منابع و پی نوشتهای متوسط
رعایت ادبیات دانشنامه ای متوسط
جامعیت مقاله متوسط
شناسه ناقص است
عنوان بندی متوسط
کیفیت پژوهش متوسط است
مقاله مورد سنجش قرار گرفته است

غفلت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز (8پروژه: رتبه بندی، اولویت بندی ، سنجش کیفی)
(ویرایش)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{متوسط}}
 
{{متوسط}}
غفلت حالتى است كه بر قواى ادراكى انسان عارض مى‌شود و كارايى آنها را مختل مى‌سازد. معمولاً هر غفلت ناشى از يك توجه است. يعنى هرگاه قواى ادراكى انسان به شدت متوجه يك امر باشند، از امور ديگر غافل مى‌شوند. اگر قواى ادراكى كسى تحت اختيار او باشد و او بتواند توجه خود را از چيزى منصرف كند و به چيز ديگرى روى آورد، در حقيقت يك مهارت نفسانى را دارا شده است. اين مهارت نفسانى، به خودى خود داراى ارزش اخلاقى نيست؛ نه مى‌توان كسى را كه داراى چنين مهارتى است مدح كرد و نه مى‌توان فاقد اين مهارت را نكوهش نمود.
+
«غفلت» حالتى است که بر قواى ادراکى [[انسان]] عارض مى‌شود و کارایى آنها را مختل مى‌سازد. غفلت مفهوم وسیع و گسترده ای دارد؛ شامل غفلت از [[خدای متعال]] و غفلت از ناپایداری دنیا و غفلت از [[شیطان]] و از وسوسه های او و در یک بیان کلی، غفلت از اموری که به نوعی با سعادت انسان ارتباط دارد.
  
با اين توضيحات غفلت را به دو نوع تقسيم مى‌كنيم:
+
== انواع غفلت و علل آن ==
 +
معمولاً هر غفلت ناشى از یک توجه است. یعنى هرگاه قواى ادراکى انسان به شدت متوجه یک امر باشند، از امور دیگر غافل مى‌شوند. اگر قواى ادراکى کسى تحت اختیار او باشد و او بتواند توجه خود را از چیزى منصرف کند و به چیز دیگرى روى آورد، در حقیقت یک مهارت نفسانى را دارا شده است. این مهارت نفسانى، به خودى خود داراى ارزش اخلاقى نیست؛ نه مى‌توان کسى را که داراى چنین مهارتى است مدح کرد و نه مى‌توان فاقد این مهارت را نکوهش نمود. با این توضیحات غفلت را به دو نوع تقسیم مى‌کنیم:
  
* نوع اول، غفلت كسى است كه قدرت تمركز خود را از دست مى‌دهد و توجه او در هر لحظه به سوى چيزى است.  
+
*نوع اول، غفلت کسى است که قدرت تمرکز خود را از دست مى‌دهد و توجه او در هر لحظه به سوى چیزى است.
* نوع دوم، غفلت كسى است كه توجه خود را به امورى مى‌دهد كه بايسته توجه نيستند و يا امورى بى اصالت هستند كه توجه اصلى نفس نبايد به آنها تعلق گيرد.  
+
*نوع دوم، غفلت کسى است که توجه خود را به امورى مى‌دهد که بایسته توجه نیستند و یا امورى بى اصالت هستند که توجه اصلى نفس نباید به آنها تعلق گیرد.
  
غفلت نوع اول را مى‌توان نوعى بيمارى شمرد. اين بيمارى البته مى‌تواند ريشه در غفلت نوع دوم داشته باشد، ولى لزوماً چنين نيست؛ بلكه ممكن است حوادث زندگى و مصائب و مشكلات، كسى را به مشكل عدم تمركز مبتلا سازد؛ چنين عدم تمركزى مى‌تواند به حركت كمالى انسان آسيب برساند، ولى در صورتى كه اين غفلت ناشى از غفلت نوع دوم نباشد، شخص غافل در برابر آسيب هاى احتمالى معذور خواهد بود.  
+
غفلت نوع اول را مى‌توان نوعى بیمارى شمرد. این بیمارى البته مى‌تواند ریشه در غفلت نوع دوم داشته باشد، ولى لزوماً چنین نیست؛ بلکه ممکن است حوادث زندگى و مصائب و مشکلات، کسى را به مشکل عدم تمرکز مبتلا سازد؛ چنین عدم تمرکزى مى‌تواند به حرکت کمالى انسان آسیب برساند، ولى در صورتى که این غفلت ناشى از غفلت نوع دوم نباشد، شخص غافل در برابر آسیب هاى احتمالى معذور خواهد بود.  
  
غفلت نوع دوم ريشه در بينش و روش زندگى فرد دارد؛ به عبارت ديگر غفلت از امور اصيل و ارزشمند حيات مى‌تواند ناشى از نگرش نادرست به حقايق عالم باشد و نيز مى‌تواند از رفتار ناموافق و نامطابق فرد با عقايدش ريشه گيرد.
+
غفلت نوع دوم ریشه در بینش و روش زندگى فرد دارد؛ به عبارت دیگر غفلت از امور اصیل و ارزشمند حیات مى‌تواند ناشى از نگرش نادرست به حقایق عالم باشد و نیز مى‌تواند از رفتار ناموافق و نامطابق فرد با عقایدش ریشه گیرد.
  
كسى كه از آگاهى فطرى خويش به خداوند و از قوه خداداد عقل، بهره مناسب را در جهت تكميل خداباورى نمى‌برد و از پروردگار خويش غافل مى‌شود، توجه خود را به دنيا به معناى وسيع آن معطوف مى‌نمايد و از حقيقت عالم چشم مى‌پوشد و همه قواى ادراكى خود را متوجه عمران دنياى خود مى‌كند. او از توانايي هاى خود براى لذت حيوانى و كسب قدرت و شهرت استفاده مى‌كند و ديگر نمى‌تواند قواى خويش را براى سنجيدن مصالح خود در رابطه با آخرت بكار گيرد. به عبارت ديگر قواى او از فرط اشتغال به امور غيراصيل، از موضوع اصلى حيات غافل مى‌شوند و كارايى خود را از دست مى‌دهند.  
+
کسى که از آگاهى فطرى خویش به [[الله|خداوند]] و از قوه خداداد [[عقل]]، بهره مناسب را در جهت تکمیل خداباورى نمى‌برد و از پروردگار خویش غافل مى‌شود، توجه خود را به دنیا به معناى وسیع آن معطوف مى‌نماید و از حقیقت عالم چشم مى‌پوشد و همه قواى ادراکى خود را متوجه عمران دنیاى خود مى‌کند. او از توانایی هاى خود براى لذت حیوانى و کسب قدرت و شهرت استفاده مى‌کند و دیگر نمى‌تواند قواى خویش را براى سنجیدن مصالح خود در رابطه با [[آخرت]] بکار گیرد. به عبارت دیگر قواى او از فرط اشتغال به امور غیراصیل، از موضوع اصلى حیات غافل مى‌شوند و کارایى خود را از دست مى‌دهند.  
  
همچنين است كسى كه به رتبه معرفت خداوند مى‌رسد و به آخرت معتقد مى‌شود و به دين الهى اقرار مى‌كند؛ ولى على رغم آن عقايد، در جهت رضاى خداوندو عمران ‌آخرت خويش عمل نمى‌كند و از دين الهى تخلف مى‌كند. چنين فردى نيز اندك‌ اندك از توجه به امور اصيل حيات، يعنى ذكر خدا، عمل براى او و اصلاح آخرت غافل مى‌شود و همه قواى ادراكى او متوجه دنيا مى‌گردد.  
+
همچنین است کسى که به رتبه [[معرفت]] خداوند مى‌رسد و به آخرت معتقد مى‌شود و به [[دین|دین]] الهى اقرار مى‌کند؛ ولى على رغم آن [[عقاید]]، در جهت رضاى خداوند و عمران ‌آخرت خویش عمل نمى‌کند و از دین الهى تخلف مى‌کند. چنین فردى نیز اندک‌ اندک از توجه به امور اصیل حیات، یعنى [[ذکر|ذکر]] خدا، عمل براى او و اصلاح آخرت غافل مى‌شود و همه قواى ادراکى او متوجه [[دنیا|دنیا]] مى‌گردد.  
  
قرآن كريم تأثير غفلت را بر ناتوانى قواى ادراكى و در نهايت اختلال خرد انسان بارها ذكر كرده است:  
+
[[قرآن|قرآن کریم]] تأثیر غفلت را بر ناتوانى قواى ادراکى و در نهایت اختلال خرد انسان بارها ذکر کرده است:  
  
* {{متن قرآن|«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ كَثِيرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا يَفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْيُنٌ لَا يُبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا يَسْمَعُونَ بِهَا أُولَٰئِكَ كَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِكَ هُمُ الْغَافِلُونَ»}}؛<ref>[[سوره اعراف]]/179.</ref>
+
*{{متن قرآن|«وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لَا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یسْمَعُونَ بِهَا أُولَٰئِک کالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِک هُمُ الْغَافِلُونَ»}}؛<ref>[[سوره اعراف]]/۱۷۹.</ref> و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى جهنم آفریده‌ایم، زیرا دلهایى دارند که با آنها حقایق را دریافت نمى‌کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى‌بینند و گوش هایى دارند که با آنها نمى‌شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند، آنان همان غافلانند.
  
و در حقيقت بسيارى از جنيان و آدميان را براى جهنم آفريده‌ايم، زيرا دلهايى دارند كه با آنها حقايق را دريافت نمى‌كنند و چشمانى دارند كه با آنها نمى‌بينند و گوش هايى دارند كه با آنها نمى‌شنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراه ترند، آنان همان غافلانند.
+
قرآن قبل از این [[آیه|آیه]] درباره کسى سخن گفته که نشانه‌هاى حقایق الهى به او داده شده است. در حالى که از آنها روگردان شده است؛ در حالی که آن نشانه‌ها مى‌توانست موجب رفعت او باشد یعنى مى‌توانست او را به علم و شناخت خداوند و [[ایمان|ایمان]] به او برسانند ولى او به سبب گرویدن به دنیا و پیروى از [[هوای نفس]]، از گمراهان شده و آیات خداوند را تکذیب کرده است.
  
قرآن قبل از اين آيه درباره كسى سخن گفته كه نشانه‌هاى حقايق الهى به او داده شده است. در حالى كه از آنها روگردان شده است؛ در حالي كه آن نشانه‌ها مى‌توانست موجب رفعت او باشد يعنى مى‌توانست او را به علم و شناخت خداوند و ايمان به او برسانند ولى او به سبب گرويدن به دنيا و پيروى از هواى نفس، از گمراهان شده و آيات خداوند را تكذيب كرده است.
+
چنین کسى به سبب توجه به دنیا که امرى گذرا و غیراصیل است، از توجه به آیات الهى و ایمان و مخالفت با هواى نفس که امورى اصیل هستند غافل مى‌شود و قواى ادراکى او کارآیى خود را از دست مى‌دهند. بدون شک مقصود از چشمى که نمى‌بیند و گوشى که نمى‌شنود، چشم کور و یا گوش کر نیست زیرا چهارپایان که مشابه اینان هستند اندام هاى بینایى و شنوایى سالمى دارند. با این تفاوت که حیوانات از این اندام ها براى ادراک چیزى استفاده مى‌کنند که در خور حدّ وجودى آنهاست، ولى غافلان از این اندام ها و از قوه تعقل و فهم خود براى ادراک چیزى استفاده مى‌کنند که از حدّ وجودى آنها فروتر است و آنها براى آن آفریده نشده‌اند و از همین روست که غافلان از چهارپایان پست‌تر و گمراه‌تراند.  
  
چنين كسى به سبب توجه به دنيا كه امرى گذرا و غيراصيل است، از توجه به آيات الهى و ايمان و مخالفت با هواى نفس كه امورى اصيل هستند غافل مى‌شود و قواى ادراكى او كارآيى خود را از دست مى‌دهند. بدون شك مقصود از چشمى كه نمى‌بيند و گوشى كه نمى‌شنود، چشم كور و يا گوش كر نيست زيرا چهارپايان كه مشابه اينان هستند اندام هاى بينايى و شنوايى سالمى دارند. با اين تفاوت كه حيوانات از اين اندام ها براى ادراك چيزى استفاده مى‌كنند كه در خور حدّ وجودى آنهاست، ولى غافلان از اين اندام ها و از قوه تعقل و فهم خود براى ادراك چيزى استفاده مى‌كنند كه از حدّ وجودى آنها فروتر است و آنها براى آن آفريده نشده‌اند و از همين روست كه غافلان از چهارپايان پست‌تر و گمراه‌تراند.  
+
*{{متن قرآن|«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ * مَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِکرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یلْعَبُونَ * لَاهِیةً قُلُوبُهُمْ...»}}؛<ref>[[سوره انبیاء]]/۱-۳.</ref> وقت حساب مردم نزدیک شده است و آنان در بى خبرى رویگردانند هیچ پند و یادآورى تازه‌اى از پروردگارشان نیامد مگر این که بازیکنان آن را گوش دادند در حالى که دلهایشان مشغول است.
  
* {{متن قرآن|«اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِي غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ * مَا يَأْتِيهِمْ مِنْ ذِكْرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ يَلْعَبُونَ * لَاهِيَةً قُلُوبُهُمْ...»}}؛<ref>[[سوره انبياء]]/ 1-3.</ref>
+
در این آیه گفته شده است که غافلان به پند خداوند گوش مى‌دهند (استماع مى‌کند) و فقط آن پندها را مى‌شنوند، در حالى که دلهاى آنان مشغول چیزهاى دیگر است. اشتغال به چیزهاى دیگر ناشى از ضعف قواى ادراکى نیست، بلکه ضعف قواى ادراکى ناشى از مشغول بودن قلب به چیزهاى بیهوده است. این اشتغال چنان اختلالى در درک حقیقت ایجاد مى‌کند که حتى با گوش دادن به پند الهى، درک درستى حاصل نمى‌شود.  
  
وقت حساب مردم نزديك شده است و آنان در بى خبرى رويگردانند هيچ پند و يادآورى تازه‌اى از پروردگارشان نيامد مگر اين كه بازيكنان آن را گوش دادند در حالى كه دلهايشان مشغول است.  
+
غفلت از حقیقت هستى و مسیر واقعى حیات، در هر شرایط فردى و محیطى ممکن است رخ دهد. همان طور که هوشیارى و تذکر نسبت به حقیقت هستى و صراط مستقیم و آخرت ممکن است در هر شرایطى واقع شود. نمونه‌هاى روشن این دو ادعا را در تاریخ [[پیامبر اسلام|پیامبر گرامى اسلام]] صلی الله علیه و آله مى‌توان سراغ گرفت. ایشان پیش از [[مبعث حضرت محمد صلی الله علیه و آله|بعثت]] در جامعه‌اى آکنده از [[شرک|شرک]] و گمراهى زندگى مى‌کردند و در حالى که غفلت همه جا را فراگرفته بود قلب بیدار او پذیراى [[وحی|وحى]] الهى شد. پس از بعثت و در اوج اقتدار [[اسلام]] و در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که بیدارکننده دلها بود، دلهاى خفته‌اى وجود داشت که هرگز بیدار نشد و تا لحظه مرگ پرده غفلت را ندرید.  
  
در اين آيه گفته شده است كه غافلان به پند خداوند گوش مى‌دهند (استماع مى‌كند) و فقط آن پندها را مى‌شنوند، در حالى كه دلهاى آنان مشغول چيزهاى ديگر است. اشتغال به چيزهاى ديگر ناشى از ضعف قواى ادراكى نيست، بلكه ضعف قواى ادراكى ناشى از مشغول بودن قلب به چيزهاى بيهوده است. اين اشتغال چنان اختلالى در درك حقيقت ايجاد مى‌كند كه حتى با گوش دادن به پند الهى، درك درستى حاصل نمى‌شود.
+
البته نباید از این نکته غافل بود که محیط و جامعه الهى زمینه مساعدى براى دورى از غفلت و بیدارى دل فراهم مى‌سازد و اجتماع غافل زمینه غفلت مردم را مهیاتر مى‌کند اما با وجود این، راه براى هیچکس مسدود نیست. رسیدن به معرفت خدا و سلوک در طریق او براى همه مردم در همه اعصار ممکن است؛ جز آن که در برخى جوامع دشوارتر و در نتیجه شمار سالکان طریق هدایت کمتر است.  
 
 
غفلت از حقيقت هستى و مسير واقعى حيات، در هر شرايط فردى و محيطى ممكن است رخ دهد. همان طور كه هوشيارى و تذكر نسبت به حقيقت هستى و صراط مستقيم و آخرت ممكن است در هر شرايطى واقع شود. نمونه‌هاى روشن اين دو ادعا را در تاريخ پيامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله مى‌توان سراغ گرفت. ايشان پيش از بعثت در جامعه‌اى آكنده از شرك و گمراهى زندگى مى‌كردند و در حالى كه غفلت همه جا را فراگرفته بود قلب بيدار او پذيراى وحى الهى شد. پس از بعثت و در اوج اقتدار اسلام و در حضور پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله كه بيداركننده دلها بود، دلهاى خفته‌اى وجود داشت كه هرگز بيدار نشد و تا لحظه مرگ پرده غفلت را ندريد.
 
 
 
البته نبايد از اين نكته غافل بود كه محيط و جامعه الهى زمينه مساعدى براى دورى از غفلت و بيدارى دل فراهم مى‌سازد و اجتماع غافل زمينه غفلت مردم را مهياتر مى‌كند اما با وجود اين، راه براى هيچكس مسدود نيست. رسيدن به معرفت خدا و سلوك در طريق او براى همه مردم در همه اعصار ممكن است؛ جز آن كه در برخى جوامع دشوارتر و در نتيجه شمار سالكان طريق هدايت كمتر است.
 
 
 
البته غفلت مفهوم وسيع و گسترده ای دارد؛ شامل غفلت از [[خدای متعال]] و غفلت از ناپايداری دنيا و غفلت از [[شيطان]] و از وسوسه های او و در يك بيان كلی، غفلت از اموری كه به نوعی با سعادت انسان ارتباط دارد.
 
  
 
==روایاتی در باب غفلت==
 
==روایاتی در باب غفلت==
  
* ...يا أحمد أنت لاتغفل أبدا من غفل عنی لاأبالی بأی واد هلك...
+
*«... یا أحمد أنت لاتغفل أبدا، من غفل عنی لاأبالی بأی واد هلک...». خطاب به [[رسول خدا]] صلی الله علیه و آله در [[معراج]]: ای احمد! هرگز غافل مشو؛ هر کس از من غافل شود، من نسبت به این که در کدام راه، هلاک و نابود می شود، اعتنا نمی کنم.<ref>[[ارشادالقلوب]]، ج۱، ص۲۰۵.</ref>
  
خطاب به [[رسول خدا]] صلی الله عليه و آله در [[معراج]]: ای احمد! هرگز غافل مشو؛ هر كس از من غافل شود، من نسبت به اين كه در كدام راه، هلاك و نابود می شود، اعتنا نمی كنم. ([[ارشادالقلوب]]، ج1، ص205)
+
*«... فَیا لَهَا حَسْرَةً عَلَی کلِّ ذِی غَفْلَةٍ أَنْ یکونَ عُمُرُهُ عَلَیهِ حُجَّةً أَوْ تُؤَدِّیهُ أَیامُهُ إِلَی شِقْوَة...». امیرمؤمنان [[امام علی علیه السلام|علی]] علیه السلام فرمود: ای وای! بر غافلی که عمرش، حجتی علیه اوست و روزگارش او را به بدبختی کشاند.<ref>[[الکافی]]، ج۱، ص۲۹۹.</ref>
  
* ...وَ قِيلَ لَهُ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ أَوْصِ فَقَالَ اثْنُوا لِی وِ سَادَةً ثُمَّ قَال... فَيَا لَهَا حَسْرَةً عَلَی كُلِّ ذِی غَفْلَةٍ أَنْ يَكُونَ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً أَوْ تُؤَدِّيَهُ أَيَّامُهُ إِلَی شِقْوَة...
+
*«الغفلة أضر الاعداء». امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: غفلت از بزرگترین، دشمنان انسان است.<ref>[[غرر الحکم]]، ص۲۶۵.</ref>
  
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: ای وای! بر غافلی كه عمرش، حجتی عليه اوست و روزگارش او را به بدبختی كشاند. ([[الكافی]]، ج1، ص299)
+
*«الغفلة ضلال النفوس و عنوان النحوس». امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: غفلت مایه گمراهی افکار و سرلوحه نحوست ها است.
  
* الغفلة أضر الاعداء.
+
*«احذروا الغفلة فإنها من فساد الحس». امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: از غفلت بپرهیزید، چون غفلت باعث فساد حس می شود.
 
 
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: غفلت از بزرگترين، دشمنان انسان است. ([[غررالحكم]]، ص265)
 
 
 
* الغفلة ضلال النفوس و عنوان النحوس.
 
 
 
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: غفلت مايه گمراهی افكار و سرلوحه نحوست ها است.
 
 
 
* احذروا الغفلة فإنها من فساد الحس.
 
 
 
اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: از غفلت بپرهيزيد، چون غفلت باعث فساد حس می شود.
 
  
 
==پانویس==
 
==پانویس==
<references/>
+
<references />
 
 
 
==منابع==
 
==منابع==
* سایت دانلود بوک بخش با معصومین.
+
*سایت دانلود بوک بخش با معصومین.
* محمود فتحعی خانی، آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج2.
+
*محمود فتحعی خانی، آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج۲.
  
 
[[رده:اخلاق فردی]]
 
[[رده:اخلاق فردی]]

نسخهٔ ‏۷ مارس ۲۰۲۰، ساعت ۱۱:۲۳

«غفلت» حالتى است که بر قواى ادراکى انسان عارض مى‌شود و کارایى آنها را مختل مى‌سازد. غفلت مفهوم وسیع و گسترده ای دارد؛ شامل غفلت از خدای متعال و غفلت از ناپایداری دنیا و غفلت از شیطان و از وسوسه های او و در یک بیان کلی، غفلت از اموری که به نوعی با سعادت انسان ارتباط دارد.

انواع غفلت و علل آن

معمولاً هر غفلت ناشى از یک توجه است. یعنى هرگاه قواى ادراکى انسان به شدت متوجه یک امر باشند، از امور دیگر غافل مى‌شوند. اگر قواى ادراکى کسى تحت اختیار او باشد و او بتواند توجه خود را از چیزى منصرف کند و به چیز دیگرى روى آورد، در حقیقت یک مهارت نفسانى را دارا شده است. این مهارت نفسانى، به خودى خود داراى ارزش اخلاقى نیست؛ نه مى‌توان کسى را که داراى چنین مهارتى است مدح کرد و نه مى‌توان فاقد این مهارت را نکوهش نمود. با این توضیحات غفلت را به دو نوع تقسیم مى‌کنیم:

  • نوع اول، غفلت کسى است که قدرت تمرکز خود را از دست مى‌دهد و توجه او در هر لحظه به سوى چیزى است.
  • نوع دوم، غفلت کسى است که توجه خود را به امورى مى‌دهد که بایسته توجه نیستند و یا امورى بى اصالت هستند که توجه اصلى نفس نباید به آنها تعلق گیرد.

غفلت نوع اول را مى‌توان نوعى بیمارى شمرد. این بیمارى البته مى‌تواند ریشه در غفلت نوع دوم داشته باشد، ولى لزوماً چنین نیست؛ بلکه ممکن است حوادث زندگى و مصائب و مشکلات، کسى را به مشکل عدم تمرکز مبتلا سازد؛ چنین عدم تمرکزى مى‌تواند به حرکت کمالى انسان آسیب برساند، ولى در صورتى که این غفلت ناشى از غفلت نوع دوم نباشد، شخص غافل در برابر آسیب هاى احتمالى معذور خواهد بود.

غفلت نوع دوم ریشه در بینش و روش زندگى فرد دارد؛ به عبارت دیگر غفلت از امور اصیل و ارزشمند حیات مى‌تواند ناشى از نگرش نادرست به حقایق عالم باشد و نیز مى‌تواند از رفتار ناموافق و نامطابق فرد با عقایدش ریشه گیرد.

کسى که از آگاهى فطرى خویش به خداوند و از قوه خداداد عقل، بهره مناسب را در جهت تکمیل خداباورى نمى‌برد و از پروردگار خویش غافل مى‌شود، توجه خود را به دنیا به معناى وسیع آن معطوف مى‌نماید و از حقیقت عالم چشم مى‌پوشد و همه قواى ادراکى خود را متوجه عمران دنیاى خود مى‌کند. او از توانایی هاى خود براى لذت حیوانى و کسب قدرت و شهرت استفاده مى‌کند و دیگر نمى‌تواند قواى خویش را براى سنجیدن مصالح خود در رابطه با آخرت بکار گیرد. به عبارت دیگر قواى او از فرط اشتغال به امور غیراصیل، از موضوع اصلى حیات غافل مى‌شوند و کارایى خود را از دست مى‌دهند.

همچنین است کسى که به رتبه معرفت خداوند مى‌رسد و به آخرت معتقد مى‌شود و به دین الهى اقرار مى‌کند؛ ولى على رغم آن عقاید، در جهت رضاى خداوند و عمران ‌آخرت خویش عمل نمى‌کند و از دین الهى تخلف مى‌کند. چنین فردى نیز اندک‌ اندک از توجه به امور اصیل حیات، یعنى ذکر خدا، عمل براى او و اصلاح آخرت غافل مى‌شود و همه قواى ادراکى او متوجه دنیا مى‌گردد.

قرآن کریم تأثیر غفلت را بر ناتوانى قواى ادراکى و در نهایت اختلال خرد انسان بارها ذکر کرده است:

  • «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لَا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یسْمَعُونَ بِهَا أُولَٰئِک کالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِک هُمُ الْغَافِلُونَ»؛[۱] و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى جهنم آفریده‌ایم، زیرا دلهایى دارند که با آنها حقایق را دریافت نمى‌کنند و چشمانى دارند که با آنها نمى‌بینند و گوش هایى دارند که با آنها نمى‌شنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند، آنان همان غافلانند.

قرآن قبل از این آیه درباره کسى سخن گفته که نشانه‌هاى حقایق الهى به او داده شده است. در حالى که از آنها روگردان شده است؛ در حالی که آن نشانه‌ها مى‌توانست موجب رفعت او باشد یعنى مى‌توانست او را به علم و شناخت خداوند و ایمان به او برسانند ولى او به سبب گرویدن به دنیا و پیروى از هوای نفس، از گمراهان شده و آیات خداوند را تکذیب کرده است.

چنین کسى به سبب توجه به دنیا که امرى گذرا و غیراصیل است، از توجه به آیات الهى و ایمان و مخالفت با هواى نفس که امورى اصیل هستند غافل مى‌شود و قواى ادراکى او کارآیى خود را از دست مى‌دهند. بدون شک مقصود از چشمى که نمى‌بیند و گوشى که نمى‌شنود، چشم کور و یا گوش کر نیست زیرا چهارپایان که مشابه اینان هستند اندام هاى بینایى و شنوایى سالمى دارند. با این تفاوت که حیوانات از این اندام ها براى ادراک چیزى استفاده مى‌کنند که در خور حدّ وجودى آنهاست، ولى غافلان از این اندام ها و از قوه تعقل و فهم خود براى ادراک چیزى استفاده مى‌کنند که از حدّ وجودى آنها فروتر است و آنها براى آن آفریده نشده‌اند و از همین روست که غافلان از چهارپایان پست‌تر و گمراه‌تراند.

  • «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ * مَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِکرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یلْعَبُونَ * لَاهِیةً قُلُوبُهُمْ...»؛[۲] وقت حساب مردم نزدیک شده است و آنان در بى خبرى رویگردانند هیچ پند و یادآورى تازه‌اى از پروردگارشان نیامد مگر این که بازیکنان آن را گوش دادند در حالى که دلهایشان مشغول است.

در این آیه گفته شده است که غافلان به پند خداوند گوش مى‌دهند (استماع مى‌کند) و فقط آن پندها را مى‌شنوند، در حالى که دلهاى آنان مشغول چیزهاى دیگر است. اشتغال به چیزهاى دیگر ناشى از ضعف قواى ادراکى نیست، بلکه ضعف قواى ادراکى ناشى از مشغول بودن قلب به چیزهاى بیهوده است. این اشتغال چنان اختلالى در درک حقیقت ایجاد مى‌کند که حتى با گوش دادن به پند الهى، درک درستى حاصل نمى‌شود.

غفلت از حقیقت هستى و مسیر واقعى حیات، در هر شرایط فردى و محیطى ممکن است رخ دهد. همان طور که هوشیارى و تذکر نسبت به حقیقت هستى و صراط مستقیم و آخرت ممکن است در هر شرایطى واقع شود. نمونه‌هاى روشن این دو ادعا را در تاریخ پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله مى‌توان سراغ گرفت. ایشان پیش از بعثت در جامعه‌اى آکنده از شرک و گمراهى زندگى مى‌کردند و در حالى که غفلت همه جا را فراگرفته بود قلب بیدار او پذیراى وحى الهى شد. پس از بعثت و در اوج اقتدار اسلام و در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که بیدارکننده دلها بود، دلهاى خفته‌اى وجود داشت که هرگز بیدار نشد و تا لحظه مرگ پرده غفلت را ندرید.

البته نباید از این نکته غافل بود که محیط و جامعه الهى زمینه مساعدى براى دورى از غفلت و بیدارى دل فراهم مى‌سازد و اجتماع غافل زمینه غفلت مردم را مهیاتر مى‌کند اما با وجود این، راه براى هیچکس مسدود نیست. رسیدن به معرفت خدا و سلوک در طریق او براى همه مردم در همه اعصار ممکن است؛ جز آن که در برخى جوامع دشوارتر و در نتیجه شمار سالکان طریق هدایت کمتر است.

روایاتی در باب غفلت

  • «... یا أحمد أنت لاتغفل أبدا، من غفل عنی لاأبالی بأی واد هلک...». خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله در معراج: ای احمد! هرگز غافل مشو؛ هر کس از من غافل شود، من نسبت به این که در کدام راه، هلاک و نابود می شود، اعتنا نمی کنم.[۳]
  • «... فَیا لَهَا حَسْرَةً عَلَی کلِّ ذِی غَفْلَةٍ أَنْ یکونَ عُمُرُهُ عَلَیهِ حُجَّةً أَوْ تُؤَدِّیهُ أَیامُهُ إِلَی شِقْوَة...». امیرمؤمنان علی علیه السلام فرمود: ای وای! بر غافلی که عمرش، حجتی علیه اوست و روزگارش او را به بدبختی کشاند.[۴]
  • «الغفلة أضر الاعداء». امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: غفلت از بزرگترین، دشمنان انسان است.[۵]
  • «الغفلة ضلال النفوس و عنوان النحوس». امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: غفلت مایه گمراهی افکار و سرلوحه نحوست ها است.
  • «احذروا الغفلة فإنها من فساد الحس». امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: از غفلت بپرهیزید، چون غفلت باعث فساد حس می شود.

پانویس

  1. سوره اعراف/۱۷۹.
  2. سوره انبیاء/۱-۳.
  3. ارشادالقلوب، ج۱، ص۲۰۵.
  4. الکافی، ج۱، ص۲۹۹.
  5. غرر الحکم، ص۲۶۵.

منابع

  • سایت دانلود بوک بخش با معصومین.
  • محمود فتحعی خانی، آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج۲.