حضرت الیاس علیه السلام: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(رتبه مقاله)
(ویرایش)
 
(۲ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
'''حضرت الياس علیه السلام''' از [[انبیاء بنی اسرائیل|انبیای بنی اسرائیل]] است. وی از صالحین و از جمله پیامبران برترى يافته از سوى خدا بر تمام مردم عصر خويش می باشد. إلياس علیه السلام از پیامبرانی بوده است که [[غیبت]] داشته است او قبل از غیبت با عنوان [[حضرت ادریس علیه السلام|ادریس]] پیامبر بود و بعد از آن با نام الیاس و به عنوان رسول بر مردم بعلبک مبعوث شد.
+
'''حضرت الیاس علیه السلام''' از [[انبیاء بنی اسرائیل|انبیای بنی اسرائیل]] و از نسل [[حضرت هارون علیه السلام|حضرت هارون]] علیه السلام است. نام وی دو بار در [[قرآن|قرآن کریم]] ذکر گردیده و از صالحین معرفی شده است. [[الیسع|اَلْیسَع]] نبی، وصیّ و پیامبر بعد از الیاس بود.
  
==وجه تسميه الیاس==
+
==وجه تسمیه الیاس==
  
لغت الياس يک لغت عبري است و بيشتر لغويان آن را همان «ايليا»ى عبرى به معناى «يَهُوه خداى من است» به معني «بزرگوار من خداست» دانسته اند و گفته‌اند: چون اين واژه يونانى است، به پايان آن حرف «س» افزوده شده است؛ مانند: «هرمس».<ref> واژه‌هاى دخيل (آرتور جفری)، ص 127.</ref>
+
لغت «الیاس» یک لغت عبری است و بیشتر لغویان آن را همان «ایلیا»ى عبرى به معناى «یهُوه خداى من است» به معنی «بزرگوار من خداست» دانسته اند و گفته‌اند: چون این واژه یونانى است، به پایان آن حرف «س» افزوده شده است؛ مانند: «هرمس».<ref> واژه‌هاى دخیل، آرتور جفری، ص ۱۲۷.</ref>
  
 
==حضرت الیاس در قرآن==
 
==حضرت الیاس در قرآن==
  
حضرت الياس از انبياي [[بني اسرائيل]] است که در [[قرآن کریم]]‌ دو بار و در سوره هاي انعام و صافات از او ياد کرده است.
+
حضرت الیاس از انبیای [[بنی اسرائیل]] است که در [[قرآن کریم]]‌ دو بار از او یاد شده:
  
* {{متن قرآن|«وَ زَكَرِيَّا وَ يَحْيَى وَ عِيسَى وَ إِلْيَاسَ كُلٌّ مِّنَ الصَّالِحِينَ»}} و زكريا و يحيى و عيسى و الياس را كه همه از شايستگان بودند.(الأنعام آيه 85)
+
*{{متن قرآن|«وَ زَکرِیا وَ یحْیى وَ عِیسَى وَ إِلْیاسَ کلٌّ مِّنَ الصَّالِحِینَ»}} و [[حضرت زکریا علیه السلام|زکریا]] و [[حضرت یحیی علیه السلام|یحیى]] و [[حضرت عیسی علیه السلام|عیسى]] و '''الیاس''' را که همه از شایستگان بودند. ([[سوره انعام|انعام]]، آیه ۸۵)
* {{متن قرآن|«وَ إِنَّ إِلْيَاسَ لَمِنْ الْمُرْسَلِينَ»}} و به راستى الياس از فرستادگان (ما) بود. ([[سوره صافات]] آيه 123)
+
*{{متن قرآن|«وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنْ الْمُرْسَلِینَ»}} و به راستى الیاس از فرستادگان (ما) بود. ([[سوره صافات|صافات]]، آیه ۱۲۳)
* ذكر او براى سومين بار در صورتى صحيح است كه مراد از «الياسين» در آيه 130 سوره صافات او باشد؛ {{متن قرآن|«سَلامٌ عَلى إِلْ ياسِينَ × إِنّا كَذلِكَ نَجْزِى المُحْسِنِينَ»}} درود بر الياسين (درود بر پيروان الياس) ما نيكوكاران را اين گونه پاداش مى دهيم.
 
  
خداوند در سوره الصافات در ده آيه از آيه 123 الى 132، شرح حال حضرت الیاس را بيان فرموده است و می فرماید: {{متن قرآن|«وَ إِنَّ إِلْياسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ»}}: از جمله عباد خاص كه ساحت پروردگار از آنان قدردانى فرموده الياس پيامبر و رسول و از فرزندان و نواده هاى هارون بوده و در شهر [[بعلبك]] به [[رسالت]] اعزام شده است.
+
ذکر نام او براى سومین بار در قرآن در صورتى است که مراد از «إل یاسین» در آیه ۱۳۰ سوره صافات او باشد؛ {{متن قرآن|«سَلامٌ عَلى إِلْ یاسِینَ * إِنّا کذلِک نَجْزِى المُحْسِنِینَ»}} درود بر الیاسین (درود بر پیروان الیاس) ما نیکوکاران را این گونه پاداش مى دهیم. کسى که این کلمه را (الیاسین) متصل خوانده گوید مراد از آن «الیاس» و پیروان او مى  باشد. اما [[ابن عباس]] گوید: مراد از «[[آل یاسین|آل یاسین]]»، آل [[پیامبر اسلام|محمد]] صلی الله علیه و آله است و «یاسین» یکى از نام هاى پیغمبر است.<ref> ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۱، ص۴۳.</ref>
  
{{متن قرآن|«إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَلا تَتَّقُونَ»}}: جمله اذكر در تقدير گرفته شده و خطاب به رسول صلى اللّه عليه و آله است كه بياد آور كه الياس به قوم [[بت پرست]] خود خطاب نموده و دعوت به خداپرستى مى  نمود و آنان را تهديد نموده كه به چه جهت از نعمت [[آفرينش]] كفران مى  نمائيد و از عقوبت آفريدگار جهان بايد در حذر باشيد.
+
خداوند در سوره الصافات در ده [[آیه|آیه]] از آیه ۱۲۳ الى ۱۳۲، شرح حال حضرت الیاس را بیان فرموده است و می فرماید: {{متن قرآن|«وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ»}}: از جمله عباد خاص که ساحت پروردگار از آنان قدردانى فرموده الیاس پیامبر و رسول و از فرزندان و نواده هاى هارون بوده و در شهر بعلبک به [[رسالت]] اعزام شده است.
  
{{متن قرآن|«أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِينَ»}}: چگونه بت بزرگ مشخصى را به نام بعل كه ساكنان اين سرزمين پرستش مى نمايند و از آفريدگار جهان كه ريز و كلان موجودات صحنه هستى را از كتم عدم آفريده اعراض مى نمائيد.
+
{{متن قرآن|«إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَلا تَتَّقُونَ»}}: جمله اذکر در تقدیر گرفته شده و خطاب به [[پیامبر اسلام|رسول خدا]] صلى اللّه علیه و آله است که: بیاد آور که الیاس به قوم [[بت پرستی|بت پرست]] خود خطاب نموده و دعوت به خداپرستى مى  نمود و آنان را تهدید نموده که به چه جهت از نعمت آفرینش [[کفران نعمت|کفران]] مى نمائید و از عقوبت آفریدگار جهان باید در حذر باشید.
  
{{متن قرآن|«اللَّهَ رَبَّكُمْ وَ رَبَّ آبائِكُمُ الْأَوَّلِينَ»}}: در صورتى كه آفريدگار جهان سلسله بشر را از آدم أبوالبشر و همه افراد اجداد و نياكان و پيشينيان شما را از طريق توالد و تناسل آفريده و هر لحظه درباره تأمين وسايل زندگى هر يك از افراد بشر تدبير مى نمايد و از هرگونه نعمت و آسايش بشر را بهره  مند فرموده و ربوبيت و تدبير ساحت آفريدگار اختصاص به قومى دون قومى ندارد، همچنان كه درباره بت پرستى هر قوم و قبيله اى براى خود بت و معبودى اتخاذ مى نمايند و به آنها اختصاص خواهد داشت.
+
{{متن قرآن|«أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ»}}: چگونه بت بزرگ مشخصى را به نام بعل که ساکنان این سرزمین پرستش مى نمایند و از آفریدگار جهان که ریز و کلان موجودات صحنه هستى را از عدم آفریده اعراض مى نمائید.
  
{{متن قرآن|«فَكَذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ»}}: در نتيجه مساعى الياس و دعوت قوم خود به خداپرستى او را تكذيب نمودند و در نتيجه انكار و مبارزه آنان با دعوت الياس قوم او براى اجراى عقوبت در صحنه قيامت احضار خواهند شد.
+
{{متن قرآن|«اللَّهَ رَبَّکمْ وَ رَبَّ آبائِکمُ الْأَوَّلِینَ»}}: در صورتى که آفریدگار جهان سلسله بشر را از [[حضرت آدم علیه السلام|آدم]] أبوالبشر و همه افراد اجداد و نیاکان و پیشینیان شما را از طریق توالد و تناسل آفریده و هر لحظه درباره تأمین وسایل زندگى هر یک از افراد بشر تدبیر مى  نماید و از هرگونه نعمت و آسایش بشر را بهره  مند فرموده و ربوبیت و تدبیر ساحت آفریدگار اختصاص به قومى دون قومى ندارد، همچنان که درباره بت پرستى هر قوم و قبیله اى براى خود بت و معبودى اتخاذ مى نمایند و به آنها اختصاص خواهد داشت.
  
{{متن قرآن|«إِلَّا عِبادَاللَّهِ الْمُخْلَصِينَ»}}: آيه مبنى بر استثناء از حكم بيگانگان است كه در صحنه قيامت براى رسيدگى و اجراى عقوبت احضار خواهند شد و اين حكم اختصاص به كفار دارد و درباره أهل [[توحيد]] كه به دعوت رسولان پاسخ مثبت داده و از مكتب خداپرستى پيروى نموده اند، در صحنه قيامت محشور مى شوند ولى در صف أهل توحيد كه پيشواى آنان رسولان آنان است، خواهد بود. و چنان چه كلمه (المخلصين) به هيئت جمع و مفعول مخلص باشد استثناء به طور منقطع خواهد بود، زيرا مخلص بفتح عباد به طور اطلاق پروردگار كه عبوديت آنان به طور خلوص و به موهبت پروردگار است و صفت مخلص بفتح اختصاص به رسولان و [[پیامبران]] دارد.
+
{{متن قرآن|«فَکذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ»}}: در نتیجه مساعى الیاس و دعوت قوم خود به خداپرستى او را تکذیب نمودند و در نتیجه انکار و مبارزه آنان با دعوت الیاس قوم او براى اجراى عقوبت در صحنه  قیامت احضار خواهند شد.
  
{{متن قرآن|«وَ تَرَكْنا عَلَيْهِ فِي الْآخِرِينَ»}}: از جمله بقاء آثار وجودى و مساعى الياس رسولان آنست كه در آيات قرآنى ذكر نام و اشاره اى به آثار خير و مساعى او درباره دعوت مردم به توحيد يادآورى شده است.<ref> انوار درخشان (حسينى همدانى سيد محمد حسين ) ج  14، ص: 65.</ref>
+
{{متن قرآن|«إِلَّا عِبادَاللَّهِ الْمُخْلَصِینَ»}}: آیه مبنى بر استثناء از حکم بیگانگان است که در صحنه قیامت براى رسیدگى و اجراى عقوبت احضار خواهند شد و این حکم اختصاص به کفار دارد و درباره أهل [[توحید]] که به دعوت رسولان پاسخ مثبت داده و از مکتب خداپرستى پیروى نموده اند، در صحنه [[قیامت|قیامت]] محشور مى  شوند ولى در صف أهل توحید که پیشواى آنان رسولان آنان است، خواهد بود. و چنان چه کلمه (المخلصین) به هیئت جمع و مفعول مخلص باشد استثناء به طور منقطع خواهد بود، زیرا مخلص بفتح عباد به طور اطلاق پروردگار که عبودیت آنان به طور خلوص و به موهبت پروردگار است و صفت مخلص بفتح اختصاص به رسولان و پیامبران دارد.
  
[[ابن عباس]] گويد: مراد از «[[آل ياسين]]» آل محمد صلی الله علیه و آله است و «ياسين» يكى از نام هاى پيغمبر است. كسى كه اين كلمه را (الياسين) متصل خوانده گويد. مراد از آن «الياس» و پيروان او مى  باشد. و گفته شده كه (يس) نام [[سوره]] مى  باشد گويا كه خداوند فرموده است: سلام بر آن كه به كتاب خداوند و به [[قرآن]] كه (يس) است [[ايمان]] آورد.<ref> ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج21، ص43.</ref>
+
{{متن قرآن|«وَتَرَکنَا عَلَیهِ فِی الْآخِرِینَ»}}: از جمله بقاء آثار وجودى الیاس رسولان آنست که در آیات قرآنى ذکر نام و اشاره اى به آثار خیر و مساعى او درباره دعوت مردم به توحید یادآورى شده است.<ref> انوار درخشان، سید محمدحسین حسینى همدانى، ج۱۴، ص۶۵.</ref>
  
 
==حضرت الیاس در روایات==
 
==حضرت الیاس در روایات==
  
* «[[مفضل بن عمر]]» مى گويد: به خانه [[امام صادق]] علیه السلام آمديم و ايشان را مشاهده كرديم كه به زبان سريانى جملاتى را بيان نموده و اشك مى  ريزند هنگامى كه از ايشان علت را پرسيديم فرمودند: الياس پيامبر را به خاطر آوردم او يكى از بندگان صالح [[بنى اسرائيل]] بود كه در [[مناجات]] خويش با خداوند مى  گفت: پروردگارا آيا بعد از آن كه روزها را به تشنگى و شب ها را به بيدارى گذرانده و گونه خويش را بر خاك آستانت ماليدم باز هم مرا به عذابت مبتلا خواهى نمود.  
+
*«[[مفضل بن عمر]]» مى گوید: به خانه [[امام صادق]] علیه السلام آمدیم و ایشان را مشاهده کردیم که به [[زبان سریانی|زبان سریانى]] جملاتى را بیان نموده و اشک مى  ریزند. هنگامى که از ایشان علت را پرسیدیم فرمودند: الیاس پیامبر را به خاطر آوردم او یکى از بندگان صالح [[بنى اسرائیل]] بود که در [[مناجات]] خویش با خداوند مى  گفت: پروردگارا آیا بعد از آن که روزها را به تشنگى و شب ها را به بیدارى گذرانده و گونه خویش را بر خاک آستانت مالیدم باز هم مرا به عذابت مبتلا خواهى نمود. خداوند نیز به او [[وحى]] فرستاد که مطمئن باشد هیچ گاه به [[عذاب]] خویش گرفتارش نخواهد کرد. الیاس مجدداً مناجات خویش را تکرار نمود و ذات بارى تعالى به او خطاب کرد که: اى بنده من وقتى ما وعده نمودیم حتما بدان جامه عمل خواهیم پوشانید. قسمتى از مناجات الیاس این گونه است. «أتراک معذّبى بنارک و قد أظمأت لک هو أجرى؟ أتراک معذبى و قد غفرت لک فی التراب وجهى؟ اتراک معذبى و قد اجتنبت لک المعاصى؟ اتراک معذبى و قد أصهرت لک لیلى؟».<ref>داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، یوسف عزیزی، ص۴۵۱.</ref>
  
خداوند نيز به او [[وحى]] فرستاد كه مطمئن باشد هيچ گاه به عذاب خويش گرفتارش نخواهد كرد. الياس مجدداً مناجات خويش را تكرار نمود و ذات بارى تعالى به او خطاب كرد كه: اى بنده من وقتى ما وعده نموديم حتما بدان جامه عمل خواهيم پوشانيد. قسمتى از مناجات الياس اين گونه است. «أتراك معذبى بنارك و قد أظمأت لك هو أجرى؟ أتراك معذبى و قد غفرت لك في التراب وجهى؟ اتراك معذبى و قد اجتنبت لك المعاصى؟ اتراك معذبى و قد أصهرت لك ليلى؟»<ref>داستان پيامبران يا [[قصه هاى قرآن]] از آدم تا خاتم (یوسف عزیزیص451.</ref>
+
*از [[ابن عباس]] روایت شده: هنگامی که [[یوشع بن نون]] بعد از [[حضرت موسی]]‌ علیه السلام بر سرزمین [[شام]] مسلط شد، آن را بین طوایف سبطی ‎ها(ی دوازده گانه) تقسیم نمود، یکی از آن گروه ها که الیاس علیه السلام در میانشان بود در سرزمین بَعْلُبَک (که اکنون یکی از شهرهای [[لبنان]] است) سکونت نمودند. خداوند الیاس علیه السلام را به عنوان پیامبر، برای هدایت مردم بَعْلُبک فرستاد، الیاس به آن شهر وارد شد و مردم آنجا را از [[بت پرستی|بت پرستی]] برحذر داشت و آن ها را به سوی خدای یکتا و بی ‎همتا فراخواند. بَعْلُبک در آن عصر، شاهی به نام «لاجب» داشت که مردم را به پرستش بت فرامی ‎خواند که نام آن «بَعْلُ» بود. طبق سخن خدا در [[قرآن]] (آیات ۱۲۴ تا ۱۲۸ [[سوره صافات]]) «مردم بَعْلُبک، سخن الیاس را تکذیب کردند و از دعوت او اطاعت ننمودند.» ... الیاس علیه السلام از دست آنها گریخت و به پشت کوهها و درون غارها رفت و در آن جا هفت سال مخفیانه زندگی کرد... حضرت الیاس پس از نابودی طاغوتیان، وصیت های خود را به وصی و شاگرد خود «[[الیسع|اَلْیسَع]]» نمود و سپس به سوی آسمان عروج کرد، و لباس [[نبوت]] را از طرف خدا به اَلْیسَع علیه السلام پوشانید. اَلْیسَع به هدایت [[بنی اسرائیل|بنی اسرائیل]] پرداخت. بنی اسرائیل از او اطاعت کرده و احترام شایانی به او نمودند.<ref> بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۳، ص ۳۹۳ ـ ۳۹۶.</ref>  
 +
*در حدیث دیگری که از ابن عباس نقل شده آمده است: الیاس پیغمبر (از کوه) به زیر آمد و شش ماه نزد مادر [[حضرت یونس علیه السلام|حضرت یونس]] پنهان شد، سپس بجاى خویش برگشت، طولى نکشید پسربچه آن زن که از شیر بازش گرفته بود، مُرد و داغش بر دل مادر گران آمد، حرکت کرد از کوهها بالا رفت تا «الیاس» را پیدا کرد، گفت: پسرم ناگهان مرد و به دلم إلهام شد که ترا شفیع قرار دهم تا خدا زنده‏‌اش فرماید، پرسید: کى مرده؟ گفت: امروز، هفتم است، الیاس همراه زن حرکت کرد و هفت روز راه رفت تا به منزل وى رسید، آنگاه دست به دعا برداشت و کوشید تا خدا بچه را به قدرت خویش زنده کرد، الیاس برگشت، و چون پسر (یعنى همان یونس) چهل ‏ساله شد خداوند منصب پیمبری اش داد و براى دعوت قومش مبعوثش کرد، چنانکه در قرآن مى‌‏فرماید: «او را به سوى یک‏صد هزار یا بیشتر فرستادیم ([[سوره صافات|صافات]]، ۱۴۷).<ref>شیخ حر عاملی، الإیقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، ص۲۲۹</ref>
  
* از ابن عباس روايت شده: هنگامي كه [[يوشع بن نون]] بعد از [[حضرت موسی]]‌ عليه السلام بر سرزمين شام مسلط شد، آن را بين طوايف سبطي ‎ها(ي دوازده گانه) تقسيم نمود، يكي از آن گروه ها كه الياس عليه السلام در ميانشان بود در سرزمين بَعْلُبَك (كه اكنون يكي از شهرهاي [[لبنان]] است) سكونت نمودند. خداوند الياس عليه السلام را به عنوان پيامبر، براي هدايت مردم بَعْلُبك فرستاد.
+
==الیاس و ادریس==
 +
برخی از مفسران در آیه‌های «و ‌زَکرِیا و یحیی و عیسی و اِلیاسَ کلٌّ مِنَ الصّلِحین»<ref>سوره انعام، آیه ۸۵.</ref> و «و ‌اِنَّ اِلیاسَ لَمِنَ المُرسَلین»<ref>سوره صافات، آیه ۱۲۳.</ref> «الیاس» را همان «[[حضرت ادریس علیه السلام|ادریس]]» دانسته‌اند و ویژگی‌ها و داستان‌هایی که برای ادریس بیان شده است را در ذیل این آیات برای «الیاس» آورده‌اند.<ref>طبرسی، مجمع ‌البیان، ۱۳۷۲ش، ج‌۴، ص‌۵۱۰.</ref>
  
بَعْلُبك در آن عصر، شاهي به نام «لاجب» داشت كه مردم را به پرستش بت فرامي ‎خواند كه نام آن «بَعْلُ» بود. طبق سخن خدا در قرآن (آيات 124 تا 128 سوره صافات) «مردم بَعْلُبك، سخن الياس را تكذيب كردند و از دعوت او اطاعت ننمودند.»
+
[[علامه حسن زاده آملی]] در این مورد می گوید: إلیاس همان إدریس است زیرا آن حضرت را ظهور و [[غیبت]] بوده است و دوباره مبعوث شده است، یک بار پیش از غیبت که إدریس نبى بود، قوله تعالى: {{متن قرآن|وَ اذْکرْ فِی الْکتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیا، وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیا}}<ref>سوره مریم، آیه ۵۶- ۵۷</ref> و زمان غیبتش ۳۶۵ سال بوده است، و پس از آن به اسم الیاس رسول ظهور فرموده است، قوله سبحانه: {{متن قرآن|وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ}}.<ref>سوره صافات، آیه ۱۲۴</ref><ref>حسن زاده آملی، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص۶۴۲</ref>
 
+
==پانویس==
شاه بَعْلُبك همسر بدكاري داشت كه وقتي شاه به سفر مي ‎رفت، ‌او جانشين شوهرش شده و بين مردم [[قضاوت]] و [[حكومت]] مي ‎كرد، آن زن، مُنشي حكيم و باايماني داشت كه سيصد مؤمن را از حكم اعدام او نجات داده بود، و در سراسر زمين زني زشت كارتر از همسر شاه نبود. با شاهان متعددي همبستر شده بود و از آن ها داراي فرزندان بسيار بود.
+
<references />
 
+
==منابع==
شاه همسايه‎اي صالح از بني اسرائيل داشت كه داراي باغي در كنار قصر شاه بود، و در گوشه‎اي از آن باغ زندگي مي ‎كرد. شاه به او احترام مي ‎نمود، ولي همسر شاه در غياب شاه، آن مؤمن صالح را كشت، و باغ او را غصب و تصرف كرد. وقتي كه شوهرش از سفر آمد، زن ماجرا را به او گفت، شوهرش به او گفت: «كار خوبي نكردي» (بيش از اين، او را سرزنش نكرد)
+
*ترجمه مجمع البیان، مترجمان، تهران: فراهانى، چاپ اول، ۱۳۶۰ش.
 
+
*داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم؛ یوسف عزیزى، تهران: انتشارات هاد، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
خداوند متعال الياس عليه السلام را به بَعْلُبك فرستاد، الياس به آن شهر وارد شد و مردم آن جا را از بت پرستي برحذر داشت و آن ها را به سوي خداي يكتا و بي ‎همتا فراخواند.
+
*بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
 
+
*انوار درخشان، سید محمدحسین حسینى همدانى؛ تهران، کتابفروشى لطفى، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
بت پرستان، آن حضرت را تكذيب كردند، و به ساحت مقدسش توهين نمودند، و او را از خود راندند و تهديد نمودند ولي او با كمال مقاومت به دعوت و مبارزات خود ادامه داد،‌ و آزار آن ها را تحمل كرد، و آنها را به سوي توحيد دعوت نموده، ولي آنها بر طغيان خود افزودند و عرصه را بر حضرت الياس عليه السلام تنگ كردند.
+
*الإیقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، شیخ حر عاملى، ترجمه احمد جنتی، تهران، نوید، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
 
+
*ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، حسن زاده آملى، ۱جلد، تهران، وزارت ارشاد، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
الياس عليه السلام خدا را [[سوگند]] داد كه شاه و همسر بدكارش را، اگر [[توبه]] نكردند، به هلاكت برساند، و به آنها هشدار داد. اين هشدار باعث شد كه شاه و طرفدارانش خشونت بيشتر نمودند و تصميم گرفتند تا الياس عليه السلام را شكنجه داده و به قتل رسانند.
+
*مجمع البیان فی‌ تفسیر‌ القرآن‌، طبرسی، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش.
 
 
الياس عليه السلام از دست آن ها گريخت و به پشت كوهها و درون غارها رفت و در آن جا هفت سال مخفيانه زندگي كرد، و از گياهان و ميوه درخت ها مي ‎خورد و ادامه زندگي مي ‎داد. در اين ميان پسر شاه به بيماري سختي مبتلا شد و بيماري او درمان نيافت. با توجه به اين كه شاه در ميان فرزندانش، او را از همه بيشتر دوست داشت، براي شفاي او به بت ها متوسل شدند، ولي نتيجه نگرفتند.
 
 
 
بت پرستان به شاه گفتند: بت بَعْلُ به تو غضب كرده، از اين رو پسرت را شفا نمي ‎دهد، كساني را به نواحي شام بفرست. در آن جا خدايان ديگري وجود دارد. بايد آن ها را نزد بت بَعْلُ واسطه قرار دهي، بلكه بت بَعْلُ او را شفا دهد.
 
 
 
شاه گفت: چرا بَعْلُ به من غضب كرده است؟ بت پرستان گفتند: زيرا تو الياس را كه بر ضد خدايان برخاسته بود، نكشتي و او هم اكنون سالم است و در كوهها زندگي مي ‎كند.
 
 
 
بت پرستان كنار كوهها رفتند و فرياد زدند: «اي الياس! نزد ما بيا و شفاي پسر شاه را از درگاه خدا بخواه!»
 
 
 
الياس عليه السلام نزد آن ها آمد و به آن ها گفت: خداوند مرا به عنوان پيامبر به سوي شما فرستاده است، رسالت پروردگارم را بپذيريد. خداوند مي ‎فرمايد: «نزد شاه برويد و به او بگوييد؛ من خداي يكتا و بي ‎همتا هستم، معبودي جز من نيست، من بني اسرائيل را آفريده‎ام و به آنها روزي مي ‎دهم و آنها را زنده مي ‎كنم و مي ‎ميرانم و نفع و زيان مي ‎رسانم، پس چرا شفاي پسرت را از غير من مي ‎طلبي؟»
 
 
 
آن ها نزد شاه رفتند و پيام الياس عليه السلام را به او رساندند، شاه بسيار خشمگين شد و به آن ها گفت: «چرا وقتي كه الياس نزد شما آمد، او را دستگير نكرديد و زنجير بر گردنش نيافكنديد تا او را كشان كشان نزد من بياوريد، او دشمن من است.»
 
 
 
بت پرستان گفتند: «وقتي كه ما الياس عليه السلام را ديديم رعب و وحشتي از او در قلب ما نشست، از اين رو نتوانستيم كاري كنيم».
 
 
 
سرانجام پنجاه نفر از سركشان و قهرمانان طرفدار شاه، آماده شدند تا به سوي كوه بروند و الياس عليه السلام را دستگير كرده نزد شاه بياورند. شاه به آن ها سفارش كرد كه الياس را با تطميع و نيرنگ، غافلگير كنيد و نزد من بياوريد. آن ها به سوي كوه رفتند، و از پاي كوه به بالا حركت نمودند و در آن جا براي پيدا كردن الياس عليه السلام متفرق شده و به جستجو پرداختند.
 
  
در حالي كه فرياد مي ‎زدند: «اي پيامبر خدا! نزد ما بيا، ما به تو [[ايمان]] آورده‎ايم.» وقتي كه الياس عليه السلام صداي آن ها را شنيد، در ميان غار بود. به ايمان آن ها طمع كرد، و به خدا متوجه شد و عرض كرد: «خدايا! اگر اين ها راست مي ‎گويند، به من اجازه بده به سوي آن ها بروم، و اگر [[دروغ]] مي ‎گويند، مرا از گزند آن ها حفظ كن، و با آتشي سوزان آن ها را مورد هدف قرار بده.»
+
== مطالب مرتبط ==
  
هنوز دعاي الياس عليه السلام تمام نشده بود كه از جانب بالا به سوي آن ها آتش فروريخت و آن ها را سوزانيد.
+
* [[حضرت ادریس علیه السلام]]
 
+
* [[حضرت الیسع علیه السلام]]
شاه از اين حادثه آگاه شد و بسيار ناراحت و خشمگين گرديد. در اين هنگام شاه منشي همسرش را كه مردي حكيم و مؤمن بود (و قبلاً از او ياد كرديم) همراه جماعتي به سوي آن كوهي كه الياس عليه السلام در آن جا بود فرستاد، و به او گفت: به الياس عليه السلام بگو: «اكنون وقت [[توبه]] فرارسيده، نزد ما بيا نزد شاه برويم تا او به ما بپيوندد و ما را به آن چه كه مورد خشنودي خداوند است فرمان دهد، و به قومش دستور دهد كه از بت پرستي دست بردارند، و به سوي خداي يكتا و بي ‎همتا جذب گردند.»
 
 
 
منشي مؤمن به اجبار همراه جماعتي اين مأموريت را انجام دادند، و بالاي كوه رفته و سخن خود را به سمع الياس عليه السلام رساندند.
 
 
 
الياس عليه السلام صداي آن منشي مؤمن را شناخت، و از طرف خدا به الياس عليه السلام [[وحی]] شد كه نزد برادر صالحت برو و به او خوش آمد بگو و از او احوالپرسي كن. الياس عليه السلام نزد آن منشي مؤمن رفت، مؤمن گفت: «اين طاغوت (شاه) و اطرافيانش، مرا نزد تو فرستاده‎اند كه چنين بگويم كه گفتم، و من ترس آن دارم كه اگر همراه من نيايي، شاه مرا بكشد».
 
 
 
در همين هنگام خداوند به الياس عليه السلام وحي كرد: همه اين ها نيرنگي از سوي شاه است كه تو را دستگير كرده و اعدام كند، من با شديدنمودن بيماري پسر شاه و سپس [[مرگ]] او، كاري مي ‎كنم كه شاه و اطرافيانش از منشي مؤمن غافل گردند، به مؤمن بگو بازگردد و نترسد.
 
 
 
منشي باايمان باهمراهان بازگشت. ديد بيماري پسر شاه شديد شده و همه سرگرم او هستند تا اين كه پسر شاه مُرد. شاه و اطرافيان بر اثر اشتغال به مصيبت آن پسر، مدتي همه چيز را فراموش كردند. پس از گذشت مدتي طولاني، شاه از منشي باايمان پرسيد: «مأموريت خود را به كجا رساندي؟»
 
 
 
منشي مؤمن گفت: «من از مكان الياس عليه السلام آگاهي ندارم.»
 
 
 
سپس الياس عليه السلام مخفيانه از كوه پايين آمد و به خانه مادر [[حضرت یونس]] عليه السلام رفت و شش ماه در آن جا مخفي شد... سپس به كوه بازگشت و خداوند پس از هفت سال زندگي مخفيانه او، به او وحي كرد: «هر چه مي ‎خواهي از من تقاضا كن.»
 
 
 
الياس عليه السلام عرض كرد: مرگم را برسان و مرا به پدرانم ملحق كن، كه من براي تو بني اسرائيل را خسته كردم و به خشم آوردم، و آنها مرا خسته كردند و به خشم آوردند.
 
 
 
خداوند فرمود: اكنون وقت آن نرسيده كه زمين و اهلش را از وجود تو خالي كنم، بلكه قوام و استواري زمين و اهلش به وجود تو است. تقاضا كن تا برآورم.
 
 
 
الياس عليه السلام عرض كرد: «انتقام مرا از آن كساني كه مرا آزردند و عرصه را بر من تنگ كردند بگير. باران رحمتت را از آنها قطع كن به طوري كه قطره‎اي آب باران نيايد مگر به شفاعت من.
 
 
 
خداوند سه سال قحطي را بر بني اسرائيل مسلط كرد. گرسنگي و قحطي آن ها را در فشار سختي قرار داد. بلا زده شدند و دچار مرگ هاي پي در پي گشتند، و فهميدند كه همه آن بلاها بر اثر نفرين الياس عليه السلام است. با كمال شرمندگي و حالت فلاكت بار خود را نزد الياس عليه السلام رساندند و گفتند: «همه ما مطيع تو هستيم، به داد ما برس.»
 
 
 
الياس عليه السلام همراه آن ها به شهر بَعْلُبك وارد شد، شاگردش «اَلْيسَع» نيز همراهش بود. به همراه هم نزد شاه رفتند و گفتگوي زير بين شاه و الياس عليه السلام رخ داد:
 
 
 
شاه: «تو بني اسرائيل را با قحطي، نابود كردي.»
 
 
 
الياس: «بلكه آن كسي آن ها را نابود كرد، كه آن ها را گمراه نمود.»
 
 
 
شاه: «از خدا بخواه كه آب به آن ها برساند.»
 
 
 
وقتي نيمه ‎هاي شب فرارسيد، الياس عليه السلام به [[دعا]] و راز و نياز پرداخت. سپس به اَلْيسَع فرمود: به اطراف آسمان بنگر چه مي ‎بيني.
 
 
 
او به آسمان نگريست و گفت: ابري را مي ‎نگرم.
 
 
 
الياس عليه السلام گفت: «مژده باد به شما به باران و آب، خود را حفظ كنيد كه غرق نشويد.»
 
 
 
خداوند باران پي در پي براي آن ها فرستاد. زمين سبز و خرم شد. الياس عليه السلام در ميان قوم آمد و مدتي آن ها در اطراف او بودند و در راه خداپرستي استوار ماندند. ولي پس از مدتي بر اثر غرور و سرمستي نعمت، بار ديگر غافل شدند، و [[حق]] الياس عليه السلام را انكار نموده و از دستور او سركشي كردند.
 
 
 
سرانجام خداوند دشمنانشان را بر آن ها مسلط كرد. دشمنان به ميانشان راه يافتند، و آن ها را سركوب نموده، شاه و همسرش را كشتند. و پيكر آنها را به همان باغي كه همسر شاه آن را غصب كرده بود و صاحب صالحش را كشته بود افكندند.
 
 
 
الياس عليه السلام پس از نابودي طاغوتيان، وصيت هاي خود را به وصي خود «اَلْيسَع» نمود و سپس به سوي آسمان عروج كرد، و لباس [[نبوت]] را از طرف خدا به اَلْيسَع عليه السلام پوشانيد. اَلْيسَع به هدايت بني اسرائيل پرداخت. بني اسرائيل از او اطاعت كرده و احترام شاياني به او نمودند.<ref> [[بحارالانوار]] ([[علامه مجلسی]])، ج 13، ص 393 ـ 396.</ref>
 
 
 
در حدیثی که از ابن عباس نقل شده آمده است: الياس پيغمبر (از كوه) به زير آمد و شش ماه نزد مادر حضرت يونس پنهان شد، سپس بجاى خويش برگشت، طولى نكشيد پسربچه آن زن كه از شير بازش گرفته بود، مرد، داغش بر دل مادر گران آمد، حركت كرد از كوهها بالا رفت تا «الياس» را پيدا كرد، گفت: پسرم ناگهان مرد و به دلم إلهام شد كه ترا شفيع قرار دهم تا خدا زنده‏‌اش فرمايد، پرسيد: كى مرده؟ گفت: امروز، هفتم است، الياس همراه زن حركت كرد و هفت روز راه رفت تا به منزل وى رسيد، آنگاه دست به دعا برداشت و كوشيد تا خدا بچه را به قدرت خويش زنده كرد، الياس برگشت، و چون پسر (يعنى همان يونس) چهل ‏ساله شد خداوند منصب پيمبريش داد و براى دعوت قومش مبعوثش كرد، چنانكه در قرآن مى‌‏فرمايد: «او را به سوى يك‏صد هزار يا بيشتر فرستاديم(صافات، 147) <ref>شیخ حر عاملی، الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، ص229</ref>
 
 
 
==الیاس و ادریس ==
 
برخی از مفسران در آیه‌های «و ‌زَکرِیا و یحیی و عیسی و اِلیاسَ کلٌّ مِنَ الصّلِحین»<ref>سوره انعام، آیه ۸۵.</ref> و «و ‌اِنَّ اِلیاسَ لَمِنَ المُرسَلین»<ref>سوره صافات، آیه ۱۲۳.</ref> [[الیاس]] را همان ادریس دانسته‌اند و ویژگی‌ها و داستان‌هایی که برای ادریس بیان شده است را در ذیل این آیات برای «الیاس» آورده‌اند.<ref>طبرسی، مجمع ‌البیان، ۱۳۷۲ش، ج‌۴، ص‌۵۱۰.</ref>
 
 
 
علامه حسن زاده آملی در این مورد می گوید:
 
:إلياس همان إدريس است زيرا آن حضرت را ظهور و غيبت بوده است و دو باره مبعوث شده است يك بار پيش از غيبت كه إدريس نبى بود، قوله تعالى: {{متن قرآن|وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ إِدْرِيسَ إِنَّهُ كانَ صِدِّيقاً نَبِيًّا، وَ رَفَعْناهُ مَكاناً عَلِيًّا}}<ref>سوره مريم، آيه 56- 57</ref> و زمان غيبتش سيصد و شصت و پنج سال بوده است، و پس از آن به اسم الياس رسول ظهور فرموده است، قوله سبحانه: {{متن قرآن|وَ إِنَّ إِلْياسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ}}<ref>سوره صافات، آيه 124</ref><ref>حسن زاده آملی، ممد الهمم در شرح فصوص الحكم، ص642</ref>
 
 
 
==پانویس==
 
<references/>
 
 
 
==منابع==
 
* ترجمه مجمع البيان، مترجمان، تهران: فراهانى، اول، 1360 ش.
 
* داستان پيامبران يا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم؛ يوسف عزيزى، تهران: انتشارات هاد، اول، 1380 ش.
 
* [[بحارالأنوار]]، علامه مجلسى؛ تهران.
 
* انوار درخشان، سيد محمدحسين حسينى همدانى؛ تهران، كتابفروشى لطفى، اول، 1404 ق.
 
* شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، الإيقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، ترجمه احمد جنتی، تهران، نوید، چاپ اول، 1362 ش.
 
* حسن زاده آملى، حسن، ممد الهمم در شرح فصوص الحكم، 1جلد، تهران، وزارت ارشاد، چاپ اول، 1378ش.
 
* طبرسی، فضل‌بن حسن، مجمع البیان فی‌ تفسیر‌ القرآن‌، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش.‌
 
 
{{پیامبران}}
 
{{پیامبران}}
 
{{قرآن}}
 
{{قرآن}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۸ ژانویهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۱۲:۰۸

حضرت الیاس علیه السلام از انبیای بنی اسرائیل و از نسل حضرت هارون علیه السلام است. نام وی دو بار در قرآن کریم ذکر گردیده و از صالحین معرفی شده است. اَلْیسَع نبی، وصیّ و پیامبر بعد از الیاس بود.

وجه تسمیه الیاس

لغت «الیاس» یک لغت عبری است و بیشتر لغویان آن را همان «ایلیا»ى عبرى به معناى «یهُوه خداى من است» به معنی «بزرگوار من خداست» دانسته اند و گفته‌اند: چون این واژه یونانى است، به پایان آن حرف «س» افزوده شده است؛ مانند: «هرمس».[۱]

حضرت الیاس در قرآن

حضرت الیاس از انبیای بنی اسرائیل است که در قرآن کریم‌ دو بار از او یاد شده:

  • «وَ زَکرِیا وَ یحْیى وَ عِیسَى وَ إِلْیاسَ کلٌّ مِّنَ الصَّالِحِینَ» و زکریا و یحیى و عیسى و الیاس را که همه از شایستگان بودند. (انعام، آیه ۸۵)
  • «وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنْ الْمُرْسَلِینَ» و به راستى الیاس از فرستادگان (ما) بود. (صافات، آیه ۱۲۳)

ذکر نام او براى سومین بار در قرآن در صورتى است که مراد از «إل یاسین» در آیه ۱۳۰ سوره صافات او باشد؛ «سَلامٌ عَلى إِلْ یاسِینَ * إِنّا کذلِک نَجْزِى المُحْسِنِینَ» درود بر الیاسین (درود بر پیروان الیاس) ما نیکوکاران را این گونه پاداش مى دهیم. کسى که این کلمه را (الیاسین) متصل خوانده گوید مراد از آن «الیاس» و پیروان او مى باشد. اما ابن عباس گوید: مراد از «آل یاسین»، آل محمد صلی الله علیه و آله است و «یاسین» یکى از نام هاى پیغمبر است.[۲]

خداوند در سوره الصافات در ده آیه از آیه ۱۲۳ الى ۱۳۲، شرح حال حضرت الیاس را بیان فرموده است و می فرماید: «وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ»: از جمله عباد خاص که ساحت پروردگار از آنان قدردانى فرموده الیاس پیامبر و رسول و از فرزندان و نواده هاى هارون بوده و در شهر بعلبک به رسالت اعزام شده است.

«إِذْ قالَ لِقَوْمِهِ أَلا تَتَّقُونَ»: جمله اذکر در تقدیر گرفته شده و خطاب به رسول خدا صلى اللّه علیه و آله است که: بیاد آور که الیاس به قوم بت پرست خود خطاب نموده و دعوت به خداپرستى مى نمود و آنان را تهدید نموده که به چه جهت از نعمت آفرینش کفران مى نمائید و از عقوبت آفریدگار جهان باید در حذر باشید.

«أَتَدْعُونَ بَعْلًا وَ تَذَرُونَ أَحْسَنَ الْخالِقِینَ»: چگونه بت بزرگ مشخصى را به نام بعل که ساکنان این سرزمین پرستش مى نمایند و از آفریدگار جهان که ریز و کلان موجودات صحنه هستى را از عدم آفریده اعراض مى نمائید.

«اللَّهَ رَبَّکمْ وَ رَبَّ آبائِکمُ الْأَوَّلِینَ»: در صورتى که آفریدگار جهان سلسله بشر را از آدم أبوالبشر و همه افراد اجداد و نیاکان و پیشینیان شما را از طریق توالد و تناسل آفریده و هر لحظه درباره تأمین وسایل زندگى هر یک از افراد بشر تدبیر مى نماید و از هرگونه نعمت و آسایش بشر را بهره مند فرموده و ربوبیت و تدبیر ساحت آفریدگار اختصاص به قومى دون قومى ندارد، همچنان که درباره بت پرستى هر قوم و قبیله اى براى خود بت و معبودى اتخاذ مى نمایند و به آنها اختصاص خواهد داشت.

«فَکذَّبُوهُ فَإِنَّهُمْ لَمُحْضَرُونَ»: در نتیجه مساعى الیاس و دعوت قوم خود به خداپرستى او را تکذیب نمودند و در نتیجه انکار و مبارزه آنان با دعوت الیاس قوم او براى اجراى عقوبت در صحنه قیامت احضار خواهند شد.

«إِلَّا عِبادَاللَّهِ الْمُخْلَصِینَ»: آیه مبنى بر استثناء از حکم بیگانگان است که در صحنه قیامت براى رسیدگى و اجراى عقوبت احضار خواهند شد و این حکم اختصاص به کفار دارد و درباره أهل توحید که به دعوت رسولان پاسخ مثبت داده و از مکتب خداپرستى پیروى نموده اند، در صحنه قیامت محشور مى شوند ولى در صف أهل توحید که پیشواى آنان رسولان آنان است، خواهد بود. و چنان چه کلمه (المخلصین) به هیئت جمع و مفعول مخلص باشد استثناء به طور منقطع خواهد بود، زیرا مخلص بفتح عباد به طور اطلاق پروردگار که عبودیت آنان به طور خلوص و به موهبت پروردگار است و صفت مخلص بفتح اختصاص به رسولان و پیامبران دارد.

«وَتَرَکنَا عَلَیهِ فِی الْآخِرِینَ»: از جمله بقاء آثار وجودى الیاس رسولان آنست که در آیات قرآنى ذکر نام و اشاره اى به آثار خیر و مساعى او درباره دعوت مردم به توحید یادآورى شده است.[۳]

حضرت الیاس در روایات

  • «مفضل بن عمر» مى گوید: به خانه امام صادق علیه السلام آمدیم و ایشان را مشاهده کردیم که به زبان سریانى جملاتى را بیان نموده و اشک مى ریزند. هنگامى که از ایشان علت را پرسیدیم فرمودند: الیاس پیامبر را به خاطر آوردم او یکى از بندگان صالح بنى اسرائیل بود که در مناجات خویش با خداوند مى گفت: پروردگارا آیا بعد از آن که روزها را به تشنگى و شب ها را به بیدارى گذرانده و گونه خویش را بر خاک آستانت مالیدم باز هم مرا به عذابت مبتلا خواهى نمود. خداوند نیز به او وحى فرستاد که مطمئن باشد هیچ گاه به عذاب خویش گرفتارش نخواهد کرد. الیاس مجدداً مناجات خویش را تکرار نمود و ذات بارى تعالى به او خطاب کرد که: اى بنده من وقتى ما وعده نمودیم حتما بدان جامه عمل خواهیم پوشانید. قسمتى از مناجات الیاس این گونه است. «أتراک معذّبى بنارک و قد أظمأت لک هو أجرى؟ أتراک معذبى و قد غفرت لک فی التراب وجهى؟ اتراک معذبى و قد اجتنبت لک المعاصى؟ اتراک معذبى و قد أصهرت لک لیلى؟».[۴]
  • از ابن عباس روایت شده: هنگامی که یوشع بن نون بعد از حضرت موسی‌ علیه السلام بر سرزمین شام مسلط شد، آن را بین طوایف سبطی ‎ها(ی دوازده گانه) تقسیم نمود، یکی از آن گروه ها که الیاس علیه السلام در میانشان بود در سرزمین بَعْلُبَک (که اکنون یکی از شهرهای لبنان است) سکونت نمودند. خداوند الیاس علیه السلام را به عنوان پیامبر، برای هدایت مردم بَعْلُبک فرستاد، الیاس به آن شهر وارد شد و مردم آنجا را از بت پرستی برحذر داشت و آن ها را به سوی خدای یکتا و بی ‎همتا فراخواند. بَعْلُبک در آن عصر، شاهی به نام «لاجب» داشت که مردم را به پرستش بت فرامی ‎خواند که نام آن «بَعْلُ» بود. طبق سخن خدا در قرآن (آیات ۱۲۴ تا ۱۲۸ سوره صافات) «مردم بَعْلُبک، سخن الیاس را تکذیب کردند و از دعوت او اطاعت ننمودند.» ... الیاس علیه السلام از دست آنها گریخت و به پشت کوهها و درون غارها رفت و در آن جا هفت سال مخفیانه زندگی کرد... حضرت الیاس پس از نابودی طاغوتیان، وصیت های خود را به وصی و شاگرد خود «اَلْیسَع» نمود و سپس به سوی آسمان عروج کرد، و لباس نبوت را از طرف خدا به اَلْیسَع علیه السلام پوشانید. اَلْیسَع به هدایت بنی اسرائیل پرداخت. بنی اسرائیل از او اطاعت کرده و احترام شایانی به او نمودند.[۵]
  • در حدیث دیگری که از ابن عباس نقل شده آمده است: الیاس پیغمبر (از کوه) به زیر آمد و شش ماه نزد مادر حضرت یونس پنهان شد، سپس بجاى خویش برگشت، طولى نکشید پسربچه آن زن که از شیر بازش گرفته بود، مُرد و داغش بر دل مادر گران آمد، حرکت کرد از کوهها بالا رفت تا «الیاس» را پیدا کرد، گفت: پسرم ناگهان مرد و به دلم إلهام شد که ترا شفیع قرار دهم تا خدا زنده‏‌اش فرماید، پرسید: کى مرده؟ گفت: امروز، هفتم است، الیاس همراه زن حرکت کرد و هفت روز راه رفت تا به منزل وى رسید، آنگاه دست به دعا برداشت و کوشید تا خدا بچه را به قدرت خویش زنده کرد، الیاس برگشت، و چون پسر (یعنى همان یونس) چهل ‏ساله شد خداوند منصب پیمبری اش داد و براى دعوت قومش مبعوثش کرد، چنانکه در قرآن مى‌‏فرماید: «او را به سوى یک‏صد هزار یا بیشتر فرستادیم (صافات، ۱۴۷).[۶]

الیاس و ادریس

برخی از مفسران در آیه‌های «و ‌زَکرِیا و یحیی و عیسی و اِلیاسَ کلٌّ مِنَ الصّلِحین»[۷] و «و ‌اِنَّ اِلیاسَ لَمِنَ المُرسَلین»[۸] «الیاس» را همان «ادریس» دانسته‌اند و ویژگی‌ها و داستان‌هایی که برای ادریس بیان شده است را در ذیل این آیات برای «الیاس» آورده‌اند.[۹]

علامه حسن زاده آملی در این مورد می گوید: إلیاس همان إدریس است زیرا آن حضرت را ظهور و غیبت بوده است و دوباره مبعوث شده است، یک بار پیش از غیبت که إدریس نبى بود، قوله تعالى: وَ اذْکرْ فِی الْکتابِ إِدْرِیسَ إِنَّهُ کانَ صِدِّیقاً نَبِیا، وَ رَفَعْناهُ مَکاناً عَلِیا[۱۰] و زمان غیبتش ۳۶۵ سال بوده است، و پس از آن به اسم الیاس رسول ظهور فرموده است، قوله سبحانه: وَ إِنَّ إِلْیاسَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ.[۱۱][۱۲]

پانویس

  1. واژه‌هاى دخیل، آرتور جفری، ص ۱۲۷.
  2. ترجمه مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ج۲۱، ص۴۳.
  3. انوار درخشان، سید محمدحسین حسینى همدانى، ج۱۴، ص۶۵.
  4. داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم، یوسف عزیزی، ص۴۵۱.
  5. بحارالانوار، علامه مجلسی، ج ۱۳، ص ۳۹۳ ـ ۳۹۶.
  6. شیخ حر عاملی، الإیقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، ص۲۲۹
  7. سوره انعام، آیه ۸۵.
  8. سوره صافات، آیه ۱۲۳.
  9. طبرسی، مجمع ‌البیان، ۱۳۷۲ش، ج‌۴، ص‌۵۱۰.
  10. سوره مریم، آیه ۵۶- ۵۷
  11. سوره صافات، آیه ۱۲۴
  12. حسن زاده آملی، ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، ص۶۴۲

منابع

  • ترجمه مجمع البیان، مترجمان، تهران: فراهانى، چاپ اول، ۱۳۶۰ش.
  • داستان پیامبران یا قصه هاى قرآن از آدم تا خاتم؛ یوسف عزیزى، تهران: انتشارات هاد، چاپ اول، ۱۳۸۰ش.
  • بحارالأنوار، علامه مجلسى؛ تهران.
  • انوار درخشان، سید محمدحسین حسینى همدانى؛ تهران، کتابفروشى لطفى، چاپ اول، ۱۴۰۴ق.
  • الإیقاظ من الهجعة بالبرهان على الرجعة، شیخ حر عاملى، ترجمه احمد جنتی، تهران، نوید، چاپ اول، ۱۳۶۲ش.
  • ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، حسن زاده آملى، ۱جلد، تهران، وزارت ارشاد، چاپ اول، ۱۳۷۸ش.
  • مجمع البیان فی‌ تفسیر‌ القرآن‌، طبرسی، تهران، انتشارات ناصر خسرو، ۱۳۷۲ش.

مطالب مرتبط

پیامبران
پیامبران اولوالعزم
محمد (ص) * عیسی * موسی * نوح * ابراهیم
سایر پیامبران
آدم * ادریس * یعقوب * یوسف * یونس * اسحاق * اسماعیل * الیاس * ایوب * خضر * داوود * سلیمان * ذوالکفل * زکریا * شعیب * صالح * لوط * هارون * هود * یحیی * یسع * شعیا * اِرميا * جرجیس * حبقوق * يوشع بن نون


قرآن
متن و ترجمه قرآن
اوصاف قرآن (اسامی و صفات قرآن، اعجاز قرآن، عدم تحریف در قرآن)
اجزاء قرآن آیه، سوره، جزء، حزب، حروف مقطعه
ترجمه و تفسیر قرآن تاریخ تفسیر، روشهای تفسیری قرآن، سیاق آیات، اسرائیلیات، تاویل، فهرست تفاسیر شیعه، فهرست تفاسیر اهل سنت، ترجمه های قرآن
علوم قرآنی تاریخ قرآن: نزول قرآن، جمع قرآن، شان نزول، کاتبان وحی، قراء سبعه
دلالت الفاظ قرآن: عام و خاص، مجمل و مبین، مطلق و مقید، محکم و متشابه، مفهوم و منطوق، نص و ظاهر، ناسخ و منسوخ
تلاوت قرآن تجوید، آداب قرائت قرآن، تدبر در قرآن
رده ها: سوره های قرآن * آیات قرآن * واژگان قرآنی * شخصیت های قرآنی * قصه های قرآنی * علوم قرآنی * معارف قرآن