فرعون: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{نوشته های اعضای دانشنامه}}
 
{{نوشته های اعضای دانشنامه}}
 +
 
'''<I>فرعون:</I>''' اسمى غيرعربى است كه به اعتبار گستاخى و گردنكشى او اين چنين ناميده شده است.<ref> ترجمه مفردات، ج  3، ص: 43.</ref> بعید نیست از ماده «فارع» مشتق شده باشد به معنی قتل، انتقام و غارت و یا از ماده «فرع» به معنی هرج و مرج یا فقدان نظم باشد.<ref> التحقیق. (مصطفوی، حسن) ج 9، ص 67.</ref>
 
'''<I>فرعون:</I>''' اسمى غيرعربى است كه به اعتبار گستاخى و گردنكشى او اين چنين ناميده شده است.<ref> ترجمه مفردات، ج  3، ص: 43.</ref> بعید نیست از ماده «فارع» مشتق شده باشد به معنی قتل، انتقام و غارت و یا از ماده «فرع» به معنی هرج و مرج یا فقدان نظم باشد.<ref> التحقیق. (مصطفوی، حسن) ج 9، ص 67.</ref>
  

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۶:۱۶

این مقاله حاصل همکاری و مشارکت جمعی از اعضای دانشنامه اسلامی در نسخه پیشین دانشنامه است. به هنگامی که اطلاعات دانشنامه از نرم افزار پیشین به نرم افزارکنونی منتقل شد آخرین ویرایش آنجا به عنوان اولین نسخه در نرم افزار جدید ثبت شد.

چنانچه علاقه مندید نام کاربری که تدوین کننده این مقاله در نسخه پیشین بوده یا بیشترین مشارکت را در تهیه آن داشته است را بدانید به صفحه مشارکت کنندگان در نسخه پیشین مراجعه کنید

فرعون: اسمى غيرعربى است كه به اعتبار گستاخى و گردنكشى او اين چنين ناميده شده است.[۱] بعید نیست از ماده «فارع» مشتق شده باشد به معنی قتل، انتقام و غارت و یا از ماده «فرع» به معنی هرج و مرج یا فقدان نظم باشد.[۲]

فرعون: اسم عام است و به تمام سلاطین مصر گفته می‌شده چنان كه قيصر لقب سلاطين روم و كسرى لقب شهرياران فارس مي باشد.[۳]

فراعنه مصر 26 سلسله بودند و مدت حکومت آن ها نزدیک به سه هزار سال بوده است.[۴] که مشهورترین آن ها عبارتند از:

  • 1- فرعون ابراهيم که نامش سنان بوده است.[۵]
  • 4- ولید بن مصعب یا ولید بن قابوس، فرعون زمان خروج موسی علیه السلام.[۶]

فرعون در قرآن

لفظ فرعون 74 بار در قرآن مجيد آمده و در داستان هاى بنى اسرائيل و حضرت موسى عليه السلام به چشم مي خورد.[۷] در هیچ کدام از آیات قرآن به اسم فرعونی که در زمان حضرت موسی علیه السلام، بر مصر فرمانروایی می کرده، اشاره نشده است.

آيه زیر راجع به فرعون مصر و گفته هاى اوست:

ادعای ربوبیت فرعون

«قالَ يا قَوْمِ أَلَيْسَ لِي مُلْكُ مِصْرَ وَ هذِهِ الْأَنْهارُ تَجْرِي مِنْ تَحْتِي أَفَلا تُبْصِرُونَ، أَمْ أَنَا خَيْرٌ مِنْ هذَا الَّذِي هُوَ مَهِينٌ وَ لايَكادُ يُبِينُ. فَلَوْ لاأُلْقِيَ عَلَيْهِ أَسْوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ». (سوره زخرف، آیه 51-53)

فرعون به ملك مصر و نهرهايش و مقدار طلايى كه او و هوا خواهانش داشتند، مباهات مى كند و چيزى نمى گذرد كه با همين داراييش بانگ "أَنَا رَبُّكُمُ الْأَعْلى " را هم مى نوازد و اين همان فرعون و هواخواهان او هستند كه معجزات حضرت موسى علیه السلام يعنى طوفان و ملخ هاى بالدار و بى بالى كه زراعت هايشان را نابود كرد و قورباغه هايى كه عرصه زندگى را بر آنان تنگ نمود و ساير معجزاتش روز بروز از قدرتشان كاهيده و به ذلتشان مى افزود.[۸]

ادعای الوهیت فرعون

«وَ قَالَ فِرْعَوْنُ يَا أَيُّهَاالْمَلَأُ مَا عَلِمْتُ لَكُم مِّنْ إِلَهٍ غَيْرِي»: و فرعون گفت: ای جمعیت اشراف من خدایی جز خودم برای شما سراغ ندارم. (سوره قصص، آیه 38)

خواب فرعون

دلیل اين كه فرعون پسرهاى بنى اسرائيل را مي كشت اين بود كه در خواب ديد آتشى از طرف بيت المقدس شعله كشيد و همه خانه هاى مصر را بسوزانيد و بنى اسرائيل را ضررى نرسید، هراسان از خواب بيدار شد و معبرين را جمع نمود كه خواب وى را تعبير نمايند. گفتند: از بنى اسرائيل پسرى متولد مي گردد كه هلاكت تو بدست اوست اين بود كه فرعون زن هاى قابله را بر زن هاى حامله گماشت كه هر زنى پسر آورد آن پسر را بكشند و هر زنى دختر آورد را برای خدمتکاری زنده می‌گذاشت.

«وَ فِي ذلِكُمْ بَلاءٌ مِنْ رَبِّكُمْ عَظِيمٌ»: و براى بنى اسرائيل كشتن پسران و به اسارت درآوردن دختران بلاء و فتنه بزرگى بود.[۹]

موسى و فرعون

موسى با برادرش هارون پيش فرعون آمده و رسالت خويش را بيان داشتند و گفتند: ما دو فرستاده پروردگار تو هستيم، بنى اسرائيل را به ما واگذار و عذابشان نكن بر تو معجزه اى از خدايت آورده ايم. سلام بر آن كه تابع راه هدايت است، خداوند فرموده: هر كه ما را تكذيب كند و از حق روى گرداند عذاب خدا در كمين اوست.

«ثُمَّ أَرْسَلْنا مُوسى وَ أَخاهُ هارُونَ بِآياتِنا وَ سُلْطانٍ مُبينٍ - إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلاَئِهِ فَاسْتَكْبَرُوا وَكانُوا قَوْماً عالينَ»: آن گاه موسى و برادرش هارون را با آيات خود و دلايل روشن به سوى فرعون و پسران قومش فرستاديم، اما آن ها كه مردمى برترى جو بودند كبر ورزيدند. (سوره مومنون، آیه 45-46)

فرعون گفت: «فَمَنْ رَبُّكُما يا مُوسى ؟»: موسى پروردگار شما دو برادر كيست؟ گفت: «رَبُّنَا الَّذِي أَعْطى كُلَّ شَيْ ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدى »: پروردگار ما آنست كه هر چيز را آفريده و به راه هاى ادامه زندگى هدايت فرموده است.

فرعون گفت: «فَما بالُ الْقُرُونِ الْأُولى »: حال مردمان گذشته (كه به خدا ايمان نياوردند) چيست؟

موسى گفت: «فِي كِتابٍ لايَضِلُّ رَبِّي وَ لايَنْسى »: ماجراى آن ها در كتابى موجود است خدايم نه يكى را جاى ديگرى مي گيرد و نه فراموش مي كند همان خدائي كه زمين را براى زندگى آماده كرد و در آن راهها قرار داد و از آسمان آب بارانيد و اصناف مختلف نباتات را به وسيله آن به وجود آورد، بخوريد و چهارپايانتان را بچرانيد و در آن ها خردمندان را دلائلى است بر وجود و تربيت پروردگار، شما را از اين زمين آفريده ايم و در آن بازمي گردانيم و بار ديگر از آن بيرون مي آوريم. «مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِيها نُعِيدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى ».

فرعون كه نخوت سلطنت وجودش را فراگرفته بود در مقابل موسى و هارون تسليم نشد. نبوت آن ها را تكذيب كرد و از پذيرش امتناع نمود و با كمال غرور گفت: «أَجِئْتَنا لِتُخْرِجَنا مِنْ أَرْضِنا بِسِحْرِكَ يا مُوسى »: موسى آمده اى تا با جادوى خودت ما را از ديارمان بيرون كنى؟!! ما هم سحرى در مقابل سحر تو مي آوريم روزى را معين كن كه بدون عذر در آن روز گردآئيم و با جادوگران ما مبارزه كن تا جواب جادوى تو را بدهند. موسى فرمود: روز عيد و آنگاه كه مردم در وقت چاشت جمع گردند روز ملاقات ما باشد. (سوره طه، آیات 47-59)

فرعون مأمورانى به اطراف فرستاد تا عده زيادى ساحر از هر طرف جمع كرده به پايتخت آوردند. فرعون قول داد كه در صورت غلبه به موسى از مقربين درگاهش خواهند بود.

موسى به ساحران فرمود: «وَيْلَكُمْ لاتَفْتَرُوا عَلَى اللَّهِ كَذِباً فَيُسْحِتَكُمْ بِعَذابٍ وَ قَدْ خابَ مَنِ افْتَرى ». واى بر شما به خدا نسبت دروغ ندهيد و با اين آمادگى خود مرا مانند خودتان جادوگر قلمداد نكنيد من مأمورى از جانب آفريدگارم، خدا شما را با عذابى در اين صورت خواهد كوبيد هر كه به خدا دروغ بندد زيانكار است...

عده اى گفتند: اين دو برادر دو جادوگراند، مي خواهند شما را بوسيله جادو از ديارتان برانند و طريقه شريفتان را از بين ببرند و شما را به خود برده كنند، حيله خود را يكجا كنيد و در برابرشان صف آرائى نمائيد هر كه امروز پيروز گرديد نجات يافته است.

ساحران گفتند: موسى تو اول سحر خودت را بكار مى بندى يا ما اول بكار بنديم؟ موسى گفت: نه شما اول بياندازيد، جادوگران سحر خويش را بكار بردند، مردم از سحر آن ها چنان خيال كردند كه ريسمان ها و عصاهائي كه به زمين انداخته اند به مارها مبدل شده و حركت مي كنند و حتى خود موسى نيز چنان خيال كرد.

«فَإِذا حِبالُهُمْ وَ عِصِيُّهُمْ يُخَيَّلُ إِلَيْهِ مِنْ سِحْرِهِمْ أَنَّها تَسْعى »: موسى با ديدن آن منظره ترسيد (از اين كه مردم گمان كنند اين ها واقعيات است.) خطاب رسيد: نترس تو پيروزى، عصايت را بيانداز آن چه به باطل كرده اند خواهد بلعيد كار اينان كار ساحر است و رستگارى از ساحر به دور.

عصا در دم اژدها شد و همه آن ابزار را به كام خويش فروبرد، جادوگران از ديدن آن دانستند كه موسى ساحر نيست و مبعوث از طرف خدا و كارش معجزه است لذا به موسى ايمان آوردند.

فرعون در كارش فروماند و به تهديد و ارعاب دست زد و به ساحران فرياد كشيد: آيا بى آن كه من اجازه دهم به موسى ايمان آورديد او استاد شما است كه تعليمتان داده، بدانيد كه دست و پاهاتان را به عكس مي برم و در درختان خرما بدارتان مي آويزم و خواهيد دانست كه عذاب كدام يك ما سخت تر است شاخ و شانه كشيدن فرعون مؤمنان را ارعاب نكرد و در جواب فرعون گفتند: «لَنْ نُؤْثِرَكَ عَلى ما جاءَنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَالَّذِي فَطَرَنا فَاقْضِ ما أَنْتَ قاضٍ...» (سوره طه، آیات 60-72)[۱۰]

ساحران در جواب فرعون گفتند: تو را بر معجزاتى كه براى ما آمده (و مكشوف گرديده) و بر كسي كه ما را آفريده است برنمى گزينيم، پس حكم كن هر حكمى كه مي كنى، جز اين نيست كه تو در اين زندگانى دنيا حكم مي كنى، (ولى در آخرت كارى از تو ساخته نيست.) البته ما به پروردگارمان ايمان آورديم تا گناهان ما را (از شرك و نافرماني ها) و عمليات سحريه ئى كه ما را بر آن مجبور كردى، بيامرزد و خدا خوب است و پاينده است .

سپس فرعون همه كسانى را كه ايمان آورده بودند زندانى كرد و پس از آن بود كه خداوند بلاى طوفان و ملخ و... را بر آن ها فرستاد و سرانجام فرعون آن ها را آزاد كرد تا همراه موسى بروند.

آن وقت خداوند به موسى وحى كرد، (بندگانم را حركت بده) پس موسى همراه بنى اسرائيل حركت كرد تا از دريا عبور كنند و مصر را پشت سر بگذارند. فرعون هم ياران خود را جمع كرد و پيش قراول سپاه او ششصد هزار نفر پياده بود و خود همراه دو هزار سواره به دنبال آن ها به راه افتاد، همان طور كه خداى متعال حكايت مى كند، (ما آن ها را از باغ ها و چشمه ها و گنج ها و جايگاه نيكويشان بيرون آورديم و آن ها را به ميراث به بنى اسرائيل داديم، وقتى كه پيروان موسى به كنار دريا رسيدند و ديدند فرعونيان به آن ها نزديك مى شوند، گفتند: هر آينه ما دستگير مى شويم، اما موسى گفت: هرگز پروردگارم همراه من است و مرا هدايت مى كند).

يعنى مرا نجات مى دهد، آن وقت موسى به دريا نزديك شد و به آن دستور داد كه شكافته شود، دريا گفت: اى موسى طلب بزرگى و استكبار مى كنى كه مى خواهى من براى تو شكافته شوم، در حالى كه من لحظه اى پروردگارم را عصيان نكرده ام، اما در ميان شما نافرمان و گنه كار هم وجود دارد، موسى گفت: بترس از اين كه نافرمانى كنى، چون آدم را معصيتش از بهشت بيرون كرد و ابليس را معصيتش دچار لعن الهى نمود، دريا گفت: پروردگارم عظيم و بلند مرتبه است و من از امر او اطاعت مى كنم.

در اين وقت يوشع بن نون برخاست و از موسى پرسيد: اى رسول خدا امر پروردگارت چيست؟ فرمود: بايد از دريا عبور كنيم و اين در حالى بود كه پاهاى اسبش در آب بود، همان دم خداوند به موسى وحى فرمود: (با عصايت به دريا بزن) وقتى موسى با عصاى خود به دريا زد، ناگهان دريا از هم شكافت و از هر جانب آب چون كوهى سر برآورد و چون قوم موسى دوازده فرقه بودند، در ميان دريا دوازده راه خشك پديد آمد كه هر فرقه از راه مخصوص خود عبور كردند، گروهى كه همراه موسى بودند با ناراحتى پرسيدند: اى موسى برادران ما كجا هستند؟

آن حضرت گفت: آن ها در كنار شما در حال عبور از دريا هستند، اما كسى اين گفتار را باور نكرد، لذا خداوند مهربان آن راهها را به هم متصل نمود، به طورى كه هر فرقه، فرقه ديگر را مشاهده كرده و با آن ها سخن گفتند و آرامش يافتند، در همان دم فرعون و سپاهيانش به كنار دريا رسيدند، فرعون به يارانش گفت: آيا نمى دانيد من كه پروردگار برتر شما هستم، دريا را براى شما شكافته ام، همراه من وارد آب شويد، اما كسى جرأت نكرد و همه از بيم جان خود ايستاده بودند و نگاه مى كردند.

عاقبت فرعون

فرعون خود قدم در ميان آن راه دريايى گذاشت، منجم به او گفت: وارد اين راه مشو، اما فرعون قبول نكرد و سوار بر اسب شد و قصد عبور كرد، اسب او از رفتن امتناع كرد، اما جبرئيل آن اسب را به پيش راند، وقتى فرعون وارد شد و آسيبى نديد، سايرين هم جرأت يافتند و وارد آب شدند، وقتى همه فرعونيان وارد شدند و از آن طرف همه پيروان موسى خارج شدند، ناگهان دو بخش جدا شده آب به هم متصل شد و آب چون كوهى بر سر آن ها فروريخت، در آن لحظه فرعون گفت: (ايمان آوردم كه هيچ معبودى جز خدايى كه بنى اسرائيل به آن ايمان آوردند وجود ندارد و من تسليم او هستم).

ولى جبرئيل مشتى از خاك برگرفت و در دهان او پاشيد و به او گفت: (اكنون ايمان آورده اى؟ در حالى كه قبلا عصيان كردى و از مفسدان بودى، پس امروز بدن تو را نجات مى دهيم تا نشانه عبرتى براى آيندگان باشد) و اين چنين بود كه فرعون قوم خود را كلا غرق و نابود كرد و از آن جا نيز جملگى وارد آتش شدند، اما خود فرعون، خداوند فقط بدن او را به ساحل رسانيد، تا سايرين در او به ديده عبرت بنگرند و بدانند كسى كه ادعاى ربوبيت مى كرد، سرانجام چون لاشه اى در كنار دريا افتاده است.[۱۱]

چرا فرعون بدنش در دريا غرق و نابود نشد؟

در آيه 92 سوره يونس مي فرمايد: «فَالْيَوْمَ نُنَجِّيكَ بِبَدَنِكَ لِتَكُونَ لِمَنْ خَلْفَكَ آيَةً وَ إِنَّ كَثِيراً مِنَ النَّاسِ، عَنْ آياتِنا لَغافِلُونَ»: امروز تو را به وسيله جسدت نجات مى دهيم تا براى آنان كه بعد از تو هستند عبرت باشى، بسيارى از مردم از آيه هاى ما غافلند.

در اين جا خداوند مي فرمايد: بدن فرعون را روى آب نگه داشتيم تا كسانى كه بعدا مى آيند عبرت گيرند و درست هم هست چون تا حال كه سال 1388 هجرى قمرى است هنوز بدن فرعون در مصر موميائى گرفته موجود است.[۱۲]

فرعون در روايات

1- از امام كاظم علیه السلام روايت شده: موسى وقتى بر فرعون وارد شد به درگاه الهى عرضه داشت: خداوندا از كشته شدن توسط او به تو پناه برده و از شر او از تو ايمنى مى جويم و فقط از تو كمك مى خواهم، پس خداوند امنيت و آرامش قلب فرعون را به خوف و وحشت از موسى علیه السلام مبدل ساخت.[۱۳]

2- از امام رضا علیه السلام پرسيدند: وقتى فرعون گفت: (مرا رها كنيد تا موسى را بكشم. سوره غافر، آيه 26) چه چيز او را مانع شد؟ آن حضرت فرمود: بلوغ فكرى و حلال بودن مولدش مانع او شد، چون هيچ كس جز زنازاده مرتكب قتل انبياء و اولاد آن ها نمى شود.[۱۴]

3- ابراهيم بن محمد همدانى گويد: به امام على بن موسى الرضا عليه السلام عرض كردم: به چه علتى خداوند «فرعون» را غرق كرد با اين كه (در آخر زندگيش) به خدا ايمان آورده و به توحيد اقرار كرد؟! امام فرمود: زيرا فرعون در هنگام ديدن سختى (كه حتمى بودن مرگ بود) ايمان آورد و ايمان در هنگام سختى مورد قبول نمى باشد، و اين حكم خدا در گذشته و آينده است كه مى فرمايد: پس زمانى كه سختى ما را ديدند گفتند: ايمان آورديم به وحدانيت خدا و كافر شديم به آنچه شرك مى ورزيديم، ولى ايمانشان سودشان نمى دهد، زمانى كه سختى ما را ببينند. (سوره غافر، آیه 40) و مى فرمايد: روزى كه بيايد بعضى آيات پروردگارت كه (در آن روز) كسى را ايمانش نفع ندهد كه از قبل ايمان نياورده و از ايمانش خيرى را كسب نكرده باشد. (سوره انعام، آیه 160)[۱۵]

پانویس

  1. ترجمه مفردات، ج 3، ص: 43.
  2. التحقیق. (مصطفوی، حسن) ج 9، ص 67.
  3. حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، جلداول مقدمه، ص: 282.
  4. التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج 9، ص: 65.
  5. أطيب البيان في تفسير القرآن، ج 10، ص: 202.
  6. اعلام القرآن (شبستری، عبدالحسین)، ص 783.
  7. قاموس قرآن، ج 5، ص: 163.
  8. ترجمه الميزان، ج 6، ص: 423.
  9. مخزن العرفان در تفسير قرآن، ج 1، ص: 313.
  10. قاموس قرآن، ج 6، ص: 309.
  11. قصص الأنبياء (قصص قرآن)، ص: 359.
  12. الفين/ترجمه وجدانى، ص 1026.
  13. قصص الأنبياء (قصص قرآن)، ص: 363.
  14. قصص الأنبياء (قصص قرآن)، ص: 362.
  15. جهاد النفس وسائل الشيعة/ترجمه صحت، ص 371.

منابع:

(1). مفردات، راغب اصفهانی؛ ترجمه غلامرضا خسروی، تهران: مرتضوی، چاپ اول، 1369.

(2). التحقیق، حسن مصطفوی؛ تهران: وزارت فرهنگ و ارشاد، چاپ اول، 1368.

(3). حجة التفاسير و بلاغ الإكسير، سيد عبدالحجت بلاغى؛ قم: انتشارات حكمت، 1386 ق.

(4). التحقيق في كلمات القرآن الكريم، علامه شيخ حسن مصطفوى؛ تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش.

(5). أطيب البيان في تفسير القرآن، سيد عبدالحسين طيب؛ تهران: انتشارات اسلام، چاپ دوم، 1378 ش.

(6). اعلام القرآن، عبدالحسین شبستری؛ قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1379.

(7). قاموس قرآن، سيد على اكبر قرشى؛ تهران : اسلاميه ، چاپ پنجم ، 1367 ش.

(8). ترجمه الميزان، سيد محمد باقر موسوى همدانى؛ قم: دفتر انتشارات اسلامى حوزه علميه قم، چاپ پنجم، 1374 ش.

(9). مخزن العرفان در تفسير قرآن، بانوى اصفهانى سيده نصرت امين؛ تهران: نهضت زنان مسلمان، 1361 ش.

(10). قصص الأنبياء؛ فاطمه مشايخ ، تهران : انتشارات فرحان ، چاپ اول ، 1381 ش.

(11). الفين/ترجمه وجدانى، جعفر وجدانى؛ تهران، سعدى و محمودى، چاپ اول.

(12). جهاد النفس وسائل الشيعة/ترجمه صحت، على صحت؛ تهران: انتشارات ناس، چاپ اول، 1364 ش.