شیخ طبرسی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (شيخ طبرسی را به شيخ طبرسي منتقل کرد)
جز (شيخ طبرسي را به شیخ طبرسی منتقل کرد)
(بدون تفاوت)

نسخهٔ ‏۳ اکتبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۱:۳۹

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 1، صفحه 87

نویسنده: محمدباقر پوراميني

علامه بزرگوار امین الاسلام، ابوعلی فضل بن حسن طَبرسی از جمله اندیشمندان نادری است كه هر چند در دانش‌های رایج عصر خویش خبره بود، منزلت او در تفسیر، تمام ابعاد و جوانب علمی‌اش را تحت شعاع قرار داده، وی را به مثابه مفسری سترگ در دنیای دانش و معرف معرفی كرد. در این نوشتار برآنیم كه به گوشه‌هایی از زندگی هفتاد و نه (یا هشتاد) ساله این مفسر قرآن و پیشوای مفسران بپردازیم.

ولادت

او به سال 468 (یا 469 ق)[۱] دیده به جهان گشود و حسن بن فضل طبرسی پدر آن عزیز، او را «فضل» نامید.[۲] اصل و منشأ «فضل بن حسن» طبرسی «تفرش» بوده و به همین سبب به «طَبرسی» معروف و مشهور گشته است؛[۳] هر چند دلیلی بر ولادت یا اقامت او در آن دیار علم‌خیز در دست نیست. در مقابل، گروهی از شرح حال نویسان، طبرسی را اهل طبرستان (مازندران امروز) دانسته‌اند،[۴] لیكن وجود دلایلی روشن بر یكی بودن طبرس و تفرش آن ادعاها را مخدوش می‌سازد؛[۵] كه می‌توان به برخی از آن‌ها اشاره كرد:

بیهقی (معروف به ابن فندق) كه از معاصران طبرسی است[۶] در بیان شرح حال او می‌گوید: «طبرس منزلی است میان قاشان (كاشان) و اصفهان. اصل ایشان از آن بقعت بوده است»[۷] همچنین یعقوبی[۸] و علامه مجلسی،[۹]طبرسی را معرب تفرشی و منسوب به تفرش از توابع قم می‌دانسته‌اند.

این ناحیه نخست از توابع قم بوده و امروزه از شهرهای استان مركزی به شمار می‌رود. این شهر به دلیل نزدیكی‌اش به قم در آغاز ورود اسلام، مذهب تشیع را پذیرفت.[۱۰]

تحصیل

فضل بن حسن دوران كودكی و تحصیل خود را در جوار بارگاه ملكوتی امام هشتم علیه‌السلام گذراند و پس از چند سال حضور در مكتب و فراگیری خواندن و نوشتن و یادگیری قرائت قرآن، خود را به منظور تحصیل علوم اسلامی و شركت در جلسه درس بزرگان دین آماده ساخت. او در فراگیری علومی چون ادبیات عرب، قرائت، تفسیر، حدیث، فقه، اصول و كلام فوق‌العاده تلاش كرد، بدان حد كه در هر یك از آن رشته‌ها صاحب نظر گردید. با وجودی كه در مدارس آن عصر، علومی چون حساب، جبر و مقابله رایج نبود و كسی برای فراگیری آن رغبت نمی‌ورزید، او به سوی آن علوم شتافت و از صاحب نظران آن فن به شمار می‌آمد.[۱۱]

اساتیدِ امین الدین[۱۲] طبرسی كه نقش مهمی در بارور كردن شخصیت علمی و معنوی او داشتند از این قرارند: ابوعلی طوسی (فرزند شیخ طوسی)، جعفر بن محمد دوریستی، عبدالجبار مقری نیشابوری، امام موفق الدین حسین واعظ بكرآبادی جرجانی، سید محمد قصبی جرجانی، عبدالله قشیری، ابوالحسن عبیدالله محمد بیهقی، سید مهدی حسینی قاینی، شمس الاسلام حسن بن بابویه قمی رازی، موفق عارف نوقانی و تاج القراء كرمانی.[۱۳]

هجرتی پربار

امین الاسلام طبرسی حدود 54 سال در مشهد مقدس سكونت داشت و سپس بنابر دعوت بزرگان سبزوار و با توجه به امكانات بسیاری كه در آن شهر موجود بود و زمینه تدریس، تألیف و ترویج دین را برای او فراهم می‌ساخت، در سال 523 ق. راهی آن دیار گردید. سادات آل زباره ـ كه طبرسی با آنان نسبت فامیلی داشت ـ میزبان او بودند و از كمك و همكاری با آن عالم وارسته دریغ ننمودند.[۱۴]

نخستین اقدام شیخ، پذیرش مسئولیت «مدرسه دروازه عراق» بود[۱۵] كه با سرپرستی و راهنمایی او، مدرسه به حوزه علمیه وسیع و بااهمیتی مبدل گشت غنای فرهنگی و علمی این مكان، سبب جذب محصلان بسیاری از دورافتاده‌ترین نقاط ایران گردید و طلبه‌های جوان به عشق رسیدن به كمال و خدمت به مكتب در آن مدرسه مشغول تحصیل شدند و علوم مختلفی چون فقه و تفسیر را از محضر طبرسی فراگرفتند. شاگردان دانشمند و بلندآوازه ذیل ثمره تلاش علمی شیخ است: رضی الدین حسن طبرسی (فرزند طبرسی)، قطب الدین راوندی، محمد بن علی بن شهر آشوب، ضیاءالدین فضل الله حسنی راوندی، شیخ منتجب الدین قمی، شاذان بن جبرئیل قمی، عبدالله بن جعفر دوریستی، سید شرف شاه حسینی افطسی نیشابوری و برهان الدین قزوینی همدانی.[۱۶]

آثار سبز

مصنفات و آثار متعددی از امین الاسلام طبرسی به یادگار مانده است كه جملگی از فضل و دانش آن عالم كوشا و اندیشمند توانا حكایت می‌كند. گنجینه آثار او بدین شرح است:

  • الآداب الدینیه للخزانه المعینیه؛
  • اسرار الامامه؛
  • اعلام الوری باعلام الهدی؛
  • تاج الموالید؛
  • جوامع الجامع؛
  • الجواهر (جواهر الجمل)؛
  • حقائق الامور؛
  • عده السفر و عمده الحضر؛
  • العمده فی اصول الدین والفرائض النوافل؛
  • غنیه العابد و منیه الزاهد؛
  • الفائق؛
  • الكافی الشافی؛
  • كنوز النجاح؛
  • مجمع البیان؛
  • مشكوه الانوار فی الاخبار؛
  • معارج السؤال؛
  • المؤتلف من المختلف بین ائمه السلف؛
  • نثراللآلی؛
  • النور المبین و روایت صحیفه الرضا علیه‌السلام.[۱۷]

پیشوای مفسران

اندیشه خدمت به قرآن از اوان جوانی در ذهن علامه جای داشت. زندگی‌اش آمیخته با آن كتاب الهی بود احیای معارف آن معجزه بی‌بدیل و یگانه و نوشتن تفسیر از آرزوهای اصلی او به شمار می‌رفت. خالق هستی آن برآورنده آرزوها، توفیق عرضه آثار جاودان و میراث ماندگار را به او ارزانی داشت و در حالی كه سن علامه از شصت تجاوز كرده و موهای سرش به سپیدی گراییده بود سه كتاب تفسیر قرآن را به سبك‌های مختلف به رشته تحریر درآورد.

او چنان ابتكاری را در تفسیر قرآن بكار بست كه تا قرن حاضر، مفسران دیگر بر آستان تفسیر او اعتكاف كرده، از خرمن بی‌‌پایانش ـ كه الهام گرفته از مكتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم‌السلام بود ـ استفاده كردند. مناسب است به اختصار به سبك و محتویات هر یك از تفاسیر آن دانشمند فرزانه اشاره نماییم.

الف. «مجمع البیان» سرآمد تفاسیر:

«آستین همت بالا زدم و نهایت جد و جهد را بكار بستم و دیدار بیدار داشتم و اندیشه به زحمت افكندم و بسیار تفكر كردم و تفاسیر گوناگون را در پیش رو نهادم و از خداوند سبحان توفیق و تیسیر طلبیدم و نگارش كتابی را آغاز كردم كه در نهایت فشردگی و پیراستگی و حسن نظم و ترتیب است و حاوی انواع و اقسام دانش تفسیر است و درّ و گوهرهایی اعم از علم قرائت، اعراب و لغت، پیچیدگی و مشكلات، معانی و جوانب، نزول و اخبار، قصص و آثار، حدود و احكام و حلال و حرام دربردارد و از خدشه‌هایی كه مبطلان آن مطرح كرده‌اند سخن گفته و سخنی را آورده‌ام كه تنها اصحاب ما رضی الله عنهم متعرض آن شده‌اند و استدلالات بسیاری را در صحت اعتقادات خود اعم از اصول و فروع و معقول و منقول به گونه‌ای معتدل و مختصر و بالاتر از ایجاز و پایین‌تر از تفصیل دربردارد؛ زیرا اندیشه‌های عصر حاضر تاب تحمل سنگینی فراوان ندارد و از تلاش در میادین مسابقات بزرگ ناتوان است زیرا از علما تنها نامی مانده و از علوم تنها رمقی».[۱۸]

گرایش روحی بر نوشتن تفسیر با ابتكار و سبكی منحصر به فرد كه از روزگار جوانی در او جولان داشت و همچنین تشویق یار و دوست نزدیكش، محمد بن یحیی (از سادات آل‌زباره و از شخصیت‌های برجسته سبزوار) دو عامل و انگیزه‌ای است كه مؤلف محترم خود در مقدمه بدان اشاره كرده است. برخی از مورخان با بیان داستانی از طبرسی، انگیزه دیگری را در باب علت نوشتن تفسیر دخیل می‌دانند.

آن حكایت از این قرار است: زمانی سكته‌ای بر علامه عارض می‌شود و خاندانش به این گمان كه او به رحمت ایزدی پیوسته است وی را به خاك می‌سپارند. او پس از مدتی به هوش آمده، خود را درون قبر می‌بیند و هیچ راهی را برای خارج شدن و رهایی از آن نمی‌یابد. در آن حال نذر می‌كند كه اگر خداوند او را از درون قبر نجات دهد كتابی را در تفسیر قرآن بنویسد.

در همان شب قبرش به دست فردی كفن دزد نبش می‌شود و آن گوركن پس از شكافتن قبر شروع به بازكردن كفن‌های او می‌كند. در آن هنگام علامه دست او را می‌گیرد! كفن دزد از ترس، تمام بدنش به لرزه می‌افتد، علامه با او سخن می‌گوید، لیكن ترس و وحشت آن مرد بیشتر می‌شود. علاوه طبرسی به منظور آرام ساختن او، ماجرای خود را شرح می‌دهد و پس از آن می‌ایستد. كفن دزد نیز آرام شده، با درخواست علامه كه قادر به حركت نبود، او را بر پشت خود می‌نهد و به منزلش می‌رساند. طبرسی نیز به پاس زحمات آن گوركن، كفن‌های خود را به همراه مقدار بسیاری پول به او هدیه می‌كند. آن مرد نیز با مشاهده این صحنه‌ها و با یاری و كمك علامه توبه كرده، از كردار گذشته‌اش از درگاه خداوند طلب آمرزش می‌كند. طبرسی نیز پس از آن به نذر خود وفا كرده، كتاب مجمع البیان را می‌نویسد.[۱۹]

شیخ طبرسی تفسیر خود را در مدت هفت سال و با اقتباس از تفسیر «التبیان» اثر شیخ طوسی، تدوین كرد و هر یك از فنون مختلف قرآنی را به صورت جدا از هم و در قالبی منظم و مرتب بیان نمود. این نظم خاص سبب گردید كه دانشمندان شیعه و سنی، آن تفسیر را بر بسیاری از تفاسیر دیگر برتری داده، آن را مورد ستایش قرار دهند.[۲۰]

مجمع البیان در ده جلد تدوین و در پنج مجلد چاپ شده است. این كتاب با مقدمه‌ای مفید آغاز شده و موضوعاتی در هفت فن به قرار ذیل در آن مطرح شده است: تعداد آیات قرآن و ثمره آشنایی با آن، ذكر اسامی قرّاء مشهور قرآن و نظرات آنان، تعریف تفسیر، تأویل و معنی، نام‌های قرآن و معانی آن، یادی از علوم قرآن و مسائل مربوط به آن و كتاب‌هایی كه در مورد آن تألیف شده است، احادیث مشهور پیرامون فضیلت قرآن و اهل آن و بیان آنچه كه برای قاری قرآن نیكوست (چون زیبا خواندن الفاظ قرآن).

او در پایه‌ای از موارد به دنبال معنی آیات و به منظور توضیح بیشتر، به مطلبی اشاره و آن موضوع را با عنوان «فصل» مشخص می‌كند. عناوینی چون تقوا، خصوصیت هدایت و هدی، توبه و شرایط آن، اخلاص، نام محمد صلی الله علیه و آله و بالاخره چكیده‌ای از پندها و حكمت‌های لقمان حكیم نمونه‌هایی از این فصل‌ها می‌باشد. همچنین احادیث و روایات بسیاری در این تفسیر وجود دارد كه تعداد آن بیش از هزار و سیصد حدیث است.

ب. «الكافی الشافی» گزیده‌ای از الكشاف:

علامه طبرسی پس از تألیف مجمع البیان ـ كه به تفسیر كبیر شهرت یافت ـ به تفسیر كشّاف، اثر جار الله زمخشری برخورد و به دلیل جذابیت و هنرنمایی موجود در آن، به تلخیص آن كتاب اهتمام ورزید. او معانی نو و بدیع و الفاظ نیكویی را كه در نوع خود بی‌همتا بود از این تفسیر گلچین كرد و آن را در یك جلد تألیف نمود و نام این تفسیر گزیده و مختصر را «الكافی الشافی» نهاد.[۲۱] این كتاب در آثار برخی از شرح حال نویسان به «الوجیز» تعبیر شده است.[۲۲] چون نسبت به مجمع البیان و تفسیر دیگر علامه، موسوم به جوامع الجامع دارای حجم كوچكی بوده است.

ج. جوامع الجامع، تفسیر وسیط:

این كتاب پس از مجمع البیان از معروف‌ترین آثار علامه طبرسی است كه در مدت یك سال (از ماه صفر 542 تا محرم 543 ق) و پس از اتمام دو تفسیر گذشته تألیف شده است.[۲۳] در این تفسیر گزیده‌گویی شیوه مفسر است و او كوشیده تا مطالب مهم و برجسته و لطایف آن دو كتاب را گردآوری كرده، از برخی مطالب آن دو تفسیر كبیر و الوجیز صرف‌نظر نماید. همچنین حسن ابتكار و لطف تعبیری كه در بیان دقایق آیات و كیفیت توجیه آن بكار رفته و استفاده‌ای كه از كشاف زمخشری شده، باعث شد كه این تفسیر از مجمع البیان ممتاز گردد.[۲۴] علامه، جوامع الجامع را به دلیل كمی حجم و فزونی فوایدش، وسیط نیز نامیده است.[۲۵]

بیشتر مطالب تفسیر جوامع الجامع از كشّاف زمخشری اقتباس شده است. در پاره‌ای از موارد نیز مطالبی از تفسیر مجمع البیان خود را نقل كرده است. این تفسیر در مقایسه با كشاف امتیازاتی دارد؛ همچون اختصار و حذف زواید و مطالب غیرضروری، نقل روایاتی از طرق شیعه كه گاهی با تفسیر صاحب كشاف موافق و در بسیاری از مواضع با آن مخالف است و بیان آراء كلامی شیعه امامیه در مواردی كه با دیدگاه معتزله موافق نیست یا نظر شخصی طبرسی در تفسیر آیه با نظر زمخشری مخالف است كه در این صورت طبرسی از نظر صاحب كشاف عدول نموده و آنچه را خود حق می‌دانسته ذكر كرده است.[۲۶]

بر قله فقاهت

علم فقه كه فن استخراج و استنباط احكام از مدارك آن چون كتاب، سنت، اجماع و عقل می‌باشد از جمله دانش‌های دقیقی است كه شیخ در آن صاحب نظر بود. علمای بزرگ و شرح حال نگاران، از وی به عنوان مجتهد و فقیهی بزرگوار یاد كرده‌اند.[۲۷] طبرسی با عنایت به وجود بیش از پانصد آیه قرآن كه بر احكام عبادات و معاملات اشارت دارد به طرح موضوعات فقهی در دو تفسیر كبیر و وسیط خود پرداخته است. او نخست اقوالِ فِرَق مختلف اسلامی را بیان كرده، پس از شرح دیدگاه شیعه، نظر خود را به گونه فتوا اظهار می‌كند. بسیاری از فقهای بزرگ شیعه نظرات او را مورد اشاره قرار داده‌اند كه می‌توان به برخی از عناوین دیدگاه‌های فقهی او اشاره كرد:

كبیره بودن تمام گناهان،[۲۸] معنای شرعی تیمم،[۲۹] مستحب بودن استعاذه در نماز و غیر آن،[۳۰] اركان و واجبات حج و عمره،[۳۱] حكم صورتی كه بین دو بینه در موردی تعارض واقع می‌شود،[۳۲] خمس،[۳۳] قبض در رهن،[۳۴] دین مفلس،[۳۵] حكم دیون در صورت فوت بدهكار،[۳۶] شفعه،[۳۷] حكم ربا،[۳۸] جزیه نگرفتن از صابئین،[۳۹] حكم وقف بر كافر،[۴۰] جواز وصیت بر شخص ذمی،[۴۱] صید و ذباحه،[۴۲] رضاع،[۴۳] خلع و مبارات،[۴۴] مراد از خوف شقاق.[۴۵]

وفات

امام مفسران، امین الاسلام طبرسی پس از هفتاد و نه (یا هشتاد) سال زندگی بابركت و سراسر خدمت به اسلام و مردم، شبانگاه روز نهم ذی الحجه سال 548 ق. در شب عید قربان در شهر سبزوار به دیار حق شتافت و جهان اسلام را در عزایش سیه‌پوش ساخته، در سوگ نشاند.[۴۶] برخی از نویسندگان اسلامی شیخ طبرسی را به عنوان «شهید» یاد كرده‌اند.[۴۷]

وسیله سم به شهادت رسیده است. در مقابل، گروهی نیز با توجه به همزمان بودن رحلت شیخ با فتنه طائفه وغُز،[۴۸] به شهادت ایشان به دست این گروه شورشی اشاره كرده‌اند.[۴۹]

پیكر پاك علامه از سبزوار به مشهد مقدس انتقال یافت و در نزدیكی حرم مطهر امام رضا علیه‌السلام در محلی به نام قبرستان قتلگاه به خاك سپرده شد.[۵۰] آرامگاه او كه در ابتدای خیابان طبرسی واقع شده، از آغاز محل زیارت مؤمنان بوده است و در سال 1370 به موجب طرح توسعه اطراف حرم، به داخل باغ رضوان انتقال داده شد.[۵۱]

پانویس

  1. طبرسی و مجمع البیان، حسین كریمان، ج 1، ص 207.
  2. مجالس المؤمنین، قاضی نورالله شوشتری، ص 202؛ امل الامل، حر عاملی، ج 2، ص 216.
  3. تاریخ بیهق، ابوالحسن علی بن زید بیهقی، ص 242.
  4. ریاض العلماء، میرزا عبدالله افندی، ج 4، ص 357؛ اعیان الشیعه، محسن امین عاملی، ج 8، ص 398.
  5. ر.ك: تاریخ بیهقی، تعلیقات آقای احمد بهمن‌یار، ص 353؛ طبرسی و مجمع البیان، ج 1، ص 172.
  6. تاریخ بیهقی در سال 565 ق. تألیف شده است.
  7. تاریخ بیهق، ص 242. (شایان ذكر آن كه در سال 565 ه‍ـ.ق تألیف شده است.)
  8. البلدان، احمد بن ابی یعقوب یعقوبی، ص 38.
  9. روضات الجنات، میرزا محمدباقر خوانساری، ج 1، ص 64، به نقل از میرزا عبدالله افندی، شاگرد مرحوم مجلسی.
  10. نزهه القلوب، حمدالله مستوفی، ص 68.
  11. تاریخ بیهق، ص 242.
  12. امین الدین و امین الاسلام از القاب فضل بن حسن طبرسی است.
  13. ریاض العلماء، ج 4، ص 357؛ مستدرك الوسائل، میرزا حسین نوری، ج 3، ص 487؛ طبرسی و مجمع البیان، ج 1، ص 300، مفاخرالاسلام، علی دوانی، ج 3، ص 412.
  14. تاریخ بیهق، ص 242.
  15. همان.
  16. ریاض العلماء، ج 4، ص 341 و 342، مقابس الانوار، شیخ اسدالله تستری، ص 14؛ روضات الجنات، ج 5، ص 357؛ طبرسی و مجمع البیان، ج 1، ص 313.
  17. معالم العلماء، ابن شهر آشوب، ص 315، امل الامل، ج 2، ص 216؛ بحارالانوار، علامه مجلسی، ج 1، ص 30؛ كشف الظنون، حاجی خلیفه، ج 2، ص 1602؛ ایضاح المكنون، اسماعی باشابغدادی، ج 2، ص 433، الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج 2، ص 41؛ منتهی المقال، ابوعلی حائری، ص 241؛ معجم المؤلفین، عمر رضا كحاله، ج 8، ص 66؛ طبقات اعلام الشیعه (قرن سادس)، آقا بزرگ تهرانی، ص 217؛ روضات الجنات، ج 5، ص 361.
  18. مجمع البیان، امین الاسلام طبرسی، ج 1، ص 10.
  19. ریاض العلماء، ج 2، ص 358؛ روضات الجنات، ج 5، ص 362؛ مستدرك الوسائل، ج 3، ص 487، در ضمن نمونه همین ماجرا به مولا فتح‌الله كاشانی نویسنده تفسیر منهج‌الصادقین (متوفی 988 ق.) نیز نسبت داده شده است. ر.ك: روضات الجنات، همان.
  20. طبرسی و مجمع البیان، ج 2، ص 42، نویسنده در این كتاب صفحاتی را به مقایسه این دو تفسیر اختصاص داده است.
  21. جوامع الجامع (به تصحیح ابوالقاسم گرجی)؛ امین الاسلام طبرسی، ج 1، ص 2.
  22. منتهی المقال، ص 24؛ امل الامل، ج 2، ص 216؛ نقد الرجال، سید مصطفی تفرشی، ص 266.
  23. الذریعه، ج 5، ص 248؛ المستدرك علی معجم المؤلفین، عمر رضا كحاله، ص 545.
  24. طبرسی و مجمع البیان، ج 1، ص 280.
  25. جوامع الجامع (به تصحیح ابوالقاسم گرجی)، ج 1، ص 3؛ برخی به جای جوامع الجامع، از الوسیط یاد كرده‌اند. ر.ك: بحارالانوار، ج 102، ص 26؛ نقد الرجال، ص 266.
  26. جوامع الجامع (به تصحیح ابوالقاسم گرجی)، مقدمه مصحح، ص 19.
  27. روضات الجنات، ج 5، ص 357؛ مجالس المؤمنین، ج 1، ص 490.
  28. مسالك الافهام، شهید ثانی، ج 2، ص 321؛ الحدائق الناظره، شیخ یوسف بحرانی، ج 10، ص 51.
  29. الحدائق الناظره، ج 4، ص 244.
  30. همان، ج 8، ص 161.
  31. همان، ج 16، ص 157؛ ج 17، ص 8، 59، 277، 292 و 304.
  32. جواهر الكلام، محمدحسن نجفی، ج 40، ص 422.
  33. كتاب الخمس، شیخ مرتضی انصاری، ص 74 و 297.
  34. الحدائق الناظره، ج 20، ص 224.
  35. جواهرالكلام، ج 25، ص 321 و 322.
  36. الحدائق الناظره، ج 20، ص 164.
  37. مسالك الافهام، ج 2، ص 226.
  38. جواهر الكلام، ج 23، ص 298.
  39. الحدائق الناظره، ج 24، ص 23.
  40. همان، ج 22، ص 193 و 195.
  41. همان، ص 523.
  42. جواهر الكلام، ج 36، ص 142.
  43. ضوابط الرضاع، محقق داماد، ص 30؛ شرح لمعه: شهید ثانی، ج 5، ص 165: كتاب النكاح، شیخ انصاری، ص 321 و 339.
  44. الحدائق الناظره، ج 26، ص 579 و 605.
  45. همان، ج 24، ص 625.
  46. تاریخ بیهق، ص 242؛ ریحانه الادب، ج 21؛ امل الامل، ج 2، ص 216.
  47. ریاض العلماء، ج 4، ص 340، روضات الجنات، ج 5، ص 357.
  48. طایفه غز مركب از تركمانان چادرنشین بودند كه در سرزمین بلخ و ناحیه ختلان زندگی می‌كردند و در جنگ با سلطان سنجر، سپاهش را منهدم ساختند و سپس قتل و غارت را در تمام شهرهای خراسان آغاز كردند و ظلم و جور و ریختن خون‌ها را شدت بخشیدند. آتش زدن كتابخانه‌های بسیار، انهدام مساجد و كشته شدن عالمان دین نتیجه این فتنه بود. (ر.ك: الكامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 7، ص 99، 101 راحه الصدور، محمد بن علی بن سلیمان راوندی ص 167، 183)
  49. مكتب اسلام، ش 10، سال اول، ص 67.
  50. تاریخ بیهق، ص 242؛ ریاض العلماء، ج 4، ص 345؛ قتلگاه را همان محل شهادت امام رضا علیه‌السلام دانسته‌اند. گروهی از نویسندگان، غسلگاه (مكانی كه امام رضا علیه‌السلام را در آن غسل داده‌اند.) را مدفن طبرسی معرفی كرده‌اند. البته چون از قدیم قبرستان قتلگاه را غسلگاه می‌نامیدند و بعد از این در محاورات به قتلگاه تبدیل شده است می‌توان این امر را دور از حقیقت نزدیك دانست زیرا وسعت باغ حمید بن قحطبه كه امام علیه‌السلام را در آن جا به شهادت رسانیده‌اند در حدود یك میل در یك میل نوشته‌اند و احتمال می‌رود كه امام را در گوشه‌ای از آن باغ غسل داده باشند و بعد مردم، آن جا را به همین نام از یكدیگر نقل كرده‌اند. ر.ك: مراقدالمعارف، محمد حرزالدین، ج 1، ص 415؛ تاریخ آستان قدس رضوی، عزیزالله عطاردی، ج 1، ص 260.
  51. روزنامه جمهوری اسلامی، شماره 3660، ص 4.

تاليفات