طلاق: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
(ویرایش)
 
(۴ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۲ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
نظام خانواده در [[اسلام]] به گونه اى طراحى شده كه اگر به خوبى اجرا شود كمتر خانواده اى در چنبره مشكلات جدى گرفتار خواهد شد و يا به بن بست خواهد رسيد. با وجود اين چون خواه ناخواه برخى خانواده ها به چنين بن بستى گرفتار خواهند شد. اسلام، «طلاق» را مجاز شمرده است. طلاق در لغت به معناى ترك كردن، آزاد و رهاشدن و جدايى است و در اصطلاح شرعى «گسستن پيوند ازدواج با صيغه مخصوص» است.<ref> المنجد، واژه طلق و جواهرالكلام، نجفى، ج 32، ص 2.</ref>
+
'''طلاق''' در لغت به معناى ترک کردن، آزاد و رهاشدن و جدایى است، و در اصطلاح شرعى «گسستن پیوند [[ازدواج]] با صیغه مخصوص» است.<ref> المنجد، واژه طلق و جواهرالکلام، نجفى، ج ۳۲، ص ۲.</ref> نظام [[خانواده در اسلام]] به گونه اى طراحى شده که اگر به خوبى اجرا شود کمتر خانواده اى در چنبره مشکلات جدى گرفتار خواهد شد و یا به بن بست خواهد رسید. با وجود این چون خواه ناخواه برخى خانواده ها به چنین بن بستى گرفتار خواهند شد، [[اسلام]]، «طلاق» را مجاز شمرده است.  
  
در روايات معصومين عليهم السلام به همان اندازه كه از ازدواج تمجيد و بدان سفارش شده است، از طلاق نكوهش و نهى شده است و [[رسول خدا]] صلى الله عليه و آله فرموده است: «ما مِنْ شَىْ ءٍ ابْغَضُ الَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ بَيْتٍ يَخْرَبُ فِى الاسْلامِ بِالْفُرْقَةِ؛<ref> وسائل الشيعه، ج 22، ص 7.</ref> چيزى نزد خداوند بزرگ نكوهيده تر از اين نيست كه خانه اى در اسلام به  سبب جدايى (طلاق) ويران گردد».
+
== طلاق در اسلام ==
 +
در روایات [[معصوم|معصومین]] علیهم السلام به همان اندازه که از [[ازدواج]] تمجید و بدان سفارش شده است، از طلاق نکوهش و نهى شده است و [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله فرموده است: «ما مِنْ شَىْءٍ ابْغَضُ الَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ بَیتٍ یخْرَبُ فِى الاسْلامِ بِالْفُرْقَةِ؛<ref> وسائل الشیعه، ج ۲۲، ص ۷.</ref> چیزى نزد خداوند بزرگ نکوهیده تر از این نیست که خانه اى در [[اسلام]] به  سبب جدایى (طلاق) ویران گردد».
  
بدين سبب در اسلام تدبيرى انديشيده شده و تمهيداتى پيش بينى شده تا اين «بدترين حلال» به  وقوع نپيوندد و آوار جدايى، احساسات و عواطف و آرزوهاى اعضاى خانواده به  ويژه كودكان را قربانى بى رحمى خود نسازد و عشق و محبت را به كينه و نفرت تبديل نكند؛ امساك به معروف، جدايى به معروف، عدم زيان و ضرر و تضييق و سخت گيرى نسبت به زنان، تبادل نظر درباره سرنوشت كودكان از جمله تمهيداتى است كه بخشى از [[سوره طلاق]] را به خود اختصاص داده كه اگر به مرحله اجرا درآيد. راه بازگشت بسيارى از زن و شوهرها را به زندگى اوليه هموار مى سازد، چنان كه اصطلاح «سه طلاقه» و شرايط تقريباً سخت طلاق، نيز چنين تدبيرى را با خود دارد.
+
بدین سبب در اسلام تدبیرى اندیشیده شده و تمهیداتى پیش بینى شده تا این «بدترین [[حلال]]» به  وقوع نپیوندد و آوار جدایى، احساسات و عواطف و آرزوهاى اعضاى خانواده به  ویژه کودکان را قربانى بى رحمى خود نسازد و عشق و محبت را به [[کینه|کینه]] و نفرت تبدیل نکند؛ امساک به معروف، جدایى به معروف، عدم زیان و ضرر و تضییق و سخت گیرى نسبت به زنان، تبادل نظر درباره سرنوشت کودکان، از جمله تمهیداتى است که بخشى از [[سوره طلاق]] را به خود اختصاص داده که اگر به مرحله اجرا درآید، راه بازگشت بسیارى از زن و شوهرها را به زندگى اولیه هموار مى سازد، چنان که اصطلاح «سه طلاقه» و شرایط تقریباً سخت طلاق، نیز چنین تدبیرى را با خود دارد.
  
'''انواع طلاق'''
+
==انواع طلاق==
  
طلاق به دو نوع بائن و رجعى تقسيم مى شود:
+
طلاق به دو نوع بائن و رجعى تقسیم مى شود:
  
'''<I>الف) بائن:</I> '''
+
===الف) طلاق بائن===
  
طلاق بائن آن است كه شوهر بعد از آن حق رجوع<ref> اگر مرد، حق رجوع داشته باشد بدون اجراى صيغه عقد، زندگى مشترك را شروع مى كنند و اگر حق رجوع نداشته باشد بايد با شرايط خاصى دوباره صيغه عقد جارى كنند.</ref> به زن را ندارد، خواه زن عده داشته باشد يا نداشته باشد. طلاق بائن، خود به شش گونه زير ممكن است رخ دهد:
+
طلاق بائن آن است که شوهر بعد از آن حق رجوع<ref> اگر مرد، حق رجوع داشته باشد بدون اجراى صیغه عقد، زندگى مشترک را شروع مى کنند و اگر حق رجوع نداشته باشد باید با شرایط خاصى دوباره صیغه عقد جارى کنند.</ref> به زن را ندارد، خواه زن عده داشته باشد یا نداشته باشد. طلاق بائن، خود به شش گونه زیر ممکن است رخ دهد:
  
* 1- طلاق خُلع؛ اگر زن نسبت به شوهرش متنفر باشد و مهريه يا مال ديگرى را، گرچه بيشتر از مهر باشد به شوهر ببخشد تا طلاقش دهد، چنين طلاقى را خلع گويند.<ref> تحريرالوسيله، ج ص 352، مسأله 13 و توضيح المسائل، مسأله 2528.</ref>
+
*۱- طلاق خُلع؛ اگر زن نسبت به شوهرش متنفر باشد و [[مهریه|مهریه]] یا مال دیگرى را، گرچه بیشتر از مهر باشد به شوهر ببخشد تا طلاقش دهد، چنین طلاقى را خلع گویند.<ref> تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۳۵۲، مسأله ۱۳ و توضیح المسائل، مسأله ۲۵۲۸.</ref>
  
* 2- طلاق مبارات؛ اين نوع طلاق هنگامى رخ مى دهد كه زن و شوهر، يكديگر را دوست نداشته باشند و زن مالى به شوهرش ببخشد - كه بيشتر از مقدار مهر نباشد و احتياط اين است كه كمتر باشد - تا شوهرش او را طلاق دهد.<ref> همان، ص 353، مسأله 19.</ref>
+
*۲- طلاق مبارات؛ این نوع طلاق هنگامى رخ مى دهد که زن و شوهر، یکدیگر را دوست نداشته باشند و زن مالى به شوهرش ببخشد - که بیشتر از مقدار مهر نباشد و احتیاط این است که کمتر باشد - تا شوهرش او را طلاق دهد.<ref> همان، ص ۳۵۳، مسأله ۱۹.</ref>
  
* 3- طلاق همسرى كه به سن بلوغ (9 سال قمرى) نرسيده است.
+
*۳- طلاق همسرى که به سن بلوغ (۹ سال قمرى) نرسیده است.
  
* 4 و 5- طلاق زن يائسه و زنى كه با او آميزش نشده است.
+
*۴ و ۵- طلاق زن یائسه و زنى که با او آمیزش نشده است.
  
* 6- طلاق سومى كه پيش از آن - بين طلاق اول و دوم و دوم و سوم - رجوع كرده باشد، گرچه اين رجوع با عقد جديد و پس از خروج زن از عده باشد.<ref> تحريرالوسيله، ج ص 332، پيش از مسأله 1.</ref>
+
*۶- طلاق سومى که پیش از آن - بین طلاق اول و دوم و دوم و سوم - رجوع کرده باشد، گرچه این رجوع با عقد جدید و پس از خروج زن از عده باشد.<ref> تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۳۳۲، پیش از مسأله ۱.</ref>
  
'''<I>ب) طلاق رجعى :</I>'''
+
===ب) طلاق رجعى===
  
طلاق رجعى آن است كه مرد پيش از اتمام عده زن مطلقه، او را به همسرى سابق برمى گرداند. چنين كارى در طلاق بائن و پس از اتمام عده ممنوع است.<ref> همان، ص 347، پيش از مسأله 1.</ref> رجوع و بازگشت مرد مى تواند زبانى باشد و به همسرش بگويد تو را به ازدواج خويش بازگرداندم. و مى تواند عملى باشد و با او كارى را انجام دهد كه معمولًا مرد نسبت به همسرش انجام مى دهد. <ref> همان، مسأله 1.</ref>
+
طلاق رجعى آن است که مرد پیش از اتمام عده زن مطلقه، او را به همسرى سابق برمى گرداند. چنین کارى در طلاق بائن و پس از اتمام عده ممنوع است.<ref> همان، ص ۳۴۷، پیش از مسأله ۱.</ref> رجوع و بازگشت مرد مى تواند زبانى باشد و به همسرش بگوید تو را به ازدواج خویش بازگرداندم. و مى تواند عملى باشد و با او کارى را انجام دهد که معمولًا مرد نسبت به همسرش انجام مى دهد.<ref> همان، مسأله ۱.</ref>
  
زنى كه طلاق رجعى گرفته، در [[احكام]] همانند همسر مرد است و استحقاق نفقه و مسكن و لباس را دارد... ارث ميان او و شوهر برقرار است، عقد خواهر او بر مرد [[حرام]] است و كفن و زكات فطره او نيز بر عهده شوهرش مى باشد. مرد حق ندارد زنش را كه طلاق رجعى گرفته از منزل اخراج كند تا عده اش تمام شود... چنان كه زن حق ندارد بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود مگر براى كارى ضرورى يا واجبى كه وقتش تنگ است.<ref> همان، ص 346، مسأله 12.</ref>
+
زنى که طلاق رجعى گرفته، در [[احکام]] همانند همسر مرد است و استحقاق [[نفقه]] و مسکن و لباس را دارد... [[ارث]] میان او و شوهر برقرار است، عقد خواهر او بر مرد [[حرام]] است و [[کفن|کفن]] و [[زکات|زکات]] فطره او نیز بر عهده شوهرش مى باشد. مرد حق ندارد زنش را که طلاق رجعى گرفته از منزل اخراج کند تا عده اش تمام شود... چنان که زن حق ندارد بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود مگر براى کارى ضرورى یا واجبى که وقتش تنگ است.<ref> همان، ص ۳۴۶، مسأله ۱۲.</ref>
  
'''شرايط'''
+
==شرایط طلاق==
  
براى صحت طلاق، سه دسته شرط لازم است كه مربوط به اصل طلاق، طلاق دهنده و طلاق گيرنده مى شود.
+
براى صحت طلاق، سه دسته شرط لازم است که مربوط به اصل طلاق، طلاق دهنده و طلاق گیرنده مى شود.
  
'''<I>الف) شرايط طلاق :</I>'''
+
===الف) شرایط اصل طلاق===
  
* 1- خواندن صيغه مخصوص كه عبارت است از «انْتِ طالِقٌ؛ تو رها هستى» و مانند آن كه طلاق گيرنده را دقيقاً معين كند. همچنين طلاق بايد به صيغه عربى صحيح خوانده شود.<ref> توضيح المسائل، مسأله 2508.</ref>
+
*۱- خواندن صیغه مخصوص که عبارت است از «انْتِ طالِقٌ؛ تو رها هستى» و مانند آن که طلاق گیرنده را دقیقاً معین کند. همچنین طلاق باید به صیغه عربى صحیح خوانده شود.<ref> توضیح المسائل، مسأله ۲۵۰۸.</ref>
  
* 2- صيغه طلاق بايد منجز و بدون قيد و شرط باشد؛ پس اگر صيغه را مشروط به شرطى بكند باطل است، خواه وقوع شرط احتمالى يا يقينى باشد مثل اين كه بگويد: «انْتِ طالِقٌ انْ جاءَ زَيْدٌ؛ اگر زيد بيايد تو رها هستى» يا «انْتِ طالِقٌ انْ طَلَعَتِ الشَّمْسُ؛ اگر خورشيد، طلوع كند تو رها هستى».<ref> تحريرالوسيله، ج ص 330، مسأله 6.</ref>
+
*۲- صیغه طلاق باید منجز و بدون قید و شرط باشد؛ پس اگر صیغه را مشروط به شرطى بکند باطل است، خواه وقوع شرط احتمالى یا یقینى باشد مثل این که بگوید: «انْتِ طالِقٌ انْ جاءَ زَیدٌ؛ اگر زید بیاید تو رها هستى» یا «انْتِ طالِقٌ انْ طَلَعَتِ الشَّمْسُ؛ اگر خورشید، طلوع کند تو رها هستى».<ref> تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۳۳۰، مسأله ۶.</ref>
  
* 3- حضور دو شاهد عادل؛ شاهدان بايد مرد باشند و خواندن صيغه را بشنوند؛ چه طلاق دهنده به آنان بگويد شاهد باشيد يا نگويد. همين طور هر دو بايد به اتفاق شاهد صيغه باشند و صيغه به  طور انفرادى و جداگانه نزد هر يك از شهود كافى نيست؛ چنان  كه شهادت زنان، چه تنها باشند و چه همراه مرد اعتبار ندارد.<ref> همان، ص 331، مسأله 9.</ref>
+
*۳- حضور دو شاهد عادل؛ شاهدان باید مرد باشند و خواندن صیغه را بشنوند؛ چه طلاق دهنده به آنان بگوید شاهد باشید یا نگوید. همین طور هر دو باید به اتفاق شاهد صیغه باشند و صیغه به  طور انفرادى و جداگانه نزد هر یک از شهود کافى نیست؛ چنان  که شهادت زنان، چه تنها باشند و چه همراه مرد اعتبار ندارد.<ref> همان، ص ۳۳۱، مسأله ۹.</ref> اگر مرد براى طلاق، کسى را وکیل کند، وکیل نمى تواند شاهد هم باشد، چنان  که خود مرد نیز نمى تواند شاهد قرار گیرد.<ref> همان، مسأله ۱۰.</ref>  
 +
*۴- طلاق، مخصوص همسر دائمى است و همسر غیردائمى با اتمام مدت یا بخشیدن آن از سوى شوهر، از مرد جدا مى شود و نیازى به صیغه طلاق نیست.
  
اگر مرد براى طلاق، كسى را وكيل كند، وكيل نمى تواند شاهد هم باشد، چنان  كه خود مرد نيز نمى تواند شاهد قرار گيرد.<ref> همان، مسأله 10.</ref> يادآورى؛ طلاق، مخصوص همسر دائمى است و همسر غيردائمى با اتمام مدت يا بخشيدن آن از سوى شوهر، از مرد جدا مى شود و نيازى به صيغه طلاق نيست.
+
===ب) شرایط طلاق دهنده===
  
'''<I>ب) شرايط طلاق  دهنده :</I>'''
+
*۱- بلوغ (بنابر احتیاط واجب)؛ پس طلاق نابالغ، صحیح نیست؛ چه بى واسطه چه باواسطه وکیل، اگر چه ممیز و ده ساله باشد.<ref> همان، ص ۳۲۵، مسأله ۱.</ref>
  
* 1- بلوغ (بنابر احتياط واجب)؛ پس بنابر احتياط واجب، طلاق نابالغ، صحيح نيست؛ چه بى واسطه چه باواسطه وكيل، اگر چه مميز و ده ساله باشد.<ref> همان، ص 325، مسأله 1.</ref>
+
*۲- عقل؛ بنابراین طلاق شخص دیوانه صحیح نیست؛ چه دیوانگى اش دائمى باشد چه دوره اى. شخص مست و هر کس که به طریقى عقلش را از دست داده نیز مانند دیوانه است.<ref> تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۳۲۵، مسأله ۱.</ref>
  
* 2- عقل؛ بنابراين طلاق شخص ديوانه صحيح نيست؛ چه ديوانگى اش دائمى باشد چه دوره اى. شخص مست و هر كس كه به  طريقى عقلش را از دست داده نيز مانند ديوانه است.<ref> تحريرالوسيله، ج 2، ص 325، مسأله 1.</ref>
+
*۳- قصد؛ یعنى شوهر به  طور جدى تصمیم به طلاق داشته باشد. بنابراین طلاق غیرمصمم مثل کسى که خواب است یا به  طور سهوى و اشتباهى و شوخى صیغه طلاق را بخواند صحیح نیست.<ref> همان، ص ۳۲۶، مسأله ۳.</ref>
  
* 3- قصد؛ يعنى شوهر به طور جدى تصميم به طلاق داشته باشد. بنابراين طلاق غيرمصمم مثل كسى كه خواب است يا به طور سهوى و اشتباهى و شوخى صيغه طلاق را بخواند صحيح نيست.<ref> همان، ص 326، مسأله 3.</ref>
+
*۴- اختیار؛ به این معنا که اکراه و اجبارى در کار نباشد. پس اگر کسى را به ضرر مالى، جانى و آبرویى تهدید کنند که زنش را طلاق دهد، چنین طلاقى صحیح نیست.<ref> همان، مسأله ۳ و ۴.</ref> اگر طلاق اجبارى جارى شود و در پى آن، مرد به طلاق راضى شود، این رضایت، موجب صحت طلاق نمى شود.<ref> همان، ص ۳۲۷، مسأله ۸.</ref>  
 +
*۵- مرد مى تواند هر وقت که بخواهد زن خود را طلاق دهد،<ref> قانون مدنى، ماده ۱۱۳۳.</ref> ولى زن چنین حقى را ندارد مگر این که در عقد ازدواج با شوهر شرط کند که در مواردى وکیل طلاق دادن خود باشد.
  
* 4- اختيار؛ به اين معنا كه اكراه و اجبارى در كار نباشد. پس اگر كسى را به ضرر مالى، جانى و آبرويى تهديد كنند كه زنش را طلاق دهد، چنين طلاقى صحيح نيست.<ref> همان، مسأله 3 و 4.</ref>
+
استفتایی از محضر [[امام خمینى]]: آیا زوجه مى تواند در هنگام عقد ازدواج با شوهر شرط کند که در مواردى خاص، طلاق به دست او باشد؟ جواب: اگر در ضمن عقد شرط کنند که زن از طرف شوهر وکیل باشد که در موارد خاصى خود را طلاق دهد، صحیح است.<ref> سیماى زن در کلام امام خمینى، وزارت ارشاد اسلامى، ص ۱۷۴، ۱۳۶۴.</ref>
  
اگر طلاق اجبارى جارى شود و در پى آن، مرد به طلاق راضى شود. اين رضايت، موجب صحت طلاق نمى شود.<ref> همان، ص 327، مسأله 8.</ref> يادآورى؛ مرد مى تواند هر وقت كه بخواهد زن خود را طلاق دهد.<ref> قانون مدنى، ماده 1133.</ref> ولى زن چنين حقى را ندارد مگر اين كه در عقد ازدواج با شوهر شرط كند كه در مواردى وكيل طلاق دادن خود باشد.
+
===ج) شرایط طلاق گیرنده===
  
به يك استفتا از محضر [[امام خمينى]] توجه كنيد؛ آيا زوجه مى تواند در هنگام عقد ازدواج با شوهر شرط كند كه در مواردى خاص، طلاق به  دست او باشد؟ ج- اگر در ضمن عقد شرط كنند كه زن از طرف شوهر وكيل باشد كه در موارد خاصى خود را طلاق دهد، صحيح است.<ref> سيماى زن در كلام [[امام خمينى]]، وزارت ارشاد اسلامى، ص 174، 1364.</ref>
+
*۱- زن باید در وقت طلاق، از خون حیض و نفاس پاک باشد و شوهرش در آن پاکى یا در حال نفاس یا حیض که پیش از این پاکى بوده با او نزدیکى نکرده باشد.<ref> توضیح المسائل، مسأله ۲۴۹۹.</ref> این شرط در سه صورت لازم الاجرا نیست؛ اول: آن که شوهرش بعد از ازدواج با او نزدیکى نکرده باشد. دوم: آبستن باشد. سوم: مرد به  واسطه غایب بودن نتواند یا برایش مشکل باشد که پاک بودن زن را بفهمد.<ref> توضیح المسائل، مسأله ۲۵۰۰.</ref>
  
'''<I) شرايط طلاق  گيرنده :</I>'''
+
*۲- همسر دائمى مرد باشد؛ بنابراین، طلاق همسر موقت، بى معنا و باطل است.<ref> تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۳۲۷، مسأله ۱۰.</ref>
  
* 1- زن بايد در وقت طلاق، از خون حيض و نفاس پاك باشد و شوهرش در آن پاكى يا در حال نفاس يا حيض كه پيش از اين پاكى بوده با او نزديكى نكرده باشد.<ref> توضيح المسائل، مسأله 2499.</ref>
+
*۳- معین باشد؛ اگر مرد داراى یک همسر است، همین  قدر که بگوید: «زَوْجَتى طالِقٌ؛ همسر من رهاست»، کافى است ولى اگر بیش از یک همسر دارد باید آن را که مى خواهد طلاق دهد با نام یا اشاره معین نماید.<ref> همان، ص ۳۲۹، مسأله ۱۷.</ref><ref> فقه خانواده، على‌اصغر الهامى نیا، ص ۱۴۳.</ref>
  
اين شرط در سه صورت لازم الاجرا نيست؛ اول: آن كه شوهرش بعد از ازدواج با او نزديكى نكرده باشد. دوم: آبستن باشد. سوم: مرد به  واسطه غايب بودن نتواند يا برايش مشكل باشد كه پاك بودن زن را بفهمد.<ref> توضيح المسائل، مسأله 2500.</ref>
+
==پانویس==
 
 
* 2- همسر دائمى مرد باشد؛ بنابراين، طلاق همسر موقت، بى معنا و باطل است.<ref> تحريرالوسيله، ج 2، ص 327، مسأله 10.</ref>
 
 
 
* 3- معين باشد؛ اگر مرد داراى يك همسر است، همين  قدر كه بگويد: «زَوْجَتى  طالِقٌ؛ همسر من رهاست» كافى است ولى اگر بيش از يك همسر دارد بايد آن را كه مى خواهد طلاق دهد با نام يا اشاره معين نمايد.<ref> همان، ص 329، مسأله 17.</ref><ref> فقه خانواده، على‌اصغر الهامى نيا، ص 143.</ref>
 
 
 
==پانویس ==
 
 
<references />
 
<references />
 
+
{{فقه/احکام}}
 
[[رده:احکام خانواده]]
 
[[رده:احکام خانواده]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۸ ژوئن ۲۰۲۰، ساعت ۱۰:۳۴

طلاق در لغت به معناى ترک کردن، آزاد و رهاشدن و جدایى است، و در اصطلاح شرعى «گسستن پیوند ازدواج با صیغه مخصوص» است.[۱] نظام خانواده در اسلام به گونه اى طراحى شده که اگر به خوبى اجرا شود کمتر خانواده اى در چنبره مشکلات جدى گرفتار خواهد شد و یا به بن بست خواهد رسید. با وجود این چون خواه ناخواه برخى خانواده ها به چنین بن بستى گرفتار خواهند شد، اسلام، «طلاق» را مجاز شمرده است.

طلاق در اسلام

در روایات معصومین علیهم السلام به همان اندازه که از ازدواج تمجید و بدان سفارش شده است، از طلاق نکوهش و نهى شده است و رسول خدا صلى الله علیه و آله فرموده است: «ما مِنْ شَىْءٍ ابْغَضُ الَى اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ مِنْ بَیتٍ یخْرَبُ فِى الاسْلامِ بِالْفُرْقَةِ؛[۲] چیزى نزد خداوند بزرگ نکوهیده تر از این نیست که خانه اى در اسلام به سبب جدایى (طلاق) ویران گردد».

بدین سبب در اسلام تدبیرى اندیشیده شده و تمهیداتى پیش بینى شده تا این «بدترین حلال» به وقوع نپیوندد و آوار جدایى، احساسات و عواطف و آرزوهاى اعضاى خانواده به ویژه کودکان را قربانى بى رحمى خود نسازد و عشق و محبت را به کینه و نفرت تبدیل نکند؛ امساک به معروف، جدایى به معروف، عدم زیان و ضرر و تضییق و سخت گیرى نسبت به زنان، تبادل نظر درباره سرنوشت کودکان، از جمله تمهیداتى است که بخشى از سوره طلاق را به خود اختصاص داده که اگر به مرحله اجرا درآید، راه بازگشت بسیارى از زن و شوهرها را به زندگى اولیه هموار مى سازد، چنان که اصطلاح «سه طلاقه» و شرایط تقریباً سخت طلاق، نیز چنین تدبیرى را با خود دارد.

انواع طلاق

طلاق به دو نوع بائن و رجعى تقسیم مى شود:

الف) طلاق بائن

طلاق بائن آن است که شوهر بعد از آن حق رجوع[۳] به زن را ندارد، خواه زن عده داشته باشد یا نداشته باشد. طلاق بائن، خود به شش گونه زیر ممکن است رخ دهد:

  • ۱- طلاق خُلع؛ اگر زن نسبت به شوهرش متنفر باشد و مهریه یا مال دیگرى را، گرچه بیشتر از مهر باشد به شوهر ببخشد تا طلاقش دهد، چنین طلاقى را خلع گویند.[۴]
  • ۲- طلاق مبارات؛ این نوع طلاق هنگامى رخ مى دهد که زن و شوهر، یکدیگر را دوست نداشته باشند و زن مالى به شوهرش ببخشد - که بیشتر از مقدار مهر نباشد و احتیاط این است که کمتر باشد - تا شوهرش او را طلاق دهد.[۵]
  • ۳- طلاق همسرى که به سن بلوغ (۹ سال قمرى) نرسیده است.
  • ۴ و ۵- طلاق زن یائسه و زنى که با او آمیزش نشده است.
  • ۶- طلاق سومى که پیش از آن - بین طلاق اول و دوم و دوم و سوم - رجوع کرده باشد، گرچه این رجوع با عقد جدید و پس از خروج زن از عده باشد.[۶]

ب) طلاق رجعى

طلاق رجعى آن است که مرد پیش از اتمام عده زن مطلقه، او را به همسرى سابق برمى گرداند. چنین کارى در طلاق بائن و پس از اتمام عده ممنوع است.[۷] رجوع و بازگشت مرد مى تواند زبانى باشد و به همسرش بگوید تو را به ازدواج خویش بازگرداندم. و مى تواند عملى باشد و با او کارى را انجام دهد که معمولًا مرد نسبت به همسرش انجام مى دهد.[۸]

زنى که طلاق رجعى گرفته، در احکام همانند همسر مرد است و استحقاق نفقه و مسکن و لباس را دارد... ارث میان او و شوهر برقرار است، عقد خواهر او بر مرد حرام است و کفن و زکات فطره او نیز بر عهده شوهرش مى باشد. مرد حق ندارد زنش را که طلاق رجعى گرفته از منزل اخراج کند تا عده اش تمام شود... چنان که زن حق ندارد بدون اجازه شوهر از منزل خارج شود مگر براى کارى ضرورى یا واجبى که وقتش تنگ است.[۹]

شرایط طلاق

براى صحت طلاق، سه دسته شرط لازم است که مربوط به اصل طلاق، طلاق دهنده و طلاق گیرنده مى شود.

الف) شرایط اصل طلاق

  • ۱- خواندن صیغه مخصوص که عبارت است از «انْتِ طالِقٌ؛ تو رها هستى» و مانند آن که طلاق گیرنده را دقیقاً معین کند. همچنین طلاق باید به صیغه عربى صحیح خوانده شود.[۱۰]
  • ۲- صیغه طلاق باید منجز و بدون قید و شرط باشد؛ پس اگر صیغه را مشروط به شرطى بکند باطل است، خواه وقوع شرط احتمالى یا یقینى باشد مثل این که بگوید: «انْتِ طالِقٌ انْ جاءَ زَیدٌ؛ اگر زید بیاید تو رها هستى» یا «انْتِ طالِقٌ انْ طَلَعَتِ الشَّمْسُ؛ اگر خورشید، طلوع کند تو رها هستى».[۱۱]
  • ۳- حضور دو شاهد عادل؛ شاهدان باید مرد باشند و خواندن صیغه را بشنوند؛ چه طلاق دهنده به آنان بگوید شاهد باشید یا نگوید. همین طور هر دو باید به اتفاق شاهد صیغه باشند و صیغه به طور انفرادى و جداگانه نزد هر یک از شهود کافى نیست؛ چنان که شهادت زنان، چه تنها باشند و چه همراه مرد اعتبار ندارد.[۱۲] اگر مرد براى طلاق، کسى را وکیل کند، وکیل نمى تواند شاهد هم باشد، چنان که خود مرد نیز نمى تواند شاهد قرار گیرد.[۱۳]
  • ۴- طلاق، مخصوص همسر دائمى است و همسر غیردائمى با اتمام مدت یا بخشیدن آن از سوى شوهر، از مرد جدا مى شود و نیازى به صیغه طلاق نیست.

ب) شرایط طلاق دهنده

  • ۱- بلوغ (بنابر احتیاط واجب)؛ پس طلاق نابالغ، صحیح نیست؛ چه بى واسطه چه باواسطه وکیل، اگر چه ممیز و ده ساله باشد.[۱۴]
  • ۲- عقل؛ بنابراین طلاق شخص دیوانه صحیح نیست؛ چه دیوانگى اش دائمى باشد چه دوره اى. شخص مست و هر کس که به طریقى عقلش را از دست داده نیز مانند دیوانه است.[۱۵]
  • ۳- قصد؛ یعنى شوهر به طور جدى تصمیم به طلاق داشته باشد. بنابراین طلاق غیرمصمم مثل کسى که خواب است یا به طور سهوى و اشتباهى و شوخى صیغه طلاق را بخواند صحیح نیست.[۱۶]
  • ۴- اختیار؛ به این معنا که اکراه و اجبارى در کار نباشد. پس اگر کسى را به ضرر مالى، جانى و آبرویى تهدید کنند که زنش را طلاق دهد، چنین طلاقى صحیح نیست.[۱۷] اگر طلاق اجبارى جارى شود و در پى آن، مرد به طلاق راضى شود، این رضایت، موجب صحت طلاق نمى شود.[۱۸]
  • ۵- مرد مى تواند هر وقت که بخواهد زن خود را طلاق دهد،[۱۹] ولى زن چنین حقى را ندارد مگر این که در عقد ازدواج با شوهر شرط کند که در مواردى وکیل طلاق دادن خود باشد.

استفتایی از محضر امام خمینى: آیا زوجه مى تواند در هنگام عقد ازدواج با شوهر شرط کند که در مواردى خاص، طلاق به دست او باشد؟ جواب: اگر در ضمن عقد شرط کنند که زن از طرف شوهر وکیل باشد که در موارد خاصى خود را طلاق دهد، صحیح است.[۲۰]

ج) شرایط طلاق گیرنده

  • ۱- زن باید در وقت طلاق، از خون حیض و نفاس پاک باشد و شوهرش در آن پاکى یا در حال نفاس یا حیض که پیش از این پاکى بوده با او نزدیکى نکرده باشد.[۲۱] این شرط در سه صورت لازم الاجرا نیست؛ اول: آن که شوهرش بعد از ازدواج با او نزدیکى نکرده باشد. دوم: آبستن باشد. سوم: مرد به واسطه غایب بودن نتواند یا برایش مشکل باشد که پاک بودن زن را بفهمد.[۲۲]
  • ۲- همسر دائمى مرد باشد؛ بنابراین، طلاق همسر موقت، بى معنا و باطل است.[۲۳]
  • ۳- معین باشد؛ اگر مرد داراى یک همسر است، همین قدر که بگوید: «زَوْجَتى طالِقٌ؛ همسر من رهاست»، کافى است ولى اگر بیش از یک همسر دارد باید آن را که مى خواهد طلاق دهد با نام یا اشاره معین نماید.[۲۴][۲۵]

پانویس

  1. المنجد، واژه طلق و جواهرالکلام، نجفى، ج ۳۲، ص ۲.
  2. وسائل الشیعه، ج ۲۲، ص ۷.
  3. اگر مرد، حق رجوع داشته باشد بدون اجراى صیغه عقد، زندگى مشترک را شروع مى کنند و اگر حق رجوع نداشته باشد باید با شرایط خاصى دوباره صیغه عقد جارى کنند.
  4. تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۳۵۲، مسأله ۱۳ و توضیح المسائل، مسأله ۲۵۲۸.
  5. همان، ص ۳۵۳، مسأله ۱۹.
  6. تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۳۳۲، پیش از مسأله ۱.
  7. همان، ص ۳۴۷، پیش از مسأله ۱.
  8. همان، مسأله ۱.
  9. همان، ص ۳۴۶، مسأله ۱۲.
  10. توضیح المسائل، مسأله ۲۵۰۸.
  11. تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۳۳۰، مسأله ۶.
  12. همان، ص ۳۳۱، مسأله ۹.
  13. همان، مسأله ۱۰.
  14. همان، ص ۳۲۵، مسأله ۱.
  15. تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۳۲۵، مسأله ۱.
  16. همان، ص ۳۲۶، مسأله ۳.
  17. همان، مسأله ۳ و ۴.
  18. همان، ص ۳۲۷، مسأله ۸.
  19. قانون مدنى، ماده ۱۱۳۳.
  20. سیماى زن در کلام امام خمینى، وزارت ارشاد اسلامى، ص ۱۷۴، ۱۳۶۴.
  21. توضیح المسائل، مسأله ۲۴۹۹.
  22. توضیح المسائل، مسأله ۲۵۰۰.
  23. تحریرالوسیله، ج ۲، ص ۳۲۷، مسأله ۱۰.
  24. همان، ص ۳۲۹، مسأله ۱۷.
  25. فقه خانواده، على‌اصغر الهامى نیا، ص ۱۴۳.
فقه/احکام
عبادات: تقلید، طهارت، نماز، روزه، خمس، زکات، حج

اموال: خرید و فروش، شرکت، صلح، اجاره، مزارعه، مساقات، وکالت، قرض، حواله، رهن، ضامن شدن، کفالت، امانت، عاریه، ارث، غصب

آداب و رفتار: ازدواج، طلاق، خوردن و آشامیدن، نذر و عهد، قسم، امر به معروف و نهی از منکر، صید ، ذبح، وصیت، مال پیدا شده، وقف، دفاع، مسائل مستحدثه

رده ها: احکام | احکام عبادی | احکام اقتصادی | احکام خانواده | احکام روابط اجتماعی |اصطلاحات احکام|مراجع تقلید