کشته شدن عثمان: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{بخشی از یک کتاب}}
 
{{بخشی از یک کتاب}}
  
بدرفتارى فرمانداران منصوب از سوى [[عثمان]]، به ‌ويژه وليد بن عقبه (برادر مادرى عثمان) و عبدالله بن ابى‌سرح (برادر رضاعى او)، مردم [[عراق]] و [[مصر]] را بر ضد عثمان برانگيخت.
+
بدرفتارى فرمانداران منصوب از سوى [[عثمان]]، به ‌ویژه [[ولید بن عقبه|ولید بن عقبه]] (برادر مادرى عثمان) و عبدالله بن ابى‌سرح (برادر رضاعى او)، مردم [[عراق]] و [[مصر]] را بر ضد عثمان برانگیخت.
  
مروان بن حكم (داماد عثمان) نيز در نارضايتى مردم [[مدينه]] نقش اول را داشت. از اين ‌رو، هميشه در سال‌هاى آخر عمر عثمان گروهى شكايت ‌كننده از استان‌هاى مختلف در مدينه حضور داشتند. مردم مصر كه از ستم عبدالله بن ابى‌سرح به تنگ آمده بودند به مدينه آمدند و از عثمان عزل وى را خواستار شدند.
+
[[مروان بن حکم|مروان بن حکم]] (داماد عثمان) نیز در نارضایتى مردم [[مدینه]] نقش اول را داشت. از این ‌رو، همیشه در سال‌هاى آخر عمر عثمان گروهى شکایت ‌کننده از استان‌هاى مختلف در مدینه حضور داشتند. مردم مصر که از ستم عبدالله بن ابى‌سرح به تنگ آمده بودند به مدینه آمدند و از عثمان عزل وى را خواستار شدند.
  
عثمان حاضر نبود برادر رضاعى خويش را عزل كند ولى سرانجام با وساطت على علیه السلام پيشنهاد عزل را پذيرفت و محمد بن ابوبكر را به فرماندارى [[مصر]] انتخاب نمود. محمد به هنگام اعزام به مصر متوجه شد كه عثمان غلام خويش را با نامه امضا شده ديگرى به سوى مصر فرستاده و در آن نامه - كه مخاطب آن عبدالله بن ابى‌سرح بود - آمده بود كه هرگاه اينان به مصر رسيدند، دست‌ها و پاهايشان را قطع كن!
+
عثمان حاضر نبود برادر رضاعى خویش را عزل کند ولى سرانجام با وساطت [[امام علی علیه السلام|على]] علیه السلام پیشنهاد عزل را پذیرفت و [[محمد بن ابی بكر|محمد بن ابوبکر]] را به فرماندارى [[مصر]] انتخاب نمود. محمد به هنگام اعزام به مصر متوجه شد که عثمان غلام خویش را با نامه امضا شده دیگرى به سوى مصر فرستاده و در آن نامه - که مخاطب آن عبدالله بن ابى‌سرح بود - آمده بود که هرگاه اینان به مصر رسیدند، دست‌ها و پاهایشان را قطع کن!
  
مصريان از بين راه نگران به مدينه بازگشتند و موضوع را با عثمان مطرح كردند. عثمان اظهار داشت كه از چنين نامه‌اى خبر ندارد. مردم گفتند: از دو حال خارج نيست: يا نامه را تو نوشته‌اى كه در آن صورت شرط عدالت را براى خلافت [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله دارا نيستى! يا مروان به‌ نام تو و با مهر مخصوص تو چنين كارى كرده كه باز هم به معناى آن است كه تو توانايى اداره خلافت را ندارى. از اين ‌رو خواستار مجازات مروان شدند. عثمان نپذيرفت و مصريان سر به‌ شورش گذاشتند و خانه عثمان را محاصره كردند. مردم عراق و مدينه نيز با آنان همكارى كردند. بسيارى از اصحاب [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله نيز به صورت مستقيم يا غيرمستقيم با آنان همراه بودند.
+
مصریان از بین راه نگران به مدینه بازگشتند و موضوع را با عثمان مطرح کردند. عثمان اظهار داشت که از چنین نامه‌اى خبر ندارد. مردم گفتند: از دو حال خارج نیست: یا نامه را تو نوشته‌اى که در آن صورت شرط [[عدالت]] را براى خلافت [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله دارا نیستى! یا [[مروان بن حکم|مروان]] به‌ نام تو و با مهر مخصوص تو چنین کارى کرده که باز هم به معناى آن است که تو توانایى اداره خلافت را ندارى. از این ‌رو خواستار مجازات مروان شدند. عثمان نپذیرفت و مصریان سر به‌ شورش گذاشتند و خانه عثمان را محاصره کردند. مردم عراق و مدینه نیز با آنان همکارى کردند. بسیارى از [[صحابی|اصحاب]] رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با آنان همراه بودند.
  
يعقوبى مى‌نويسد: ميان عثمان و عايشه رنجشى پديد آمده بود. زيرا عثمان حقوق عايشه را كه در زمان عمر بيشتر از ديگر زنانِ پيامبر بود، برابر قرار داده بود. عثمان روزى خطبه مى‌خواند در اين حال عايشه پيراهن رسول خدا صلی الله علیه و آله را برافراشت و فرياد زد: اى گروه مسلمانان، اين جامه رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله است كه هنوز كهنه نشده ولى عثمان سنت او را كهنه كرده است! عثمان در پاسخ عايشه گفت: اللهم اصرف عنى كيدهن، انّ كيدهن عظيم.<ref>ابن‌واضح، تاريخ يعقوبى، ج2، ص175.</ref>
+
[[ابن واضح یعقوبی|یعقوبى]] مى‌نویسد: میان عثمان و [[عایشه|عایشه]] رنجشى پدید آمده بود. زیرا عثمان حقوق عایشه را که در زمان [[عمر بن خطاب|عمر]] بیشتر از دیگر زنانِ پیامبر بود، برابر قرار داده بود. عثمان روزى خطبه مى‌خواند، در این حال عایشه پیراهن رسول خدا صلی الله علیه و آله را برافراشت و فریاد زد: اى گروه مسلمانان، این جامه رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله است که هنوز کهنه نشده ولى عثمان [[سنت]] او را کهنه کرده است! عثمان در پاسخ عایشه گفت: اللهم اصرف عنى کیدهن، انّ کیدهن عظیم.<ref>ابن‌واضح، تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۱۷۵.</ref>
  
سرانجام مردم، عثمان را در خانه‌اش محاصره نمودند و بيش از همه، طلحه، زبير و عايشه مردم را بر ضد او تحريك مى‌كردند. عثمان به معاويه نامه فرستاد و از او خواست تا هرچه زودتر به [[مدينه]] آيد. او با دوازده هزار سپاه روانه مدينه شد ولى سربازهاى خود را در مرز شام گذاشت و به آنان گفت: همين‌جا بمانيد تا من نزد اميرالمؤمنين روم و از كار او نيك آگاه گردم. سپس نزد عثمان رفت.
+
سرانجام مردم، عثمان را در خانه‌اش محاصره نمودند و بیش از همه، [[طلحة بن عبیدالله|طلحه]]، [[زبیر بن عوام|زبیر]] و عایشه مردم را بر ضد او تحریک مى‌کردند. عثمان به [[معاویه|معاویه]] نامه فرستاد و از او خواست تا هرچه زودتر به [[مدینه]] آید. او با دوازده هزار سپاه روانه مدینه شد ولى سربازهاى خود را در مرز [[شام]] گذاشت و به آنان گفت: همین‌جا بمانید تا من نزد امیرالمؤمنین روم و از کار او نیک آگاه گردم. سپس نزد عثمان رفت.
  
عثمان گفت: به ‌خدا قسم، تو خواستى كه من كشته شوم پس بگويى منم صاحب خون! برگرد و مردم را به كمك من برسان. پس معاويه بازگشت و به ‌سوى او نيامد تا كشته شد.<ref>[[امام على]] علیه السلام در پاسخ نامه معاويه مى‌فرمايد: «تو هر جا كه به نفع خودت بود، عثمان را يارى كردى و آنجا كه به نفع عثمان بود او را يارى ندادى». (سيد رضى، نهج‌البلاغه، نامه 37)</ref>
+
عثمان گفت: به ‌خدا قسم، تو خواستى که من کشته شوم پس بگویى منم صاحب خون! برگرد و مردم را به کمک من برسان. پس معاویه بازگشت و به ‌سوى او نیامد تا کشته شد.<ref>امام على علیه السلام در پاسخ نامه معاویه مى‌فرماید: «تو هر جا که به نفع خودت بود، عثمان را یارى کردى و آنجا که به نفع عثمان بود او را یارى ندادى». (سید رضى، نهج‌البلاغه، نامه ۳۷)</ref>
  
طبرى مى‌نويسد: مردم اجتماع نمودند و از على علیه السلام خواستند تا با عثمان سخن بگويد. على علیه السلام پذيرفت و پيش عثمان رفت و اظهار داشت: مردم پشت سر من هستند و درباره تو با من سخن‌ها گفته‌اند. به خدا، نمى‌دانم با تو چه بگويم! زيرا چيزى كه تو بر آن واقف نباشى نمى‌دانم... تو پيامبر خدا را ديده و با او همنشين بوده‌اى و به افتخار ازدواج با دختران پيامبر صلی الله علیه و آله نائل گشته‌اى. نه پسر ابى‌قحافه و نه پسر خطاب، در كار نيك بر تو مقدم نبوده‌اند.
+
طبرى مى‌نویسد: مردم اجتماع نمودند و از [[امام علی علیه السلام|على]] علیه السلام خواستند تا با عثمان سخن بگوید. على علیه السلام پذیرفت و پیش عثمان رفت و اظهار داشت: مردم پشت سر من هستند و درباره تو با من سخن‌ها گفته‌اند. به خدا، نمى‌دانم با تو چه بگویم! زیرا چیزى که تو بر آن واقف نباشى نمى‌دانم... تو [[پیامبر اسلام|پیامبر خدا]] را دیده و با او همنشین بوده‌اى و به افتخار ازدواج با دختران پیامبر صلی الله علیه و آله نائل گشته‌اى. نه [[ابوبکر|پسر ابى‌قحافه]] و نه [[عمر بن خطاب|پسر خطاب]]، در کار نیک بر تو مقدم نبوده‌اند. تو از ناحیه خانواده، به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نزدیک‌ترى و به ‌جایى رسیده‌اى که آنان نرسیده‌اند. خدا را درباره خود در نظر بگیر. به خدا سوگند، راه بسیار روشن و آشکار است و نشانه‌هاى دین پابرجاست. عثمان، تو مى‌دانى که برترین بندگان در پیشگاه خدا، رهبر عادلى است که خود هدایت یافته و هادى مردم باشد و [[سنت]] را به‌پا دارد و [[بدعت]] را نابود سازد و بدترین مردم هم نزد خدا، رهبر ستمگرى است که خود گمراه و مردم را به ‌گمراهى کشاند. من از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله شنیدم که روز [[قیامت|قیامت]]، رهبر ظالم را در حالى ‌که هیچ یاورى ندارد، به [[جهنم]] مى‌اندازند.
  
تو از ناحيه خانواده، به پيامبر خدا صلی الله علیه و آله نزديك‌ترى و به ‌جايى رسيده‌اى كه آنان نرسيده‌اند. خدا را درباره خود در نظر بگير. به خدا سوگند، راه بسيار روشن و آشكار است و نشانه‌هاى دين پابرجاست.
+
عثمان گفت: به خدا، آنچه مردم مى‌گویند، مى‌دانم. اگر تو جاى من بودى از تو گله‌مند نبودم. من اگر به ارحام خویش احسان کردم و بى‌پناهى را پناه دادم و کسى را که مانند فرمانداران [[عمر بن خطاب|عمر]] بود، فرماندار کردم آیا کار بدى کردم؟!
  
عثمان، تو مى‌دانى كه برترين بندگان در پيشگاه خدا، رهبر عادلى است كه خود هدايت يافته و هادى مردم باشد و سنت را به‌پا دارد و بدعت را نابود سازد و بدترين مردم هم نزد خدا، رهبر ستمگرى است كه خود گمراه و مردم را به ‌گمراهى كشاند. من از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله شنيدم كه روز قيامت، رهبر ظالم را در حالى ‌كه هيچ ياورى ندارد، به جهنم مى‌اندازند.
+
على علیه السلام گفت: عمر هر کس را فرماندار مى‌ساخت، مواظب او بود و اگر درباره او سخنى مى‌رسید او را جلب و بازرسى مى‌کرد؛ ولى تو این کار را نمى‌کنى. تو ناتوانى و بر نزدیکان خویش سخت نمى‌گیرى.
  
عثمان گفت: به خدا، آنچه مردم مى‌گويند، مى‌دانم. اگر تو جاى من بودى از تو گله‌مند نبودم. من اگر به ارحام خويش احسان كردم و بى‌پناهى را پناه دادم و كسى را كه مانند فرمانداران عمر بود، فرماندار كردم آيا كار بدى كردم؟! على علیه السلام گفت: عمر هر كس را فرماندار مى‌ساخت، مواظب او بود و اگر درباره او سخنى مى‌رسيد او را جلب و بازرسى مى‌كرد؛ ولى تو اين كار را نمى‌كنى. تو ناتوانى و بر نزديكان خويش سخت نمى‌گيرى.
+
عثمان گفت: همچنین با نزدیکان تو. على علیه السلام فرمود: به جان خودم که خویشى آنان با من بیشتر و نزدیک‌تر است، ولى حق و فضیلت در دیگران است.  
  
عثمان گفت: همچنين با نزديكان تو. على علیه السلام فرمود: به جان خودم كه خويشى آنان با من بيشتر و نزديك‌تر است، ولى حق و فضيلت در ديگران است. عثمان گفت: آيا مى‌دانى كه عمر معاويه را در تمام دوران خود فرماندار ساخت؟ على علیه السلام گفت: من تو را به خدا قسم مى‌دهم، آيا مى‌دانى كه معاويه بيش از همه از عمر مى‌ترسيد، [آن‌چنان‌] كه غلام عمر هم آن‌قدر از او نمى‌ترسيد؟
+
عثمان گفت: آیا مى‌دانى که عمر معاویه را در تمام دوران خود فرماندار ساخت؟ على علیه السلام گفت: من تو را به خدا قسم مى‌دهم، آیا مى‌دانى که معاویه بیش از همه از عمر مى‌ترسید، [آن‌چنان‌] که غلام عمر هم آن‌قدر از او نمى‌ترسید؟
  
عثمان گفت: آرى. على علیه السلام فرمود: اكنون معاويه كارها را خود انجام مى‌دهد، بدون آن كه به تو اطلاع دهد و تو خبردار نمى‌شوى. به مردم هم مى‌گويد: اين دستور عثمان است. اين مطلب به گوش تو مى‌رسد و تو معاويه را تغيير نمى‌دهى.<ref>طبرى، تاريخ الامم والملوك، ج4، حوادث سال 34، ص73؛ سيد قطب، عدالت اجتماعى، ص372؛ نويرى، منتهى الارب، ج6، ص65.</ref>
+
عثمان گفت: آرى. على علیه السلام فرمود: اکنون معاویه کارها را خود انجام مى‌دهد، بدون آن که به تو اطلاع دهد و تو خبردار نمى‌شوى. به مردم هم مى‌گوید: این دستور عثمان است. این مطلب به گوش تو مى‌رسد و تو معاویه را تغییر نمى‌دهى.<ref>طبرى، تاریخ الامم والملوک، ج۴، حوادث سال ۳۴، ص۷۳؛ سید قطب، عدالت اجتماعى، ص۳۷۲؛ نویرى، منتهى الارب، ج۶، ص۶۵.</ref>
  
عثمان چهل روز در محاصره بود و در آخر [[ذی الحجه]] سال 35 ق كشته شد. قاتلان وى، مشخص نبودند. وى تا سه روز به ‌خاك سپرده نشد. سرانجام او را در زمينى به نام «حش كوكب» كه متعلق به يهوديان بود، دفن كردند. دوران خلافت او دوازده سال به ‌طول انجاميد.<ref> ابن‌واضح، تاريخ يعقوبى، ج2، ص73.</ref>
+
عثمان چهل روز در محاصره بود و در آخر [[ذی الحجه]] سال ۳۵ ق کشته شد. قاتلان وى، مشخص نبودند. وى تا سه روز به ‌خاک سپرده نشد. سرانجام او را در زمینى به نام «حش کوکب» که متعلق به [[یهود|یهودیان]] بود، دفن کردند. دوران [[خلافت]] او دوازده سال به ‌طول انجامید.<ref> ابن‌واضح، تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۷۳.</ref>
  
در خطبه 164 نهج‌البلاغه، سخنان على علیه السلام با عثمان به تفصيل آمده است. در پايان خطبه، امام علیه السلام به وى چنين پند مى‌دهد: تو را به خدا قسم مى‌دهم، نكند كه تو همان پيشوايى از اين امت باشى كه كشته خواهد شد! زيرا من از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله شنيدم كه مى‌فرمود: از اين امت رهبرى كشته خواهد شد كه به ‌دنبال آن جنگ و خون‌ريزى به روى اين امت باز خواهد شد و تا روز قيامت ادامه خواهد داشت. بنابراين، بازيچه مروان مباش و مگذار كه پس از كهولت تو را بازيچه سازد و به هر جا كه خواهد بفرستد.
+
در خطبه ۱۶۴ [[نهج البلاغة (کتاب)|نهج‌البلاغه]]، سخنان امام على علیه السلام با عثمان به تفصیل آمده است. در پایان خطبه، امام علیه السلام به وى چنین پند مى‌دهد: تو را به خدا قسم مى‌دهم، نکند که تو همان پیشوایى از این امت باشى که کشته خواهد شد! زیرا من از [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله شنیدم که مى‌فرمود: از این امت رهبرى کشته خواهد شد که به ‌دنبال آن جنگ و خون‌ریزى به روى این امت باز خواهد شد و تا روز قیامت ادامه خواهد داشت. بنابراین، بازیچه [[مروان بن حکم|مروان]] مباش و مگذار که پس از کهولت تو را بازیچه سازد و به هر جا که خواهد بفرستد.
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
 
{{پانویس}}
 
{{پانویس}}
 
 
==منابع==
 
==منابع==
* تاريخ تحليلى اسلام از آغاز تا واقعه طف، محمد ابراهيمى وركيانى، ص 224 تا 227.
+
*تاریخ تحلیلى اسلام از آغاز تا واقعه طف، محمد ابراهیمى ورکیانى، ص ۲۲۴ تا ۲۲۷.
  
 
[[رده:خلفای نخستین]]
 
[[رده:خلفای نخستین]]

نسخهٔ ‏۳ اکتبر ۲۰۱۹، ساعت ۰۸:۲۳

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


بدرفتارى فرمانداران منصوب از سوى عثمان، به ‌ویژه ولید بن عقبه (برادر مادرى عثمان) و عبدالله بن ابى‌سرح (برادر رضاعى او)، مردم عراق و مصر را بر ضد عثمان برانگیخت.

مروان بن حکم (داماد عثمان) نیز در نارضایتى مردم مدینه نقش اول را داشت. از این ‌رو، همیشه در سال‌هاى آخر عمر عثمان گروهى شکایت ‌کننده از استان‌هاى مختلف در مدینه حضور داشتند. مردم مصر که از ستم عبدالله بن ابى‌سرح به تنگ آمده بودند به مدینه آمدند و از عثمان عزل وى را خواستار شدند.

عثمان حاضر نبود برادر رضاعى خویش را عزل کند ولى سرانجام با وساطت على علیه السلام پیشنهاد عزل را پذیرفت و محمد بن ابوبکر را به فرماندارى مصر انتخاب نمود. محمد به هنگام اعزام به مصر متوجه شد که عثمان غلام خویش را با نامه امضا شده دیگرى به سوى مصر فرستاده و در آن نامه - که مخاطب آن عبدالله بن ابى‌سرح بود - آمده بود که هرگاه اینان به مصر رسیدند، دست‌ها و پاهایشان را قطع کن!

مصریان از بین راه نگران به مدینه بازگشتند و موضوع را با عثمان مطرح کردند. عثمان اظهار داشت که از چنین نامه‌اى خبر ندارد. مردم گفتند: از دو حال خارج نیست: یا نامه را تو نوشته‌اى که در آن صورت شرط عدالت را براى خلافت رسول خدا صلی الله علیه و آله دارا نیستى! یا مروان به‌ نام تو و با مهر مخصوص تو چنین کارى کرده که باز هم به معناى آن است که تو توانایى اداره خلافت را ندارى. از این ‌رو خواستار مجازات مروان شدند. عثمان نپذیرفت و مصریان سر به‌ شورش گذاشتند و خانه عثمان را محاصره کردند. مردم عراق و مدینه نیز با آنان همکارى کردند. بسیارى از اصحاب رسول خدا صلی الله علیه و آله نیز به صورت مستقیم یا غیرمستقیم با آنان همراه بودند.

یعقوبى مى‌نویسد: میان عثمان و عایشه رنجشى پدید آمده بود. زیرا عثمان حقوق عایشه را که در زمان عمر بیشتر از دیگر زنانِ پیامبر بود، برابر قرار داده بود. عثمان روزى خطبه مى‌خواند، در این حال عایشه پیراهن رسول خدا صلی الله علیه و آله را برافراشت و فریاد زد: اى گروه مسلمانان، این جامه رسول ‌خدا صلی الله علیه و آله است که هنوز کهنه نشده ولى عثمان سنت او را کهنه کرده است! عثمان در پاسخ عایشه گفت: اللهم اصرف عنى کیدهن، انّ کیدهن عظیم.[۱]

سرانجام مردم، عثمان را در خانه‌اش محاصره نمودند و بیش از همه، طلحه، زبیر و عایشه مردم را بر ضد او تحریک مى‌کردند. عثمان به معاویه نامه فرستاد و از او خواست تا هرچه زودتر به مدینه آید. او با دوازده هزار سپاه روانه مدینه شد ولى سربازهاى خود را در مرز شام گذاشت و به آنان گفت: همین‌جا بمانید تا من نزد امیرالمؤمنین روم و از کار او نیک آگاه گردم. سپس نزد عثمان رفت.

عثمان گفت: به ‌خدا قسم، تو خواستى که من کشته شوم پس بگویى منم صاحب خون! برگرد و مردم را به کمک من برسان. پس معاویه بازگشت و به ‌سوى او نیامد تا کشته شد.[۲]

طبرى مى‌نویسد: مردم اجتماع نمودند و از على علیه السلام خواستند تا با عثمان سخن بگوید. على علیه السلام پذیرفت و پیش عثمان رفت و اظهار داشت: مردم پشت سر من هستند و درباره تو با من سخن‌ها گفته‌اند. به خدا، نمى‌دانم با تو چه بگویم! زیرا چیزى که تو بر آن واقف نباشى نمى‌دانم... تو پیامبر خدا را دیده و با او همنشین بوده‌اى و به افتخار ازدواج با دختران پیامبر صلی الله علیه و آله نائل گشته‌اى. نه پسر ابى‌قحافه و نه پسر خطاب، در کار نیک بر تو مقدم نبوده‌اند. تو از ناحیه خانواده، به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله نزدیک‌ترى و به ‌جایى رسیده‌اى که آنان نرسیده‌اند. خدا را درباره خود در نظر بگیر. به خدا سوگند، راه بسیار روشن و آشکار است و نشانه‌هاى دین پابرجاست. عثمان، تو مى‌دانى که برترین بندگان در پیشگاه خدا، رهبر عادلى است که خود هدایت یافته و هادى مردم باشد و سنت را به‌پا دارد و بدعت را نابود سازد و بدترین مردم هم نزد خدا، رهبر ستمگرى است که خود گمراه و مردم را به ‌گمراهى کشاند. من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که روز قیامت، رهبر ظالم را در حالى ‌که هیچ یاورى ندارد، به جهنم مى‌اندازند.

عثمان گفت: به خدا، آنچه مردم مى‌گویند، مى‌دانم. اگر تو جاى من بودى از تو گله‌مند نبودم. من اگر به ارحام خویش احسان کردم و بى‌پناهى را پناه دادم و کسى را که مانند فرمانداران عمر بود، فرماندار کردم آیا کار بدى کردم؟!

على علیه السلام گفت: عمر هر کس را فرماندار مى‌ساخت، مواظب او بود و اگر درباره او سخنى مى‌رسید او را جلب و بازرسى مى‌کرد؛ ولى تو این کار را نمى‌کنى. تو ناتوانى و بر نزدیکان خویش سخت نمى‌گیرى.

عثمان گفت: همچنین با نزدیکان تو. على علیه السلام فرمود: به جان خودم که خویشى آنان با من بیشتر و نزدیک‌تر است، ولى حق و فضیلت در دیگران است.

عثمان گفت: آیا مى‌دانى که عمر معاویه را در تمام دوران خود فرماندار ساخت؟ على علیه السلام گفت: من تو را به خدا قسم مى‌دهم، آیا مى‌دانى که معاویه بیش از همه از عمر مى‌ترسید، [آن‌چنان‌] که غلام عمر هم آن‌قدر از او نمى‌ترسید؟

عثمان گفت: آرى. على علیه السلام فرمود: اکنون معاویه کارها را خود انجام مى‌دهد، بدون آن که به تو اطلاع دهد و تو خبردار نمى‌شوى. به مردم هم مى‌گوید: این دستور عثمان است. این مطلب به گوش تو مى‌رسد و تو معاویه را تغییر نمى‌دهى.[۳]

عثمان چهل روز در محاصره بود و در آخر ذی الحجه سال ۳۵ ق کشته شد. قاتلان وى، مشخص نبودند. وى تا سه روز به ‌خاک سپرده نشد. سرانجام او را در زمینى به نام «حش کوکب» که متعلق به یهودیان بود، دفن کردند. دوران خلافت او دوازده سال به ‌طول انجامید.[۴]

در خطبه ۱۶۴ نهج‌البلاغه، سخنان امام على علیه السلام با عثمان به تفصیل آمده است. در پایان خطبه، امام علیه السلام به وى چنین پند مى‌دهد: تو را به خدا قسم مى‌دهم، نکند که تو همان پیشوایى از این امت باشى که کشته خواهد شد! زیرا من از رسول خدا صلی الله علیه و آله شنیدم که مى‌فرمود: از این امت رهبرى کشته خواهد شد که به ‌دنبال آن جنگ و خون‌ریزى به روى این امت باز خواهد شد و تا روز قیامت ادامه خواهد داشت. بنابراین، بازیچه مروان مباش و مگذار که پس از کهولت تو را بازیچه سازد و به هر جا که خواهد بفرستد.

پانویس

  1. ابن‌واضح، تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۱۷۵.
  2. امام على علیه السلام در پاسخ نامه معاویه مى‌فرماید: «تو هر جا که به نفع خودت بود، عثمان را یارى کردى و آنجا که به نفع عثمان بود او را یارى ندادى». (سید رضى، نهج‌البلاغه، نامه ۳۷)
  3. طبرى، تاریخ الامم والملوک، ج۴، حوادث سال ۳۴، ص۷۳؛ سید قطب، عدالت اجتماعى، ص۳۷۲؛ نویرى، منتهى الارب، ج۶، ص۶۵.
  4. ابن‌واضح، تاریخ یعقوبى، ج۲، ص۷۳.

منابع

  • تاریخ تحلیلى اسلام از آغاز تا واقعه طف، محمد ابراهیمى ورکیانى، ص ۲۲۴ تا ۲۲۷.