تابعین

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۱ اکتبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۰:۴۷ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (ایجاد صفحه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو


«تابعين» از ماده «ت ـ ب ـ ع» مشتق شده است كه در معانى پيروى كردن، دنبال كردن، تعقيب كردن و پاى در جاى پاى ديگرى گذاشتن به كار رفته است.[۱] قرآن‌كريم در دعوت مردم به پيروى از پيامبران، از اين واژه در قالب باب افتعال استفاده كرده است.

«تابعين» زمانى به يك اصطلاح تبديل شد كه خداوند در آيه 100 سوره توبه/9 مسلمانان را به چند گروه تقسيم و از دسته‌اى از آنان با اين وصف ياد كرد. اين توصيف قرآنى در سال نهم هجرى روى داده است، زيرا سوره توبه بنا به نقل قتاده و مجاهد آخرين سوره‌اى است كه بر پيامبر‌اكرم(صلى الله عليه وآله) نازل شده است.[۲] محتواى آن نيز به روشنى بيانگر اين نكته است، زيرا بخش نخست آن ناظر به برائت از مشركان و بخش دوم آن ناظر به غزوه‌ تبوك است كه هر دو به حوادث سال نهم باز مى‌گردند.[۳]

از مسائلى كه در اين سوره بدان پرداخته مى‌شود، اعزام و بسيج نيروهاى نظامى است. در آيات اين بخش، از قبايل و شخصيتهايى كه بر اثر هراس از روم در اين اعزام حاضر نشدند مذمت شده و از مسلمانانى كه به اطاعت از پيامبر در غزوه تبوك حضور يافتند تمجيد و به آنان وعده بهشت و سعادت عظيم داده شده است: «والسّـبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ المُهـجِرينَ والاَنصارِ والَّذينَ اتَّبَعوهُم بِاِحسـن رَضِىَ اللّهُ عَنهُم ورَضوا عَنهُ واَعَدَّ لَهُم جَنّـت تَجرى تَحتَهَا الاَنهـرُ خــلِدينَ فيها اَبَدًا ذلِكَ الفَوزُ العَظيم».

در اين آيه تحسين‌ شدگان به دو دسته تقسيم شده‌اند. مسلمانان سابقه‌دار، اعم از مهاجر و انصار: «والسّـبِقونَ الاَوَّلونَ مِنَ المُهـجِرينَ والاَنصارِ»، و نومسلمانانى كه به خوبى از مسلمانان نخست پيروى كرده‌اند: «والَّذينَ اتَّبَعوهُم بِاِحسـن» و به آنها نيز وعده بهشت داده شده و جزو كسانى قرار گرفته‌اند كه سعادت بزرگى نصيبشان شده است. روشن است كه برخى از تازه مسلمانان رويه‌اى ديگر در پيش گرفته بودند و دنباله‌رو مسلمانان اوليه نبودند.

به نظر مى‌رسد كه به مرور زمان مفهوم تابعين رو به گسترش مى‌گذارد تا جز سابقان شامل همه مسلمانان بشود. طبيعت اين گسترش معنايى به مفهوم دو بعدى تابعان باز مى‌گردد. به لحاظ زمانى تابعين در برابر سابقين قرار مى‌گيرند و معيار تفكيك اين دو معيارى زمانى است و معلوم نيست دوره تابعين تا چه زمانى ادامه خواهد يافت.


تابعين، اصطلاحى در علم الحديث

تابعين از اصطلاحات بسيار رايج در ميان اهل حديث است كه زمينه شكل‌ گيرى آن به سده دوم هجرى و رواج آن به نيمه دوم سده سوم باز مى‌گردد. در مقاطعى از سده اول و دوم پديده جعل حديث بسيار رواج يافت و عالمان را بر آن داشت تا شيوه‌اى براى شناسايى احاديث ضعيف و در نتيجه كنار نهادن آنها تعريف كنند.

يكى از عمده‌ترين راهكارها تأكيد بر سند حديث بود تا مشخص شود هر روايتى از طريق چه كسانى نقل شده است؛ و اين اطمينان به دست آيد كه همه راويان حديث تا پيامبر، روايت را شنيده و نقل كرده‌اند، از اين‌رو لازم بود معلوم شود كه هر راوى در چه دوره‌اى زندگى مى‌كرده و آيا امكان داشته راوى قبل از خود را ديده و از او روايت را نقل كرده باشد يا نه.

در صورتى كه خللى در اسناد پيش مى‌آمد روايتْ مرسل، و فاقد اعتبار شناخته مى‌شد، بنابراين محدثان همه كسانى را كه معاصر پيامبر بودند و ايشان را ملاقات كرده و احتمالا سخنانى از ايشان شنيده بودند «صحابى» ناميدند تا بيانگر گروهى باشد كه بايد روايات نبوى را از طريق آنها دريافت كرد. اين گروه شامل ياران كهنسال، ميانسال و جوان پيامبر مى‌شد و از اين رو به يك نسل محدود نمى‌گشت.

آنان همچنين براى نامگذارى گروه بعد كه روايات را از صحابه دريافت مى‌كرده‌اند، از واژه «تابعين» استفاده كردند، بر اين اساس تابعى كسى است كه با يكى از صحابه ملاقات كرده و احتمالا از او روايتى را شنيده است.

بر اساس اين اصطلاح جديد، سلسله سند هر روايت معتبر، بايد دست‌ كم نامى از يك صحابى و يك تابعى را با خود داشته باشد. افرادى كه در عصر پيامبر مى‌زيستند ولى پيامبر را ملاقات نكرده بودند تا حديثى از او نقل كنند به «مُخَضْرَمين» شهرت يافتند و در شمار تابعان قرار گرفتند، زيرا رواياتى را كه نقل مى‌كنند مستقيماً از پيامبر نشنيده‌اند، بلكه آنها را از صحابه دريافت كرده‌اند.[۴]

صحابه‌اى كه در خردسالى پيامبر را ديده‌اند نيز جزو تابعان قرار مى‌گيرند. حاكم و ديگران صحابه خردسال را در گروه تابعان و پس از مُخَضْرَمين قرار داده‌اند[۵]؛ اما ابن صلاح آنها را از طبقه‌ نخست تابعان قرار داده و بر مُخَضْرَمين مقدم كرده است.[۶] همان‌گونه كه اصطلاح حديثى «صحابه» شامل يك نسل نمى‌شد، «تابعين» نيز بيش از يك نسل بودند؛ بر اين اساس نخستين فرد تابعى كه از دنيا‌ رفته، ابوزيد معمربن زيد بوده كه در سال 30 قمرى در خراسان يا آذربايجان كشته شده و آخرين آنان خلف‌ بن‌ خليفه بوده كه در سال 180 قمرى از دنيا رفته‌است.[۷]

علماى حديث تابعان را در طبقه‌هاى گوناگونى دسته‌بندى كرده‌اند؛ ابن‌ سعد تابعان مدينه را در‌ 7‌طبقه؛ تابعان مكه را در 5 طبقه؛ كوفيان را در‌9‌ طبقه و شاميان را در 8 طبقه تقسيم كرده است.[۸] حاكم نيشابورى تابعان را به 15 طبقه تقسيم كرده است.[۹]

تقسيم‌بندى ديگر تابعان، تفكيك آنان به لحاظ نوع دانايى آنهاست، بر اين اساس تابعيان را براساس دانش فقه، تفسير، قرائت، كلام، حديث و ... تفكيك كرده و از تابعيان برجسته در هريك از شاخه‌هاى دانش دينى نام برده‌اند.

به نظر مى‌رسد اصطلاح حديثى «تابعين» از نيمه دوم سده سوم هجرى آغاز شده باشد. ابن‌سعد(م. ‌230‌ق.) در الطبقات الكبرى؛ مسلم‌ (م. ‌261‌ق.) در المفردات و الوحدان؛ ابن‌ قتيبه (م. ‌276‌ق.) در تأويل‌ مختلف الحديث اين اصطلاح را فراوان به كار برده‌اند.

نخستين آثار مستقلى كه درباره تابعين نوشته شده نيز به محدثان نيمه دوم سده سوم هجرى تعلق دارد؛ از جمله طبقات التابعين مسلم (م. ‌261‌ق.)[۱۰] و طبقات‌التابعين ابوحاتم رازى (م. ‌277‌ق.).[۱۱]

بدين وسيله محدثان كوشيدند تا با وضع چنين اصطلاحى كه با الهام از آيه‌100 توبه/9 صورت گرفته بود از بشارتهاى الهى به بهشت، به نفع صنف محدثان متكى به نقل، و بر ضدّ ديگر جريانهاى فكرى و عقل گراى آن عصر از جمله متكلمان بهره برند تا بتوانند مدعى تبعيت از سلف باشند و به جايگاه خود صبغه الهى دهند.

براساس منطق اسنادى اهل حديث، امام‌ سجاد(عليه السلام)(م. ‌93‌ق.) جزو تابعين قرار مى‌گيرد[۱۲]، با اين حال محدثان اهل‌ سنت سعيد بن مسيب قريشى (م. ‌94ق.) را سيد التابعين مى‌شمارند.[۱۳] اين در حالى است كه سعيدبن مسيب خود مى‌گويد كه با ورع‌ تر از «على بن الحسين» نديده است[۱۴] و زُهْرى امام سجاد را برجسته‌ترين عالم قريش مى‌داند.[۱۵]


اصطلاح حديثى «تابعی» در ميان محدثان شيعه

تقسيم راويان حديث به صحابى و تابعى در ميان شيعه آن‌گونه كه در ميان اهل سنت پديد آمد شكل نگرفت و دليل عمده‌اش اين بود كه شيعيان خود را از منبع احاديث جدا شده نمى‌ديدند و دسترسى به امام حاضر براى دريافت احاديث تا نيمه دوم سده سوم برايشان ممكن بود و سخنان ايشان را به مثابه سخنان پيامبر دريافت مى‌كردند؛

اما در ميان رجاليان شيعه از سده پنجم به بعد، برخى در آثار خود از اين اصطلاح استفاده كردند. بيشترين كاربردها را در ميان آثار رجالى شيعه، در رجال طوسى (م. ‌460‌ق.) و رجال ابى‌داود (م. ‌740‌ق.) مى‌توان يافت.

طوسى در ميان اصحاب امام باقر و امام‌ صادق(عليهما السلام) بيش از 60 تن از آنها را به تابعى بودن وصف كرده است.[۱۶] به همين ميزان خطيب (م. ‌741‌ق.)[۱۷] از اين اصطلاح استفاده كرده‌است.


پانویس

  1. لسان العرب، ج‌2، ص‌13؛ المعجم الوسيط، ص‌81، «تبع».
  2. مجمع البيان، ج‌5، ص‌3.
  3. السيرة النبويه، ج‌2، ص‌516، 543؛ الطبقات، ج‌2، ص‌128.
  4. منهج النقد، ص‌148 ـ 149.
  5. تدريب الراوى، ج‌2، ص‌237.
  6. مقدمه ابن صلاح، ص‌180.
  7. تدريب الراوى، ج‌2، ص‌243.
  8. ر. ك: الطبقات، ج‌3.
  9. معرفة علوم الحديث، ص‌42؛ براى نمونه از طبقه دوم، اسود‌بن يزيد، علقمه بن قيس، مسروق بن اجدع و از طبقه سوم، شعبى عامر بن شراحيل را نام برده است.
  10. معجم المؤلفين، ج‌12، ص‌232.
  11. الاعلام، ج‌6، ص‌27.
  12. الطبقات، ج‌5، ص‌215.
  13. الثقات، ج‌4، ص‌274؛ تهذيب الكمال، ج‌11، ص‌66.
  14. تاريخ دمشق، ج‌41، ص‌376؛ تهذيب الكمال، ج‌20، ص‌389؛ سير اعلام النبلاء، ج‌4، ص‌391.
  15. تحفة الاحوذى، ج‌6، ص‌239؛ تقريب التهذيب، ج‌1، ص‌692؛ وفيات الاعيان، ج‌3، ص‌266 ـ 267.
  16. ر. ك: رجال الطوسى.
  17. ر. ك: الاكمال فى اسماء الرجال.


منبع: دائرة المعارف قرآن كريم (جلد هفتم)

نویسنده: مهران اسماعيلى