کفاره

از دانشنامه‌ی اسلامی
(تغییرمسیر از كفاره)
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دانشنامه موضوعی قرآن است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


تعیین کفارات در شرع مقدس، در حقیقت تجلی رحمت الهی برای بندگان خود می باشد. هنگامی که شخصی مرتکب عملی خطا یا حرامی شود، یا توان انجام یک واجبی را نداشته باشد، خدای متعال با تعیین کفاره در واقع تجلی و رحمت خود را به منصه ظهور گذاشته است.

کفاره در لغت و اصطلاح

کفاره از ماده "کفر" بوده که در لغت به معنای پوشاندن آمده؛[۱] و به "کشاورز"، کافر گویند زیرا دانه را زیر خاک پنهان می کند؛[۲] و این که قرآن فرمود: «وَلَوْ أَنَّ أَهْلَ الْکتَابِ آمَنُواْ وَاتَّقَوْاْ لَکفَّرْنَا عَنْهُمْ سَیئَاتِهِمْ...»؛[۳] و اگر اهل کتاب ایمان بیاورند و تقوا پیشه کنند، گناهان آنها را می‌بخشیم...؛ تصریح بر این مطلب دارد که از گناهان آنها چشمپوشی کرده و عقاب را برداشته است.[۴] از این جهت به کفارات، "کفّاره" گویند زیرا موجب پوشیده شدن و نادیده گرفتن گناهان می شود؛[۵] لذا شأن کفاره، پوشاندن خطیئه است.[۶]

"کفاره" در شرع مقدس به عبادت خاصی اطلاق می شود که برای عقوبت افراد، سقوط عقوبت یا تخفیف در آن تعیین شده است.[۷]

کفاره در آیینه‌ قرآن

در قرآن کریم احکام برخی از کفارات همانند: کفارات مربوط به حج، روزه، ظِهار، قتل و نقض قَسَم بیان شده است:

۱. کفارات مربوط به حج:

در کفارات مربوط به حج، کفاره ی دو عمل از مناسک حج در آیات قرآن ترسیم شده است:

الف. کفاره تراشیدن سر، قبل از قربانی:

در موسم حج، حاجیان نباید قبل از موعد سر خود را بتراشند، در غیر این صورت باید کفاره ی آن را پرداخت نمایند: «وَأَتِمُّواْ الْحَجَّ وَالْعُمْرَةَ لِلّهِ... وَلاَ تَحْلِقُواْ رُؤُوسَکمْ حَتَّى یبْلُغَ الْهَدْی مَحِلَّهُ فَمَن کانَ مِنکم مَّرِیضاً أَوْ بِهِ أَذًى مِّن رَّأْسِهِ فَفِدْیةٌ مِّن صِیامٍ أَوْ صَدَقَةٍ أَوْ نُسُک...»[۸]؛ و حج و عمره را برای خدا به اتمام برسانید!... و سرهای خود را نتراشید تا قربانی به محلش برسد (و در قربانگاه ذبح شود)! و اگر کسی از شما بیمار بود و یا ناراحتی در سر داشت، (و ناچار بود سر خود را بتراشد) باید فدیه و کفاره‌ای از قبیل روزه یا صدقه یا گوسفندی بدهد...

"فدیه" در اصل به معنای این است که چیزی مقابل و در عوض چیز دیگری قرار گیرد و آیه ی شریفه گویای این معناست که حاجی به علت تعجیل در تراشیدن سر، باید عوضی بدهد.[۹] و این عوض سه چیز می تواند باشد: روزه، صدقه یا نُسُک (ذبیحه).[۱۰] البته برای "نُسُک" معنای عبادت را نیز ذکر کرده اند.[۱۱]

قرآن کریم تنها حکم کلی کفارات را بیان کرده و تفصیل آن را ائمه معصومین علیهم السلام تفسیر نموده اند. در روایت نقل شده، فرد متخطی باید سه روز روزه یا اطعام شصت مسکین و یا یک گوسفند به عنوان کفاره بدهد و در پرداخت یکی از این سه کفاره با توجه به حرف "أو" در آیه که دال بر این مطلب بوده، مخیّر است.[۱۲]

شبیه همین روایت را نیز اهل سنت از پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله نقل کرده اند.[۱۳] البته چنین نیست که به طور مطلق تراشیدن سر ممنوع باشد، بلکه در برخی موارد همانند ناراحتی شدید در سر می توان سر را تراشید؛ اما به صِرف هر ناراحتی نمی توان این کار را انجام داد.[۱۴]

در ادامه آیه اشاره به حاجیانی که دسترسی به قربانی نداشته باشند، می فرماید: «...و هر که [قربانی] نیافت، سه روز در ایام حج و هفت روز هنگامی که بازمی‌گردید، روزه بدارد! این ده روز کامل است. (البته) این برای کسی است که خانواده ی او، نزد مسجدالحرام نباشد [=اهل مکه و اطراف آن نباشد]...».[۱۵]

این که "حج" در آیه ی شریفه، ظرف برای روزه قرار داده شده به این اعتبار است که عمل حج و روزه در یک مکان و زمان انجام پذیرد و این که عدد هفت مکمل عدد ده خوانده شد، به این دلیل است که بفهماند هر یک از سه روز و هفت روز، دارای حکمی مستقل اند.[۱۶]

ب. کفاره صید در حال احرام:

فردی که مُحرم است و لباس احرام در تن دارد، نباید صید کند؛ حال اگر عمداً صید کرد، باید کیفر کار خلاف خود را بپردازد: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُواْ لاَتَقْتُلُواْ الصَّیدَ وَأَنتُمْ حُرُمٌ وَمَن قَتَلَهُ مِنکم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاء مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یحْکمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنکمْ هَدْیا بَالِغَ الْکعْبَةِ أَوْ کفَّارَةٌ طَعَامُ مَسَاکینَ أَو عَدْلُ ذَلِک صِیامًا لِّیذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ...»؛[۱۷] ای کسانی که ایمان آورده‌اید! در حال احرام شکار نکنید و هر کس از شما عمداً آن را به قتل برساند، باید کفاره‌ای معادل آن از چهارپایان بدهد؛ کفاره‌ای که دو نفر عادل از شما، معادل بودن آن را تصدیق کنند؛ و به صورت قربانی به (حریم) کعبه برسد؛ یا (به جای قربانی) اطعام مستمندان کند؛ یا معادل آن روزه بگیرد تا کیفر کار خود را بچشد...

"وَ أَنْتُمْ حُرُم" جمله ای عام است و شامل حج تمتع و عمره حج بوده[۱۸] که در این حکم میان زن و مرد تفاوتی نیست؛[۱۹] و مراد از "صید" حیوانات وحشی حلال گوشت و حرام گوشت است؛[۲۰] و مراد صید خشکی است نه دریایی که آیه‌ی بعدی گویای آن است.[۲۱] پس کسی در حال احرام صیدی را کشت، باید مانند آنچه که کشته از "نَعَم" (شتر، گاو و گوسفند) کفاره بدهد.[۲۲]

در ترتیب پرداخت این کفارات دو دیدگاه وجود دارد:

یک. "أو" بر بیشتر از تردید دلالت نمی کند و سنت اهل بیت علیهم السلام باید آن را مشخص کند و بعید نیست ادامه ی آیه بیانگر ترتیب میان این نوع کفارات باشد.[۲۳]

دو. "أو" برای تخییر است،[۲۴] و ظاهر آیه نیز تخییر میان انجام یکی از این سه چیز است، هر چند میان مفسرین و فقهاء اختلاف وجود دارد.[۲۵]

بنابراین اگر کسی در حال احرام به عمد صید کند، باید یکی از این سه چیز را به عنوان کفاره بپردازد:

  1. همانند چیزی که صید کرده و مراد، تشابه در خلقت بوده؛ مثلاً در شترمرغ، شتر و در خرگوش، گوسفندی کفاره بدهد؛ و تعیین این تشابه بدست دو شاهدِ عادلِ فقیه است.[۲۶]
  2. اطعام مساکین و روزه ی معادل که "عدل" باید بر اساس قیمت صید باشد و در آیه ی شریفه مراد از "عدل" غیر از جنس آن چیز است.[۲۷] که در روایت معادل هر "مُدّ طعام"، یک روز روزه بیان شده است.[۲۸]

۲. کفاره ظهار

ظِهار از جمله طلاق های دوران جاهلی بود که اعراب با این وسیله، همسران خود را طلاق می دادند.[۲۹] در این نوع طلاق، مرد خطاب به همسرش می گوید: پشت تو نسبت به من، همانند پشت مادرم به من است و همان طور که پشت مادرم بر من حرام است، پشت تو نیز بر من حرام هست.[۳۰]

هر چند "ظهار" در زمان جاهلیت به عنوان یک اصل مسلم تلقی می شد، اما با ظهور اسلام این عمل از نظر قرآن کریم ممنوع اعلام شد؛[۳۱] و اگر فردی برخلاف دستور قرآن مرتکب ظهار شود، قرآن برای بازگشت وی پرداخت کفاره را شرط دانسته و می فرماید: «وَالَّذِینَ یظَاهِرُونَ مِن نِّسَائِهِمْ ثُمَّ یعُودُونَ لِمَا قَالُوا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مِّن قَبْلِ أَن یتَمَاسَّا... فَمَن لَّمْ یجِدْ فَصِیامُ شَهْرَینِ مُتَتَابِعَینِ مِن قَبْلِ أَن یتَمَاسَّا فَمَن لَّمْ یسْتَطِعْ فَإِطْعَامُ سِتِّینَ مِسْکینًا...»؛[۳۲] کسانی که همسران خود را "ظهار" می‌کنند، سپس از گفته ی خود بازمی‌گردند، باید پیش از آمیزش جنسی با هم برده‌ای را آزاد کنند... و کسی که توانایی (آزادکردن برده‌ای) نداشته باشد، دو ماه پیاپی قبل از آمیزش روزه بگیرد؛ و کسی که این را هم نتواند، شصت مسکین را اطعام کند...

مراد از بازگشت با توجه به آیه بعد، پشیمانی از عملی است که انجام داده، هر چند برخی این بازگشت را به معنی تکرار ظهار یا بازگشت به سنت جاهلیت ذکر کرده اند؛ و بیان آیات نفی حکم ظهار است که نزد اعراب جاهلی معروف و مرسوم بود و از آنجا که این نوع طلاق هیچ گونه شباهتی میان همسر و مادر ایجاد نمی کند، تحریم ابدی آن نیز برداشته شده و با پرداخت کفاره، بازگشت از این عمل غیراخلاقی ممکن پذیر است؛[۳۳] یعنی باید بنده ای را آزاد کند و اگر ممکن نبود، دو ماه روزه بگیرد و اگر نتوانست، شصت مسکین را طعام بدهد.[۳۴] ظاهر آیه این است که شصت روز روزه، باید پی در پی باشد؛ اما در روایات اهل بیت سلام الله علیهم وارد شده اگر سی و یک روز متوالی باشد، پی درپی بودن دو ماه صدق می کند.[۳۵]

خدای متعال با تعیین کفاره در واقع تجلی و رحمت خود را به منصه ظهور گذاشته، تا حدی که با وضع حکم "کفاره"، حرمت ابدی را از زن ظهار شده برطرف می کند.[۳۶]

۳. کفاره روزه:

از جمله کفاراتی که قرآن به آن تصریح کرده، پرداخت کفاره ی روزه برای کسانی است که توان روزه گرفتن را ندارند: «أَیامًا مَّعْدُودَاتٍ... وَعَلَى الَّذِینَ یطِیقُونَهُ فِدْیةٌ طَعَامُ مِسْکینٍ»؛[۳۷] چند روز معدودی را (باید روزه بدارید!)... و بر کسانی که روزه برای آنها طاقت‌فرساست؛ (همچون بیماران مزمن و پیرمردان و پیرزنان) لازم است کفاره بدهند: مسکینی را اطعام کنند.

امام صادق علیه السلام فرمودند: مراد از "الَّذِینَ یُطِیقُونَهُ" کسانی هستند که به سن پیری رسیده و یا عطش فوق العاده دارند؛[۳۸] اینها حق دارند روزه نگیرند و در برابر هر روز، یک مد طعام بدهند.[۳۹]

۴. کفاره نقض قسم:

اگر کسی قسم خورد و بعد قسم خود را شکست، به تصریح قرآن باید کفاره پرداخت نماید: «قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَکمْ تَحِلَّةَ أَیمَانِکمْ...»؛[۴۰] خداوند راه گشودن سوگندهایتان را (در این گونه موارد) روشن ساخته...

در روایات وارد شده که خداوند به وسیله ی کفاره دادن، راه بازگشت از سوگند را بازگذاشته،[۴۱] که در آیه ی دیگر بعد از بیان مؤاخذه در برابر سوگندهایی که با عقد محکم بسته شده اند و التزام آور هستند، به بیان مقدار کفاره "حنث قسم" پرداخته و می فرماید: «...فَکفَّارَتُهُ إِطْعَامُ عَشَرَةِ مَسَاکینَ مِنْ أَوْسَطِ مَا تُطْعِمُونَ أَهْلِیکمْ أَوْ کسْوَتُهُمْ أَوْ تَحْرِیرُ رَقَبَةٍ فَمَن لَّمْ یجِدْ فَصِیامُ ثَلاَثَةِ أَیامٍ ذَلِک کفَّارَةُ أَیمَانِکمْ إِذَا حَلَفْتُمْ...»؛[۴۲] ...کفاره ی این‌گونه قسم ها، اطعام ده نفر مستمند. از غذاهای معمولی است که به خانواده ی خود می‌دهید؛ یا لباس پوشاندن بر آن ده نفر و یا آزادکردن یک برده و کسی که هیچ کدام از این ها را نیابد، سه روز روزه می‌گیرد؛ این کفاره ی سوگندهای شماست به هنگامی که سوگند یاد می‌کنید...

کفاره ای که در آیه بیان شده به یک اعتبار از متفرعات سوگند بوده و تقدیر آن شکستن سوگند است؛ چون کفاره مربوط به گناهی است که صورت گرفته (شکستن قسم)، نه خود آن که اگر خود "قسم" معصیت بود، معنا ندارد در آخر آیه، أمر به حفظ سوگند بکند «وَأحْفَظُوا أَیْمَانَکُم»؛ همچنان که مؤاخذه در اول آیه، بر شکستن سوگند است نه خود آن «وَلَکنْ یؤَاخِذُکمْ...».[۴۳]

لازم به ذکر است که فرد مخیّر در انجام اطعام یا پوشاندن ده مسکین یا آزادکردن یک بنده است، هر چند تفاوت قیمت میان آن سه زیاد باشد؛ اما حکم چهارم منوط به عدم قدرت بر انجام موارد سه گانه می باشد.[۴۴] البته برخی معتقدند: اگر قسم از باب لجاجت باشد، فرد علاوه بر آن که گناهی بزرگ مرتکب شده، کفاره ی وی نیز فایده ای ندارد.[۴۵]

۵. کفاره قتل:

اگر فردی از روی غفلت و به خطا کسی را به قتل رساند، باید جریمه و کفاره این خطای خود را بپردازد که خداوند در نوع این کفاره می فرماید: «...وَمَن قَتَلَ مُؤْمِنًا خَطَئًا فَتَحْرِیرُ رَقَبَةٍ مُّؤْمِنَةٍ وَدِیةٌ مُّسَلَّمَةٌ إِلَى أَهْلِهِ إِلاَّ أَن یصَّدَّقُواْ...»؛[۴۶] ...کسی که مؤمنی را از روی خطا به قتل رساند، باید یک برده ی مؤمن را آزاد کند و خونبهایی به کسان او بپردازد؛ مگر این که آنها خونبها را ببخشند...

جمله "إِلَّا خَطَأً" در اول آیه، استثناء منقطع است؛ یعنی قتل برای مؤمن جایز نیست. مگر این که این عمل از روی اشتباه صورت بگیرد. حال اگر قتلی از روی خطا صورت گرفت، جریمه و کفاره ی آن را در سه مرحله بیان مى‌کند:

نخست این که، فرد بی گناهى که کشته شده، مؤمن و متعلق به خانواده ی مسلمان باشد؛ در این صورت برای قاتل هم کفاره واجب است، هم دیه: کفاره، آزاد کردن برده ی مؤمن است که هزینه ی آن باید از اموال قاتل باشد؛ دیه، یعنی پرداخت خونبهاى مقتول، به صاحبان خون (ورّاث) که پرداخت آن باید از اموال عاقله‌ی [۴۷] جانی باشد.

دوم این که مقتول مؤمن باشد، اما وابسته به خاندانى که با مسلمانان دشمنى دارند؛ در این صورت فقط کفاره واجب است، (آزادنمودن برده) به دلیل مؤمن بودن؛ اما پرداخت دیه بر وارثان مقتول واجب نیست به دلیل کفرشان.

سوم این که، خاندان مقتول از کفار باشند اما با خاندان قاتل که مسلمان هستند، هم پیمانند؛ در این صورت به خاطر احترام به پیمان و در ذمه بودن کفار، باید خونبهاى او را به بازماندگانش بپردازند و برده ی مؤمنی را آزاد کنند، به دلیل مؤمن بودن مقتول.

در آخر آیه استثنایی بیان کرده به این که اگر کسی توان آزادکردن برده را نداشته باشد، باید دو ماه پی درپی روزه بگیرد.[۴۸]

فلسفه کفاره در قرآن

با توجه به این که نوع و شیوه کفارات متفاوت هست، حکمت و فلسفه ی جعل کفارات نیز متفاوت است؛ چون کفاره ی برخی موارد برای عقوبت وارد شده؛ همانند روزه خواری در ماه رمضان بدون عذر و گاهی برای غیر عقوبت و تنها برای ادای تکلیف و جایگزین حکم اولی بیان شده؛ همانند کفاره ی قتل غیرعمدی و کفاره ی روزه برای فرد ناتوان.[۴۹] در این مقاله به بیان دو مورد بسنده می شود:

۱. توبه و ایمان:

از جمله فلسفه هایی که برای کفاره در پرداخت کفاره ی قتل غیرعمد بیان شده، یک نوع تخفیفی از ناحیه ی خداوند برای بندگان مؤمن است. (تَوْبَةً مِن اللَّهِ)[۵۰] یعنی خداوند برای بنده ای که به اشتباه کسی را به قتل رسانده، کفاره را وضع نموده که این کفاره، توبه و عنایت خداوند به بندگان باشد.[۵۱] و در فلسفه ی پرداخت کفاره ی "ظِهار" می فرماید: «... لِتُؤْمِنُوا بِاللَّهِ وَرَسُولِهِ وَتِلْک حُدُودُ اللَّهِ»؛[۵۲] ...این برای آن است که به خدا و رسولش ایمان بیاورید؛ این ها مرزهای الهی است.

۲. مجازات:

قرآن در بیان فلسفه ی کفاره، برای فرد مُحرمی که عمداً صید کند، می فرماید: «...لِّیذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ...»؛[۵۳] ...تا کیفر کار خود را بچشد...

"وبال" عقوبت کاری است که انجام شده؛[۵۴] یعنی این کفاره به سبب جزاء گناهی است که فرد آن را مرتکب شده و در حال احرام صید کرده است.[۵۵]

پانویس

  1. جوهری، اسماعیل؛ الصحاح، تحقیق احمد عبدالغفور، بیروت، دارالعلم للملایین، ۱۴۰۷ق، چاپ چهارم، ج۲، ص۸۰۸ و ابن منظور، محمد؛ لسان العرب، قم، ادب، ۱۴۰۵ق، چاپ اول، ج۵، ص۱۴۸.
  2. راغب اصفهانی، حسینبن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن، دمشق بیروت، دارالعلم الدارالشامیه، ۱۴۱۲ق، چاپ اول، ص۷۱۴.
  3. سوره مائده/۶۵.
  4. طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن، تحقیق احمد حبیب قصیر، نجف اشرف، امین، بیتا، ج۳، ص۵۸۴.
  5. لسان العرب، ج۵، ص۱۴۸.
  6. قطب راوندی، سعید بن هبةالله؛ فقه القرآن فی شرح آیات الاحکام، قم، کتابخانه مرعشی نجفی، ۱۴۰۵ق، چاپ دوم، ج۲، ص۲۴۲.
  7. نجفی، محمدحسن؛ جواهرالکلام، تحقیق محمود قوچانی، تهران، اسلامیه، ۱۳۹۷ق، چاپ ششم، ج۳۳، ص۱۶۷ و خوانساری، احمد؛ جامع المدارک، تعلیق علیاکبر غفاری، تهران، صدوق، ۱۴۰۵ق، چاپ دوم، ج۵، ص۲.
  8. سوره بقره/۱۹۶.
  9. مصطفوی، حسن؛ التحقیق فی کلمات القرآن، تهران، نشر آثار علامه مصطفوی، ۱۳۸۵ش، چاپ اول، ج۹، ص ۴۱و۴۲.
  10. طبرسی، فضل بن حسن؛ تفسیر جوامع الجامع، تحقیق موسسه نشر اسلامی، قم، اسلامی، چاپ اول، ۱۴۲۰ق، ج۱، ص۱۹۳.
  11. فراهیدی، خلیل بن احمد؛ کتاب العین، قم، هجرت، ۱۴۱۰ق، چاپ دوم، ج۵، ص۳۱۴ و جوهری، اسماعیل؛ الصحاح، ج۴، ص۱۶۱۲.
  12. تفسیر جوامع الجامع، ج۱، ص۱۹۲، فقه القرآن راوندی، ج۱، ص۲۹۷، عروسی حویزی، عبد علی بن جمعه؛ تفسیر نورالثقلین، تحقیق هاشم رسولی محلاتی، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۵ق، چاپ چهارم، ج۱، ص۱۸۷ و مکارم شیرازی، ناصر و همکاران؛ تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۷۴ش، چاپ اول ج۲، ص۴۳ و ۴۴.
  13. طبری ابوجعفر، محمد بن جریر؛ جامع البیان فی تفسیر القرآن، تحقیق خلیل المیس، بیروت، دارالفکر، ۱۴۱۵ق، ج۲، ص۳۱۸، ۱۴۱۵ و واحدی نیشابوری، علی بن احمد، اسباب النزول القرآن، قاهره، حبلی، ۱۳۸۸ق، ص۳۶.
  14. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۲، ص۱۵۸.
  15. سوره بقره/۱۹۶.
  16. طباطبائی(علامه)، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، اسماعیلیان، ۱۴۱۲ق، چاپ پنجم، ج۲، ص۷۷.
  17. سوره مائده/۹۵.
  18. تفسیر جوامع الجامع، ج۱، ص۵۳۳.
  19. طبری، محمد؛ جامع البیان، ج۷، ص۵۴.
  20. تفسیر جوامع الجامع، ج۱، ص۵۳۳.
  21. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۳۹.
  22. لسان العرب، ج۱۲، ص۵۸۵ والمیزان فی تفسیرالقرآن، ج۶، ص۱۳۹. برای تفصیل مباحث باید به کتب فقهی مراجعه شود.
  23. المیزان فی تفسیر القرآن، ج۶، ص۱۴۰.
  24. نحاس ابوجعفر، احمد بن محمد؛ معانی القرآن، تحقیق محمدعلی صابونی، مکه، امالقری، ۱۴۰۹ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۶۲.
  25. تفسیر نمونه، ج۵، ص۸۵.
  26. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۶، تفسیر جوامع الجامع، ج۱، ص۵۳۳ و قطب راوندی؛ فقه القرآن، ج۱، ص۲۰۹.
  27. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۳ و تفسیر جوامع الجامع، ج۱، ص۵۳۳.
  28. قمی، علی بن ابراهیم؛ تفسیر القمی، تحقیق طیب موسوی جزایری، قم، دارالکتاب، ۱۳۶۷ش، چاپ چهارم، ج۱، ص۱۸۶.
  29. طبری، محمد؛ جامع البیان، ج۲۸، ص۱۰.
  30. قطب راوندی؛ فقه القرآن، ج۲، ص۱۹۸.
  31. سوره مجادله/۲.
  32. سوره مجادله/۳ و ۴.
  33. تفسیر نمونه، ج۲۳، ص۴۱۲ والمیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۷۷.
  34. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۹، ص۵۴۱ و المیزان فی تفسیر القرآن، ج۱۹، ص۱۷۷.
  35. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تحقیق علی اکبر غفاری، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۶۷ش، ج۴، ص۱۳۸.
  36. سمرقندی، ابواللیث؛ تفسسیر سمرقندی، بیروت، دارالفکر، بیتا، ج۳، ص۳۹۲.
  37. سوره بقره/۱۸۴.
  38. کلینی، محمد، کافی، ج۴، ص۱۱۶.
  39. تفسیر نمونه، ج۱، ص۴۶۱. مراد از یک مد طعام تقریباً ۷۵۰ گرم (یک چارک) است.
  40. سوره تحریم/۲.
  41. تفسیر قمی، ج۲، ص۳۷۶، فیض کاشانی، ملامحسن؛ تفسیر صافی، قم، الهادی، ۱۴۱۶ق، ج۵، ص۱۹۳ و نورالثقلین، ج۵، ص۳۶۸.
  42. سوره مائده/۸۹.
  43. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۶، ص۱۱۰ و ۱۱۱.
  44. تفسیر نمونه، ج۵، ص۶۶.
  45. ابن اسحاق، ابراهیم؛ غریب الحدیث، تحقیق سلیمان ابراهیم، جده، دارالمدنة، ۱۴۰۵ق، چاپ اول، ج۱، ص۱۳۸.
  46. سوره نساء/۹۲.
  47. مراد از "عاقله"، پدر، اولاد و کسانی هستند که نزدیکترین شخص به پدر و مادر می باشند و یا نزدیکترین مردان منتسب به پدر فقط هستند. کنزالعرفان فی فقه القرآن، تحقیق سید محمد قاضی، مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی، ۱۴۱۹ق، چاپ اول، ج۲، ص۳۶۸.
  48. کنزالعرفان فی فقه القرآن، ج۲، ص۳۶۷-۳۶۹.
  49. جواهرالکلام، ج۳۳، ص۱۶۷ و ۱۶۸.
  50. سوره نساء/۹۲.
  51. المیزان فی تفسیرالقرآن، ج۵، ص۴۰.
  52. سوره مجادله/۴.
  53. سوره مائده/۹۵.
  54. التبیان فی تفسیر القرآن، ج۴، ص۲۷ و قطب راوندی؛ فقه القرآن، ج۱، ص۳۱۴.
  55. مقاتل ابن سلیمان، تفسیر مقاتل بن سلیمان، تحقیق احمد فرید، بیروت، دارالکتب العلمیة، ۱۴۲۴ق، چاپ اول، ج۱، ص۳۲۲.

منابع