ابوعامر راهب
«عمرو بن صیفى»، معروف به «ابوعامر راهب»، فردی نصرانى و از بزرگان قبیله اوس بود. او پس از هجرت پیامبر صلى الله علیه وآله به مدینه، از پذیرش اسلام خودداری کرد و بنای دشمنی با پیامبر و دین او گذاشت.
زندگینامه
نسبت ابوعامر به «اوس» مىرسد[۱] و بیشتر محدثان، او را از بزرگان قبیله اوس دانستهاند؛[۲] ولى ابنکثیر وى را از سران قبیله خزرج شمرده است.[۳] حنظله غسیل الملائکه - صحابی شهید پیامبر صلى الله علیه و آله - فرزند اوست.
ابوعامر در جاهلیت، از حنفا به شمار مىآمد[۴] که موحد و معتقد به برانگیخته شدن انسان، پس از مرگ بودند.[۵] وى که نصرانى بودنش در جاهلیت نیز گزارش شده،[۶] به رهبانیت روى آورده بود؛ لباس خشن مىپوشید و از دانش اهل کتاب نیز آگاهى داشت؛[۷] از همین رو به «راهب» معروف بود.
اما ابوعامر پس از هجرت پیامبر صلى الله علیه و آله به مدینه، به دلیل حسادت، از پذیرش اسلام خودداری کرد و پیامبر او را فاسق (کسى که از طاعت خدا و دین حنیف خارج شده) خواند.[۸] برخی نیز گفته اند، ابوعامر نصرانى ـ که بشارت ظهور پیامبر اسلام صلى الله علیه وآله را در کتاب آسمانى خویش خوانده بود ـ به مدینه آمد و منتظر ظهور اسلام شد. در این مدّت او براى خود مریدان و طرفدارانى پیدا کرد. با ظهور اسلام او به دین اسلام گروید; ولى با گذشت زمان تمام پیروان و طرفداران و مریدان خود را از دست داد و نسبت به پیامبر(صلى الله علیه وآله) حسادت ورزید.[۹]
او پس از جنگ بدر، همراه با چندین نفر از اهل قبیلهاش به مکه فرار کرد و مشرکان مکه را همواره به جنگ با پیامبر تشویق مىکرد.[۱۰] تا جایى که او یکى از آتش افروزان جنگ اُحد گردید. ابوعامر در غزوه احد در سپاه مشرکان حضور داشت و مىکوشید انصار را در این غزوه با خود همراه سازد که بىنتیجه ماند.[۱۱] این دشمنى همیشگى وى با خدا و پیامبر، مورد اشاره آیه ۱۰۷ سوره توبه نیز هست. نقل شده که به پیامبر گفت: با هر قومى که با تو بجنگند، همراه خواهم بود.[۱۲]
وى تا سال فتح مکه در آنجا بسر برد؛ هنگام فتح مکه به طایف رفت[۱۳] و با اسلام آوردن مردم طایف به شام عزیمت کرد و در آنجا، تنها و مطرود از وطن در سال نهم یا دهم هجرى[۱۴] در «قِنَّسرین» مُرد.[۱۵]
مرگ ابوعامر را به نفرین پیامبر صلى الله علیه و آله دانستهاند[۱۶] که پس از آمدن ایشان به مدینه ادعا کرد پیرو دین حنیف است و وقتى پیامبر فرمود: من بر این دینم و آن را بىپیرایه و پاک آوردهام، گفت: خداوند، دروغگو را مطرود و غریب و تنها بمیراند و پیامبر با گفتن آمین فرمود: خداوند با کسى که دروغ مىگوید، چنین کند.[۱۷]
ابوعامر در شأن نزول
مفسران در ذیل چند آیه از ابوعامر نام بردهاند که سبب نزول و مورد اشاره آن آیات بوده است:
- به اتفاق مفسران، مراد از «لِمَن حارَبَ اللّهَ و رَسولَهُ مِن قَبلُ...» «براى کسى که از پیش با خدا و پیامبر او به جنگ برخاسته بود...» در آیه «وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَکفْرًا وَتَفْرِیقًا بَینَ الْمُؤْمِنِینَ وَإِرْصَادًا لِمَنْ حَارَبَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَلَیحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنَا إِلَّا الْحُسْنَىٰ وَاللَّهُ یشْهَدُ إِنَّهُمْ لَکاذِبُونَ» (سوره توبه، ۱۰۷) ابوعامر راهب است. گفتهاند: سبب ساخت مسجد ضرار به وسیله منافقان، نامه ابوعامر به آنها بود که نیرو و سلاح تهیه کنند و مسجدى براى او بسازند تا نزد قیصر روم رفته، سپاهى را براى اخراج پیامبر صلى الله علیه و آله و یارانش از مدینه، با خود به همراه آورد.[۱۸] اینکه بناى مسجد به خواسته او بوده، پذیرفته نیست؛ زیرا وى مسلمان نبوده و ظاهراً منافقان به دنبال نامه ابوعامر، خود تصمیم به ساخت مسجد گرفتند تا افزون بر ایجاد تفرقه بین مؤمنان، محلى براى ورود فرستادگان ابوعامر و انتظار آمدن وى با سپاه شام باشد.[۱۹] بنا به روایتى از امام کاظم علیهالسلام منافقان مدینه پس از وفات سعد بن معاذ و پس از عزیمت پیامبر به تبوک، براى ریاست ابوعامر بر خود از یکدیگر بیعت گرفتند.[۲۰]
- از عکرمه نقل شده که مراد از « قَوْمًا کفَرُواْ بَعْدَ إِیمَانِهِمْ» در آیه «کیفَ یهْدِی اللَّهُ قَوْمًا کفَرُوا بَعْدَ إِیمَانِهِمْ وَشَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَجَاءَهُمُ الْبَینَاتُ وَاللَّهُ لَا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ» (سوره آل عمران، ۸۶) که خداوند از عدم هدایت آنان خبر داده، ۱۲ نفر از جمله ابوعامر بودند؛[۲۱] ولى سیاق آیه و آیات قبل از آن این احتمال را تقویت مىکند که آیه درباره یهودیان بنىقریظه و بنىنضیر باشد.[۲۲]
- در نقلى از ابنعباس آمده است که آیه «أَلَمْ تَرَ إِلَى الَّذِینَ أُوتُوا نَصِیبًا مِنَ الْکتَابِ یؤْمِنُونَ بِالْجِبْتِ وَالطَّاغُوتِ وَیقُولُونَ لِلَّذِینَ کفَرُوا هَٰؤُلَاءِ أَهْدَىٰ مِنَ الَّذِینَ آمَنُوا سَبِیلًا» (سوره نساء، ۵۱) از ورود حیىّ بن اخطب و برخى یهودیان بنىنضیر (بعد از وادار شدن آنان به ترک مدینه از سوى پیامبر) و نیز ابوعامر بر قریش خبر مىدهد که براى تشویق آنان به جنگ با پیامبر صلى الله علیه و آله بدانجا رفته بودند و مشرکان را هدایت یافتهتر از مؤمنان دانستند.[۲۳]
- برخی مراد از منافقان در آیه «إِنَّ الْمُنَافِقِینَ یخَادِعُونَ اللَّهَ وَهُوَ خَادِعُهُمْ وَإِذَا قَامُوا إِلَى الصَّلَاةِ قَامُوا کسَالَىٰ یرَاءُونَ النَّاسَ وَلَا یذْکرُونَ اللَّهَ إِلَّا قَلِیلًا» (سوره نساء، ۱۴۲)[۲۴] و مراد از «مَرَدوا عَلَىالنِّفاقِ» در «وَمِمَّنْ حَوْلَکمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِینَةِ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ لَا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَینِ ثُمَّ یرَدُّونَ إِلَىٰ عَذَابٍ عَظِیمٍ» (سوره توبه، ۱۰۱) عبدالله بن اُبى و ابوعامر و... دانسته اند[۲۵]؛ ولى با توجه به اسلام نیاوردن ابوعامر و عدم حضور وى در مدینه، نمىتواند مورد اشاره آیه باشد.
- نیز گفته شده که مراد از «وَاتْلُ عَلَیهِمْ نَبَأَ الَّذِی آتَینَاهُ آیاتِنَا فَانسَلَخَ مِنْهَا فَأَتْبَعَهُ الشَّیطَانُ...» در ۱۷۵ سوره اعراف ابوعامر است؛[۲۶] ولى با توجه به مکى بودن سوره اعراف، ظاهراً این آیه بر وى تطبیق شده و مراد آیه، بلعم بن باعورا یا امیة بن ابى الصلت باشد.[۲۷]
پانویس
- ↑ جمهره انسابالعرب، ص ۳۳۳؛ الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۳۲.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۵۸۴؛ المغازى، ج ۱، ص ۲۰۵.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۴۰۲.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۵۸۵.
- ↑ مروج الذهب، ج ۱، ص ۶۱ و ۷۱.
- ↑ اسباب النزول، ص ۲۱۴؛ تفسیر ابنکثیر، ج ۲، ص ۴۰۲.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۵۸۴؛ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۴۰۲.
- ↑ السیرةالنبویه، ج ۲، ص ۵۸۵.
- ↑ تفسیر نمونه، جلد ۸، صفحه ۱۳۵.
- ↑ همان؛ المغازى، ج ۲، ص ۴۴۱.
- ↑ المغازى، ج ۱، ص ۲۲۳.
- ↑ روضالجنان، ج ۱۰، ص ۳۴؛ تفسیر قرطبى، ج ۸، ص ۱۶۳.
- ↑ السیرةالنبویة، ج ۲، ص ۵۸۶؛ التبیان، ج ۵، ص ۲۹۸.
- ↑ الاستیعاب، ج ۱، ص ۴۳۳.
- ↑ تفسیر قرطبى، ج ۸، ص ۱۶۳.
- ↑ تفسیر ابن کثیر، ج ۲، ص ۴۰۲.
- ↑ السیرة النبویة، ج ۲، ص ۵۸۵.
- ↑ اسباب النزول، ص ۲۱۴.
- ↑ البدایة والنهایه، ج ۵، ص ۱۷؛ التبیان، ج ۵، ص ۲۹۸.
- ↑ بحارالانوار، ج ۲۱، ص ۲۵۷.
- ↑ جامعالبیان، مج ۳، ج ۳، ص ۴۶۱؛ الاتقان، ج ۲، ص ۳۲۵.
- ↑ جامعالبیان، ج ۳، ص ۴۶۲؛ المنار، ج ۳، ص ۳۶۲.
- ↑ جامعالبیان، ج ۳، ص ۱۸۸.
- ↑ همان، ج ۵، ص ۴۴۹؛ مفحماتالاقران، ص ۷۷.
- ↑ کشفالاسرار، ج ۴، ص ۲۰۶.
- ↑ مجمعالبیان، ج ۴، ص ۷۶۹.
- ↑ جامعالبیان، مج ۶، ج ۹، ص ۱۶۰ـ۱۶۳؛ التبیان، ج ۵، ص ۳۱ـ۳۲.
منابع
- دائرة المعارف قرآن کریم، سید محمود دشتى، ج ۲، ص ۳۳-۳۵.