حمید بن مسلم: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۵ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۴ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
 
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
 
{{الگو:منبع الکترونیکی معتبر|ماخذ=پایگاه}}
{{نیازمند ویرایش فنی}}
 
از راویان و شاهدان عینی واقعه تلخ روز عاشورا 61 هـ.ق در کربلا است.
 
در جریان نهضت امام حسین علیه السلام، از اول تا به آخر حضور داشت و بیشتر وقایع کربلا در تاریخ طبری و بعضی منابع دیگر از قول اوست اگرچه وی در لشگر کوفه و عمربن سعد بوده و بسیاری از قضایا را روایت کرده است ولی بعضی از مورخین او را از اصحاب حضرت سجاد (امام چهارم علیه السلام) و از راویان حدیث شیعه شمرده اند. شیخ طوسی، اعیان الشیعه و مجمع الرجال
 
نقش او در حماسه کربلا و جهت گیریش در این واقعه، مختلف و متضاد است. برای روشن شدن این مطلب، به عنوان نمونه، اخباری را مطرح می کنیم. این اخبار را مورخینی چون طبری و دیگران از «ابی مخنف» از «سلیمان بن راشد»، از حمید بن مسلم نقل کرده اند:
 
  
== حمیدبن مسلم وسر مبارک امام علیه السلام ==
+
از راویان و شاهدان عینی واقعه تلخ [[روز عاشورا]] ۶۱ هـ.ق در [[کربلا]] است. در جریان نهضت [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السلام، از اول تا به آخر حضور داشت و بیشتر وقایع کربلا در [[تاریخ طبری (کتاب)|تاریخ طبری]] و بعضی منابع دیگر از قول اوست، اگرچه وی در لشگر [[عمر بن سعد]] بوده و بسیاری از قضایا را روایت کرده است، ولی بعضی از مورخین او را از اصحاب [[امام سجاد علیه السلام|حضرت سجاد]] علیه السلام و از راویان حدیث [[شیعه]] شمرده اند.
  
سر مقدس «حسین بن علی علیه السلام» پس از شهادت، به دستور عمربن سعد، توسط خولی بن یزید اصبحی و او (حمید بن مسلم) نزد عبیدالله بن زیاد فرستاده شد.
+
به گفته [[شیخ طوسی]] و صاحبان [[اعیان الشیعه (کتاب)|اعیان الشیعه]] و [[مجمع الرجال (کتاب)|مجمع الرجال]]، نقش او در حماسه کربلا و جهت گیری‌اش در این واقعه، مختلف و متضاد است. برای روشن شدن این مطلب، به عنوان نمونه اخباری را مطرح می کنیم. این اخبار را مورخینی چون [[محمد بن جریر طبری|طبری]] و دیگران از «[[ابومخنف|ابو مخنف]]» از «سلیمان بن راشد»، از حمید بن مسلم نقل کرده اند.
  
== حمیدبن مسلم در روز عاشورا ==
+
==حمید بن مسلم در روز عاشورا==
  
روز عاشورا که سپاه دشمن تحت فرمان «شمر بن ذی الجوشن» از طرف عمر بن سعد می خواست به خیمه های امام علیه السلام نزدیک شود و آن را آتش بزند و فریاد می زد: آتش بیاورید. تا خیمه ها و کسانی که در آن هستند بسوزانم. حمید بن مسلم در آن جا حضور داشت و به شمر گفت: پناه می برم به خدا! آتش زدن خیمه ها سزاوار نیست؛ آیا می خواهی این کودکان معصوم و زن های بی پناه را در آتش بسوزانی و به دست خود عذاب ابدی برای خودت آماده کنی؟ به خدا قسم، کشتن مردان اینها، امیر ترا خوشحال می کند؟ چه نیازی به کشتن افراد درون خیمه است؟ و همینطور با شمر مجادله می کرد. شمر پرسید تو کیستی؟ حمید از ترس جانش، خود را معرفی نکرد تا در امان باشد. <ref> تاریخ طبری ج5 </ref>
+
[[روز عاشورا]] که سپاه دشمن تحت فرمان «[[شمر|شمر بن ذی الجوشن]]» از طرف [[عمر بن سعد]] می خواست به [[خیمه گاه کربلا|خیمه های]] امام علیه السلام نزدیک شود و آن را آتش بزند و فریاد می زد: آتش بیاورید تا خیمه ها و کسانی که در آن هستند بسوزانم، حمید بن مسلم در آنجا حضور داشت و به شمر گفت: پناه می برم به خدا! آتش زدن خیمه ها سزاوار نیست؛ آیا می خواهی این کودکان معصوم و زنهای بی پناه را در آتش بسوزانی و بدست خود عذاب ابدی برای خودت آماده کنی؟ به خدا قسم، کشتن مردان اینها امیر تو را خوشحال می کند، چه نیازی به کشتن افراد درون خیمه است؟ و همینطور با شمر مجادله می کرد. شمر پرسید تو کیستی؟ حمید از ترس جانش، خود را معرفی نکرد تا در امان باشد.<ref> تاریخ طبری، ج۵.</ref>
  
== حمیدبن مسلم در عیادت از عبدالله بن حصین ازدی ==
+
==روایتی از شهادت قاسم بن حسن==
  
حمید به عیادت مردی می رود که مانع آب بین حسین علیه السلام و رود فرات شد.
+
در روز عاشورا، وقتی که قاتل حضرت [[قاسم بن الحسن علیه السلام|قاسم بن حسن]] می خواست او را شهید کند، حمید در میان سپاه [[کوفه]] است که می گوید به این نوجوان نگاه می کردم، دیدم قاتلش را که به من گفت: من بر او حمله می کنم. به او گفتم: سبحان الله! چه منظوری داری؟ این گروه که اطراف او را گرفته اند برای کشتن او کافی هستند و بدین ترتیب می خواست مانع از کشته شدن حضرت قاسم شود، هر چند که آن ملعون، فرزند [[امام حسن علیه السلام|حسن بن علی]] علیه السلام را به [[شهادت در راه خدا|شهادت]] رساند.
مردی که به نفرین حضرت دچار گشت و تا لحظه آخر عمر ننگین خود، حالش از فرط تشنگی، لحظه ای آرام نبود و آخرالامر شکم او ترکید. حمید بن مسلم روایت می کند که:
 
عبدالله بن حصین ازدی (که برخی او را با نام دیگری گفته اند) در همان لحظات حساس با جسارت و صدای بلند فریاد زد: ای حسین به خدا قطره ای از این آب که اینقدر زلال و صاف است نخواهید چشید تا از تشنگی بمیرید. و امام علیه السلام فرمود: خداوندا او را تشنه کام بمیران. من (حمیدبن مسلم) بعد از واقعه کربلا در بیماریش او را عیادت کردم. دیدم که آب می خورد تا شکمش پر می شد، آنگاه آنرا بر می گرداند و فریاد می زد تشنه ام، تشنه ام و دوباره آب می خورد و مجددا همین کار و همینطور از تشنگی می سوخت تا جانش به در آمد. <ref> برای اطلاع کامل تر به اخبار مربوطه مراجعه شود </ref>
 
  
== روایتی از شهادت حضرت قاسم علیه السلام ==
+
باز می بینیم: زمانی که [[شمر|شمر بن ذی الجوشن]] بعد از شهادت [[امام حسین علیه السلام|حسین بن علی]] علیه السلام به خیمه [[امام سجاد]] علیه السلام یورش می برد تا او را بکشد، حمید آن ملعون را از این کار باز می دارد. خودش می گوید: شمر با عده ای از مامورانش به خیمه علی بن حسین (حضرت سجاد علیه السلام) آمدند. آن حضرت بر بستر خود خوابیده بود و به شدت بیمار! همراهان شمر گفتند: او را به قتل نمی رسانی؟ من گفتم: آیا نوجوانان هم کشته می شوند؟ این کودک است و بیماری اش او را بس است و اصرار نمودم تا این که آنها را از کشتن بازداشتم! (البته امام سجاد در آن زمان بیست و دو ساله بودند، ولی تعبیر حمید بن مسلم برای جلوگیری از قتل امام علیه السلام بوده است، چه آنکه مقررات جنگهای صدر اسلام این بود که کودکان را نمی کشتند).
در همان روز عاشورا، وقتی که قاتل حضرت قاسم بن حسن می خواست او را شهید کند، حمید در میان سپاه کوفه است که می گوید به این نوجوان نگاه می کردم، دیدم قاتلش را که به من گفت: من بر او حمله می کنم، به او گفتم: سبحان الله! چه منظوری داری؟ این گروه که اطراف او را گرفته اند برای کشتن او کافی هستند و بدین ترتیب می خواست مانع از کشته شدن حضرت قاسم شود، هرچند که آن ملعون، فرزند حسن بن علی (ع) را به شهادت رساند.
 
باز می بینیم: زمانی که شمر بن ذی الجوشن بعد از شهادت حسین بن علی (ع) به خیمه امام سجاد علیه السلام یورش می برد تا او را بکشد. حمید آن ملعون را از این کار باز می دارد. خودش می گوید: شمر با عده ای از مامورانش به خیمه علی بن حسین (حضرت سجاد علیه السلام) آمدند. آن حضرت بر بستر خود خوابیده بود و به شدت بیمار! همراهان شمر گفتند: او را به قتل نمی رسانی؟ من گفتم: آیا نوجوانان هم کشته می شوند؟ این کودک است و بیماری اش او را بس است و اصرار نمودم تا اینکه آنها را از کشتن بازداشتم! (البته امام سجاد در آن زمان بیست و دو ساله بودند ولی تعبیر حمید بن مسلم برای جلوگیری از قتل امام (ع) بوده است چه آنکه مقررات جنگهای صدر اسلام این بود که کودکان را نمی کشتند).
 
  
== دوستی حمیدبن مسلم با عمربن سعد ==
+
==حمل سر مبارک امام حسین==
در جای دیگر: عمر سعد با من (حمید بن مسلم) دوست بود. چون از کربلا برگشت، نزد او رفتم و حالش را جویا شدم. گفت: از حالم مپرس، زیرا هیچ مسافری بدتر از من به خانه بازنگشت، خویشی نزدیکم را قطع کردم و گناه عظیمی مرتکب شدم. <ref> به نقل از اخبارالطوال، پژوهش نامه امام حسین علیه السلام/371 </ref>
 
و باز حمید می گوید:
 
عمربن سعد مرا خواند و بعد سوی خانواده خود فرستاد تا مژده فتح و سلامت او را به آنها برسانم. من رفتم و این خبر را گفتم و وقتی به کوفه برگشتم همان موقعی بود که ابن زیاد در قصر، مهمانی داده بود و اسرای کربلا و سر مطهر امام حسین علیه السلام را می آوردند. <ref> نفس المهموم/223 </ref>
 
این چند مورد نکاتی از احوال این گزارشگر و تاریخ نگار بود که از طرفی همراه سپاه عمربن سعد و شمر بن ذی الجوشن و از طرف دیگر نکوهش کارهای ضدانسانی آنان را نموده است. پس از واقعه عاشورا و پایان تلخ آن، حمید بن مسلم را در گروه توابین می بینیم که با سرکرده آنها یعنی سلیمان بن صرد، به «عین الورده» می رود. <ref> نفس المهموم/342-394 </ref>
 
در زمان مختار ثقفی، توسط ماموران تحت تعقیب قرار می گیرد. او با پسران اصلخب که عبدالله و عبدالرحمن بودند پا به فرار می گذارند ولی آن دو برادر دستگیر و حمید بن مسلم موفق میشود که از چنگ مختار و مأمورانش نجات یابد. در این زمینه شعری برای خود سرود:
 
به این مضمون:
 
دیدی که چگونه از آن وحشت نجات یافتم در حالی که هیچ امیدی به نجات نداشتم.
 
  
==پانویس ==
+
[[سر امام حسین علیه السلام|سر مقدس حسین بن علی]] علیه السلام پس از شهادت، به دستور [[عمر بن سعد]] توسط [[خولی|خولی بن یزید اصبحی]] و حمید بن مسلم نزد [[عبیدالله بن زیاد]] فرستاده شد.
 +
 
 +
==عیادت از عبدالله ازدی==
 +
 
 +
حمید بن مسلم به [[عیادت بیماران|عیادت]] مردی (عبدالله بن حصین ازدی) می رود که مانع آب بین [[امام حسین علیه السلام|امام حسین]] علیه السلام و رود [[فرات]] شد. مردی که به نفرین حضرت دچار گشت و تا لحظه آخر عمر ننگین خود، حالش از فرط تشنگی لحظه ای آرام نبود و آخرالامر شکم او ترکید.
 +
 
 +
حمید بن مسلم روایت می کند که: عبدالله بن حصین ازدی (که برخی او را با نام دیگری گفته اند) در همان لحظات حساس با جسارت و صدای بلند فریاد زد: ای حسین به خدا قطره ای از این آب که اینقدر زلال و صاف است نخواهید چشید تا از تشنگی بمیرید و امام علیه السلام فرمود: خداوندا او را تشنه کام بمیران. من (حمید بن مسلم) بعد از واقعه [[کربلا]] در بیماریش او را عیادت کردم. دیدم که آب می خورد تا شکمش پر می شد، آنگاه آنرا برمی گرداند و فریاد می زد تشنه ام، تشنه ام و دوباره آب می خورد و مجدداً همین کار و همینطور از تشنگی می سوخت تا جانش به در آمد.<ref>برای اطلاع کاملتر به اخبار مربوطه مراجعه شود.</ref>
 +
 
 +
==دوستی با عمر سعد==
 +
 
 +
حمید بن مسلم در جای دیگر می گوید: [[عمر بن سعد|عمر سعد]] با من دوست بود. چون از [[کربلا]] برگشت، نزد او رفتم و حالش را جویا شدم. گفت: از حالم مپرس زیرا هیچ مسافری بدتر از من به خانه بازنگشت، خویشی نزدیکم را قطع کردم و [[گناه]] عظیمی مرتکب شدم.<ref>به نقل از اخبارالطوال، پژوهشنامه امام حسین علیه السلام/۳۷۱.</ref>
 +
 
 +
و باز حمید می گوید: عمر بن سعد مرا خواند و بعد سوی خانواده خود فرستاد تا مژده فتح و سلامت او را به آنها برسانم. من رفتم و این خبر را گفتم و وقتی به کوفه برگشتم همان موقعی بود که [[عبیدالله بن زیاد|ابن زیاد]] در قصر، مهمانی داده بود و [[اسرای اهل بیت علیهم السلام|اسرای کربلا]] و [[سر امام حسین علیه السلام|سر مطهر امام حسین]] علیه السلام را می آوردند.<ref>نفس المهموم/۲۲۳.</ref>
 +
 
 +
<nowiki>*****</nowiki>
 +
 
 +
این چند مورد نکاتی از احوال این گزارشگر و تاریخ نگار بود که از طرفی همراه سپاه عمر بن سعد و شمر بن ذی الجوشن بود و از طرف دیگر نکوهش کارهای ضدانسانی آنان را نموده است. پس از واقعه عاشورا و پایان تلخ آن، حمید بن مسلم را در گروه [[قیام توابین|توابین]] می بینیم که با سرکرده آنها یعنی [[سلیمان بن صرد خزاعی|سلیمان بن صرد]] به «[[عین الورده]]» می رود.<ref>نفس المهموم/۳۴۲-۳۹۴.</ref>
 +
 
 +
در زمان [[مختار ثقفی]]، توسط ماموران تحت تعقیب قرار می گیرد. او با پسران اصلخب که عبدالله و عبدالرحمن بودند پا به فرار می گذارند، ولی آن دو برادر دستگیر و حمید بن مسلم موفق می شود که از چنگ مختار و مأمورانش نجات یابد. در این زمینه شعری
 +
به این مضمون برای خود سرود: دیدی که چگونه از آن وحشت نجات یافتم در حالی که هیچ امیدی به نجات نداشتم.
 +
 
 +
==پانویس==
 
<references />
 
<references />
 +
==منابع==
 +
 +
*[http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=16845 حمید بن مسلم ازدی، دایرةالمعارف طهور] بازیابی: ۲۶ آبان ۱۳۹۲.
  
== منابع ==
+
[[رده: راویان واقعه کربلا]]
*در دسترس در[http://www.tahoordanesh.com/page.php?pid=16845 دایرةالمعارف طهور]بازیابی: 26آبان 1392.
 

نسخهٔ کنونی تا ‏۲۸ مهٔ ۲۰۲۲، ساعت ۰۸:۰۷

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon-computer.png
محتوای فعلی مقاله یکی از پایگاه های معتبر متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


از راویان و شاهدان عینی واقعه تلخ روز عاشورا ۶۱ هـ.ق در کربلا است. در جریان نهضت امام حسین علیه السلام، از اول تا به آخر حضور داشت و بیشتر وقایع کربلا در تاریخ طبری و بعضی منابع دیگر از قول اوست، اگرچه وی در لشگر عمر بن سعد بوده و بسیاری از قضایا را روایت کرده است، ولی بعضی از مورخین او را از اصحاب حضرت سجاد علیه السلام و از راویان حدیث شیعه شمرده اند.

به گفته شیخ طوسی و صاحبان اعیان الشیعه و مجمع الرجال، نقش او در حماسه کربلا و جهت گیری‌اش در این واقعه، مختلف و متضاد است. برای روشن شدن این مطلب، به عنوان نمونه اخباری را مطرح می کنیم. این اخبار را مورخینی چون طبری و دیگران از «ابو مخنف» از «سلیمان بن راشد»، از حمید بن مسلم نقل کرده اند.

حمید بن مسلم در روز عاشورا

روز عاشورا که سپاه دشمن تحت فرمان «شمر بن ذی الجوشن» از طرف عمر بن سعد می خواست به خیمه های امام علیه السلام نزدیک شود و آن را آتش بزند و فریاد می زد: آتش بیاورید تا خیمه ها و کسانی که در آن هستند بسوزانم، حمید بن مسلم در آنجا حضور داشت و به شمر گفت: پناه می برم به خدا! آتش زدن خیمه ها سزاوار نیست؛ آیا می خواهی این کودکان معصوم و زنهای بی پناه را در آتش بسوزانی و بدست خود عذاب ابدی برای خودت آماده کنی؟ به خدا قسم، کشتن مردان اینها امیر تو را خوشحال می کند، چه نیازی به کشتن افراد درون خیمه است؟ و همینطور با شمر مجادله می کرد. شمر پرسید تو کیستی؟ حمید از ترس جانش، خود را معرفی نکرد تا در امان باشد.[۱]

روایتی از شهادت قاسم بن حسن

در روز عاشورا، وقتی که قاتل حضرت قاسم بن حسن می خواست او را شهید کند، حمید در میان سپاه کوفه است که می گوید به این نوجوان نگاه می کردم، دیدم قاتلش را که به من گفت: من بر او حمله می کنم. به او گفتم: سبحان الله! چه منظوری داری؟ این گروه که اطراف او را گرفته اند برای کشتن او کافی هستند و بدین ترتیب می خواست مانع از کشته شدن حضرت قاسم شود، هر چند که آن ملعون، فرزند حسن بن علی علیه السلام را به شهادت رساند.

باز می بینیم: زمانی که شمر بن ذی الجوشن بعد از شهادت حسین بن علی علیه السلام به خیمه امام سجاد علیه السلام یورش می برد تا او را بکشد، حمید آن ملعون را از این کار باز می دارد. خودش می گوید: شمر با عده ای از مامورانش به خیمه علی بن حسین (حضرت سجاد علیه السلام) آمدند. آن حضرت بر بستر خود خوابیده بود و به شدت بیمار! همراهان شمر گفتند: او را به قتل نمی رسانی؟ من گفتم: آیا نوجوانان هم کشته می شوند؟ این کودک است و بیماری اش او را بس است و اصرار نمودم تا این که آنها را از کشتن بازداشتم! (البته امام سجاد در آن زمان بیست و دو ساله بودند، ولی تعبیر حمید بن مسلم برای جلوگیری از قتل امام علیه السلام بوده است، چه آنکه مقررات جنگهای صدر اسلام این بود که کودکان را نمی کشتند).

حمل سر مبارک امام حسین

سر مقدس حسین بن علی علیه السلام پس از شهادت، به دستور عمر بن سعد توسط خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم نزد عبیدالله بن زیاد فرستاده شد.

عیادت از عبدالله ازدی

حمید بن مسلم به عیادت مردی (عبدالله بن حصین ازدی) می رود که مانع آب بین امام حسین علیه السلام و رود فرات شد. مردی که به نفرین حضرت دچار گشت و تا لحظه آخر عمر ننگین خود، حالش از فرط تشنگی لحظه ای آرام نبود و آخرالامر شکم او ترکید.

حمید بن مسلم روایت می کند که: عبدالله بن حصین ازدی (که برخی او را با نام دیگری گفته اند) در همان لحظات حساس با جسارت و صدای بلند فریاد زد: ای حسین به خدا قطره ای از این آب که اینقدر زلال و صاف است نخواهید چشید تا از تشنگی بمیرید و امام علیه السلام فرمود: خداوندا او را تشنه کام بمیران. من (حمید بن مسلم) بعد از واقعه کربلا در بیماریش او را عیادت کردم. دیدم که آب می خورد تا شکمش پر می شد، آنگاه آنرا برمی گرداند و فریاد می زد تشنه ام، تشنه ام و دوباره آب می خورد و مجدداً همین کار و همینطور از تشنگی می سوخت تا جانش به در آمد.[۲]

دوستی با عمر سعد

حمید بن مسلم در جای دیگر می گوید: عمر سعد با من دوست بود. چون از کربلا برگشت، نزد او رفتم و حالش را جویا شدم. گفت: از حالم مپرس زیرا هیچ مسافری بدتر از من به خانه بازنگشت، خویشی نزدیکم را قطع کردم و گناه عظیمی مرتکب شدم.[۳]

و باز حمید می گوید: عمر بن سعد مرا خواند و بعد سوی خانواده خود فرستاد تا مژده فتح و سلامت او را به آنها برسانم. من رفتم و این خبر را گفتم و وقتی به کوفه برگشتم همان موقعی بود که ابن زیاد در قصر، مهمانی داده بود و اسرای کربلا و سر مطهر امام حسین علیه السلام را می آوردند.[۴]

*****

این چند مورد نکاتی از احوال این گزارشگر و تاریخ نگار بود که از طرفی همراه سپاه عمر بن سعد و شمر بن ذی الجوشن بود و از طرف دیگر نکوهش کارهای ضدانسانی آنان را نموده است. پس از واقعه عاشورا و پایان تلخ آن، حمید بن مسلم را در گروه توابین می بینیم که با سرکرده آنها یعنی سلیمان بن صرد به «عین الورده» می رود.[۵]

در زمان مختار ثقفی، توسط ماموران تحت تعقیب قرار می گیرد. او با پسران اصلخب که عبدالله و عبدالرحمن بودند پا به فرار می گذارند، ولی آن دو برادر دستگیر و حمید بن مسلم موفق می شود که از چنگ مختار و مأمورانش نجات یابد. در این زمینه شعری به این مضمون برای خود سرود: دیدی که چگونه از آن وحشت نجات یافتم در حالی که هیچ امیدی به نجات نداشتم.

پانویس

  1. تاریخ طبری، ج۵.
  2. برای اطلاع کاملتر به اخبار مربوطه مراجعه شود.
  3. به نقل از اخبارالطوال، پژوهشنامه امام حسین علیه السلام/۳۷۱.
  4. نفس المهموم/۲۲۳.
  5. نفس المهموم/۳۴۲-۳۹۴.

منابع