شناسه ناقص است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

ابن ام مکتوم: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (درج الگوی رتبه بندی)
 
(۱ نسخهٔ میانی ویرایش شده توسط ۱ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{خوب}}
 
{{خوب}}
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
+
'''«عبداللّه ابن ‌ام ‌مکتوم»''' [[صحابی]] بزرگوار [[پیامبر اکرم]] صلى الله علیه و آله و مؤذن نابینای آن حضرت بود. نام ابن ‌ام ‌مکتوم در [[شأن نزول]] برخی آیات [[قرآن کریم]] ذکر شده است.
  
عبداللّه (عمرو<ref>الطبقات، ج‌4، ص‌155.</ref>) بن قیس بن زایدة ‌بن ‌اصم، از بنى ‌عامر بن ‌لوى/مؤذن پیامبر صلى الله علیه و آله.
+
==زندگی‌نامه==
  
==زندگی نامه==
+
عبداللّه یا عمرو<ref>ابن سعد، الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۵.</ref> بن قیس بن زایدة، از قبیله بنى ‌عامر بود. نام مادر او عاتکه بنت عبدالله‌ بن عنکثه، و [[کنیه]] اش ام‌مکتوم است.<ref>الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۵.</ref> عبدالله پسر دایى [[خدیجه کبری|خدیجه]]<ref> جمهرة انساب ‌العرب، ص‌ ۱۷۱.</ref> و از نخستین [[اسلام]] آورندگان به شمار مى‌رود<ref> ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج‌۳، ص‌۱۱۹.</ref> که در کودکى نابینا شد.
  
نام مادر او عاتكه، ام‌مكتوم دختر عبدالله‌ بن عنكشه است.<ref>الطبقات، ج‌4، ص‌155.</ref> عبدالله پسر دایى خدیجه<ref> جمهرة انساب ‌العرب، ص‌ 171.</ref> و از نخستین اسلام آورندگان به شمار مى‌رود<ref> الاستیعاب، ج‌3، ص‌119.</ref> كه در كودكى نابینا شد.
+
از زندگى وى در [[مکه]] اطلاع زیادى در دست نیست. بر پایه روایتى، ابن ‌ام ‌مکتوم نخستین [[صحابی|صحابى]] [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله بود که با مُصعب ‌بن ‌عمیر پیش از [[هجرت پیامبر اسلام به مدینه|هجرت پیامبر]] صلى الله علیه و آله وارد [[یثرب]] شد تا مردم آن‌جا را با [[قرآن]] آشنا کند.<ref>الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۶.</ref> گرچه از [[محمد بن عمر واقدی|واقدى]] نقل است که او اندکى پس از [[جنگ بدر]] به [[مدینه]] هجرت کرد.<ref>الاستیعاب، ج‌۳، ص‌۱۱۹.</ref>  
  
برخى این حدیث قدسى را درباره او دانسته‌اند كه خداوند فرمود: هرگاه چیز ارزشمندى از بنده‌ام بگیرم، پاداشى جز [[بهشت]] براى او نمى‌یابم.<ref>الطبقات، ج‌4، ص‌156.</ref> از زندگى وى در [[مكه]] بیش از این اطلاعى در دست نیست. بر پایه روایتى، ابن ‌ام ‌مكتوم نخستین صحابى [[رسول ‌خدا]] صلی الله علیه و آله بود كه با مُصعب ‌بن ‌عمیر پیش از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله وارد یثرب شد تا مردم آن‌جا را با [[قرآن]] آشنا كند.<ref>الطبقات، ج‌4، ص‌156.</ref>
+
عبدالله و [[بلال]] در مدینه، [[اذان]] ‌گوى پیامبر صلى الله علیه و آله بودند و هر یک پیش‌تر مى‌رسید، اذان مى‌گفت و دیگرى هنگام [[نماز]]، [[اقامه]] مى‌گفت.<ref>یعقوبى، ج‌۲، ص‌۴۲.</ref> بر پایه روایتى، حضرت رسول فرمود: (در ماه [[رمضان]]) چون بلال شبانگاه ندا مى‌دهد، بخورید و بیاشامید، تا زمانى که عبدالله ندا در دهد.<ref>الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۶.</ref>
  
گرچه از واقدى نقل است كه اندكى پس از بدر به [[مدینه]] هجرت كرد.<ref>الاستیعاب، ج‌3، ص‌119.</ref> او و بلال در مدینه، اذان ‌گوى پیامبر صلى الله علیه و آله بودند و هر یك پیش‌تر مى‌رسید، اذان مى‌گفت و دیگرى هنگام [[نماز]] اقامه مى‌گفت.<ref>یعقوبى، ج‌2، ص‌42.</ref> بر پایه روایتى، حضرت فرمود: (در ماه [[رمضان]]) چون بلال شبانگاه ندا مى‌دهد، بخورید و بیاشامید تا زمانى كه عبدالله ندا در دهد.<ref>الطبقات، ج‌4، ص‌156.</ref>
+
برخى این [[حدیث قدسی|حدیث قدسى]] را درباره ابن ‌ام ‌مکتوم دانسته‌اند که خداوند فرمود: هرگاه چیز ارزشمندى از بنده‌ام بگیرم، پاداشى جز [[بهشت]] براى او نمى‌یابم.<ref>الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۶.</ref>
  
عبدالله از علاقه‌مندان به پیامبر صلى الله علیه و آله بود. در غزوه اُحد وقتى شایعه قتل پیامبر در [[مدینه]] پیچید، وى كه به جاى حضرت در [[مدینه]] نماز مى‌گزارد به ‌تندى فراریان را سرزنش كرد و از آنان خواست تا او را به اُحد ببرند. در میان راه به هر كسى كه مى‌رسید از حال پیامبر مى‌پرسید تا از سلامت حضرت آگاهى یافت؛ آنگاه به مدینه بازگشت.<ref>المغازى، ج‌1، ص‌277.</ref>
+
عبدالله از علاقه‌مندان به پیامبر صلى الله علیه و آله بود. در [[غزوه احد|غزوه اُحد]] وقتى [[شایعه]] قتل پیامبر در مدینه پیچید، وى که به جاى آن حضرت در مدینه نماز مى‌گزارد، به ‌تندى فراریان را سرزنش کرد و از آنان خواست تا او را به اُحد ببرند. در میان راه به هر کسى که مى‌رسید از حال پیامبر مى‌پرسید تا از سلامت حضرت آگاهى یافت؛ آنگاه به مدینه بازگشت.<ref>المغازى، ج‌۱، ص‌۲۷۷.</ref>
  
برخى از مورخان عبدالله ‌را در بسیارى از غزوات و گویا در سیزده جنگ، جانشین [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله در ‌مدینه دانسته‌اند.<ref>تاریخ ابن خیاط، ص‌60‌.</ref> بیش از این، یادى از او در تاریخ نیست تا این ‌كه گویا در نبرد قادسیه (16‌ هجرى) شركت كرد و پرچم سیاهى بدست داشت.<ref>الطبقات، ج‌4، ص‌160.</ref> برخى گفته‌اند: او در همان نبرد به شهادت رسید؛<ref>سیر اعلام النبلا، ج‌1، ص‌365؛ الاصابه، ج‌4، ص495.</ref> اما به نقلى پذیرفتنى‌تر، وى پس از آن به مدینه بازگشت و در آن‌جا درگذشت.<ref> الطبقات، ج‌4، ص‌161.</ref>
+
برخى از مورخان، عبدالله ‌را در بسیارى از [[غزوات پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله|غزوات]] و گویا در سیزده جنگ، جانشین [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله در ‌مدینه دانسته‌اند.<ref>تاریخ ابن خیاط، ص‌۶۰‌.</ref> بیش از این، یادى از او در تاریخ نیست تا این ‌که گویا در نبرد [[قادسیه]] (۱۶‌ هجرى) شرکت کرد و پرچم سیاهى بدست داشت.<ref>الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۰.</ref> برخى گفته‌اند: او در همان نبرد به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رسید؛<ref>سیر اعلام النبلا، ج‌۱، ص‌۳۶۵؛ الاصابه، ج‌۴، ص۴۹۵.</ref> اما به نقلى پذیرفتنى‌تر، وى پس از آن به مدینه بازگشت و در آن‌جا درگذشت.<ref> الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۱.</ref>
  
==ابن ‌امّ ‌مكتوم در شأن نزول==
+
==ابن ‌ام‌مکتوم در شأن نزول==
 
 
# به نظر بعضى از مفسران، چون آیه 95 [[سوره نساء]]/4 {{متن قرآن|«لاَّ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ... وَالْمُجَاهِدُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنفُسِهِمْ»}} نازل شد، پیامبر صلى الله علیه و آله كاغذ و قلمى خواست تا آن را از طریق كاتبان به همگان ابلاغ كند.<p>ابن ‌ام ‌مكتوم به حضرت عرض كرد: اى [[رسول خدا]]! آیا براى من كه نابینا هستم، رخصتى نیست؟ بدین ‌گونه عبارت «غَیرُ أُولِى الضَّررِ» نازل شد و آیه به صورت {{متن قرآن|«لاَّ يَسْتَوِي الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ غَيْرُ أُوْلِي الضَّرَرِ»}}؛ مؤمنانى كه بى‌هیچ رنج و آسیبى از جنگ مى‌گریزند با كسانى ‌كه با مال و جان خویش جهاد مى‌كنند، برابر نیستند. درآمد.<ref> جامع‌البیان، مج‌ 4، ج‌5‌، ص‌309‌ـ‌311.</ref></p><p>طبرسى آیه را درباره متخلفان از جنگ تبوك دانسته كه با نزول این قطعه از آیه، عبدالله ابن ام‌مكتوم از آن استثنا شده است.<ref> مجمع‌البیان، ج‌3، ص‌147.</ref></p>
 
# دیگر جایى كه مفسران از او یاد كرده‌اند، در ذیل آیات 1 تا 10 [[سوره عبس]]/80 است كه گفته‌اند: مقصود از أعمى، ابن ‌ام ‌مكتوم است: {{متن قرآن|«عَبَسَ وَتَوَلَّى × أَن جَاءهُ الْأَعْمَى × وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّهُ يَزَّكَّى × أَوْ يَذَّكَّرُ فَتَنفَعَهُ الذِّكْرَى × أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى × فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى × وَمَا عَلَيْكَ أَلَّا يَزَّكَّى × وَأَمَّا مَن جَاءكَ يَسْعَى × وَهُوَ يَخْشَى × فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى»}}؛ روى را ترش كرد و سر برگردانید؛ چون آن نابینا به نزدش آمد و تو چه دانى؟ شاید كه او پاكیزه شود یا پند گیرد و این پند تو سودمندش افتد؛ اما آن‌كه او توان‌گر است، تو روى خود بدو مى‌كنى و ‌اگر هم پاك نگردد، چیزى بر عهده تو نیست و ‌اما آن‌كه با كوشش و شتاب آمده، در حالى كه مى‌ترسد تو از او (به دیگران) مى‌پردازى».<p>طبرى از سه طریق، (ابن ‌عباس، عایشه و قتاده) نقل مى‌كند كه روزى پیامبر در پى اندرز عتبة ‌بن ربیعه، ابوجهل و عباس‌ بن [[عبدالمطلب]] بود كه ابن ‌ام ‌مكتوم نابینا، به سوى حضرت آمد و بى‌توجه به گفتگوى پیامبر صلى الله علیه و آله خواست تا آیه‌اى از [[قرآن]] را بدو بیاموزد.
 
 
 
[[رسول خدا]] از وى روى گرداند و با رنجش از سخن او به سران روى كرد. چون كار پیامبر تمام شد و به سوى اهل خویش بازمى‌گشت، خداوند آیات پیش‌ گفته را نازل كرد. از این پس، پیامبر او را گرامى مى‌داشت و نیاز وى را برمى‌آورد.<ref>جامع‌البیان، مج15، ج 30، ص 64 و 65‌؛ كشف‌الاسرار، ج‌ 10، ص‌ 381 و 382؛ الدرالمنثور، ج‌ 8‌، ص‌ 416 و 417.</ref></p><p>این سخن با باور شیعه، هم‌ساز نیست؛ از این‌رو طبرسى پس از ذكر داستان پیشین از سید مرتضى نقل مى‌كند كه در ظاهر آیات هیچ دلالتى بر این‌كه مخاطب آن، پیامبر باشد وجود ندارد<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 10، ص‌ 664‌.</ref> بلكه قراینى وجود دارد كه مقصود از آن غیر [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله است؛ زیرا عبوسى حتى در مواجهه با دشمنان سرسخت از صفات پیامبر نیست؛ چه رسد با مؤمنان.</p><p>مؤیّد این سخن، آیات قرآن است كه فرمود: {{متن قرآن|«وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ»}} ([[سوره قلم]]/68‌، 4)، {{متن قرآن|«وَلَوْ كُنتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ»}}. ([[سوره آل عمران]]/3، 159) از [[امام صادق]] علیه‌السلام نیز نقل است كه آیه درباره مردى از بنى‌امیه است.</p><p>[[علامه طباطبایى]]<ref>المیزان، ج‌20، ص‌203.</ref> و نیز جعفر مرتضى عاملى<ref> الصحیح من سیرة النبى، ج‌3، ص‌155 به بعد.</ref> به تحلیل تاریخى، كلامى و اخلاقى درباره شأن نزول این آیات پرداخته‌اند كه برآیند آن، نفى ارتباط آن‌ها با رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله است.</p>
 
  
 +
#به نظر بعضى از مفسران، پس‌ از [[غزوه تبوک|جنگ‌ تبوک‌]] آیۀ ۹۵ [[سوره نساء‌|سورۀ نساء]] که‌ در سرزنش‌ کسانی‌ که‌ از رفتن‌ به‌ پیکار سرباز زده‌ بودند، نازل‌ شد و مجاهدان را بر راحت‌طلبان‌ برتری‌ داد، و ابن‌ ام‌ مکتوم‌ نابینا و دیگر ناتوانان‌ را با عبارت «غَیرُ أُولِى الضَّررِ» مستثنی ساخت‌: {{متن قرآن|«لاَّ یسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیرُ أُوْلِی الضَّرَرِ  وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ...»}}.<ref> طبری، جامع‌البیان، ج‌۵‌، ص‌۳۰۹‌ـ‌۳۱۱؛ طبرسی‌، مجمع البیان، ج۲ ص۹۶.</ref>
 +
#دیگر جایى که مفسران از عبدالله یاد کرده‌اند، در ذیل آیات ۱ تا ۱۰ [[سوره عبس]] است که گفته‌اند: مقصود از «أعمى»، ابن ‌ام ‌مکتوم است: {{متن قرآن|«عَبَسَ وَتَوَلَّى * أَن جَاءهُ الْأَعْمَى * وَمَا یدْرِیک لَعَلَّهُ یزَّکى * أَوْ یذَّکرُ فَتَنفَعَهُ الذِّکرَى * أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى * فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى * وَمَا عَلَیک أَلَّا یزَّکى * وَأَمَّا مَن جَاءک یسْعَى * وَهُوَ یخْشَى * فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى»}}؛ (روى را ترش کرد و سر برگردانید؛ چون آن نابینا به نزدش آمد و تو چه دانى؟ شاید که او پاکیزه شود یا پند گیرد و این پند تو سودمندش افتد؛ اما آن‌که او توان‌گر است، تو روى خود بدو مى‌کنى و ‌اگر هم پاک نگردد، چیزى بر عهده تو نیست و ‌اما آن‌که با کوشش و شتاب آمده، در حالى که مى‌ترسد تو از او (به دیگران) مى‌پردازى).<p>[[محمد بن جریر طبری|طبرى]] از سه طریق، ([[ابن عباس|ابن ‌عباس]]، [[عایشه]] و قتاده) نقل مى‌کند که روزى پیامبر صلى الله علیه و آله در پى اندرز عتبة ‌بن ربیعه، [[ابوجهل]] و [[عباس بن عبدالمطلب|عباس‌ بن عبدالمطلب]] بود که ابن ‌ام ‌مکتوم نابینا، به سوى حضرت آمد و بى‌توجه به گفتگوى پیامبر خواست تا آیه‌اى از [[قرآن]] را بدو بیاموزد. رسول خدا از وى روى گرداند و با رنجش از سخن او به سران روى کرد. چون کار پیامبر تمام شد و به سوى اهل خویش بازمى‌گشت، خداوند آیات پیش‌ گفته را نازل کرد. از این پس، پیامبر او را گرامى مى‌داشت و نیاز وى را برمى‌آورد.<ref>جامع‌البیان، مج۱۵، ج ۳۰، ص ۶۴ و ۶۵‌؛ کشف‌الاسرار، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۸۱ و ۳۸۲؛ الدرالمنثور، ج‌ ۸‌، ص‌ ۴۱۶ و ۴۱۷.</ref> البته انتهای این سخن (که رسول خدا از وى روى گرداند) با باور [[شیعه]]، هم‌ساز نیست؛ از این‌رو طبرسى پس از ذکر داستان پیشین، از [[سید مرتضى]] نقل مى‌کند که در ظاهر آیات هیچ دلالتى بر این‌که مخاطب آن، پیامبر باشد وجود ندارد،<ref> مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۶۶۴‌.</ref> بلکه قراینى وجود دارد که مقصود از آن غیر [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله است؛ زیرا عبوسى حتى در مواجهه با دشمنان سرسخت از صفات پیامبر نیست؛ چه رسد با مؤمنان. همچنین از [[امام صادق]] علیه‌السلام نیز نقل است که آیه درباره مردى از [[بنی امیه|بنى‌امیه]] است. [[علامه طباطبایى]]<ref>المیزان، ج‌۲۰، ص‌۲۰۳.</ref> و نیز [[سید جعفر مرتضی عاملی|جعفر مرتضى عاملى]]<ref> الصحیح من سیرة النبى، ج‌۳، ص‌۱۵۵ به بعد.</ref> به تحلیل تاریخى، کلامى و اخلاقى درباره شأن نزول این آیات پرداخته‌اند که برآیند آن، نفى ارتباط آن‌ها با رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله است.
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
 
+
*دائرة‌المعارف قرآن کریم، سید علیرضا واسعى، ج ۱، ص ۵۸۵.
*سید علیرضا واسعى، دائرة‌المعارف قرآن کریم، جلد 1، صفحه 585-587.
+
*[https://www.cgie.org.ir/fa/article/222331/%D8%A7%D8%A8%D9%86-%D8%A7%D9%85-%D9%85%DA%A9%D8%AA%D9%88%D9%85 "ابن ‌ام ‌مكتوم"، دایرةالمعارف بزرگ اسلامی].
 
+
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=شده
 +
|شناسه= متوسط
 +
|عنوان بندی مناسب= خوب
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها= خوب
 +
|رعایت سطح مخاطب عام= خوب
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای= خوب
 +
|جامعیت= خوب
 +
|رعایت اختصار= خوب
 +
|سیر منطقی= خوب
 +
|کیفیت پژوهش= خوب
 +
|رده=دارد
 +
}}
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
 
[[رده: اصحاب پیامبر]]
 
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده:شخصیت‌های شان نزول آیات قرآن]]
 
[[رده:نابینایان]]
 
[[رده:نابینایان]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۷ آوریل ۲۰۲۳، ساعت ۰۸:۳۴

«عبداللّه ابن ‌ام ‌مکتوم» صحابی بزرگوار پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله و مؤذن نابینای آن حضرت بود. نام ابن ‌ام ‌مکتوم در شأن نزول برخی آیات قرآن کریم ذکر شده است.

زندگی‌نامه

عبداللّه یا عمرو[۱] بن قیس بن زایدة، از قبیله بنى ‌عامر بود. نام مادر او عاتکه بنت عبدالله‌ بن عنکثه، و کنیه اش ام‌مکتوم است.[۲] عبدالله پسر دایى خدیجه[۳] و از نخستین اسلام آورندگان به شمار مى‌رود[۴] که در کودکى نابینا شد.

از زندگى وى در مکه اطلاع زیادى در دست نیست. بر پایه روایتى، ابن ‌ام ‌مکتوم نخستین صحابى رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله بود که با مُصعب ‌بن ‌عمیر پیش از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله وارد یثرب شد تا مردم آن‌جا را با قرآن آشنا کند.[۵] گرچه از واقدى نقل است که او اندکى پس از جنگ بدر به مدینه هجرت کرد.[۶]

عبدالله و بلال در مدینه، اذان ‌گوى پیامبر صلى الله علیه و آله بودند و هر یک پیش‌تر مى‌رسید، اذان مى‌گفت و دیگرى هنگام نماز، اقامه مى‌گفت.[۷] بر پایه روایتى، حضرت رسول فرمود: (در ماه رمضان) چون بلال شبانگاه ندا مى‌دهد، بخورید و بیاشامید، تا زمانى که عبدالله ندا در دهد.[۸]

برخى این حدیث قدسى را درباره ابن ‌ام ‌مکتوم دانسته‌اند که خداوند فرمود: هرگاه چیز ارزشمندى از بنده‌ام بگیرم، پاداشى جز بهشت براى او نمى‌یابم.[۹]

عبدالله از علاقه‌مندان به پیامبر صلى الله علیه و آله بود. در غزوه اُحد وقتى شایعه قتل پیامبر در مدینه پیچید، وى که به جاى آن حضرت در مدینه نماز مى‌گزارد، به ‌تندى فراریان را سرزنش کرد و از آنان خواست تا او را به اُحد ببرند. در میان راه به هر کسى که مى‌رسید از حال پیامبر مى‌پرسید تا از سلامت حضرت آگاهى یافت؛ آنگاه به مدینه بازگشت.[۱۰]

برخى از مورخان، عبدالله ‌را در بسیارى از غزوات و گویا در سیزده جنگ، جانشین رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله در ‌مدینه دانسته‌اند.[۱۱] بیش از این، یادى از او در تاریخ نیست تا این ‌که گویا در نبرد قادسیه (۱۶‌ هجرى) شرکت کرد و پرچم سیاهى بدست داشت.[۱۲] برخى گفته‌اند: او در همان نبرد به شهادت رسید؛[۱۳] اما به نقلى پذیرفتنى‌تر، وى پس از آن به مدینه بازگشت و در آن‌جا درگذشت.[۱۴]

ابن ‌ام‌مکتوم در شأن نزول

  1. به نظر بعضى از مفسران، پس‌ از جنگ‌ تبوک‌ آیۀ ۹۵ سورۀ نساء که‌ در سرزنش‌ کسانی‌ که‌ از رفتن‌ به‌ پیکار سرباز زده‌ بودند، نازل‌ شد و مجاهدان را بر راحت‌طلبان‌ برتری‌ داد، و ابن‌ ام‌ مکتوم‌ نابینا و دیگر ناتوانان‌ را با عبارت «غَیرُ أُولِى الضَّررِ» مستثنی ساخت‌: «لاَّ یسْتَوِی الْقَاعِدُونَ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ غَیرُ أُوْلِی الضَّرَرِ وَالْمُجَاهِدُونَ فِی سَبِیلِ اللَّهِ...».[۱۵]
  2. دیگر جایى که مفسران از عبدالله یاد کرده‌اند، در ذیل آیات ۱ تا ۱۰ سوره عبس است که گفته‌اند: مقصود از «أعمى»، ابن ‌ام ‌مکتوم است: «عَبَسَ وَتَوَلَّى * أَن جَاءهُ الْأَعْمَى * وَمَا یدْرِیک لَعَلَّهُ یزَّکى * أَوْ یذَّکرُ فَتَنفَعَهُ الذِّکرَى * أَمَّا مَنِ اسْتَغْنَى * فَأَنتَ لَهُ تَصَدَّى * وَمَا عَلَیک أَلَّا یزَّکى * وَأَمَّا مَن جَاءک یسْعَى * وَهُوَ یخْشَى * فَأَنتَ عَنْهُ تَلَهَّى»؛ (روى را ترش کرد و سر برگردانید؛ چون آن نابینا به نزدش آمد و تو چه دانى؟ شاید که او پاکیزه شود یا پند گیرد و این پند تو سودمندش افتد؛ اما آن‌که او توان‌گر است، تو روى خود بدو مى‌کنى و ‌اگر هم پاک نگردد، چیزى بر عهده تو نیست و ‌اما آن‌که با کوشش و شتاب آمده، در حالى که مى‌ترسد تو از او (به دیگران) مى‌پردازى).

    طبرى از سه طریق، (ابن ‌عباس، عایشه و قتاده) نقل مى‌کند که روزى پیامبر صلى الله علیه و آله در پى اندرز عتبة ‌بن ربیعه، ابوجهل و عباس‌ بن عبدالمطلب بود که ابن ‌ام ‌مکتوم نابینا، به سوى حضرت آمد و بى‌توجه به گفتگوى پیامبر خواست تا آیه‌اى از قرآن را بدو بیاموزد. رسول خدا از وى روى گرداند و با رنجش از سخن او به سران روى کرد. چون کار پیامبر تمام شد و به سوى اهل خویش بازمى‌گشت، خداوند آیات پیش‌ گفته را نازل کرد. از این پس، پیامبر او را گرامى مى‌داشت و نیاز وى را برمى‌آورد.[۱۶] البته انتهای این سخن (که رسول خدا از وى روى گرداند) با باور شیعه، هم‌ساز نیست؛ از این‌رو طبرسى پس از ذکر داستان پیشین، از سید مرتضى نقل مى‌کند که در ظاهر آیات هیچ دلالتى بر این‌که مخاطب آن، پیامبر باشد وجود ندارد،[۱۷] بلکه قراینى وجود دارد که مقصود از آن غیر رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله است؛ زیرا عبوسى حتى در مواجهه با دشمنان سرسخت از صفات پیامبر نیست؛ چه رسد با مؤمنان. همچنین از امام صادق علیه‌السلام نیز نقل است که آیه درباره مردى از بنى‌امیه است. علامه طباطبایى[۱۸] و نیز جعفر مرتضى عاملى[۱۹] به تحلیل تاریخى، کلامى و اخلاقى درباره شأن نزول این آیات پرداخته‌اند که برآیند آن، نفى ارتباط آن‌ها با رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله است.

پانویس

  1. ابن سعد، الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۵.
  2. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۵.
  3. جمهرة انساب ‌العرب، ص‌ ۱۷۱.
  4. ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج‌۳، ص‌۱۱۹.
  5. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۶.
  6. الاستیعاب، ج‌۳، ص‌۱۱۹.
  7. یعقوبى، ج‌۲، ص‌۴۲.
  8. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۶.
  9. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۵۶.
  10. المغازى، ج‌۱، ص‌۲۷۷.
  11. تاریخ ابن خیاط، ص‌۶۰‌.
  12. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۰.
  13. سیر اعلام النبلا، ج‌۱، ص‌۳۶۵؛ الاصابه، ج‌۴، ص۴۹۵.
  14. الطبقات، ج‌۴، ص‌۱۶۱.
  15. طبری، جامع‌البیان، ج‌۵‌، ص‌۳۰۹‌ـ‌۳۱۱؛ طبرسی‌، مجمع البیان، ج۲ ص۹۶.
  16. جامع‌البیان، مج۱۵، ج ۳۰، ص ۶۴ و ۶۵‌؛ کشف‌الاسرار، ج‌ ۱۰، ص‌ ۳۸۱ و ۳۸۲؛ الدرالمنثور، ج‌ ۸‌، ص‌ ۴۱۶ و ۴۱۷.
  17. مجمع‌البیان، ج‌ ۱۰، ص‌ ۶۶۴‌.
  18. المیزان، ج‌۲۰، ص‌۲۰۳.
  19. الصحیح من سیرة النبى، ج‌۳، ص‌۱۵۵ به بعد.

منابع