طی الأرض

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

طي الارض يكي از نشانه هاي رفتاري اقتدار ولايي اولياي خدا است.

رسیدن به مرحله طی الأرض

تا كسي به مقام ولايت تكويني نرسد و اقتدار ولايي در او شكوفا نشود، قدرت تصرف در طبيعت را ندارد و نمي تواند طي الارض و مانند آن را انجام دهد، بنابراين ريشه اينگونه رفتارهاي قدرتي در نيروي ولايت تكويني و احراز مقام خلافت الهي است.

حقيقت طي الارض

از علامه طباطبایی پرسيدند، حقيقت طي الارض چيست؟

ايشان فرمود: حقيقت آن، پيچيدن زمين در زيرگام رونده است. مرحوم قاضي استاد ما هميشه در ايام زيارتي، از نجف اشرف به كربلا مشرف مي‌شد؛ هيچگاه كسي نديد كه او سوار ماشين شود و از اين راز كسي آگاه نشد، جز يك نفر از كسبه بازار ساعت كه به مشهد مقدس مشرف شده بود و مرحوم قاضي را در مشهد ديده بود و از ايشان اصلاح امر گذرنامه خود را خواسته بود ايشان هم اصلاح كرده بودند؛ آن مرد چون به نجف آمد، افشا كرد كه من آقاي قاضي را در مشهد ديدم.

به عبارت ديگر طي الارض يعني شخص با ارادة الهي و ملكوتي در آن واحد جسم و بدن خود را در مكان مبدا، اعدام و در مكان مقصد، ايجاد و احضارش مي‌كند.[۱]

قرآن كريم نيز در داستان حضرت سليمان عليه السلام و ملكه سبا به اين مسئله اشاره كرده است: وقتي كه ملكه سبا با عده‌اي از اشراف قومش تصميم گرفتند به سوي سليمان بيايند و شخصاً اين مساله مهم را بررسي كنند كه سليمان چه آييني دارد؟ اين خبر از هر طريقي كه بود به سليمان رسيد و او تصميم گرفت در حالي كه ملكه و يارانش در بين راهند قدرت نمايي شگرفي كند تا آنها را پيش از پيش به واقعيت اعجاز خود آشنا و در مقابل دعوتش تسليم سازد. لذا رو به اطرافيان خود كرد و گفت: اي گروه بزرگان كدام يك از شما توانايي داريد تخت او را پيش از آن كه نزد من بيايند بياوريد؟ «قالَ يا أَيُّهَا الْمَلَؤُا أَيُّكُمْ يَأْتِينِي بِعَرْشِها قَبْلَ أَنْ تَاتُونِي مُسْلِمِينَ».[۲]

در اينجا دو نفر اعلام آمادگي كردند كه يكي از آنها عجيب و ديگري عجيب‌تر بود. نخست «عفريتي از جن» كه رو به سليمان كرد و گفت: من تخت او را پيش از آن كه مجلس تو پايان گيرد و از جاي برخيزي نزد تو مي‌آورم؛ «قالَ عِفْرِيتٌ مِنَ الْجِنِّ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ تَقُومَ مِنْ مَقامِكَ»؛ من اين كار را با زحمت انجام نمي‌دهم و در اين امانت گران قيمت نيز خيانتي نمي‌كنم، چرا كه من «نسبت به آن توانا و امينم» «وَإِنِّي عَلَيْهِ لَقَوِيٌّ أَمِينٌ».[۳]

دومين نفر مرد صالحي بود به نام آصف بن برخيا كه آگاهي قابل ملاحظه‌اي از كتاب الهي داشت. چنان كه قرآن در حق او مي‌گويد: «كسي كه علم و دانشي از كتاب داشت، گفت: من تخت او را قبل از يك چشم بر هم زدن، نزد تو خواهم آورد»!! «قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ»[۴] و هنگامي كه سليمان با اين امر موافقت كرد او با طي الارض تخت ملكه سبا را در يك «طرفة العين» نزد او حاضر كرد و وقتي سلميان آن را نزد خود مستقر ديد، زبان به شكر پروردگار گشود.[۵]

در آيات مزبور، مبدأ قدرت و عامل توانمندي اولي يعني جن بيان نشده است ولي منشأ اقتدار دومي كه مقداري از علم الكتاب بود بيان شد اين «علم من الكتاب» كلمات و الفاظ نيست تا با صرف خواندن تخت آورده شود زيرا مفاهيم و معاني ذهني، آن قدرت را ندارد كه در نظام عيني و خارجي اثر بگذارند؛ چون در نظام خارج كه نظام علي و معلولي است، علت فاعلي بايد قويتر از معلول و فعل باشد؛ بله آن نفسي كه به معارف و معاني حقيقي آن كلمات متصف شده است، داراي جنبه ملكوتي است و مي‌تواند چيزي را با طي الارض جا به جا كند.

اسم اعظم نيز كه با آن مي‌توان در جهان خارج تصرف نمود، لفظ يا مفهوم ذهني نيست. بلكه مقامي است كه اگر انسان به آن مقام بار يافت، مي‌تواند در نظام خارج اثر گذارده، مرده‌اي را زنده و طي الارض كند؛ نه با تلفظ يك كلمه يا تصور يك مفهوم ذهني. بر اين اساس است كه در بعضي ادعيه به خداي سبحان عرض مي‌كنيم: خدايا تو را به اسمي سوگند مي‌دهيم كه با آن اسم، كوه‌ها بلند، زمين گسترده و دريا مواج شده است؛ [۶]

يعني ما را به حقيقت آن اسما كه باعث تحقق حقايق در نظام عيني هستند، برسان و مظهر آنها قرار ده ‌پس اگر گفته مي‌شود: «شخصي كه تخت ملكه سبا را از نقطه‌اي دور با طي الارض به حضور حضرت سليمان آورد. از اسم اعظم آگاه بود و از آن مدد گرفت». منظور آن نيست كه او با تلفظ به بعضي از الفاظ يا تصور برخي مفاهيم ذهني توان آن كار عجيب را داشت بلكه اين گونه از امور به قدرت روح و ميزان بهره‌مندي از ولايت و سلطه بر نظام تكوين برمي‌گردد و بر اذن خدا و مظهر اسم خدا شدن ميسر است؛ يعني در حقيقت خداست كه با زبان مظهر خود سخن مي‌گويد و با دست مظهر خودكار غيبي مي‌كند.[۷]

پانویس

  1. ر.ك: سيد محمدحسين حسيني تهراني، يادنامه علامه طباطبايي، مهرتابان، بي‌جا، باقرالعلوم، بي‌تا، ص176ـ182.
  2. سوره نمل، 38.
  3. همان، 39.
  4. همان، 40.
  5. ر.ك: مكارم شيرازي و جمعي از نويسندگان، تفسير نمونه، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بهمن ماه 1362، صص 468-469.
  6. بحار، ج85، ص36. (باسم ربك الذي خلقت العرش... الكرسي، الارواح)
  7. ر.ك: عبدالله جوادي آملي، سيره پيامبران عليهم السلام، در قرآن، قم، نشر الاسراء، 1376، صص279ـ280، با اندكي تصرف.

منابع