مصطفي ملكي تهراني: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} تنديس استقامت '''اشاره:''' «سعدآباد» محله‌اي از محلات شمال [[ت...' ایجاد کرد)
 
(اضافه کردن رده)
سطر ۲۷۲: سطر ۲۷۲:
  
 
محمدتقي ادهم نژاد لنگرودي, ستارگان حرم، جلد 18، صفحه 133-158
 
محمدتقي ادهم نژاد لنگرودي, ستارگان حرم، جلد 18، صفحه 133-158
 +
[[رده:علمای قرن چهاردهم]]

نسخهٔ ‏۶ اوت ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۲۶

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

تنديس استقامت

اشاره:

«سعدآباد» محله‌اي از محلات شمال تهران، علاوه بر دارابودن مواهب طبيعي، خوش آب و هوا بودن و داشتن تابستاني خنك و زمستاني بسيار سرد، به علت وجود كاخ هاي زيبا و مجلل باقي مانده از رژيم ستم شاهي داراي شهرت بسزايي است.

پيش از ورود رضاخان، مردم اين محله همگي به دامداري و باغداري مي پرداختند؛ اما وقتي رضاخان وارد اين منطقه شد، با مشاهده موقعيت فوق العاده طبيعي، زيبايي، مرغوبيت اراضي كوهپايه اي و باغات ميوه، دستور اخراج ساكنان محله را صادر و نيز اراضي و باغات آنان را به زور تصاحب نمود. از جمله اهالي رانده شده از اين منطقه آقا ميرزا ابوالقاسم، پدر گرامي حضرت حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ مصطفي ملكي است كه پس از اخراج به ناچار در محله «تجريش» سكنا گزيدند.

ميرزا ابوالقاسم مردي شريف، متدين، شب زنده‌دار و در ميان اهالي خوشنام و مورد احترام همگان بود. او مرد عيالواري بود و به شغل شيريني‌پزي اشتغال داشت. وي از اين راه امرار معاش مي كرد و به هم نوعان ستم ديده نيز كمك مي نمود.

دوران كودكي

مصطفي دومين فرزند پسر ميرزا ابوالقاسم در سال 1310 ش. در خانه باصفا و نوراني وي در تجريش پاي به عرصه وجود گذاشت. دوران كودكي مصطفي با حكومت ظالمانه رضاخان قلدر بر ايران مصادف بود. او در كودكي، با همه وجودش ستم‌هاي حكومت ننگين را احساس مي كرد. وي فرياد و ناله‌هاي مظلومان بيچاره اي، كه همه اموال و زندگي خويش را از دست داده بودند، از اعماق دل و جان مي شنيد. تنفر شديد مصطفي از ستمگران جباري چون رضاخان و فرزندش، از همان كودكي آغاز و تا آخر عمر شريفش ادامه داشت.

دوران كودكي و حتي نوجواني مصطفي همواره با رنج، تلاش، كار و مجاهدت همراه بوده است. او به جهت كمك به پدر بزرگوارش براي تأمين مخارج و نيازمندي‌ هاي سنگين خانواده، در همان مغازه شيريني پزي كار مي كرد. او علاوه بر اين كه در محل كار پدر شاگردي زبردست و مشاوري امين بود، نيز صداقت، جوانمردي و آداب معاشرت اجتماعي و... را عملاً از پدر متدين خويش مي آموخت.

دوستان و آشنايان وي بر اين عقيده بودند كه طرز برخورد و صفات نيك او متفاوت با هم سن و سالانش بوده است. رفتار، گفتار و حركات مصطفي در همان دوران نوجواني منحصر به فرد بود. به طوري كه بزرگترها به وي احترام مي گذاشتند و به پدرش به جهت داشتن و تربيت چنين فرزندي تبريك و تهنيت مي گفتند. او به خوبي آداب خريد و فروش را فراگرفته بود و در غياب پدر به خوبي از عهده اداره مغازه برمي‌آمد.

عشق به علم آموزي باعث شد كه مصطفي در ايام فراغت، در مغازه، مجلات كهنه و يا كتاب‌هاي پدر را بخواند و به علت هوش سرشارش مطالب برجسته آن را به ذهن بسپارد. همين موضوع باعث شد پدر بزرگوارش به رغم نياز شديد به وجود چنين فرزندي در محل كار، او را روانه مكتب‌خانه نمايد.

آقا مصطفي قرآن و برخي از كتاب هاي متداول را نزد مردي وارسته و روشنفكر به نام «حاج آقا محمد فرهمند» در محل صحن امامزاده صالح تجريش فراگرفت. از آنجا كه حاج آقا فرهمند مردي آزاده و مبارز بود و زمينه مساعد براي فعاليت هاي بيشتر ديني در اين جلسه فراهم بود، مرحوم آقا مصطفي علاوه بر فراگيري معارف و احكام از مسائل سياسي روز نيز كاملاً آگاه مي شد. و خصوصاً تحليل هاي سياسي استاد براي وي بسيار جالب و شيرين بود و از طريق همين استاد وارسته بود كه وي با تشكيلاتي به نام «نور دانش» آشنا و ارتباط پيدا كرد. هدف كلي تشكيلات نور دانش بسط و گسترش فرهنگ اسلامی در تمام نقاط ايران و بلكه جهان بود. مرحوم ملكي به دليل ذوق هنري با نوشتن مقالات ديني و سرودن اشعار مذهبي خدمت شاياني نموده است. تشكيلات نور دانش در دو مجله «ماهانه و سالانه» با نام نور دانش اقدام به چاپ مقالات و اشعار آقاي ملكي مي نموده است. در يك كلمه مرحوم ملكي نوجواني پرشور، فعال، انقلابي، داراي انگيزه والاي مذهبي و اراده قوي در ميان همقطاران خويش و بلكه برتر از آنان بوده است. ملكي در دوران نوجواني در ايام محرم و عزاي سالار شهيدان به سرودن اشعاري انقلابي و پرمحتوا مبادرت ورزيد كه در دسته‌هاي عزاداري مورد استفاده همگان قرار مي گرفت.

درباره معرفي استاد فرهمند و اشعارش كه در دوران نوجواني در آقاي ملكي تأثيرگذار بوده اين چنين مي خوانيم: چهل سال پيش در پس كوچه‌اي در تجريش، در خانه‌اي محقر و كوچك در يك اتاق، آن خانه فقط يك اتاق داشت. آن كوچه، آن خانه و آن اتاق در سيل حوادث روزگار (سيل شميران) از جا كنده شد و با آب رفت. در آن اتاق، پيرمردي (زنده ياد حاج آقا فرهمند) كلاس قرآني داشت. پيرمرد، كودكان را از كوچه‌ها جمع مي كرد. خنده و زباني خوش داشت و آب نباتي در جيبش و در آن اتاق كوچك «قرآن» مي آموخت.

وي در ماه محرم جامه‌هاي سياه به تن مي كرد، با يقه‌هاي بسته و آستين بلند دكمه‌دار و بچه ها را در دو صف، مرتب مي كرد؛ بدون هيچ آرايش صحنه؛ نه سنجي، نه زنجيري و نه علامتي.... پيشاپيش كودكان پرچم سياهي بود كه در دو طرف آن، دسته اي چوبي داشت و حمل آن به عهده كودكان بزرگ بود. روي پرچم، دو جمله عربي بود و با كلمه هايي درشت‌تر در وسط عبارتي با عنوان «هيئت نوباوه گان تجريش».

كودكان هيچ حركتي نبايد مي كردند. مثلاً دستي بر سر بكوبند و يا برسينه؛ بلكه دست‌ها آرام در دو طرف بدن و جمع كودكان از ابتداي صف تا آخر صف، دو دسته بودند كه دسته اول مي خواندند:

حسين از بهر حق و داد و آزادي ز كف جان داد × جوانان عزيزش را براي حفظ قرآن داد

و دسته دوم مي گفتند:

ز هستي دست خود شست و نشد تسليم زور و زر × عجب درس فداكاري به ما شاه شهيدان داد

كودكان با آواي عاشقانه و غم انگيز خويش، در ميان آن همه شكوه و عظمت هيئت‌ها و دسته‌هاي زنجيرزني و سينه زني با عَلَم‌ها و كتل‌هايشان، در هر جا كه وارد مي شدند، شور عجيبي برپا مي كردند. طنين صداي پاك هيئت نوباوه‌گان و زنگ صداي كلمات «حق»، «داد»، «آزادي»، «زور»، «زر»، «درس فداكاري» و «شاه شهيدان» چونان رگبار مسلسلي در سال هاي اختناق بود كه باعث گرديد، هر ساله عمله‌ها و نوكران شاه مانع حركت اين دسته كوچك و ساده نوباوه گان تجريش شوند و كلانتري از حاج آقا فرهمند تعهد مي گرفت كه هيئت نوباوه‌گان را به تكيه‌ها نياورد. بعدها دانستيم كه اشعاري از اين دست از سروده‌هاي زنده ياد حجة الاسلام والمسلمين حاج شيخ مصطفي ملكي بود كه در آن سال ها جوان بود و هنوز در كسوت روحانيت وارد نشده بود.[۱]

تحصيلات حوزوي

تحصيلات علوم حوزوي آقاي ملكي را مي توان اين گونه تقسيم كرد:

  • الف) تحصيل در تهران.
  • ب) تحصيل در حوزه علميه قم.

الف) تحصيلات در تهران:

حجة الاسلام ملكي بعد از آن كه تحصيل در مدارس فرهنگ را تا مقطع سوم دبيرستان به صورت متفرقه و با موفقيت، پشت سرگذاشت، شوق وافري به فراگيري علوم اسلامي پيدا كرد، بنابراين تصميم گرفت كه به تحصيل علوم ديني بپردازد. اين تصميم او همزمان شد با ورود عالم رباني و فقيه اخلاقي حضرت آيت الله حاج شيخ علي اكبر نهاوندي (متوفاي 1369 ق) به تهران و سكونت وي در محله «چيدز» در همجواري تجريش.

ملكي از اين فرصت استفاده كرد و آن را غنيمت شمرد. وي و دوستانش رهسپار محضر اين عالم نوراني گرديدند و مشتاقانه در محضر درسي و اخلاقي وي تلمذ مي كردند. شايد دومين چهره تأثيرگذار در وجود آقاي ملكي را بتوان مرحوم آيت الله نهاوندي دانست. او در سال هاي 1327 يا 1328 ش. مسير نسبتاً طولاني و بياباني تجريش تا چيدز را هر روزه براي فراگيري علم با پاي پياده طي مي كرد.

آن طور كه دوستانش تعريف مي كنند در سال هاي اول حدود 30 نفر بودند كه در درس مرحوم نهاوندي شركت مي كردند و در سال هاي 1329 و 1330 ش. در آخرين روزها، تنها يك نفر اين مسير را در سرماي سخت زمستان طي مي كرد و او هم كسي نبود جز مرحوم آقاي ملكي. وي تحت تأثير جاذبه شديد شخصيت والا، زهد و تقواي مرحوم نهاوندي بود و هماره از او به عنوان يكي از بزرگترين عالمان شيعه ياد مي نمود. مرحوم نهاوندي هم، چون آقاي ملكي را جواني روشن، آگاه و علاقمند به فراگيري علوم و معارف مشاهده مي كرد، همواره وي را به فراگيري علم و در كنار آن تحليل و بررسي اوضاع و مسائل زمان تشويق مي نمود. همين تشويق هاي مكرر استاد، باعث گرديد كه مرحوم ملكي بدون ترس و واهمه به دفاع از آيت الله كاشاني به مبارزه برخيزد. مرحوم ملكي در اين ايام از فعالان سياسي بشمار مي رفت.[۲]

ب) تحصيل در حوزه علميه قم:

حجة الاسلام ملكي كه از فعالان سياسي و از ارادتمندان آيت الله كاشاني در منطقه شميرانات است، رژيم پس از كودتاي ننگين 28 مرداد، دستگيري آزادي خواهان و رهبران را سرلوحه كار خود قرار داد. حكومت كودتا در شميران براي دستگيري مرحوم ملكي و ديگر دوستانش نيروهاي خود را بسيج نمود و چندبار به خانه پدري او هجوم برد. اما نتوانستند او را دستگير نمايند. ايشان كه وضع را اين چنين ديد براي فرار از دست مأموران به قم هجرت نمود و موقعيت مناسبي براي ادامه تحصيل در علوم اسلامي پيدا كرد.

استادان

استادان حجة الاسلام ملكي عبارتند از آيات بزرگوار:

  • 1- شهيد دكتر مفتح، آقاي ملكي منظومه را نزد ايشان آموخت.
  • 2- امام موسي صدر، كه ملكي قوانين ميرزاي قمي را نزد وي فراگرفته است.
  • 3- ميرزا جواد تبريزي، استاد لمعه آقاي ملكي بود.
  • 4- ميرزا مصطفي صادقي، كه استاد مكاسب شخصيت مورد نظر اين نوشتار است.
  • 5- ميرزا علي مشكيني استاد مكاسب (بيع).
  • 6- آيت الله مشكيني، كه آقاي ملكي رسائل، قسمت قطع و ظن و تعادل و تراجيح را نزد ايشان تحصيل كرده‌اند.
  • 7- فاضل لنكراني، كه استاد بخشي از رسائل آقاي ملكي بود.
  • 8- آقا ميرزا محمدمجاهدي تبريزي استاد كفاية الاصول.
  • 9- حاج آقا حسين طباطبايي بروجردي (متوفاي 1380 ق) ملكي به مدت چهار سال در درس فقه ايشان حاضر شدند.
  • 10- امام خمینی قدس سره استاد اصول حجة الاسلام ملكي به مدت 8 سال.
  • 11- حاج سيد محمدرضا گلپايگاني بعد از تبعيد حضرت امام به مدت دو سال استاد آقاي ملكي بوده‌اند.
  • 12- علامه سيد محمدحسين طباطبايي كه استاد تفسير حجة الاسلام ملكي بوده‌اند.
  • 13- حاج آقا حسين فاطمي كه حجة الاسلام ملكي هر هفته شب هاي پنج شنبه و جمعه در درس اخلاق ايشان شركت مي كردند.خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد. مصاحبه با حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ قنبر مشفق مدير حوزه علميه لاهيجان.</ref>

كمالات اخلاقي و نفساني

1- تقوا:

مرحوم آقاي ملكي به اعتقاد دوستان و همرزمانش داراي تقواي عملي بود. رفتار و گفتار و پندار خويش را تحت كنترل داشت. حجة الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ قنبر مشفق، مدير حوزه علميه لاهيجان كه ساليان متمادي با آقاي ملكي هم دوره و هم بحث بودند در اين باره مي فرمايد:

آقاي ملكي داراي با ارزشمندترين و نفيس ترين سرمايه معنوي يعني تقوا بود. او تقواي عملي داشت. اين جانب قريب به 20 سال با ايشان از جلد دوم لمعه تا خارج فقه و اصول هم بحث بودم. در اين مدت طولاني كوچكترين رفتار و گفتار غيراخلاقي و غيرشرعي از ايشان مشاهده نكردم. وي خداترس بود، كلام لغو و دور از ادب اسلامي و حتي ادب عرفي از ايشان نديدم. او مراقبت عملي داشت.[۳]

2- زهد و وارستگي:

آقاي ملكي در منطقه مرفه نشين شميران، هيچگاه ساده زيستي را از دست نداد. وي زندگي متعارف طلبگي را هيچگاه ترك نكرد و به رغم بر عهده گرفتن مسئوليت كميته انقلاب اسلامي شميرانات و داشتن نفوذ اجتماعي در ميان مردم و با توجه به اين كه وجوهات فراواني به دستش مي رسيد به زي طلبگي خويش مباهات مي كرد. او هيچ وقت از حد اعتدال؛ نه تنها خارج نشد، بلكه همواره سطح زندگي ايشان از اقشار متوسط جامعه پايين‌تر بود، لذا هر كس به حضورش مي رسيد علاقه و ارادتش به او بيشتر مي شد.

او واقعاً نسبت به دنيا بي اعتنا بود. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي وي در جواب كساني كه ايشان را به مال اندوزي تشويق مي كردند گفت: اگر مي خواستم پول جمع كنم در زمان محمدرضا شاه مي توانستم يك كاميون پول جمع كنم».[۴] آري، آقاي ملكي، مصداق بارز حديث شريف «كونوا دعاة الناس بالخير بغير السنتكم»[۵] بود. وي مردم را با عمل و اخلاق نيكوي خويش دعوت به خير و صلاح مي كرد.

3- بزرگواري:

وي هيچگاه در دوران تحصيل از شهريه حوزه استفاده نكرد، با اين كه وابسته به بيت بزرگاني چون آيت الله فاضل لنكراني بود و بزرگان حوزه به وي عنايت داشتند، باز هم از دريافت وجوه خودداري مي كرد و معتقد بود انسان مي تواند با استفاده نكردن از سهم مبارك حق بندگي خدا را خوب انجام دهد.[۶]

4- طرز برخورد با ارباب رجوع:

آقاي ملكي، انساني خوش برخورد، خوش مجلس و شيرين سخن بود آداب اجتماعي او با مردم چه قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب كه رياست كميته انقلاب اسلامي شميرانات را به عهده داشت، فوق العاده با اهميت است. وي با مردم برخوردي در شأن آنان داشت و هيچ وقت به بهانه كمي وقت از مردم جدا نشد و با عالمان و بزرگان تهران برخوردي مناسب و رفتاري متين داشت و احترام خاصي براي آن ها در نظر مي گرفت.

هيچ وقت دانسته و يا ندانسته عظمت و شهرتش عامل تحقير ديگران نمي شد. رفتار حجة الاسلام ملكي در سمت كميته انقلاب اسلاي با مردم، خصوصاً در شميرانات كه اغلب پولداران و ثروتمندان جامعه و حتي بسياري از طاغوتيان در آن جا سكونت دارند، باعث رأفت و توجه عميق آنان به دين اسلام و مايه جذب و خوشبيني آنان به انقلاب اسلامي مي شد. اهل كينه و انتقام نبود و از غرض ورزي به دور بود. خصوصاً با مردم مؤمن منطقه و جوانان برومند انقلابي برخوردي متواضعانه و با اهل منزل و خانواده رفتاري دوستانه و عاطفي داشت.

شهيد عليرضا ملكي درباره اوصاف عملي پدر بزرگوارش اين گونه مي نويسد: او با چهره باز و خندان هر روز صبح در كميته انقلاب اسلامي منطقه يك تهران حاضر مي شد و تا قبل از اذان ظهر در آن اتاق كوچك ساده به كار خويش مي پرداخت. درب اتاقش به روي همه باز بود و هنگام حضور ارباب رجوع از پشت ميز بلند مي شد و از آن ها استقبال مي كرد و كار آن ها را تا اندازه اي كه در توان و قدرت وي بود انجام مي داد. وي هيچ گاه نخواست كه عنوان و يا لقبي به او بدهند و بسيار ناراحت و آزرده از اين كه افرادي از روي صداقت و علاقه در هنگام ورود او به مجلس و محفلي سخن گوينده را قطع مي كنند. هرگاه كه به مجلسي وارد مي شد هر جا كه مكاني براي نشستن پيدا مي كرد، مي نشست و علاقه داشت كه در بين مردم بنشيند.[۷]

5- معلم عملي اخلاق:

آيت الله نور مفيدي دامت بركاته مي گويد: آقاي ملكي در كارهاي منزل، حتي در شستن ظروف به خانواده اش كمك مي كرد. بعد از انقلاب كه به خاطر مسائل امنيتي با برادران پاسدار به منزل ايشان رفت و آمد مي كرديم، خودش در پهن كردن و برچيدن سفره، اقدام مي كرد. زندگي او يك مجموعه مدون اخلاق است و اگر در زواياي حركت او دقيق شويم، همه چيز در مورد اين معلم عملي اخلاق به دست ما مي‌آيد.

او طبق فرمايش امامان معصوم علیهم السلام كه فرموده‌اند: «كونوا دعاة الناس بغير السنتكم»، مردم را با عمل خويش به اسلام دعوت مي كرد. وي بسيار صميمانه و با روي خوش و گرم، با محافظان صحبت مي كرد و در عين سادگي خيلي باصفا بود و برخوردي كريمانه داشت.[۸]

يكي از دوستان وي در اين باره مي گويد: آقاي ملكي نسبت به خانواده‌اش احترام فوق العاده اي ابراز مي داشت. غروب ها كه اين جانب و آقايان محترم حاج آقا مشفق، حاج سيد احمد نجفي لاهيجاني و حاج سيد علي اصغر هاشمي چيذري در مسجد امام مباحثه مي كرديم. بعد از اتمام مباحثه، ايشان براي نماز در مسجد امام نمي ماند و فوراً به خانه برمي‌گشت و مي فرمود: اهل خانه مان تنها هستند، دل آن ها تنگ مي شود و بايد بروم تا آن ها از تنهايي و نگراني بيرون آيند. چيزي كه خيلي ها بدان توجه ندارند و يا نسبت به آن بي اعتنا يا كم اعتناء هستند».[۹]

6- شب زنده داري:

رمز موفقيت و سعادت مردان بزرگ الهي در كنار تلاش و همت فوق العاده، ارتباط با خداي سبحان است. مرحوم ملكي ساعتي را در شب، به دور از هياهوي مادي و مشكلات فراوان دنيوي با خداي خويش خلوت كرده و به راز و نياز مي پرداخت.

شهيد عليرضا ملكي مي نويسد: «نمازهاي شب، توسل ها، دعاهاي عارفانه و نذرهاي بدون انقطاع وي، كه هميشه گره گشاي همه كارهاي او بود، گرچه بر همگان روشن نبود؛ ولي خانواده آن مرحوم تا حدي شاهد عبوديت، زهد و پارسايي وي بودند».[۱۰]

از منظر ديگران

در اين جا برخي اوصاف و كمالات اخلاقي و اجتماعي آقاي ملكي را از زبان دوستان و همرزمان آن فقيد سعيد مي آوريم: آيت الله سيد كاظم نور مفيدي مي گويد: حجة الاسلام ملكي داراي صفات برجسته فراواني بود. او انساني پاك و خدوم و روحاني وارسته، متخلق، متعبد و متواضع و به معناي واقعي كلمه آدم خوب، زاهد، جدي، منظم و بي هوا يا كم هوا، اهل تهجد، سحرخيز و اهل خدمت بود. وي در امر به معروف و نهي از منكر، بسيار جدي بود.

به ياد دارم در زمان طاغوت به مريوان تبعيد شدم. در آن زمان امر به معروف و نهي از منكر، نه معمول بود و نه اصلاً خريدار داشت. روزي به اتفاق ايشان در يكي از خيابان هاي مريوان به يك مغازه نوارفروشي مبتذل - كه موسيقي تندي گذاشته بود و با صداي بلند در خيابان پخش مي شد - برخورديم. دو - سه نفري در آن مغازه حضور داشتند. ناگهان آقاي ملكي به طرف آن ها رفت و با آنان مشغول صحبت شد و نصيحتشان كرد. آن ها هم احترام كردند و صداي نوار را قطع نمودند.

نكته ديگري كه در اين جا حائز اهميت است اين كه ايشان در غربت تبعيد امام و يارانش هيچ گاه آنان را فراموش نكرد؛ بلكه با ملاقات ياران امام در تبعيدگاه موجب دلگرمي و مايه قوت آنان مي شد. آقاي ملكي خانواده مرا به همراه وسائل زندگي موقت - در ايام تبعيد من - به مريوان آورد و ديدار ايشان و اين خدمت كم نظير وي در آن زمان خاص و در آن منطقه سردسيري در روحيه انقلابي من بسيار مؤثر بود.

مرحوم ملكي در كنار همه كارهاي خويش گاهي نيز از ذوق شعري بهره مي گرفت و موضوعات گوناگون را به نظم درمي‌آورد. امام راحل كه از تبعيد به قم تشريف آوردند، يك شب مرحوم آيت الله فاضل لنكراني از حضرت امام، براي شام به منزل دعوت كردند. در آن شب، من هم حضور داشتم. آقاي ملكي در بيت آقاي فاضل، اشعاري درباره مسائل انقلاب و امام خواندند كه مورد تشويق و تحسين حضرت امام و آيت الله فاضل قرار گرفت. ايشان احترام فوق العاده اي براي سادات قائل بود و در كمك به آنان هيچ دريغ نداشت. بنده منزلي در قم ساختم، كه اگر كمك هاي بي شائبه ايشان نبود كار به سرانجام نمي رسيد.[۱۱]

حجة الاسلام حاج شيخ قنبر مشفق مي‌آورد: «حجة الاسلام آقاي ملكي اهل ورع و تقوا بود و هيچ گاه در مباحثه، اهل مراء و جدال نبوده است. وي خط بسيار زيبايي داشت و اكثر مطالب فقه و اصول را در حاشيه همان درس مي نوشت. او مؤمن واقعي و اخلاق مؤمنانه داشت. وي انساني با فضيلت و مبارز در برابر رژيم شاهي بود. او بعد از قيام پانزده خرداد، مشغول تأليف كتاب بود. ايشان براي مردم مؤمن تفسير قرآن و احكام بيان مي فرمود. وي از دوستداران اهل بيت عصمت علیهم السلام و در دو فريضه فراموش شده الهي، يعني امر به معروف و نهي از منكر بسيار جدي و كوشا بود.

ايشان از لغو اعراض مي نمودم. يكي از فرزندان ايشان در راه انقلاب به شهادت رسيد. وي فضائل اخلاقي فراواني داشت. خداوند روحش را با اوليا، انبيا و شهدا محشور بفرمايد. حجة السلام ملكي نسبت به دوستان خويش تواضع و فروتني به خصوصي داشت. گاهي توفيق درك حضورش را در تجريش پيدا كرديم كه اقامه جماعت را به عهده ما مي‌گذاشت و خودش پذيرايي از ميهمان را به عهده مي‌گرفت كه به حقيقت من از رفتار ايشان شرمنده مي شدم».[۱۲]

حاج شيخ مسلم سلطان محمدي دامت بركاته درباره اوصاف ايشان با وجود كسالت و بيماري اين گونه شرح مي دهد: مرحوم آقاي ملكي اهل يقين بود و به قدري به دين و قرآن علاقمند بود كه محال بود لحظه اي دست از دين و قرآن بردارد.

يقين ايشان انسان را به ياد ياران سيدالشهدا، در روز عاشورا مي انداخت. آنان وقتي جايگاه واقعيشان را ديدند ساعت به ساعت اشتياق به مرگ، دين و امام در آن ها زيادتر مي گردد. انگار آقاي ملكي جايگاه خود را در بهشت ديده بود. ساعت به ساعت و لحظه به لحظه، عشق و علاقه اش به دين، قرآن، اسلام و رهبري بيشتر و افزون‌تر مي‌گشت.

ما به اتفاق آقايان مشفق، نجفي و ايشان عصرها در مسجد امام، متن كتاب عروة الوثقي را مباحثه مي كرديم. در يكي از روزها روي عبارت متن عروة جنجال زيادي شد. ايشان معتقد بود كه لفظ «عن» از عبارت متن افتاده؛ ولي ما زير بار نمي رفتيم؛ زيرا معتقد بوديم كه كلمه‌اي حذف نشده است. بعد از اتمام مباحثه، بنده موضوع را دنبال كردم و خدمت آيت الله سيد احمد زنجاني رسيده و متن را به ايشان نشان دادم. ايشان مطالعه كردند و فرمودند كه لفظ «عن» در اينجا حذف شده و اين بيانگر دقت نظر ايشان است.

ايشان صبر و حوصله عجيبي داشت و در مباحثات، به دقت حرف هاي طرف مقابل را گوش مي داد و اگر كسي مي خواست اعتراض كند و يا مطلبي كه به ذهنش رسيده را بازگو نمايد، فوراً ايشان مي فرمود: بگذاريد سخنانش تمام بشود و آن گاه با دقت و متانت حرف ها را يا تأييد مي كرد و يا نقد مي نمود.

من در شميران به منزل ايشان رفتم و به اتفاق براي اداي نماز به مسجد همت رفتيم. در محوطه مسجد خانمي بدون روسري ايستاده بود و ما هم مشغول صحبت بوديم، ناگهان فرمود: يك لحظه معذرت مي خواهم و رفت و با يك زبان نرمي به آن خانم گفت، خواهرم اگر ممكن است لطفاً سرت را بپوشان! ايشان اين قدر اين جمله را زيبا و محترمانه فرمودند كه من لذت بردم و از طرفي اين كار او نشان از توجه وي نسبت به قضايا بود. ايشان انسان غيور و حامي مظلومان بود. وي بيچارگان را با هر وسيله اي كمك مي كرد. در جريان ساختن مسجد چهارده معصوم علیهم السلام در يكي از روستاهاي بويين زهرا كمك مؤثري به من كرد؛ ولي هيچ وقت راضي نشد كه نامي از ايشان برده شود.

آقاي ملكي رئوف و مهربان و مخصوصاً نسبت به اهل علم بسيار مهربان و دلسوز بود. يادم نمي رود كه بنده در خيابان خاكفرج قم، كوچه موسوي منزل داشتم، يك وقت ايشان تشريف آورده بودند و من نبودم، گويا مسافرت رفته بودم. ايشان متوجه شدند كه من نيستم. بنابراين بسياري از لوازم مورد نياز زندگي را تهيه كرده بودند و حتي يك جعبه كاچويي تهيه و با يخ به منزل آورده بودند. به حسب اتفاق تابستان بود و خانواده ما هم نياز شديدي به يخ داشتند. او انسان فداكاري بود كه قدر و منزلتش ناشناخته ماند. وي انساني مبارز بود. او در زمان طاغوت بسيار زجر كشيد و حتي يادم هست كه معظم له مي خواست به مکه برود. اما به او پاسپورت نمي دادند.

او با ضدانقلاب هم خيلي مبارزه كرد و به عقيده من، مرگ ايشان هم مشكوك بود؛ زيرا آن دكتري كه گفته مي شد آمپول را به ايشان اشتباهي زده در اصل اشتباه نبود؛ بلكه آنان عمداً اين كار را كردند تا ايشان را از بين ببرند. آن ها از ايشان كينه و نفرت داشتند كه اگر تحقيق شود قطعاً عمدي بودن آن به دست خواهد آمد.[۱۳]

دعاي امام راحل

حضرت امام خمینی قدس سره در تاريخ 8 مرداد 1362 ش. برابر با 19 شوال 1403 ق. يك سال بعد از رحلت حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاي ملكي ذيل عكس ايشان اين جمله را نوشتند: بسمه تعالي - خداوند رحمت فرمايد مرحوم حجة الاسلام آقاي ملكي را كه از اشخاص متعهد و خدمتگزار به اسلام بودند. 19 شوال 1403 روح الله الموسوي الخميني.[۱۴]

'خدمت به همنوعان

آقاي ملكي قدس سره اهل خدمت بود و خدمت به خلق را بزرگترين عبادت الهي مي دانست. وي در راه خدمت به محرومان و نيازمندان جامعه، هيچ كوتاهي نداشت؛ با تمام توان خويش در رفع نيازهاي نيازمندان اقدام مي كرد. وجود اين روحاني وارسته در منطقه شميرانات پناهگاه محرومان بود.

فرزند بزرگوارش شهيد عليرضا ملكي در اين باره مي نويسد: دوستاني كه با او به مسافرت رفته‌اند، مي دانند كه مسافرت با او از چه صفا و صميميتي برخوردار است و او چقدر موجبات راحتي، آسايش و خوشحالي همسفرانش را با طبخ غذا و آماده كردن آن و با سخنان شيرين و دلچسب فراهم مي نمود.

او در جبهه هاي مقدم جنگ، براي زرمندگان اسلام چاي و شربت درست مي كرد و به دست آنان مي داد و به شستن ظرف ها و تميزكردن سنگر افتخار مي كرد. او از همه افرادي كه به اين انقلاب و اسلام خدمت كرده و مي كنند تمجيد و تحسين مي نمود و در اين راه از هيچ برچسبي نمي هراسيد. خدمات گوناگون تبليغي، فرهنگي، اجتماعي و سياسي فراواني نيز از معظم له به يادگار مانده است و خدمت به اسلام و انقلاب اسلامي در سرلوحه همه امور زندگاني اوست.

مسجد همت

حجة الاسلام ملكي ظاهراً در سال 1347 ش. به زادگاهش شميران بازگشت و در مسجد همتِ تجريش به اقامه جماعت و ارشاد و تبليغ مردم منطقه همت گماشت. او در بيداري و آگاهي مردم اين منطقه نقش اساسي داشت. فعاليت فرهنگي و سياسي وي از همين پايگاه مقدس شروع گرديد. نماز جماعت او در اول وقت برگزار مي شد. وي هر شب بعد از اقامه نماز، يك حديث و چند مسئله از رساله را براي مردم بيان مي كرد و جلسات تفسير قرآن را در طول هفته برپا مي ساخت. وي با دعوت از عالمان و بزرگان آگاه و انقلابي، چون آيات و حجج اسلام طالقاني، رباني املشي، لاهوتي، هاشمي رفسنجاني، مهدوي كني، رباني شيرازي، مفتح، شهيد مطهري و... در بيداري و آگاهي مردم در مسائل ديني و سياسي نقش بسزايي ايفا نمود.

مسجد همت مهمترين مركز تبليغي روحانيان انقلابي در رژيم طاغوت در تهران بشمار مي رفت و حجة الاسلام ملكي در انتخاب چهره‌هاي فعال و انقلابي، جهت رشد و تعالي و بالابردن سطح آگاهي توده‌هاي مردم منطقه، دقت لازم را مبذول مي داشت. وي بعد از انقلاب هم با همه مشاغل، بازهم دست از فعاليت ديني و تبليغي برنداشت. او كانوني به نام كانون فرهنگي شميران تأسيس نمود كه با كمك هاي مادي و معنوي او اين مركز در جهت گسترش فرهنگ اسلامي در ميان مردم شميرانات بسيار موفق عمل نمود. وي براي رشد و ارتقاي علمي و معنوي پاسداران، جلساتي را در روزهاي سه شنبه ترتيب داد و با نصايح دلنشين و هدايت گرانه خويش مايه دلگرمي آنان بود.

فعاليت‌هاي سياسي

حجة الاسلام ملكي يكي از چهره‌هاي فعال اسلامي و سياسي بشمار مي آيد. او در طول عمر بابركت خويش همواره در مبارزات سياسي، در مقاطع گوناگون نقش داشته است. فعاليت هاي سياسي آن عالم مبارز در مقاطع گوناگون، بدين شرح است:

الف) سال هاي 28 تا 1330 ش:

آقاي ملكي از جوانان فعال در امور سياسي در اوائل طلبگي بشمار مي رفت و بزرگترين مشوق وي در اين راه، آيت الله نهاوندي بود. او باعث آشنايي وي با دنياي سياست شد. ملكي مي گويد: هرگاه به محضر درس آقا شيخ علي اكبر نهاوندي مي رفتم، ايشان از وضعيت سياسي كشور و نيز از موقعيت قيام مردمي از من سؤال مي كردند و هميشه مرا تحريص و تشويق و ترغيب به شركت فعال در جرايانات سياسي آن روزگار مي‌نمودند.

آقاي ملكي در نهضت هاي آن زمان، همانند نهضت ملي شدن صنعت نفت و همكاري با دكتر مصدق و قيام 30 تير، فعالانه شركت داشت. وي در همان عصر با آيت الله كاشاني آشنا و ارادتمند ايشان گرديد و همواره با رهنمودهاي ايشان در منطقه شميران عمل مي نمود؛ تا اين كه كودتاي ننگين 28 مرداد، به يك باره كليه فعاليت ها و دستاوردهاي چند ساله مردم را خنثی ساخت. رژيم، دستگيري آزادي خواهان، رهبران و جوانان فعال را در سرلوحه كار خود قرار داد و حكومت كودتا در شميران براي دستگيري حجة الاسلام ملكي و ديگر دوستان فعال او، نيروهاي خود را بسيج نمودند.

ب) خرداد 42:

آقاي ملكي از علاقمندان و ارادتمندان واقعي حضرت امام خمینی قدس سره بود. وي بعد از ورود به قم وضعيتش را اين گونه توصيف مي كند: «روزها نان و ماست و گاهي لبو مي خوردم و شب ها نان و ماست.» وي با توجه به همه مشكلات باشور و اشتياق در درس حضرت امام، حاضر مي شد. او مفتخر به دامادي آيت الله فاضل گرديد و از آن زمان وضعيت ثابت‌تري پيدا نمود و در اين ايام به تحصيل ادامه داد.

بعد از رحلت آيت الله بروجردي و قيام علما و مراجع عليه لوايح و قوانين طاغوت و قيام توفنده حضرت امام، آقاي ملكي همواره به عنوان شاگرد و مريد امام، همانند ساير طلاب و فضلاي مبارز حوزه علميه قم، فعالانه در صحنه انقلاب شركت داشت و در آغاز نهضت مقدس اسلامي به رهبري حضرت امام راحل سهيم بود.

آقاي ملكي پس از قيام 15 خرداد سال 42، در شب هاي جمعه و ماه مبارك رمضان و ساير مناسبت هاي مذهبي در مسجد همت تهران حضور يافت و با روحانيان مبارز تهران، مانند آيت الله طالقاني ارتباط بسيار نزديكي برقرار ساخت و جلسات و فعاليت هاي گوناگون را آغاز نمود.

ج) سال هاي 1347 تا 1356 ش:

آقاي ملكي بعد از كامل شدن تحصيلات، با كسب اجازه از حضرت امام و مراجع عاليقدر، حوزه قم را ترك و به شميرانات بازگشت. وي در مسجد همت تجريش به صورت دائمي مستقر گرديد. حضور ايشان در اين كانون مذهبي موجب فعال شدن مبارزات جوانان مسلمان منطقه گرديد.

آقاي ملكي در اين مسجد با برنامه ريزي هاي مدون، فعاليت هاي خويش را شروع كرد. او در شب‌هاي يكشنبه و چهارشنبه جلسه تفسير قرآن برگزار مي نمود و با دعوت از شخصيت هاي علمي، مبارز و متعهد مانند آيت الله طالقاني و شهيد مطهري و سخنرانان انقلابي، مانند آقايان هاشمي رفسنجاني، رباني املشي، لاهوتي، شهيد مفتح، مهدوي كني و... سعي در گسترش انقلاب در ميان جوانان داشت.

بي شك هر سخنران فاضل و گوينده توانايي حداقل يك بار در مسجد همت به سخنراني پرداخته است. جاذبه اين مسجد در جذب جوانان و اقشار تحصيل كرده، اعجاب انگيز بود. ملكي در سال 1350 ش. همكاري خويش را با استاد شهيد مطهری آغاز كرد. در طول سال هاي خفقان و سكوت، «مسجد همت» به همت والاي اين مرد بزرگ هيچ گاه بدون برنامه نبود و به مقتضاي روز توسط اين روحاني شجاع برنامه‌هاي متنوعي را عرضه مي داشت.

د) حسينيه ارشاد:

در دوره مبارزات مردم عليه رژيم ستم شاهي كه «حسينيه ارشاد» به همت والاي علامه شهيد مطهري جان دوباره اي گرفته و با آمدن دكتر شريعتي از مشهد، حركت جديدي در جامعه در جهت بازگشت جوانان به هويت اسلامي پديد آمده بود، حجة الاسلام ملكي با تشويق جوانان علاقمند، به سوي اين حركت تازه، نقش مؤثري در بسط و گسترش نهضت اسلامي ايفا نمود.

هـ) تشكيل جلسات:

در سال هاي انقلاب جلسات متعددي از طرف جمع معدودي از روحانيان همفكر و همرزم، به همت ايشان به وجود آمد كه مسائل روز در آن تجزيه و تحليل مي شد. اين جلسات با شركت 9 تن از عالمان بزرگ، چون شهيد مطهري، شهيد مفتح، شهيد بهشتي، شجوني، هاشمي رفسنجاني، شهيد باهنر، مهدوي كني، كروبي و انواري برگزار مي شد كه گاهي با آزاد شدن برخي از روحانيان مبارز از زندان به 15 نفر مي رسيد. نتيجه اين جلسات بعدها به تشكيل هسته اوليه جامعه روحانيت مبارز تهران انجاميد كه به صورت گروهي، بر عليه رژيم طاغوت مبارزه مي كردند.

و) مسافرت ها:

يكي از اقدامات سياسي حجة الاسلام ملكي در اين دوران را مي توان مسافرت هاي وي به شهرهاي مختلف براي ديدار با ياران حضرت امام - كه در تبعيد بودند - دانست. او براي روحيه دادن به ياران امام - كه در شهرهاي مختلف گرمسيري و سردسيري كشور تبعيد بودند - مسافرت مي نمود و نيز نيازمندي هاي خانواده هاي آنان را تأمين مي ساخت و احياناً مطالب و مسائل روز را به اطلاع آنان مي رساند. اين اقدام ايشان در تكريم و تجليل انقلاب اسلامي و ياران امام و تقويت خط رهبري، يك اقدام خداپسندانه بشمار مي رفت.

آري، او در زمان غربت ياران امام، آنان را فراموش نكرد. اقدامات وي در مقابله با كتاب شهيد جاويد كه رژيم طاغوت آن را مستمسكي براي كوبيدن روحانيت و تفرقه بين آنان قرارداده بود و رفع اين غائله و اتحاد كلمه روحانيت فراموش ناشدني است. آيت الله هاشمي رفسنجاني مي گويد: آقاي ملكي حق بزرگي بر انقلاب اسلامي دارد؛ چرا كه او بيش از 35 سال در تلاش براي برقراري حكومت اسلامي رنج كشيد.[۱۵]

ز) در صحنه پيروزي انقلاب اسلامي:

نقش فعال آقاي ملكي بعد از رحلت حاج آقا مصطفي خميني در سال 1356 ش. تا پيروزي انقلاب، قوت بيشتري گرفت؛ به طوري در جريانات مختلف، نظير شهادت حاج آقا مصطفي، حوادث سينما ركس آبادان، قيام هاي مردم قم، تبريز و... وي به همراه علما و روحانيان تهران و قم با تهيه اعلاميه هاي شديداللحن و امضاهاي فراوان براي نابودي حكومت ستم شاهي اقدامات فراواني نمود. فقط از سال 1356 و 1357 ش. بيش از 35 مورد، امضاي وي در اسناد انقلاب اسلامي مشاهده مي شود.[۱۶]

جا دارد نمونه اي از اقدامات و حضور اين روحاني شجاع در عرصه هاي مبارزه به صورت فهرست آورده شود:

  • 1- سخنراني در تحصن چندين دانشگاه كه در آستانه پيروزي انقلاب اسلامي به وسيله دانشجويان مسلمان صورت داده شد.
  • 2- شركت در تحصن روحانيان متعهد سراسر كشور در دانشگاه تهران براي بازگشت امام امت.
  • 3- شركت در تظاهرات باشكوه مردم انقلابي تهران در 22 بهمن 1357 ش. به فرمان امام راحل كه اين تظاهرات مانع حركت تانگ هاي گارد رژيم شاهنشاهي به طرف پايتخت گرديد.
  • 4- اعزام به پادگان لويزان در شب پيروزي انقلاب، براي تحويل گرفتن اين نقطه جهت جلوگيري از تعرض به خانواده هاي افراد گارد، كه اتومبيل وي در اين جريان توسط سربازان وفادار رژيم به رگبار بسته شد.
  • 5- تشكيل ستاد كمك به مجروحان و مصدومان تظاهرات با كمك عده‌اي از روحانيان و پزشكان.
  • 6- دستگيري و حبس توسط رژيم طاغوت در قيام 17 شهريور.[۱۷]

فعاليت هاي پس از پيروزي انقلاب اسلامي

1- مسئوليت كميته انقلاب اسلامي منطقه يك تهران:

پس از پيروزي انقلاب اسلامي جهت حفاظت و حراست از دستاوردهاي انقلاب اسلامي و سركوب ضدانقلاب و عوامل رژيم ستم شاهي، طبق فرمان امام راحل مسئوليت كميته انقلاب اسلامي شميرانات از سوي آيت الله مهدوي كني به عهده ايشان گذارده شد.

منطقه شميران به لحاظ وسعت و موقعيت اجتماعي، بيشتر از تمام نقاط ايران، افراد ضدانقلاب و وابسته به رژيم پهلوي را در خود جاي داده بود و از نقاط حساس و كانون هاي پرخطر براي انقلاب به حساب مي آمد. به همين علت انتخاب ايشان به اين سمت، با شناخت دقيق و كامل از وي صورت پذيرفته بود. حجة الاسلام ملكي بعد از پذيرفتن اين مسئوليت خطير، با كمك دوستان و ياران خود، خصوصاً شاگردانش در مسجد همت تجريش به سازمان دهي نيروهاي مردمي و كشف و خنثا سازي توطئه‌هاي ضدانقلاب پرداخت.[۱۸]

روش ايشان در اداره اين نهاد به صورت تصويب مسائل در شوراي كميته و به اجرا درآوردن به صورت سلسله مراتب بود. پركاري و تلاش فوق العاده وي و اصالت عميقي كه به مسأله كميته مي داد بيانگر اعتقاد وي به انقلاب اسلامي بود. به قول دوست صميمي و همرزمش حضرت آيةالله مهدوي كني: «او مسأله انقلاب و اسلام را جدي مي گرفت.»

2- عضويت در هيئت 9 نفره منتخب امام، براي رسيدگي به وضعيت بنياد مستضعفان.

3- تشكيل جامعه روحانيت شميران براي ساماندهي امور و نيز حل و فصل امور و مشاوره درباره انقلاب و چگونگي حمايت از آن.

وي مؤسس اين جامعه بود و نيز در سمت دبيري جامعه روحانيت مبارز تهران ايفاي نقش مي كرد.[۱۹]

دفاع مقدس

آقاي ملكي در آغاز جنگ تحميلي براي دفاع از كيان اسلام و نظام جمهوري اسلامي راهي جبهه هاي نبرد حق عليه باطل گرديد. او شجاعانه در خطوط مقدم جبهه، از ارتفاعات بازي دراز تا عمليات بيت المقدس، در كنار دوستان رزمنده، مشغول خدمت بود. وي به بهانه حفظ خويش، از خطوط مقدم نمي گريخت و در سنگري بهتر از ديگران استراحت نمي كرد؛ بلكه علاوه بر خدمات تبليغي و فرهنگي در جبهه، چاي و شربت درست مي كرد و به دست رزمندگان مي داد و به شستن ظرف ها و تميزكردن سنگر مباهات مي نمود. وي در راه بازگشت، نامه هاي رزمندگان را به مقصد مي رسانيد. او در راه دفاع از اسلام و نظام مقدس اسلامي يكي از فرزندان خويش يعني عليرضا ملكي را تقديم نمود.

شهيد عليرضا ملكي در وصف پدرش جملاتي دارد كه به عنوان تبرك ذكر مي كنيم: به ياد مي آوردم او را در انجام دو فريضه مهم امر به معروف و نهي از منكر بسيار جدي و كوشا بود و نسبت به قضايا و جريانات و امور پيرامون خويش غافل و بي تفاوت نبود. او در محيط كار خويش براي پاسداران عزيز، همانند پدري مهربان و دلسوز بود و آنان را همواره با نصايح مشفقانه خويش ارشاد مي فرمود؛ اما در عين دلسوزي و عطوفت، بسيار جدي و قاطع با تخلفاتي كه گاه گاهي از پاسداران سر مي زد برخورد مي نمود. او با وسعت نظر و ديدگاه باز با مسائل سياسي برخورد مي كرد و حساب فريب خوردگان بي غرض و بي اطلاع را از سران خائن آن جدا مي نمود و منافقان را در جذب جوانان و نوجوانان ناتوان مي ساخت؛ چرا كه با افراد فريب خورده، برخورد نرم اسلامي داشت و اسلام امام را براي آنان مي گفت و خيانت هاي سران كفر و نفاق را با زباني آكنده از ادب اسلامي بيان مي كرد.

فرزندان

حجة الاسلام ملكي با بيت مرحوم آيت الله فاضل لنكراني وصلت نمود. ثمره اين وصلت، چهار فرزند بوده كه اسامي آنان عبارتند از: عباس ملكي، شهيد عليرضا ملكي، همسر حجة الاسلام آقاي سيد مجتبي نورمفيدي و همسر آقاي سعيد صادقي مي باشند.

آنان فرزندان رشيد و برومندي هستند كه همگي در خدمت نظام مقدس جمهوري اسلامي ايران‌اند. فرزند بزرگوار حجة الاسلام ملكي پس از شهادت در مصاف با مزدوران بعثي در سال 1362 ش. در بهشت زهرا به خاك سپرده شد. حجة الاسلام سيد مجتبي نورمفيدي و سعيد صادقي دامادهاي گرامي آقاي ملكي نيز در سلك روحانيت مي باشند.[۲۰]

رحلت

حجة الاسلام ملكي پس از عمري تلاش و مجاهدت در راه اسلام و انقلاب اسلامي و خدمت به محرومان جامعه، سرانجام بر اثر ابتلا به يك بيماري خوني، بعد از چهار ماه بستري شدن، در بيمارستان قلب، سرانجام در روز 31 خرداد 1361 ش. دارفاني را وداع گفت و روح ملكوتي وي در جوار رحمت الهي آرام گرفت.

پيكر اين عالم فرزانه در شميران و باشكوه خاصي تشييع گرديد و سپس به قم انتقال يافت. در قم حضرت آيت الله عظمي مرعشي نجفي قدس سره بر آن نماز خواند و در حرم مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها به خاك سپرده شد. مجالس متعددي در تهران و قم به مناسبت رحلت اين عالم مبارز منعقد گرديد، روحش شاد.

پانویس

  1. روزنامه ابرار، مقاله آقاي منصور ملكي در رثاي سيدالشهداء، 7 مرداد سال 1369 ش.
  2. شرح حال عالم مبارز مصطفي ملكي، نوشته عباس ملكي.
  3. مصاحبه با حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ قنبر مشفق مدير حوزه علميه لاهيجان.
  4. مصاحبه با حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاي حاج مسلم سلطان محمدي از فضلاي مقيم حوزه علميه قم.
  5. اصول كافی، كليني، ج 2، ص 105.
  6. حجة الاسلام سلطان محمدي.
  7. «به ياد مي آوردند او را» مقاله شهيد عليرضا ملكي.
  8. مصاحبه با حضرت آيت الله حاج سيد كاظم نورمفيدي، نماينده ولي فقيه در استان گيلان و امام جمعه محترم گرگان.
  9. حجة الاسلام سلطان محمدي.
  10. مقاله شهيد عليرضا ملكي.
  11. مصاحبه با حضرت آيت الله نور مفيدي دامت بركاته.
  12. مصاحبه با حجة الاسلام والمسلمين آقاي مشفق دامت بركاته.
  13. مصاحبه با حجة الاسلام والمسلمين آقاي سلطان محمدي دامت بركاته.
  14. صحيفه نور، ج 18، ص 26.
  15. نقل از مقاله آقاي عباس ملكي.
  16. جهت اطلاع بيشتر ر.ك: «اسناد انقلاب اسلامي، ج 3، ص 231، 237 و 243».
  17. به نقل از مقالات آقايان عباس و شهيد عليرضا ملكي.
  18. همان و به عنوان نمونه رجوع شود به سخنراني حضرت امام در جمع فرماندهان و مسئولان كميته هاي چهاردگانه انقلاب اسلامي تهران آقايان مهدوي كني، ملكي، مرواريد، مفتح، محمدي گلپايگاني، جلالي خميني، حقي، باقري كني، خسروشاهي و زنجاني (صحيفه نور، ج 7، ص 35).
  19. مقاله آقاي عباس ملكي.
  20. مصاحبه با آقاي عباس ملكي.

(*). شرح حال مجاهد مبارز حضرت حجة الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ مصطفي ملكي توسط فرزند ارجمند ايشان آقاي عباس ملكي و نيز مقاله مفصلي از خصوصيات اخلاقي، اجتماعي و سياسي وي تحت عنوان «يادآوردند او را» توسط فرزند والامقام معظم له، شهيد عليرضا ملكي در آخر كتاب «تحفة الصائمين» تأليف موسياني، ص 611 به بعد، به چاپ رسيده است ضمناً در اين مقاله نامي از استادان و همچنين شرح كامل اوصاف معظم له نيامده است كه از اظهارات فرزند ارجمند و ساير دوستان و همرزمان مرحوم آقاي ملكي بهره گرفتيم.


منبع

محمدتقي ادهم نژاد لنگرودي, ستارگان حرم، جلد 18، صفحه 133-158