رعایت سطح مخاطب عام متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

توحید صفاتی: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(حذف رده اضافی)
 
(۱۵ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
'''منبع:''' توحيد از ديدگاه آيات و روايات ، جلد 1، صفحه 27
+
{{خوب}}
 +
«توحید صفاتى» از نظر [[شیعه]] یعنى اعتقاد به اینکه صفات [[خداوند]] عین ذات او هستند و چنین نیست که این صفات، زاید بر ذاتش باشد؛ آن چنانکه [[اشاعره]] پنداشته‌اند. کمال مطلق بودن خدا و راه نداشتن ترکیب در ذات او، از دلایل توحید صفاتی است.
  
'''نویسنده:''' جعفر كريمى
+
==معنای توحید صفاتی==
 +
معنای رایج «توحید صفاتی» که در [[علم کلام]] مطرح شده این است که صفات [[خدا]] زائد بر ذات خدا نیست، صفات ذاتی خدا، مثل [[علم الهی|علم]]، [[قدرت الهی|قدرت]] و حیات، زائد بر ذات نیستند.
  
توحيد صفاتى يعنى، اعتقاد به اين  كه صفات خداوند عين ذات او و عين يكديگرند. و همان گونه كه ذات او ازلى و ابدى است، صفات ذاتى او همچون علم و قدرت نيز ازلى و ابدى مى باشد و اين  چنين نيست كه اين صفات، زايد بر ذاتش بوده و جنبه عارض و معروض داشته باشد، بلكه عين ذات اوست.
+
در علم کلام، [[اشاعره]] و پیشگامان آنها اهل حدیث قائل بودند که ذات خدا غیر از صفات خدا است و صفات خدا زائد بر ذات خدا است. در واقع به هشت «قدیم» قائل بودند؛ یعنی یک ذات و هفت صفتِ زائد بر ذات که آن هفت صفت عبارت بود از: علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، اراده و کلام.  
  
به طور مثال، اگر مى گوييم خدا عالم است، به  اين معنا نيست كه علم خدا بر ذاتش عارض شده، بلكه به اين معناست كه خدا عين علم است، اما درباره موجودى مانند انسان، صفات علم و قدرت، خارج از ذات و حقيقت وجود او مى باشد؛ زيرا در زمانى فاقد اين صفات و در زمانى ديگر واجد آن‌ها مى شود. از سوى ديگر، صفات خدا نيز از يكديگر جدا نبوده، بلكه هر يك از صفات او عين ديگرى است؛ يعنى، حقيقت علم او غير از قدرتش نيست، بلكه سراسر وجود او علم و قدرت و ديگر صفات ذاتى او مى باشد و تمام صفات او عين يكديگرند.
+
در مقابل این دیدگاه، [[امامیه]] و [[معتزله]] قائل بودند به اینکه صفات ذاتی خدا عین ذات خدا است. به طور مثال، اگر مى گوییم خدا عالم است، به  این معنا نیست که علم خدا بر ذاتش عارض شده، بلکه به این معناست که خدا عین علم است، اما درباره موجودى مانند [[انسان]]، صفات علم و قدرت، خارج از ذات و حقیقت وجود او مى باشد؛ زیرا در زمانى فاقد این صفات و در زمانى دیگر واجد آن‌ها مى شود.
  
[[قرآن كريم]] در مقام بيان تنزيه خداوند از هر گونه توصيف شرك آلود مى فرمايد: «سُبْحانَ رَبِّكَ رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا يَصِفُونَ<ref> [[سوره صافات]](37)، آيه 180.</ref>؛ منزه است پروردگارت؛ پروردگار باعزت (و قدرت)، از توصيف هايى كه آنان مى كنند».
+
[[قرآن کریم]] در مقام بیان تنزیه خداوند از هر گونه توصیف [[شرک]] آلود مى فرماید: {{متن قرآن|««سُبْحانَ رَبِّک رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یصِفُونَ»}}<ref> [[سوره صافات]]، آیه ۱۸۰.</ref>؛ منزه است پروردگارت؛ پروردگار باعزت (و قدرت)، از توصیف هایى که آنان مى کنند».
  
ابوبصير مى گويد: از [[امام صادق]] عليه السلام شنيدم كه مى فرمود: «لَمْ يَزَلِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ رَبُّنا وَالْعِلْمُ ذاتُهُ وَلامَعْلُومَ وَالسَّمْعُ ذاتُهُ وَلامَسْمُوعَ وَالْبَصَرُ ذاتُهُ وَلامُبْصَرَ وَالْقُدْرَةُ ذاتُهُ وَلامَقْدُورَ...<ref> التوحيد، [[شيخ صدوق]]، ص 139.</ref>؛ پيوسته خداى ما عالم و علم او عين ذاتش بوده، با اين كه معلومى (جهان) نبود و شنوايى و بينايى و توانايى عين ذات او بود، هر چند چيزى از شنيدنى ها و ديدنى ها و آنچه متعلق قدرت قرار گيرد، وجود نداشت».
+
[[ابو بصیر|ابوبصیر]] مى گوید: از [[امام صادق]] علیه السلام شنیدم که مى فرمود: «لَمْ یزَلِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ رَبُّنا وَالْعِلْمُ ذاتُهُ وَلامَعْلُومَ وَالسَّمْعُ ذاتُهُ وَلامَسْمُوعَ وَالْبَصَرُ ذاتُهُ وَلامُبْصَرَ وَالْقُدْرَةُ ذاتُهُ وَلامَقْدُورَ...»<ref> شیخ صدوق، التوحید، ص ۱۳۹.</ref>؛ پیوسته خداى ما عالم و علم او عین ذاتش بوده، با این که معلومى (جهان) نبود و شنوایى و بینایى و توانایى عین ذات او بود، هر چند چیزى از شنیدنى ها و دیدنى ها و آنچه متعلق قدرت قرار گیرد، وجود نداشت».
  
'''دلايل اتحاد ذات خدا با صفات او'''
+
==دلایل توحید صفاتی==
  
'''<I>1. كمال مطلق و نامحدود بودن ذات حق :</I>'''
+
===کمال مطلق و نامحدود بودن ذات خدا===
  
خداوند وجودى نامحدود و بى نهايت از هر جهت است از اين رو، هيچ صفت كمالى بيرون از ذات او وجود ندارد و هر چه هست، در ذات او جمع است. و اگر صفات ما همانند علم و قدرت، زايد بر ذات ما هستند، دليل آن محدوديت ماست كه روزى فاقد آن‌ها و روزى دارنده آن‌ها هستيم و نيز هر يك از صفات علم و قدرت در وجود ما جداى از يكديگرند؛ چرا كه قدرت مربوط به جسم و علم مربوط به [[روح]] ماست. اما در ذات نامحدود خداوند، كه كمال مطلق مى باشد و دومى براى او قابل تصور نيست، هيچ صفتى خارج از آن نمى توان تصور كرد.
+
[[خداوند]] متعال وجودى نامحدود و بى نهایت از هر جهت است، از این رو، هیچ صفت کمالى بیرون از ذات او وجود ندارد و هر چه هست، در ذات او جمع است. و اگر صفات ما همانند علم و قدرت، زاید بر ذات ما هستند، دلیل آن محدودیت ماست که روزى فاقد آن‌ها و روزى دارنده آن‌ها هستیم و نیز هر یک از صفات علم و قدرت در وجود ما جداى از یکدیگرند؛ چرا که قدرت مربوط به جسم و علم مربوط به [[روح]] ماست. اما در ذات نامحدود خداوند که کمال مطلق مى باشد و دومى براى او قابل تصور نیست، هیچ صفتى خارج از ذات آن نمى توان تصور کرد.
  
حضرت [[امام على]] عليه السلام در نفى صفات زايد بر ذات خداوند مى فرمايد: «مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ ابْطَلَ ازَلَهُ وَ مَنْ قالَ كَيْفَ فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ وَ مَنْ قالَ ايْنَ فَقَدْ حَيَّزَهُ، عالِمٌ اذْ لا مَعْلُومَ وَ رَبٌّ اذْ لا مَرْبُوبَ وَ قادِرٌ اذْ لا مَقْدُورَ<ref> [[نهج  البلاغه]]، خطبه 152.</ref>؛ كسى كه او را (به صفات زايد بر ذات) توصيف نمايد، او را محدود دانسته و كسى كه او را محدود داند، او را شمارش كرده و كسى كه او را شمارش كند، ازلى بودن او را ابطال نموده و كسى كه بگويد چگونه است، او را (به صفات زايد بر ذات) توصيف كرده و كسى كه بگويد كجاست، مكانى براى او قرار داده است. دانا و پروردگار و توانا بوده، آن‌گاه كه معلوم و پرورده شده و مقدورى نبوده. (زيرا ذات او عين كمالات است.)
+
[[امام على]] علیه السلام در نفى صفات زاید بر ذات خداوند مى فرماید: «مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ ابْطَلَ أزَلَهُ وَ مَنْ قالَ کیفَ فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ وَ مَنْ قالَ أینَ فَقَدْ حَیزَهُ، عالِمٌ إذْ لا مَعْلُومَ وَ رَبٌّ إذْ لا مَرْبُوبَ وَ قادِرٌ إذْ لا مَقْدُورَ»؛<ref> نهج  البلاغه، خطبه ۱۵۲.</ref> کسى که او را (به صفات زاید بر ذات) توصیف نماید، او را محدود دانسته و کسى که او را محدود داند، او را شمارش کرده و کسى که او را شمارش کند، ازلى بودن او را ابطال نموده و کسى که بگوید چگونه است، او را (به صفات زاید بر ذات) توصیف کرده و کسى که بگوید کجاست، مکانى براى او قرار داده است. دانا و پروردگار و توانا بوده، آن‌گاه که معلوم و پرورده شده و مقدورى نبوده (زیرا ذات او عین کمالات است).
  
'''<I>2- راه نداشتن تركيب در ذات خداوند:</I>'''
+
===راه نداشتن ترکیب در ذات خداوند===
  
نتيجه يگانگى ذات و صفات، پيراسته بودن ذات خداوند از هر گونه جزء داشتن است، در صورتى كه اگر ذات او را غير از صفات او و آن دو را عارض و معروض يكديگر بدانيم و يا صفات او را از هم ديگر جدا بدانيم، نتيجه اش دوگانگى و تركيب خواهد بود. و موجود مركب از ذات و صفات، به اجزاى خويش نيازمند است، در حالى كه پيش از اين ثابت شد كه هيچ گونه تركيب خارجى و عقلى در ذات پاك خداوند راه ندارد و او از هر احتياج و نيازى پيراسته است.  
+
نتیجه یگانگى ذات و صفات، پیراسته بودن ذات خداوند از هر گونه جزء داشتن است، در صورتى که اگر ذات او را غیر از صفات او و آن دو را عارض و معروض یکدیگر بدانیم و یا صفات او را از همدیگر جدا بدانیم، نتیجه اش دوگانگى و ترکیب خواهد بود. و موجود مرکب از ذات و صفات، به اجزاى خویش نیازمند است، در حالى ثابت شده که هیچ گونه ترکیب خارجى و عقلى در ذات پاک خداوند راه ندارد ([[توحید ذاتی]]) و او از هر احتیاج و نیازى پیراسته است.  
  
حضرت على عليه السلام مى فرمايد: «وَ كَمالُ الْاخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ لِشَهادَةِ كُلِّ صِفَةٍ انَّها غَيْرُالْمَوْصُوفِ وَ شَهادَةِ كُلِّ مَوْصُوفٍ انَّهُ غَيْرُالصِّفَةِ، فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ<ref> نهج  البلاغه، خطبه 1.</ref>؛ توحيد خالص، پيراستن او از صفات (زايد بر ذات) است؛ زيرا هر صفتى گواهى مى دهد كه با موصوف خود مغايرت دارد و هر موصوفى گواهى مى دهد كه وجود او غير از وجود صفت است. پس هر كس خدا را توصيف كند (و صفات او را زايد بر ذات او بداند)، پس او را با چيزى (قديم ديگرى) همراه ساخته و در نتيجه، او را دوگانه دانسته است و آن كس كه او را دوگانه بداند (و بگويد ذات او غير از صفت است)، براى او جزئى قايل شده و كسى كه اجزايى براى او تصور كند، او را درست نشناخته است».
+
حضرت على علیه السلام مى فرماید: «وَ کمالُ الْاخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ لِشَهادَةِ کلِّ صِفَةٍ انَّها غَیرُالْمَوْصُوفِ وَ شَهادَةِ کلِّ مَوْصُوفٍ انَّهُ غَیرُالصِّفَةِ، فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ؛<ref> نهج  البلاغه، خطبه ۱.</ref> توحید خالص، پیراستن او از صفات (زاید بر ذات) است؛ زیرا هر صفتى گواهى مى دهد که با موصوف خود مغایرت دارد و هر موصوفى گواهى مى دهد که وجود او غیر از وجود صفت است. پس هر کس خدا را توصیف کند (و صفات او را زاید بر ذات او بداند)، پس او را با چیزى (قدیم دیگرى) همراه ساخته و در نتیجه، او را دوگانه دانسته است و آن کس که او را دوگانه بداند (و بگوید ذات او غیر از صفت است)، براى او جزئى قایل شده و کسى که اجزایى براى او تصور کند، او را درست نشناخته است».
  
'''آيا تعدد صفات با بساطت ذات، منافات دارد؟'''
+
'''آیا تعدد صفات خدا با بساطت ذات او، منافات دارد؟'''
  
با توجه به بسيط بودن ذات خداوند و پيراستگى او از هر گونه جزء داشتن، اكنون اين سؤال مطرح مى شود كه چگونه براى خداوند، صفات متعددى مانند علم، قدرت، حيات و... را اثبات مى نماييم و آيا نتيجه تعدد صفات، تركيب ذات پاك خداوند با اين صفات گوناگون است؟ در پاسخ، بايد گفت: هر چند خداوند ذات بسيطى است كه هيچ گونه تكثرى در آن راه ندارد، اما [[عقل]] انسان با توجه به نوعى از كمال كه آن را درك مى كند، آن را با قيد «نامتناهى» به خدا نسبت مى دهد و به دليل همين محدوديت عقلى ماست كه صفات متعدد را به خداوند نسبت مى دهيم، وگرنه در عالم خارج، صفاتى متعدد و جدا از ذات خداوند وجود ندارد و اين جدايى تنها در عالمِ مفهوم است.
+
با توجه به بسیط بودن ذات خداوند و پیراستگى او از هر گونه جزء داشتن، اکنون این سؤال مطرح مى شود که چگونه براى خداوند، صفات متعددى مانند علم، قدرت، حیات و... را اثبات مى نماییم و آیا نتیجه تعدد صفات، ترکیب ذات پاک خداوند با این صفات گوناگون است؟ در پاسخ، باید گفت: هر چند خداوند ذات بسیطى است که هیچ گونه تکثرى در آن راه ندارد، اما [[عقل]] انسان با توجه به نوعى از کمال که آن را درک مى کند، آن را با قید «نامتناهى» به خدا نسبت مى دهد و به دلیل همین محدودیت عقلى ماست که صفات متعدد را به خداوند نسبت مى دهیم، وگرنه در عالم خارج، صفاتى متعدد و جدا از ذات خداوند وجود ندارد و این جدایى تنها در عالمِ مفهوم است.
  
[[امام صادق]] عليه السلام در توصيف خداوند، مى فرمايد: «رَبُّنا نُورِىُّ الذَّاتِ، عالِمُ الذَّاتِ، صَمَدِىُّ الذَّاتِ<ref> التوحيد، ص 140.</ref>؛ پروردگار ما ذاتش سراپا نور است، تمام ذاتش عالم است، تمام ذاتش صمد است».
+
[[امام صادق]] علیه السلام در توصیف خداوند، مى فرماید: «رَبُّنا نُورِىُّ الذَّاتِ، عالِمُ الذَّاتِ، صَمَدِىُّ الذَّاتِ<ref> التوحید، ص ۱۴۰.</ref>؛ پروردگار ما ذاتش سراپا نور است، تمام ذاتش عالم است، تمام ذاتش صمد است».
  
'''نظريه جدايى صفات خدا از ذات او'''
+
==نظریه جدایى صفات خدا از ذات او==
  
يكى از ديدگاه ها درباره صفات ذات خدا، نظريه گروهى به نام اشاعره (پيروان ابوالحسن اشعرى) است كه گفته اند: صفات الهى چيزى خارج از ذات اويند همواره ملازم با ذات خدا بوده و همانند او، قديم و ازلى اند. اينان معتقد به «قدماى هشت گانه» شده اند كه عبارت است از ذات الهى، به اضافه هفت صفت ذاتى و قديم ديگر.
+
یکى از دیدگاه ها درباره صفات ذات خدا، نظریه گروهى به نام [[اشاعره]] (پیروان [[ابوالحسن اشعری|ابوالحسن اشعرى]]) است که گفته اند: صفات الهى چیزى خارج از ذات اویند و همواره ملازم با ذات خدا بوده و همانند او، قدیم و ازلى اند. اینان معتقد به «قدماى هشت گانه» شده اند که عبارت است از ذات الهى، به اضافه هفت صفت ذاتى و قدیم دیگر (علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، اراده و کلام).
  
'''نقد اين نظريه'''  
+
'''نقد این نظریه:'''
  
يكى از اشكالات وارد بر نظريه اشاعره اين است كه اگر هر يك از صفات الهى داراى مصداق هايى خارج از ذات الهى و بى نياز از آفريننده فرض شوند، در اين صورت قديم و واجب بالذات، منحصر به ذات خداوند نمى باشد و بايد به جاى يك قديم ازلى، معتقد به هشت واجب و قديم گرديد. و اين با توحيد ذات سازگارى ندارد و موجب شرك در ذات است كه هيچ مسلمانى نمى تواند به آن ملتزم گردد.
+
یکى از اشکالات وارد بر نظریه اشاعره این است که اگر هر یک از صفات الهى داراى مصداق هایى خارج از ذات الهى و بى نیاز از آفریننده فرض شوند، در این صورت قدیم و واجب بالذات، منحصر به ذات خداوند نمى باشد و باید به جاى یک قدیم ازلى، معتقد به هشت واجب و قدیم گردید. و این با [[توحید ذاتی|توحید ذاتی]] سازگارى ندارد و موجب شرک در ذات است که هیچ مسلمانى نمى تواند به آن ملتزم گردد.
  
حسين بن خالد مى گويد: از حضرت امام على بن موسى الرضا عليه السلام شنيدم كه فرمود: پيوسته از ازل، خداوند تبارك و تعالى عالم، قادر، حى، قديم، شنوا و بينا بوده است. پس من گفتم: اى فرزند [[رسول خدا]]، گروهى مى گويند كه خداوند عزوجل از ازل عالم به علمى است، قادر به قدرتى است، داراى حياتى است، قديم به قدمتى است، سميع به سمعى است و بينا به بينايى است.  
+
حسین بن خالد مى گوید: از [[امام رضا علیه السلام|امام على بن موسى الرضا]] علیه السلام شنیدم که فرمود: خداوند تبارک و تعالى پیوسته از ازل، عالم، قادر، حىّ، قدیم، شنوا و بینا بوده است. پس من گفتم: اى فرزند [[رسول خدا]]، گروهى مى گویند که خداوند عزوجل از ازل عالم به علمى است، قادر به قدرتى است، داراى حیاتى است، قدیم به قدمتى است، سمیع به سمعى است و بینا به بینایى است.  
  
امام عليه السلام فرمود: هر كس اين را بگويد و به آن معتقد گردد، پس همراه خدا، خدايان ديگرى انتخاب كرده و بهره اى از ولايت ما ندارد. آنگاه فرمود: خداوند عزوجل پيوسته از ازل، علم، قدرت، حيات، قديم بودن، شنوايى و بينايى جزو ذاتش بوده و او بلندمرتبه و بزرگ تر است از آن  چه مشركان و تشبيه كنندگان مى گويند.<ref> التوحيد، ص 140.</ref>
+
امام علیه السلام فرمود: هر کس این را بگوید و به آن معتقد گردد، پس همراه خدا، خدایان دیگرى انتخاب کرده و بهره اى از [[ولایت]] ما ندارد. آنگاه فرمود: خداوند عزوجل پیوسته از ازل، علم، قدرت، حیات، قدیم بودن، شنوایى و بینایى جزو ذاتش بوده و او بلندمرتبه و بزرگ تر است از آن  چه مشرکان و تشبیه کنندگان مى گویند.<ref> شیخ صدوق، التوحید، ص ۱۴۰.</ref>
  
اشكال دوم بر نظريه [[اشاعره]] اين است كه اگر هر يك از [[صفات الهى]] مصداق و مابه  ازاى جداگانه اى داشته باشد يا اين است كه مصاديق آن‌ها در داخل ذات الهى فرض مى شوند كه لازمه اش اين است كه ذات الهى مركب  از اجزا باشد و قبلًا ثابت كرديم كه چنين چيزى محال است. و يا اين كه مصاديق آن‌ها خارج از ذات الهى و آفريده خدا تصور مى شود كه مستلزم آن است كه ذات الهى كه طبق فرض، فاقد اين صفات است، آن‌ها را بيافريند و سپس به آن‌ها متصف گردد. در صورتى كه محال است علت هستى  بخش در ذات خود، فاقد كمالات مخلوقاتش باشد و يا براى رسيدن به صفاتى همچون علم، حيات و قدرت، از آفريدگانش استمداد بگيرد و به آن‌ها نيازمند باشد.
+
اشکال دوم بر نظریه [[اشاعره]] این است که اگر هر یک از صفات الهى مصداق و مابازاى جداگانه اى داشته باشد، یا این است که مصادیق آن‌ها در داخل ذات الهى فرض مى شوند که لازمه اش این است که ذات الهى مرکب از اجزاء باشد و قبلًا ثابت کردیم که چنین چیزى محال است؛ و یا این که مصادیق آن‌ها خارج از ذات الهى و آفریده خدا تصور مى شود که مستلزم آن است که ذات الهى که طبق فرض، فاقد این صفات است، آن‌ها را بیافریند و سپس به آن‌ها متصف گردد. در صورتى که محال است علت هستى  بخش در ذات خود، فاقد کمالات مخلوقاتش باشد و یا براى رسیدن به صفاتى همچون علم، حیات و قدرت، از آفریدگانش استمداد بگیرد و به آن‌ها نیازمند باشد.
  
==پانویس ==
+
به عبارت دیگر، اگر خدا فقط آن ذات باشد نه مجموع ذات و صفات، در این صورت خدا که همان ذات خدا است، به غیر خود محتاج می‌شود، چون علم چیزی غیر از خدا است و زائد بر ذات است. بنابراین خدا در علم محتاج به چیز دیگری به نام علم می‌شود که عین ذات او نیست. یا در قدرت نیازمند به چیز دیگری غیر از ذات خودش است، در حیات نیازمند به چیز دیگری غیر از ذات خود است. در حالی که نیازمند بودن از ویژگیهای ممکن الوجود و مخلوقات است، و این برخلاف خالق بودن خدا است.
 +
 
 +
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
[[Category:توحيد]]
+
 
 +
==منابع==
 +
 
 +
*توحید از دیدگاه آیات و روایات، جعفر کریمى، ج ۱، ص ۲۷.
 +
*"توحید صفاتی"، [https://imanoor.com/blog/unity-of-attributes/ پایگاه ایمانور]، رضا برنجکار.
 +
 
 +
{{اعتقادات شیعه}}
 +
[[رده:توحید]]
 +
[[رده: مقاله های مهم]]
 +
 
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= متوسط
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده= دارد
 +
}}

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۶ نوامبر ۲۰۲۲، ساعت ۰۷:۴۸

«توحید صفاتى» از نظر شیعه یعنى اعتقاد به اینکه صفات خداوند عین ذات او هستند و چنین نیست که این صفات، زاید بر ذاتش باشد؛ آن چنانکه اشاعره پنداشته‌اند. کمال مطلق بودن خدا و راه نداشتن ترکیب در ذات او، از دلایل توحید صفاتی است.

معنای توحید صفاتی

معنای رایج «توحید صفاتی» که در علم کلام مطرح شده این است که صفات خدا زائد بر ذات خدا نیست، صفات ذاتی خدا، مثل علم، قدرت و حیات، زائد بر ذات نیستند.

در علم کلام، اشاعره و پیشگامان آنها اهل حدیث قائل بودند که ذات خدا غیر از صفات خدا است و صفات خدا زائد بر ذات خدا است. در واقع به هشت «قدیم» قائل بودند؛ یعنی یک ذات و هفت صفتِ زائد بر ذات که آن هفت صفت عبارت بود از: علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، اراده و کلام.

در مقابل این دیدگاه، امامیه و معتزله قائل بودند به اینکه صفات ذاتی خدا عین ذات خدا است. به طور مثال، اگر مى گوییم خدا عالم است، به این معنا نیست که علم خدا بر ذاتش عارض شده، بلکه به این معناست که خدا عین علم است، اما درباره موجودى مانند انسان، صفات علم و قدرت، خارج از ذات و حقیقت وجود او مى باشد؛ زیرا در زمانى فاقد این صفات و در زمانى دیگر واجد آن‌ها مى شود.

قرآن کریم در مقام بیان تنزیه خداوند از هر گونه توصیف شرک آلود مى فرماید: ««سُبْحانَ رَبِّک رَبِّ الْعِزَّةِ عَمَّا یصِفُونَ»[۱]؛ منزه است پروردگارت؛ پروردگار باعزت (و قدرت)، از توصیف هایى که آنان مى کنند».

ابوبصیر مى گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که مى فرمود: «لَمْ یزَلِ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ رَبُّنا وَالْعِلْمُ ذاتُهُ وَلامَعْلُومَ وَالسَّمْعُ ذاتُهُ وَلامَسْمُوعَ وَالْبَصَرُ ذاتُهُ وَلامُبْصَرَ وَالْقُدْرَةُ ذاتُهُ وَلامَقْدُورَ...»[۲]؛ پیوسته خداى ما عالم و علم او عین ذاتش بوده، با این که معلومى (جهان) نبود و شنوایى و بینایى و توانایى عین ذات او بود، هر چند چیزى از شنیدنى ها و دیدنى ها و آنچه متعلق قدرت قرار گیرد، وجود نداشت».

دلایل توحید صفاتی

کمال مطلق و نامحدود بودن ذات خدا

خداوند متعال وجودى نامحدود و بى نهایت از هر جهت است، از این رو، هیچ صفت کمالى بیرون از ذات او وجود ندارد و هر چه هست، در ذات او جمع است. و اگر صفات ما همانند علم و قدرت، زاید بر ذات ما هستند، دلیل آن محدودیت ماست که روزى فاقد آن‌ها و روزى دارنده آن‌ها هستیم و نیز هر یک از صفات علم و قدرت در وجود ما جداى از یکدیگرند؛ چرا که قدرت مربوط به جسم و علم مربوط به روح ماست. اما در ذات نامحدود خداوند که کمال مطلق مى باشد و دومى براى او قابل تصور نیست، هیچ صفتى خارج از ذات آن نمى توان تصور کرد.

امام على علیه السلام در نفى صفات زاید بر ذات خداوند مى فرماید: «مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ ابْطَلَ أزَلَهُ وَ مَنْ قالَ کیفَ فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ وَ مَنْ قالَ أینَ فَقَدْ حَیزَهُ، عالِمٌ إذْ لا مَعْلُومَ وَ رَبٌّ إذْ لا مَرْبُوبَ وَ قادِرٌ إذْ لا مَقْدُورَ»؛[۳] کسى که او را (به صفات زاید بر ذات) توصیف نماید، او را محدود دانسته و کسى که او را محدود داند، او را شمارش کرده و کسى که او را شمارش کند، ازلى بودن او را ابطال نموده و کسى که بگوید چگونه است، او را (به صفات زاید بر ذات) توصیف کرده و کسى که بگوید کجاست، مکانى براى او قرار داده است. دانا و پروردگار و توانا بوده، آن‌گاه که معلوم و پرورده شده و مقدورى نبوده (زیرا ذات او عین کمالات است).

راه نداشتن ترکیب در ذات خداوند

نتیجه یگانگى ذات و صفات، پیراسته بودن ذات خداوند از هر گونه جزء داشتن است، در صورتى که اگر ذات او را غیر از صفات او و آن دو را عارض و معروض یکدیگر بدانیم و یا صفات او را از همدیگر جدا بدانیم، نتیجه اش دوگانگى و ترکیب خواهد بود. و موجود مرکب از ذات و صفات، به اجزاى خویش نیازمند است، در حالى ثابت شده که هیچ گونه ترکیب خارجى و عقلى در ذات پاک خداوند راه ندارد (توحید ذاتی) و او از هر احتیاج و نیازى پیراسته است.

حضرت على علیه السلام مى فرماید: «وَ کمالُ الْاخْلاصِ لَهُ نَفْىُ الصِّفاتِ عَنْهُ لِشَهادَةِ کلِّ صِفَةٍ انَّها غَیرُالْمَوْصُوفِ وَ شَهادَةِ کلِّ مَوْصُوفٍ انَّهُ غَیرُالصِّفَةِ، فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحانَهُ فَقَدْ قَرَنَهُ وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأَهُ فَقَدْ جَهِلَهُ؛[۴] توحید خالص، پیراستن او از صفات (زاید بر ذات) است؛ زیرا هر صفتى گواهى مى دهد که با موصوف خود مغایرت دارد و هر موصوفى گواهى مى دهد که وجود او غیر از وجود صفت است. پس هر کس خدا را توصیف کند (و صفات او را زاید بر ذات او بداند)، پس او را با چیزى (قدیم دیگرى) همراه ساخته و در نتیجه، او را دوگانه دانسته است و آن کس که او را دوگانه بداند (و بگوید ذات او غیر از صفت است)، براى او جزئى قایل شده و کسى که اجزایى براى او تصور کند، او را درست نشناخته است».

آیا تعدد صفات خدا با بساطت ذات او، منافات دارد؟

با توجه به بسیط بودن ذات خداوند و پیراستگى او از هر گونه جزء داشتن، اکنون این سؤال مطرح مى شود که چگونه براى خداوند، صفات متعددى مانند علم، قدرت، حیات و... را اثبات مى نماییم و آیا نتیجه تعدد صفات، ترکیب ذات پاک خداوند با این صفات گوناگون است؟ در پاسخ، باید گفت: هر چند خداوند ذات بسیطى است که هیچ گونه تکثرى در آن راه ندارد، اما عقل انسان با توجه به نوعى از کمال که آن را درک مى کند، آن را با قید «نامتناهى» به خدا نسبت مى دهد و به دلیل همین محدودیت عقلى ماست که صفات متعدد را به خداوند نسبت مى دهیم، وگرنه در عالم خارج، صفاتى متعدد و جدا از ذات خداوند وجود ندارد و این جدایى تنها در عالمِ مفهوم است.

امام صادق علیه السلام در توصیف خداوند، مى فرماید: «رَبُّنا نُورِىُّ الذَّاتِ، عالِمُ الذَّاتِ، صَمَدِىُّ الذَّاتِ[۵]؛ پروردگار ما ذاتش سراپا نور است، تمام ذاتش عالم است، تمام ذاتش صمد است».

نظریه جدایى صفات خدا از ذات او

یکى از دیدگاه ها درباره صفات ذات خدا، نظریه گروهى به نام اشاعره (پیروان ابوالحسن اشعرى) است که گفته اند: صفات الهى چیزى خارج از ذات اویند و همواره ملازم با ذات خدا بوده و همانند او، قدیم و ازلى اند. اینان معتقد به «قدماى هشت گانه» شده اند که عبارت است از ذات الهى، به اضافه هفت صفت ذاتى و قدیم دیگر (علم، قدرت، حیات، سمع، بصر، اراده و کلام).

نقد این نظریه:

یکى از اشکالات وارد بر نظریه اشاعره این است که اگر هر یک از صفات الهى داراى مصداق هایى خارج از ذات الهى و بى نیاز از آفریننده فرض شوند، در این صورت قدیم و واجب بالذات، منحصر به ذات خداوند نمى باشد و باید به جاى یک قدیم ازلى، معتقد به هشت واجب و قدیم گردید. و این با توحید ذاتی سازگارى ندارد و موجب شرک در ذات است که هیچ مسلمانى نمى تواند به آن ملتزم گردد.

حسین بن خالد مى گوید: از امام على بن موسى الرضا علیه السلام شنیدم که فرمود: خداوند تبارک و تعالى پیوسته از ازل، عالم، قادر، حىّ، قدیم، شنوا و بینا بوده است. پس من گفتم: اى فرزند رسول خدا، گروهى مى گویند که خداوند عزوجل از ازل عالم به علمى است، قادر به قدرتى است، داراى حیاتى است، قدیم به قدمتى است، سمیع به سمعى است و بینا به بینایى است.

امام علیه السلام فرمود: هر کس این را بگوید و به آن معتقد گردد، پس همراه خدا، خدایان دیگرى انتخاب کرده و بهره اى از ولایت ما ندارد. آنگاه فرمود: خداوند عزوجل پیوسته از ازل، علم، قدرت، حیات، قدیم بودن، شنوایى و بینایى جزو ذاتش بوده و او بلندمرتبه و بزرگ تر است از آن چه مشرکان و تشبیه کنندگان مى گویند.[۶]

اشکال دوم بر نظریه اشاعره این است که اگر هر یک از صفات الهى مصداق و مابازاى جداگانه اى داشته باشد، یا این است که مصادیق آن‌ها در داخل ذات الهى فرض مى شوند که لازمه اش این است که ذات الهى مرکب از اجزاء باشد و قبلًا ثابت کردیم که چنین چیزى محال است؛ و یا این که مصادیق آن‌ها خارج از ذات الهى و آفریده خدا تصور مى شود که مستلزم آن است که ذات الهى که طبق فرض، فاقد این صفات است، آن‌ها را بیافریند و سپس به آن‌ها متصف گردد. در صورتى که محال است علت هستى بخش در ذات خود، فاقد کمالات مخلوقاتش باشد و یا براى رسیدن به صفاتى همچون علم، حیات و قدرت، از آفریدگانش استمداد بگیرد و به آن‌ها نیازمند باشد.

به عبارت دیگر، اگر خدا فقط آن ذات باشد نه مجموع ذات و صفات، در این صورت خدا که همان ذات خدا است، به غیر خود محتاج می‌شود، چون علم چیزی غیر از خدا است و زائد بر ذات است. بنابراین خدا در علم محتاج به چیز دیگری به نام علم می‌شود که عین ذات او نیست. یا در قدرت نیازمند به چیز دیگری غیر از ذات خودش است، در حیات نیازمند به چیز دیگری غیر از ذات خود است. در حالی که نیازمند بودن از ویژگیهای ممکن الوجود و مخلوقات است، و این برخلاف خالق بودن خدا است.

پانویس

  1. سوره صافات، آیه ۱۸۰.
  2. شیخ صدوق، التوحید، ص ۱۳۹.
  3. نهج البلاغه، خطبه ۱۵۲.
  4. نهج البلاغه، خطبه ۱.
  5. التوحید، ص ۱۴۰.
  6. شیخ صدوق، التوحید، ص ۱۴۰.

منابع

  • توحید از دیدگاه آیات و روایات، جعفر کریمى، ج ۱، ص ۲۷.
  • "توحید صفاتی"، پایگاه ایمانور، رضا برنجکار.
‌اعتقادات شیعه
توحید توحید ذاتی * توحید صفاتی * توحید افعالی * توحید در عبادت * بداء * اسماء و صفات الهی
عدل قضا و قدر * اختیار * امر بین الامرین
نبوت عصمت پیامبران * خاتمیت * وحی * اعجاز * عدم تحریف قرآن
امامت

باورها:

ضرورت وجود امام * عصمت امامان * اهل بیت * چهارده معصوم * ولایت تكوینی * علم غیب امامان * غیبت امام زمان (عج) * انتظار * رجعت * توسل * شفاعت * آخر الزمان

ائمه علیهم السلام:

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله * امام علی(ع) * امام حسن(ع) * امام حسین(ع) * امام سجاد(ع) * امام باقر(ع) * امام صادق(ع) * امام کاظم(ع) * امام رضا(ع) * امام جواد(ع) * امام هادی(ع) * امام عسکری(ع) * امام مهدی(عج)

معاد برزخ * معاد جسمانی * حشر * صراط * میزان * بهشت * جهنم