برخی نیز گفته اند: بعید نیست از ماده «فارع» مشتق شده باشد به معنی قتل، انتقام و غارت و یا از ماده «فرع» به معنی هرج و مرج یا فقدان نظم باشد.[۳]

اما فراعنه مصر ۲۶ سلسله بودند و مدت حکومت آن ها نزدیک به سه هزار سال بوده است.[۴] که مشهورترین آن ها عبارتند از:

  1. فرعون ابراهیم که نامش سنان بوده است.[۵]
  2. ریان بن ولید، فرعون معاصر حضرت یوسف علیه السلام.
  3. قابوس بن مصعب، معاصر ولادت حضرت موسی علیه السلام.
  4. ولید بن مصعب یا ولید بن قابوس، فرعون زمان خروج موسی علیه السلام.[۶]

فرعون در قرآن

لفظ فرعون ۷۴ بار در قرآن مجید آمده و در داستان هاى بنى اسرائیل و حضرت موسى علیه السلام به چشم می خورد.[۷] در هیچ کدام از آیات قرآن به اسم فرعونی که در زمان حضرت موسی علیه السلام، بر مصر فرمانروایی می کرده، اشاره نشده است. فرعون زمان حضرت موسی پادشاهی متکبر بود و به ملک مصر و نهرهایش و مقدار طلایى که او و هوا خواهانش داشتند، مباهات می نمود: «قَالَ يَا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَهَٰذِهِ الْأَنْهَارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلَا تُبْصِرُونَ* أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هَٰذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَلَا يَكَادُ يُبِينُ* فَلَوْلَا أُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ». (سوره زخرف، آیه ۵۱-۵۳)

چیزى نگذشت که ادعای ربوبیت نمود و بانگ «أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلَىٰ»(سوره نازعات، آیه24) سر داد. و حتی بالاتر از آن ادعای الوهیت نمود: «وَقَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَا الْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُمْ مِنْ إِلَٰهٍ غَيْرِي»؛ و فرعون گفت: ای جمعیت اشراف من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم. (سوره قصص، آیه ۳۸)

خواب فرعون:

فرعون در خواب دید آتشى از طرف بیت المقدس شعله کشید و همه خانه هاى مصر را بسوزانید و بنى اسرائیل را ضررى نرسید، هراسان از خواب بیدار شد و معبرین را جمع نمود که خواب وى را تعبیر نمایند. گفتند: از بنى اسرائیل پسرى متولد می گردد که هلاکت تو بدست اوست. این بود که فرعون زن هاى قابله را بر زن هاى حامله گماشت که هر زنى پسر آورد آن پسر را بکشند و هر زنى دختر آورد را برای خدمتکاری زنده می‌گذاشت: «وَفِي ذَٰلِكُمْ بَلَاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ»(سوره بقره، آیه49): و براى بنى اسرائیل کشتن پسران و به اسارت درآوردن دختران بلاء و فتنه بزرگى بود.[۸]

اما از آنجا اراده الهی بر زنده نگه داشتن حضرت موسی علیه السلام و نابودی فرعون قرار گرفته بود حضرت موسی علیه السلام در دربار خود فرعون رشد نمود و پس از مدتی به پیامبری رسید.[۹]

موسى بعد از مبعوث شدن به رسالت با برادرش هارون پیش فرعون آمده و رسالت خویش را بیان داشتند و گفتند: ما دو فرستاده پروردگار تو هستیم، بنى اسرائیل را به ما واگذار و عذابشان نکن بر تو معجزه اى از خدایت آورده ایم. سلام بر آن که تابع راه هدایت است، خداوند فرموده: هر که ما را تکذیب کند و از حق روى گرداند عذاب خدا در کمین اوست: «ثُمَّ أَرْسَلْنَا مُوسَىٰ وَأَخَاهُ هَارُونَ بِآيَاتِنَا وَسُلْطَانٍ مُبِينٍ * إِلَىٰ فِرْعَوْنَ وَمَلَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكَانُوا قَوْمًا عَالِينَ»: آنگاه موسى و برادرش هارون را با آیات خود و دلایل روشن به سوى فرعون و پسران قومش فرستادیم، اما آنها که مردمى برترى جو بودند کبر ورزیدند. (سوره مومنون، آیه ۴۵-۴۶)

فرعون گفت: «فَمَنْ رَبُّكُمَا يَا مُوسَىٰ؟»: موسى پروردگار شما دو برادر کیست؟ او گفت: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطَىٰ كُلَّ شَيْءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَىٰ»: پروردگار ما آنست که هر چیز را آفریده و به راه هاى ادامه زندگى هدایت فرموده است.

فرعون گفت: «فَمَا بَالُ الْقُرُونِ الْأُولَىٰ»: حال مردمان گذشته (که به خدا ایمان نیاوردند) چیست؟

موسى گفت: «فِي كِتَابٍ لَا يَضِلُّ رَبِّي وَلَا يَنْسَى»: ماجراى آن ها در کتابى موجود است خدایم نه یکى را جاى دیگرى می گیرد و نه فراموش می کند همان خدائی که زمین را براى زندگى آماده کرد و در آن راهها قرار داد و از آسمان آب بارانید و اصناف مختلف نباتات را به وسیله آن به وجود آورد، بخورید و چهارپایانتان را بچرانید و در آن ها خردمندان را دلائلى است بر وجود و تربیت پروردگار، شما را از این زمین آفریده ایم و در آن بازمی گردانیم و بار دیگر از آن بیرون می آوریم: «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ تَارَةً أُخْرَىٰ».

فرعون که نخوت سلطنت وجودش را فراگرفته بود در مقابل موسى و هارون تسلیم نشد. نبوت آن ها را تکذیب کرد و از پذیرش امتناع نمود و با کمال غرور گفت: «أَجِئْتَنَا لِتُخْرِجَنَا مِنْ أَرْضِنَا بِسِحْرِكَ يَا مُوسَىٰ»: موسى آمده اى تا با جادوى خودت ما را از دیارمان بیرون کنى؟!! ما هم سحرى در مقابل سحر تو می آوریم روزى را معین کن که بدون عذر در آن روز گردآئیم و با جادوگران ما مبارزه کن تا جواب جادوى تو را بدهند. موسى فرمود: روز عید و آنگاه که مردم در وقت چاشت جمع گردند روز ملاقات ما باشد. (سوره طه، آیات ۴۷-۵۹)

فرعون مأمورانى به اطراف فرستاد تا عده زیادى ساحر از هر طرف جمع کرده به پایتخت آوردند. فرعون قول داد که در صورت غلبه به موسى از مقربین درگاهش خواهند بود.

موسى به ساحران فرمود: «وَيْلَكُمْ لَا تَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِبًا فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذَابٍ وَقَدْ خَابَ مَنِ افْتَرَىٰ». واى بر شما به خدا نسبت دروغ ندهید و با این آمادگى خود مرا مانند خودتان جادوگر قلمداد نکنید من مأمورى از جانب آفریدگارم، خدا شما را با عذابى در این صورت خواهد کوبید هر که به خدا دروغ بندد زیانکار است...

عده اى گفتند: این دو برادر دو جادوگرند، می خواهند شما را بوسیله جادو از دیارتان برانند و طریقه شریفتان را از بین ببرند و شما را به خود برده کنند، حیله خود را یکجا کنید و در برابرشان صف آرائى نمائید هر که امروز پیروز گردید نجات یافته است. ساحران گفتند: موسى تو اول سحر خودت را بکار مى بندى یا ما اول بکار بندیم؟ موسى گفت: نه شما اول بیاندازید، جادوگران سحر خویش را بکار بردند، مردم از سحر آنها چنان خیال کردند که ریسمان ها و عصاهائی که به زمین انداخته اند به مارها مبدل شده و حرکت می کنند و حتى خود موسى نیز چنان خیال کرد.

«فَإِذَا حِبَالُهُمْ وَعِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّهَا تَسْعَىٰ»: موسى با دیدن آن منظره ترسید (از این که مردم گمان کنند این ها واقعیات است.) خطاب رسید: نترس تو پیروزى، عصایت را بیانداز آن چه به باطل کرده اند خواهد بلعید کار اینان کار ساحر است و رستگارى از ساحر به دور.

عصا در دم اژدها شد و همه آن ابزار را به کام خویش فروبرد، جادوگران از دیدن آن دانستند که موسى ساحر نیست و مبعوث از طرف خدا و کارش معجزه است لذا به موسى ایمان آوردند.

فرعون در کارش فروماند و به تهدید و ارعاب دست زد و به ساحران فریاد کشید: آیا بى آنکه من اجازه دهم به موسى ایمان آوردید؟ او استاد شما است که تعلیمتان داده، بدانید که دست و پاهاتان را به عکس می برم و در درختان خرما بدارتان می آویزم و خواهید دانست که عذاب کدام یک ما سخت تر است شاخ و شانه کشیدن فرعون مؤمنان را ارعاب نکرد و در جواب فرعون گفتند: «لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلَىٰ مَا جَاءَنَا مِنَ الْبَيِّنَاتِ وَالَّذِي فَطَرَنَا فَاقْضِ مَا أَنْتَ قَاضٍ...» (سوره طه، آیات ۶۰-۷۲)[۱۰] ساحران در جواب فرعون گفتند: تو را بر معجزاتى که براى ما آمده (و مکشوف گردیده) و بر کسی که ما را آفریده است برنمى گزینیم، پس حکم کن هر حکمى که می کنى، جز این نیست که تو در این زندگانى دنیا حکم می کنى، (ولى در آخرت کارى از تو ساخته نیست.) البته ما به پروردگارمان ایمان آوردیم تا گناهان ما را (از شرک و نافرمانی ها) و عملیات سحریه ئى که ما را بر آن مجبور کردى، بیامرزد و خدا خوب است و پاینده است.

سپس فرعون همه کسانى را که ایمان آورده بودند زندانى کرد و پس از آن بود که خداوند بلاى طوفان و ملخ و... را بر آنها فرستاد و سرانجام فرعون آنها را آزاد کرد تا همراه موسى بروند.

آن وقت خداوند به موسى وحى کرد، (بندگانم را حرکت بده) پس موسى همراه بنى اسرائیل حرکت کرد تا از دریا عبور کنند و مصر را پشت سر بگذارند. فرعون هم یاران خود را جمع کرد و پیش قراول سپاه او ششصد هزار نفر پیاده بود و خود همراه دو هزار سواره به دنبال آن ها به راه افتاد، همان طور که خداى متعال حکایت مى کند، (ما آن ها را از باغ ها و چشمه ها و گنج ها و جایگاه نیکویشان بیرون آوردیم و آن ها را به میراث به بنى اسرائیل دادیم، وقتى که پیروان موسى به کنار دریا رسیدند و دیدند فرعونیان به آن ها نزدیک مى شوند، گفتند: هر آینه ما دستگیر مى شویم، اما موسى گفت: هرگز پروردگارم همراه من است و مرا هدایت مى کند یعنى مرا نجات مى دهد).

آن وقت موسى به دریا نزدیک شد و به آن دستور داد که شکافته شود، دریا گفت: اى موسى طلب بزرگى و استکبار مى کنى که مى خواهى من براى تو شکافته شوم، در حالى که من لحظه اى پروردگارم را عصیان نکرده ام، اما در میان شما نافرمان و گنه کار هم وجود دارد، موسى گفت: بترس از این که نافرمانى کنى، چون آدم را معصیتش از بهشت بیرون کرد و ابلیس را معصیتش دچار لعن الهى نمود، دریا گفت: پروردگارم عظیم و بلندمرتبه است و من از امر او اطاعت مى کنم.

در این وقت یوشع بن نون برخاست و از موسى پرسید: اى رسول خدا امر پروردگارت چیست؟ فرمود: باید از دریا عبور کنیم و این در حالى بود که پاهاى اسبش در آب بود، همان دم خداوند به موسى وحى فرمود: (با عصایت به دریا بزن) وقتى موسى با عصاى خود به دریا زد، ناگهان دریا از هم شکافت و از هر جانب آب چون کوهى سر برآورد و چون قوم موسى دوازده فرقه بودند، در میان دریا دوازده راه خشک پدید آمد که هر فرقه از راه مخصوص خود عبور کردند، گروهى که همراه موسى بودند با ناراحتى پرسیدند: اى موسى برادران ما کجا هستند؟ آن حضرت گفت: آنها در کنار شما در حال عبور از دریا هستند، اما کسى این گفتار را باور نکرد، لذا خداوند مهربان آن راهها را به هم متصل نمود، به طورى که هر فرقه، فرقه دیگر را مشاهده کرده و با آن ها سخن گفتند و آرامش یافتند، در همان دم فرعون و سپاهیانش به کنار دریا رسیدند، فرعون به یارانش گفت: آیا نمى دانید من که پروردگار برتر شما هستم، دریا را براى شما شکافته ام، همراه من وارد آب شوید، اما کسى جرأت نکرد و همه از بیم جان خود ایستاده بودند و نگاه مى کردند.

عاقبت فرعون:

فرعون خود قدم در میان آن راه دریایى گذاشت، منجم به او گفت: وارد این راه مشو، اما فرعون قبول نکرد و سوار بر اسب شد و قصد عبور کرد، اسب او از رفتن امتناع کرد. اما جبرئیل آن اسب را به پیش راند، وقتى فرعون وارد شد و آسیبى ندید، سایرین هم جرأت یافتند و وارد آب شدند، وقتى همه فرعونیان وارد شدند و از آن طرف همه پیروان موسى خارج شدند، ناگهان دو بخش جدا شده آب به هم متصل شد و آب چون کوهى بر سر آن ها فروریخت، در آن لحظه فرعون گفت: ایمان آوردم که هیچ معبودى جز خدایى که بنى اسرائیل به آن ایمان آوردند وجود ندارد و من تسلیم او هستم.

ولى جبرئیل مشتى از خاک برگرفت و در دهان او پاشید و به او گفت: (اکنون ایمان آورده اى؟ در حالى که قبلا عصیان کردى و از مفسدان بودى، پس امروز بدن تو را نجات مى دهیم تا نشانه عبرتى براى آیندگان باشد). و این چنین بود که فرعون قوم خود را کلا غرق و نابود کرد و از آنجا نیز جملگى وارد آتش شدند، اما خود فرعون، خداوند فقط بدن او را به ساحل رسانید تا سایرین در او به دیده عبرت بنگرند و بدانند کسى که ادعاى ربوبیت مى کرد، سرانجام چون لاشه اى در کنار دریا افتاده است.[۱۱]

در آیه ۹۲ سوره یونس می فرماید: «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَإِنَّ كَثِيرًا مِنَ النَّاسِ عَنْ آيَاتِنَا لَغَافِلُونَ»: امروز تو را به وسیله جسدت نجات مى دهیم تا براى آنان که بعد از تو هستند عبرت باشى، بسیارى از مردم از آیه هاى ما غافلند.

در این جا خداوند می فرماید: بدن فرعون را روى آب نگه داشتیم تا کسانى که بعدا مى آیند عبرت گیرند و درست هم هست چون تا حال که سال ۱۳۸۸ هجرى قمرى است هنوز بدن فرعون در مصر مومیائى گرفته موجود است.[۱۲]

فرعون در روایات

  • از امام کاظم علیه السلام روایت شده: موسى وقتى بر فرعون وارد شد به درگاه الهى عرضه داشت: خداوندا از کشته شدن توسط او به تو پناه برده و از شر او از تو ایمنى مى جویم و فقط از تو کمک مى خواهم، پس خداوند امنیت و آرامش قلب فرعون را به خوف و وحشت از موسى علیه السلام مبدل ساخت.[۱۳]
  • از امام رضا علیه السلام پرسیدند: وقتى فرعون گفت: (مرا رها کنید تا موسى را بکشم. سوره غافر، آیه ۲۶) چه چیز او را مانع شد؟ آن حضرت فرمود: بلوغ فکرى و حلال بودن مولدش مانع او شد، چون هیچ کس جز زنازاده مرتکب قتل انبیاء و اولاد آنها نمى شود.[۱۴]
  • ابراهیم بن محمد همدانى گوید: به امام على بن موسى الرضا علیه السلام عرض کردم: به چه علتى خداوند «فرعون» را غرق کرد با این که (در آخر زندگیش) به خدا ایمان آورده و به توحید اقرار کرد؟! امام فرمود: زیرا فرعون در هنگام دیدن سختى (که حتمى بودن مرگ بود) ایمان آورد و ایمان در هنگام سختى مورد قبول نمى باشد و این حکم خدا در گذشته و آینده است که مى فرماید: پس زمانى که سختى ما را دیدند گفتند: ایمان آوردیم به وحدانیت خدا و کافر شدیم به آنچه شرک مى ورزیدیم ولى ایمانشان سودشان نمى دهد، زمانى که سختى ما را ببینند. (سوره غافر، آیه ۴۰) و مى فرماید: روزى که بیاید بعضى آیات پروردگارت که (در آن روز) کسى را ایمانش نفع ندهد که از قبل ایمان نیاورده و از ایمانش خیرى را کسب نکرده باشد. (سوره انعام، آیه ۱۶۰)[۱۵]

پانویس

  1. حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، جلداول مقدمه، ص۲۸۲.
  2. ترجمه مفردات، ج ۳، ص۴۳.
  3. التحقیق. (مصطفوی، حسن) ج ۹، ص ۶۷.
  4. التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۹، ص۶۵.
  5. أطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج۱۰، ص۲۰۲.
  6. اعلام القرآن (شبستری، عبدالحسین)، ص ۷۸۳.
  7. قاموس قرآن، ج۵، ص۱۶۳.
  8. مخزن العرفان در تفسیر قرآن، ج۱، ص۳۱۳.
  9. شرح آن در مقاله «حضرت موسی علیه السلام» در همین دانشنامه آمده است.
  10. قاموس قرآن، ج۶، ص۳۰۹.
  11. قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، ص۳۵۹.
  12. الفین/ترجمه وجدانى، ص ۱۰۲۶.
  13. قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، ص۳۶۳.
  14. قصص الأنبیاء (قصص قرآن)، ص۳۶۲.
  15. جهاد النفس وسائل الشیعة/ترجمه صحت، ص ۳۷۱.

منابع

  • مفردات، راغب اصفهانی؛ ترجمه غلامرضا خسروی، تهران: مرتضوی، چاپ اول، ۱۳۶۹.
  • التحقیق، حسن مصطفوی؛ تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد، چاپ اول، ۱۳۶۸.
  • حجة التفاسیر و بلاغ الإکسیر، سید عبدالحجت بلاغى؛ قم: انتشارات حکمت، ۱۳۸۶ ق.
  • التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، علامه شیخ حسن مصطفوى؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۶۰ ش.
  • أطیب البیان فی تفسیر القرآن، سید عبدالحسین طیب؛ تهران: انتشارات اسلام، چاپ دوم، ۱۳۷۸ ش.
  • اعلام القرآن، عبدالحسین شبستری؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، ۱۳۷۹.
  • قاموس قرآن، سید على اکبر قرشى؛ تهران: اسلامیه، چاپ پنجم، ۱۳۶۷ ش.
  • ترجمه المیزان، سید محمدباقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علمیه قم، چاپ پنجم، ۱۳۷۴ ش.
  • مخزن العرفان در تفسیر قرآن، بانوى اصفهانى سیده نصرت امین؛ تهران: نهضت زنان مسلمان، ۱۳۶۱ ش.
  • قصص الأنبیاء؛ فاطمه مشایخ، تهران: انتشارات فرحان، چاپ اول، ۱۳۸۱ ش.
  • الفین/ترجمه وجدانى، جعفر وجدانى؛ تهران، سعدى و محمودى، چاپ اول.
  • جهاد النفس وسائل الشیعة/ترجمه صحت، على صحت؛ تهران: انتشارات ناس، چاپ اول، ۱۳۶۴ ش.