سنجش مقاله انجام نشده است

بلاغت: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
 
(۱۳ نسخه‌ٔ میانی ویرایش شده توسط ۵ کاربر نشان داده نشده)
سطر ۱: سطر ۱:
{{مدخل دائرة المعارف|[[دائرة المعارف قرآن کریم]]}}
+
{{خوب}}
 +
مطابقت‌ کلام‌ با مقتضای‌ حال‌ مخاطب‌ را «بلاغت» و به کلامی که این خصوصیت را داشته و ساختارهاى گوناگون زبان در موقعیت‌هاى مناسب آن به کار رفته باشد، کلام «بلیغ» می‌گویند. هدف از علم بلاغت، مزیت بخشیدن به سخن یا مصونیت آن از اشتباهات غیر دستورى است.
  
 +
==بلاغت در لغت و اصطلاح==
 +
«بلاغت» در لغت، مصدر «ب - ل - غ» به معناى رسیدن است و بلاغت در سخن نیز به معناى رسیدن به هدف مورد نظر در گفتار است.<ref> مقاییس اللغه، ج ۱، ص ۳۰۱ - ۳۰۲، «بلغ».</ref> گاه نیز بلاغت به ابلاغ به معناى رساندن تفسیر شده و بلاغت در سخن به رساندن معنا در بهترین ساختار زبانى به نحوى آشکار تعریف مى‌‌شود.<ref> الفروق اللغویه، ص ۳۰.</ref>
  
 +
«بلاغت» در مفهوم اصطلاحىِ آن، گاه عنوان یک دانش از شاخه‌‌هاى علوم ادبى زبان عربى است و گاه بسان اصطلاح «بلیغ» در وصف‌‌ گونه خاصى از سخن یا گوینده آن به کار مى‌‌رود.<ref> براى نمونه نک: القاموس المحیط، ج ۱، ص ۲، «بلغ»؛ مختصرالمعانى، ص ۱۴، ۲۳.</ref>
  
 +
دانش بلاغت از دانش هاى کاربردى به شمار مى‌‌رود که هدف از آن مزیت بخشیدن به سخن یا مصونیت آن از اشتباهات غیر دستورى است که گاه به شیوه بیان معانى و گاه به شیوه هماهنگى سخن با موقعیت بیان آن و گاه به شیوه گزینش کلمات مربوط مى‌‌شود. این سه شاخه به ترتیب در دانش هاى [[علم بیان|بیان]]، [[معانى]] و [[بدیع]] بحث مى‌‌شوند.<ref> مختصر المعانى، ص ۲۵؛ کشف الظنون، ج ۱، ص ۱۳.</ref>
  
«بلاغت» در لغت، مصدر «ب -ل - غ» به معناى رسيدن است و بلاغت در سخن نيز به معناى رسيدن به هدف مورد نظر در گفتار است.<ref> مقاييس اللغه، ج 1، ص 301 - 302، «بلغ».</ref> گاه نيز بلاغت به ابلاغ به معناى رساندن تفسير شده و بلاغت در سخن به رساندن معنا در بهترين ساختار زبانى به نحوى آشكار تعريف مى‌‌شود.<ref> الفروق اللغويه، ص 30.</ref>
+
سخن بلیغ آن است که افزون بر ویژگى «فصاحت»، ساختارهاى گوناگون زبان در موقعیت هاى مناسب آن به کار رفته باشد؛ براى مثال در مکان مناسب از تأکید، تکرار، گزیده‌‌گویى و زیاده‌‌گویى و ... استفاده شده باشد.<ref> مختصر المعانى، ص ۲۰ - ۲۳؛ التعریفات، ج ۱، ص ۶۶؛ التعاریف، ص ۱۴۳.</ref>
  
بلاغت در مفهوم اصطلاحىِ آن، گاه عنوان يك دانش از شاخه‌‌هاى علوم ادبى زبان عربى است و گاه بسان اصطلاح بليغ در وصف‌‌ گونه خاصى از سخن يا گوينده آن به كار مى‌‌رود.<ref> براى نمونه نك: القاموس المحيط، ج 1، ص 2، «بلغ»؛ مختصرالمعانى، ص 14، 23.</ref>
+
بنابراین ویژگى، بلاغت به واژگان مفرد نسبت داده نمى‌‌شود و تنها ترکیبها و عبارات را شامل مى‌‌شود، در حالى که ویژگى فصاحت به کلمه نسبت داده مى‌‌شود.<ref> الکلیات، ص ۲۳۶.</ref> کلمه فصیح آن است که حروف آن تناسبى آوایى داشته و استعمال آن در معناى مورد نظر نامأنوس نباشد و ساختار صرفى آن مطابق با قواعد ساخت کلمات در زبان عربى باشد.<ref> مختصر المعانى، ص ۱۴ ـ ۲۰.</ref>
 +
==تاریخچه فن بلاغت==
 +
اصل و منشاء بلاغت، به ادب عرب برمی‌گردد و به شدت تحت تاثیر آن است. در قرون دوم و سوم هجری، علما و ادبای عرب در زمینهٔ [[اعجاز قرآن]] و بلاغت آن به تحقیق و بررسی پرداختند؛ از همین جا بود که دیباچه علم بلاعت گشوده شد. از آن پس ادیبانی که بیشتر [[ایران|ایرانی]] بودند به تألیف کتاب‌های متعدد در این زمینه پرداختند. این علم بعدها از طریق ترجمه کتاب «هنر شاعری» اثر ارسطو، فیلسوف یونانی، با عقاید و آرای دیگر فیلسوفان یونانی نیز آمیخته شد.
  
دانش بلاغت از دانش هاى كاربردى به شمار مى‌‌رود كه هدف از آن مزيت بخشيدن به سخن يا مصونيت آن از اشتباهات غير دستورى است كه گاه به شيوه بيان معانى و گاه به شيوه هماهنگى سخن با موقعيت بيان آن و گاه به شيوه گزينش كلمات مربوط مى‌‌شود. اين سه شاخه به ترتيب در دانش هاى بيان، معانى و بديع بحث مى‌‌شوند.<ref> مختصر المعانى، ص 25؛ كشف الظنون، ج 1، ص 13.</ref>
+
کار تالیف کتاب‌های مربوط به بلاغت در زبان فارسی از اواخر قرن پنجم شروع شد. از جمله این کتاب‌ها، «المعجم فی معاییر اشعار العجم» تألیف شمس قیس رازی؛ «ترجمان البلاغه» تألیف محمد بن عمر رادویانی؛ «حدائق السحر فی دقایق الشعر» تالیف رشید الدین وطواط و ... می باشد.
  
سخن بليغ آن است كه افزون بر ويژگى «فصاحت»، ساختارهاى گوناگون زبان در موقعيت هاى مناسب آن به كار رفته باشد؛ براى مثال در مكان مناسب از تأكيد، تكرار، گزيده‌‌گويى و زياده‌‌گويى و ... استفاده شده باشد.<ref> مختصر المعانى، ص 20 - 23؛ التعريفات، ج 1، ص 66؛ التعاريف، ص 143.</ref>
+
علم بلاغت در ادبیات غرب، از یونان باستان شروع شد. ارسطو بلاغت را هنر کشف و کاربرد وسایلی می‌دانست که برای ترغیب و تهییج شنونده مفید واقع شود. علاوه بر ارسطو، چند تن دیگر از جمله سیسرون و کوئین تیلین، خطیب قرن اول میلادی، کتاب‌هایی در زمینه بلاغت در خطابه نوشته‌اند. در نیمۀ دوم قرن بیستم، بار دیگر اصول بلاغت ارسطویی رواج یافت و این اصول، هم در مورد نگارش مورد توجه واقع شد و هم برای شناخت عناصر رمان‌ها و شعرها.<ref> پژوهشکده باقرالعلوم، بلاغت، [http://www.pajoohe.ir دانشنامه پژوهه]، بازیابی: ۷ مهر ۱۳۹۲
 +
</ref>
  
بنابراين ويژگى، بلاغت به واژگان مفرد نسبت داده نمى‌‌شود و تنها تركيبها و عبارات را شامل مى‌‌شود، در حالى كه ويژگى فصاحت به كلمه نسبت داده مى‌‌شود.<ref> الكليات، ص 236.</ref>
+
==بلاغت قرآن==
  
كلمه فصيح آن است كه حروف آن تناسبى آوايى داشته و استعمال آن در معناى مورد نظر نامأنوس نباشد و ساختار صرفى آن مطابق با قواعد ساخت كلمات در زبان عربى باشد و سخن فصيح آن است كه افزون بر برخوردارى يكايك واژگان از ويژگى فصاحت، مجموع سخن نيز ساختار نحوى درست و استوارى داشته باشد و كنار هم نشستن واژگان، ناسازگارى آوايى پديد نياورد و دلالت سخن بر معناى مورد نظر دشوار و پيچيده‌‌نباشد.<ref> مختصر المعانى، ص 14 ـ 20.</ref>
+
[[قرآن کریم]] خود را «کتاب مُبین» که زبانش عربى است، معرفى مى‌‌کند: {{متن قرآن|«والکتبِ المُبین * اِنّا جَعَلنهُ قُرآناً عَرَبیـًّا لَعَلَّکم تَعقِلون»}} ([[سوره زخرف]]، ۲ـ۳). منظور از این تعبیر، اشاره به ویژگى فصاحت و بلاغت در قرآن دانسته شده است.<ref> المسائل الصانیه، ص ۱۲۱؛ تیسیر الکریم، ص ۷۴۴.</ref>  
  
[[قرآن کریم]] خود را «كتاب مُبين» كه زبانش عربى است، معرفى مى‌‌كند: «والكِتـبِ المُبين * اِنّا جَعَلنـهُ قُرءنـًا عَرَبيـًّا لَعَلَّكُم تَعقِلون».([[سوره زخرف]]/ 43،2ـ3) منظور از اين تعبير، اشاره به ويژگى فصاحت در قرآن دانسته شده است.<ref> المسائل الصانيه، ص 121؛ تيسير الكريم، ص 744.</ref>  
+
تعبیر {{متن قرآن|«بِلِسان عَرَبىّ مُبین»}} در آیه ۱۹۵ [[سوره شعراء]] نیز به فصاحت و [[اعجاز]] بیانى قرآن [[تفسیر]] شده است.<ref> الکشاف، ج ۲، ص ۶۳۵؛ جوامع الجامع، ج ۲، ص ۳۹۴؛ فتح القدیر، ج ۳، ص ۱۹۵.</ref> تأکید قرآن بر تعبیر «عربى مبین» از نظر برخى مفسران، نشان از برترى زبان عربى از جهت گویایى و رسایى دارد و وجه انتخاب آن به عنوان زبان قرآن از همین روست<ref> تفسیر ابى السعود، ج ۴، ص ۱۷۸؛ المیزان، ج ۴، ص ۱۶۰.</ref>، گرچه خداوند در بیانى عام، زبان هر پیامبر و کتابش را زبان قوم وى معرفى کرده ([[سوره ابراهیم]]، ۴) که بنا به اعتقاد برخى مى‌‌تواند دلیلى بر نبود ویژگى خاصى در زبان عربى براى انتخاب آن به عنوان زبان قرآن‌‌ باشد.<ref> نک: الاحکام، ابن حزم، ج ۱، ص ۳۲.</ref>
  
تعبير «بِلِسان عَرَبىّ مُبين»در آیه195 [[سوره شعراء]]/26 نيز به فصاحت و اعجاز بيانى قرآن تفسير شده است.<ref> الكشاف، ج 2، ص 635؛ جوامع الجامع، ج 2، ص 394؛ فتح القدير، ج 3، ص 195.</ref> تأكيد قرآن بر تعبير «عربى مبين» از نظر برخى مفسران، نشان از برترى زبان عربى از جهت گويايى و رسايى دارد و وجه انتخاب آن به عنوان زبان قرآن از همين روست<ref> تفسير ابى السعود، ج ص 178؛ الميزان، ج ص 160.</ref>، گرچه خداوند در بيانى عام زبان هر پيامبر و كتابش را زبان قوم وى معرفى كرده ([[سوره ابراهيم]]/14،4) كه بنا به اعتقاد برخى مى‌‌تواند دليلى بر نبود ويژگى خاصى در زبان عربى براى انتخاب آن به عنوان زبان قرآن‌‌باشد.<ref> نك: الاحكام، ابن حزم، ج ص 32.</ref>
+
ویژگى «مبین» در دسته‌‌اى دیگر از آیات در [[سیاق]] نفى برخى اتهامات کافران آمده است؛ براى نمونه در پاسخ به اتهام اخذ قرآن از برخى آگاهان به کتابها و ادیان گذشته، زبان این افراد را «اعجمى» معرفى کرده و با وصف کردن قرآن به «عربى مبین» آن را دلیلى بر نادرستى این ادعا شمرده است: {{متن قرآن|«و‌‌لَقَد نَعلَمُ اَنَّهُم یقولونَ اِنَّما یعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذى یلحِدونَ اِلَیهِ اَعجَمىٌّ وهذا لِسانٌ عَرَبىٌّ مُبین»}} ([[سوره نحل]]، ۱۰۳). اعجمى به معنای نارسا<ref> البحر المحیط، ج ۵، ص ۵۱۹؛ الاصفى، ج ۱، ص ۶۶۳.</ref> و عربى مبین به زبان شیوا و رسا تفسیر شده است.<ref> الکشاف، ج ۲، ص ۴۲۹؛ الصافى، ج ۳، ص ۱۵۶.</ref>
  
ويژگى «مبين» در دسته‌‌اى ديگر از آيات در [[سیاق]] نفى برخى اتهامات كافران آمده است؛ براى نمونه در پاسخ به اتهام اخذ قرآن از برخى آشنايان به كتابها و اديان گذشته، زبان اين افراد را «اعجمى» معرفى كرده و با وصف كردن قرآن به «عربى مبين» آن را دليلى بر نادرستى اين ادعا شمرده است: «و‌‌لَقَد نَعلَمُ اَنَّهُم يَقولونَ اِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذى يُلحِدونَ اِلَيهِ اَعجَمىٌّ وهـذا لِسانٌ عَرَبىٌّ مُبين».([[سوره نحل]]/16،103) اعجمى به نارسا<ref> البحر المحيط، ج 5، ص 519؛ الاصفى، ج 1، ص 663.</ref> و عربى مبين به زبان شيوا و رسا تفسير شده است.<ref> الكشاف، ج 2، ص 429؛ الصافى، ج ص 156.</ref>
+
تأکید بر ویژگى «مبین» در نفى اتهام شاعرى از [[پیامبر اسلام]] نیز تکرار شده است: {{متن قرآن|«و ما عَلَّمنهُ الشِّعرَ و ما ینبَغى لَهُ اِن هُوَ اِلاّ ذِکرٌ و قُرءانٌ مُبین»}} ([[سوره یس]]، ۶۹).<ref> تفسیر قمى، ج ۲، ص ۲۱۷.</ref>  
  
تأكيد بر ويژگى «مبين» در نفى اتهام شاعرى از پيامبر نيز تكرار شده است: «و ما عَلَّمنـهُ الشِّعرَ و ما يَنـبَغى لَهُ اِن هُوَ اِلاّ ذِكرٌ و قُرءانٌ مُبين».([[سوره يس]]/36،69)<ref> تفسير قمى، ج 2، ص 217.</ref>  
+
در آیه ۲۸ [[سوره زمر]] نیز، قرآن متنى عربى بدون کژى و ناراستى وصف شده: {{متن قرآن|«قُرآناً عَرَبیّاً غَیرَ ذى عِوَج»}} که از نظر برخى به فصاحت قرآن اشاره دارد.<ref> المسائل الصاغانیه، ص ۱۲۰ ـ ۱۲۱.</ref>
  
در آيه 28 [[سوره زمر]]/ 39 نيز قرآن متنى عربى بدون كژى و ناراستى وصف شده: «قُرءانـًا عَرَبيـًّا غَيرَ ذى عِوَج»كه از نظر برخى به فصاحت قرآن اشاره دارد.<ref> المسائل الصاغانيه، ص 120 ـ 121.</ref>
+
ویژگى فصاحت و بلاغت در قرآن، عنصرى اساسى در این متن شمرده مى‌‌شود و از این رو [[ترجمه قرآن]] یا بازخوانى معانى آن با بیانى دیگر، از نظر مفسران و فقیهان، «قرآن» نامیده نمى‌‌شود.<ref> نک: الناصریات، ص ۲۲۲؛ المعتبر، ج ۲، ص ۱۶۹؛ تفسیر و مفسران، ج ۱، ص ۱۳۷.</ref>  
  
ويژگى فصاحت و بلاغت در قرآن، عنصرى اساسى در اين متن شمرده مى‌‌شود و از اين رو ترجمه قرآن يا بازخوانى معانى آن با بيانى ديگر، از نظر مفسران و فقيهان، «قرآن» ناميده نمى‌‌شود.<ref> نك: الناصريات، ص 222؛ المعتبر، ج 2، ص 169؛ تفسير و مفسران، ج 1، ص 137.</ref>
+
گویاترین [[آیه]] در ارتباط با «بلاغت قرآن»، آیه ۲۳‌‌ سوره زمر‌‌ است که قرآن را سخنى نیکو و همسان در راستى و درستى معانى و تناسب و استوارى نظم و تألیف معرفى مى‌‌کند: {{متن قرآن|«اَللّهُ نَزَّلَ اَحسَنَ الحَدیثِ کتبـًا مُتَشبِهـًا مَثانِى...»}}<ref> الکشاف، ج ۴، ص ۱۲۳.</ref>؛ افزون بر این تعبیرهاى عام، در برخى آیات نیز به جلوه‌‌هاى هنرى بخشهایى از قرآن چون داستانهاى آن توجه شده است: {{متن قرآن|«نحن نَقُصُّ عَلَیک اَحسَنَ القَصَصِ بِما اَوحَینا اِلَیک هذَا القُرآن»}} ([[سوره یوسف]]، ۳).<ref> نک: جوامع الجامع، ج ۲، ص ۲۰۲.</ref>  
 
 
گوياترين آيه در ارتباط با «بلاغت قرآن»، آيه 23‌‌ سوره زمر‌‌/‌‌39 است كه قرآن را سخنى نيكو و همسان در راستى و درستى معانى و تناسب و استوارى نظم و تأليف معرفى مى‌‌كند:«اَللّهُ نَزَّلَ اَحسَنَ الحَديثِ كِتـبـًا مُتَشـبِهـًا مَثانِى...»<ref> الكشاف، ج ص 123.</ref>؛  
 
 
 
افزون بر اين تعبيرهاى عام، در برخى آيات نيز به جلوه‌‌هاى هنرى بخشهايى از قرآن چون داستانهاى آن توجه شده است: «نحن نَقُصُّ عَلَيكَ اَحسَنَ القَصَصِ بِما اَوحَينا اِلَيكَ هـذَا القُرءان».([[سوره يوسف]] /12،3)<ref> نك: جوامع الجامع، ج ص 202.</ref>  
 
 
 
برخى مفسران نيز تعبير «احسن القصص» را نه تنها درباره داستانها، بلكه شامل همه قرآن دانسته و وجه نامگذارى قرآن به آن را برخوردارى آن از نهايت فصاحت و زيبايى و سازگارى الفاظ و معانى آن دانسته‌‌اند.<ref> مجمع البيان، ج 5، ص 356.</ref>
 
 
 
 
 
== پانویس ==
 
 
 
<references/>
 
 
 
 
 
'''منبع:''' [http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=6 على معمورى، مقاله «بلاغت قرآن»، دائرة المعارف قرآن كريم (جلد ششم)]
 
  
 +
برخى مفسران نیز تعبیر «احسن القصص» را نه تنها درباره داستانها، بلکه شامل همه قرآن دانسته و وجه نامگذارى قرآن به آن را برخوردارى آن از نهایت فصاحت و زیبایى و سازگارى الفاظ و معانى آن دانسته‌‌اند.<ref> مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۵۶.</ref>
 +
==پانویس==
 +
<references />
 +
==منابع==
 +
*[http://www.maarefquran.com/Files/viewdmaarefBooks.php?bookId=6 "بلاغت قرآن"، دائرةالمعارف قرآن كريم (جلد ششم)، على معمورى].
 +
*[http://wikifeqh.ir/%D8%A8%D9%84%D8%A7%D8%BA%D8%AA "بلاغت"، ویکی فقه]، بازیابی: ۷ مهر ۱۳۹۲.
 +
*[http://www.pajoohe.com/fa/index.php?Page=definition&UID=25715 "بلاغت"، سایت پژوهه]، بازیابی: ۷ مهر ۱۳۹۲.
 +
{{سنجش کیفی
 +
|سنجش=نشده
 +
|شناسه= خوب
 +
|عنوان بندی مناسب=
 +
|کفایت منابع و پی نوشت ها=
 +
|رعایت سطح مخاطب عام=
 +
|رعایت ادبیات دانشنامه ای=
 +
|جامعیت=
 +
|رعایت اختصار=
 +
|سیر منطقی=
 +
}}
 
[[رده:علوم قرآنی]]
 
[[رده:علوم قرآنی]]
 +
[[رده:علوم]]
 +
[[رده:ادبیات]]
 +
[[رده:بلاغت]]

نسخهٔ کنونی تا ‏۱۳ فوریهٔ ۲۰۲۳، ساعت ۱۰:۱۱

مطابقت‌ کلام‌ با مقتضای‌ حال‌ مخاطب‌ را «بلاغت» و به کلامی که این خصوصیت را داشته و ساختارهاى گوناگون زبان در موقعیت‌هاى مناسب آن به کار رفته باشد، کلام «بلیغ» می‌گویند. هدف از علم بلاغت، مزیت بخشیدن به سخن یا مصونیت آن از اشتباهات غیر دستورى است.

بلاغت در لغت و اصطلاح

«بلاغت» در لغت، مصدر «ب - ل - غ» به معناى رسیدن است و بلاغت در سخن نیز به معناى رسیدن به هدف مورد نظر در گفتار است.[۱] گاه نیز بلاغت به ابلاغ به معناى رساندن تفسیر شده و بلاغت در سخن به رساندن معنا در بهترین ساختار زبانى به نحوى آشکار تعریف مى‌‌شود.[۲]

«بلاغت» در مفهوم اصطلاحىِ آن، گاه عنوان یک دانش از شاخه‌‌هاى علوم ادبى زبان عربى است و گاه بسان اصطلاح «بلیغ» در وصف‌‌ گونه خاصى از سخن یا گوینده آن به کار مى‌‌رود.[۳]

دانش بلاغت از دانش هاى کاربردى به شمار مى‌‌رود که هدف از آن مزیت بخشیدن به سخن یا مصونیت آن از اشتباهات غیر دستورى است که گاه به شیوه بیان معانى و گاه به شیوه هماهنگى سخن با موقعیت بیان آن و گاه به شیوه گزینش کلمات مربوط مى‌‌شود. این سه شاخه به ترتیب در دانش هاى بیان، معانى و بدیع بحث مى‌‌شوند.[۴]

سخن بلیغ آن است که افزون بر ویژگى «فصاحت»، ساختارهاى گوناگون زبان در موقعیت هاى مناسب آن به کار رفته باشد؛ براى مثال در مکان مناسب از تأکید، تکرار، گزیده‌‌گویى و زیاده‌‌گویى و ... استفاده شده باشد.[۵]

بنابراین ویژگى، بلاغت به واژگان مفرد نسبت داده نمى‌‌شود و تنها ترکیبها و عبارات را شامل مى‌‌شود، در حالى که ویژگى فصاحت به کلمه نسبت داده مى‌‌شود.[۶] کلمه فصیح آن است که حروف آن تناسبى آوایى داشته و استعمال آن در معناى مورد نظر نامأنوس نباشد و ساختار صرفى آن مطابق با قواعد ساخت کلمات در زبان عربى باشد.[۷]

تاریخچه فن بلاغت

اصل و منشاء بلاغت، به ادب عرب برمی‌گردد و به شدت تحت تاثیر آن است. در قرون دوم و سوم هجری، علما و ادبای عرب در زمینهٔ اعجاز قرآن و بلاغت آن به تحقیق و بررسی پرداختند؛ از همین جا بود که دیباچه علم بلاعت گشوده شد. از آن پس ادیبانی که بیشتر ایرانی بودند به تألیف کتاب‌های متعدد در این زمینه پرداختند. این علم بعدها از طریق ترجمه کتاب «هنر شاعری» اثر ارسطو، فیلسوف یونانی، با عقاید و آرای دیگر فیلسوفان یونانی نیز آمیخته شد.

کار تالیف کتاب‌های مربوط به بلاغت در زبان فارسی از اواخر قرن پنجم شروع شد. از جمله این کتاب‌ها، «المعجم فی معاییر اشعار العجم» تألیف شمس قیس رازی؛ «ترجمان البلاغه» تألیف محمد بن عمر رادویانی؛ «حدائق السحر فی دقایق الشعر» تالیف رشید الدین وطواط و ... می باشد.

علم بلاغت در ادبیات غرب، از یونان باستان شروع شد. ارسطو بلاغت را هنر کشف و کاربرد وسایلی می‌دانست که برای ترغیب و تهییج شنونده مفید واقع شود. علاوه بر ارسطو، چند تن دیگر از جمله سیسرون و کوئین تیلین، خطیب قرن اول میلادی، کتاب‌هایی در زمینه بلاغت در خطابه نوشته‌اند. در نیمۀ دوم قرن بیستم، بار دیگر اصول بلاغت ارسطویی رواج یافت و این اصول، هم در مورد نگارش مورد توجه واقع شد و هم برای شناخت عناصر رمان‌ها و شعرها.[۸]

بلاغت قرآن

قرآن کریم خود را «کتاب مُبین» که زبانش عربى است، معرفى مى‌‌کند: «والکتبِ المُبین * اِنّا جَعَلنهُ قُرآناً عَرَبیـًّا لَعَلَّکم تَعقِلون» (سوره زخرف، ۲ـ۳). منظور از این تعبیر، اشاره به ویژگى فصاحت و بلاغت در قرآن دانسته شده است.[۹]

تعبیر «بِلِسان عَرَبىّ مُبین» در آیه ۱۹۵ سوره شعراء نیز به فصاحت و اعجاز بیانى قرآن تفسیر شده است.[۱۰] تأکید قرآن بر تعبیر «عربى مبین» از نظر برخى مفسران، نشان از برترى زبان عربى از جهت گویایى و رسایى دارد و وجه انتخاب آن به عنوان زبان قرآن از همین روست[۱۱]، گرچه خداوند در بیانى عام، زبان هر پیامبر و کتابش را زبان قوم وى معرفى کرده (سوره ابراهیم، ۴) که بنا به اعتقاد برخى مى‌‌تواند دلیلى بر نبود ویژگى خاصى در زبان عربى براى انتخاب آن به عنوان زبان قرآن‌‌ باشد.[۱۲]

ویژگى «مبین» در دسته‌‌اى دیگر از آیات در سیاق نفى برخى اتهامات کافران آمده است؛ براى نمونه در پاسخ به اتهام اخذ قرآن از برخى آگاهان به کتابها و ادیان گذشته، زبان این افراد را «اعجمى» معرفى کرده و با وصف کردن قرآن به «عربى مبین» آن را دلیلى بر نادرستى این ادعا شمرده است: «و‌‌لَقَد نَعلَمُ اَنَّهُم یقولونَ اِنَّما یعَلِّمُهُ بَشَرٌ لِسانُ الَّذى یلحِدونَ اِلَیهِ اَعجَمىٌّ وهذا لِسانٌ عَرَبىٌّ مُبین» (سوره نحل، ۱۰۳). اعجمى به معنای نارسا[۱۳] و عربى مبین به زبان شیوا و رسا تفسیر شده است.[۱۴]

تأکید بر ویژگى «مبین» در نفى اتهام شاعرى از پیامبر اسلام نیز تکرار شده است: «و ما عَلَّمنهُ الشِّعرَ و ما ینبَغى لَهُ اِن هُوَ اِلاّ ذِکرٌ و قُرءانٌ مُبین» (سوره یس، ۶۹).[۱۵]

در آیه ۲۸ سوره زمر نیز، قرآن متنى عربى بدون کژى و ناراستى وصف شده: «قُرآناً عَرَبیّاً غَیرَ ذى عِوَج» که از نظر برخى به فصاحت قرآن اشاره دارد.[۱۶]

ویژگى فصاحت و بلاغت در قرآن، عنصرى اساسى در این متن شمرده مى‌‌شود و از این رو ترجمه قرآن یا بازخوانى معانى آن با بیانى دیگر، از نظر مفسران و فقیهان، «قرآن» نامیده نمى‌‌شود.[۱۷]

گویاترین آیه در ارتباط با «بلاغت قرآن»، آیه ۲۳‌‌ سوره زمر‌‌ است که قرآن را سخنى نیکو و همسان در راستى و درستى معانى و تناسب و استوارى نظم و تألیف معرفى مى‌‌کند: «اَللّهُ نَزَّلَ اَحسَنَ الحَدیثِ کتبـًا مُتَشبِهـًا مَثانِى...»[۱۸]؛ افزون بر این تعبیرهاى عام، در برخى آیات نیز به جلوه‌‌هاى هنرى بخشهایى از قرآن چون داستانهاى آن توجه شده است: «نحن نَقُصُّ عَلَیک اَحسَنَ القَصَصِ بِما اَوحَینا اِلَیک هذَا القُرآن» (سوره یوسف، ۳).[۱۹]

برخى مفسران نیز تعبیر «احسن القصص» را نه تنها درباره داستانها، بلکه شامل همه قرآن دانسته و وجه نامگذارى قرآن به آن را برخوردارى آن از نهایت فصاحت و زیبایى و سازگارى الفاظ و معانى آن دانسته‌‌اند.[۲۰]

پانویس

  1. مقاییس اللغه، ج ۱، ص ۳۰۱ - ۳۰۲، «بلغ».
  2. الفروق اللغویه، ص ۳۰.
  3. براى نمونه نک: القاموس المحیط، ج ۱، ص ۲، «بلغ»؛ مختصرالمعانى، ص ۱۴، ۲۳.
  4. مختصر المعانى، ص ۲۵؛ کشف الظنون، ج ۱، ص ۱۳.
  5. مختصر المعانى، ص ۲۰ - ۲۳؛ التعریفات، ج ۱، ص ۶۶؛ التعاریف، ص ۱۴۳.
  6. الکلیات، ص ۲۳۶.
  7. مختصر المعانى، ص ۱۴ ـ ۲۰.
  8. پژوهشکده باقرالعلوم، بلاغت، دانشنامه پژوهه، بازیابی: ۷ مهر ۱۳۹۲
  9. المسائل الصانیه، ص ۱۲۱؛ تیسیر الکریم، ص ۷۴۴.
  10. الکشاف، ج ۲، ص ۶۳۵؛ جوامع الجامع، ج ۲، ص ۳۹۴؛ فتح القدیر، ج ۳، ص ۱۹۵.
  11. تفسیر ابى السعود، ج ۴، ص ۱۷۸؛ المیزان، ج ۴، ص ۱۶۰.
  12. نک: الاحکام، ابن حزم، ج ۱، ص ۳۲.
  13. البحر المحیط، ج ۵، ص ۵۱۹؛ الاصفى، ج ۱، ص ۶۶۳.
  14. الکشاف، ج ۲، ص ۴۲۹؛ الصافى، ج ۳، ص ۱۵۶.
  15. تفسیر قمى، ج ۲، ص ۲۱۷.
  16. المسائل الصاغانیه، ص ۱۲۰ ـ ۱۲۱.
  17. نک: الناصریات، ص ۲۲۲؛ المعتبر، ج ۲، ص ۱۶۹؛ تفسیر و مفسران، ج ۱، ص ۱۳۷.
  18. الکشاف، ج ۴، ص ۱۲۳.
  19. نک: جوامع الجامع، ج ۲، ص ۲۰۲.
  20. مجمع البیان، ج ۵، ص ۳۵۶.

منابع