محمد خالصی زاده

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
Icon-encycolopedia.jpg

این صفحه مدخلی از دانشنامه جهان اسلام است

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


محمد خالصى زاده از علماى مبارز عليه استعمار انگليس در ايران و عراق است.

ولادت

شیخ محمد، از علماى مبارز عليه استعمار انگليس در ايران و عراق. او در 1308 در شهر كاظمين به دنيا آمد.[۱] پدرش شيخ مهدى خالصى از مراجع شيعيان از خاندان خالصى در كاظمين عراق بود.

تحصیلات

شيخ محمد، علوم اسلامى را نزد پدر و عموهايش (شيخ صادق خالصى و شيخ راضى خالصى) و سپس نزد استادانى چون محمدكاظم خراسانى، ميرزامحمدتقى شيرازى و شيخ عبدالحسين كاظمى فراگرفت و در جوانى به درجه اجتهاد نايل آمد. وى علاوه بر علوم اسلامى، علوم ديگر مانند رياضيات، طبيعيات و طب را نيز فراگرفت و به زبانهاى انگليسى، فرانسه، تركى و فارسى تسلط يافت.[۲]

فعالیت های سیاسی

پس از آغاز جنگ جهانى اول و حمله انگليس به بندر فاو در 1332، خالصى زاده به همراه پدرش و آيت اللّه سيد مهدى حيدرى از علماى كاظمين، مردم اين شهر را براى جنگ با انگليسي ها بسيج كردند.(هاشم دباغ، ج1، ص126ـ127)

در قيام مردم عراق در 4 شوال 1338/1920 به رهبرى ميرزا محمدتقى شيرازى در كربلا، خالصى زاده به مردم انقلابى پيوست و در كنار رهبرى اين قيام، يكى از گردانندگان اصلى آن شد.[۳]

انگليسي ها براى سركوب قيام، كربلا را محاصره كردند و تسليم شدن هفده نفر از رهبران قيام را از شروط ترك مخاصمه دانستند و سرانجام وارد كربلا شدند، ولى نتوانستند شيخ محمد را دستگير كنند.[۴]

در 1340/1921 ملك فيصل قرارداد تحت الحمايگى انگليس را در قبال پادشاهى عراق پذيرفت كه به اعتراضات گسترده مردمى انجاميد. در پى آن، كميته اى پنج نفره از شخصيت هاى سياسى و مذهبى تشكيل شد كه خالصى زاده نيز عضو آن بود. اعضاى اين كميته در ديدار با ملك فيصل مخالفت مردم عراق با قيمومت انگلستان را اعلام نمودند.[۵]

مراجع اعلى از جمله حاج ميرزا محمدحسين نائينى، شيخ محمدمهدى خالصى و سيد ابوالحسن اصفهانى در فتوايى انتخابات را تحريم كردند كه اين امر در نهايت به ناكامى فيصل در اجراى انتخابات عمومى و تشكيل مجلس مؤسسان منجر شد.[۶] حكومت با هجوم به خانه شيخ محمدمهدى خالصى و بازداشت وى و چند تن ديگر و سپس تبعيد آنان به حجاز و قم تلاش كرد تا جريان مخالفت علما را به بهانه ايرانى بودن برخى از آنان به مسائل قومى نسبت دهد.(رهيمى، ص271ـ272؛ وردى، ج6، ص221ـ224)

از سوى ديگر گسترش مبارزات مردمى عليه قيمومت انگليس، به تبعيد شيخ محمد خالصى زاده و سيد محمد صدر از سوى مقامات انگليسى به ايران انجاميد.[۷]

فعالیت های در ایران

خالصى زاده با تشكيل جمعيتى به نام «نمايندگان عالى بين النهرين در ايران» توجه جهانى را به تجاوزات ملك فيصل و انگليس در عراق جلب و پيام هايى تلگرافى به كشورها و مجامع مختلف مخابره كرد.[۸] همچنين وى از آذر 1302 به ترويج ديدگاههاى خود در روزنامه لواء بين النهرين پرداخت.[۹]

خالصى زاده براى بازگشت علماى عراق و كمك به آنان با احمدشاه قاجار ديدار و گفتگو كرد.(عبدالهادى حائرى، ص187) او از آيت اللّه عبدالكريم حائرى كه به تازگى حوزه علميه قم را رونق داده بود، انتظار داشت كه در بازگرداندن علما به عراق همكارى كند.[۱۰] در كنار اين تلاش ها در اواخر 1302ش در ماجراى جمهورى خواهى رضاخان، مردم را به مخالفت با جمهورى فراخواند[۱۱] و در نهايت در ناكامى جنبش جمهورى خواهى نقش اساسى داشت.[۱۲]

با تلاشهاى دربار ايران و سردار سپه (نخست وزير) دولت عراق موافقت كرد به علماى تبعيدى در ايران در صورت تعهد كتبى به عدم دخالت در امور سياسى عراق، اجازه بازگشت دهد. اين موافقت شامل خالصى زاده و پدرش نمى شد. آن دو ضمن انتقاد از علما به جهت پذيرفتن شرط دولت عراق، در اوايل 1303ش به مشهد مهاجرت كردند.[۱۳]

خالصى زاده پس از درگذشت پدرش در 16 فروردين 1304،[۱۴] از مشهد به تهران بازگشت .(بهار، همانجا) او در تهران به عنوان امام جماعت مسجد سلطانى (نام كنونى آن: مسجد امام) براى نظم بخشيدن به اجتماعات مسجد كميته مجتمعين مسجد سلطانى را تشكيل داد.[۱۵] و براى تحقق اهداف كميته، از خرداد 1303 روزنامه اتحاد اسلام را همراه با شيخ حسين لنكرانى منتشر كرد.(صدرهاشمى، ج1، ص49)

تبعید

خالصى زاده در سالهاى 1303 تا 1324ش، بارها به دليل دخالت در امور سياسى يا تحريك مردم به اغتشاش، زندانى يا به نقاط مختلف كشور از جمله خواف، تويسركان، نهاوند و كاشان تبعيد شد. او در اين شهرها نيز فعاليت هايى انجام داد؛ شامل كارهاى عمرانى، تأليف چندين كتاب و بسيج مردم در اعتراض به برخى امور[۱۶] پارهاى از تحريكات خالصى زاده كه به اعتراضات مردمى در نقاط مختلف كشور منجر شد، در اسناد موجود منعكس است.[۱۷]

او در تهران «جمعيت ستمديدگان دوره ديكتاتورى رضاخان» را در 1323ش تشكيل داد (مركز اسناد انقلاب اسلامى، همانجا) و با برپايى نماز جمعه در شهر رى، در سخنراني هاى خود از شاه، دولت و مجلس ايران انتقاد كرد. به همين دليل اداره نظميه پس از اقامه دومين نماز جمعه از برپايى آن جلوگيرى كرد.[۱۸] او در ادامه فعاليت هاى خود در 1324ش، به عنوان مدير مسئول مجله نور و سردبير مجله منشور نور به بيان افكار و عقايد خود پرداخت. پس از توقيف مجله نور در ارديبهشت 1325 مدتى با روزنامه وظيفه همكارى كرد.[۱۹] انتقادهاى وى از محمدرضا شاه و دولت باعث شد دوباره در 1325ش در حدود دو سال به يزد تبعيد شود. در روزهاى آخر اقامتش در يزد به دليل ادامه فعاليت هايش به تهران منتقل شد .[۲۰] تا اين كه دولت ايران وى را در 13 آبان 1328 به زادگاهش كاظمين تبعيد كرد.

اندیشه ها

خالصى زاده به دليل پارهاى از اظهارنظرها درباره آيين ها و رسومات دينى مردم مورد انتقاد برخى افراد بود تا آنجا كه وى را متهم به وهابيت يا دنباله روى از كسروى مى كردند.[۲۱] از آن ميان ايرادات وى به برخى دعاها يا تقبيح رسومى چون زنجيرزدن و گل ماليدن در عزادارى سيدالشهداء در خور ذكر است.[۲۲] او خواهان اتحاد دنياى اسلام و تشكيل حكومت بزرگ اسلامى بود.[۲۳]

خالصى زاده براى ترويج انديشه اتحاد اسلام علاوه بر تأليف كتاب و مقاله و ايراد سخنرانى به حجاز، سوريه، مصر، فلسطين و لبنان مسافرت كرد و با بزرگان اهل تسنن در اين مناطق به گفتگو پرداخت.[۲۴] او در راه تحقق آرمانهاى خود با حكومت هاى وقت ايران و عراق و با دولت هاى استعمارگر انگليس و شوروى مبارزه كرد.[۲۵] او در كنار مبارزات سياسى به تحقيق و پژوهش نيز مشغول بود و حدود يكصد جلد كتاب و رساله در زمينه هاى گوناگون به زبان فارسى و عربى تأليف كرد.[۲۶]

وفات

از جمله اقدامات خالصى زاده در كاظمين تأسيس مدرسه بزرگ جامعه مدينةالعلم و برگزارى نماز جمعه بود. عاقبت حكومت عبدالكريم قاسم وى را به دليل ايراد سخنرانى بر ضد دولت در خطبه هاى نماز جمعه دستگير و مدتى زندانى كرد ولى وى با وساطت علما و تظاهرات مردم آزاد شد. خالصى زاده پس از مراجعت از مراسم سخنرانى به مناسبت جشن ميلاد پيامبر اكرم دچار عوارضى شبيه مسموميت شد و مدتى بعد در آذر 1342 در بغداد درگذشت و در حجره درس خود در صحن مطهر كاظمين به خاك سپرده شد.(اسلام دباغ، ص195)

منابع مقاله

  • علاوه بر اسناد موجود در آرشيو سازمان اسناد ملى ايران و مركز اسناد انقلاب اسلامى.
  • فريق مزهر آل فرعون، الحقائق الناصعة فى الثورة العراقية سنة 1920 و نتائجها، بغداد 1415/1995.
  • حسين ابوترابيان، مطبوعات ايران از شهريور 1320 تا 1326، تهران 1366ش.
  • على احمدى، شيخ محمد خالصى زاده: روحانيت در مصاف با انگليس، تهران 1383ش.
  • محمد اصغرى نژاد، محمدمهدى خالصى خصم استعمار، (تهران) 1373ش.
  • حميد بصيرتمنش، علما و رژيم رضاشاه: نظرى بر عملكرد سياسى ـ فرهنگى روحانيون در سالهاى 1305ـ1320ش، (تهران) 1376ش.
  • محمدتقى بهار، تاريخ مختصر احزاب سياسى ايران، تهران 1371ش.
  • على تبريزى خيابانى، علماى معاصر، چاپ عبدالرحيم عقيقى بخشايشى، قم 1382ش.
  • رسول جعفريان، جريانها و سازمانهاى مذهبى ـ سياسى ايران: از روى كار آمدن محمدرضاشاه تا پيروزى انقلاب اسلامى، سالهاى 1320ـ1357، تهران 1383ش.
  • عبدالهادى حائرى، تشيع و مشروطيت در ايران و نقش ايرانيان مقيم عراق، تهران 1364ش.
  • محمد خالصى زاده، رسائل سياسى آيت اللّه شيخ محمد خالصى زاده، تدوين اسلام دباغ، تهران 1386ش.
  • اسلام دباغ، «فقيه مصلح و مجاهد»، كيهان انديشه، ش 75 (آذر و دى 1376).
  • هاشم دباغ، صفحات مشرقه من الجهاد الدينى والسياسى لعلماء العراق، ج1، تهران 1419.
  • عبدالحليم رهيمى، تاريخ الحركة الاسلامية فى العراق: الجذور الفكرية والواقع التاريخى (1900ـ1924)، بيروت 1985.
  • قهرمان ميرزا سالور، روزنامه خاطرات عين السلطنه، ج9، چاپ مسعود سالور و ايرج افشار، تهران 1379ش.
  • محمد صدرهاشمى، تاريخ جرايد و مجلات ايران، اصفهان 1363ـ1364ش.
  • ابراهيم صفائى، پنجاه خاطره از پنجاه سال، (تهران) 1371ش.
  • احمد كاتب، تجربة الثورة الاسلامية فى العراق، تهران 1402/1981.
  • عبداللّه مستوفى، شرح زندگانى من، يا تاريخ اجتماعى و ادارى دوره قاجاريه، تهران 1377ش.
  • على وردى، لمحات اجتماعيّة من تاريخ العراق الحديث، بغداد 1969ـ1979، چاپ افست (قم) 1371ش.

پانویس

  1. هاشم دباغ، ج1، ص15؛ بصيرتمنش، ص351.
  2. اسلام دباغ، ص189؛ تبريزى خيابانى، ص403؛ هاشم دباغ، همانجا.
  3. رجوع کنید به اسلام دباغ، همانجا؛ آل فرعون، ص177ـ179.
  4. رجوع کنید به آل فرعون، ص424ـ426؛ براى آگاهى بيشتر رجوع کنید به انقلاب 1920 عراق.
  5. هاشم دباغ، ج1، ص141ـ142؛ عبدالهادى حائرى، ص173ـ174؛ رهيمى، ص253ـ254.
  6. رجوع کنید به عبدالهادى حائرى، ص174؛ رهيمى، ص260، 262ـ263.
  7. رهيمى، ص258؛ عبدالهادى حائرى، ص175؛ كاتب، ص85ـ86.
  8. هاشم دباغ، ج1، ص143ـ144؛ اسلام دباغ، ص192.
  9. صدرهاشمى، ج4، ص180.
  10. وردى، ج6، ص248؛ عبدالحسين حائرى، مصاحبه مورخ 22 آبان 1386.
  11. سالور، ج9، ص6817؛ بهار، ج2، ص44.
  12. رجوع کنید به بهار، ج1، ص360؛ مستوفى، ج3، ص595.
  13. عبدالهادى حائرى، ص183؛ بهار، همانجا.
  14. اصغرى نژاد، ص105؛ وردى، ج6، ص251.
  15. اسلام دباغ، همانجا؛ جعفريان، ص126.
  16. رجوع کنید به بصيرتمنش، ص352ـ354، 361ـ366؛ هاشم دباغ، ج1، ص148، 154ـ156؛ اسلام دباغ، ص192ـ193.
  17. براى نمونه رجوع کنید به سازمان اسناد ملى ايران، آرشيو، سند ش 293008550، 293002873، 293002899؛ نيز رجوع کنید به مركز اسناد انقلاب اسلامى، آرشيو، ش 10124، پرونده «خالصى زاده».
  18. هاشم دباغ، ج1، ص159.
  19. همان، ج1، ص160؛ ابوترابيان، ص147، 158؛ قس جعفريان، ص125.
  20. جعفريان، ص126؛ صفائى، ص111، پانويس.
  21. رجوع کنید به ياد، سال 2، ش 7، تابستان 1366.
  22. رجوع کنید به خالصى زاده، ص150، 154؛ هاشم دباغ، ج1، ص159.
  23. خالصى زاده، ص132؛ صفائى، ص109؛ مركز اسناد انقلاب اسلامى، همانجا.
  24. رجوع کنید به اسلام دباغ، ص194؛ هاشم دباغ، ج1، ص56ـ92.
  25. رجوع کنید به احمدى، ص28ـ30، 36ـ43، 69ـ70 و جاهاى ديگر.
  26. رجوع کنید به هاشم دباغ، ج1، ص27ـ33؛ احمدى، ص125 به بعد.


منابع

  • دانشنامه جهان اسلام، مدخل "محمد خالصی زاده" از غلامعلى پاشازاده، در دسترس در کتابخانه مدرسه فقاهت، تاریخ بازیابی: 5 دی ماه 1392.