ولید بن عقبه: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
ولید بن عقبه از جمله آزاردهندگان [[پیامبر اکرم (ص)]] پس از بعثت بود. او به هنگام [[فتح مکه]] در سال 8 هجری قمری اسلام آورد. بنا به نقل مفسرین او فاسق مورد اشاره در آیه "آیه ان جاءکم فاسق بنباء" است. ولید همچنین تا پایان عمر در زمره دشمنان سرسخت [[امام علی علیه السلام]] بود.  
+
ولید بن عقبه از جمله آزاردهندگان [[پیامبر اکرم (ص)]] پس از [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]] بود. او به هنگام [[فتح مکه]] در سال 8 هجری قمری [[اسلام]] آورد. بنا به نقل مفسرین او [[فسق|فاسق]] مورد اشاره در آیه آیه "ان جاءکم فاسق بنباء" است. ولید همچنین تا پایان عمر در زمره دشمنان سرسخت [[امام علی علیه السلام]] بود.  
  
 
==نسب==
 
==نسب==
ولید بن عقبه بن ابی‌معیط بن ابی‌عمرو ذکوان بن امیه بن عبدشمس، برادر مادری عثمان بن عفان است. کنیه او ابووهب و مادرش اروی دختر کریز بن حبیب بن عبدشمس است.<ref>ابن عبدالبر، استیعاب، بیروت، دارالجیل، 1412، ج4، ص1552 و خلیفه بن خیاط، طبقات خلیفه، بیروت، دارالفکر، 1414، ص41 و ابن حجر، الاصابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415، ج6، ص481.</ref> لقب وی نیز صفوان است.<ref>مسعودی، مروج الذهب، قم، دارالهجره، 1409، ج2، ص379.</ref>
+
ولید بن عقبه بن ابی‌معیط بن ابی‌عمرو ذکوان بن امیه بن عبدشمس، برادر مادری [[عثمان بن عفان]] است. کنیه او ابووهب و مادرش اروی دختر کریز بن حبیب بن عبدشمس است.<ref>ابن عبدالبر، استیعاب، بیروت، دارالجیل، 1412، ج4، ص1552 و خلیفه بن خیاط، طبقات خلیفه، بیروت، دارالفکر، 1414، ص41 و ابن حجر، الاصابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415، ج6، ص481.</ref> لقب وی نیز صفوان است.<ref>مسعودی، مروج الذهب، قم، دارالهجره، 1409، ج2، ص379.</ref>
  
در مورد نسب وی نقل‌های متفاوتی است؛ برخی منابع اسم ابی‌عمرو از اجداد ولید را ذکوان گفته‌اند،<ref>ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1552 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص481 و ابن اثیر، اسدالغابه، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا، ج4، ص675.</ref> و ذکوان غلام امیه بن شمس است که امیه او را به پسری خود پذیرفت و کنیه اباعمرو را به او داد. ذکوان اهل صفوریه<ref>از نواحی اردن است؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1399، ج1، ص148.</ref> است<ref>مسعودی، پیشین، ج2، ص336 و ابن قتیبه، المعارف، قاهره، الهیئه العامه للکتاب، چاپ دوم، 1992، ص319.</ref>، بنابراین ولید بن عقبه از صلب بنی‌امیه نیست؛<ref>همان و ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1552.</ref> هر چند در همین منابع نقل شده‌است که نظر اکثریت این است که ذکوان غلام امیه نیست.
+
در مورد نسب وی نقل‌های متفاوتی است؛ برخی منابع اسم ابی‌عمرو از اجداد ولید را ذکوان گفته‌اند،<ref>ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1552 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص481 و ابن اثیر، اسدالغابه، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا، ج4، ص675.</ref> و ذکوان غلام امیه بن شمس است که امیه او را به پسری خود پذیرفت و کنیه اباعمرو را به او داد. ذکوان اهل صفوریه<ref>از نواحی اردن است؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1399، ج1، ص148.</ref> است<ref>مسعودی، پیشین، ج2، ص336 و ابن قتیبه، المعارف، قاهره، الهیئه العامه للکتاب، چاپ دوم، 1992، ص319.</ref>، بنابراین ولید بن عقبه از صلب [[بنی امیه|بنی‌امیه]] نیست؛<ref>همان و ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1552.</ref> هر چند در همین منابع نقل شده‌است که نظر اکثریت این است که ذکوان غلام امیه نیست.
  
[[امام حسن]] مجتبی علیه ‌السلام در پی احتجاج با جماعتی که منکر فضل او و پدرش بودند. در پاسخ به ولید بن عقبه نسب وی به عقبه بن ابی‌معیط را زیر سوال برد و فرمود: تو پسر مردی از کفار عجم از شهر صفوریه به نام ذکوان هستی، تمنای من این است که تو از مادر خویش درباره پدر خود پرسش کنی آن‌گاه که ذکوان را ترک گفت و تو را ملصق به عقبه بن ابی‌معیط کرد...
+
[[امام حسن]] مجتبی علیه ‌السلام در پی احتجاج با جماعتی که منکر فضل او و پدرش بودند، در پاسخ به ولید بن عقبه نسب وی به عقبه بن ابی‌معیط را زیر سوال برد و فرمود: تو پسر مردی از کفار عجم از شهر صفوریه به نام ذکوان هستی، تمنای من این است که تو از مادر خویش درباره پدر خود پرسش کنی آن‌گاه که ذکوان را ترک گفت و تو را ملحق به عقبه بن ابی‌معیط کرد... سپس ای ولید به خدا تو از نظر سن بزرگ‌تر از کسی هستی که پدر خود می‌خوانی، پس بهتر است تو مشغول انتساب خود به پدرت باشی...<ref>طبرسی، الاحتجاج، نجف، دارالنعمان، 1386، ج1، ص412 و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بی جا، داراحیاء الکتب العربیه، بی تا، ج6، ص292 (باکمی تفاوت).</ref>
  
سپس ای ولید به خدا تو از نظر سن بزرگ‌تر از کسی هستی که پدر خود می‌خوانی پس بهتر است. تو مشغول انتساب خود به پدرت باشی...<ref>طبرسی، الاحتجاج، نجف، دارالنعمان، 1386، ج1، ص412 و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بی جا، داراحیاء الکتب العربیه، بی تا، ج6، ص292 (باکمی تفاوت).</ref>
+
وی در روز فتح مکه در سال هشتم هجری اسلام آورد.<ref>ابن حجر، پیشین، ج6، ص481 و ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1552.</ref> پدرش در [[جنگ بدر]] اسیر و کشته شد.<ref>ابن حجر، پیشین، ج6، ص481 و بیهقی، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405، ج1، ص398.</ref> عقبه از کسانی بود که او را نفرین کرد؛<ref>مقریزی، امتاع الاسماع، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420، ج12، ص107.</ref> زیرا وی بسیار پیامبر را آزار رسانید، یک بار نیز شکمبه حیوان ذبح شده‌ای را بر پشت پیامبر که در حال [[سجده]] نماز بود، انداخت.<ref>همان، ج12، ص105 و بیهقی، پیشین، ج2، ص278.</ref>
 
 
وی در روز [[فتح مکه]] در سال هشتم هجری اسلام آورد.<ref>ابن حجر، پیشین، ج6، ص481 و ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1552.</ref> پدرش در [[جنگ بدر]] اسیر و کشته شد.<ref>ابن حجر، پیشین، ج6، ص481 و بیهقی، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405، ج1، ص398.</ref> عقبه از کسانی بود که او را نفرین کرد؛<ref>مقریزی، امتاع الاسماع، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420، ج12، ص107.</ref> زیرا وی بسیار پیامبر را آزار رسانید، یک بار نیز شکمبه حیوان ذبح شده‌ای را بر پشت پیامبر که در حال [[سجده]] نماز بود، انداخت.<ref>همان، ج12، ص105 و بیهقی، پیشین، ج2، ص278.</ref>
 
  
 
ولید بن عقبه در شعر گفتن نیز مهارت داشت؛<ref>زرکلی، الاعلام، بیروت، دارالعلم، چاپ دوم، 1989، ج8، ص122.</ref> اشعاری نیز علیه علی علیه السلام سرود.<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، بیروت، دارالاضواء، 1411، ج2، ص495.</ref>
 
ولید بن عقبه در شعر گفتن نیز مهارت داشت؛<ref>زرکلی، الاعلام، بیروت، دارالعلم، چاپ دوم، 1989، ج8، ص122.</ref> اشعاری نیز علیه علی علیه السلام سرود.<ref>ابن اعثم کوفی، الفتوح، بیروت، دارالاضواء، 1411، ج2، ص495.</ref>
سطر ۱۷: سطر ۱۵:
 
==فاسق بودن ولید بن عقبه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله==
 
==فاسق بودن ولید بن عقبه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله==
  
در سال نهم هجری پیامبر صلی الله علیه و آله ولید بن عقبه را به جانب بنی مصطلق فرستاد تا [[زکات]] آنان را گرد آورد. زمانی که بنی‌مصطلق شنیدند ولید بن عقبه نزدیک شده است، بیست مرد با تعدادی از شتران و گوسفندان با شادی به استقبال او رفتند، ولید بن عقبه همین که آن‌ها را مشاهده کرد، نزدیک ایشان نرفت و به [[مدینه]] بازگشت و به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: زمانی که نزدیک آن‌ها رسیدم، آن‌ها با سلاح مانع جمع‌آوری زکات شدند؛ پیامبر صلی الله علیه و آله  تصمیم گرفت کسی را برای جنگ با آن‌ها روانه فرماید؛ چون خبر به آن‌ها رسید به مدینه آمدند و خبر صحیح را به اطلاع ایشان رساندند و گفتند: ای رسول خدا از او بپرسید که آیا با ما حرفی زده و صحبتی کرده است، در همین حین حالت وحی بر ایشان عارض شد و این آیه نازل شد: {{متن قرآن|«یا ایها الذین آمنوا إن جاءکم فاسق بنبإ فتبینوا...»}}.<ref>ای کسانی که [[ایمان]] آوردید، اگر فاسقی خبری برای شما آورد پس تحقیق کنید... ([[سوره حجرات]]، آیه/6.</ref>
+
در سال نهم هجری [[پیامبر اسلام|پیامبر]] صلی الله علیه و آله ولید بن عقبه را به جانب [[بنی المصطلق|بنی مصطلق]] فرستاد تا [[زکات]] آنان را گرد آورد. زمانی که بنی‌مصطلق شنیدند ولید بن عقبه نزدیک شده است، بیست مرد با تعدادی از شتران و گوسفندان با شادی به استقبال او رفتند، ولید بن عقبه همین که آن‌ها را مشاهده کرد، نزدیک ایشان نرفت و به [[مدینه]] بازگشت و به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: زمانی که نزدیک آن‌ها رسیدم، آن‌ها با سلاح مانع جمع‌آوری زکات شدند؛ پیامبر صلی الله علیه و آله  تصمیم گرفت کسی را برای جنگ با آن‌ها روانه فرماید؛ چون خبر به آن‌ها رسید به مدینه آمدند و خبر صحیح را به اطلاع ایشان رساندند و گفتند: ای رسول خدا از او بپرسید که آیا با ما حرفی زده و صحبتی کرده است، در همین حین حالت وحی بر ایشان عارض شد و این آیه نازل شد: {{متن قرآن|«يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا...»}}.<ref>ای کسانی که [[ایمان]] آوردید، اگر فاسقی خبری برای شما آورد پس تحقیق کنید... ([[سوره حجرات]]، آیه/6.</ref>
  
پیامبر صلی الله علیه و آله این آیه را خواند و فرمود: عذر شما درست است و این آیه درباره ولید نازل شده است، سپس فرمود: چه کسی را دوست دارید بفرستم آن‌ها هم عباد بن بشر را پیشنهاد دادند.<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارصادر، بی تا، ج2، ص161 و واقدی، المغازی، بیروت، موسسه الاعلمی، چاپ سوم، 1409، ج3، ص980 و مقریزی، پیشین، ج2، ص42.</ref> در نقلی دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله برای اطمینان از خبر ولید، خالد بن ولید را فرستاد که وی خبر از پایداری ایشان به اسلام داد و پس از آن آیه فسق نازل شد.<ref>ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1553 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص481.</ref>
+
پیامبر صلی الله علیه و آله این آیه را خواند و فرمود: عذر شما درست است و این آیه درباره ولید نازل شده است، سپس فرمود: چه کسی را دوست دارید بفرستم آن‌ها هم عباد بن بشر را پیشنهاد دادند.<ref>ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارصادر، بی تا، ج2، ص161 و واقدی، المغازی، بیروت، موسسه الاعلمی، چاپ سوم، 1409، ج3، ص980 و مقریزی، پیشین، ج2، ص42.</ref> در نقلی دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله برای اطمینان از خبر ولید، [[خالد بن ولید]] را فرستاد که وی خبر از پایداری ایشان به اسلام داد و پس از آن آیه فسق نازل شد.<ref>ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1553 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص481.</ref>
  
در آیه دیگری نیز به فاسق بودن ولید اشاره شده است و این آیه در پی مشاجره بین [[امام علی]] علیه السلام و ولید بن عقبه نازل شده‌است؛ ولید بن عقبه به علی علیه السلام گفت: من از تو زبان‌آورتر و نیزه‌ام تیزتر و در عقب نشاندن صف دشمن تواناترم.
+
در آیه دیگری نیز به فاسق بودن ولید اشاره شده است و این آیه در پی مشاجره بین [[امام علی]] علیه السلام و ولید بن عقبه نازل شده‌است؛ ولید بن عقبه به علی علیه السلام گفت: من از تو زبان‌آورتر و نیزه‌ام تیزتر و در عقب نشاندن صف دشمن تواناترم. امام علی علیه السلام فرمود: ساکت شو که تو فاسقی بیش نیستی. پس از این جریان آیه {{متن قرآن|«أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ»}}<ref>آیا کسی که مومن است مثل کسی است که فاسق است، هرگز این دو یکسان نیستند. ([[سوره سجده]]، آیه/18)</ref> نازل شد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، 1417، ج2، ص148 و ابن اعثم کوفی، الفتوح، پیشین، ج2، ص495.</ref>
 
 
امام علی علیه السلام فرمود: ساکت شو که تو فاسقی بیش نیستی. پس از این جریان آیه {{متن قرآن|«أفمن کان مومنا کمن کان فاسقا لایستوون»}}<ref>آیا کسی که مومن است مثل کسی است که فاسق است، هرگز این دو یکسان نیستند. ([[سوره سجده]]، آیه/18)</ref> نازل شد.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، 1417، ج2، ص148 و ابن اعثم کوفی، الفتوح، پیشین، ج2، ص495.</ref>
 
  
 
ولید بن عقبه در جریان [[جنگ بدر]] از کسانی بود که برای فدیه دادن و آزاد کردن اقوامش به مدینه آمد، وی که ابتدا برای آزاد کردن پدرش آمده بود پس از آگاهی از کشته شدن وی، حارث بن ابی‌وجزه از بنی عبدشمس را با چهارهزار درهم آزاد کرد.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بی جا، موسسه اسماعیلیان، ج14، ص200 و ابن ماکولا، اکمال الکمال، بی جا، داراحیاءالتراث العربی، بی تا، ج7، ص390.</ref>
 
ولید بن عقبه در جریان [[جنگ بدر]] از کسانی بود که برای فدیه دادن و آزاد کردن اقوامش به مدینه آمد، وی که ابتدا برای آزاد کردن پدرش آمده بود پس از آگاهی از کشته شدن وی، حارث بن ابی‌وجزه از بنی عبدشمس را با چهارهزار درهم آزاد کرد.<ref>ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بی جا، موسسه اسماعیلیان، ج14، ص200 و ابن ماکولا، اکمال الکمال، بی جا، داراحیاءالتراث العربی، بی تا، ج7، ص390.</ref>
سطر ۳۱: سطر ۲۷:
 
==ولید بن عقبه در زمان ابوبکر و عمر==
 
==ولید بن عقبه در زمان ابوبکر و عمر==
  
ابوبکر در زمان خلافت خود عمرو بن عاص و ولید بن عقبه را بر سپاه شام امیر نمود. ولید بن عقبه مامور جمع و استیفاء مالیات قبیله قضاعه بود او با همراهی عمرو به دریافت مالیات مشغول شد. ابوبکر هم‌چنین به ولید بن عقبه فرمان حمله به اردن داد و عده‌ای از اعراب را که آماده جهاد شده ‌بودند.
+
[[ابوبکر]] در زمان خلافت خود [[عمرو بن عاص]] و ولید بن عقبه را بر سپاه [[شام]] امیر نمود. ولید بن عقبه مامور جمع و استیفاء مالیات قبیله قضاعه بود. او با همراهی عمرو به دریافت مالیات مشغول شد. ابوبکر هم‌چنین به ولید بن عقبه فرمان حمله به اردن داد و عده‌ای از اعراب را که آماده جهاد شده ‌بودند  
  
 
برای همراهی با وی فرستاد، در این جنگ فرزند خالد کشته شد و خالد بن سعید که فرمان‌دهی جنگ را به عهده داشت به همراه ولید بن عقبه و سپاهیان به مدینه عقب‌نشینی کردند؛ همین امر باعث شد ابوبکر بر این دو خشم بگیرد و اجازه ورود به مدینه ندهد.<ref>ابن اثیر، الکامل، بیروت، دارصادر، 1385، ص403-406 و ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408، ج2، ص515-518.</ref> پس از این فرمان، ابوبکر شرحبیل بن حسنه را به جای ولید بن عقبه به فرمان‌دهی لشکریان تازه منصوب و به شام روانه کرد.<ref>ابن اثیر، پیشین، ج2، ص405.</ref>
 
برای همراهی با وی فرستاد، در این جنگ فرزند خالد کشته شد و خالد بن سعید که فرمان‌دهی جنگ را به عهده داشت به همراه ولید بن عقبه و سپاهیان به مدینه عقب‌نشینی کردند؛ همین امر باعث شد ابوبکر بر این دو خشم بگیرد و اجازه ورود به مدینه ندهد.<ref>ابن اثیر، الکامل، بیروت، دارصادر، 1385، ص403-406 و ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408، ج2، ص515-518.</ref> پس از این فرمان، ابوبکر شرحبیل بن حسنه را به جای ولید بن عقبه به فرمان‌دهی لشکریان تازه منصوب و به شام روانه کرد.<ref>ابن اثیر، پیشین، ج2، ص405.</ref>
  
با به خلافت رسیدن عمر، وی اجازه ورود ولید بن عقبه را به مدینه داد<ref>همان، ج2، ص406 و ابن خلدون، پیشین، ج2، ص 518.</ref> و مسئولیت‌هایی نیز به وی داد. در سال 17 هجری رومیان قصد حمله به ابوعبیده و مسلمین مقیم حمص را داشتند و رومیان آن‌ها را محصور کردند؛ چون خبر به عمر رسید افرادی را برای یاری ایشان فرستاد؛ از جمله ولید بن عقبه را به هجوم به اعراب تابع روم از قبایل ربیعه و تنوخ فرستاد و در نهایت باخبر هجوم عموم مسلمین رومیان پریشان و پراکنده شدند. عمر پس از نجات ابوعبیده و مسلمین حمص ولید بن عقبه را امیر عرب جزیره نمود.
+
با به خلافت رسیدن [[عمر بن خطاب|عمر]]، وی اجازه ورود ولید بن عقبه را به مدینه داد<ref>همان، ج2، ص406 و ابن خلدون، پیشین، ج2، ص 518.</ref> و مسئولیت‌هایی نیز به وی داد. در سال 17 هجری رومیان قصد حمله به ابوعبیده و مسلمین مقیم حمص را داشتند و رومیان آن‌ها را محصور کردند؛ چون خبر به عمر رسید افرادی را برای یاری ایشان فرستاد؛ از جمله ولید بن عقبه را به هجوم به اعراب تابع روم از قبایل ربیعه و تنوخ فرستاد و در نهایت باخبر هجوم عموم مسلمین رومیان پریشان و پراکنده شدند. عمر پس از نجات ابوعبیده و مسلمین حمص ولید بن عقبه را امیر عرب جزیره نمود.
  
ولید در زمان امارت خود نامه‌ای درباره کوچ کردن اعراب به روم برای عمر نوشت، عمر به پادشاه روم نوشت، شنیدم یک قبیله از اعراب، دیار ما را ترک کرده. کشور شما را پناهگاه خود نمودند به خدا سوگند اگر تو آن پناهندگان را بیرون نکنی و نزد ما نفرستی ما تمام نصاری را از بلاد خود اخراج کرده سوی تو خواهیم فرستاد؛ پادشاه روم ناگزیر آن‌ها را طرد کرد.
+
ولید در زمان امارت خود نامه‌ای درباره کوچ کردن اعراب به روم برای عمر نوشت، عمر به پادشاه روم نوشت، شنیدم یک قبیله از اعراب، دیار ما را ترک کرده کشور شما را پناهگاه خود نمودند. به خدا سوگند اگر تو آن پناهندگان را بیرون نکنی و نزد ما نفرستی ما تمام نصاری را از بلاد خود اخراج کرده سوی تو خواهیم فرستاد؛ پادشاه روم ناگزیر آن‌ها را طرد کرد.
  
 
ولید بن عقبه پیشنهادی از قبیله تغلب جز قبول اسلام نپذیرفت و درباره آن‌ها به عمر نوشت، عمر در پاسخ به او گفت: اجبار به قبول اسلام اختصاص به جزیرة‌العرب دارد نه به سرزمین دیگر، تو آن‌ها را به حال خود آزاد بگذار به شرط این که یک مولود را مسیحی نکنند و آزاد بگذارند تا رشد یابد و نیز مانع اسلام آوردن افراد خود نشوند؛ اما قبیله تغلب همیشه با ولید کشاکش داشتند. ولید هم تصمیم گرفت با آن‌ها درگیر شود؛ ولی از عمر ترسید، عمر هم بیم آن داشت که ولید آن‌ها را بکوبد، بنابراین ولید را عزل و فرات بن حیان را امیر نمود.<ref>ابن اثیر، الکامل، پیشین، ج2، ص531-533 و طبری، پیشین، ج4، ص55-56 و ابن خلدون، پیشین، ج2، ص545-547.</ref>
 
ولید بن عقبه پیشنهادی از قبیله تغلب جز قبول اسلام نپذیرفت و درباره آن‌ها به عمر نوشت، عمر در پاسخ به او گفت: اجبار به قبول اسلام اختصاص به جزیرة‌العرب دارد نه به سرزمین دیگر، تو آن‌ها را به حال خود آزاد بگذار به شرط این که یک مولود را مسیحی نکنند و آزاد بگذارند تا رشد یابد و نیز مانع اسلام آوردن افراد خود نشوند؛ اما قبیله تغلب همیشه با ولید کشاکش داشتند. ولید هم تصمیم گرفت با آن‌ها درگیر شود؛ ولی از عمر ترسید، عمر هم بیم آن داشت که ولید آن‌ها را بکوبد، بنابراین ولید را عزل و فرات بن حیان را امیر نمود.<ref>ابن اثیر، الکامل، پیشین، ج2، ص531-533 و طبری، پیشین، ج4، ص55-56 و ابن خلدون، پیشین، ج2، ص545-547.</ref>
سطر ۴۳: سطر ۳۹:
 
==ولید بن عقبه در زمان عثمان==
 
==ولید بن عقبه در زمان عثمان==
  
عثمان وقتی به خلافت رسید سعد بن ابی‌وقاص را که در روزگار عمر والی [[کوفه]] بود، از حکومت کوفه برکنار کرد و ولید بن عقبه را حاکم کوفه کرد.<ref>ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1554 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص482-483 و ابن اثیر، اسدالغابه، پیشین، ج4، ص676.</ref>
+
[[عثمان بن عفان|عثمان]] وقتی به [[خلافت]] رسید [[سعد بن ابی وقاص|سعد بن ابی‌وقاص]] را که در روزگار عمر والی [[کوفه]] بود، از حکومت کوفه برکنار کرد و ولید بن عقبه را حاکم کوفه کرد.<ref>ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1554 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص482-483 و ابن اثیر، اسدالغابه، پیشین، ج4، ص676.</ref>
  
پس از انتصاب وی بر کوفه طلحه و زبیر نزد عثمان رفتند و گفتند: آن روز که خلافت بر تو مقرر شد آیا عمر تو را وصیت نکرد که چون خلافت به تو رسد.
+
پس از انتصاب وی بر کوفه [[طلحة بن عبیدالله|طلحه]] و [[زبیر بن عوام|زبیر]] نزد عثمان رفتند و گفتند: آن روز که خلافت بر تو مقرر شد آیا عمر تو را وصیت نکرد که چون خلافت به تو رسد زینهار که آل ابی‌معیط را بر سر مردمان مسلط نکنی؟!<ref>ابن اعثم کوفی، پیشین، ج2، ص393 و بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج5، ص517.</ref> عثمان گفت: آری چنین بود، گفتند: پس چرا ولید را به امارت کوفه فرستادی؟ عثمان گفت: همان طور که عمر [[مغیرة بن شعبه|مغیره بن شعبه]] را امارت کوفه داد من هم او را امارت آن شهر دادم.<ref>ابن اعثم، پیشین، ج2، ص393.</ref>
  
زینهار که آل ابی‌معیط را بر سر مردمان مسلط نکنی؟!<ref>ابن اعثم کوفی، پیشین، ج2، ص393 و بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج5، ص517.</ref> عثمان گفت: آری چنین بود، گفتند: پس چرا ولید را به امارت کوفه فرستادی؟ عثمان گفت: همان طور که عمر مغیره بن شعبه را امارت کوفه داد من هم او را امارت آن شهر دادم.<ref>ابن اعثم، پیشین، ج2، ص393.</ref>
+
ولید وقتی به حکومت کوفه رسید، در کنار مسجد خانه بزرگی برای خود ساخت.<ref>ابن سعد، پیشین، ج6، ص24.</ref> وی در دوران حکومت خود باده گساری کرد و در حال مستی به امامت [[نماز صبح]] حاضر شد و نماز صبح را چهار رکعت خواند و به کسانی که پشت سرش بودند گفت: فزون‌تر برای شما بخوانم؟<ref>ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1554 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص482 و یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا، ج2، ص165.</ref> وی در حال مستی سجده طولانی کرده بود و می‌گفت: بنوش و بنوشان.
  
ولید وقتی به حکومت [[کوفه]] رسید، در کنار مسجد خانه بزرگی برای خود ساخت.<ref>ابن سعد، پیشین، ج6، ص24.</ref> وی در دوران حکومت خود باده گساری کرد و در حال مستی به امامت [[نماز صبح]] حاضر شد و نماز صبح را چهار رکعت خواند و به کسانی که پشت سرش بودند گفت: فزون‌تر برای شما بخوانم؟<ref>ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1554 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص482 و یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا، ج2، ص165.</ref> وی در حال مستی [[سجده]] طولانی کرده بود و می‌گفت: بنوش و بنوشان.
+
عتاب بن غیلان ثقفی و در نقل دیگر [[ابن مسعود]]<ref>حلبی، السیره الحلبیه، بیروت، دارالمعرفه، 1400، ج2، ص593.</ref> به ولید گفت: چه چیز را بیفزایی؟ خدا خیرت ندهد، به خدا سوگند از آن کسی که تو را حاکم و امیر ما قرار داده ‌است،  تعجب می‌کنم. پس از آن ولید برای مردم خطبه خواند و مردم ریگ‌های مسجد را به سوی او پرتاب کردند و ولید تلوتلو خوران به قصر خود بازگشت.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج5، ص519-520 و حلبی، همان، ج2، ص593.</ref>
  
عتاب بن غیلان ثقفی و در نقل دیگر ابن مسعود<ref>حلبی، السیره الحلبیه، بیروت، دارالمعرفه، 1400، ج2، ص593.</ref> به ولید گفت: چه چیز را بیفزایی؟ خدا خیرت ندهد، به خدا سوگند از آن کسی که تو را حاکم و امیر ما قرار داده ‌است،  تعجب می‌کنم. پس از آن ولید برای مردم خطبه خواند و مردم ریگ‌های مسجد را به سوی او پرتاب کردند و ولید تلوتلو خوران به قصر خود بازگشت.<ref>بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج5، ص519-520 و حلبی، همان، ج2، ص593.</ref>
+
عده‌ای نزد عثمان رفتند و واقعه را گزارش دادند و گفته‌ شده عثمان بعضی از گواهان را تازیانه زد؛ پس آنان نزد [[امام علی علیه السلام|علی]] علیه السلام رفتند و از عثمان شکایت کردند؛ علی علیه السلام نزد عثمان رفت و به او فرمود: حدود خدا را پایمال کردی و گروهی را که به زیان برادرت شهادت دادند، کتک زدی و حکم را زیر و رو کردی، با آن که عمر گفت [[بنی امیه|امویان]] و به ویژه خاندان ابومعیط را بر گردن مردم سوار مکن! عثمان پرسید: می‌گویی چه کنم؟ علی علیه السلام فرمود: به نظر من باید او را برکنار کنی و شاهدان را مورد بازجویی قرار دهی و اگر ایشان کسانی نیستند که گمان بد بر ایشان رود و از سر کینه‌توزی دروغ می‌گویند، برادرت را به کیفری که شایسته اوست برسانی.
  
عده‌ای نزد عثمان رفتند و واقعه را گزارش دادند و گفته‌ شده عثمان بعضی از گواهان را تازیانه زد؛ پس آنان نزد علی علیه السلام رفتند و از عثمان شکایت کردند؛ علی علیه السلام نزد عثمان رفت و به او فرمود: حدود خدا را پایمال کردی و گروهی را که به زیان برادرت شهادت دادند، کتک زدی و حکم را زیر و رو کردی با آن که عمر گفت، امویان و به ویژه خاندان ابومعیط را بر گردن مردم سوار مکن! عثمان پرسید: می‌گویی چه کنم؟ علی علیه السلام فرمود: به نظر من باید او را برکنار کنی و شاهدان را مورد بازجویی قرار دهی و اگر ایشان کسانی نیستند که گمان بد بر ایشان رود و از سر کینه‌توزی دروغ می‌گویند، برادرت را به کیفری که شایسته اوست برسانی.
+
اما پس از آن که ولید به [[مدینه]] احضار شد و شاهدان بر ضد او شهادت دادند، کسی حاضر نشد او را حد بزند، علی علیه السلام حد الهی را بر او جاری کرد. در حالی که ولید او را به پیوند خویشاوندی سوگند می‌داد که نزند، علی علیه السلام به او فرمود: خاموش باش که به درستی [[بنی اسرائیل|بنی‌اسرائیل]] تنها به این دلیل به پرتگاه هلاکت افتادند که حدود خدا را پایمال کردند.<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف، حیدریه، 1376، ج1، ص409 و ابن شبه النمیری، تاریخ المدینه، قم، دارالفکر، 1410، ج3، ص975.</ref> پس از آن عثمان ولید را برکنار کرد و سعید بن عاص را به حکومت کوفه فرستاد.<ref>یعقوبی، پیشین، ج2، ص166.</ref>
  
اما پس از آن که ولید به [[مدینه]] احضار شد و شاهدان بر ضد او شهادت دادند، کسی حاضر نشد او را حد بزند، علی علیه السلام حد الهی را بر او جاری کرد. در حالی که ولید او را به پیوند خویشاوندی سوگند می‌داد که نزند، علی علیه السلام به او فرمود: خاموش باش که به درستی بنی‌اسرائیل تنها به این دلیل به پرتگاه هلاکت افتادند که حدود خدا را پایمال کردند.<ref>ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف، حیدریه، 1376، ج1، ص409 و ابن شبه النمیری، تاریخ المدینه، قم، دارالفکر، 1410، ج3، ص975.</ref> پس از آن عثمان ولید را برکنار کرد و سعید بن عاص را به حکومت کوفه فرستاد.<ref>یعقوبی، پیشین، ج2، ص166.</ref>
+
در نقل دیگر است که ولید پس از خواندن چهار رکعتی نماز صبح در حال مستی، در صحن مسجد نشست و جادوگری به نام بطروی را از کوفه آورد که کارهای شگفتی انجام می‌داد. جندب بن کعب ازدی او را دید و نزد شمشیرسازی رفت و از او شمشیری گرفت و به سراغ جادوگر رفت و گردن او را زد سپس به او گفت: اگر راست می‌گویی خودت را زنده کن، ولید او را دستگیر کرد و خواست او را گردن بزند، لیکن مردمی از قبیله ازد برخاستند و گفتند: به خدا سوگند که جندب کشته نمی‌شود؛ پس او را به زندان انداخت و او تمام شب را [[نماز]] می‌خواند. زندان‌بان که کنیه‌اش ابوسنان بود، گفت: اگر تو را در زندان به خاطر ولید نگه دارم تا تو را بکشد، عذر من نزد خدا چیست؟ او را رها کرد و جندب به مدینه آمد و ولید ابوسنان را گرفت و دویست تازیانه زد از طریق فرستادگان ماجرا را برای عثمان نوشتند، عثمان او را برداشت و سعید بن عاص را بر حکومت کوفه گماشت. علی‌رغم عمل‌کرد غیراخلاقی ولید بن عقبه و برکناری او از حکومت کوفه؛ اما عثمان مسئولیت دیگری به او سپرد و او را مامور جمع‌آوری زکات‌های کلب و بلقین کرد.<ref>همان، ج2، ص165.</ref>
  
در نقل دیگر است که ولید پس از خواندن چهار رکعتی [[نماز صبح]] در حال مستی، در صحن مسجد نشست و جادوگری به نام بطروی را از کوفه آورد که کارهای شگفتی انجام می‌داد. جندب بن کعب ازدی او را دید و نزد شمشیرسازی رفت و از او شمشیری گرفت و به سراغ جادوگر رفت و گردن او را زد سپس به او گفت: اگر راست می‌گویی خودت را زنده کن، ولید او را
+
در زمان حکومت ولید بن عقبه بر کوفه هیچ کس نمی‌بایست از فضائل علی علیه السلام سخن می‌گفت؛ زیرا ولید او را به زندان می‌انداخت؛ هم‌چنان که عبدالرحمن بن جندب گاهی در کوفه از فضائل ایشان می‌گفت، این جریان به گوش ولید بن عقبه رسید و او را به زندان انداخت.<ref>شیخ مفید، الارشاد، بیروت، دارالمفید، چاپ دوم، 1414، ج1، ص243 و ابن ابی الحدید، پیشین، ج12، ص266.</ref>
دستگیر کرد و خواست او را گردن بزند، لیکن مردمی از قبیله ازد برخاستند و گفتند: به خدا سوگند که جندب کشته نمی‌شود؛ پس او را به زندان انداخت و او تمام شب را [[نماز]] می‌خواند. زندان‌بان که کنیه‌اش ابوسنان بود، گفت: اگر تو را در زندان به خاطر ولید نگه دارم تا تو را بکشد، عذر من نزد خدا چیست؟
 
 
 
او را رها کرد و جندب به [[مدینه]] آمد و ولید ابوسنان را گرفت و دویست تازیانه زد از طریق فرستادگان ماجرا را برای عثمان نوشتند، عثمان او را برداشت و سعید بن عاص را بر حکومت کوفه گماشت. علی‌رغم عمل‌کرد غیراخلاقی ولید بن عقبه و برکناری او از حکومت کوفه؛ اما عثمان مسئولیت دیگری به او سپرد و او را مامور جمع‌آوری زکات‌های کلب و بلقین کرد.<ref>همان، ج2، ص165.</ref>
 
 
 
در زمان حکومت ولید بن عقبه بر [[کوفه]] هیچ کس نمی‌بایست از فضائل علی علیه السلام سخن می‌گفت؛ زیرا ولید او را به زندان می‌انداخت؛ هم‌چنان که عبدالرحمن بن جندب گاهی در کوفه از فضائل ایشان می‌گفت، این جریان به گوش ولید بن عقبه رسید و او را به زندان انداخت.<ref>شیخ مفید، الارشاد، بیروت، دارالمفید، چاپ دوم، 1414، ج1، ص243 و ابن ابی الحدید، پیشین، ج12، ص266.</ref>
 
  
 
ولید بن عقبه در برخی از جنگ‌ها در زمان عثمان حضور داشت، وی با دیلمان از نواحی قزوین جنگ کرد، هم‌چنین به آذربایجان و گیلان و موقان<ref>از نواحی آذربایجان است؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، 1995، ج1، ص152.</ref> و ببر و طیلسان<ref>از نواحی دیلم و خزر؛ همان، ج4، ص56.</ref> لشکر کشید.<ref>ابن الفقیه، البلدان، بیروت، عالم الکتب، 1416، ص558.</ref> پس از آن بر عراقین<ref>بصره و کوفه؛ ابن اعثم، پیشین، ج2، ص507.</ref> و آذربایجان امیر شد و سلمان بن ربیعه باهلی را به بردعه<ref>(برذعه) از نواحی آذربایجان؛ یاقوت حموی، پیشین، ج1، ص379.</ref> فرستاد، وی نیز آن‌جا را گشود.<ref>مجهول، تاریخ سیستان، تهران، کلاله خاور، چاپ دوم، 1366، ص 77 و خلیفه بن خیاط، پیشین، ص114.</ref>
 
ولید بن عقبه در برخی از جنگ‌ها در زمان عثمان حضور داشت، وی با دیلمان از نواحی قزوین جنگ کرد، هم‌چنین به آذربایجان و گیلان و موقان<ref>از نواحی آذربایجان است؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، 1995، ج1، ص152.</ref> و ببر و طیلسان<ref>از نواحی دیلم و خزر؛ همان، ج4، ص56.</ref> لشکر کشید.<ref>ابن الفقیه، البلدان، بیروت، عالم الکتب، 1416، ص558.</ref> پس از آن بر عراقین<ref>بصره و کوفه؛ ابن اعثم، پیشین، ج2، ص507.</ref> و آذربایجان امیر شد و سلمان بن ربیعه باهلی را به بردعه<ref>(برذعه) از نواحی آذربایجان؛ یاقوت حموی، پیشین، ج1، ص379.</ref> فرستاد، وی نیز آن‌جا را گشود.<ref>مجهول، تاریخ سیستان، تهران، کلاله خاور، چاپ دوم، 1366، ص 77 و خلیفه بن خیاط، پیشین، ص114.</ref>
  
با محاصره عثمان ولید بن عقبه به بنی‌هاشم گفت: ای بنی‌هاشم آنچه میان ما و شماست هم‌چون شکاف سنگ روزگار نمی‌تواند آن را به هم‌ آورد. ای بنی‌هاشم! چگونه میان ما و شما ترحم باشد با این که شمشیر و نیزه‌های فرزند ار وی نزد شماست. فضل بن عباس در پاسخ گفت: درباره اسلحه برادر خویش از مردم [[مصر]] جویا شوید که جامه‌ها و نیزه‌های او نزد ایشان است.  
+
با محاصره عثمان ولید بن عقبه به [[بنی هاشم|بنی‌هاشم]] گفت: ای بنی‌هاشم آنچه میان ما و شماست هم‌چون شکاف سنگ روزگار نمی‌تواند آن را به هم‌ آورد. ای بنی‌هاشم! چگونه میان ما و شما ترحم باشد با این که شمشیر و نیزه‌های فرزند ار وی نزد شماست. فضل بن عباس در پاسخ گفت: درباره اسلحه برادر خویش از مردم [[مصر]] جویا شوید که جامه‌ها و نیزه‌های او نزد ایشان است.  
  
ولی‌امر پس از محمد، علی بود که در همه جا یار او بود و خداوند آیه فرستاد که تو زشت‌کار و فاسقی تو را در اسلام هیچ سهمی نیست که در پی آن باشی.<ref>مسعودی، مروج الذهب، قم، دارالهجره، چاپ دوم، 1409، ج2، ص347-348 و مطهر بن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، بورسعید، مکتبه الثقافه الدینیه، بی تا، ج5، ص207.</ref>
+
ولی‌امر پس از محمد، علی بود که در همه جا یار او بود و خداوند آیه فرستاد که تو زشت‌کار و فاسقی، تو را در اسلام هیچ سهمی نیست که در پی آن باشی.<ref>مسعودی، مروج الذهب، قم، دارالهجره، چاپ دوم، 1409، ج2، ص347-348 و مطهر بن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، بورسعید، مکتبه الثقافه الدینیه، بی تا، ج5، ص207.</ref>
  
 
==ولید بن عقبه در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام==
 
==ولید بن عقبه در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام==
  
در جریان بیعت با امیرالمومنین علی علیه السلام بسیاری از افراد قریش با ایشان بیعت کردند؛ مگر سه نفر؛ سعید بن عاص، مروان بن حکم و ولید بن عقبه. ولید بن عقبه که زبان آنان بود، گفت: تو بر همه ما ستم کرده‌ای، اما من پدرم را در روز بدر دست بسته گردن زدی و اما سعید، پدرش را در روز بدر کشتی حال آن که از برجستگان قریش بود... بیعت با تو را می‌پذیریم؛ اما بدان شرط که آنچه را بدست آوردیم از ما بنهی و از آنچه در تصرف ماست ما را معاف داری و کشندگان عثمان را بکشی پس علی به خشم آمد و فرمود: اما آنچه یادآور شدی که من از شما کشته و بر شما تاخته‌ام پس حق با شما چنان کرده‌ است و اما نهادن من از شما آنچه را بدست آورده‌اید پس مرا نمی‌رسد که از حق خدا بگذرم و اما معاف کردن من شما را از آنچه در تصرف دارید، پس آنچه مال خدا و مسلمانان باشد عدالت شما را فرامی‌گیرد و اما کشتن من کشندگان عثمان را پس اگر امروز کشتن آنان بر من واجب باشد، فردا هم نبرد با آنان واجب خواهد بود لیکن شما راست که شما را بر کتاب خدا و سنت پیامبرش وادارم، پس هر که حق بر او تنگ آید باطل بر او تنگ‌تر خواهد آمد و اگر هم بخواهید پی کار خود بروید.<ref>یعقوبی، پیشین، ج2، ص178 و ابن اعثم کوفی، پیشین، ج2، ص443 (با کمی تفاوت).</ref>
+
در جریان بیعت با [[امیرالمومنین]] علی علیه السلام بسیاری از افراد [[قریش]] با ایشان بیعت کردند؛ مگر سه نفر؛ سعید بن عاص، [[مروان بن حکم]] و ولید بن عقبه. ولید بن عقبه که زبان آنان بود، گفت: تو بر همه ما ستم کرده‌ای، اما من پدرم را در روز [[غزوه بدر|بدر]] دست بسته گردن زدی و اما سعید، پدرش را در روز بدر کشتی حال آن که از برجستگان قریش بود... بیعت با تو را می‌پذیریم؛ اما بدان شرط که آنچه را بدست آوردیم از ما بنهی و از آنچه در تصرف ماست ما را معاف داری و کشندگان عثمان را بکشی. پس علی به خشم آمد و فرمود: اما آنچه یادآور شدی که من از شما کشته و بر شما تاخته‌ام پس حق با شما چنان کرده‌ است و اما نهادن من از شما آنچه را بدست آورده‌اید پس مرا نمی‌رسد که از حق خدا بگذرم و اما معاف کردن من شما را از آنچه در تصرف دارید، پس آنچه مال خدا و مسلمانان باشد عدالت شما را فرامی‌گیرد و اما کشتن من کشندگان عثمان را پس اگر امروز کشتن آنان بر من واجب باشد، فردا هم نبرد با آنان واجب خواهد بود لیکن شما راست که شما را بر کتاب خدا و [[سنت]] پیامبرش وادارم، پس هر که حق بر او تنگ آید باطل بر او تنگ‌تر خواهد آمد و اگر هم بخواهید پی کار خود بروید.<ref>یعقوبی، پیشین، ج2، ص178 و ابن اعثم کوفی، پیشین، ج2، ص443 (با کمی تفاوت).</ref>
  
در دوره خلافت ایشان مخالفت‌ها و دشمنی‌های ولید بن عقبه با ایشان بسیار زیاد است. در جنگ‌های این دوره ولید در صف دشمن و در مقابل علی علیه السلام بود؛ در [[جنگ جمل]] وی به سپاه عایشه پیوست.<ref>ابن مسکویه، تجارب الامم، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379، ج1، ص469 و ابن خلدون، پیشین، ج2، ص607.</ref>
+
در دوره خلافت ایشان مخالفت‌ها و دشمنی‌های ولید بن عقبه با ایشان بسیار زیاد است. در جنگ‌های این دوره ولید در صف دشمن و در مقابل علی علیه السلام بود؛ در [[جنگ جمل]] وی به سپاه [[عایشه]] پیوست.<ref>ابن مسکویه، تجارب الامم، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379، ج1، ص469 و ابن خلدون، پیشین، ج2، ص607.</ref>
  
ولید در [[جنگ صفین]] نیز در سپاه معاویه بود و از کسانی بود که پیشنهاد بسته شدن آب بر سپاه علی بن ابی‌طالب علیه السلام را داد و این امر صورت گرفت. عمل‌کرد ولید بن عقبه در این جنگ به گونه‌ای بود که امام پس از قرآن بر سر نیزه‌ها کردن و تسلیم شدن سپاه ایشان فرمود: ای بندگان خدا شما بر حق هستید به نبرد با دشمن ادامه دهید، معاویه و ابن ابی‌معیط و... را من بهتر می‌شناسم، اینان اصحاب دین و قرآن نیستند. از کودکی تا سالمندی ایشان را می‌شناسم؛ در ایام کودکی شریرترین کودکان و در سالمندی شریرترین سالمندان بودند...<ref>ابن خلدون، پیشین، ج2، ص627-632.</ref>  
+
ولید در [[جنگ صفین]] نیز در سپاه معاویه بود و از کسانی بود که پیشنهاد بسته شدن آب بر سپاه علی بن ابی‌طالب علیه السلام را داد و این امر صورت گرفت. عمل‌کرد ولید بن عقبه در این جنگ به گونه‌ای بود که امام پس از قرآن بر سر نیزه‌ها کردن و تسلیم شدن سپاه ایشان فرمود: ای بندگان خدا شما بر حق هستید به نبرد با دشمن ادامه دهید، معاویه و ابن ابی‌معیط و... را من بهتر می‌شناسم، اینان اصحاب دین و [[قرآن]] نیستند. از کودکی تا سالمندی ایشان را می‌شناسم؛ در ایام کودکی شریرترین کودکان و در سالمندی شریرترین سالمندان بودند...<ref>ابن خلدون، پیشین، ج2، ص627-632.</ref>  
  
و در نقلی دیگر امام فرمود: نزدیک‌ترین قوم به جهل و دور از معرفت خدا قومی هستند که پیشوا و مربی آنان معاویه و پسر نابغه (عمرو بن عاص) و ابواعور سلمی و ابن ابی‌معیط باده گسار و حدخورده در اسلام باشند.<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، قاهره، موسسه العربیه الحدیثه، چاپ دوم، 1382، ص391 و طبری، پیشین، ج5، ص45.</ref>
+
و در نقلی دیگر امام فرمود: نزدیک‌ترین قوم به جهل و دور از معرفت خدا قومی هستند که پیشوا و مربی آنان معاویه و پسر نابغه ([[عمرو بن عاص]]) و ابواعور سلمی و ابن ابی‌معیط باده گسار و حدخورده در اسلام باشند.<ref>نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، قاهره، موسسه العربیه الحدیثه، چاپ دوم، 1382، ص391 و طبری، پیشین، ج5، ص45.</ref>
  
 
==ولید بن عقبه در زمان خلافت معاویه==
 
==ولید بن عقبه در زمان خلافت معاویه==
سطر ۸۴: سطر ۷۵:
 
با به خلافت رسیدن معاویه، ولید بن عقبه هم‌چنان در سپاه وی و از حامیان وی بود. در این دوران نیز شدت دشمنی ولید با علی علیه السلام نمایان بود.
 
با به خلافت رسیدن معاویه، ولید بن عقبه هم‌چنان در سپاه وی و از حامیان وی بود. در این دوران نیز شدت دشمنی ولید با علی علیه السلام نمایان بود.
  
روزی ولید به نزد معاویه رفت و نوشته‌های علی علیه السلام را در دست معاویه دید که از آن‌ها تعریف می‌کرد - این مکتوبات که در دست محمد بن ابی‌بکر بود با کشته‌شدن وی به دست معاویه رسیده بود - ولید با مشاهده این صحنه گفت: دستور بدهید آن نوشته‌ها را بسوزانند.
+
روزی ولید به نزد معاویه رفت و نوشته‌های علی علیه السلام را در دست معاویه دید که از آن‌ها تعریف می‌کرد - این مکتوبات که در دست [[محمد بن ابی بكر|محمد بن ابی‌بکر]] بود با کشته‌شدن وی به دست معاویه رسیده بود - ولید با مشاهده این صحنه گفت: دستور بدهید آن نوشته‌ها را بسوزانند.
  
معاویه گفت: این چه سخنی است می‌گویی نظرت در این باره درست نمی‌باشد. ولید گفت: نظر شما درست نیست آیا درست است مردم متوجه شوند معاویه به نظرات ابوتراب عمل می‌کند. معاویه پس از سکوت کوتاه با زیرکی گفت: ما نمی‌گوییم این سخنان علی است، بلکه می‌گوییم نوشته‌های ابوبکر است، چرا که در خانه فرزند او بدست آمده‌ است، ما هم به آن‌ها عمل می‌کنیم و فتوا می‌دهیم.<ref>ثقفی کوفی، الغارات، تهران، انجمن آثارملی، 1353، ج1، ص251.</ref>
+
معاویه گفت: این چه سخنی است می‌گویی؟ نظرت در این باره درست نمی‌باشد. ولید گفت: نظر شما درست نیست. آیا درست است مردم متوجه شوند معاویه به نظرات [[ابوتراب]] عمل می‌کند. معاویه پس از سکوت کوتاه با زیرکی گفت: ما نمی‌گوییم این سخنان علی است، بلکه می‌گوییم نوشته‌های ابوبکر است، چرا که در خانه فرزند او بدست آمده‌ است، ما هم به آن‌ها عمل می‌کنیم و فتوا می‌دهیم.<ref>ثقفی کوفی، الغارات، تهران، انجمن آثارملی، 1353، ج1، ص251.</ref>
  
 
ولید پس از مرگ عثمان در شهر رقه<ref>شهری است در کنار فرات؛ یاقوت حموی، پیشین، ج3، ص59.</ref> سکونت گزید و در زمان خلافت معاویه در همین شهر درگذشت.<ref>ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1557 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص482.</ref>
 
ولید پس از مرگ عثمان در شهر رقه<ref>شهری است در کنار فرات؛ یاقوت حموی، پیشین، ج3، ص59.</ref> سکونت گزید و در زمان خلافت معاویه در همین شهر درگذشت.<ref>ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1557 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص482.</ref>
سطر ۹۴: سطر ۸۵:
  
 
==منابع==
 
==منابع==
* [http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=45729 وليد بن عقبه بن ابي معيط، فاطمه عادلی، سایت پژوهه] بازیابی: 30 بهمن 1392.
+
 
 +
* فاطمه عادلی، وليد بن عقبه بن ابي معيط، [http://www.pajoohe.ir  دانشنامه پژوهه]، بازیابی: 30 بهمن 1392.
  
 
[[رده:دشمنان پیامبر]]
 
[[رده:دشمنان پیامبر]]
 
[[رده:دشمنان امام علی علیه السلام]]
 
[[رده:دشمنان امام علی علیه السلام]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۱۲:۱۳

ولید بن عقبه از جمله آزاردهندگان پیامبر اکرم (ص) پس از بعثت بود. او به هنگام فتح مکه در سال 8 هجری قمری اسلام آورد. بنا به نقل مفسرین او فاسق مورد اشاره در آیه آیه "ان جاءکم فاسق بنباء" است. ولید همچنین تا پایان عمر در زمره دشمنان سرسخت امام علی علیه السلام بود.

نسب

ولید بن عقبه بن ابی‌معیط بن ابی‌عمرو ذکوان بن امیه بن عبدشمس، برادر مادری عثمان بن عفان است. کنیه او ابووهب و مادرش اروی دختر کریز بن حبیب بن عبدشمس است.[۱] لقب وی نیز صفوان است.[۲]

در مورد نسب وی نقل‌های متفاوتی است؛ برخی منابع اسم ابی‌عمرو از اجداد ولید را ذکوان گفته‌اند،[۳] و ذکوان غلام امیه بن شمس است که امیه او را به پسری خود پذیرفت و کنیه اباعمرو را به او داد. ذکوان اهل صفوریه[۴] است[۵]، بنابراین ولید بن عقبه از صلب بنی‌امیه نیست؛[۶] هر چند در همین منابع نقل شده‌است که نظر اکثریت این است که ذکوان غلام امیه نیست.

امام حسن مجتبی علیه ‌السلام در پی احتجاج با جماعتی که منکر فضل او و پدرش بودند، در پاسخ به ولید بن عقبه نسب وی به عقبه بن ابی‌معیط را زیر سوال برد و فرمود: تو پسر مردی از کفار عجم از شهر صفوریه به نام ذکوان هستی، تمنای من این است که تو از مادر خویش درباره پدر خود پرسش کنی آن‌گاه که ذکوان را ترک گفت و تو را ملحق به عقبه بن ابی‌معیط کرد... سپس ای ولید به خدا تو از نظر سن بزرگ‌تر از کسی هستی که پدر خود می‌خوانی، پس بهتر است تو مشغول انتساب خود به پدرت باشی...[۷]

وی در روز فتح مکه در سال هشتم هجری اسلام آورد.[۸] پدرش در جنگ بدر اسیر و کشته شد.[۹] عقبه از کسانی بود که او را نفرین کرد؛[۱۰] زیرا وی بسیار پیامبر را آزار رسانید، یک بار نیز شکمبه حیوان ذبح شده‌ای را بر پشت پیامبر که در حال سجده نماز بود، انداخت.[۱۱]

ولید بن عقبه در شعر گفتن نیز مهارت داشت؛[۱۲] اشعاری نیز علیه علی علیه السلام سرود.[۱۳]

فاسق بودن ولید بن عقبه در زمان پیامبر صلی الله علیه و آله

در سال نهم هجری پیامبر صلی الله علیه و آله ولید بن عقبه را به جانب بنی مصطلق فرستاد تا زکات آنان را گرد آورد. زمانی که بنی‌مصطلق شنیدند ولید بن عقبه نزدیک شده است، بیست مرد با تعدادی از شتران و گوسفندان با شادی به استقبال او رفتند، ولید بن عقبه همین که آن‌ها را مشاهده کرد، نزدیک ایشان نرفت و به مدینه بازگشت و به پیامبر صلی الله علیه و آله گفت: زمانی که نزدیک آن‌ها رسیدم، آن‌ها با سلاح مانع جمع‌آوری زکات شدند؛ پیامبر صلی الله علیه و آله تصمیم گرفت کسی را برای جنگ با آن‌ها روانه فرماید؛ چون خبر به آن‌ها رسید به مدینه آمدند و خبر صحیح را به اطلاع ایشان رساندند و گفتند: ای رسول خدا از او بپرسید که آیا با ما حرفی زده و صحبتی کرده است، در همین حین حالت وحی بر ایشان عارض شد و این آیه نازل شد: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنْ جَاءَكُمْ فَاسِقٌ بِنَبَإٍ فَتَبَيَّنُوا...».[۱۴]

پیامبر صلی الله علیه و آله این آیه را خواند و فرمود: عذر شما درست است و این آیه درباره ولید نازل شده است، سپس فرمود: چه کسی را دوست دارید بفرستم آن‌ها هم عباد بن بشر را پیشنهاد دادند.[۱۵] در نقلی دیگر پیامبر صلی الله علیه و آله برای اطمینان از خبر ولید، خالد بن ولید را فرستاد که وی خبر از پایداری ایشان به اسلام داد و پس از آن آیه فسق نازل شد.[۱۶]

در آیه دیگری نیز به فاسق بودن ولید اشاره شده است و این آیه در پی مشاجره بین امام علی علیه السلام و ولید بن عقبه نازل شده‌است؛ ولید بن عقبه به علی علیه السلام گفت: من از تو زبان‌آورتر و نیزه‌ام تیزتر و در عقب نشاندن صف دشمن تواناترم. امام علی علیه السلام فرمود: ساکت شو که تو فاسقی بیش نیستی. پس از این جریان آیه «أَفَمَنْ كَانَ مُؤْمِنًا كَمَنْ كَانَ فَاسِقًا لَا يَسْتَوُونَ»[۱۷] نازل شد.[۱۸]

ولید بن عقبه در جریان جنگ بدر از کسانی بود که برای فدیه دادن و آزاد کردن اقوامش به مدینه آمد، وی که ابتدا برای آزاد کردن پدرش آمده بود پس از آگاهی از کشته شدن وی، حارث بن ابی‌وجزه از بنی عبدشمس را با چهارهزار درهم آزاد کرد.[۱۹]

ناسازگاری با خانواده از خصوصیات اخلاقی ولید بن عقبه بود؛ امام علی علیه‌السلام فرمود: همسر ولید بن عقبه نزد پیامبر آمد و از ولید شکایت کرد که او را کتک می‌زند؛ پیامبر فرمود: برگرد و بگو: پیامبر خدا مرا پناه داده‌ است، زن رفت و ساعتی گذشت و باز آمد و گفت: ای پیامبر او از من دست بردار نیست، پیامبر ریشه‌ای از جامه خود جدا کرد و به او داد و فرمود: بگو پیامبر مرا پناه داد و این هم ریشه‌ای از جامه اوست، ساعتی گذشت و دوباره بازگشت و گفت: بیش از پیش مرا کتک می‌زند، پیامبر خدا دستانش را بلند کرد و دو یا سه بار فرمود: خدایا به حساب ولید برس.[۲۰]

ولید بن عقبه در زمان ابوبکر و عمر

ابوبکر در زمان خلافت خود عمرو بن عاص و ولید بن عقبه را بر سپاه شام امیر نمود. ولید بن عقبه مامور جمع و استیفاء مالیات قبیله قضاعه بود. او با همراهی عمرو به دریافت مالیات مشغول شد. ابوبکر هم‌چنین به ولید بن عقبه فرمان حمله به اردن داد و عده‌ای از اعراب را که آماده جهاد شده ‌بودند

برای همراهی با وی فرستاد، در این جنگ فرزند خالد کشته شد و خالد بن سعید که فرمان‌دهی جنگ را به عهده داشت به همراه ولید بن عقبه و سپاهیان به مدینه عقب‌نشینی کردند؛ همین امر باعث شد ابوبکر بر این دو خشم بگیرد و اجازه ورود به مدینه ندهد.[۲۱] پس از این فرمان، ابوبکر شرحبیل بن حسنه را به جای ولید بن عقبه به فرمان‌دهی لشکریان تازه منصوب و به شام روانه کرد.[۲۲]

با به خلافت رسیدن عمر، وی اجازه ورود ولید بن عقبه را به مدینه داد[۲۳] و مسئولیت‌هایی نیز به وی داد. در سال 17 هجری رومیان قصد حمله به ابوعبیده و مسلمین مقیم حمص را داشتند و رومیان آن‌ها را محصور کردند؛ چون خبر به عمر رسید افرادی را برای یاری ایشان فرستاد؛ از جمله ولید بن عقبه را به هجوم به اعراب تابع روم از قبایل ربیعه و تنوخ فرستاد و در نهایت باخبر هجوم عموم مسلمین رومیان پریشان و پراکنده شدند. عمر پس از نجات ابوعبیده و مسلمین حمص ولید بن عقبه را امیر عرب جزیره نمود.

ولید در زمان امارت خود نامه‌ای درباره کوچ کردن اعراب به روم برای عمر نوشت، عمر به پادشاه روم نوشت، شنیدم یک قبیله از اعراب، دیار ما را ترک کرده کشور شما را پناهگاه خود نمودند. به خدا سوگند اگر تو آن پناهندگان را بیرون نکنی و نزد ما نفرستی ما تمام نصاری را از بلاد خود اخراج کرده سوی تو خواهیم فرستاد؛ پادشاه روم ناگزیر آن‌ها را طرد کرد.

ولید بن عقبه پیشنهادی از قبیله تغلب جز قبول اسلام نپذیرفت و درباره آن‌ها به عمر نوشت، عمر در پاسخ به او گفت: اجبار به قبول اسلام اختصاص به جزیرة‌العرب دارد نه به سرزمین دیگر، تو آن‌ها را به حال خود آزاد بگذار به شرط این که یک مولود را مسیحی نکنند و آزاد بگذارند تا رشد یابد و نیز مانع اسلام آوردن افراد خود نشوند؛ اما قبیله تغلب همیشه با ولید کشاکش داشتند. ولید هم تصمیم گرفت با آن‌ها درگیر شود؛ ولی از عمر ترسید، عمر هم بیم آن داشت که ولید آن‌ها را بکوبد، بنابراین ولید را عزل و فرات بن حیان را امیر نمود.[۲۴]

ولید بن عقبه در زمان عثمان

عثمان وقتی به خلافت رسید سعد بن ابی‌وقاص را که در روزگار عمر والی کوفه بود، از حکومت کوفه برکنار کرد و ولید بن عقبه را حاکم کوفه کرد.[۲۵]

پس از انتصاب وی بر کوفه طلحه و زبیر نزد عثمان رفتند و گفتند: آن روز که خلافت بر تو مقرر شد آیا عمر تو را وصیت نکرد که چون خلافت به تو رسد زینهار که آل ابی‌معیط را بر سر مردمان مسلط نکنی؟![۲۶] عثمان گفت: آری چنین بود، گفتند: پس چرا ولید را به امارت کوفه فرستادی؟ عثمان گفت: همان طور که عمر مغیره بن شعبه را امارت کوفه داد من هم او را امارت آن شهر دادم.[۲۷]

ولید وقتی به حکومت کوفه رسید، در کنار مسجد خانه بزرگی برای خود ساخت.[۲۸] وی در دوران حکومت خود باده گساری کرد و در حال مستی به امامت نماز صبح حاضر شد و نماز صبح را چهار رکعت خواند و به کسانی که پشت سرش بودند گفت: فزون‌تر برای شما بخوانم؟[۲۹] وی در حال مستی سجده طولانی کرده بود و می‌گفت: بنوش و بنوشان.

عتاب بن غیلان ثقفی و در نقل دیگر ابن مسعود[۳۰] به ولید گفت: چه چیز را بیفزایی؟ خدا خیرت ندهد، به خدا سوگند از آن کسی که تو را حاکم و امیر ما قرار داده ‌است، تعجب می‌کنم. پس از آن ولید برای مردم خطبه خواند و مردم ریگ‌های مسجد را به سوی او پرتاب کردند و ولید تلوتلو خوران به قصر خود بازگشت.[۳۱]

عده‌ای نزد عثمان رفتند و واقعه را گزارش دادند و گفته‌ شده عثمان بعضی از گواهان را تازیانه زد؛ پس آنان نزد علی علیه السلام رفتند و از عثمان شکایت کردند؛ علی علیه السلام نزد عثمان رفت و به او فرمود: حدود خدا را پایمال کردی و گروهی را که به زیان برادرت شهادت دادند، کتک زدی و حکم را زیر و رو کردی، با آن که عمر گفت امویان و به ویژه خاندان ابومعیط را بر گردن مردم سوار مکن! عثمان پرسید: می‌گویی چه کنم؟ علی علیه السلام فرمود: به نظر من باید او را برکنار کنی و شاهدان را مورد بازجویی قرار دهی و اگر ایشان کسانی نیستند که گمان بد بر ایشان رود و از سر کینه‌توزی دروغ می‌گویند، برادرت را به کیفری که شایسته اوست برسانی.

اما پس از آن که ولید به مدینه احضار شد و شاهدان بر ضد او شهادت دادند، کسی حاضر نشد او را حد بزند، علی علیه السلام حد الهی را بر او جاری کرد. در حالی که ولید او را به پیوند خویشاوندی سوگند می‌داد که نزند، علی علیه السلام به او فرمود: خاموش باش که به درستی بنی‌اسرائیل تنها به این دلیل به پرتگاه هلاکت افتادند که حدود خدا را پایمال کردند.[۳۲] پس از آن عثمان ولید را برکنار کرد و سعید بن عاص را به حکومت کوفه فرستاد.[۳۳]

در نقل دیگر است که ولید پس از خواندن چهار رکعتی نماز صبح در حال مستی، در صحن مسجد نشست و جادوگری به نام بطروی را از کوفه آورد که کارهای شگفتی انجام می‌داد. جندب بن کعب ازدی او را دید و نزد شمشیرسازی رفت و از او شمشیری گرفت و به سراغ جادوگر رفت و گردن او را زد سپس به او گفت: اگر راست می‌گویی خودت را زنده کن، ولید او را دستگیر کرد و خواست او را گردن بزند، لیکن مردمی از قبیله ازد برخاستند و گفتند: به خدا سوگند که جندب کشته نمی‌شود؛ پس او را به زندان انداخت و او تمام شب را نماز می‌خواند. زندان‌بان که کنیه‌اش ابوسنان بود، گفت: اگر تو را در زندان به خاطر ولید نگه دارم تا تو را بکشد، عذر من نزد خدا چیست؟ او را رها کرد و جندب به مدینه آمد و ولید ابوسنان را گرفت و دویست تازیانه زد از طریق فرستادگان ماجرا را برای عثمان نوشتند، عثمان او را برداشت و سعید بن عاص را بر حکومت کوفه گماشت. علی‌رغم عمل‌کرد غیراخلاقی ولید بن عقبه و برکناری او از حکومت کوفه؛ اما عثمان مسئولیت دیگری به او سپرد و او را مامور جمع‌آوری زکات‌های کلب و بلقین کرد.[۳۴]

در زمان حکومت ولید بن عقبه بر کوفه هیچ کس نمی‌بایست از فضائل علی علیه السلام سخن می‌گفت؛ زیرا ولید او را به زندان می‌انداخت؛ هم‌چنان که عبدالرحمن بن جندب گاهی در کوفه از فضائل ایشان می‌گفت، این جریان به گوش ولید بن عقبه رسید و او را به زندان انداخت.[۳۵]

ولید بن عقبه در برخی از جنگ‌ها در زمان عثمان حضور داشت، وی با دیلمان از نواحی قزوین جنگ کرد، هم‌چنین به آذربایجان و گیلان و موقان[۳۶] و ببر و طیلسان[۳۷] لشکر کشید.[۳۸] پس از آن بر عراقین[۳۹] و آذربایجان امیر شد و سلمان بن ربیعه باهلی را به بردعه[۴۰] فرستاد، وی نیز آن‌جا را گشود.[۴۱]

با محاصره عثمان ولید بن عقبه به بنی‌هاشم گفت: ای بنی‌هاشم آنچه میان ما و شماست هم‌چون شکاف سنگ روزگار نمی‌تواند آن را به هم‌ آورد. ای بنی‌هاشم! چگونه میان ما و شما ترحم باشد با این که شمشیر و نیزه‌های فرزند ار وی نزد شماست. فضل بن عباس در پاسخ گفت: درباره اسلحه برادر خویش از مردم مصر جویا شوید که جامه‌ها و نیزه‌های او نزد ایشان است.

ولی‌امر پس از محمد، علی بود که در همه جا یار او بود و خداوند آیه فرستاد که تو زشت‌کار و فاسقی، تو را در اسلام هیچ سهمی نیست که در پی آن باشی.[۴۲]

ولید بن عقبه در زمان خلافت حضرت علی علیه السلام

در جریان بیعت با امیرالمومنین علی علیه السلام بسیاری از افراد قریش با ایشان بیعت کردند؛ مگر سه نفر؛ سعید بن عاص، مروان بن حکم و ولید بن عقبه. ولید بن عقبه که زبان آنان بود، گفت: تو بر همه ما ستم کرده‌ای، اما من پدرم را در روز بدر دست بسته گردن زدی و اما سعید، پدرش را در روز بدر کشتی حال آن که از برجستگان قریش بود... بیعت با تو را می‌پذیریم؛ اما بدان شرط که آنچه را بدست آوردیم از ما بنهی و از آنچه در تصرف ماست ما را معاف داری و کشندگان عثمان را بکشی. پس علی به خشم آمد و فرمود: اما آنچه یادآور شدی که من از شما کشته و بر شما تاخته‌ام پس حق با شما چنان کرده‌ است و اما نهادن من از شما آنچه را بدست آورده‌اید پس مرا نمی‌رسد که از حق خدا بگذرم و اما معاف کردن من شما را از آنچه در تصرف دارید، پس آنچه مال خدا و مسلمانان باشد عدالت شما را فرامی‌گیرد و اما کشتن من کشندگان عثمان را پس اگر امروز کشتن آنان بر من واجب باشد، فردا هم نبرد با آنان واجب خواهد بود لیکن شما راست که شما را بر کتاب خدا و سنت پیامبرش وادارم، پس هر که حق بر او تنگ آید باطل بر او تنگ‌تر خواهد آمد و اگر هم بخواهید پی کار خود بروید.[۴۳]

در دوره خلافت ایشان مخالفت‌ها و دشمنی‌های ولید بن عقبه با ایشان بسیار زیاد است. در جنگ‌های این دوره ولید در صف دشمن و در مقابل علی علیه السلام بود؛ در جنگ جمل وی به سپاه عایشه پیوست.[۴۴]

ولید در جنگ صفین نیز در سپاه معاویه بود و از کسانی بود که پیشنهاد بسته شدن آب بر سپاه علی بن ابی‌طالب علیه السلام را داد و این امر صورت گرفت. عمل‌کرد ولید بن عقبه در این جنگ به گونه‌ای بود که امام پس از قرآن بر سر نیزه‌ها کردن و تسلیم شدن سپاه ایشان فرمود: ای بندگان خدا شما بر حق هستید به نبرد با دشمن ادامه دهید، معاویه و ابن ابی‌معیط و... را من بهتر می‌شناسم، اینان اصحاب دین و قرآن نیستند. از کودکی تا سالمندی ایشان را می‌شناسم؛ در ایام کودکی شریرترین کودکان و در سالمندی شریرترین سالمندان بودند...[۴۵]

و در نقلی دیگر امام فرمود: نزدیک‌ترین قوم به جهل و دور از معرفت خدا قومی هستند که پیشوا و مربی آنان معاویه و پسر نابغه (عمرو بن عاص) و ابواعور سلمی و ابن ابی‌معیط باده گسار و حدخورده در اسلام باشند.[۴۶]

ولید بن عقبه در زمان خلافت معاویه

با به خلافت رسیدن معاویه، ولید بن عقبه هم‌چنان در سپاه وی و از حامیان وی بود. در این دوران نیز شدت دشمنی ولید با علی علیه السلام نمایان بود.

روزی ولید به نزد معاویه رفت و نوشته‌های علی علیه السلام را در دست معاویه دید که از آن‌ها تعریف می‌کرد - این مکتوبات که در دست محمد بن ابی‌بکر بود با کشته‌شدن وی به دست معاویه رسیده بود - ولید با مشاهده این صحنه گفت: دستور بدهید آن نوشته‌ها را بسوزانند.

معاویه گفت: این چه سخنی است می‌گویی؟ نظرت در این باره درست نمی‌باشد. ولید گفت: نظر شما درست نیست. آیا درست است مردم متوجه شوند معاویه به نظرات ابوتراب عمل می‌کند. معاویه پس از سکوت کوتاه با زیرکی گفت: ما نمی‌گوییم این سخنان علی است، بلکه می‌گوییم نوشته‌های ابوبکر است، چرا که در خانه فرزند او بدست آمده‌ است، ما هم به آن‌ها عمل می‌کنیم و فتوا می‌دهیم.[۴۷]

ولید پس از مرگ عثمان در شهر رقه[۴۸] سکونت گزید و در زمان خلافت معاویه در همین شهر درگذشت.[۴۹]

پانویس

  1. ابن عبدالبر، استیعاب، بیروت، دارالجیل، 1412، ج4، ص1552 و خلیفه بن خیاط، طبقات خلیفه، بیروت، دارالفکر، 1414، ص41 و ابن حجر، الاصابه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1415، ج6، ص481.
  2. مسعودی، مروج الذهب، قم، دارالهجره، 1409، ج2، ص379.
  3. ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1552 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص481 و ابن اثیر، اسدالغابه، بیروت، دارالکتاب العربی، بی تا، ج4، ص675.
  4. از نواحی اردن است؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، دار احیاءالتراث العربی، 1399، ج1، ص148.
  5. مسعودی، پیشین، ج2، ص336 و ابن قتیبه، المعارف، قاهره، الهیئه العامه للکتاب، چاپ دوم، 1992، ص319.
  6. همان و ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1552.
  7. طبرسی، الاحتجاج، نجف، دارالنعمان، 1386، ج1، ص412 و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بی جا، داراحیاء الکتب العربیه، بی تا، ج6، ص292 (باکمی تفاوت).
  8. ابن حجر، پیشین، ج6، ص481 و ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1552.
  9. ابن حجر، پیشین، ج6، ص481 و بیهقی، دلائل النبوه، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1405، ج1، ص398.
  10. مقریزی، امتاع الاسماع، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1420، ج12، ص107.
  11. همان، ج12، ص105 و بیهقی، پیشین، ج2، ص278.
  12. زرکلی، الاعلام، بیروت، دارالعلم، چاپ دوم، 1989، ج8، ص122.
  13. ابن اعثم کوفی، الفتوح، بیروت، دارالاضواء، 1411، ج2، ص495.
  14. ای کسانی که ایمان آوردید، اگر فاسقی خبری برای شما آورد پس تحقیق کنید... (سوره حجرات، آیه/6.
  15. ابن سعد، طبقات الکبری، بیروت، دارصادر، بی تا، ج2، ص161 و واقدی، المغازی، بیروت، موسسه الاعلمی، چاپ سوم، 1409، ج3، ص980 و مقریزی، پیشین، ج2، ص42.
  16. ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1553 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص481.
  17. آیا کسی که مومن است مثل کسی است که فاسق است، هرگز این دو یکسان نیستند. (سوره سجده، آیه/18)
  18. بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، دارالفکر، 1417، ج2، ص148 و ابن اعثم کوفی، الفتوح، پیشین، ج2، ص495.
  19. ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بی جا، موسسه اسماعیلیان، ج14، ص200 و ابن ماکولا، اکمال الکمال، بی جا، داراحیاءالتراث العربی، بی تا، ج7، ص390.
  20. ابی یعلی، مسند ابی یعلی، بی جا، دارالمامون، بی تا، ج1، ص253 و ابن ابی الحدید، پیشین، ج17، ص240.
  21. ابن اثیر، الکامل، بیروت، دارصادر، 1385، ص403-406 و ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، بیروت، دارالفکر، چاپ دوم، 1408، ج2، ص515-518.
  22. ابن اثیر، پیشین، ج2، ص405.
  23. همان، ج2، ص406 و ابن خلدون، پیشین، ج2، ص 518.
  24. ابن اثیر، الکامل، پیشین، ج2، ص531-533 و طبری، پیشین، ج4، ص55-56 و ابن خلدون، پیشین، ج2، ص545-547.
  25. ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1554 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص482-483 و ابن اثیر، اسدالغابه، پیشین، ج4، ص676.
  26. ابن اعثم کوفی، پیشین، ج2، ص393 و بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج5، ص517.
  27. ابن اعثم، پیشین، ج2، ص393.
  28. ابن سعد، پیشین، ج6، ص24.
  29. ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1554 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص482 و یعقوبی، تاریخ یعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا، ج2، ص165.
  30. حلبی، السیره الحلبیه، بیروت، دارالمعرفه، 1400، ج2، ص593.
  31. بلاذری، انساب الاشراف، پیشین، ج5، ص519-520 و حلبی، همان، ج2، ص593.
  32. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب، نجف، حیدریه، 1376، ج1، ص409 و ابن شبه النمیری، تاریخ المدینه، قم، دارالفکر، 1410، ج3، ص975.
  33. یعقوبی، پیشین، ج2، ص166.
  34. همان، ج2، ص165.
  35. شیخ مفید، الارشاد، بیروت، دارالمفید، چاپ دوم، 1414، ج1، ص243 و ابن ابی الحدید، پیشین، ج12، ص266.
  36. از نواحی آذربایجان است؛ یاقوت حموی، معجم البلدان، بیروت، دارصادر، چاپ دوم، 1995، ج1، ص152.
  37. از نواحی دیلم و خزر؛ همان، ج4، ص56.
  38. ابن الفقیه، البلدان، بیروت، عالم الکتب، 1416، ص558.
  39. بصره و کوفه؛ ابن اعثم، پیشین، ج2، ص507.
  40. (برذعه) از نواحی آذربایجان؛ یاقوت حموی، پیشین، ج1، ص379.
  41. مجهول، تاریخ سیستان، تهران، کلاله خاور، چاپ دوم، 1366، ص 77 و خلیفه بن خیاط، پیشین، ص114.
  42. مسعودی، مروج الذهب، قم، دارالهجره، چاپ دوم، 1409، ج2، ص347-348 و مطهر بن طاهر مقدسی، البدء والتاریخ، بورسعید، مکتبه الثقافه الدینیه، بی تا، ج5، ص207.
  43. یعقوبی، پیشین، ج2، ص178 و ابن اعثم کوفی، پیشین، ج2، ص443 (با کمی تفاوت).
  44. ابن مسکویه، تجارب الامم، تهران، سروش، چاپ دوم، 1379، ج1، ص469 و ابن خلدون، پیشین، ج2، ص607.
  45. ابن خلدون، پیشین، ج2، ص627-632.
  46. نصر بن مزاحم منقری، وقعه صفین، قاهره، موسسه العربیه الحدیثه، چاپ دوم، 1382، ص391 و طبری، پیشین، ج5، ص45.
  47. ثقفی کوفی، الغارات، تهران، انجمن آثارملی، 1353، ج1، ص251.
  48. شهری است در کنار فرات؛ یاقوت حموی، پیشین، ج3، ص59.
  49. ابن عبدالبر، پیشین، ج4، ص1557 و ابن حجر، پیشین، ج6، ص482.


منابع