محمد مهدی خالصی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)
Khalesy.jpg
نام کامل آیت‌الله محمدمهدی خالصی
زادروز 1276 قمری
زادگاه کاظمین
وفات 1343 قمری
مدفن مشهد

Line.png

اساتید

میرزا حبیب الله رشتی، آخوند خراسانی،...


آثار

تلخیص الرسائل، حاشیه کفایه الاصول،...

آیت الله محمدمهدی خالصی[۱] است. وی دارای افکاری مصلحانه بود و فرد مبارز و سیاستمداری[۲] بشمار می‌آمد.

ولادت و تحصیلات

محمدمهدی خالصی[۱] در نهم ذی الحجه سال ۱۲۷۶ قمری در کرخ بغداد ـ از توابع کاظمین ـ چشم به جهان گشود.[۳] پدرش شیخ حسین و پدر بزرگش شیخ عزیز هر دو از علما بودند.[۴]

شیخ محمدمهدی خالصی در شهرهایی نظیر نجف اشرف و کاظمین به تلمذ و فراگیری دروس حوزوی پرداخت و از عالمان بزرگ و فضلای سرآمد روزگار شد.[۵] از جلمه مهمترین اساتید او، میرزا حبیب الله رشتی، آخوند خراسانی و میرزای شیرازی را باید برشمرد.[۶]

آیت الله خالصی در کاظمین به تدریس فقه، اصول و کلام پرداخت و سال‌ها بعد به مرجعیت رسید. خالصی در کاظمین مدرسه‌ای دینی با نام مدرسة الزهراء تأسیس کرد.

آثار و تألیفات

تألیفات آیت الله خالصی عبارت‌اند از:

  • بیان تصحیف المنحة الالهیه عن النفثة الشیطانیه؛[۷] این کتاب کلامی ردّیه‌ای بر ترجمه عربی «ملخصِ» محمود آلوسی (متوفی ۱۲۷۰) از کتاب تحفة اثناعشریه، تألیف عبدالعزیز دهلوی (متوفی ۱۲۳۹) در رد عقاید امامیه است.
  • حاشیه الالفیه.[۸]
  • حاشیه بر «الرساله فی تداخل الاغسال» (اثر محقق اول).[۹]
  • الشریعة السمحاء فی احکام سید الانبیاء؛ این کتاب رساله عملیه آیت الله خالصی بود.[۱۰]
  • تلخیص الرسائل.[۱۱]
  • حاشیه بر کفایه الاصول؛[۱۲] که اولین حاشیه چاپ شده بر کفایه به شمار می‌رود.
  • الدراری اللامعات فی شرح التطرات والشذرات؛[۱۳] حاشیه‌ای است بر کتاب «الطهارة والوقف و الرضاع» اثر آخوند خراسانی.
  • الحسام البتار فی جهاد الکفار؛ این اثر عنوان سلسله مقالاتی است که آیت الله خالصی در زمینه وجوب پیکار با اشغالگران انگلیسی در خلال جنگ جهانی اول به رشته تحریر درآورد و در روزنامه «صدای اسلام» به چاپ رسید.[۱۴]
  • الوجیزه فی المواریث.[۱۵]
  • عناوین الاصول.
  • مختصر الرسائل العلمیه والاصول الدینیه.[۱۶]
  • القواعد الفقهیه.
  • پاسخنامه‌ای به شیخ محمدحسن در زمینه مسائل تقلید.[۱۷]
  • اشعاری بالغ بر هزار بیت در علوم عربی.[۱۸]

فعالیتهای اجتماعی و سیاسی

شیخ محمدمهدی خالصی در حوادث حاد و مهم سیاسی چون نهضت مشروطه و برپایی نظام پارلمانی و قانون اساسی در ایران و استانبول فعالیت چشمگیر داشت.[۱۹] مهمترین فعالیت آیت الله خالصی در ماجرای جنگ جهانی اول،[۲۰] در عراق و روی کار آمدن ملک فیصل پس از اشغال آن سرزمین بدست انگلیسی‌ها بود. در پی تهاجم انگلیس به عراق ـ که در آن هنگام تحت سلطه امپراتوری عثمانی بود ـ به سال ۱۹۱۴ م/ ۱۲۹۳ ش، آیت الله خالصی همگام با دیگر رهبران مذهبی شهرهای بزرگ و مهم عراق، مردم را به مبارزه علیه آنان تشویق کرد و به وجوب بذل مال در راه جهاد حکم کرد و در انجام این مهم سلسله مقالاتی در روزنامه «صدای اسلام» منتشر نمود.[۲۱]

نیز درصدد برآمد با برپایی جلسه‌ای متشکل از علمای کاظمین به نظریه مشترکی درباره فتوای جهاد علیه دشمنان دست یابد. لیکن چون در این زمینه ناکام ماند به همراه موافقانش به استراتژی پیشین خود که مبارزه مسلحانه علیه انگلیس بود ادامه داد و حتی رهبری یکی از جبهه‌های جنگ را بر عهده گرفت.[۲۲]

مبارزات علما و روحانیان به همراه دیگر مردم عراق نه تنها از کاظمین، که از همه شهرهای نجف و بصره و بغداد و ... علیه متجاوزان به طور جدی آغاز شد. آنان با رشادت‌های بی‌نظیری که از خود نشان دادند ضربات سهمگینی بر پیکر خصم اهریمنی وارد کردند. در مجموع نیروهای مردمی به رهبری علما به مدت هیجده ماه در ناحیه کوت العماره (یکی از نواحی عراق) سرسختانه در برابر ارتش اشغالگر انگلیس مقاومت کردند و اگر پیروزی نهایی متفقین و شکست آلمان‌ها نبود انگلیسی‌ها موفق به درهم شکستن مقاومت‌های مردمی و نهضت روحانیان و اشغال عراق نمی‌شدند.[۲۳]

عراق پس از اشغال

به هر حال با پایان یافتن جنگ جهانی اول به سال ۱۹۱۸ م. عراق زیر چکمه‌های انگلیس قرار گرفت و «پرسی کاکس» که از شخصیت های برجسته و با تجربه آن کشور بود، به عنوان حاکم سیاسی عراق منصوب گشت و کلیه اختیارات قانون‌گذاری و اجرایی از سوی دولت متبوعش بدو واگذار گردید.[۲۴]

پس از اشغال عراق از سوی قوای انگلیس، در سال ۱۲۹۸ ش / ۱۹۱۹ م. آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی مرجعیت دینی و سیاسی را بر عهده گرفت. آیت الله شیرازی در سال ۱۳۳۷ ق. شیخ مهدی خالصی را به منظور مشاوره در امور دینی و سیاسی به کربلا فراخواند و او تا اواخر ماه حزیران ۱۳۳۸ در همانجا ماندگار شد و آن گاه به کاظمین مراجعت کرد.[۲۵]

پس از نهضت مسلحانه و انقلاب ۱۹۲۰ میلادی در عراق، مردم با مبارزات و مقاومت‌های دلیرانه خود به رهبری علما توانستند انگلستان را از سیاست جابرانه تحمیل حاکمیت خود منصرف کنند و نیز انگلستان را مجبور نمود به ظاهر با درخواست استقلال موافقت نماید و با تشکیل حکومتی ملی و مردمی ـ گرچه به ظاهر ـ موافقت نماید.[۲۶]

تشکیل حکومت

مأمور تشکیل حکومت به ظاهر ملی و مردمی در عراق کسی جز کاکس نبود. نخستین تصمیم کاکس برای این کار تشکیل کابینه‌ای موقت بود. وی رئیس این کابینه را نقیب اشراف بغداد موسوم به عبدالرحمان گیلانی قرار داد.[۲۷] و آنگاه وزرای دولت را از میان عراقیان برگزید و برای هر وزیر مستشاری انگلیسی قرار داد. در واقع آن مستشار بود که ریاست هر وزارتخانه را بر عهده داشت، و وزیر عنوانی بیش نبود.[۲۸]

از دیگر ترفندهای کاکس برای ملی جلوه دادن حکومت فرمایشی انگلیس و برقراری ثبات سیاسی در عراق وارد کردن شماری از مردم عراق ـ خاصه شیعیان ـ در پست‌های حکومتی بود. اما او در این زمینه موفق نشد. زیرا در همان هنگام آیت الله خالصی فتوایی علیه اقدام وی بدین مضمون صادر کرد: «داخل شدن در پست‌های دولتی حرام و به مثابه همکاری با کافران است.» با صدور این فتوا بسیاری از شیعیان از پذیرفتن مقام‌های دولتی صرفنظر کردند.[۲۹]

کاکس بعد از تشکیل کابینه تصیم گرفت پادشاهی میانه‌رو و موافق طبع انگلیس برای پادشاهی عراق به مردم تحمیل کند. این شخص کسی جز فیصل (متوفی ۱۳۵۲) نبود. وی با استفاده از حقه‌های سیاسی آلوده به اهداف پلید و بکارگیری شیوه‌های جذاب در سخنرانی و تظاهر به خدمت تا حد زیادی افکار عمومی را در موضوع حاکمیت خویش بر عراق، به خود متمایل ساخت. تنها مانعی که بر سر راهش وجود داشت آیت الله خالصی بود.

او در همان سال پس از تشکیل حکومت مستقل در عراق، با امیر فیصل، حاکم عراق، بیعت کرد؛ مشروط بر اینکه استقلال عراق را حفظ کند و آن را از سلطه بیگانگان دور نگهدارد و به تأسیس مجلس نمایندگان پایبند باشد.

خالصی پس از پایبند نماندن فیصل به شروط بیعت نامه و انعقاد معاهده با انگلستان در ۱۳۴۰ق/۱۹۲۲م، که در آن مفهوم قیمومت گنجانده شده بود، بیعت مردم عراق با فیصل را مُلغا اعلام کرد. هنگامی که دولت درصدد تشکیل مجلس نمایندگان برآمد تا معاهده مزبور را رسمی کند، تعدادی از علما از جمله خالصی، فتاوایی شدیداللحن در تحریم انتخابات صادر کردند. آنان در این فتواها خواستار لغو نظام استعماری، خروج مستشاران انگلیسی، بازگشت تبعیدشدگان، آزادی بیان و اجازه تأسیس احزاب سیاسی شدند.

در ۱۳۴۰ق، به رغم تلاش ملک فیصل برای متقاعد ساختن خالصی به تغییر دادن فتوای پیشینش، او بار دیگر به تحریم انتخابات فتوا داد و در کاظمین تظاهراتی برضد فیصل بر پا ساخت. سرانجام خالصی و فرزندانش حسن و علی، نوه برادرش علی نقی خالصی و یکی از یارانش به نام سلمان قطیفی دستگیر و به بصره تبعید شدند. تبعید خالصی اعتراض مردم را در شهرهای مختلف از جمله بغداد، نجف و کاظمین در پی داشت. سپس او و همراهانش به جدّه تبعید شدند.

در ۱۳۲۰ق، به درخواست دولت ایران، خالصی پس از انجام دادن مراسم حج راهی ایران شد. در مراسم استقبال مردم بوشهر، او هدف ترور نافرجام مردی انگلیسی قرار گرفت. سپس به شیراز و اصفهان رفت و برای ملاقات با سید ابوالحسن اصفهانی (متوفی ۱۳۲۵ش/۱۳۶۵) و میرزا محمدحسین نائینی (متوفی ۱۳۱۵ش/۱۳۵۵) که به حمایت از او عراق را ترک کرده بودند، راهی قم شد. خالصی در ۱۳۲۱ق با علمای یاد شده درباره چگونگی ادامه مبارزه اختلاف نظر پیدا کرد و به مشهد رفت.

خالصی در مشهد حزبی با نام جمعیة استخلاص الحرمین الشریفین و بین النهرین تأسیس کرد و از مسلمانان کشورهای اسلامی خواست که با پیوستن به آن، اماکن مقدس حجاز و عراق را از وجود کافران پاک کنند. او که پیشتر در سفرش به قم فتوا داده بود دولت ایران می‌تواند زکات و خمس را برای نیروهای مسلح مسئولِ حفاظت از مرزها صرف کند، در خراسان، فتوا به جواز استفاده از اموال موقوفه امام رضا(ع) برای رفع نیازهای مالی دولت داد. این دو فتوا همراه با فتوای وی مبنی بر جایز نبودن برگزاری جشن عید نوروز در آن سال به دلیل اشغال سرزمین‌های مقدس مسلمانان به دست دشمنان، مخالفت‌های برخی از رجال دینی را در پی داشت. حتی شایع کردند که او بهائی است، زیرا عید نوروز در آن سال مصادف با سالگرد مرگ عباس افندی، یکی از سران بهائیان بود. از این‌رو، چندین تظاهرات در موافقت یا مخالفت با خالصی برگزار شد. سرانجام او که به دلیل اهانت‌های مختلف، سخت آزرده خاطر شده بود، تصمیم گرفت به تهران برود، اما پس از ابراز ندامت و اصرار مردم مشهد، همان‌جا ماند.

بازداشت آیت الله خالصی

وقتی با دستگیری فرزندان و یاران شیخ مهدی هیچ گونه واکنشی از سوی مردم مشاهده نشد دولت سعدون تصمیم گرفت وی را نیز بازداشت کند. سعدون در تلگرامی که در این زمینه به فیصل مخابره کرده بود، گفت: شیخ مهدی عامل اصلی کلیه حوادث اخیر است و اوست که به طور علنی مردم بغداد و کاظمیه را به قیام علیه حکومت دعوت می‌کند و دولت نمی‌تواند در مقابل وی بی‌تفاوت باشد. بنابراین ضروری است سریعاً او و فرزندانش و قطیفی و شیخ علی به خارج از عراق تبعید شوند. پس از موافقت فیصل با تصمیم سعدون، آیت الله خالصی در شب ۲۶ حزیران ۱۳۴۱ دستگیر شد.

گرچه برای آیت الله خالصی امکان استمداد از مردم برای نجات خویش از دست نیروهای پلیس ـ که منزلش را محاصره کرده بودند ـ وجود داشت، لیکن وی به چنین کاری که منجر به ریختن خون مردم می‌شد، راضی نگردید و خود را تسلیم پلیس کرد. نیروهای امنیتی پس از بازداشت شیخ مهدی، وی را به همراه حسن و علی و علینقی خالصی و سلمان قطیفی با قطار به بصره منتقل کردند.

ترور نافرجام

آیت الله خالصی پس از انجام فریضه حج رهسپار ایران شد. وی در بوشهر مورد استقبال باشکوهی قرار گرفت. در اثنای این مراسم شخصی انگلیسی ـ که در شرکت نفت آبادان مشغول بکار بود ـ شتابان و با شکافتن جمعیت خود را به ماشین حامل آیت الله خالصی رساند و او را با اسلحه کمری مورد اصابت گلوله قرار داد که خوشبختانه تیرش به خطا رفت.[۳۰]

به دنبال انتشار خبر آن ترور نافرجام در تهران، مردم به شدت خشمگین شدند و در صدد برپایی تظاهرات برآمدند ولی با دخالت مأموران انتظامی از این کار منصرف شدند.

آیت الله خالصی در قم

شیخ مهدی پس از چند روز اقامت در بوشهر به شیراز و از آن جا به اصفهان و سپس به قم رفت. در آن جا به علمایی که پیش از وی به نشان اعتراض راهی ایران شده بودند پیوست. لیکن بر اثر اختلاف نظری که با آنان در نحوه مبارزه با حکومت سرسپرده فیصل پیدا کرد نتوانست در آن جا بماند و عازم خراسان گردید.[۳۱]

در مشهد

شیخ مهدی در اوایل سال ۱۳۴۲ ق. به مشهد وارد شد. وی پس از زیارت مرقد مطهر حضرت امام رضا علیه السلام برای اقامت در آن شهر با قرآن استخاره کرد. چون حاصل استخاره آیه «بَلْدَهٌ طَیِّبَهٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ» بود، تصمیم گرفت مدتی در آن جا اقامت کند.[۳۲]

بزرگ مصلح قرن چهاردهم

نخستین اقدام مهم شیخ محمدمهدی خالصی در مشهد تأسیس حزبی به نام «جمعیه استخلاص الحرمین الشریفین و بین النهرین» بود. وی در همان سال با انتشار بیانیه‌ای به زبان عربی از مسلمانان کشورهای اسلامی خواست با پیوستن به جمعیت نامبرده اماکن مقدس و شریف در حجاز و عراق را از لوثِ وجود کافران پاک کنند.

آیت الله خالصی همچنین برای تقویت بنیه اقتصادی و نظامی ایران و رشد و شکوفایی آن و سوق دادن این کشور برای مبارزه با ابرقدرت آن عصر یعنی انگلستان این فتوا را هنگامی که از شیراز عازم قم بود، صادر کرد: حکومت ایران می‌تواند زکات و خمس را از مسلمانان اخذ و آن را برای نیروهای مسلح که مسئول حفاظت از مرزها و سرحدات هستند صرف کند.

شیخ مهدی در زمینه اشاره شده، فتوای دوم خویش را بعد از استقرار در مشهد بدین مضمون صادر کرد: دولت ایران می‌تواند به منظور از بین بردن خلأ مالی خود از اموالی که وقف حضرت رضا علیه السلام می‌شود استفاده کند.

آیت الله خالصی بعد از صدور دو فتوای پیشین با مخالفت های بسیاری از سوی رجال دین مواجه گشت. نقطه اوج این مخالفت‌ها در پی استفتایی بود که بدین مضمون از محضر آیت الله خالصی شده بود: آیا برپایی مراسم جشن در عید نوروز امسال در زمانی که مکه و مدینه و نجف و کربلا و کاظمین و سامرا تحت سلطه دشمنان اسلام و خاک مقدس آن ها زیر سم اسب های بیگانگان است، جایز می‌باشد؟ پس از صدور فتوا از سوی آیت الله خالصی مبنی بر جایز نبودن مراسم جشن، دشمنانِ این عالمِ بزرگ، در میان مردم شایع کردند که وی بهایی است. زیرا عید نوروز آن سال مصادف با سالگرد مرگ «عباس افندی» یکی از سران بهائیت بود.

مخالفان آیت الله خالصی با برپایی تظاهراتی در حمایت از مراسم عید نوروز شعارهایی در این باره سر دادند و بهائیت را محکوم و انزجار خویش را نسبت به این مرام ابزار کردند. آنگاه رهسپار شدند به سوی منزل آیت الله خالصی، شعارهای خویش را علیه وی معطوف ساختند. فردای همان روز، پیروان آیت الله خالصی تظاهراتی در محکومیت بهائیت به راه انداختند و علیه عقیده جمهوریت ـ که در آن هنگام از سوی جمعی از ایرانیان علم شده بود و آیت الله خالصی آن را نیرنگی برای از بین بردن اسلام می‌دانست ـ شعارهایی دادند.

برخورد خصمانه تنی چند از علما و اهانت‌های شدید انبوهی از مردم مشهد، روحیه آیت الله خالصی را سخت آزرد، از این ‌رو وی تصمیم گرفت آن شهر را به مقصد تهران ترک گوید. چون معتقد بود که در خراسان بیش از مزدوران انگلیسی به او توهین کرده‌اند. بعد از انتشار خبر فوق، بسیاری از مردم مشهد به نزد آیت الله خالصی رفتند و از وی نسبت به اعمالی که مرتکب شده بودند عذرخواهی کردند و درخواست نمودند همچنان در آن جا باقی بماند، و او پذیرفت و تا چندی بعد که مرگ او را در ربود، از آن شهر مقدس به جایی دیگر کوچ نکرد.

وفات

سرانجام این عالم بی‌نظیر و مصلح بزرگ و حامی دین محمد صلی الله علیه و آله، هم او که غالباً لبخندی زیبا بر لبانش نقش می‌بست و به اندکی سخن مشهور بود، همانی که به زخارف دنیوی به دیده حقارت می‌نگریست، آن مجاهد نستوه و خستگی ناپذیر، در شامگاه یازدهمین روز ماه مبارک رمضان ۱۳۴۳ ق. به سکته قلبی دچار شد و با لقای معبود، دارفانی را وداع گفت.[۳۳]

پانویس

  1. ۱٫۰ ۱٫۱ «خالص» نام شهری است بزرگ در شرق بغداد در کنار رودخانه ای به همین عنوان (مراصد الاطلاع، و منتهی الارب، ماده خالص).
  2. مقصود از سیاست به معنای صحیح آن است، بدین معنا: قیام بر امری به گونه‌ای که آن را اصلاح کند. طریحی در این زمینه گوید: «السیاسه و هو القیام علی الشیء بما یصلحه». (مجمع البحرین، با تغییرات محمود عادل، نشر فرهنگ اسلامی، ج ۲، ص ۴۶۸).
  3. معارف الرجال، محمد حرزالدین، ج ۲، ص ۱۴۷. موسوی اصفهانی در «احسن الودیعه»، جزء دوم، ص ۱۲۳، ولادت او را پانزدهم ذی الحجه ۱۲۷۷ و در شهر کاظمین ذکر کرده است.
  4. اعیان الشیعه، محسن امین، ج ۱۰، ص ۱۵۷.
  5. معارف الرجال، ص ۱۴۷ و ۱۴۸ و ۱۴۹؛ احسن الودیعه، ص ۱۲۳ و ۱۲۴.
  6. همان.
  7. الذریعه آقا بزرگ تهرانی، ج ۳، ص ۱۷۷.
  8. احسن الودیعه، ص ۱۲۵.
  9. الذریعه، ج ۲۴، ص ۱۷؛ فهرست کتاب‌های چاپی عربی خان بابامشار، ص ۴۵۱.
  10. فهرست کتاب‌های چاپی عربی خان بابامشار، ص ۵۷۱؛ الذریعه، ج ۱۴، ص ۱۸۶.
  11. اعیان الشیعه، ص ۱۵۷؛ احسن الودیعه، ص ۱۲۵.
  12. فهرست کتاب‌های چاپی عربی، ص ۲۹۳.
  13. الذریعه، ج ۸، ص ۵۲؛ احسن الودیعه، ص ۱۲۴.
  14. لمحات الاجتماعیه، علی وردی، جزء ۴، ص ۱۳۰.
  15. الذریعه، ج ۲۵، ص ۵۲؛ احسن الودیعه، ص ۱۲۵.
  16. اعیان الشیعه، ص ۱۵۷؛ الذریعه، ج ۲۰، ص ۱۹۷.
  17. معارف الرجال، ص ۱۵۰.
  18. اعیان الشیعه، ص ۱۵۷.
  19. موسوعه العتبات المقدسه، جعفر خلیلی، ج ۹، ص ۱۳۹.
  20. جنگ جهانی اول از سال ۱۹۱۴ تا ۱۹۱۸ م. به طول انجامید.
  21. لمحات الاجتماعیه، جزء ۴، ص ۱۳۰.
  22. مجله «آفاق عربیه» ص ۳۳ به روایت صادقی تهرانی در «نگاهی به تاریخ انقلاب ۱۹۲۰ عراق»، ص ۶.
  23. همان، ص ۱۳ و ۱۶.
  24. همان، ص ۲۲.
  25. همان، ص ۶۳.
  26. همان، ص ۱۰۱، ۱۱۰.
  27. لمحات الاجتماعیه، جزء ۶، القسم الاول، ص ۲۰ـ۲۱.
  28. همان، ص ۲۶.
  29. همان، ص ۴۳ و ۴۴.
  30. همان، ص ۲۴۵ و ۲۴۶.
  31. همان، ص ۲۴۶ و ۲۴۸.
  32. همان، ص ۲۴۸.
  33. همان، ص ۲۴۸، ۲۵۱.

منابع

  • گلشن ابرار، جلد 1، زندگی نامه "محمد مهدي خالصي" از محمد اصغري‌نژاد.