خلیل بن احمد فراهیدی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۲:۵۸ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} <keywords content='کلید واژه: امام علی(ع)، خلیل بن احمد، کتاب العین، ک...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 5، صفحه 9

تولد

تولد وی را یکصد سال بعد از هجرت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله و سلم و نام پدرش را «احمد» نگاشته اند.

مبرد نحوی بزرگ می گوید: تحقیق کاوشگران علوم بر آن است که اول کسی که بعد از پیامبر احمد نام گرفت همو بود و این خود کرامتی همچون تولد خلیل (آن هم در آن حد از هوش، علم و زهد) را در پی داشت.[۱]

مذهب خلیل بن احمد و ارادت او به امام علی علیه السلام

خلیل بن احمد، برترین مردم در دانش های ادبی و فضل و زهدش مشهورتر از آن است که بر کسی مخفی ماند. او امامی و شیعه مذهب بوده است.[۲] این را می توان از سخنان زیبا و پرمغزی که خلیل در مقام و منزلت امام علی علیه السلام بیان نموده فهمید:

  • 1. از وی سوال شد که به چه دلیل علی علیه السلام امام همگان است؟ خلیل پاسخ داد: احتیاج الکل الیه و غناه عن الکل؛ به علت احتیاج همه مردم به آن حضرت و بی نیازی آن بزرگوار از دیگران.[۳]
  • 2. در مورد فضیلت علی علیه السلام از وی سوال شد. خلیل پاسخ داد: چه می توان گفت در حق کسی که دوستان و دشمنان فضائل وی را مخفی کردند. دوستان از ترس و دشمنان از حسادت. و با همه این ها فضائل و مناقبش شرق و غرب عالم را فراگرفته است.[۴]

علامه مامقانی، پس از ذکر این مطلب می گوید: سوگند به جان خودم که این سخن را باید با نور بر رخ حور نوشت.[۵]

  • 3. یونس بن حبیب می گوید: از خلیل بن احمد سوال کردم: چرا اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گویا همگی فرزند یک مادر هستند و علی علیه السلام فرزند مادری دیگر؟ خلیل پاسخ داد: زیرا آن حضرت را تقدم در اسلام و برتری در عمل و شرف و علاقه به جهاد، از سایرین ممتاز ساخته است.[۶]
  • 4. ابوزید نحوی انصاری می گوید: از ابن احمد سوال کردم که چرا مردم علی را رها کردند در حالی که آن حضرت در پیشگاه پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و مسلمانان جایگاهی بلند داشت و خدماتش به اسلام بسیار زیاد بود؟ خلیل (در پاسخ گفت): زیرا خداوند او را از دیگران جدا کرده و مردم به اشباه و نظایر خود، تمایل هستند.

آیا این شعر را شنیده ای: و کل شکل لشکله آلف × أما تری الفیل یألف الفیلا[۷]؛ هر گروهی به مانند و شبیه خود متمایل است؛ آیا ندیدی فیل را که با فیل الفت و تمایل دارد.

ویژگی های خلیل بن احمد

خلیل بن احمد فراهیدی دارای خصوصیاتی بود که موجب تحسین همگان گردید و آنان در مدح او، لب به سخن گشودند: نضر بن شمیل (از شاگردان خلیل) می گوید: هیچ کس مثل خلیل را ندید حتی خودش.[۸]

سفیان بن ثوری یا عیینه، (طبق اختلاف در نقل) اظهار می دارد: کسی که دوست دارد نگاه کند به مردی که از طلا و مشک آفریده شده، به خلیل بن احمد نظر کند.[۹] ابوطیب لغوی (متوفای 351 ه.ق) بیان داشته است: مانند خلیل، یافت نشد؛ نه قبل از او و نه بعد از او.[۱۰]

مجموع ویژگی هایی که در مورد دانشور مورد سخن بدان ها دست یافتیم بدین ترتیب است:

1. تقوا:

جلال الدین سیوطی (متوفای 911 ه.ق) ادیب نامی جهان عرب و اسلام می گوید: خلیل بن احمد ضرب المثل تقوا در زمان خود بود؛ چرا که همه مردم بر این باور بودند که بعد از صحابه رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با تقواتر از وی وجود ندارد. او خیرخواه، متواضع و با عفت بود.[۱۱]

2. زهد:

با آن که خلیل بصری می توانست اموال زیادی گردآوری نماید در بعضی مواقع حتی یک فلس (پول رایج آن زمان) در بساط نداشت. او با تمام مشقت در نیستان های بصره روزگار می گذراند و این در حالی بود که شاگردانش به وسیله علومی که از وی آموخته بودند توانستند ثروت زیادی جمع آوری نمایند.[۱۲]

او در خانه ای که از چوب یا نی ساخته شده بود، زندگی می کرد و تنها راه درآمدش باغی بود که از پدر به ارث برده بود.[۱۳] نکته دیگر در این مورد آن است که پادشاهان و قدرتمندان آرزوی جذب وی را به دستگاه حکومتی خود داشتند تا بر اعتبارشان بیفزایند؛ ولی خلیل، بی اعتنا به همه زخارف دنیوی، زهد و قناعت را پیشه خود کرد.[۱۴]

3. جهاد:

خلیل بن احمد، در فراسوی تعلیم و تعلم به مبارزه با خصم درون و برون نیز اشتغال داشت به گونه ای که یک سال به حج مشرف می شد و پروانه وار در حریم دوست طواف می کرد و سال بعد به جبهه های جنگ می شتافت و به دفاع از سرزمین های اسلامی می پرداخت.[۱۵]

4. درایت:

آورده اند که خلیل بن احمد و عبدالله بن مقنع،[۱۶] علاقه بسیار به ملاقات یکدیگر داشتند تا آن که «عباد بن عباد مهلبی» زمینه این ملاقات را فراهم کرد و آن دو، سه شبانه روز به گفتگو پرداختند و سپس از یکدیگر جدا شدند. آن گاه از خلیل سوال شد: ابن مقفع را چگونه یافتی؟ گفت: مثل او هرگز ندیدم؛ ولی علمش از عقلش بیشتر است. و از ابن مقفع سوال شد: خلیل را چگونه دیدی؟ گفت: مثل او را هرگز ندیدم و عقلش از علمش بیشتر است. و هر دو راست گفتند؛ چرا که عقل خلیل سبب شد بمیرد در حالی که زاهدترین مردم بود و جهل ابن مقفع او را به سرنوشت شومی دچار کرد.[۱۷]

5. دقت:

نضر بن شمیل می گوید: نزد یونس (از ادیبان عرب) نشسته بودیم که یکی از شاگردانش نزد وی آمد و مسأله ای طرح کرد. وقتی او رفت ما در حالی که از سوالش تعجب کرده بودیم بر وی ایراد علمی گرفتیم. خلیل که در مجلس حاضر و تا آن زمان ساکت بود ما را مخاطب قرار داد و گفت: اگر او این ایراد را بر شما می گرفت چه می گفتید؟

گفتیم: چنین پاسخ می دادیم. و دوباره خلیل چنین گفت: اگر او چنین جواب می داد چه می گفتید؟ گفتیم: چنان پاسخ می دادیم. پیوسته خلیل بر ما اشکال گرفت تا از جواب عاجز ماندیم و همه محکوم شدیم. پس در فکر فرو رفتیم.

آن گاه خلیل گفت: برای پاسخ دهنده سزاوار نیست که بعد از پاسخ شروع به فکر کردن نماید و سپس اظهار داشت: من هرگز پاسخ ندادم مگر بعد از آن که تمام جوانب و ایرادات و اعتراضاتی را که ممکن است تصور شود نیز ملاحظه کردم.[۱۸]

6. نبوغ:

همزمان با خلیل طبیبی می زیست که مبتلایان به نوعی از کم بینی چشم را مداوا می کرد. پس از مدتی آن طبیب از دنیا رفت و دردمندان را با مرض خود، تنها گذارد. خلیل بن احمد که وضع را چنان دید سوال کرد: آیا نسخه ای از وی به جای مانده؟ گفتند: نه. گفت: آیا ظرفی که در آن، دارو را تهیه می کرده وجود دارد؟ گفتند: آری.

خلیل درخواست نمود آن ظرف را آوردند و با بوییدن آن ظرف، داروهای بکار برده شده و مقدار آن ها را یکی پس از دیگری نام برد تا پانزده نوع. آن گاه با این پانزده نوع، دارویی تهیه کرد و مبتلایان به آن مرض را معالج نمود. پس از مدتی نسخه ای از آن طبابت پیدا شد و ملاحظه کردند مجموع موجود در نسخه، شانزده مورد بوده و خلیل تنها به یک مورد پی نبرده بود.[۱۹]

7. حفظ آبروی مسلمان:

وقتی خلیل وارد بصره شد تصمیم گرفت با ابوعمرو بن علا (ادیب بصره) مناظره نماید؛ ولی بعد از ورود در مجلس درس او، سکوت کرد و سپس از آن جا خارج شد. از وی سوال شد: چه چیز تو را از مناظره منع کرد؟ پاسخ داد: نگاه کردم و دیدم ابوعمرو مدت پنجاه سال است که ریاست حوزه درسی بصره را عهده دار است. ترسیدم او از پاسخ گفتن به من عاجز شود و آبروی چندین ساله اش در این شهر از بین برود، بدین جهت سکوت کردم.[۲۰]

8. گذشت:

خلیل بن احمد از کنار گروهی رد شد و شنید در مذمت وی سخن می گویند؛ اما بدون آن که کدورتی از آنان در دل گیرد اشعاری را زیر لب سرود که مضمون آن ها این است: نفس خود را وادار می نمایم تا از خطای دیگران بگذرد هر چند خطایشان زیاد باشد؛ چرا که تمام مردم یکی از سه گروه هستند: گروه برتر از من، که در این صورت رعایت حق آنان و ادب بر من لازم است. گروه مساوی با من، پس بخشش لغزش آنان موجب برتری من خواهد شد. گروه پایین تر از من که بخشیدن جرم آنان و خوداری از پاسخ، موجب حفظ آبروی من خواهد گردید، هر چند سرزنش کنندگان ملامتم نمایند.[۲۱]

9. تواضع:

شمس الدین ذهبی (متوفای 748 ه.ق) می گوید: خلیل بن احمد، متدین، با تقوا، قانع، متواضع و دارای همتی بلند بود.[۲۲]

ایوب بن متوکل (استاد خلیل) اظهار می دارد: هرگاه خلیل، مطلبی را به کسی تعلیم می نمود هرگز چنین وانمود نمی کرد؛ ولی اگر از کسی چیزی می آموخت، می نمایاند که از او استفاده کرده است.[۲۳] و در موردی دیگر، خلیل را می یابیم که به نظام (از ادبای عرب) در حالی که طفلی خردسال ولی آثار بزرگی از وی نمایان بود می گوید: احتیاج ما به فراگیری از تو بیشتر است.[۲۴]

در تواضع خلیل، همان بس که با تمام عظمتش چنانچه از وی در مورد مطلبی سوال می شد و او جوابش را نمی دانست، با صراحت تمام می گفت: نمی دانم! علامه طبرسی در «مجمع البیان» نقل می کند: از خلیل بن احمد سوال شد چرا در آیه «حتی إذا جاء أحدهم الموت قال رب ارجعون» با این که خطاب به خداوند است ولی صیغه جمع آورده شده؟ گفت: نمی دانم. و مردم از این پاسخ لذت بردند.

جامعیت خلیل بن احمد در علوم و فنون

یکی از بدیهی ترین مسائل در زنگی علمی وی جامع بودن در دانش های گوناگون است که ارباب تاریخ و یا خودش به آن ها تصریح کرده اند. او خود می گوید: آن قدر علوم در اختیار من است که اگر آن ها را در اختیار همه بگذارم همه مردم در علم یکسان خواهند شد؛ ولی می خواهم که عالمان، مؤونه ای داشته باشند.[۲۵]

دومین دلیل که ما را بر جامعیت علمی او رهنمون می گردد آن است که وی در علم و دانش ضرب المثل بوده است. این مطلب از بسیاری از اشعار عرب و از جمله شعر اسحاق بن ابراهیم موصلی در هجو اصمعی[۲۶] و خالد نجار در هجوتوزی[۲۷] برمی آید.

و سخن دیگر آن که توجی (از ادیبان عرب) می گوید: ادیبان تمام نواحی، در مکه گردآمده بودیم و در مورد دانشمندان جهان عرب سخن می راندیم و هر کس در برتری ادیب شهر خود بر سایرین تکلم می کرد؛ تا آن که ذکر خلیل به میان آمد. آن گاه ملاحظه کردیم تمام ادیبان و دانشمندان حاضر در مجلس، او را باتقواترین مردم و کلید دانش ها و به وجود آورنده تحول و دگرگونی در علوم دانستند.[۲۸]

برخی از علوم و فنونی که خلیل بن احمد در آن ها تبحر یافت بدین شرح است:

1. نحو:

کتابی در ادبیات تازی نمی توان یافت که دست به دامن نظریات خلیل فراهیدی نشده باشد. او استادی بزرگ و سخنش در این فن حجت قلمداد می گردد. ابن معتز (متوفای 318 ه.ق) می گوید: خلیل ابن احمد، داناترین مردم در نحو و دیگر علوم و دقتش از همگان بیشتر است. وی استاد همه مردم زمان خود و بدون رقیب محسوب می گردد.[۲۹]

سیرافی، بزرگ ادیب عرب (متوفای 368 ه.ق) بیان می دارد: تخصص خلیل در نحو و استخراج مسائل آن به نهایت رسیده بود.[۳۰]

در مهارت خلیل در علم نحو همان بس که او استاد سیبویه، ادیب نامی جهان عرب و اسلام است. جلال الدین سیوطی (متوفای 911 ه.ق) در این مورد می گوید: هرگاه سیبویه در کتاب خود ـ الکتاب، که دانشوران، آن را قرآن نحو لقب داده اند ـ اظهار می دارد: «وسألته» یا «قال» بدون آن که گوینده را مشخص نماید مقصودش خلیل بن احمد است.[۳۱]

2. لغت:

نه تنها مهارت خلیل در الفاظ عربی بر همگان آشکار است و او را امام اهل لغت می دانند و کتاب «العین» را در همین مورد تألیف کرد، بلکه لغت فارسی را نیز پس از آن که در آستانه اضمحلال و ضایع شدن قرار داشت، مرتب و منظم ساخت و بدین وسیله افتخار عرب بر عجم ـ که می گفتند الفاظ عربی به صورت قانونمند جمع آوری شده ولی لغت عجم بدون ضابطه است ـ را از بین برد.[۳۲]

3. جدال احسن:

دفاع از مرزهای اعتقادی و باورهای دینی بر عهده عالمان و نگهبانان حوزه دین است. خلیل می گوید: در یکی از سفرها در حالی که باران به شدت می بارید و من بیمناک از صحرا بودم به صومعه راهبی پناه بردم و در زدم. راهب سوال کرد: کیستی؟ گفتم: خلیل بن احمد هستم. گفت: تو همان کسی هستی که مردم او را یگانه در علوم عرب می دانند؟ گفتم: چنین می گویند. ولی من خود را در این نمی بینم! گفت: اگر پاسخ سه سوال مرا دادی در را به رویت می گشایم و از تو پذیرایی می کنم. گفتم: آن ها چیست؟

آیا چنین نیست که آن چه در عالم غیب وجود دارد، نمونه ای از آن در این دنیا موجود است و ما به همین وسیله بر عالم غیب استدلال می کنیم؟ آری، (همین طور است).

تو معتقد هستی که خداوند جسم و ماده ندارد، در حالی که در این دنیا چیزی را بدین نمونه نمی یابیم. و تو اعتقاد داری بهشتیان می خوردند و می آشامند و چیزی از خود دفع نمی کنند و این امر در این دنیا وجود ندارد. و تو بر این باور هستی که نعمت های بهشت پایان نمی یابد در حالی که آن چه در این دنیاست فناپذیر است.

تمام این موارد، نمونه هایی در عالم دنیا دارد و ما بدین وسیله بر جهان غیب استدلال می کنیم؛ اما در مورد خداوند، هر چند نظیری برای او یافت نمی شود ولی نمونه آن، روح است که با تمام وجود آن را حس می کنیم، ولی نمی دانیم کجاست و چگونه است و دارای چه خصوصیاتی است و در هنگام مرگ، خروج روح برای دیگران قابل حس نیست و در عین حال به وسیله افعال و حرکات و تصرفاتمان به وجود روح پی می بریم. و اما آن چه در مورد خوردن و آشامیدن اهل بهشت بیان کردی پاسخ آن این است که جنین در رحم مادر غذا می خورد در حالی که دفع نمی کند.

و اما پایان نیافتن نعمت های خداوند در بهشت، نمونه آن در این دنیا عدد «یک» است که هر چه (تا بی نهایت) بشمریم از یک استفاده می شود و در عین حال زوال ناپذیر است. خلیل بن احمد در پایان این ماجرا می گوید: پس از این جواب ها راهب در را به روی من گشود و از من پذیرایی نیکویی به عمل آورد.[۳۳]

4. فلسفه:

دانشمند معروف، حمزه بن حسن اصفهانی (متوفای 460 ه.ق) می گوید: احمد بن طیب که فیلسوف زمان خود بود خلیل بن احمد را جزء فلاسفه اسلام می شمرد.[۳۴]

5. حساب:

تسلط او در این دانش از آن جا معلوم می گردد که وی تصمیم گرفت این علم را به صورتی آسان به مردم ارائه دهد که حتی اگر کنیزی در دادگاه حاضر شد مغبون نگردد. روزی در حالی که عمیقا در این فکر بود با مرکبی برخورد کرد و همین سبب فوتش گردید.[۳۵]

کتاب های خلیل بن احمد

بعضی از مورخان، برای خلیل هفتاد و چند اثر برشمرده اند؛ ولی نامی از آن ها به میان نیاورده اند.[۳۶] اما علامه سید محسن امین، کتاب های خلیل بن احمد را بدین ترتیب برمی شمرد: زبده العروض، العین، فائت العین، الامامه، الایقاع، النغم، الجمل، الشواهد، النقط والشکل، معانی اسماء الحروف.[۳۷]

کتاب العین

این مجموعه که در مورد لغت تألیف شده دارای دو ویژگی است و به همین سبب از سایر کتاب هایش ممتاز گردیده: نخست آن که این تصنیف مشهورترین اثر خلیل است و دوم آن که این مجموعه از آفات محفوظ ماند و اینک در زمان ما هم موجود است و مانند سایر آثارش از بین نرفت.

هنگامی که او تصمیم گرفت برای اولین بار کتابی در لغت بر طبق حروف الفبا بنویسد، ملاحظه نمود که «الف»، حرف علیه (اصطلاحی خاص نزد اهل صرف) و شروع از «باء» هم بدون دلیل است. آن گاه بدین مطلب توجه نمود که تمام حروف از حلق ادا می گردند.

بنابراین معیار خود را بر این قرار داد که ارتباط کدام یک از حروف با حلق شدیدتر است و در این میان حرف «عین» را دارای این ویژگی دانست و لغاتی را که با حرف عین شروع می شوند نخست مورد بحث قرار داد و کتاب خود را به همین نام (العین) نامید؛ چرا که این گونه نامگذاری روش بعضی از ادیبان در زمان گذشته بوده است مانند کتاب «جیم» هروی.

بر این اساس، خلیل در کتاب لغت خود بدین ترتیب از الفاظ عرب بحث می کند؛ ع، ح، ه، خ، غ، ق، ک، ج، ش، ض، ص، س، ز، ط، د، ت، ظ، ذ، ث، ر، ل، ن، ف، ب، م، و، ا، ی.[۳۸]

جلال الدین سیوطی می گوید: مجموع لغات بکار برده شده در کتاب العین، اعم از مهمل و مستعمل دوازده میلیون و سیصد و پانزده هزار و چهار صد و دوازده عدد بوده است.[۳۹]

و اما در مورد اعتبار و صحت انتساب این کتاب به خلیل بن احمد، علامه شیخ آقا بزرگ تهرانی سخنی جامع بیان داشته است: این کتاب قابل اعتماد و نزد اهل فن مورد قبول است. و بدین جهت روش استادان و بزرگان بر این واقع شده (که از میان کتب لغت) تنها از این مجموعه لغوی روایت کنند و برای روایت و ذکر سند اجازه دریافت نمایند.

از جمله این بزرگان، ابوالفرج محمد بن اسحاق الندیم است که سند خود را در فهرستش ذکر نموده و همچنین دانشوران دیگر شیعه و سنی تصریح می کند که این کتاب (العین) از آن خلیل بن احمد فراهیدی است. و از جمله کسانی که تصریح به این مطلب کرده ابن درید در خطبه و مقدمه کتاب «الجمهره» و جلال الدین سیوطی در «المزهر» است.

پس بعد از این همه، مجالی نیست برای توجه نمودن به احتمال بعضی که عقیده دارند این کتاب مربوط به لیث بن مظفر است و فخر رازی آن را در کتاب «المحصول» ذکر نموده یا احتمال این خصوص حرف عین از خلیل است و بقیه از لیث و غیر این احتمالات به ادعای این که غلط هایی در این کتاب هست ـ که از مثل خلیل به دور است؛ زیرا این ادعا از اصل مردود است.

ما می بینیم عبدالواحد بن علی لغوی در کتاب «مراتب النحویین» می گوید: بیشتر ایراداتی که ابوطالب مفضل بر این کتاب گرفته وارد نیست و ابوبکر زبیدی که مجموعه ای را در رد بر «العین» تصنیف کرده، تصریح نموده است که اشتباهات موجود در العین در بیشتر موارد ناشی از اشتقاق است (نه اصل لغت)؛ مثل آن که کلمه سه حرفی در ضمن الفاظ چهار حرفی ذکر شده یا به عکس.

و این نیز گاه مربوط به نسخه بردار است نه مؤلف. بر فرض که این گونه خلاف ترتیب ها از خود مؤلف سرزده باشد نیز بعید نیست؛ زیرا کسی که برای اولین بار به ابتکار خود، دست به چنین ترتیب بندی می زند، بدون آن که احدی در این امر بر وی سبقت گرفته باشد ممکن است در مواردی دچار خطا بشود چرا که بشر، هر چند به مقام والایی برسد باز محصولات فکری او بی نیاز از بازنگری و نقد و نظر نیست.[۴۰]

بعضی از مورخان، در عدم انتساب کتاب العین به خلیل بن احمد این داستان را ثبت کرده اند: روزی خلیل نزد لیث بن رافع (از ادبیان عرب که در پیشگاه برامکه جایگاهی خاص داشت) رفت و لیث پس از آشنایی با مقام علمی و ادبی خلیل، هدایای زیادی به وی عنایت کرد و او را بی نیاز نمود.

خلیل در بازگشت از این ملاقات به فکر تحفه ای لایق برآمد و کتاب العین را با خط و جلدی زیبا نزد لیث فرستاد. لیث با مطالعه این کتاب، شیفته آن گردید و صدهزار درهم جایزه برای خلیل فرستاد و شب و روزه خود را صرف مطالعه آن نمود تا آن که نیمی از این مجموعه را حفظ کرد.

در همین میان، لیث دور از چشم همسرش (که از اشراف بود) کنیزی خریداری نمود؛ ولی پس از مدتی این ماجرا افشا شد و همسر لیث برای انتقام گرفتن از او کتاب «العین» را سوزانید. لیث پس از آگاهی از این امر در حالی که سراسر وجودش را غم فراگرفته بود، نصف این کتاب را که حفظ کرده بود نوشت و دستور داد نصف دیگر آن را عالمان و ادیبان عرب بنویسند. ولی آنان هرگز نتوانستند مانند آن کتاب را تصنیف نمایند. از این رو نیمه اول و آخر این مجموعه تمایزی آشکار دارد.[۴۱]

علامه سید حسن صدر (1354 ـ 1272 ه.ق) در مورد این داستان چنین اظهار می دارد: هیچ تردیدی ندارم که این، افسانه ای مجعول است و سازنده آن کسی جز ابن معتز نیست و سپس سخن چند تن از دانشوران و ادیبان عرب را در تأیید این که تمام کتاب العین و حتی ترتیب بندی آن از خلیل بن احمد است ذکر می نماید.[۴۲]

شرح حال هر یکی از استادان و شاگردان خلیل خارج از حوصله مقاله و موجب اطاله آن است از این جهت فقط به ذکر نام آنان بسنده می نماییم.

استادان

  • 1. ایوب السختیانی.
  • 2. عاصم الاحول.
  • 3. عوام بن حوشب.
  • 4. غالب القطان.

شاگردان

  • 1. سیبویه.
  • 2. نضر بن شمیل.
  • 3. هارون بن موسی نحوی.
  • 4. وهب بن جریر.

وفات

بیشتر ادیبان و تاریخ نگاران، غروب این خورشید جهان ادب را سال (170 ه.ق) دانسته اند.

علی بن نصر می گوید: خلیل را پس از مرگش در عالم رؤیا دیدم و در همان حال با خود گفتم: هیچ یک از گذشتگان مان را در خواب به مانند خلیل با این علم و دانش ندیده بودم. آن گاه از وی سوال کردم: خداوند با تو چگونه رفتار کرد؟ خلیل پاسخ داد: خدای متعال مرا بخشید و مورد ترحم قرار داد و سپس ادامه داد: آن چه اندوختم هیچ یک سودمند واقع نگردید و تنها چیزی که مفید به حال من بود ذکر «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الا الله و الله اکبر» بود.[۴۴]

خلیل می گفت: دوست دارم در پیشگاه خداوند، برترین و نزد مردم متوسط ترین و نزد خود، پست ترین مردم باشم. و پیوسته برای این سه امر، دعا می کرد.[۴۵] و ما نیز از خداوند چنین می خواهیم.

پانویس

  1. معجم رجال الحدیث، آیه الله خویی، ج 7، ص 79، چاپ اول. گویا آن چه در مستطرفات سرائر آمده که خلیل را ابن ابراهیم معرفی کرده سهو قلم از مصنف یا ناسخ باشد (مستطرفات سرائر، ابن ادریس، ص 494، انتشارات المعارف الاسلامیه) لازم به ذکر است که این اشتباه در چاپ های جدید اصلاح شده.
  2. رجال العلامه الحلی، حسن بن یوسف بن علی بن مطهر حلی، ص 67، نشر رضی.
  3. روضات الجنات، ج 3، ص 300؛ سفینه البحار، شیخ عباس قمی، ج 1، ص 426، نشر فراهانی.
  4. همان.
  5. تنقیح المقال، ج 1، ص 403.
  6. کشف الغمه فی معرفه الائمه، علی بن عیسی اربلی، ج 1، ص 411، مکتبه بنی هاشمی.
  7. الامالی، شیخ صدوق، ص 190.
  8. الاعلام، زرکلی، ج 2، ص 314.
  9. معجم الاباء، یاقوت حموی، ج 3، ص 1271.
  10. مراتب النحویین، ابوالطیب عبدالواحد بن علی اللغوی الحلبی، ص 27.
  11. بغیه الوعاه فی طبقات اللغوبین والنحاه، جلال الدین عبدالرحمان السیوطی، ج 1، ص 558.
  12. معجم الادباء، ج 3، ص 1271.
  13. همان.
  14. همان.
  15. معجم الادباء، ج 3، ص 1263.
  16. ابوالحسن عبدالله بن مقفع، مشهور در انشاء و ادب فارسی و عربی است. او در اصل، مجوسی بود ولی به وسیله عیسی بن علی، عموی منصور، ظاهرا مسلمان شد و در واقع بر کفر خود باقی ماند. وی ترجمه کننده کتاب «کلیله و دمنه» به عربی و نویسنده کتاب «الدره البهیمه» است.
  17. معجم الادباء، ج 3، ص 1268.
  18. مرآه الجنان و عبره الیقظان، ابی محمد عبدالله بن اسعد یافعی مالکی (متوفای 768 ه.ق)، ج 1، ص 364.
  19. معجم الادباء، ج 3، ص 1263؛ بغیه الوعاه، ج 1، ص 559.
  20. مرآه الجنان، ج 1، ص 367.
  21. نورالقبس، ص 57.
  22. سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، ج 7، ص 430.
  23. همان، ص 431.
  24. سرح العیون فی شرح رساله ابن زیدون، جمال الدین بن نباته المصری (متولد 686 ـ متوفای 768 ه.ق) ص 226.
  25. همان، ص 270.
  26. نور القبس، ص 57.
  27. همان.
  28. مراتب النحویین، ص 29.
  29. طبقات الشعراء، ابن معتز، ص 95.
  30. اخبار التنحویین والبصریین، قاضی ابوسعید حسن بن عبدالله السیرافی، ص 30.
  31. بغیه الوعاه، ج 1، ص 558.
  32. معجم الادباء، ج 3، ص 1261.
  33. معجم الادباء، ج 3، ص 1270.
  34. التنبیه علی حدوث التصحیف، حمزه بن حسن اصفهانی، ص 195.
  35. بغیه الوعاه، ج 1، ص 560.
  36. روضات الجنات، ج 3، ص 295.
  37. اعیان الشیعه، ج 6، ص 341.
  38. ریاض العلماء، و حیاض الفضلاء، میرزا عبدالله افندی اصفهانی (از علمای قرن 12 هجری) ج 2، ص 254.
  39. بغیه الوعاه، ج 1، ص 559.
  40. الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 15، ص 365.
  41. این داستان در بعضی از کتاب ها و از جمله مجالس المومنین ذکر شده ر.ک: مجالس المومنین، قاضی نورالله تستری (شهید 1019 ه.ق) ج 1، ص 552.
  42. تأسیس الشیعه لعلوم الاسلام، سید حسن صدر، ص 153.
  43. سیر اعلام النبلاء، ص 430.
  44. نور القبس، ص 72.
  45. نوالقبس، ص 56.