قیام های پس از واقعه عاشورا

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ سپتامبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۹:۱۸ توسط Zamani (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

قیام های پس از واقعه عاشورا

حادثه عظیم و اثرگذار قیام امام حسین علیه السلام که با شهادت آن حضرت و یاران فداکارش همراه شد، سبب قیام¬های متعددی در جهان اسلام شد. این قیام¬ها که مثاثر از حادثه کربلا بودند هر چند سرکوب شدند؛ اما زمینه¬‌های سقوط حکومت بنی¬‌امیه را فراهم کردند.

قیام مردم مدینه (واقعه حره)

مردم مدینه در ذی الحجه سال ۶۳ هجری علیه بی‌عدالتی و ستم‌گری نظام اموی و حکومت یزید قیام کردند این قیام توسط سپاه شام به خاک و خون کشیده شد.[۱] در منابع آمده است: پس از نصب عثمان بن محمد به جای ولید بن عقبه به حکومت مدینه وی برای خشنود کردن بزرگان مدینه و آرام ساختن حوزه حکومت خود گروهی از بزرگان مدینه، را به شام فرستاد تا خلیفه را از نزدیک ببینند و از بذل و بخشش‌های وی برخوردار گردند.

این گروه با آن که یزید به آنها بخشش کرد و درهم و دینار داد چون به شهر بازگشتند به عوض تمجید در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله شروع به بدگویی از یزید کردند و گفتند: ما از نزد کسی می‌آییم که دین ندارد، شراب می‌نوشد، طنبور می‌نوازد و بردگان نزد او می‌نوازند و با سگان بازی می‌کند. سپس گفتند: که ما شما را گواه می‌گیریم که او را از خلافت خلع کردیم.[۲] مردم از یزید بیزاری جستند و او را از خلافت خلع و عثمان بن محمد والی یزید و بنی‌امیه را از شهر اخراج کردند. مردم شهر با عبدالله بن حنظله غسیل الملائکه بیعت کردند. خبر شورش مردم مدینه به دمشق رسید یزید دوازده هزار سپاهی را به فرماندهی مسلم بن عقبه‌مری، یکی از سرداران خونریز خود و معاونت حُصین بن نُمیر سکونی به مدینه فرستاد. سپاه شام مدینه را محاصره کرد. مقاومت عبدالله بن حنظله و انصار بی فایده بود. در این واقعه هفتصد نفر از قریش و انصار و ده هزار نفر از بقیه مردم کشته شدند.[۳]

قیام توابین

پس از مرگ یزید در سال ۶۴ هجری و فرار عبیدالله از عراق، ناآرامی در این منطقه حکمفرما شد. یاران امام حسین علیه السلام به هدف خون¬خواهی آن حضرت به یک دیگر پیوستند. آن¬ها بخشش گناه خویش را در این می¬دیدند که به خونخواهی امام حسین علیه السلام قیام کنند و انتقام خون آن حضرت را بگیرند.[۴] توابین معتقد بودند: گناهى که در کار قتل امام حسین علیه السلام داشته‌اند، جز به کشتن قاتلان وى یا کشته شدن در این راه پاک نمى‌شود.[۵] شیعیان کوفه به ریاست «سلیمان بن صرد خزاعی» نام «توابین» را بر خود نهادند و شعارشان خون¬خواهی از امام حسین علیه السلام بود.[۶] در همین زمان در عراق (بصره و کوفه) قدرت در دست زبیریان بود. توابین به جمع¬آوری نیرو و سلاح پرداختند و در پادگان نخیله برای جذب نیرو تجمع کردند.[۷] توابین در ۵ ربیع الثانی سال ۶۵ هجری قیام کردند.[۸] آنها در مسیرشان برای گرفتن انتقام، ابتدا به کربلا رفتند و چند روز در آنجا به گریه و زاری پرداختند و از این که در حق آن حضرت کوتاهی کرده بودند، توبه کردند. سپس تصمیم گرفتند به جنگ با عبیدالله بن زیاد بروند.[۹] توابین در «عین الورده» واقع در «جزیره» شمال عراق[۱۰] اردو زدند.[۱۱] مروان بن حکم، حاکم اموی در دمشق عبیدالله را به جنگ آنان فرستاد. توابین در این جنگ نابرابر شکست خوردند و رهبران آنها به جز رفاعة بن شداد کشته شدند وی با همراه باقی مانده گروه توابین به کوفه بازگشت.[۱۲]

قیام مختار

در زمان قیام امام حسین علیه السلام، مختار در کوفه سکونت داشت و از شیعیان محسوب می¬شد.مسلم سفير اعزامي امام حسين علیه السلام ابتدا به خانه او وارد شد. [۱۳] در جریان حادثه کربلا مختار در زندان عبیدالله بن زیاد بسر می¬برد.[۱۴] پس از واقعه کربلا مختار با وساطت شوهر خواهرش عبدالله بن عمر از زندان آزاد شد.[۱۵] او پس از آزادی به مکه رفت و به زبیریان پیوست.[۱۶] اما پس از مدتی از زبیریان جدا شد در رمضان سال ۶۴ هجری وارد کوفه شد[۱۷] و مردم را به سوی خود دعوت کرد. او از شیعیان می¬خواست به یاری¬اش شتافته و در امر قیام وی را کمک کنند. مختار پس از شکست توابین به سازماندهی شیعیان پرداخت و زمینه¬های قیام خویش را فراهم کرد. گروهی از شیعیان به منظور بررسی ادعای مختار که خود را نماینده محمد بن حنفیه معرفی می¬کرد،[۱۸] به حجاز نزد محمد بن حنفیه رفتند.[۱۹] محمد بن حنفیه آنها را نزد امام سجاد علیه السلام برد تا کسب تکلیف کنند. امام سجاد علیه السلام فرمود: عموجان اگر بنده¬ای زنگی به خاطر ما اهل بیت تعصبی داشته باشد (قیام کند) بر مردم واجب است که او را یاری کنند. سپس فرمود: من این امر را به تو می¬سپارم هر گونه که خود صلاح می¬دانی عمل کن. شیعیان از نزد حضرت خارج شدند و می¬گفتند: امام زین العابدین علیه السلام و محمد بن حنفیه به ما اجازه دادند.«يا عم لو أن عبدا زنجيا تعصب لنا أهل البيت لوجب على الناس موازرته و قد وليتك هذا الأمر فاصنع ما شئت».[۲۰] به همین جهت شیعیان کوفه پیرامون مختار را گرفتند. مختار پس از جلب حمایت شیعیان ابراهیم بن مالک اشتر را نیز به سوی خویش جلب کرد.مختار با ارائه نامه اي از طرف محمد بن حنفيه كه خطاب به ابراهيم نوشته شده بود و از او خواسته بود كه مختار را در خونخواهي از قاتلان حسين علیه السلام ياري كند، موفق به جلب حمايت ابراهيم شد.[۲۱] و قیام خویش را در سال ۶۶ هجری با شعار «یا منصور امت»[۲۲] ای یاری شده بمیران و شعار «یا لثارات الحسین»[۲۳] آغاز کرد.

در این قیام ایرانیان ساکن کوفه که به «حمراء» مشهور بودند، شرکت داشتند. برخی از مورخان تعداد آنها را ۲۰ هزار نفر نوشته‌اند.[۲۴]

مختار دستور داد هر کس به هر نحوی در فاجعه کربلا دست داشته باید به حسابش رسیدگی شود.[۲۵] از جمله کسانی که به دست مختار به قتل رسیدند می¬توان به شمر بن ذی¬الجوشن، عمر بن سعد، سنان بن انس، خولی بن یزید، حرمله بن کاهل اسدی، بجدل بن سلیم، حکیم بن طفیل، مرة بن منقذ و زید بن رقاد اشاره کرد.[۲۶] مختار سرهای برخی از آنان را نزد محمد بن حنفیه فرستاد و محمد پس از مشاهده آنها در مورد مختار دعا کرد.قال اللهم لاتنس هذا اليوم للمختار و أجزه عن أهل بيت نبيك محمد خير الجزاء فو الله ما على المختار بعد هذا من عتب.[۲۷] مختار سپس سپاهی بزرگ متشکل از ایرانیان و اعراب به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر به مقابله با عبیدالله بن زیاد فرستاد. دينوري،[۲۸] ابراهیم موفق شد عبیدالله را در حوالی موصل شکست دهد و سر او را نزد مختار فرستاد.[۲۹] مختار سر عبیدالله را به حجاز نزد محمد بن حنفیه[۳۰] و به نقلی نزد امام زین العابدین علیه السلام[۳۱] فرستاد. محمد بن حنفیه و امام سجاد علیه السلام از دیدن سر عبیدالله خوشحال شدند و به همراه خاندان رسول خدا صلی الله علیه و آله از لباس عزا خارج شدند و بنی هاشم در مورد مختار به ثناگویی پرداختند. امام سجاد علیه السلام فرمود: خدا را شکر که انتقام خون مرا از دشمن گرفت و خداوند به مختار جزای خیر دهد.[۳۲] و محمد بن حنفیه در حق او این گونه دعا کرد. خدا به مختار جزای خیر عنایت کند او انتقام ما را گرفت.[۳۳] سرانجام مصعب موفق شد مختار را شکست دهد و وارد کوفه شود.[۳۴] مختار که به قصر پناه برده بود سرانجام از قصر خارج شد و به قتل رسید.[۳۵]


پانویس

  1. دينوري، ابن قتيبه، الامامه والسياسه، ترجمه سيد ناصر طباطبايي، تهران، ققنوس، 1380، ص 225 و خليفة بن خياط، تاريخ خليفه، بيروت، دارالكتب العلمية، 1415، اول، ص 147-148.
  2. طبري، پيشين، ج7، ص 3097.
  3. دينوري، ابن قتيبه، پيشين، ص 220-225 و طبري، پيشين، ج7، ص 3114-3117.
  4. ابن سعد، پيشين، ج 5، ص 121-120 و محمد بن علي بن طباطبا، الفخري، ترجمه محمد وحيد گلپايگانى، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 دوم، ص 163.
  5. طبري، ج7، ص 3180 و ثقفي كوفي، ابراهيم بن محمد، الغارات، بيروت، دارالتراث، 1387، دوم، ج2، ص 774.
  6. طبري، پيشين، ج7، ص 3182 و بلاذري، احمد بن يحيي؛ انساب اشراف، بيروت، دارالفكر، 1417، اول، ج6، ص 368 و ذهبى، محمد بن احمد؛ تاريخ الاسلام و وفيات المشاهير والأعلام، بيروت، دارالكتاب العربى، 1413، دوم، ج5، ص 46.
  7. طبري، پيشين، ج5، ص 587-589 و ابن اعثم كوفى، الفتوح، بيروت، دارالاضواء، 1411، اول، ج6، ص 209 و ابن سعد، پيشين، ج6، ص 472.
  8. ابن اعثم كوفي، پيشين، ج6، ص 214 و ابن اثير، عزالدين؛ الكامل، بيروت، دار صادر، 1385، ج4، ص 177.
  9. طبري، پيشين، ج7، ص 3226 و ابن اعثم كوفي، پيشين، ج6، ص 214 و ابن اثير، پيشين، ج4، ص 178.
  10. حموي، ياقوت؛ معجم البلدان، بيروت، دارصادر، 1995، دوم، ج4، ص 180.
  11. طبري، پيشين، ج 7، ص 3234 و ذهبي، پيشين، ج5، ص 48 و يعقوبى، ابن واضح؛ تاريخ يعقوبى، ترجمه محمدابراهيم آيتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1371، ششم، ج2، ص 257.
  12. طبري، پيشين، ج 7، ص 3241 و يعقوبي، پيشين، ج2، ص 257 و بلاذري، پيشين، ج6، ص 371-372 و مسعودي، علي بن حسين؛ التنبيه والاشراف، قاهره، دارالصاوي، بي تا، ص 269.
  13. دينورى، ابوحنيفه، پيشين، ص 279 و طبري، پيشين، ج7، ص 2926 و ابن اعثم كوفى، الفتوح، (ترجمه)، ص 843.
  14. شيخ مفيد، پيشين، ج1، ص 325 و طبري، پيشين، ج7، ص 3203 و يعقوبى، ابن واضح؛ تاريخ يعقوبى، ترجمه محمدابراهيم آيتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1371، ششم، ج 2، ص201.
  15. طبري، پيشين، ج7، ص 3203 و يعقوبي، پيشين، ج2، ص 201.
  16. طبري، پيشين، ج7، ص 3206.
  17. طبري، پيشين، ج7، ص 3212. ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر، ترجمه عبدالمحمد آيتي، تهران، موسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1363، اول، ج2، ص 42.
  18. طبري، پيشين، ج7، ص 3203 و ابن اثير، الكامل، پيشين، ج11، ص 317.
  19. ر.ك. يعقوبي، ج2، ص 201 و طبري، پيشين، ج8، ص 3292 و ابن اثير الكامل، پيشين، ج12، ص 69.
  20. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، تهران، اسلاميه، بي تا، ج45، ص 365.
  21. دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص 334 و طبري، پيشين، ج8، ص 3296.
  22. طبري، پيشين، ج8، ص 3301 و ابو علي مسكويه، تجارب الامم، تهران، سروش، 1379، دوم، ج2، ص 149 و ابن اثير، الكامل، پيشين، ج12، ص 73 و عبدالرحمن بن الجوزي، المنتظم، بيروت، دارالكتب العلميه، اول، 1412، ج6، ص 53.
  23. طبري، پيشين، ج8، ص 3302 و ابن اثير الكامل، پيشين، ج12، ص 73.
  24. ابوحنيفه دينوري، پيشين، ص 333.
  25. طبري، پيشين، ج8، ص 3340 و ابن خلدون، پيشين،‌ ج2،‌ ص 48.
  26. رضوي اردكاني، سيد ابوفاضل، قيام مختار، قم، دفتر تبليغات، 1390، ص 458-459.
  27. مجلسي، پيشين، ج45، ص 379.
  28. ابوحنيفه، پيشين، ص 338 و يعقوبي، پيشين، ج2، ص 202
  29. دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص340 و ابن سعد، پيشين، ج5، ص 218.
  30. ابن سعد، پيشين، ج5، ص 218 و دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص340 و مقدسي، پيشين، ج2، ص 913.
  31. يعقوبي، پيشين، ج2، ص 202.
  32. الْحَمْدُلِلَّهِ الَّذِي أَدْرَكَ لِي ثَأْرِي مِنْ أَعْدَائِي - وَ جَزَى الْمُخْتَارَ خَيْرا» مجلسي، پيشين، ج45، ص 344 و ابن نما حلي، ذوب النضار، قم، جامعه مدرسين، 1416 اول، ص 144.
  33. «جزاه الله خير الجزاء فقد أدرك لنا ثأرنا» مجلسي، پيشين، ج45، ص 385.
  34. دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص 350-351.
  35. دينوري، ابوحنيفه، پيشين، ص 351 و طبري، پيشين، ج8، ص 3412 و يعقوبي، پيشين، ج2، ص 209 و ابن اثير (الكامل)، پيشين، ج12.