قناعت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(صفحه‌ای جدید حاوی ' <keywords content='کلید واژه: قناعت، آثار قناعت، ' /> '''کلید واژه: قناعت، آثار قناعت، ''' {<I...' ایجاد کرد)
 
سطر ۱: سطر ۱:
 +
{{الگو:منبع الکترونیکی پایگاه معتبر}}
 +
 +
 +
 
{<I>منبع اين نوشتار يک سايت است. آن را با نوشته خودتان جايگزين کنيد.</I>}
 
{<I>منبع اين نوشتار يک سايت است. آن را با نوشته خودتان جايگزين کنيد.</I>}
  
سطر ۸۷۴: سطر ۸۷۸:
  
 
(اعراف ـ 182)
 
(اعراف ـ 182)
 +
[[رده:اخلاق فردی]]
 +
[[رده:صفات پسندیده]]

نسخهٔ ‏۱۷ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۶:۴۶

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



{منبع اين نوشتار يک سايت است. آن را با نوشته خودتان جايگزين کنيد.}

منبع: سایت تربیت

نویسنده: گروهی از محققان و پژوهشگران

معناى قناعت

راغب اصفهانى مى گويد:

القِناعَةُ اَلاِجتِزاءُ بِاليَسِيرِ مِنَ الاِعراضِ المُحتاجِ إلَيها.

قناعت اكتفا به مقدار ناچيزى از وسايل زندگى در حدّ ضرورت و نياز است. و در جاى ديگر گفته است:

القِناعَةُ الرِّضا بِما دُونَ الكَفافِ.

قناعت راضى بودن به كمتر از مقدار كفاف است. طريحى حدّ كفاف را اين گونه تفسير مى كند:

الكَفافُ ما يَكُفُ عَنِ المَسألَةِ و َيَستَغنى

كفاف آن اندازه از امكانات زندگى است كه انسان را از ديگران بى نياز كند و او را از سؤال و ذلت باز دارد.

قناعت يكى ديگر از ويژگي هاى افراد با ايمان و از امتيازات انسان هاى با فضيلت است، افراد خود ساخته و آراسته داراى روحيه قناعت و عزت اند و در پرتو اين روحيه عالى هيچ گاه چشم طمع به مال و منال ديگران ندوخته و براى كسب مال و مقام شخصيت والاى خويش را خرد نمى كنند. افراد قانع در زندگى به مقدار ضرورت و كفاف بسنده كرده و به كمتر از آن نيز خشنودند. مهمترين بارزه صفت قناعت همان رضايت خاطر و روحيه بالاى انسان هاى قانع نسبت به آن چه خدا براى آن ها مقدّر كرده است. قناعت از مكارم اخلاق و از خصايص پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم است.

ما نيز به پيروى از آن بزرگوار كه اسوه و الگوى ما است بايد خود را به اين صفت متّصف كنيم.

امام صادق عليه السلام فرمود:

عِدَّةٌ مِن أَصحَابِنَا عَن أَحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ خَالِدٍ عَن عُثمَانَ بنِ عِيسَى عَن عَبدِ اللَّهِ بنِ مُسكَانَ عَن أَبِي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ خَصَّ رُسُلَهُ بِمَكَارِمِ الاَخلَاقِ فَامتَحِنُوا أَنفُسَكُم فَإِن كَانَت فِيكُم فَاحمَدُوا اللَّهَ وَ اعلَمُوا أَنَّ ذَلِكَ مِن خَيرٍ و َإِن لَا تَكُن فِيكُم فَاسأَلُوا اللَّهَ وَ ارغَبُوا إِلَيهِ فِيهَا قَالَ فَذَكَرَهَا عَشَرَةً اليَقِينَ وَ القَنَاعَةَ وَ الصَّبرَ وَ الشُّكرَ و َالحِلمَ و َحُسنَ الخُلُقِ وَ السَّخَاءَ وَ الغَيرَةَ وَ الشَّجَاعَةَ وَ المُرُوءَةَ

خداوند امتياز پيامبرش را به مكارم اخلاق قرار داد، شما نيز خود را در اين مورد بيازماييد. اگر اين ويژگي ها در شما بود خدا را سپاس گوييد و از او بخواهيد كه آن ها را زيادتر كند. اين امتيازات عبارت است از: يقين، قناعت، صبر، شكر، رضا، حسن خلق، سخاوت، غيرت، شجاعت و مردانگى

(الكافي ج2 ص56)

قناعت داراى دو مرتبه عالى و اعلى است.

مرتبه نخست، راضى بودن به حدّ ضرورت و كفاف.

مرتبه دوم رضايت به كمتر از آن است.

قناعت به هر دو معنى از صفات عاليه انسانى و از خصايص انبياء و اولياء و صالحان است.

البته، مرتبه دوم مهمتر از مرتبه اول است زيرا انسان قانع در اين مرتبه علاوه بر قناعت از روحيه ايثار و گذشت نيز برخوردار است، كه:

... و َيُؤثِرُونَ عَلى انفُسِهِم و َلَو كانَ بِهِم خَصاصَة

... ديگران را بر خود ترجيح مى دهند هر چند خود نهايت احتياج را دارند

(حشر: 9)

البته بحث ايثار در جاى ديگرى بايد توضيح داده شود اما آن چه فعلا به بحث ما ارتباط پيدا مى كند و براى عموم مؤمنان هميشه و بدون استثناء مطرح مى باشد همان معنى اول است كه در تعاليم دينى و معارف اسلامى به عنوان يك ارزش و فضيلت بر آن تأكيد و ترغيب فراوان شده است. پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله و سلم حتى در دعايش برخوردارى از حدّ كفاف را به عنوان ارزش براى خود و دوستانش مطرح مى كند.

امام صادق عليه السلام فرمود كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم در مقام دعا عرضه مى داشت:

النَّوفَلِيُّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَن أَبِي عَبدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم اللَّهُمَّ ارزُق مُحَمَّداً و َآلَ مُحَمَّدٍ وَ مَن أَحَبَّ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ العَفَافَ وَ الكَفَافَ وَ ارزُق مَن أَبغَضَ مُحَمَّداً وَ آلَ مُحَمَّدٍ المَالَ وَ الوَلَدَ

خدايا به محمد و آل محمد و دوستانشان عفّت نفس و پاكدامنى و به اندازه كفايت روزى مرحمت فرما و به دشمنان آن ها مال و فرزند فراوان بده

(الكافي ج2 ص140)

در حديث ديگرى از امام سجّاد عليه السلام نقل شده است كه فرمود:

عِدَّةٌ مِن أَصحَابِنَا عَن أَحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ خَالِدٍ عَن يَعقُوبَ بنِ يَزِيدَ عَن إِبرَاهِيمَ بنِ مُحَمَّدٍ النَّوفَلِيِّ رَفَعَهُ إِلَى عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ صلى الله عليه و آله و سلم قَالَ مَرَّ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم بِرَاعِي إِبِلٍ فَبَعَثَ يَستَسقِيهِ فَقَالَ أَمَّا مَا فِي ضُرُوعِهَا فَصَبُوحُ الحَيِّ و َأَمَّا مَا فِي آنِيَتِنَا فَغَبُوقُهُم فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم اللَّهُمَّ أَكثِر مَالَهُ وَ وُلدَهُ ثُمَّ مَرَّ بِرَاعِي غَنَمٍ فَبَعَثَ إِلَيهِ يَستَسقِيهِ فَحَلَبَ لَهُ مَا فِي ضُرُوعِهَا وَ أَكفَأَ مَا فِي إِنَائِهِ فِي إِنَاءِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم وَ بَعَثَ إِلَيهِ بِشَاةٍ و َقَالَ هَذَا مَا عِندَنَا و َإِن أَحبَبتَ أَن نَزِيدَكَ زِدنَاكَ قَالَ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم اللَّهُمَّ ارزُقهُ الكَفَافَ فَقَالَ لَهُ بَعضُ أَصحَابِهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ دَعَوتَ لِلَّذِي رَدَّكَ بِدُعَاءٍ عَامَّتُنَا نُحِبُّهُ و َدَعَوتَ لِلَّذِي أَسعَفَكَ بِحَاجَتِكَ بِدُعَاءٍ كُلُّنَا نَكرَهُهُ فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم إِنَّ مَا قَلَّ وَ كَفَى خَيرٌ مِمَّا كَثُرَ و َأَلهَى اللَّهُمَّ ارزُق مُحَمَّداً و َآلَ مُحَمَّدٍ الكَفَافَ

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله بر شتر چرانى گذر كرد، كسى را فرستاد تا قدرى شير بگيرد. شتربان گفت: آن چه در پستان شترها است براى صبحانه قبيله و آن چه در ظرف ها است براى شام آن ها است و مورد نياز خودمان مى باشد.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرمود: خدايا مال و فرزندانش را زياد كن. سپس به گوسفند چرانى برخورد كرد. كسى را فرستاد مقدارى شير از او بگيرد.

چوپان گوسفندها را دوشيد و هر چه در ظرف داشت در ظرف پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله ريخت و گوسفندى نيز براى آن بزرگوار فرستاد و گفت: آن چه شير در نزد ما بود همين مقدار است و اگر بيش از اين نياز داريد مى توانيم برايتان آماده كنيم. پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود: خدايا او را به قدر كفاف روزى ده. يكى از اصحاب عرض كرد: يا رسول اللّه براى كسى كه جواب منفى داد دعايى كردى كه همه ما آن دعا را دوست داريم ولى براى كسى كه حاجت شما را برآورد دعايى كردى كه هيچ كدام از ما آن را دوست نداريم. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرمود: آن چه كم باشد و كفايت كند بهتر است از آن چه زياد باشد و دل انسان را از ياد خدا باز دارد. سپس فرمود:

خدايا به محمّد و آل محمّد به قدر كفاف روزى عطا كن.

(الكافي ج2 ص140)

و در ضمن حديث ديگرى فرمود:

فَإِنَّ مَا قَلَّ و َكَفَى خَيرٌ مِمَّا كَثُرَ

... بى ترديد مال اندكى كه نياز انسان را برآورد بهتر از مال زيادى است كه انسان را از ياد خدا باز دارد

(مستدرك الوسائل ج15 ص229)

و نيز فرمود:

خَيرُ الرِّزقِ مَا يَكفِي

بهترين روزى آن است كه به اندازه كفايت باشد (و انسان بتواند واجبات خود را ادا كند و نيازى به مردم پيدا نكنند).

(بحارالانوار ج74 ص170)

و در حديثى فرمود:

عَلِيُّ بنُ إِبرَاهِيمَ عَن أَبِيهِ عَنِ النَّوفَلِيِّ عَنِ السَّكُونِيِّ عَن أَبِي عَبدِاللَّهِ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم طُوبَى لِمَن أَسلَمَ وَ كَانَ عَيشُهُ كَفَافاً

خوشا به حال كسى كه مسلمان باشد و زندگى اش به قدر كفاف

(الكافي ج2 ص140)

در بسيارى از ادعيه بُعد تربيتى بيشتر از ساير ابعاد است، و به عبارت ديگر، در ادعيه وارده پيامى نهفته است كه منظور اصلى از دعا، همان پيام است و دعا وسيله ابلاغ آن پيام.

به عنوان مثال، آن گاه كه در تعقيبات نماز در ماه مبارك رمضان مى خوانيم:

اللَّهُمَّ أَغنِ كُلَّ فَقِيرٍ اللَّهُمَّ أَشبِع كُلَّ جَائِعٍ اللَّهُمَّ اكسُ كُلَّ عُريَانٍ اللَّهُمَّ اقضِ دَينَ كُلِّ مَدِينٍ اللَّهُمَّ فَرِّج عَن كُلِّ مَكرُوبٍ اللَّهُمَّ رُدَّ كُلَّ غَرِيبٍ اللَّهُمَّ فُكَّ كُلَّ أَسِيرٍ...

در اين دعاها يك پيام موجود است كه: اى مسلمان تو بايد در برابر ناراحتي هاى مردم بى تفاوت نباشى و با تكرار و تلقين اين جملات و مفاهيم در خود روحيه فقرزدايى و محروميت زدايى به وجود آورى، يعنى ايده و آرمانت اين باشد كه گرسنه و فقيرى در جهان باقى نماند و بيمارى بدون دارو و درمان ديده نشود و مقروضان و بدهكاران با شرمندگى و سرافكندگى زندگى نكنند و اسيران و گرفتاران همه از بند اسارت رهايى يابند و...

و نيز آن گاه كه در دعاى سحر مى خوانيم: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الكَسَلِ و َالفَشَلِ، وَ الجُبنِ و َالنُّعاسِ... در اين دعاها با اين پيام روبرو هستيم كه انسان مؤمن بايد از كسالت و تنبلى و ترس و خواب آلودگى دورى كند و خود را از اين حالات تهى سازد، و وقتى در زيارت امام حسين عليه السلام مى گوييم:

يَا لَيتَنِي كُنتُ مَعَكُم فَأَفُوزَ فَوزاً عَظِيماً

اين جمله را تنها به عنوان يك آرزوى بى محتوا نمى گوييم. در اين جمله پيام شهادت طلبى و تأسّى به امام حسين عليه السلام و اصحاب فداكار آن حضرت مطرح است و تكرار آن به منظور ايجاد همين روحيه در زائران حسينى است.

با توجه به اين توضيح، مى رسيم به جمله اى كه از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم در متن نقل كرديم كه: خدايا به محمد و آل محمد و دوستان آن ها به حدّ كفاف روزى ده. اين جمله براى پيروان و دوستان آن حضرت پيامى به همراه دارد كه: اى مؤمنان آن چه در نزد من ارزشمند است روح بى نيازى است نه مال و منال دنيا، ولى نه به آن معنى كه مال دنيا بد است بلكه مقصود آن است كه آن چه اهميّت دارد بى نيازى روح است تا انسان با سر بلندى بتواند همه چيز را براى دوست بخواهد و همه را در راه او قربانى كند كه:

المالُ و َالبَنُونَ زينَةُ الحَيوةِ الدُّنيا و َالباقِياتُ الصّالِحاتُ خَيرٌ عِندَ رَبِّكَ ثَوابا و َخَيرٌ امَلا

مال و فرزندان زينت حيات دنيا هستند و باقيات صالحات ارزش هاى پايدار و شايسته ثوابش نزد پروردگارت بهتر و اميد بخش تر است

(كهف ـ 46)

بيانى از اميرمؤمنان عليه السلام:

حضرت على عليه السلام آن گاه كه اوصاف يكى از ياران رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله (خبّاب ابن ارت) را بر مى شمرد از جمله ويژگي هاى او را قناعت و راضى بودن به قدر كفاف را ذكر مى كند و مى فرمايد:

و َقَالَ عليه السلام فِي ذِكرِ خَبَّابِ بنِ الاَرَتِّ يَرحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بنَ الاَرَتِّ فَلَقَد أَسلَمَ رَاغِباً و َهَاجَرَ طَائِعاً وَ قَنِعَ بِالكَفَافِ و َرَضِيَ عَنِ اللَّهِ وَ عَاشَ مُجَاهِداً...

خداوند رحمت كند خبّاب بن ارت را كه از روى ميل و رغبت اسلام آورد و به قصد طاعت هجرت كرد و به زندگى ساده قناعت نمود و از خدا خشنود بود و در تمام دوران زندگى خود جهاد مى كرد...

(نهج البلاغة ص476)

سپس ‍ فرمود:

طُوبَى لِمَن ذَكَرَ المَعَادَ وَ عَمِلَ لِلحِسَابِ وَ قَنِعَ بِالكَفَافِ و َرَضِيَ عَنِ اللَّهِ سُبحَانَهُ

... خوشا به حال كسى كه به ياد معاد و بازگشت باشد و براى روز حساب كار كند و در زندگى به اندازه كفايت و رفع نياز، قناعت نمايد و از خدا راضى باشد

(نهج البلاغة ص477)

آثار قناعت از بُعد مثبت و منفى آن

قناعت در بُعد مثبت و منفى، داراى آثار متفاوتى است. به عبارت واضح تر، چنان چه در انسان روحيه قناعت حكم فرما باشد به دنبال آن آثار بسيار خوبى مشاهده مى شود، اما در بُعد منفى ـ يعنى اگر به جاى قناعت ضدّ آن يعنى روحيه حرص و طمع حاكم باشد ـ آثارى متضاد با آثار قناعت پديد مى آيد.

آثار قناعت از بُعد مثبت آن

عزّت و سرفرازى:

شك نيست كه از ديدگاه قرآن و اسلام، عزّت و بزرگى از آن مؤمنان است.

قرآن مى فرمايد:

... وَلِلّهِ العِزَّةُ و َلِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنينَ وَلكِنَّ المُنافِقينَ لا يَعلَمُونَ

... عزّت تنها از آن خدا و رسول او و مؤمنان است لكن منافقان نمى دانند.

(المنافقون: 8)

اين عزّت و سرفرازى براى مؤمن به اندازه اى ارزشمند و مهم است كه اجازه ندارد به هيچ وجه خود را نزد ديگران خوار و زبون كند.

امام صادق عليه السلام فرمود:

مُحَمَّدُ بنُ الحُسَينِ عَن إِبرَاهِيمَ بنِ إِسحَاقَ الاَحمَرِ عَن عَبدِ اللَّهِ بنِ حَمَّادٍ الاَنصَارِيِّ عَن عَبدِ اللَّهِ بنِ سِنَانٍ عَن أَبِي الحَسَنِ الاَحمَسِيِّ عَن أَبِي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّوَجَلَّ فَوَّضَ إِلَى المُؤمِنِ أُمُورَهُ كُلَّهَا وَ لَم يُفَوِّض إِلَيهِ أَن يَكُونَ ذَلِيلًا أَمَا تَسمَعُ قَولَ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ لِلّهِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنِينَ فَالمُؤمِنُ يَكُونُ عَزِيزاً و َلَايَكُونُ ذَلِيلًا...

خداوند تمام امور مؤمن را به خودش واگذار كرده ولى به او اجازه نداده است كه خود را ذليل و خوار كند. مگر نمى بينى خداوند در اين باره فرموده: عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است؟ بنابر اين سزاوار است مؤمن هميشه با عزّت باشد و زير بار ذلت نرود

(الكافي ج5 ص63)

پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

حدثنا أبو علي الحسن بن علي بن النحاس الكوفي العدل الاسدي قال حدثنا أحمد بن أبي الحسين العامري قال حدثني عمي أبو معمر شعبة بن خيثم الاسدي قال حدثني عثمان الاعشى عن زيد بن وهب قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم لَا يَنبَغِي لِلمُؤمنيِن أَن يُذِلَّ نَفسَهُ

شايسته نيست كه مؤمن خود را ذليل كند

(بحارالانوار ج28 ص214)

بى شك، يكى از چيزهايى كه سبب عزّت و بزرگى انسان مى شود و او را از ذلّت و خوارى نجات مى دهد قناعت است.

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

لا أَعَزَّ مِن قانِعٍ.

هيچ كس از شخص قانع عزيزتر نيست

(غررالحكم ص392)

و فرمود:

القَنَاعَةُ عِزٌّ...

قناعت وسيله عزّت است

(مستدرك الوسائل ج12 ص61)

و فرمود:

القَنَاعَةُ عِزٌّ وَغِنًى...

قناعت سبب عزّت و بى نيازى از مردم است

(كافى ج2 ص352)

و فرمود:

القِناعَةُ أَبقى عِزٍّ.

قناعت پايدارترين عزّت است

(غررالحكم ص391)

به هر حال، كسى كه مى خواهد عزّت نفس خود را حفظ كند بايد قناعت پيشه باشد و از آبروى خود پيش مردم نكاهد.

تشنه جوى كريمان نشوى × كه قناعت همه دريا باشد

مرد را پاى قناعت به زمين × سر همّت به ثريا باشد

گنج بى پايان:

رسول گرامى اسلام صلّى اللّه عليه و آله فرمود:

القَنَاعَةُ كَنزٌ لَا يَفنَى

قناعت گنجى است كه فانى نمى شود

(مستدرك الوسائل ج15 ص226)

و نيز فرمود:

مُحَمَّدُ بنُ عَلِيٍّ الفَتَّالُ فِي رَوضَةِ الوَاعِظِينَ، عَن رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم أَنَّهُ قَالَ القَنَاعَةُ مَالٌ لَا يَنفَدُ.

قناعت مالى است كه تمام نمى شود

حضرت على عليه السلام در اين باره مى فرمايد:

لَا كَنزَ أَغنَى مِنَ القَنَاعَةِ

گنجى بى نياز كننده تر از قناعت نيست.

(نهج البلاغة ص540)

مدان گنجى به از گنج قناعت × كه قناعت همه دريا باشد

قناعت و بى نيازى:

در قسمت ديگرى از روايات مى خوانيم كه اگر كسى به آن چه خدا به او داده است قناعت كند از بى نيازترين افراد است. (در حقيقت، آن چه مهم و ارزشمند است روح قناعت و بى نيازى است نه مال و ثروت. چه بسا ثروتمندانى كه گدا صفت اند از رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم آمده است:

كَنزُ الكَرَاجُكِيِّ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم لَيسَ الغِنَى فِي كَثرَةِ العَرضِ وَ إِنَّمَا الغِنَى غَنَاءُ النَّفسِ

بى نيازى به فراوانى ثروت نيست، بى نيازى تنها در روحيه بى نيازى است

(بحارالانوار ج100 ص20)

امام صادق عليه السلام فرمود:

عَنه عَن ابن فَضَّالٍ عَن عَاصِم بن حُمَيد عَن أَبِي حَمزَةَ عَن أَبِي جَعفَرٍ أَو أَبِي عَبدِاللَّه عليه السلام قَالَ مَن قَنِعَ بِمَا رَزَقَهُ اللَّهُ فَهُوَ مِن أَغنَى النَّاس

هر كس به آن چه خدا روزيش كرده قانع باشد از بى نيازترين مردم است

(الكافي ج2 ص139)

و نيز فرمود:

وَ عَن أَبِي عَبدِاللَّهِ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ أَغنَى الغِنَى القَنَاعَةُ

برترين بى نيازي ها قناعت است.

(مستدرك الوسائل ج15 ص223)

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

القِنَاعَةُ رَأسُ الغِنى.

قناعت سرآمد بى نيازي ها است

(غررالحكم ص392)

آثار سوء قانع نبودن

الف ـ ذلّت و خوارى:

كسى كه به آن چه خدا براى او مقدّر كرده است راضى نباشد خواه ناخواه چشم طمع به مال ديگران خواهد داشت كه در نتيجه، دست نياز به سوى آنان دراز خواهد كرد و اين خود موجب ذلّت و خوارى او خواهد شد.

امام صادق عليه السلام فرمود:

عِدَّةٌ مِن أَصحَابِنَا عَن أَحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ خَالِدٍ عَن عَلِيِّ بنِ حَسَّانَ عَمَّن حَدَّثَهُ عَن أَبِي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ مَا أَقبَحَ بِالمُؤمِنِ أَن تَكُونَ لَهُ رَغبَةٌ تُذِلُّهُ

چه زشت است براى مؤمن كه ميل و رغبتى در او باشد كه او را خوار وذليل كند

(الكافي ج2 ص320)

مرحوم مجلسى در بحارالانوار جلد 70 صفحه 171 مى فرمايد:

(مقصود از ميل و رغبتى كه نكوهش شده و سبب ذلّت و خوارى انسان مى گردد آن است كه دست به سوى مردم دراز كند و از آنان چيزى بخواهد، اما سؤال كردن از خدا و توجّه و رغبت به پروردگار، گذشته از اين كه ذلت نيست، مايه سربلندى و عين عزّت است

نگرانى دائم:

از نتايج آز و طمع نگرانى و تشويش خاطر است.

(كتاب حسين بن سعيد و النوادر) النَّضرُ عَن دُرُستَ عَن إِسحَاقَ بنِ عَمَّارٍ عَن مُيَسِّرٍ قَال لَمَّا نَزَلَت هَذِهِ ال آيَة لا تَمُدَّنَّ عَينَيكَ الى ما مَتَّعنا بِهِ ازواجا مِنهُم زَهرَةَ الحَيوةِ الدُّنيا لِنَفتِنَهُم فيهِ و َرِزقُ رَبِّكَ خَيرٌ وَ ابقى

هرگز چشم خود را به نعمت هاى مادّى كه به گروه هايى از آن ها داده ايم ميفكن كه اين ها شكوفه هاى زندگى دنيا است و براى آن است كه آنان را با آن بيازماييم و روزى پروردگارت پايدارتر است

(طه: 131)

امام صادق عليه السلام درباره نزول آيه مى فرمايد:

استَوَى رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه وآله وسلم جَالِساً ثُمَّ قَالَ مَن لَم يَتَعَزَّ بِعَزَاءِ اللَّهِ تَقَطَّعَت نَفسُهُ حَسَرَاتٍ عَلَى الدُّنيَا و َمَنِ اتَّبَعَ بَصَرُهُ مَا فِي أَيدِي النَّاسِ طَالَ هَمُّهُ وَلَم يَشفِ غَيظَهُ وَ مَن لَم يَعرِف لِلَّهِ عَلَيهِ نِعمَةً إِلَّا فِي مَطعَمٍ أَو مَشرَبٍ قَصَرَ عِلمُهُ وَدَنَا عَذَابُهُ

پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله وقتى اين آيه را شنيد راست نشست و فرمود: هر كس به خدا دل نبندد حسرت دنيا او را از پاى در مى آورد، و هر كس چشم از مال و ثروت مردم بر ندارد حزنش طولانى شود و خشمش فرو ننشيند، و هر كس نعمت خدا را تنها در خوردني ها و نوشيدني ها ببيند عمرش كم و عذابش: درد و رنجش نزديك شود.

(بحارالانوار ج67 ص317)

قرآن مجيد در جاى ديگر به همين مضمون مى فرمايد:

لا تَمُدَّنَّ عَينَيكَ الى ما مَتَّعنا بِهِ ازواجا مِنهُم وَ لا تَحزَن عَلَيهِم و َاخفِض جَناحَكَ لِلمُؤمِنينَ

هرگز چشم خود را به نعمت هايى كه به گروه هايى از آن ها (كافران) داديم ميفكن و به خاطر آن چه آن ها دارند غمگين مباش و بال و پر خود را بر مؤمنان فرو آر و آن ها را زير پوشش مهر و محبت خود قرار ده

(حجر: 88)

بنابراين، انسان بايد هميشه در زندگى اعتدال و ميانه روى را از دست ندهد و قناعت را پيشه خود سازد، كه در غير اين صورت، سعادت و خوشبختى را نخواهد ديد.

امام سجّاد عليه السلام فرمود:

عَلِيُّ بنُ إِبرَاهِيمَ عَن أَبِيهِ عَنِ القَاسِمِ بنِ مُحَمَّدٍ عَنِ المِنقَرِيِّ عَن عَبدِ الرَّزَّاقِ عَن مَعمَرٍ عَنِ الزُّهرِيِّ قَالَ قَالَ عَلِيُّ بنُ الحُسَينِ عليه السلام رَأَيتُ الخَيرَ كُلَّهُ قَدِ اجتَمَعَ فِي قَطعِ الطَّمَعِ عَمَّا فِي أَيدِي النَّاسِ

تمامى خير و سعادت را در اين ديدم كه انسان به آن چه در دست مردم است چشم طمع نداشته باشد زيرا طمع خواه ناخواه انسان را خوار و ذليل مى سازد

(الكافي ج2 ص320)

طمع در هر چه بستى پاى بستى × چو دست از جمله شستى رو كه رستى

طمع بسيار كردن خوارى آرد × نتيجه خواريش غمخوارى آرد

مدار از كس طمع هر دم به چيزى × شود خوار از توقع هر عزيزى

خلاصه شعر، دست دراز كردن به سوى اين و آن از شرف و عظمت انسان مى كاهد، يعنى او را بدهكار و مردم را بستانكار مى كند، ولى بى اعتنا بودن به آن چه نزد مردم است (از ثروت و نعمت سبب عزّت و سربلندى او مى شود).

امام صادق عليه السلام فرمود:

مُحَمَّدُ بنُ يَحيَى عَن أَحمَدَ بنِ مُحَمَّدِ بنِ عِيسَى عَنِ الحَسَنِ بنِ مَحبُوبٍ عَن عَبدِ اللَّهِ بنِ سِنَانٍ عَن أَبِي عَبدِ اللَّهِ عليه السلام قَالَ شَرَفُ المُؤمِنِ قِيَامُ اللَّيلِ وَ عِزُّهُ استِغنَاؤُهُ عَنِ النَّاسِ

شرف و سربلندى مؤمن، در شب زنده دارى، و عزّت او در بى نيازى از مردم است.

بهترين راه زندگى

اكنون كه معلوم شد چشم طمع به مال و منال مردم داشتن موجب ذلّت، و قطع طمع باعث عزّت است، بهترين راه اين است كه به آن چه خداى متعال روزى و مقدّر فرموده است راضى باشيم و آن گونه كه امام سجاد عليه السلام از خدا مى خواهد ما نيز از خدا بخواهيم و عرضه بداريم:

... وَ اجعَل ذَلِكَ سَبَباً لِقَنَاعَتِي بِمَا قَضَيتَ

... پروردگارا به من كمك كن تا بر قسمت خويش كه با رضاى تو مقرون است قناعت كنم

(الكافي ج2 ص148)

و نيز بگوييم:

اللَّهُمَّ إِنيِّ أَعُوذُ بِكَ مِن هَيَجَانِ الحِرصِ، وَ سَورَةِ الغَضَبِ، وَ غَلَبَةِ الحَسَدِ، وَ ضَعفِ الصَّبرِ، وَ قِلَّةِ القَنَاعَةِ،...

... پروردگارا به تو پناه مى برم از هيجان حرص و صولت خشم و حمله حسد و ضعف صبر و كمى قناعت.

زندگى پاكيزه (حيات طيّبه)

از اميرمؤمنان على عليه السلام پرسيدند منظور از (حيات طيّبه) در آيه شريفه

مَن عَمِلَ صالِحا مِن ذَكَرٍ او انثى وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَلَنُحيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً

(نحل: 97)

چيست؟ فرمود:

حَياةً طَيِّبَةً فَقَالَ هِيَ القَنَاعَةُ

حيات طيّبه قناعت است.

(نهج البلاغة ص508)

اين بود قسمتى از روايات كه درباره ارزش و اهميت قناعت از ائمه معصومين عليهم السلام نقل شده است.

حال به چند نكته ضرورى اشاره مى كنيم.

  • نكته اوّل:

تأمين و تضمين روزى

چون در خلال بحث قناعت ذكرى از تقدير روزى به ميان آمد مناسب است در اين مورد توضيح مختصرى داشته باشيم. مسئله تأمين و تضمين روزى به عنوان يك اصل مسلّم از اصول آفرينش در قرآن مجيد مطرح است. يعنى از قرآن استفاده مى شود كه تمام بندگان خدا داراى روزى مقدّر هستند و در ديوان الهى هيچ كس از قلم نيفتاده است. به نمونه اى از آيات توجه كنيد:

وَ ما مِن دابَّةٍ فِى الارضِ الا عَلَى اللّهِ رِزقُها...

هيچ جنبنده اى در زمين نيست جز آن كه روزى آن بر خدا است...

(هود: 6)

وَ كَايِّن مِن دابَّةٍ لاتَحمِلُ رِزقَها اللّهُ يَرزُقُها وَ ايّاكُم...

چه بسيار جاندارانى كه روزى خود را همراه ندارند. خداوند آن ها و شما را روزى مى دهد...

(عنكبوت: 60)

انَّ اللّهَ هُوَ الرَّزّاقُ ذُو القُوَّةِ المَتينُ...

به راستى خداوند تنها روزى دهنده و صاحب قوّت و قدرت است.

(ذاريات: 58)

... وَ لا تَقتُلُوا اولادَكُم مِن املاقٍ نَحنُ نَرزُقُكُم وَ ايّاهُم...

... فرزندانتان را به خاطر فقر و نادارى نكشيد كه ما روزى شما و آن ها را مى دهيم...

(انعام: 151)

و َلا تَقتُلُوا اولادَكُم خَشيَةَ املاقٍ نَحنُ نَرزُقُهُم وَ ايّاكُم...

فرزندانتان را از ترس گرسنگى نكشيد كه ما روزى آن ها و شما را مى دهيم...

(اسراء: 31)

از اين آيات به طور صريح استفاده مى شود كه روزى دهنده تنها خداى متعال است و اوست كه روزى جانداران را تضمين و تأمين فرموده و با دقّت در اين آيات و امثال آن، موضوع تضمين روزى به عنوان يك واقعيت تكوينى روشن مى شود.

  • نكته دوّم:

كوشش و تلاش

با اين كه خداوند تعالى روزى را تضمين فرموده است اما از اين نكته نبايد غفلت ورزيد كه تضمين روزى بدان معنى نيست كه روزى هر كس را در خانه اش مى آورند و يا از آسمان براى او مائده نازل مى كنند بلكه مقصود آن است كه در عالم طبيعت منابع تأمين روزى جانداران پيش بينى شده است، چنان كه قرآن مى فرمايد:

... و َقَدَّرَ فيها اقواتَها...

... خداوند اقوات و روزى جانداران را در جهان به اندازه قرار داد...

(فصلت: 10)

ولى براى تحصيل روزى بايد كوشش كرد و از منابع گسترده الهى آن را به دست آورد كه:

و َان لَيسَ لِلانسانِ الا ما سَعى

براى انسان بهره اى جز سعى و كوشش او نيست.

(نجم: 39)

بنابر اين، هر كس به اندازه استعداد و سعى و كوشش خويش به مقدّرش نائل مى شود و چنان چه كسى در خانه به انتظار روزى بنشيند و از گرسنگى بميرد خودكشى كرده و گناهش به عهده خود اوست. از اين رو در تعليمات اسلامى از كسانى كه دنبال روزى نمى روند و براى تحصيل آن تلاش نمى كنند مذمّت شده است.

در اين مورد توجّه شما را به چند حديث جلب مى كنيم:

امام باقر عليه السلام فرمود:

مُحَمَّدُ بنُ عَلِيِّ بنِ الحُسَينِ بِإِسنَادِهِ عَن هَارُونَ بنِ حَمزَةَ مِثلَهُ و َقَالَ إِنِّي لَأُبغِضُ الرَّجُلَ فَاغِراً فَاهُ إِلَى رَبِّهِ فَيَقُولُ ارزُقنِي وَ يَترُكُ الطَّلَبَ

من دشمن دارم كسى را كه دهان خود را به سوى خدا باز كرده و مى گويد خدايا مرا روزى ده، در حالى كه دنبال تحصيل روزى نمى رود.

(وسائل الشيعة ج17 ص28)

و در حديث ديگرى فرمود

قَالَ و َقَالَ أَبُو جَعفَرٍ عليه السلام إِنِّي أَجِدُنِي أَمقُتُ الرَّجُلَ مُتَعَذِّرَ المَكَاسِبِ فَيَستَلقِي عَلَى قَفَاهُ وَ يَقُولُ اللَّهُمَّ ارزُقنِي و َيَدَعُ أَن يَنتَشِرَ فِي الاَرضِ وَ يَلتَمِسَ مِن فَضلِ اللَّهِ فَالذَّرَّةُ تَخرُجُ مِن جُحرِهَا تَلتَمِسُ رِزقَهَا

من دوست ندارم كسى را كه دنبال كسب و كار نمى رود و بر پشت مى خوابد: در خانه مى نشيند و مى گويد خدايا روزى مرا برسان، و براى اين كه از فضل: روزى خدا استفاده كند گامى بر نمى دارد. آن گاه فرمود: مورچه براى اين كه روزى خود را تحصيل كند از لانه اش بيرون مى رود يعنى انسان نبايد براى تهيه روزى از مورچه كمتر باشد.

(وسائل الشيعة ج17 ص30)

امام صادق عليه السلام در ضمن حديثى فرمود:

عَنهُ عَن مُحَمَّدِ بنِ عَلِيٍّ عَن هَارُونَ بنِ حَمزَةَ عَن عَلِيِّ بنِ عَبدِ العَزِيزِ قَالَ قَالَ لِي أَبُو عَبدِ اللَّهِ عليه السلام مَا فَعَلَ عُمَرُ بنُ مُسلِمٍ قُلتُ جُعِلتُ فِدَاكَ أَقبَلَ عَلَى العِبَادَةِ وَ تَرَكَ التِّجَارَةَ فَقَالَ وَيحَهُ أَمَا عَلِمَ أَنَّ تَارِكَ الطَّلَبِ لَا يُستَجَابُ لَهُ إِنَّ قَوماً مِن أَصحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم لَمَّا نَزَلَت وَ مَن يَتَّقِ اللّهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجاً وَ يَرزُقهُ مِن حَيثُ لا يَحتَسِبُ أَغلَقُوا الاَبوَابَ وَ أَقبَلُوا عَلَى العِبَادَةِ وَ قَالُوا قَد كُفِينَا فَبَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ صلى الله عليه و آله و سلم فَأَرسَلَ إِلَيهِم فَقَالَ مَا حَمَلَكُم عَلَى مَا صَنَعتُم قَالُوا يَا رَسُولَ اللَّهِ تُكُفِّلَ لَنَا بِأَرزَاقِنَا فَأَقبَلنَا عَلَى العِبَادَةِ فَقَالَ إِنَّهُ مَن فَعَلَ ذَلِكَ لَم يُستَجَب لَهُ عَلَيكُم بِالطَّلَبِ

... هنگامى كه آيه و َمَن يَتَّقِ اللّه... طلاق: 2 نازل شد گروهى از اصحاب رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله درها را به روى خود بستند و به عبادت روى آوردند و تنها كارشان عبادت خدا بود و گفتند روزى ما از طرف خدا تضمين شده است.

وقتى خبر به پيامبر اكرم صلّى اللّه عليه و آله رسيد دنبال آنان فرستاد.

هنگامى كه خدمت حضرت رسيدند فرمود: چه چيز شما را به اين كار واداشت؟ عرض كردند: يا رسول اللّه خداى متعال طبق اين آيه روزى ما را ضمانت كرده است، به همين جهت دنبال كسب و كار نمى رويم و به عبادت خدا روى آورده ايم. فرمود: هر كس اين گونه رفتار كند دعايش مستجاب نمى شود، دنبال كسب و كار برويد و براى تهيه روزى كوشش كنيد.

(الكافي ج5 ص84)

پس همان گونه كه پيشوايان دينى ما براى تحصيل روزى و امرار معاش فعاليت مى كردند ما نيز وظيفه داريم براى كسب روزى فعّال باشيم.

  • نكته سوّم:

احساس مسئوليت و نوع دوستى

البته بايد توجّه داشت كه اعتقاد به اين اصل (اصل تأمين و تضمين روزى) سبب نشود به بهانه اين كه روزى هر كس به اندازه تقديرش به او مى رسد، حق محرومان را ادا نكنيم و از انفاق در راه خدا دست برداريم و فقرا و بيچارگان را فراموش كنيم. خداوند متعال اين منطق را به عنوان منطق كافران در قرآن بازگو مى فرمايد:

وَ اذا قيلَ لَهُم أنفِقُوا مِمّا رَزَقَكُمُ اللّهُ قالَ الَّذينَ كَفَرُوا لِلَّذينَ امَنُوا انُطعِمُ مَن لَو يَشاءُ اللّهُ اطعَمَهُ ان انتُم الا فِى ضَلالٍ مُبينٍ

و هنگامى كه به كافران گفته مى شد از آن چه خدا به شما روزى كرده انفاق كنيد آن ها به مؤمنان مى گفتند آيا ما كسى را اطعام كنيم كه اگر خدا مى خواست او را روزى مى داد؟ يعنى اكنون كه خدا نداده پس معلوم مى شود كه خواست خدا آن است كه اين ها گرسنه باشند. سپس خداوند به آن ها خطاب مى كند كه اى كافران شما راهى جز ضلالت و گمراهى آشكار در پيش نداريد.

(يس: 47)

از سوى ديگر، خداوند متعال در اموال اغنيا و ثروتمندان، حقوقى (مانند خمس و زكات و ساير حقوق واجب شرعى) قرار داده كه بايد به نيازمندان كمك كنند، چنان كه مى فرمايد:

و َفي اموالِهِم حَقٌّ لِلسّائِلِ و َالمَحرُوم

در اموال آن ها حقى براى سائل و محروم مقرر شده است

(ذاريات: 19)

و در جاى ديگر مى فرمايد:

و َالَّذينَ في اموالِهِم حَقٌّ مَعلُومٌ لِلسّائِلِ وَ المَحرُومِ

و آن ها كه در اموالشان حق معلومى است براى سائلان و محرومان

(معارج: 24 ـ 25)

به هر حال، اغنيا و ثروتمندان وظيفه دارند به افراد مستمندى كه آبرومند هستند مساعدت كنند. چه بسا افراد آبرومندى كه صورتشان را با سيلى سرخ نگه داشته اند، به گونه اى كه مردم آن ها را بى نياز مى پندارند.

قرآن در وصف آنان مى فرمايد:

... يَحسَبُهُم الجاهِلُ اغنِياءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعرِفُهُم بِسيماهُم لا يَسأَلُونَ النّاسَ إلحافا...

... از شدت خويشتن دارى و عفّت نفس افراد بى اطلاع آن ها را بى نياز مى پندارند، اما آن ها را از چهره هايشان مى شناسى و به قول معروف رنگ رخساره خبر مى دهد از سرّ ضمير اينان هرگز با اصرار چيزى از مردم نمى خواهند...

(بقره: 273)

در روايات نيز در اين باره (رسيدگى به زندگى ديگران) تأكيد فراوان شده است كه چند نمونه آن بيان مى شود.

رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم فرمود:

عَنهُ عَن مُحَمَّدِ بنِ عَبدِ الجَبَّارِ عَن مُحَمَّدِ بنِ إِسمَاعِيلَ عَن عَبدِاللَّهِ بنِ عُثمَانَ عَن أَبِي الحَسَنِ البَجَلِيِّ عَن عُبَيدِ اللَّهِ الوَصَّافِيِّ عَن أَبِي جَعفَرٍ عليه السلام قَالَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم مَا آمَنَ بِي مَن بَاتَ شَبعَانَ وَ جَارُهُ جَائِعٌ قَالَ وَ مَا مِن أَهلِ قَريَةٍ يَبِيتُ وَ فِيهِم جَائِعٌ يَنظُرُ اللَّهُ إِلَيهِم يَومَ القِيَامَةِ

به من ايمان نياورده است كسى كه با شكم سير بخوابد و همسايه اش گرسنه باشد و در شهر و آبادى كه يك نفر گرسنه بخوابد خداوند در روز قيامت به آن ها نظر لطف نخواهد كرد

(الكافى ج2 ص668)

حضرت على عليه السلام فرمود:

مُحَمَّدُ بنُ الحُسَينِ الرَّضِيُّ فِي نَهجِ البَلَاغَةِ عَن أَمِيرِالمُؤمِنِينَ عليه السلام أَنَّهُ قَالَ إِنَّ اللَّهَ فَرَضَ فِي أَموَالِ الاَغنِيَاءِ أَقوَاتَ الفُقَرَاءِ فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِمَا مَنَعَ غَنِيٌّ وَ اللَّهُ تَعَالَى سَائِلُهُم عَن ذَلِكَ

خداوند سبحان غذا و نياز نيازمندان را در اموال ثروتمندان معين كرده است

(وسائل الشيعة ج9 ص29)

پس هيچ فقيرى گرسنه نمى ماند مگر به واسطه اينكه ثروتمندان از حق آن ها بهره مند شده اند و خداوند آن ها را به خاطر اين عمل مؤاخذه خواهد كرد.

و در ضمن نامه اى كه به عثمان بن حنيف انصارى نوشت مى فرمايد:

وَ لَو شِئتُ لَاهتَدَيتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصَفَّى هَذَا العَسَلِ و َلُبَابِ هَذَا القَمحِ و َنَسَائِجِ هَذَا القَزِّ وَلَكِن هَيهَاتَ أَن يَغلِبَنِي هَوَايَ و َيَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الاَطعِمَةِ و َلَعَلَّ بِالحِجَازِ أَو اليَمَامَةِ مَن لَاطَمَعَ لَهُ فِي القُرصِ وَ لَاعَهدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَو أَبِيتَ مِبطَاناً وَ حَولِي بُطُونٌ غَرثَى وَ أَكبَادٌ حَرَّى أَو أَكُونَ كَمَا قَالَ القَائِلُ و َحَسبُكَ دَاءً أَن تَبِيتَ بِبِطنَةٍ و َحَولَكَ أَكبَادٌ تَحِنُّ إِلَى القِدِّأَ أَقنَعُ مِن نَفسِي بِأَن يُقَالَ هَذَا أَمِيرُالمُؤمِنِينَ و َلَاأُشَارِكُهُم فِي مَكَارِهِ الدَّهرِ أَو أَكُونَ أُسوَةً لَهُم فِي جُشُوبَةِ العَيشِ فَمَا خُلِقتُ لِيَشغَلَنِي أَكلُ الطَّيِّبَاتِ كَالبَهِيمَةِ المَربُوطَةِ هَمُّهَا عَلَفُهَا أَوِ المُرسَلَةِ شُغُلُهَا تَقَمُّمُهَا تَكتَرِشُ مِن أَعلَافِهَا وَ تَلهُو عَمَّا يُرَادُ بِهَا...

... من اگر مى خواستم مى توانستم از عسل مصفّا و مغز گندم و بافته هاى ابريشم براى خود خوراك و لباس تهيه كنم. اما هيهات كه هوى و هوس بر من غلبه كند و حرص و طمع مرا وادارد تا طعام هاى لذيذ را برگزينم، در حالى كه ممكن است در سرزمين حجاز يا يمامه كسى باشد كه حتى اميد به دست آوردن يك قرص نان نداشته باشد و نه هرگز شكمى سير خورده باشد.

(نهج البلاغة ص416)

آيا من با شكم سير بخوابم در حالى كه در كنارم شكم هاى گرسنه و كبدهاى سوزانى باشند؟ و آيا آن چنان باشم كه شاعر گفته است:

اين درد تو را بس كه شب با شكم سير بخوابى، در حالى كه در اطراف تو شكم هايى گرسنه و به پشت چسبيده باشند.

آيا به همين قناعت كنم كه مرا اميرالمؤمنين بخوانند ولى با آنان در سختي هاى روزگار سهيم نباشم و در تلخي ها و مشكلات با آن ها شريك نباشم؟ من خلق نشده ام تا خوردن غذاهاى خوب و لذيذ مرا به خود مشغول دارد، چون حيوان پروارى كه همّش آخور اوست، يا هم چون حيوان رها شده اى كه تنها كارش چريدن و خوردن و پر كردن شكم است و از سر نوشتى كه در انتظار اوست آگاه نيست...

با توجه به اين مقدمات، تضمين روزى بدان معنا نيست كه ثروتمندان (آن ها كه بيش از نياز خويش از امكانات برخوردارند) از كمك كردن به نيازمندان خوددارى كنند و بگويند چنان چه خدا مى خواست خودش به نيازمندان روزى مى داد، زيرا اين امكانات امانت هاى الهى است كه در اختيار آنان گذارده شده است و آن ها بايد آن را به اهلش برسانند. اصولا اين عالم، عالم اسباب است و يكى از مجارى فيض الهى و ايصال روزى خود مردمند.

  • نكته چهارم:

ابتلا و آزمايش

با اين كه خداوند روزى همه را در عالم تضمين و تأمين كرده است ولى افراد بشر در بهره گيرى از مواهب خلقت برابر نيستند، زيرا انسان ها از نظر نيروى جسمانى، استعداد، هوش، فراگيرى، طرز تفكّر، توارث، امكانات مادّى و اوضاع جغرافيايى يكسان نيستند و اين تفاوت في الجمله از سنن حتمى عالم آفرينش است كه از روى حكمت و مصلحت از سوى آفريدگار حكيم و دانا مقدّر شده تا انسان ها نسبت به يكديگر احساس نياز كنند و در زندگى يكديگر را يارى دهند و در خدمت هم قرار گيرند و چنان چه اين تفاوت ها نبود زندگى اجتماعى ميسر نمى شد و تار و پود اجتماع از هم مى گسست و فعاليت و نشاط به ركود و افسردگى مبدل مى گشت. علاوه بر اين، يكى از اسرار تفاوت ها (ابتلا و آزمايش) افراد است كه زمينه اى است براى تكامل و خودسازى انسان ها، كه فرموده است:

... وَلَو شاءَ اللّهُ لَجَعَلَكُم امَّةً واحِدَةً وَلكِن لِيَبلُوَكُم فيما اتيكُم...

... اگر خدا مى خواست همه شما را امّت واحده و يكسان قرار مى داد ولى خدا مى خواهد شما را در آن چه به شما بخشيده است بيازمايد...

(مائده: 48)

اين تفاوت ها براى اين است كه معلوم شود انسان چگونه از امكانات خدا داده بهره بردارى مى كند. بنابر اين، اگر نابرابريها نبود زمينه ابتلا و امتحان از ميان مى رفت و خبيث و طيّب از هم جدا نمى شد، كه فرمود:

لِيَميزَ اللّهُ الخَبيثَ مِنَ الطَّيِّبِ...

تا اين كه خداوند ناپاك را از پاك جدا سازدِ...

(انفال: 37)

آيات درباره تفاوت افراد در روزى مقدّر فراوان است كه بعضى از آنها را از نظر شما مى گذرانيم:

اللّهُ يَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن يَشاءُ مِن عِبادِهِ وَ يَقدِرُ لَهُ...

خداوند براى هر كس كه بخواهد روزى را گسترده يا محدود مى سازد...

(عنكبوت: 62)

لَهُ مَقاليدُ السَّمواتِ وَ الاَرضِ يَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن يَشاءُ وَ يَقدِرُ...

كليد هاى آسمان و زمين از آن اوست. روزى را براى هر كس كه بخواهد گسترش مى دهد و براى هر كس كه بخواهد محدود مى سازد...

(شورى: 12)

و َاللّهُ فَضَّلَ بَعضَكُم عَلى بَعضٍ فِى الرِّزقِ فَمَا الَّذينَ فُضِّلُوا بِرادّي رِزقِهِم عَلى ما مَلَكَت أَيمانُهُم فَهُم فيهِ سَواءٌ أفَبِنِعمَةِ اللّهِ يَجحَدُونَ

خداوند بعضى از شما را بر بعضى ديگر از نظر روزى برترى داد (چرا كه استعداد ها و تلاش هايتان متفاوت است) اما آن ها كه برترى داده شده اند حاضر نيستند از روزى خود به بردگان و زير دستان بدهند تا همگى مساوى شوند. آيا آن ها نعمت خدا را انكار مى كنند؟

(نحل: 71)

وَ قالُوا لَو لا نُزِّلَ هذَا القُرانُ عَلى رَجُلٍ مِنَ القَريَتَينِ عَظيمٍ، اهُم يَقسِمُونَ رَحمَتَ رَبِّكَ نَحنُ قَسَمنا بَينَهُم مَعيشَتَهُم فِى الحيوةِ الدُّنيا وَ رَفَعنا بَعضَهُم فَوقَ بَعضٍ دَرَجاتٍ لِيَتَّخِذَ بَعضُهُم بَعضا سُخرِيّا وَرَحمَتُ رَبِّكَ خَيرٌ مِمّا يَجمَعُون

و گفتند چرا اين قرآن بر مرد بزرگى (مرد ثروتمندى) از اين دو شهر (مكّه و طائف) نازل نشده است؟ آيا آن ها رحمت پروردگارت را تقسيم مى كنند؟ ما معيشت آن ها را در حيات دنيا در ميانشان تقسيم كرديم و بعضى را بر بعضى برترى داديم تا يكديگر را تسخير كنند و با هم تعاون و همكارى داشته باشند. و رحمت پروردگارت از تمام آن چه جمع آورى مى كنند بهتر است.

(زخرف: 31 ـ 32)

عرب هاى جاهلى گمان مى كردند كه ثروت و مكنت و شخصيت مادّى و ظاهرى معيار و ملاك عزّت و فضيلت است و در اثر اين گونه تفكّر مى گفتند چرا اين قرآن بر يكى از دو شخصيت بزرگ مكّه و طائف نازل نشد؟ مقصودشان از اين استفهام انكارى اين بود كه مسئله نزول قرآن و وحى را نفى كنند، زيرا ادعاى پيامبر با معيارهاى آن ها منطبق نبود. قرآن كريم در پاسخ آنان مى فرمايد تقسيم كننده ارزاق ما هستيم و اين تفاوت ها به ملاك مصلحت است نه به ملاك فضيلت و كرامت. اين تفاوت ها به خاطر آن است كه بعضى در خدمت بعضى ديگر قرار گيرند تا كار دنيا بگذرد، لكن در اين نظام تسخير و استخدام ممكن است خادم در نزد خداوند محبوب تر و عزيزتر از مخدوم باشد، كه گرامى ترين افراد نزد خدا با تقواترين آن ها است.

علاوه بر اين به اين آيه بنگريد:

وَ لَولا ان يَكُونَ النّاسُ امَّةً واحِدَةً لَجَعَلنا لِمَن يَكفُرُ بِالرَّحمنِ لِبُيُوتِهِم سُقُفا مِن فِضَّةٍ و َمَعارِجَ عَلَيها يَظهَرُونَ

اگر تمكّن كفار از مواهب مادّى سبب نمى شد كه همه مردم يكسره دچار گمراهى شوند ما براى كسانى كه كافر مى شدند خانه هايى قرار مى داديم با سقف هايى از نقره و نردبان هايى كه از آن بالا روند.

(زخرف: 33)

بايد بدانيد دنيا در نزد خداى متعال كه آفريننده آن هست، آن قدر بى ارزش است كه اگر خوف آن نبود كه همه مردم كافر شوند به كافران آن قدر امكانات و ثروت مى داد كه خانه ها و قصرهايى از نقره و طلا بسازند، امّا چون امكان انحراف عمومى موجود است خداى حكيم همه امكانات را در اختيار كافران قرار نداد و مؤمنان را نيز از آن بهره مند ساخت. ولى اين تفاوت ها و برتري هاى موجود به خاطر ضرورت هايى است كه زندگى دنيا آن را ايجاب مى كند. البته اين تفاوت ها بى حدّ و مرز نيست، چنان كه بسط و گسترش روزى نيز بى حدّ و مرز نيست، زيرا برداشتن حد و مرز در هر دو مورد موجب فساد و كفر و انحراف است.

اين تفاوت ها بر اساس امتياز و فضيلت نيست بلكه مبتنى بر ضرورت هاى طبيعى و تكوينى است و هيچ ربطى به ارزش هاى معنوى و اخلاقى ندارد.

ممكن است گاهى مؤمن مخلص، فقير و تنگدست و كافر و شياد، بى نياز و ثروتمند باشد. به قول شاعر:

چه بسا خردمند فرزانه اى كه تمام راه هاى زندگى به رويش بسته شده و نادان فرومايه اى كه از نعمت هاى فراوان برخوردار است.

اين همان معضله اى است كه اوهام بشر را سرگردان كرده و عالم تحرير را به الحاد و بى دينى كشانده است.

از آياتى كه گذشت استفاده مى شود كه نه داشتن ثروت دليل بر خوشبختى و فضيلت است و نه فقدان آن نشانه بدبختى و رذيلت. اصولا اين دو با هم ارتباطى ندارد، زيرا ممكن است يك مسلمان صالح داراى ثروت و قدرت باشد مثل حضرت سليمان كه مى گويد:

... هَبُ لي مُلكا لا يَنبَغي لاحَدٍ مِن بَعدى انَّكَ انتَ الوَهّابُ

... پروردگارا حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچ كس نباشد، كه تو بسيار بخشنده اى.

(سوره ص: 35)

و دعاى او مستجاب شد و خداوند او را بر جنّ و انس و وحوش و طيور و... مسلّط كرد، كه مى فرمايد:

فَسَخَّرنا لَهُ الرّيحَ تَجرى بِامرِه رُخاءً حَيثُ اصابَ

ما باد را مسخّر او ساختيم تا بر طبق فرمانش به نرمى روانه شود و به هر جا كه او مى خواهد برود.

(سوره ص: 36)

و َالشَّياطينَ كُلَّ بَنّاءٍ وَغَوّاصٍ

و شياطين را مسخر او ساختيم، هر بنّا و غواصّى از آن ها.

(ص: 37)

وَ اخَرينَ مُقَرَّنينَ فِى الاصفادِ

و گروه ديگرى از شياطين را در غل و زنجير تحت سلطه او قرار داديم.

(ص: 38)

هذا عَطاؤُنا فَامنُن او امسِك بِغَيرِ حِسابٍ

و به او گفتيم اين عطاى ما است، به هر كس مى خواهى و صلاح مى بينى ببخش و از هر كس مى خواهى امساك كن و حسابى بر تو نيست: اختيار با تو است و هر طور صلاح مى دانى عمل كن.

(ص: 39)

و َانَّ لَهُ عِندَنا لَزُلفى و َحُسنَ مَابٍ

و براى او: سليمان نزد ما مقامى ارجمند و سر انجامى نيك است.

(ص: 40)

از طرف ديگر، چه بسا افراد مؤمن و مخلصى كه فقير و تنگدست اند و گرفتارند، و چه بسا افرادى كه معتقد به خدا و روز قيامت و... نيستند امّا كاملا از نظر زندگى در رفاه بسر مى برند همانند فرعون كه از مظاهر قدرت و نعمت در حدّ كمال برخوردار بود و در برابر فرعون، حضرت موسى عليه السلام است كه از ترس مأموران او به مدين مى گريزد و در آن جا براى لقمه نانى جهت سدّ جوع دست نياز به درگاه بى نياز دراز مى كند و مى گويد:

... رَبِّ انّى لِما ان زَلتَ الَىَّ مِن خَيرٍ فَقيرٌ

... پروردگارا به آن چه برايم فرو فرستى از خير نيازمندم.

(قصص: 24)

نتيجه گيرى و طرح يك سؤال

با توجه به آن چه گذشت مسئله مهم از لحاظ حقوقى آن است كه بايد شرايط زندگى و روابط اجتماعى از هر جهت سالم باشد تا زمينه معقول و عادلانه براى شكوفايى و رشد استعدادها فراهم شود و همه بتوانند در خور توانشان فعاليت كنند و استعداد هاى خويش را به كار گيرند و به تناسب توان و تلاش از مواهب خلقت بهره مند شوند البته آن ها كه توان كار ندارند يا به عللى دچار كمبود هستند دولت و مردم بايد هزينه زندگى آن ها را در حد متوسط تأمين كنند.

امّا سؤالى كه مطرح مى شود اين است كه اگر روزى تمام مردم از سوى خداوند عالم تأمين و تضمين شده است پس چرا برخى از مردم هر چه بيشتر تلاش مى كنند به جايى نمى رسند و كمتر به زندگى دلخواه نائل مى شوند؟ پاسخ اين سؤال از مطالب گذشته كاملا معلوم مى شود اما براى رفع هرگونه ابهام به توضيحات زير توجه نماييد:

اولا، بسيارى از محروميت ها معلول ظلم و ستم و تجاوز افراد نسبت به حقوق ديگران است كه در اين زمينه ظالم و مظلوم هر دو مقصرند: ظالم به خاطر ظلم و تجاوزش، و مظلوم به لحاظ ظلم پذيرى و كوتاهى در رفع تجاوز و ظلم، و چنان چه قدرت دفاع ندارد مى تواند حداقل با مهاجرت به محل امن و فرار از محيط ظلم و فساد، خود را خلاص كند و به وظايف خويش حتى الامكان عمل نمايد، چنان كه خداوند تعالى مى فرمايد:

انَّ الَّذينَ تَوَفّيهُمُ المَلائِكَةُ ظالِمى انفُسِهِم قالُوا فيمَ كُنتُم قالُوا كُنّا مُستَضعَفينَ فِى الارضِ، قالُوا الَم تَكُن أرضُ اللّهِ وَاسِعَةً فَتُهاجِرُوا فيها..

آن ها كه ملائكه قبض روحشان مى كنند در حالى كه به خود ستم روا داشته اند فرشتگان از آن ها مى پرسند شما در چه وضعى بوديد كه به وظايف خود عمل نمى كرديد؟ پاسخ مى دهند كه ما تحت فشار بوديم و قدرت انجام وظيفه نداشتيم. فرشتگان به آن ها مى گويند: مگر زمين خدا گسترده نبود تا در آن مهاجرت كنيد و از دست ستمگران خود را نجات دهيد؟

(نساء: 97)

ثانيا: به فرض كه بساط ظلم و ستم از جهان بر چيده شود باز هم نتيجه تلاش ‍ انسان ها يكسان نخواهد بود، زيرا سعى و كوشش شرط لازم است ولى كافى نيست. به ديگر سخن، با اين كه سعى و كوشش از عوامل ضرورى براى كاميابى و پيروزى است و قرآن كريم نيز بر آن تأكيد دارد كه:

وَ ان لَيسَ لِلانسانِ الا ما سَعى نجم: 39، اما ديگر عوامل را كه احيانا بيرون از حيطه قدرت و اختيار انسان است نبايد ناديده گرفت، زيرا سعى و كوشش در چارچوب مجموعه علل و عوامل و در محدوده شرايط خاص اين عالم به طور نامحدود نمى تواند مؤثر باشد تا هر چه كه انسان مى خواهد بدون قيد و شرط موجود شود.

ثالثا، ترديدى نيست كه خداى متعال مصلحت بندگانش را بهتر از خود آنان مى داند. چه بسا كسانى كه دوست دارند از نظر زندگى در رفاه باشند ولى پروردگار متعال صلاح آنان را در اين امر نمى بيند، همان گونه كه قرآن مى فرمايد:

... عَسى ان تَكرَهُوا شَيئا وَ هُوَ خَيرٌ لَكُم وَ عَسى أن تُحِبُّوا شَيئا و َهُوَ شَرٌّ لَكُم وَ اللّهُ يَعلَمُ و َانتُم لاتَعلَمُونَ

... چه بسا شما را چيزى خوش نيايد كه خير شما در آن است و يا چيزى را دوست داشته باشيد كه شرّ شما در آن است. و خدا مى داند و شما نمى دانيد.

(بقره: 216)

مسئله رزق و روزى نيز كه در دست خدا است از اين قاعده مستثنى نيست، زيرا افراد بسيارى هستند كه اگر انسان اوضاع و احوال آنان را در حال فقر و تنگدستى با زمانى كه در ناز و نعمت بسر مى برند بسنجد مى بيند خيلى تفاوت پيدا كرده اند. چه بسا كسانى كه در دوران فقر و تنگدستى هميشه به ياد خدا بودند و در انجام فرايض و وظايف دينى و اجتماعى و اخلاقى هيچ گونه كوتاهى نداشتند ولى هنگامى كه ثروتمند شدند خدا را فراموش كردند. از اين رو قرآن مجيد مى فرمايد:

و َلَو بَسَطَ اللّهُ الرِّزقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوا فِى الارضِ وَلكِن يُنَزِّلُ بِقَدَرٍ ما يَشاءُ انَّهُ بِعِبادِهِ خَبيرٌ بَصيرٌ

اگر خداوند روزى را براى تمام بندگانش گسترش دهد در زمين طغيان و ستم مى كنند، از اين رو به مقدارى كه مى خواهد نازل مى كند، كه او نسبت به بندگانش آگاه و بينا است.

(شورى: 27)

و در جاى ديگر مى فرمايد:

... انَّ الانسانَ لَيَطغى ان رَاهُ استَغنى

... انسان طغيان مى كند هر گاه احساس بى نيازى كند.

(علق: 6 ـ 7)

ثعلبه انصارى از نمونه هاى بارز اين گونه افراد ثعلبة بن حاطب يكى از انصار رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم بود كه اين آيات درباره او نازل شد:

و َمِنهُم مَن عاهَدَ اللّهَ لَئِن اتينا مِن فَضلِهِ لَنَصَّدَّقَنَّ و َلَنَكُونَنَّ مِنَ الصّالِحينَ. فَلَمّا اتيهُم مِن فَضلِهِ بَخِلُوا بِهِ وَ تَوَلَّوا وَ هُم مُعرِضُونَ. فَاعقَبَهُم نِفاقا في قُلُوبِهِم الى يَومِ يَلقَونَهُ بِما اخلَفُوا اللّهَ ما وَعَدوُهُ وَ بِما كانوُا يَكذِبُونَ. الَم يَعلَمُوا انَّ اللّهَ يَعلَمُ سِرَّهُم وَ نَجويهُم وَ انَّ اللّهَ عَلامُ الغُيُوبِ

از آن ها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته اند كه اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد به طور قطع صدقه خواهيم داد و از شاكران خواهيم بود.

اما هنگامى كه از فضل خود به آن ها بخشيد بخل ورزيدند و سر پيچى كردند و رويگردان شدند. اين عمل روح نفاق را در دل هايشان تا روزى كه خدا را ملاقات كنند برقرار ساخت. اين به خاطر آن است كه از پيمان الهى تخلّف ورزيدند و دروغ گفتند. آيا نمى دانستند كه خداوند اسرار و سخنان درگوشى آن ها را مى داند و سخنان آهسته و درگوشى آنان را مى شنود؟ و خداوند به هر سرّ و به هر نهانى كاملا آگاه است.

(توبه 75 و 78)

توضيح اين كه ثعلبه كه (داستان او معروف است) مرتب به مسجد پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم مى آمد و با ايشان نماز مى گزارد و از آن جا كه مردى فقير و تهيدست بود تقاضا مى كرد كه آن حضرت دعا كند و از خدا بخواهد تا او را از فقر و تنگدستى نجات دهد. تا اين كه يك روز به رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم عرض كرد:

اى رسول خدا از خدا بخواه تا به من مال فراوانى عطا كند. پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم به او فرمود: مال كمى كه بتوانى حق آن را ادا كنى از مال زيادى كه نتوانى حقش را ادا كنى بهتر است. آيا بهتر نيست كه تو از پيامبر خدا پيروى كنى و روش او را در زندگى خود برگزينى و به سادگى زندگى كنى و به اندازه كفاف بسازى؟ اما او سخنان رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم را نپذيرفت و ديگر بار خدمت آن حضرت رسيد و با اصرار هر چه تمام تر گفت يا رسول اللّه دعا كن خدا ثروتى به من بدهد. به خدايى كه تو را بحق فرستاده است سوگند ياد مى كنم كه اگر خداوند ثروتى به من عنايت كند تمام حقوقى را كه بر عهده من باشد خواهم پرداخت و حق هر كسى را به صاحب آن خواهم داد.

پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم براى او دعا كرد. ثعلبه گوسفندى خريد كه پس از زاد و ولد آن قدر گوسفندان او زياد شدند كه نتوانست آن ها را در مدينه نگهدارى كند. از اين جهت چاره اى نداشت جز اين كه به اطراف مدينه برود و سرانجام در يكى از آبادى هاى اطراف مدينه اقامت كرد و آن چنان سرگرم شد كه در نماز جمعه و جماعات به طور كلى شركت نمى كرد.

هنگامى كه رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلم مأمور جمع آورى زكات را نزد او فرستاد تا زكات اموال او را بگيرد وى گذشته از اين كه زكات مال خود را نپرداخت اعتراض كرد و گفت: اين حكم شبيه جزيه دادن است (شما به عنوان زكات جزيه مى گيريد و جزيه مخصوص اهل كتاب است) و من حاضر نيستم اين گونه زكات بپردازم. مأمور پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلم خدمت آن بزرگوار برگشت و جريان را گزارش داد. حضرت فرمود: اى واى بر ثعلبه، اى واى بر ثعلبه سپس آيات فوق نازل شد. خلاصه اين كه خداى متعال مصلحت بندگانش را بهتر مى داند و به هر كس آن چه صلاح بداند مى دهد.

اگر روزى به قدر عقل بودى × تمام عاقلان بودند قارون

و ليكن رزق در ميزان عدل است × نه عاقل در شمار آرد نه مجنون

  • نكته پنجم:

روزى انسان از سوى خداوند تضمين شده است.

با اين كه انسان وظيفه دارد براى امرار معاش و به دست آوردن روزى حلال كار كند و زحمت بكشد اما از اين نكته نيز نبايد غفلت ورزد كه با آن همه سعى و تلاش ‍ بيش از آن چه روزى اش باشد نصيبش نخواهد شد و آن چه خداى متعال براى انسان معين فرموده است هر كجا كه باشد به او خواهد رسيد.

اميرمؤمنان عليه السلام در اين باره مى فرمايد: و قال أميرالمؤمنين عليه السلام في وصيته لابنه محمد بن الحنفية رضي الله عنه

يَا بُنَيَّ الرِّزقُ رِزقَانِ رِزقٌ تَطلُبُهُ وَ رِزقٌ يَطلُبُكَ فَإِن لَم تَأتِهِ أَتَاكَ

اى فرزند آدم روزى دو گونه است: يكى آن كه تو در جستجوى آن هستى، و ديگر آن كه تو را مى جويد كه اگر به دنبال آن نروى به سراغ تو مى آيد...

(من لايحضره الفقيه ج4 ص384)

و در وصاياى خود به فرزندش امام حسن مجتبى عليه السلام فرمود:

من وصية له عليه السلام للحسن بن علي عليه السلام كتبها إليه بحاضرين عند انصرافه من صفين

و َاعلَم يَا بُنَيَّ أَنَّ الرِّزقَ رِزقَانِ رِزقٌ تَطلُبُهُ و َرِزقٌ يَطلُبُكَ فَإِن أَنتَ لَم تَأتِهِ أَتَاكَ

پسرم بدان كه روزى بر دو گونه است: يك نوع روزى است كه به جستجوى آن بر مى خيزى، و روزى ديگرى است كه به سراغ تو خواهد آمد هر چند تو سراغ او نروى...

(نهج البلاغة ص402)

به هر حال، آن چه مسلّم است خداى متعال روزى انسان را ضمانت كرده است، كه اميرمؤمنان عليه السلام فرمود:

قَد تَكَفَّلَ لَكُم بِالرِّزقِ

خداوند روزي هايتان را ضمانت كرده است.

(نهج البلاغة ص169)

ذيل قانون خدا تبصره هم هست بخوان × رى كند رزق به شكر و به دعاى مظلوم

آسمان از همه جنسى به خزاين دارد × كه براتش نكند جز به موازين لزوم

زيرا علل و عواملى وجود دارد كه در كاهش و افزايش روزى انسان نقش بسزايى دارد و از آن جا كه فعلا در صدد مطرح كردن اين بحث به طور تفصيل نيستيم به عنوان نمونه به چند مورد اشاره مى كنيم:

عوامل زياد شدن رزق و روزى

الف ـ تقوا و پرهيز از گناه:

خداوند تعالى در قرآن كريم فرموده است:

و َلَو أَنَّ أَهلَ القُرى آمَنُوا و َاتَّقَوا لَفَتَحنا عَلَيهِم بَرَكاتٍ مِنَ السَّماءِ و َالاَْرْضِ وَلكِنْ كَذَّبُوا فَأَخَذْناهُمْ بِما كانُوا يَكْسِبُونَ

اگر اهالى شهرها و قريه ها همگى با هم ايمان آورند و تقوا داشته باشند درهاى رحمت و بركت را از آسمان و زمين به رويشان مى گشاييم. اما آنان حقايق را تكذيب كردند، ما نيز آن ها را به كيفر اعمالشان مجازات كرديم.

(اعراف: 96)

و نيز فرموده است:

... وَ مَن يَتَّقِ اللّهَ يَجعَل لَهُ مَخرَجاً

... هر كس تقوا داشته باشد و حريم الهى را نگهدارى كند خدا براى او راه گريزى قرار مى دهد و از آن جا كه گمان ندارد او را روزى مى دهد...

(طلاق: 2 ـ 3)

آيه اول در مورد تقواى گروهى و اجتماعى است، زيرا چنان چه بعضى پرهيزكار و بعضى گناهكار باشند نمى توان گفت اهالى قريه اهل تقوا هستند. پس در صورتى كه همگان پرهيزكار شوند مصداق براى كلام خدا پيدا مى شود، آن گاه همه مشمول رحمت و بركت الهى مى شوند.

اما آيه دوم تقواى فردى را بيان مى كند كه تقواى فردى نيز منشأ گشايش كار خواهد بود.

ب ـ استغفار:

عامل دوم استغفار است.

امير مؤمنان عليه السلام فرمود:

قَد جَعَلَ اللَّهُ سُبحَانَهُ الِاستِغفَارَ سَبَباً لِدُرُورِ الرِّزقِ وَ رَحمَةِ الخَلقِ فَقَالَ سُبحَانَهُ استَغفِرُوا رَبَّكُم إِنَّهُ كانَ غَفّاراً يُرسِلِ السَّماءَ عَلَيكُم مِدراراً

... خداوند استغفار و توبه را وسيله اى براى فراوانى روزى و رحمت قرار داده است. خداى سبحان فرموده است: از پروردگارتان طلب آمرزش كنيد كه او بسيار آمرزنده است، تا باران رحمتش را از آسمان پى در پى بر شما فرو فرستد

(نوح: 10 ـ 11. نهج البلاغة ص199)

عوامل كاهش رزق و روزى

الف - ناسپاسى و كفران نعمت:

خداوند متعال فرموده است:

و ضَرَبَ اللّهُ مَثَلاً قَريَةً كانَت آمِنَةً مُطمَئِنَّةً يَأتِيها رِزقُها رَغَداً مِن كُلِّ مَكانٍ فَكَفَرَت بِأَنعُمِ اللّهِ فَأَذاقَهَا اللّهُ لِباسَ الجُوعِ وَ الخَوفِ بِما كانُوا يَصنَعُونَ

خداوند قريه اى را مثل مى زند كه داراى امنيت و آرامش بود و روزى آن فراوان از هر جا مى رسيد، پس آن ها نسبت به نعمت هاى خدا ناسپاسى كردند و خداوند در اثر كارهايى كه انجام مى دادند لباس ‍ گرسنگى و ترس را بر آن ها پوشاند.

(نحل: 112)

در اين آيه به سه نكته مهم اشارت رفته است:

1 ـ امنيت واقعى باعث جذب سرمايه هاى خارجى مى شود

يَأتِيها رِزقُها رَغَداً مِن كُلِّ مَكانٍ

بديهى است كه جذب سرمايه ها عادتا موجب وفور نعمت و رفاه عمومى خواهد شد.

(نحل: 112)

2 ـ امنيت بر دو نوع است: امنيت توأم با اطمينان و آرامش، و امنيت بدون آرامش.

نوع اول در سايه ايمان و تقوا و حاكميت قانون پديد مى آيد، و نوع دوم ممكن است در اثر استبداد فرد و حكومت پيدا شود.

نوع اول را امنيت واقعى و نوع دوم را امنيت گورستانى مى نامند، زيرا ممكن است در اثر ترس و وحشت از حاكم مستبد امنيت برقرار شود ولى اين امنيت همانند امنيتى است كه در گورستان حكمفرما است كه هيچ كس ‍ قدرت نفس كشيدن ندارد. اين نوع امنيت هميشه توأم با ترس و وحشت است، اما نوع اول امنيت مطمئنه است كه مردم در پرتو آن از هر جهت در آرامش اند. چنين امنيتى است كه مى تواند جاذب سرمايه ها و نعمت ها باشد.

3 ـ نعمت هاى الهى بر دو گونه است: فردى و اجتماعى. سپاسگزارى و ناسپاسى نسبت به هر كدام به موضوع خودش مربوط مى شود. در نعمت هاى فردى عامل شكر و كفر، يك يك افراد، و در نعمت هاى اجتماعى عامل آن مجموعه آحاد ملت است و نيز بازتاب سپاس و ناسپاسى نفيا و اثباتا دامنگير همان عامل خواهد شد: در فرد به فرد و در جمع به جامعه بر مى گردد.

قرآن كريم اجتماع را به منزله پيكرى واحد مى داند و همان طور كه اعمال افراد بازتاب هاى فردى دارد اعمال اجتماع هم بازتاب هاى جمعى دارد. ايمان و تقواى اجتماعى موجب بركت براى عموم، و كفران و ناسپاسى جمعى موجب فقر اجتماعى و ناامنى عمومى مى گردد.

در آيه فوق الذكر، موضوع بحث امنيت اجتماعى است كه به يك ملت تعلق دارد. آن ها هستند كه در آيه شريفه عامل ناسپاسى شمرده شده اند. در اين آيه، خداوند كفران را به قريه نسبت مى دهد نه به افراد. مى فرمايد:

فَكَفَرَت بِأَنعُمِ اللَّهِ

يعنى قريه كفران نعمت كرد.

(نحل: 112)

و اين كنايه از مجموعه اهالى قريه است و لذا عذاب الهى هم بر قريه وارد شد فَأَذاقَهَا اللَّهُ... نحل: 112 و به قريه طعم گرسنگى و ناامنى را چشاند، يعنى آن آبادى هدف تير بلا قرار گرفت و در نتيجه، مردم قريه گرفتار عذاب شدند. مشابه اين مضمون در آيه كريمه

ذلِكَ بِأَنَّ اللّهَ لَم يَكُ مُغَيِّراً نِعمَةً أَنعَمَها عَلى قَومٍ حَتّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنفُسِهِم...

هم آمده است، زيرا موضوع بحث در اين آيه نيز نعمتى است كه به يك قوم و يك ملت تعلق دارد. مى فرمايد اگر يك ملتى تغيير موضع داد نعمتى كه خدا بر آن ها ارزانى داشته به نقمت مبدل مى گردد.

(انفال: 53)

آن چه در سرنوشت جامعه تأثير دارد تغيير و تحول در متن و طبع جامعه است، زيرا تغيير و تحول فردى - يعنى در سطح بعضى از افراد و آحاد جدا از يكديگر - نمى تواند در مسائل اجتماعى نقش سازنده اى را ايفا كند.

ب ـ بى پروايى و گناه:

يكى از آثار سوء گناه كاهش روزى است.

امام باقر عليه السلام فرمود:

الحُسَينُ بنُ مُحَمَّدٍ عَن مُعَلَّى بنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الوَشَّاءِ عَن أَبَانٍ عَنِ الفُضَيلِ بنِ يَسَارٍ عَن أَبِي جَعفَرٍ عليه السلام قَالَ إِنَّ العَبدَ لَيُذنِبُ الذَّنبَ فَيُزوَى عَنهُ الرِّزقُ

به راستى بنده اى كه مرتكب گناه شود روزى از او كنار زده مى شود.

(اصول كافى، ج2 ـ ص270)

ممكن است كسى بگويد چه بسا ديده مى شود كه افراد گناهكار و بى بند و بار در ناز و نعمت بسر مى برند و هيچ گونه كمبودى در زندگى مادى ندارند، پس چگونه است كه گناه از عوامل كاهش روزى شمرده شده است؟ پاسخ اين سؤال نياز به توضيح و تفصيل دارد. در اين جا تنها به يك نكته از قرآن اشاره مى كنيم. قرآن كريم درباره كفار به مسئله (املاء و استدراج) اشاره مى كند و مى فرمايد:

... إِنَّما نُملِي لَهُم لِيَزدادُوا إِثماً...

يعنى اگر به كفار مهلت مى دهيم تنها به اين علت است كه بيشتر آلوده گردند و سزاوار عذاب سخت تر شوند و اين خود نوعى كيفر است نه پاداش نيك.

(آل عمران ـ 178)

و نيز مى فرمايد:

(... سَنَستَدرِجُهُم مِن حَيثُ لا يَعلَمُونَ)

يعنى آن ها را با اين امكانات و ثروت پله پله به پرتگاه سقوط مى كشانيم، گرچه آن ها گمان مى كنند كه اين مال و منال و امهال مفيد حال است و نمى دانند كه در واقع وزر و وبال است

(اعراف ـ 182)