محمد واصف گیلانی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۱۲ توسط شیرین سادات حسینی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} «آيت هنر» محمدتقي ادهم نژاد لنگرودي '''اشاره''' خطه سرسبز است...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

«آيت هنر»

محمدتقي ادهم نژاد لنگرودي

اشاره

خطه سرسبز استان گيلان همواره مهد پرورش فرهيختگان نامدار و عارفان بلندآوازه و بزرگ بوده است. علامه ذوفنون و عالم رباني حضرت آيت الله حاج شيخ محمد واصف گيلاني رضوان الله عليه از جمله فرزانگان اين سامان است.

تولد و خاندان

وي در سال 1305 ش. در قريه «دهكاء» در حدود 20 كيلومتري شهرستان عالم پرور لاهيجان، در خانواده مذهبي و ثروتمند به دنيا آمد. پدرش مرحوم كربلايي ابوالقاسم، مردي متدين و مخلص بود كه علاقه فراواني به اهل علم و روحانيت داشت كه همين علاقه در نهايت باعث شد كه فرزندش محمد، به كسوت روحانيت درآيد. آيت الله واصف گيلاني درباره اوصاف والاي اخلاقي و ديني پدر بزرگوارش اين گونه مي نويسد:

«مرحوم كربلايي ابوالقاسم كه در ذی القعده سال 1383 ق. به رحمت ايزدي پيوست، مردي بود كه به حُسن اخلاق و معاشرت در بين مردم معروف و مشهور بود. منزلش محل رفت و آمد آشنا و بيگانه، و هم او كشاورزي ديندار و معتبر بود كه پيوسته عائله اش از بيست نفر تجاوز مي كرد و به واسطه حُسن عمل و امانتي كه به خرج مي داد، با سرمايه ديگران تجارت مي كرد. توكلش به خداوند بي اندازه زياد و علاقه‌اش به ائمه اطهار عليهم السلام زائدالوصف بود؛ به طوري كه بيش از ده بار به زيارت حضرت ثامن الائمه عليه السلام و دوبار به زيارت عتبات مقدسه عراق موفق گرديد و پيوسته در ايام محرم و صفر و فاطميه و شهادت حضرت موسي بن جعفر عليهماالسلام در مسجد اقامه عزا مي نمود و بيش از چهل سال در ايام هفته در منزل خود به ذكر مواعظ و مصيبات ائمه اطهار عليهم السلام متوسل بود و حتي در پايان عمر خويش در حدود 70 سالگي، مختصر ملك شخصي كه داشت، براي عزاداري و سوگواري نوشندگان جام محنت و بلا وقف نمود. او از دوستداران و ارادتمندان واقعي علما و روحانيون و اهل علم بود».[۱]

تحصيلات

آيت الله واصف گيلاني از كودكي حافظه‌اي قوي و استعدادي سرشار داشت. تحصيلات جديد آن زمان را تا پايه هشتم با موفقيت كامل در مدرسه «فلاحت» لاهيجان به اتمام رسانيد. آن گاه با تشويق هاي مكرر وعاظ محترمي كه براي برگزاري مراسم روضه به منزلشان رفت و آمد مي كردند، خصوصاً مرحوم آقا شيخ محمد صابري لاهيجي كه از وعاظ خوشنام منطقه بود و نيز تشويق و حمايت هاي همه جانبه پدر بزرگوارشان، در سال 1319 ش. براي تحصيل علوم ديني وارد حوزه علميه قم شد.

حضرت آيت الله واصف گيلاني به علت دارا بودن حافظه قوي و استعداد فراوان، از همان ابتداي طلبگي با تلاش و جديت فوق العاده، دروس حوزوي شامل صرف، نحو، معاني، بيان، منطق، تفسير، فقه، اصول، فلسفه و بسياري از كتاب هاي متداول آن عصر را به سرعت به پايان رساند. قدرت فراگيري او چنان بود كه هر سال، دروس سال گذشته را تدريس مي كرد.

اساتيد

مهمترين اساتيد ايشان در دروس سطح، آيت الله حاج شيخ عليرضا ممجد لنگرودي(*) و آيت الله حاج شيخ جعفر سبحاني بوده‌اند كه امروزه از مدرسين بنام حوزه علميه قم بشمار مي آيند.[۲]

ايشان دروس فقه، اصول، فلسفه، حكمت و تفسير را از آيات عظام ذيل فراگرفت:

  • 1- بروجردي (متوفاي 1380 ق).
  • 2- حاج سيد مرتضي مرتضوي لنگرودي (متوفاي 1383 ق).

آيت الله واصف گيلاني كه عشق و ارادت فراواني به اين استاد ارجمندش داشت و پيشرفت علمي و معنوي خود را مرهون زحمات او مي دانست، به مدت 10 سال در فقه، اصول و اخلاق از اين استاد بهره گرفت. بعد از رحلت آن بزرگوار، شرح حال و خدمات ارزشمند استادش را تحت عنوان «چهره‌اي از زندگاني حضرت آيت الله لنگرودي» به رشته تحرير درآورد و به چاپ رسانيد و در رثاي آن بزرگوار اشعاري سرود.

او درباره صفات و كمالات اين استاد فرزانه اش اين گونه مي نويسد: «حشمت و شكوه علم و تقوا، آن چنان وجود گرانمايه‌اش را فراگرفته بود كه در حضور او، شاگردانش خاضع و مرعوب بودند. در عين حال با همه سخن مي گفت و براي همه فروتني و تواضع مي نمود؛ حتي براي اصاغر تلامذه خود اين تواضع را مرعي مي داشت. بسيار سريع الذهن و حاضر جواب بود و گاهي كلام متكلم و يا مستشكل تمام نشده، مطلبش را دريافته، جواب قانع كننده بازمي‌داد. گفتارش سرورانگيز و پراستفاده و صحبت‌هاي او بلند و با شجاعت و محكم، محفلش گرم و بسيار ارزنده و مألوف و معاشرتي دور از تكلف داشت. و شاگردان دانشمندش وي را در حدود نزديك به تقديس، احترام مي كردند و حقاً صفات برجسته و ملكات نفساني و فضايل اخلاقي آيت الله لنگرودي شايسته تقديس و احترام بود.

ز آسمان رجال افول كرد آيتي × كه تربت گام او تحفه رضوان بود.

جامع علم و عمل، زاده قدس و ورع × به زهد در عصر خود، ثاني سلمان بود.[۳]

  • 3- حضرت امام خميني (متوفاي 1368 ش).

مرحوم آيت الله واصف از طريق مرحوم آيت الله حاج مصطفي با حضرت امام آشنا گرديد؛ زيرا وي به اتفاق فرزند حضرت امام در درس مرحوم آیت الله ممجد لنگرودي و سپس با ارتقا به سطوح عالي، در درس خارج فقه و اصول حضرت امام خمینی شركت مي جست و دروس امام را تقرير مي كرد. او به امام راحل عشق مي ورزيد و همواره صلابت، استواري، غيرت، دين مداري، تقوا، هوشمندي، شجاعت، زيركي، و نيز مبارزه بي امان و مقدس آن بزرگوار را مي ستود.

ايشان درباره امام اشعار زيادي سروده است؛ چنان كه اگر مجموع اين سروده‌ها جمع آوري گردد، شايد ديواني تدوين شود. ضمناً معظم له چون از سال 1337 ش. در قم داراي چاپخانه بود، اعلاميه‌هاي مربوط به حضرت امام و نهضت مقدس اسلامي را به صورت مخفيانه چاپ و تكثير مي نمود. مرحوم آيت الله واصف سخت معتقد بود كه عشق ورزيدن به امام خميني، همانند محبت به رسول خدا و اهل بيت عليهم السلام است؛ همان گونه كه در برخي اشعارش بدان اشاره دارد:

هر كس كه در دل مهر روح الله دارد × مهر رسول الله را همراه دارد

آسوده گردد هر كه دارد مهر احمد × مهر علي و مهر آل الله دارد

هر كس كه دارد مهر روح الله در دل × مهر علي و مهر آل الله دارد

او عالم و او اعلم و هم او معلم × او علم سرالله را در راه دارد.[۴]

رحلت امام خميني به شدت آيت الله واصف گيلاني را متأثر و مغموم ساخته بود. اين امر به وضوح در اشعاري كه در سوگ امام سروده، مشهود است:

مرگ تو اي روح حق در قلب آذر مي كند × دائماً هجر تو اين دل را مكدر مي كند

مسلمين را سوك تو اي بت شكن در اين زمان × داغدار و مضطرب با ديده تر مي كند

مضجعت را هر كه ديده روز دفن جسم تو × گريه بر فقدان تو همچون پيمبر مي كند

مسلمين را بوده اي در عصر ما، الحق بشير × مرگ تو در صدر حزب الله اخگر مي كند

مات و مبهوتيم از تشييع تو، هر كس كه ديد × ياد از روز جزاء و يوم محشر مي كند.[۵]

ره آور شهيدان، اي روح ما خميني × چشم و چراغ ايران، اي روح ما خميني

روي تو آيه نور، كوي تو سينه طور × اي خاتم سليمان، اي روح ما خميني

رفتي و رفت جانم، اي روح و هم روانم × چون آفتاب رخشان، اي روح ما خميني

روح القدس مشوش، پروانه وش كند غش × جانم برات قربان، اي روح ما خميني

روح الامين حزين است، جن و بشر غمين است × عالم شده پريشان، اي روح ما خميني.[۶]

ايشان اشعار عربي نيز سروده است؛ از جمله شعر زير كه در رثاي رحلت امام خمینی سروده شده و همه ابيات آن با «يا» آغاز گرديده است:

يا رحيلاً آيت الآيات عندالعارفين × حجّة في العلم والاسلام كهف العالمين

يا قويماً قائداً لله في اسلامنا × كنت عندالدين والاسلام خيرالقائدين

يا زعيم الدين حقّاً كنت خيرالعارفين × قد رحلت رحلة الآباء عندالموقنين

يا اميناً مظهر الخلق النبيّ الهاشمي × جئت للخلق اماماً قائداً للحاربين

يا عظيماً عازماً لله في امر الهدي × كنت روح الله في اعلاء امرالمسلمين

يا معيناً لهفنا يغلي فيغلي عيننا × انت عندالله في جنب الاميرالمؤمنين

يا لهيفاً لهفنا لله عندالتسلية × يا امام العصر فاقبل من عبيد الطالبين.[۷]

4- آقا ميرزا هاشم آملي (متوفاي 1371 ش).()

آيت الله واصف گيلاني مدت زيادي نزد ايشان به آموختن فقه مشغول بوده و درس آن بزرگوار را تقرير كرده است. در ستايش اين استاد فرزانه‌اش چنين سروده است:

آملي اي حلقه اسلام را درّالثّمين × يادگاري از ضياءالدين نزد عارفين

نقطه تأليف را اندر خياراتي، محيط × هر كه با انصاف باشد، گويدت صدآفرين

كيست اندر قم بگويد بيع را مانند تو × كيست چون تو فخر بر استاد باشد از يقين

گر بود پوشيده فضلت در بر بي معرفت × نزد اهل معرفت باري چه خور باشد، مبين.[۸]

  • 5- آقاي مرعشي نجفي (متوفاي 1369 ش).

در رثاي ايشان نيز اشعاري دارد.

6- آقاي محقق داماد (متوفاي 1388 ق).()

در رثاي ايشان نيز اشعاري دارد.

  • 7- عارف كامل حضرت آقاي بهجت دامت بركاته[۹]؛

وي از محضر اين استاد عالي قدرش نهايت استفاده را كرده است و همواره مقام علمي و حالات والاي معنوي و عرفاني ايشان را مي ستود. ايامي كه ايشان به درس اين فقيه عارف مشرف مي شد، حضرت استاد در منزل استيجاري زندگي مي كردند. آيت الله واصف گيلاني از اين موضوع بسيار ناراحت بود و حاضر شده بود منزل مسكوني خود را در اختيار استادش قرار دهد. ولي به شدت اين پيشنهاد را رد كردند. آيت الله واصف بسيار علاقه‌مند بود كه در همه اوقات شبانه روز از محضر اين فقيه جليل القدر استفاده كند و به شاگردي در محضر او مباهات مي نمود.[۱۰]

  • 8- علامه طباطبايي، صاحب تفسير الميزان، (متوفاي 1360 ش).

آيت الله واصف، وي را نابغه دوران و فيلسوف منحصر به فرد و مفسري توانا مي دانست و در جلسات درس خصوصي آن بزرگوار نيز - كه براي عده‌اي از فضلاي مستعد بود - شركت مي جست و تمام مطالب جلسات (تفسير و فلسفه) را به رشته تحرير درمي آورد.

اجتهاد و تدريس

آيت الله واصف گيلاني با تلاش و جديت تمام، مراحل علمي را پشت سر نهاد و از برخي اساتيد بزرگوارش اجازه اجتهاد دريافت كرد. ايشان در طول ساليان تحصيل، به تدريس سطوح و كتب مختلف (رسائل، مكاسب و كفايه) اشتغال داشت و عده زيادي از محضر اين فقيه جليل القدر استفاده كردند.

ويژگي ها

مرحوم حجت الاسلام شريف رازي درباره وي نوشته است: «علامه واصف گيلاني از دانشمندان وارسته و فضلاي برجسته، عالمي فاضل و نويسنده اي كامل و داراي مقام علم و تقوا و ملكات فاضله و اخلاق حسنه است.» و آن گاه بيش از 60 تأليف وي را ذكر مي كند.[۱۱]

ما هم در اين مختصر به برخي از خصوصيات علمي و معنوي و ملكات فاضله آن فقيد سعيد اشاره مي كنيم:

اخلاص:

عامل پيروزي و هدايت مردان بزرگ دو چيز است: جهاد همه جانبه و اخلاص.

آيت الله واصف گيلاني نيز واجد اين دو صفت بود. او با اين كه داراي معلومات گسترده اي بود، مع الوصف هيچ گاه تبليغ و منبر را فراموش نكرد؛ بلكه اكثر اوقات عمرشان را در همان روستاي كوچك - كه زادگاه وي و اجدادش بود - به وعظ و ارشاد مردم مشغول بود. ايشان در پاسخ به كساني كه به وي گفته بودند كه ديگر در شأن شما نيست تا در روستاي كوچك منبر برويد! فرمود: «من كه كسي نيستم؛ بسياري از بزرگان و اعاظم و فقهاي بزرگ شيعه نه تنها منبر مي رفتند، بلكه مباهات هم مي كردند» و نيز مي فرمود: «اداي تكليف، شهر و روستا نمي شناسد».

اهميت دادن آن فقيد سعيد به «تبليغ» در حالي بود كه او از وضع مالي و معيشتي مناسبي برخوردار بود و نيازهاي مادي، او را به اين مسير سوق نداده بود. او به «تبليغ» به عنوان امري عبادي مي نگريست و از اين رو، تا آخر عمر بابركتش آن را رها نكرد.[۱۲]

دفاع از مرزهاي عقيدتي:

در سالياني كه كتاب «شهيد جاويد» چاپ و منتشر شده و برخي از مطالب موهن آن، اعتراض گروهي از علما را برانگيخته بود، آيت الله واصف گيلاني به دور از هياهو، دست به قلم برده، 3 جلد كتاب درباره زندگاني حضرت سيدالشهداء عليه السلام نگاشت و به ويژه يك جلد آن، كه تحت عنوان «في هامش علم الامام» به علم امام اختصاص يافته بود، مورد استقبال گسترده حوزويان و دانشجويان قرار گرفت و بسياري از بزرگان حوزوي و دانشگاهي وي را مورد تشويق و تحسين خويش قرار دادند.

سال هاي 28 و 29 ش. اوج فعاليت هاي كمونيستي حزب توده بود كه با تبليغات گسترده خود، خصوصاً در شمال ايران، مردم و جوانان بسياري را جذب كرده بودند. آيت الله واصف كه خود را حافظ مرزهاي فكري و عقيدتي مي دانست، سكوت در برابر عقايد الحادآميز حزب توده را روا ندانست و به مقابله با آنان پرداخت.

او علاوه بر روشنگري در منابر، براي قشر جوان و تحصيل كرده كتابي تحت عنوان «احراق لانه‌هاي فساد» تأليف كرد كه اين كتاب نيز با استقبال مواجه شد؛ زيرا در اين كتاب با شواهد و استدلال هاي عقلي و منطقي، انديشه هاي حزب توده به خوبي نقد و ابطال، و اهداف پليد و استعماري پديدآورندگان آن با قلمي شيوا و محكم تبيين شده بود.

همچنين ايشان مجوّز نشريه‌اي به نام نشريه «راه نجات» را در همان دهه سي شمسي اخذ كرد؛ ولي به علت مخالفت عوامل دولتي و جو خفقان حاكم بر كشور و نيز عدم حمايت و استقبال حوزه و حوزويان و هزينه زياد و امكانات مالي اندك، اين نشريه بعد از دو شماره، تعطيل گرديد.

يكي ديگر از فعاليت هاي فرهنگي وي، تأسيس چاپخانه «نشر اسلامي» به سال 1337 ش بود. چاپخانه مذكور در بحبوحه قيام حضرت امام راحل با وجود مراقبت و نظارت شديد دستگاه امنيتي ساواك، به چاپ و نشر اعلاميه هاي حضرت امام و ساير بزرگان اقدام مي ورزيد. شدت سختگيري عوامل حكومتي به حدي بود كه ايشان خدمت حضرت امام مي رسد و اظهار مي دارد: «ما براي چاپ اعلاميه خيلي در فشار هستيم؛ وظيفه من چيست؟»

حضرت امام پاسخ مي دهند: «من راضي نيستم كه شما آقايان خودتان را به خاطر من به زحمت بيندازيد.» اين جمله امام، عزم او را استوار مي سازد كه تا آخر مبارزات ملت مسلمان به چاپ و توزيع اعلاميه ها ادامه دهد.

خاطره‌اي جالب

حاج آقا باقر واصف مي گويد: «همواره عوامل شهرباني و ساواك تحت عناوين مختلفي به چاپخانه مي آمدند و اوضاع را كنترل مي كردند. ما كاملاً مي دانستيم كه خريدن كتاب و سؤال از قيمت و... بهانه اي است تا بدين وسيله از ما حرف بكشند؛ لذا ما هم كاملاً مراقب بوديم. روزي يكي از عوامل آنان آمد و به عنوان اين كه از شهرستان براي خريدن كتاب آمده، در موضوعات مختلف سخن مي گفت تا بتواند به اطلاعات مورد نظر خود، دست يابد كه ناگهان صداي بي سيم وي شنيده مي شود. او چنان از اين اتفاق خجالت زده مي شود كه وقتي به ما نگاه كرد، تمام سر و گردن وي قرمز شده بود و با شرمندگي از چاپخانه خارج شد. پس از اين اتفاق، هرگز به سراغمان نيامدند».

ضمناً در طول نهضت مقدس اسلامي، امضاي ايشان در پاي اعلاميه هاي مختلف حوزه علميه قم ديده مي شود. اين اعلاميه ها در كتاب «بررسي تحليلي نهضت امام خميني» آمده است.(*)

عشق به خاندان عصمت و طهارت عليهم السلام

مرحوم آيت الله حاج شيخ محمد واصف گيلاني عشق و علاقه توصيف ناپذيري نسبت به خاندان عصمت و طهارت داشت. ايشان درباره صفات والاي انساني و سجاياي اخلاقي حضرات معصومين، كتاب هاي مختلفي نگاشت و اشعار زيادي در رثا و مدح آن بزرگواران سروده و هنگام سرودن شعر براي اهل بيت بسيار مي گريست. وي روضه خواني مي كرد و آن را دون شأن خود نمي دانست. با همه وجود، به فراگيري و نشر و ترويج آثار اهل بيت مي پرداخت و از توسل به آنان غافل نبود.

حاج جعفر آقا واصف مي گويد: «در سفر والد بزرگوار به آلمان - كه اين سفر از سوي حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني ترتيب داده شده بود و مدت 2 سال به طول انجاميد - بنده هم به همراه ايشان بودم. يك شب ماه رمضان به مناسبت شب قدر به مسجد آيت الله العظمي بروجردي به هامبورگ رفتيم. جمعيت فراواني در آن جا حضور داشتند.

سخنران - كه اكنون از شخصيت هاي رده بالاي نظام است - مشغول سخنراني شد و خيلي خوب سخنراني كرد. پس از جلسه، ديدم آيت الله والد با ناراحتي فرمود: من به اين سخنران گفتم خوب سخنراني كردي؛ ولي سخني از مظلوميت امام علی عليه السلام به ميان نياورديد! چرا بايد علي عليه السلام شبي كه متعلق به اوست، مظلوم واقع شود؟»

حساسيت آيت الله واصف به اين نكته، نشانه ارادت و علاقه عميق وي به خاندان پيامبر اكرم صلي الله و عليه و آله و سلم است. او به سادات نيز ارادت مي ورزيد و دو دخترش را به ازدواج آنان درآورد.

پيشتر اشاره شد كه پدر آيت الله واصف به ذكر مناقب و مصائب اهل بيت عليهم السلام عشق مي ورزيد و همواره در ايام هفته و در مناسبت هاي ديگر، مراسم سوگواري و يا مراسم جشن و سرور برپا مي كرد. همين عشق موجب شد تا فرزند را، راهي حوزه كند. حاج آقا باقر، فرزند گرامي آيت الله واصف، به نقل از پدرش مي فرمايد:

«پدرم همواره در منزلش مجالس روضه برقرار بود و آقايان وعاظ بعد از روضه، شب در منزل بيتوته مي كردند. در حقيقت، منزل او محفل انس علما بود. ايشان وقتي سخنان و روضه خواني آنان را مي ديد، بسيار علاقه‌مند مي شد كه فرزندش هم مثل آنان بشود. همين معنا به ذهن خودم نيز مي آمد كه هر كس به قم برود و برگردد، حتماً به او روضه خواني ياد مي دهند؛ اما وقتي وارد حوزه قم شدم، ديدم جريان كاملاً متفاوت است؛ «حوزه» درياي بيكران انواع علوم است و انسان تا اين علوم را فرانگيرد؛ نمي تواند روضه خوان هم بشود. مدتي روضه خواني نمي كردم؛ اما اصرار پدرم باعث شد كه من هم روضه خواني نمايم».

وي در ادامه مي گويد: «حضرت آيت الله والد هم همان مجالس پدرش را مثل دهه عاشورا، دهه آخر صفر، دهه اول و دوم فاطميه به همان سبك در مسجد محل برگزار مي نمود و هم در ساير وفيات هم خودش روضه‌اي در منزل منعقد مي كرد و هم مقيد بود در ساير روضه‌ها شركت نمايد و اين كار تا آخر عمرش امتداد يافت».

حجت الاسلام قبادي، از فضلاي حوزه علميه قم، در اين باره مي گويد: «مدتي همسايه ايشان بودم؛ هر وقت كه به منزلشان مي رفتم، مي فرمود: برويد (روي صندلي كه چادر مشكي كشيده بودند) روضه بخوانيد؛ با اين كه خودش تنها بود، مي فرمود: لحظه‌اي صبر كن! خانواده را صدا كنم كه اگر تمايل داشتند، بيايند پشت پرده بنشينند روضه را گوش نمايند. آن وقت من روضه مي خواندم، ايشان با صداي بلند گريه مي كرد. همه اين سوز و اشك ها، نشانه علاقه عميق وي به خاندان پيامبر بود».

شيداي علم

ايشان از نظر علمي، فرد جامعي بود. در فقه، اصول، تفسير، رجال، تاريخ، فلسفه و كلام متبحر و صاحب نظر بود. در ادبيات، خصوصاً ادبيات عرب، خيلي دقيق بود. مهارت زيادي در سرودن شعر داشت كه اشعار بي نقطه، اشعار بي الف و... نمونه بارز اين مدعا است. با اين كه در يك آتش سوزي در لاهيجان، بسياري از اشعار و نوشته ها و كتاب هاي منحصر به فرد وي سوخت، مع الوصف، اشعار فراواني در علوم مختلف اسلامي اعم از فقه، اصول، منطق، رجال و... از وي باقي مانده كه حكايت از قدرت علمي، دقت، مهارت و تسلط وي بر علوم گوناگون مي باشد.

آن بزرگوار هيچ گاه از مطالعه، تحقيق، تتبع و مذاكره علمي خسته نمي شد؛ در سفر و حضر دست از نوشتن برنمي داشت؛ حتي يكي از كتب خود را در سفر به آلمان نوشت و در همان جا به چاپ رساند.

يكي از فضلاي حوزه علميه قم در اين باره مي گويد: به منزل حضرت آيت الله واصف رفتم. و ايشان در يك اتاق پر از كتاب بود كه همه كتاب ها هم از تأليفات خودش بود. و اگر او را شيخ بهايی زمان ما بناميم، الحقّ والانصاف شايسته اين عنوان هست؛ زيرا شبانه روز مشغول مطالعه و نوشتن و تحقيق بود.[۱۳]

آيت الله واصف، انساني پركار و پرتلاش بود. امور مربوط به چاپخانه و نشر كتب را شخصاً انجام مي داد. مطالعه اش فوق العاده بود. در ريزه كاري هاي علمي، استنباط هاي دقيق و ظريفي داشت. حافظه اي فوق العاده داشت. بسيار مطالعه مي كرد و همه آن چه را خوانده و يا شنيده بود، به خوبي در حافظه خويش نگه مي داشت.

مطالعات ايشان، منحصر به فقه و اصول يا تاريخ و... نبود؛ بلكه حتي مجلات و روزنامه ها را هم مطالعه مي كرد. در بسياري از علوم، نظري صائب داشت. داراي ابتكارات و نوآوري هاي علمي و ادبي زيادي بود. با اين كه معمولاً افرادي كه حافظه قوي دارند، از استعداد قوي محروم هستند، ولي ايشان چنين نبود. مي توان گفت: كه او يك دائرةالمعارف بود و در هر زمينه‌اي اطلاعات دقيق داشت. زياد فكر مي كرد و كم سخن مي گفت. حالات معنوي عجيبي داشت.

خستگي ناپذير بود؛ در كنگره حكيم ملا عبدالرزاق لاهيجي، معروف به «فياض» كه كارهاي علمي، تدوين، تصحيح، مقابله و ارزشيابي علمي مقالات و... را بر عهده داشت، با عشق و علاقه وافر اين كار مهم و عظيم را به سامان رسانيد و كار براي اين كنگره را عبادت مي دانست و هرگز اظهار خستگي نكرد.[۱۴]

حضرت آيت الله قرباني - نماينده ولي فقيه در استان گيلان و امام جمعه رشت - در خطبه هاي نماز جمعه، با اشاره به شخصيت اين عالم فرزانه فرموده است: «حضرت آيت الله واصف از افتخارات گيلان و از مفاخر لاهيجان ما، شخصيتي است كه بنده ايشان را واقعاً مجتهد مسلم و جامع الشرايط مي دانم و همواره نيز افتخار مي كنم كه مدتي از عمرم را در محضر اين دانشمند گرانمايه درس خوانده‌ام».[۱۵]

زهد و ساده زيستي

ساده زيستي و قناعت به اقل امكانات، شيوه عالمان وارسته شيعه بوده است. آنان همواره زندگي فقيرانه توأم با عزت نفس و مناعت طبع را بر زخارف دنيا، و زيست زاهدانه را بر زندگي پرزرق ترجيح داده اند.

مرحوم آيت الله واصف گيلاني هيچگاه از زي طلبگي و ساده زيستي و زاهدانه خارج نشد؛ در حالي كه در خانواده اي ثروتمند و خرده مالك متولد شده بود. ظاهري آراسته و تميز داشت و از تظاهر به فقر و ناداري خودداري مي كرد. فرزند برومندش مي گويد: «سقف منزل مسكوني او خراب شده بود و هر آن، احتمال ريزش آن مي رفت. اين بهانه اي بود تا ما منزل را به طول كلي خراب و دوباره آن را بنا كنيم؛ ولي ايشان راضي نمي شدند. تا يك روز گفتيم: آقاجان! شما به فكر آبروي ما هم باشيد. مردم ما را ملامت مي كنند و مي پرسند: شما كه وضع مالي خوبي داريد؛ چرا اجازه تخريب و ساخت و ساز اين جا را نمي دهيد؟ مرحوم والد اصلاً راضي نشد. وقتي اصرار كردم، گفت: هنوز چند صباحي از انقلاب نگذشته، در كوچه ما چندين منزل تخريب و از نو ساخته شد كه متأسفانه همه آن ها براي آقايان روحاني است و اين، اصلاً براي ما مناسب نيست».[۱۶]

او با اين كه تا آخر عمر شريفش با قناعت پيشگي زندگي كرد؛ اما از رسيدگي به نيازمندان غافل نبود و بخصوص به اهل علم فقير و تهيدست كمك هاي فراواني مي كرد.

خدمات اجتماعي و فرهنگي

1. فعاليت در آلمان:

آيت الله واصف گيلاني در سال 1350 ش. به عنوان نماينده حضرت آيت الله العظمي گلپايگاني به كشور آلمان اعزام شد و در شهرهاي فرانكفورت و اشتوتكارت اقامت گزيد، پاسخ گويي به نيازهاي علمي و معنوي و ديني مسلمانان و خصوصاً ايرانيان آنجا را بر عهده گرفت. او با همكاري برخي از تجار ايراني و غيرايراني براي وحدت و انسجام مسلمانان و نيز ارتقاي سطح ديني و معنوي آنان، گامهاي مؤثري را برداشت. براي ساختن مسجدي در فرانكفورت اقدامات جدي صورت گرفت؛ ولي متأسفانه با ايجاد موانعي از سوي شهرداري، ساخت مسجد متوقف شد.[۱۷]

مرحوم آيت الله واصف به علت برخورداري از قدرت جاذبه اجتماعي، در جلسات علمي محبوبيت زيادي كسب كرده به طوري كه با حضور خود در روضه منازل مسلمانان و شيعيان مقيم آلمان، رونق خاصي به آن مجالس مي بخشيد.

2- ساختن بيمارستان:

ايشان در زمان آيت الله العظمي بروجردي، با همكاري و همياري مردم منطقه موفق شد بيمارستان «صاحب الزمان عليه السلام» را در روستاي همجوار زادگاه خود «فُشازده» با همه امكانات لازم احداث كند؛ حتي برخي از مراجع بزرگوار قم او را تشويق و مساعدت نمودند؛ اما قبل از آغاز فعاليت، به دستور شاه خائن، اين بيمارستان مصادره و به طور كلي تخريب شد و در همان مكان، بيمارستاني به نام «بيمارستان شاه» تأسيس نمودند! علت اين اقدام شاه براي كاهش قدرت و محبوبيت روحانيت در نزد مردم بود.

3- ساختن مسجد:

آن فقيد سعيد، سالي در ماه رمضان، براي تبليغ به روستاي محرومي در اطراف اصفهان مي رود؛ در آن جا متوجه فقر فرهنگي و مادي مردم منطقه مي شود. لذا مسجدي زيبا و بزرگ احداث مي كند، تا يك سال در آن منطقه محروم اقامت مي گزيند و به تعليم احكام و مسائل اسلام مي پردازد و در اين راه زحمات زيادي را متحمل مي شود.

4- تأسيس چاپخانه اسلام:

ايشان با تأسيس اين چاپخانه در سال 1337 ش. موفق شد آثار اسلامي و بسياري از كتب ارزشمند بزرگان دين و كتاب هايي را كه خود تأليف كرده بود، چاپ و منتشر كند. خدمات فرهنگي گسترده وي، از آن زمان و تا پايان عمرش ادامه داشته است. البته علاوه بر موارد مذكور، كمك هاي فراوان ديگري در ساخت مساجد، درمانگاه و ساير امور داشت كه هر كدام از باقيات الصالحات بشمار مي آيند.

مجموعه آثار

آيت الله واصف گيلاني به دليل برخورداري از معلومات گسترده، روحيه تحقيق و تتبع، ذوق و حافظه سرشار و قلم شيوا و توانمندش، در طول عمر گرانقدرش 200 جلد اثر نفيس و ارزشمند از خود به يادگار گذاشت. مجموعه آثار ايشان به 4 بخش تقسيم مي شود:

  • 1- تأليفات و تصنيفات؛
  • 2- ديوان هاي مختلف شعر در موضوعات متنوع؛
  • 3- ارجوزه‌ها و رساله‌هاي گوناگون؛
  • 4- ترجمه آثار بزرگان و تقريرات درسي خارج فقه و اصول و يادداشت‌هاي تفسيري.

كه فهرست مجموع تأليفات و آثار قلمي معظم له در پايان خواهد آمد.

ذوق شعري

آيت الله واصف از دوران كودكي شعر مي گفت؛ در مقدمه يكي از ديوان هاي خود مي نويسد: «به مقتضاي سن و سال خودم كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بودم، اشعار مي سرودم ... و در آن زمان بعضي اشعار را مي سرودم و مي گريستم و پدر و مادرم، گاهي گريه مرا مي ديدند و ناراحت مي شدند و من اشك هايم را پاك مي كردم و چه بسا از اين كه كسي از حالم باخبر نشود، لُتْكه (قايق محلّي) متعلق به خانواده ام را برمي داشتم و در استخر پر آب مي رفتم و براي اين كه هيزمي تهيه كنم با اين خيال كه ديگر كسي مرا نمي بيند، روي دَكَلْ لُتْكا نشسته، براي مصائب اهل بيت شعر و مرثيه مي گفتم.

و روزي دوسه بار گريه مي كردم و اشعار خود را با آب دانه پَلغوم و يك نوع گل، كه از آن ها مركب مي ساختم، پاكنويس مي كردم. و اكنون (1373 ش) كه حدود پنجاه سال از آن مي گذرد، بعضي از آن دفاتر نزد من موجود است و بسياري از همان اشعار كه در كودكي و اوائل بلوغ سروده ام، در جلد اول، دوم، سوم و پنجم به چاپ رسيده است. و در اين اواخر شعرهاي زيادي سرودم كه حدود 50 ارجوزه و جزوه شعر از حقير به چاپ رسيده است».[۱۸]

آيت الله واصف در 21 سالگي منطق را به نظم درآورد و به نام كفاية الميزان به آية الله العظمي بروجردي تقديم كرد و آن بزرگوار در منزل و با حضور آيت الله العظمي سيد مرتضي لنگرودي قدس سره وي را تشويق و تحسين فراوان مي كند. او را مي توان اسطوره هنر در حوزه ها بشمار آورد. او اشعار فراواني به صورت بي نقطه، يا بدون الف و در عين حال به گونه اي كه هنگام خواندن حروف و كلمات آن، لب ها به هم نمي چسبند، مي سرود و مطالب خود را (اعم از شعر و نثر) به پنج زبان فارسي، عربي، گيلكي، كردي و تركي مي نگاشت. در اشعارش صنعت هاي لفظي و معنوي موج مي زند؛ به عنوان نمونه برخي از اشعار وي را مي‌آوريم:

الف) شعر پرنقطه كه جمله اي بي نقطه در آن ديده نمي شود:

شهادت را بود شهدي كه در شكر نمي باشد × شهيد عشق را جا، هيچ در آذر نمي باشد

خدايا! شربت شوقي به من ده شادمندم كن × كه اندر نوششش شهدي است در كوثر نمي باشد

شهامت عاشق حق را شجاعت مي دهد بي شك × شجاعت شأن شيران، حق تن پرور نمي باشد

شهيد شاهد حق! مشكلم بُگشا به عشق خود × كه عشق حق به غير از عشق پيغمبر نمي باشد

ب) شعر بي نقطه:

امّ الائمه مهر او دردم دوا كرد × هم او دلم را راهي ملك ولا كرد

حوراء عالم، كادوي مهر الهي × اسرار مهر داوري را او مَلا كرد

او همسري الله گو آمد علي را × او در صراط همسري، او را حما كرد

مام امام دوم و هم سوم ما × در راه داور، صدر و هم دل را عطا كرد

گفتني است كه ايشان در سال 1367 ش. در لاهيجان در منزل مرحوم آيت الله حاج شيخ مهدي مهدوي (1413-1313 ق) ساكن بود كه در اين ايام بر اثر آتش سوزي بسياري از تأليفات وي، خصوصاً اشعار بي نقطه و بي الف، از ميان مي رود؛ در شعري به اين قضيه اشاره كرده است.

ج) اشعار بي الف (فارسي، عربي)؛ وي اشعار فراواني در زمينه‌هاي مختلف دارد كه جداگانه در ديواني به چاپ رسيده است. به عنوان نمونه در مدح و منقبت حضرت معصومه عليهاالسلام است، چنين سروده است:

قبّه قبر تو در قم چون منوّر مي شود × چشم من روشن، دل من تر ز كوثر مي شود

مي شود در علم، موقن، هر كه بيند گنبدت × چون فرشته مي رسد، شكل كبوتر مي شود

چون دو دستم بر ضريح و مضجع تو مي رسد × پس حديث جد تو در ذهن، دفتر مي شود

نور تو در بطن گيتي، مي شود هر دم فزون × نور گنبد در فصول مه، مكرر مي شود.

اشعار بي الف عربي، مانند ابيات زير:

بمحمدٍ و بجوده × و بكشفه و وجوده

و بقربه و بحبّه × و بطهره و سجوده

و بنوره و ظهوره × و بوعده و عهوده

و بفكره و بذكره × و برفقه و بهوده

ربّ هب لي خطيئتي × و وقيحتي و قبيحتي...

د) اشعاري كه كلمات و حروف آن موقع خواندن، به لب نمي چسبد؛ مانند اين دو بيت:

اي دل! سحر دراز داري × در سينه، سرنياز داري

هر ديده كه عشقِ يار دارد × در دل، قلق نگار دارد

ه) اشعاري كه خواننده را مبهوت مي كند؛ اين اشعار كه در جدول به چهار زبان (عربي، فارسي، گيلكي و فارسي، تركي و فارسي) براي اولين بار به اين سبك سروده شده، نمونه اي از «اشعار منكوسه» او است كه هر بيت آن، به چهار نحو خوانده مي شود. با اين حال تا بيت سوم، 16 نحو و تا آخر بيت سوم، 64 نحو خوانده مي شود. همين طور در قرائت مجذوري در بيت هاي بعد، در حدود 251 ميليارد شعر مي شود كه اگر كسي بخواهد در هر دقيقه يك نحو آن را منكوسه قرائت كند، قادر به قرائت تمام آن نخواهد بود؛ هر چند هزار سال عمر كند![۱۹]

در عين منكوسه بودن در جداول عمودي سه توشيح به سه زبان دارد. اصل شعر به نحو افقي، فارسي است؛ ولي عمودي در آخر نيم مصرع اول يك بيت عربي و در آخر نيم مصرع يك بيت گيلكي و در نيم مصرع سوم تركي مي شود. اين شعر منكوسه پايين، 268 ميليون شعر مي شود كه هر بيت آن 4 نحو خوانده مي شود و حاصل ضرب 44=16 و حاصلضرب 164=64 و به همين گونه تا آخر، حدود 268 ميليون شعر مي شود كه مؤلف، آن را در شهر اشتوتگارت آلمان سروده است.[۲۰]

و) اشعار مصحفيّه، كه هم مدح است و هم هجو؛ در اين گونه اشعار، جا به جايي نقطه ها، معناي شعر را به كلي تغيير مي دهد؛ اگر در بيت زير اين گونه نقطه بگذاريم، در مقام ذم است:

اي كه هستي هم مخنّث هم خبيث × هم محرّب هم محدّب هم لبيث

و اگر نقطه را اين گونه بگذاريم، مدح است:

اي كه هستي هم محبّب هم حبيب × هم مجرّب هم محدّث هم لبيب

از منظر بزرگان

  • 1. آيت الله حاج شيخ هاشم آملي قدس سره بارها مي فرمود: «آقاي واصف مغز متفكر است و خوب است از افكار ايشان، طلاب و محصلين و فضلا استفاده نمايند».[۲۱]
  • 2. آيت الله جعفر سبحاني، از مدرسان برجسته حوزه علميه قم، به نقل از جعفر آقا واصف، فرموده است: «آيت الله واصف، نابغه دوران و شيخ بهايی زمان ما است».
  • 3. امام جمعه پلدختر، حجةالاسلام والمسلمين علي بابايي در نامه اي، اين گونه نگاشته است: «...حضرت آيت الله واصف گيلاني، استادي علامه و محقق و مغزي متفكر و پرتلاش در مطالعات علوم و فنون ديني است. اديبي متواضع و صديق و در حقيقت يك سرمايه علمي و پرارج براي حوزه علميه قم مي باشند؛ دانشمند و عارفي به تمام معني هستند. اين عالم گرانقدر و اسوه تقوا تا به حال، خود را به مردم دنيا نشان نداده و خودنمايي نكرده‌اند».

آثار قلمي

  • 1- ديوان، ج 1، در 224 صفحه؛
  • 2- ديوان، ج 2، بي نقطه در 220 صفحه؛
  • 3- ديوان، ج 3، در 164 صفحه؛
  • 4- شواهد الاسلام، يك هزار بيت عربي؛
  • 5- شواهد الولايه، يك هزار بيت عربي؛
  • 6- رقيه خاتون عليهاالسلام، در 5 گويش؛
  • 7- بيت الاحزان عاشقان؛
  • 8- راهنماي ميراث، ترجمه و شرح ارث لمعه؛
  • 9- رسالة الانسان واللحية، در حرمت ريش تراشي. ترجمه آن تحت عنوان «بهداشت صورت» به وسيله آقاي علي صحت به چاپ رسيده است؛
  • 10- ارجوزة القيامة، در اثبات معاد جسماني و براهين آن (شعر عربي)؛
  • 11- رساله برنامه دعا؛
  • 13- البُوّة الصغيرة في الشيمي (منظوم عربي)؛
  • 14- ارجوزة الخيارات، هزار بيت عربي اقتباس از درس خارج اصول آيت الله ميرزا هاشم آملي؛
  • 15- دروس العقائد اسلامي و شيعي، به نثر عربي. همين كتاب به وسيله آقاي يعقوب علي دادشي به زبان تركي و به وسيله دكتر مجيد صالحي، اهل كويت، به فرانسوي و به وسيله آقاي اسماعيل نوري زنجاني به فارسي ترجمه و چاپ شده است.
  • 16- دليل البكاء، به نظم عربي، در اثرات روحي و جسماني گريستن، به وسيله آقاي محمد اسلامي تحت عنوان «چرا مي گرييم؟» ترجمه شده است و هر دو به چاپ رسيده اند؛
  • 17- ارجوزة في دراية الحديث؛
  • 18- زبدة الاصول؛
  • 19- علم و عالم از نظر اسلام؛
  • 20- اسرار دختركشي عرب در جاهليت؛
  • 21- رساله اي در توضيح معناي جعل؛
  • 22- طبّ النبي عليه السلام؛
  • 23- فاطمه زهرا عليهاالسلام از نظر روايات اهل سنت؛
  • 25- رساله اي در قرائت قرآن؛
  • 26- اسرارالشهادة، پيرامون امام حسين عليه السلام؛
  • 27- منظومة في تحقيق الارادة؛
  • 28- رسالة الحبّ و ما ادراك ماالحّب؛
  • 29- الصنيع في فنّ البديع؛
  • 30- رسالة باب الولاية؛
  • 31- المناجات والموعظه؛
  • 32- ارجوزة في توصيف العلم الحضوري؛
  • 33- ارجوزة في تحقيق الفرق بين السياسة والنبوّة؛
  • 34- منظومه اي در عشق و محبت؛
  • 36- چهارده معصوم، در تاريخ ولادت و وفات معصومين عليهم السلام؛
  • 37- تاريخ الائمة عليهم السلام؛
  • 38- سيماي اخلاق اسلامي؛
  • 39- احكام حقوق و اراضي؛
  • 40- كفاية الميزان في المنطق الصناعي؛
  • 41- طناب الغيبة، در حرمت غيبت؛
  • 42- ضامن آهو و صيّاد، (منظوم)؛
  • 43- شراب ننگين، (منظوم)؛
  • 44- عدالت گستر معجزه مي كند؛ درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف؛
  • 45- يادي از گذشته، (منظوم)؛
  • 47- حديقة الرموز؛
  • 48- هنر و مذهب در استخدام فنون؛
  • 49- شواهد العقايد، (منظوم)؛
  • 50- مدح القرآن الكريم، (منظوم)؛
  • 51- في نعت القرآن، (منظوم)؛
  • 52- مأة و عشرة اصول و قواعد، (منظوم)؛
  • 53- تنبيه الغافلين، (منظوم عربي)؛
  • 54- اشباح الاشباه، در سي مسئله از مسائل فقهي؛
  • 55- رسالة الاستحقاق والفضل؛
  • 56- الظلم و ما ادراك ماالظلم، هزار بيت عربي؛
  • 57- ارجوزة الفقه، (منظوم)؛
  • 58- هماهنگي هيئت علمي؛
  • 59- در راه حق چكار كرديم؟
  • 60- فايده سفر انسان از مرز برون به اندرون، در فايده روزه؛
  • 61- رساله قرائت قرآن؛
  • 62- انواع عبادت؛
  • 63- جواب المعترض، در ردّ اشكالات به روحانيت؛
  • 64- حرمت زنا و حُسن نكاح از نظر اديان آسماني؛
  • 65- عقايد اسلامي، (به صورت سؤال و جواب)؛
  • 66- نماز مستحبي، (شامل 70 نماز مستحبّي)؛
  • 67- راهنماي تصريف؛
  • 69- چهارده بند در نعت چهارده معصوم عليهم السلام، (منظوم عربي)؛
  • 70- شبه الاشباه الفقهيه؛
  • 71- اعتقاد به خداوند كافيست يا نه؟
  • 72- ظلم نكنيد؛
  • 73- مختصري از تاريخ زندگاني حضرت محمد صلي الله و عليه و آله و سلم؛
  • 74- چهره‌اي از زندگاني آيت الله لنگرودي؛
  • 75- الفلتات؛
  • 76- ارجوزة في حول الانسان؛
  • 77- از چه شخصي بايد تقليد كنيم؟، (پيرامون اجتهاد و تقليد)؛
  • 78- طريق نجات؛
  • 79- الخمسون برهانا علي عدم الحُجيّة الذاتية لليقين؛
  • 80- وافوريّه، (فكاهي در مذمّت ترياك)؛
  • 81- علل حُرمت گوشت خوك و شراب؛
  • 82- نجاست مني و دستور ختنه در اسلام؛
  • 83- شيعه در انتظار عدالت جهاني؛
  • 84- اثبات معاد؛
  • 85- ارجوزة القياس، (منظوم عربي)؛
  • 86- كاپيتولاسيون، (منظوم)؛
  • 87- شكّيات، (منظوم)؛
  • 88- بشر و آزادي؛
  • 89- العوائد علي الفرائد؛
  • 90- ازدواج مشروع؛
  • 91- احراق لانه هاي فساد، در رد ماترياليست ديالكتيك؛
  • 92- چرخ هاي اقتصاد، (رساله پول حلال)؛
  • 93- عفت در خانواده؛
  • 94- موثق الرجال، كه به صورت شجري براي تسهيل در باب رجال موثق است؛
  • 96- لماذا وضع له الكل (رساله تحقيقي)؛
  • 97- پيرامون زندگاني اميرالمؤمنين عليه السلام؛
  • 98- حسن و حسين عليهماالسلام، در ترجمه كتاب دانشمند عرب، محمدرضا مصري؛
  • 99- انقلاب مقدس حسين عليه السلام؛
  • 102- ارجوزة في اثبات وجود العنقا، (منظوم)؛
  • 103- رضاع در مسائل حقوقي؛
  • 105- رساله اعتقاد، در عقايد مذهبي؛
  • 106- الاربعون برهانا علي ابطال التسلسل؛
  • 107- نصيحت به فرزند؛[۲۲]
  • 108- سرمنزل عشق، (منظوم)؛
  • 109- بيان الحقيقة، (منظوم عربي)؛
  • 110- زمين خواري، (غصب زمين)؛
  • 111- رساله عيد نوروز؛
  • 112- الفرق بين الملك والحكم والحق، (در 30 فصل)؛
  • 113- مكتوبات اربعه، در ولايت فقيه؛
  • 114- توضيح المراح، (شرح كتاب مراح الارواح)؛
  • 115- اعلان جنگ ترياكي ها با دولت، (اشعار فكاهي فارسي)؛
  • 116- رساله صيغة النكاح؛
  • 117- رساله در نعت اهل البيت عليهم السلام؛
  • 118- بضعة النبي، در حالات دختران پيامبر، (در 3 جلد)؛
  • 119- راهنماي شرح نظّام؛
  • 120- راهنماي علم اعلال؛
  • 121- دُرّ الاعلال، (بي نقطه)؛
  • 122- راهنماي صرف و مير؛
  • 123- رسالة في علم الاجتماع؛
  • 124- زخم دل، (اشعار)؛
  • 125- مرحم دل، (اشعار)؛
  • 127- توجه به نماز مسجد جمكران؛
  • 128- اصول الاشتباه لمتفكريّ العالم، (شامل 40 مخالطه فلسفي و علمي)؛
  • 129- اربعون برهانا علي تجرّد النفس؛
  • 130- زخم مغلطه؛
  • 131- اشكال القرئة؛
  • 132- رساله پيرامون زندگاني امامزاده ابراهيم گيلان؛
  • 133- امامزاده ابراهيم از حجاز تا گيلان؛
  • 134- از دل تا كربلا و از كربلا تا دل؛
  • 136- شير بچه كربلا؛
  • 137- اشعار اصوليه گيلكي، (به مناسبت يادبود آيت الله ميرزاي رشتي)؛
  • 138- صرف و نحو، (منظوم)؛
  • 139- هزار و يك منزل در راه محبوب، (منازل سلوك الي الله)؛
  • 140- الفية منازل سلوك الي الله؛
  • 141- شجره طوبي، صفحات مشجر در خواص زيارت و تربت حسين عليه السلام؛
  • 142- مقدمه اي بر «جمال الصالحين»، حكيم متأله ملاحسن لاهيجي؛
  • 143- مقدمه اي بر ترجمه «تسهيل المسالك»، ملا فتح الله كاشاني؛
  • 144- ديوان هنري واصف، (در 5 جلد)؛
  • 145- هنر در خدمت خلق؛
  • 146- منافق مطلق؛
  • 147- پرتوي از حقيقت؛
  • 148- شير زنان كربلا؛
  • 149- اراجيز الفلك المتفال؛
  • 150- يادي از گذشته؛
  • 151- منظومة في الكلام؛
  • 152- محرمات النكاح؛
  • 153- تاريخ كشفيات و اختراعات؛
  • 154- تجدد و عوام فريبي؛
  • 155- شرح مبحث البرائت؛
  • 156- شرح مبحث استصحاب؛
  • 157- ترجمه علل الشرايع و شرح آن، (در 2 جلد)؛
  • 158- انديشه هاي نوابغ؛
  • 159- پيام قرآن؛
  • 160- حاشيه بر رسائل، مبحث قطع و ظن؛
  • 161- راهنماي علم الكتابه؛
  • 162- تعبير الرؤيا منسوب به امام الصادق عليه السلام؛
  • 163- چگونه به جهان ديگر راه توان يافت؟
  • 164- شمع الجمع في نعت الائمه الاطهار عليهم السلام؛
  • 165- في حولة الدم المتوسط؛
  • 166- حقايق گفتني؛
  • 167- فاطمه زهرا عليهاالسلام، از نظر آيات قرآن؛
  • 168- رساله اي در لبس خز؛
  • 169- ارث شجري، شامل 600 مسئله؛
  • 170- ارث جدولي، شامل 500 مسئله؛
  • 171- رضاع شجري؛
  • 172- موثقات الرجال شجري؛
  • 173- نحو شجري؛
  • 174- صرف شجري؛
  • 175- حج شجري و ده ها شجريات ديگر؛
  • 176- الفيه در اصول الفقه؛
  • 177- دروس الاعتقاد؛
  • 178- ارجوزه ظلم؛
  • 179- ارجوزه فقه؛
  • 180- الفلك المستبدع، كه صاحب «گنجينه دانشمندان» نوشته است: «فني است ابتكاري در علم كه مثل آن را در آثار علما نديده‌ام.»[۲۳]؛
  • 181- تقريرات فقهي و اصولي حضرت آيت الله بروجردي؛
  • 182- تقريرات فقهي و اصولي حضرت آيت الله مرتضوي لنگرودي؛
  • 183- تقريرات فقهي و اصولي حضرت امام؛
  • 184- تقريرات فقهي و اصولي حضرت آيت الله محقق داماد؛
  • 185- تقريرات فقهي و اصولي حضرت آيت الله آملي؛
  • 187- تقريرات فلسفي علامه طباطبايي؛
  • 188- تقريرات فقهي و اصولي آيت الله بهجت، مدظله العالي؛
  • 189- و ده ها جزوه و دست نوشته هاي فراوان در زمينه هاي گوناگون.[۲۴]

رحلت و محل دفن

عالم بزرگوار آيت الله واصف گيلاني پس از عمري تلاش و مجاهدت خستگي ناپذير در راه خدمت به اسلام و مكتب پوياي جعفري و گذاردن آثار حسنه و تحمل مشقات و رنج هاي فراوان، طي يك بيماري (سرطان) در سحرگاه روز چهار شنبه 2 آبان 1375 ش. روح آسماني اش به ملكوت پركشيد و در جوار رحمت الهي آرام گرفت. حاج جعفر آقا مي گويد:

«در آخرين لحظات عمرش هم دو بيت شعر در رثاي اهل بيت عليهم السلام سروده است و اين، نشان دهنده قدرت فكري او در كهولت سن و عشق فراوانش به ساحت مقدس اهل بيت عليهم السلام است».

پيكر پاك اين عالم فرزانه در روز پنجشنبه از مسجد امام تا حرم مطهر حضرت معصومه عليهاالسلام تشييع شد و حضرت آيت الله العظمي آقاي بهجت مدظله العالي بر وي نماز گزارد. آن گاه در قبرستان ابوحسين، «مقبرة العلماء» به خاك سپرده شد. در پي در گذشت اين عالم رباني، مجالس متعددي در بزرگداشت آن فقيد سعيد در قم و گيلان، خصوصاً لاهيجان منعقد گرديد و از خدمات ارزنده وي تجليل شد.

پانویس

  1. چهره اي از زندگاني آيت الله لنگرودي، ص 71، (از تأليفات معظم له).
  2. مصاحبه با فرزند ارشد ايشان، حاج آقا جعفر واصف.
  3. چهره اي از زندگاني آيت الله لنگرودي، ص 44؛ ضمناً در اين جا فقط به دو بيت از اشعار وي بسنده شد.
  4. ديوان واصف، ج 4، ص 108.
  5. ديوان هنري واصف، ص 200.
  6. همان، ص 207.
  7. همان، ص 106.
  8. ديوان واصف، ج 4، ص 84.
  9. اسامي استادان وي از گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 300 و از مصاحبه فرزندان ايشان به دست آمده است.
  10. مصاحبه با حاج آقا باقر واصف.
  11. گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 299.
  12. مصاحبه با حاج آقا جعفر واصف.
  13. مصاحبه با حجة الاسلام قبادي، از فضلاي حوزه قم.
  14. به نقل از فرزند گرامي معظم له، حاج آقا واصف.
  15. تاريخ 23 تير 1372، نماز جمعه لاهيجان.
  16. مصاحبه با حاج جعفر آقا واصف.
  17. حاج آقا جعفر واصف كه در اين سفر به همراه والدش بوده، مي گويد: «با زحمت و پيگيري فراوان آيت الله والد و نيز ساير ايراني هاي مقيم موفق شدند مجوز ساخت مسجدي را بگيرند؛ اما چون نقشه ساختماني و طرز ساخت مسجد خصوصاً گنبد و كاشي كاري و مي بايست با موافقت آنان باشد و چنين معماري، تناسبي با معماري اسلامي نداشت، لذا عملاً كار ساخت، منتفي شد».
  18. ديوان واصف، ج 4، ص 4 و 5.
  19. مجموعه جداول اين قسمت به پيوست خواهد آمد؛ تحت عنوان «الفلك المستبدع».
  20. الفلك المستبدع.
  21. نامه اي است كه وي براي جشن فارغ التحصيلي فرزندش در سال 1350 ش به دانشكده اللهيات مشهد نگاشته است سراسر اين نامه را مضامين عالي كلامي و عرفاني تشكيل داده است متن اين نامه به چاپ رسيده است كه قابل استفاده براي همگان است نظير اين گونه نامه ها را در تاريخ علماء شیعه مشاهده مي كنيم؛ مثل نامه حضرت امام راحل به فرزندش حاج سيد احمد آقا خميني.
  22. گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 299.
  23. بروشور «از وادي خاموشان»، جعفر سعيدي، قم، 1376.
  24. ضمناً اسامي بيش از 75 تأليف آن فقيد سعيد در كتاب گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 300 و 299 آمده است.

(*). زندگي آيت الله ممجد لنگرودي، تدوين نگارنده در دفتر 12 ستارگان حرم آمده است.


(*). زندگي نامه وي در همين مجموعه آمده است. ر.ك: ستارگان حرم، ج 5، ص 14 و 113.


(*). ر.ك: ستارگان حرم، ج 2، ص 130-115.


(*). ر.ك: بررسي تحليلي نهضت امام خميني، سيد حميد روحاني (زيارتي)، ص 698.


منبع

محمدتقي ادهم‌نژاد لنگرودي, ستارگان حرم، جلد 14، صفحه 12، 44.