اسباب نزول: تفاوت بین نسخه‌ها

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو
جز
جز
سطر ۱: سطر ۱:
يكى از دانش‌هاى قرآنى، درباره پرسش‌ها و رويدادهاى زمينه‌ساز نزول آيات و سوره‌هاى قرآن.
+
یكى از دانش‌هاى قرآنى، درباره پرسش‌ها و رویدادهاى زمینه‌ساز نزول آیات و سوره‌هاى قرآن.
  
اسباب نزول از دانش‌هاى وابسته به [[قرآن ‌كريم]] و از شاخه‌هاى علوم قرآنى است كه درباره زمينه‌ها و مقتضيات نزول آيات و سوره‌هاى قرآن بحث مى‌كند. اين دانش از زمان نزول قرآن كريم تاكنون همواره مورد توجه و اهتمام مفسران بوده است. گرچه اصطلاح اسباب نزول اصطلاحى قرآنى نيست و گويا نخستين بار واحدى نيشابورى آن را بكار برده است؛ اما هر ‌يك از دو واژه «اسباب» و «نزول» بارها در قرآن به معانى مختلفى بكار رفته است.
+
اسباب نزول از دانش‌هاى وابسته به [[قرآن ‌كریم]] و از شاخه‌هاى علوم قرآنى است كه درباره زمینه‌ها و مقتضیات نزول آیات و سوره‌هاى قرآن بحث مى‌كند. این دانش از زمان نزول قرآن كریم تاكنون همواره مورد توجه و اهتمام مفسران بوده است. گرچه اصطلاح اسباب نزول اصطلاحى قرآنى نیست و گویا نخستین بار واحدى نیشابورى آن را بكار برده است؛ اما هر ‌یك از دو واژه «اسباب» و «نزول» بارها در قرآن به معانى مختلفى بكار رفته است.
  
نزول به ‌معناى فرود آمدن است درباره امورى مانند: آفرينش لباس، آهن، چهارپايان، بارش ‌باران، فروفرستادن عذاب، نزول قرآن بر پيامبر و‌... بكار رفته است.<ref> نزهة‌الاعين، ص‌ 127‌ـ‌129؛ بصائر ذوى‌التمييز، ج‌ 5، ص‌ 39‌ـ‌41 «نزل».</ref> در اصطلاح اسباب نزول، معناى اخير مراد است. اسباب نيز جمع سبب است و به معانى گوناگونى در [[قرآن]] استعمال شده است؛ همچون: ريسمان ([[سوره حج]]/22،15)، درهاى آسمان يا نواحى آن ([[سوره مؤمن]]/40، 36؛ ص/38، 10)، راه و منزل ([[سوره كهف]]/18، 92) و علم (سوره كهف/18،84)،<ref> وجوه قرآن، ص‌ 126، «سبب».</ref> راه‌هاى عروج به آسمان (اسباب ‌السماء)، مودت و پيوند. ([[سوره بقره]]/2، 166)<ref> لسان العرب، ج‌ 6، ص‌ 139، «سبب».</ref>؛ اما بعيد نيست كه سبب در ابتدا به ‌معناى ريسمان محكم و بلندى بوده كه با آن از جايى بالا يا پايين مى‌روند<ref> مفردات، ص‌ 391، «سبب».</ref> و معانى ديگر كاربردهاى مجازى و استعارى آن است.
+
نزول به ‌معناى فرود آمدن است درباره امورى مانند: آفرینش لباس، آهن، چهارپایان، بارش ‌باران، فروفرستادن عذاب، نزول قرآن بر پیامبر و‌... بكار رفته است.<ref> نزهة‌الاعین، ص‌ 127‌ـ‌129؛ بصائر ذوى‌التمییز، ج‌ 5، ص‌ 39‌ـ‌41 «نزل».</ref> در اصطلاح اسباب نزول، معناى اخیر مراد است. اسباب نیز جمع سبب است و به معانى گوناگونى در [[قرآن]] استعمال شده است؛ همچون: ریسمان ([[سوره حج]]/22،15)، درهاى آسمان یا نواحى آن ([[سوره مؤمن]]/40، 36؛ ص/38، 10)، راه و منزل ([[سوره كهف]]/18، 92) و علم (سوره كهف/18،84)،<ref> وجوه قرآن، ص‌ 126، «سبب».</ref> راه‌هاى عروج به آسمان (اسباب ‌السماء)، مودت و پیوند. ([[سوره بقره]]/2، 166)<ref> لسان العرب، ج‌ 6، ص‌ 139، «سبب».</ref>؛ اما بعید نیست كه سبب در ابتدا به ‌معناى ریسمان محكم و بلندى بوده كه با آن از جایى بالا یا پایین مى‌روند<ref> مفردات، ص‌ 391، «سبب».</ref> و معانى دیگر كاربردهاى مجازى و استعارى آن است.
  
به هر روى در نگاه مفسران به ‌ويژه مفسران متأخر سبب نزول عبارت است از هر رویداد يا پرسشى در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله كه به اقتضاى آن آيه يا آياتى از قرآن همزمان، يا در پى آن نازل شده است.<ref> روش‌شناسى تفسير، ص‌ 144.</ref>
+
به هر روى در نگاه مفسران به ‌ویژه مفسران متأخر سبب نزول عبارت است از هر رویداد یا پرسشى در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله كه به اقتضاى آن آیه یا آیاتى از قرآن همزمان، یا در پى آن نازل شده است.<ref> روش‌شناسى تفسیر، ص‌ 144.</ref>
  
اين تعريف از اسباب نزول با اندكى تغيير و احياناً با افزودن قيد يا قيودى مورد پذيرش همه مفسران قرار گرفته است. قيد «وقوع در زمان پيامبر» مهم‌ترين قيدى است كه مفسران در تعريف اسباب نزول بدان توجه كرده‌اند تا بر اساس آن، حوادثى كه پيش از اسلام رخ داده و آياتى از قرآن به آن حوادث اشاره دارد. از دايره اسباب نزول خارج شود بر همين اساس سيوطى بر واحدى خرده گرفته است كه چرا وى داستان اصحاب فيل را به عنوان «سبب نزول» سوره فيل نقل كرده است<ref> الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 67‌.</ref> يا علل و اسباب خُلَّت [[حضرت ابراهيم]] عليه‌السلام را سبب نزول آيه‌ 125 [[سوره نساء]]/4 «واتَّخَذَاللّهُ اِبرهيمَ خَليلا» دانسته است.
+
این تعریف از اسباب نزول با اندكى تغییر و احیاناً با افزودن قید یا قیودى مورد پذیرش همه مفسران قرار گرفته است. قید «وقوع در زمان پیامبر» مهم‌ترین قیدى است كه مفسران در تعریف اسباب نزول بدان توجه كرده‌اند تا بر اساس آن، حوادثى كه پیش از اسلام رخ داده و آیاتى از قرآن به آن حوادث اشاره دارد. از دایره اسباب نزول خارج شود بر همین اساس سیوطى بر واحدى خرده گرفته است كه چرا وى داستان اصحاب فیل را به عنوان «سبب نزول» سوره فیل نقل كرده است<ref> الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 67‌.</ref> یا علل و اسباب خُلَّت [[حضرت ابراهیم]] علیه‌السلام را سبب نزول آیه‌ 125 [[سوره نساء]]/4 «واتَّخَذَاللّهُ اِبرهیمَ خَلیلا» دانسته است.
  
البته اشكال سيوطى بر واحدى از روى دقت نبوده است؛ زيرا واحدى هرگز اين دو روايت را سبب نزول دو آيه مورد اشاره ندانسته بلكه به مناسبت آن را نقل كرده است.<ref> اسباب النزول، واحدى، ص‌ 104؛ شأن نزول آيات، ج 1، ص‌ 11.</ref> به ‌هر حال، تعريف اسباب نزول روشن است و حوادثى كه پيش از اسلام يا پس از نزول آيات قرآن رخ داده و گزارش آن در روايات اسباب نزول آمده، اسباب نزول آيات به ‌شمار نمى‌آيد.
+
البته اشكال سیوطى بر واحدى از روى دقت نبوده است؛ زیرا واحدى هرگز این دو روایت را سبب نزول دو آیه مورد اشاره ندانسته بلكه به مناسبت آن را نقل كرده است.<ref> اسباب النزول، واحدى، ص‌ 104؛ شأن نزول آیات، ج 1، ص‌ 11.</ref> به ‌هر حال، تعریف اسباب نزول روشن است و حوادثى كه پیش از اسلام یا پس از نزول آیات قرآن رخ داده و گزارش آن در روایات اسباب نزول آمده، اسباب نزول آیات به ‌شمار نمى‌آید.
  
برخى محققان معاصر درباره اين دست روايات اصطلاح «شأن نزول» بكار برده‌اند. از نظر اين پژوهشگران، «شأن نزول» عبارت است از همه اشخاص يا حوادثى كه قبل از عصر نزول قرآن يا معاصر با نزول قرآن بوده و آيه يا آياتى از قرآن درباره آن نازل شده است؛ همچنين در مورد اشخاص يا حوادثى كه پس از نزول آيات قرآن بوده و آياتى از قرآن بر آن‌ها تطبيق داده شده نيز شأن نزول صادق است؛ در ‌حالى ‌كه «سبب نزول» تنها به پيش‌آمدهايى گفته مى‌شود كه در پى آن آيه يا آياتى نازل شده ‌است.<ref> التمهيد، ج‌ 1، ص‌ 254؛ تاريخ قرآن، ص‌ 65‌ـ‌66‌.</ref>
+
برخى محققان معاصر درباره این دست روایات اصطلاح «شأن نزول» بكار برده‌اند. از نظر این پژوهشگران، «شأن نزول» عبارت است از همه اشخاص یا حوادثى كه قبل از عصر نزول قرآن یا معاصر با نزول قرآن بوده و آیه یا آیاتى از قرآن درباره آن نازل شده است؛ همچنین در مورد اشخاص یا حوادثى كه پس از نزول آیات قرآن بوده و آیاتى از قرآن بر آن‌ها تطبیق داده شده نیز شأن نزول صادق است؛ در ‌حالى ‌كه «سبب نزول» تنها به پیش‌آمدهایى گفته مى‌شود كه در پى آن آیه یا آیاتى نازل شده ‌است.<ref> التمهید، ج‌ 1، ص‌ 254؛ تاریخ قرآن، ص‌ 65‌ـ‌66‌.</ref>
  
بايد توجه داشت كه اصطلاح «شأن نزول» در برخى از تفاسير و كتاب‌هاى علوم قرآنى معاصر و اغلب فارسى بكار رفته<ref> روش‌شناسى تفسير، ص‌ 151‌ـ‌153.</ref> و گاه با سبب نزول مرادف دانسته شده است.<ref> قرآن در اسلام، ص‌ 103.</ref> گويا منشأ جعل و رواج اين پراكنده واژه شأن در پاره‌اى از تفاسير، به ‌ويژه تفاسير فارسى، مانند: كشف‌الاسرار ميبدى<ref> كشف‌الاسرار، ج ‌1، ص‌ 49 و 553‌ـ‌554.</ref> و روض‌الجنان ابوالفتوح رازى<ref> روض‌الجنان، ج‌ 1، ص‌ 111 و ج‌ 2، ص‌ 122.</ref> و نيز كاربرد عبارت «فنزلت فى‌...» در بسيارى از روايات اسباب نزول بوده است. (=>‌همين مقاله: الفاظ دال بر ‌سبب ‌نزول)
+
باید توجه داشت كه اصطلاح «شأن نزول» در برخى از تفاسیر و كتاب‌هاى علوم قرآنى معاصر و اغلب فارسى بكار رفته<ref> روش‌شناسى تفسیر، ص‌ 151‌ـ‌153.</ref> و گاه با سبب نزول مرادف دانسته شده است.<ref> قرآن در اسلام، ص‌ 103.</ref> گویا منشأ جعل و رواج این پراكنده واژه شأن در پاره‌اى از تفاسیر، به ‌ویژه تفاسیر فارسى، مانند: كشف‌الاسرار میبدى<ref> كشف‌الاسرار، ج ‌1، ص‌ 49 و 553‌ـ‌554.</ref> و روض‌الجنان ابوالفتوح رازى<ref> روض‌الجنان، ج‌ 1، ص‌ 111 و ج‌ 2، ص‌ 122.</ref> و نیز كاربرد عبارت «فنزلت فى‌...» در بسیارى از روایات اسباب نزول بوده است. (=>‌همین مقاله: الفاظ دال بر ‌سبب ‌نزول)
  
اصطلاح «اسباب نزول» اصطلاحى مستحدث است كه سابقه آن حدوداً به قرن چهارم و پنجم هجرى مى‌رسد و پس از واحدى بود كه اين اصطلاح رايج و فراگير شد؛ در ‌حالى ‌كه پيش‌تر از آن و هم به ‌صورت پراكنده بعد از آن، گاه اصطلاح «التنزيل» بكار مى‌رفته و كتاب‌هايى نيز عنوان التنزيل به خود گرفته است.<ref> تأسيس الشيعه، ص‌ 330.</ref>
+
اصطلاح «اسباب نزول» اصطلاحى مستحدث است كه سابقه آن حدوداً به قرن چهارم و پنجم هجرى مى‌رسد و پس از واحدى بود كه این اصطلاح رایج و فراگیر شد؛ در ‌حالى ‌كه پیش‌تر از آن و هم به ‌صورت پراكنده بعد از آن، گاه اصطلاح «التنزیل» بكار مى‌رفته و كتاب‌هایى نیز عنوان التنزیل به خود گرفته است.<ref> تأسیس الشیعه، ص‌ 330.</ref>
  
واژه تنزيل در رواياتى از پيامبر صلى الله عليه و آله، اهل‌بيت عليهم‌السلام و صحابه ديده مى‌شود كه در مقابل تأويل بكار مى‌رفته و مراد از آن مورد نزول بوده است، يعنى معناى ظاهرى آيه.
+
واژه تنزیل در روایاتى از پیامبر صلى الله علیه و آله، اهل‌بیت علیهم‌السلام و صحابه دیده مى‌شود كه در مقابل تأویل بكار مى‌رفته و مراد از آن مورد نزول بوده است، یعنى معناى ظاهرى آیه.
  
مورد نزول آيه مى‌تواند حادثه و واقعه‌اى خاص باشد كه در اين صورت به آن سبب نزول گفته مى‌شود؛ بنابراين مورد نزول (تنزيل) اعم از سبب نزول است.<ref> علوم قرآنى، ص‌ 100.</ref> همچنين در برخى تعابير به تنزيل «ظهر» نيز گفته مى‌شود؛ در مقابل بطن و مراد از ظهر نيز مورد نزول و اعم از سبب نزول است.<ref> التمهيد، ج‌ 1، ص‌ 255‌ـ‌256؛ علوم قرآنى، ص‌ 91‌ـ‌92.</ref>
+
مورد نزول آیه مى‌تواند حادثه و واقعه‌اى خاص باشد كه در این صورت به آن سبب نزول گفته مى‌شود؛ بنابراین مورد نزول (تنزیل) اعم از سبب نزول است.<ref> علوم قرآنى، ص‌ 100.</ref> همچنین در برخى تعابیر به تنزیل «ظهر» نیز گفته مى‌شود؛ در مقابل بطن و مراد از ظهر نیز مورد نزول و اعم از سبب نزول است.<ref> التمهید، ج‌ 1، ص‌ 255‌ـ‌256؛ علوم قرآنى، ص‌ 91‌ـ‌92.</ref>
  
'''پيشينه نگارش در اسباب ‌نزول:'''
+
'''پیشینه نگارش در اسباب ‌نزول:'''
  
در موضوع اسباب نزول نگاشته‌هاى فراوانى به ‌صورت مستقل يا در ضمن كتب علوم قرآنى به ما رسيده است. معروف است كه نخستين اثر در اين زمينه از على ‌بن مدينى (م.234‌ ق) شيخ بخارى بوده و مشهورترين كتاب از على ‌بن احمد واحدى نيشابورى (م.‌468‌ ق) است(16)؛ اما ابن ‌نديم در فهرست خود از دو كتاب ديگر پيش از اين دو خبر داده كه درباره نزول قرآن تأليف شده است: يكى كتاب نزول‌القرآن ابن‌عباس به روايت عكرمه بربرى (م.104‌ ق) و ديگرى نزول القرآن حسن ‌بن ‌ابى ‌الحسن يسار بصرى (م.‌110‌ ق)
+
در موضوع اسباب نزول نگاشته‌هاى فراوانى به ‌صورت مستقل یا در ضمن كتب علوم قرآنى به ما رسیده است. معروف است كه نخستین اثر در این زمینه از على ‌بن مدینى (م.234‌ ق) شیخ بخارى بوده و مشهورترین كتاب از على ‌بن احمد واحدى نیشابورى (م.‌468‌ ق) است(16)؛ اما ابن ‌ندیم در فهرست خود از دو كتاب دیگر پیش از این دو خبر داده كه درباره نزول قرآن تألیف شده است: یكى كتاب نزول‌القرآن ابن‌عباس به روایت عكرمه بربرى (م.104‌ ق) و دیگرى نزول القرآن حسن ‌بن ‌ابى ‌الحسن یسار بصرى (م.‌110‌ ق)
  
مهم‌ترين كتاب‌هايى كه پس از على ‌بن مدينى تأليف شده از اين قرار است:
+
مهم‌ترین كتاب‌هایى كه پس از على ‌بن مدینى تألیف شده از این قرار است:
  
# اسباب النزول تأليف عبدالرحمن‌ بن محمد معروف به مطرف اندلسى (م.‌402‌ ق)؛ از اين كتاب با عنوان القصص والاسباب التى نزل من اجلها القرآن نيز ياد ‌شده<ref> هدية العارفين، ج‌ 1، ص‌ 515.</ref> و ترجمه فارسى آن از ابونصر سيف‌الدين احمد اسبر تكينى است.<ref> كشف‌الظنون، ج ‌1، ص‌ 76؛ البرهان فى علوم القرآن، ج‌ 1، ص‌ 116.</ref>
+
# اسباب النزول تألیف عبدالرحمن‌ بن محمد معروف به مطرف اندلسى (م.‌402‌ ق)؛ از این كتاب با عنوان القصص والاسباب التى نزل من اجلها القرآن نیز یاد ‌شده<ref> هدیة العارفین، ج‌ 1، ص‌ 515.</ref> و ترجمه فارسى آن از ابونصر سیف‌الدین احمد اسبر تكینى است.<ref> كشف‌الظنون، ج ‌1، ص‌ 76؛ البرهان فى علوم القرآن، ج‌ 1، ص‌ 116.</ref>
  
# ‌الشمول فى اسباب‌النزول از احمد ‌بن ‌عمر قطيعى (م.‌563‌ ق)<ref> معجم المؤلفين، ج‌ 2، ص‌ 29.</ref>
+
# ‌الشمول فى اسباب‌النزول از احمد ‌بن ‌عمر قطیعى (م.‌563‌ ق)<ref> معجم المؤلفین، ج‌ 2، ص‌ 29.</ref>
  
 
# اسباب‌النزول از محمد بن اسعد قرافى (م.‌567‌ ق).
 
# اسباب‌النزول از محمد بن اسعد قرافى (م.‌567‌ ق).
  
# اسباب النزول از قطب الدين راوندى (م.573‌ ق)<ref> الذريعه، ج‌ 2، ص ‌12؛ [[بحارالانوار]]، ج ‌1، ص‌ 12.</ref>
+
# اسباب النزول از قطب الدین راوندى (م.573‌ ق)<ref> الذریعه، ج‌ 2، ص ‌12؛ [[بحارالانوار]]، ج ‌1، ص‌ 12.</ref>
  
# الاسباب والنزول على مذهب آل‌الرسول از ابوجعفر محمد ‌بن على ‌بن شهر آشوب (م.588‌ ق)<ref> ايضاح المكنون، ج‌ 1، ص‌ 69‌؛ كشف الظنون، ج‌ 1، ص‌ 77.</ref>
+
# الاسباب والنزول على مذهب آل‌الرسول از ابوجعفر محمد ‌بن على ‌بن شهر آشوب (م.588‌ ق)<ref> ایضاح المكنون، ج‌ 1، ص‌ 69‌؛ كشف الظنون، ج‌ 1، ص‌ 77.</ref>
  
 
# اسباب النزول از ابن‌جوزى (م.597‌ ق)(22)
 
# اسباب النزول از ابن‌جوزى (م.597‌ ق)(22)
  
# يتيمة الدرر فى النزول و آيات‌السور از ابوعبدالله موصلى (م.656 ق)
+
# یتیمة الدرر فى النزول و آیات‌السور از ابوعبدالله موصلى (م.656 ق)
  
# ‌التبيان فى نزول‌القرآن از تقى‌الدين احمد معروف به ابن‌تيميه (م.728‌ ق) اين كتاب با ‌عنوان العلم به اسباب النزول به چاپ رسيده است.
+
# ‌التبیان فى نزول‌القرآن از تقى‌الدین احمد معروف به ابن‌تیمیه (م.728‌ ق) این كتاب با ‌عنوان العلم به اسباب النزول به چاپ رسیده است.
  
# اسباب‌النزول از برهان الدين جعبرى (م.732‌ ق)
+
# اسباب‌النزول از برهان الدین جعبرى (م.732‌ ق)
  
# اسباب النزول از ابن ‌حجر عسقلانى (م.852‌ ق)<ref> كشف الظنون، ج‌ 1، ص‌ 76.</ref> كه با عنوان العجاب فى الاسباب به چاپ رسيده است.
+
# اسباب النزول از ابن ‌حجر عسقلانى (م.852‌ ق)<ref> كشف الظنون، ج‌ 1، ص‌ 76.</ref> كه با عنوان العجاب فى الاسباب به چاپ رسیده است.
  
# ‌مددالرحمن فى اسباب نزول القرآن از زين‌الدين مقدسى معروف به خليلى (م.876‌ ق)
+
# ‌مددالرحمن فى اسباب نزول القرآن از زین‌الدین مقدسى معروف به خلیلى (م.876‌ ق)
  
# ‌لباب النقول فى اسباب النزول از جلال‌الدين سيوطى (م.911‌ ق)
+
# ‌لباب النقول فى اسباب النزول از جلال‌الدین سیوطى (م.911‌ ق)
  
پس از سيوطى نيز كتب متعدد ديگرى نگاشته شد كه بيشتر اين كتاب‌ها از آنِ معاصران است. آنچه در اين كتاب‌ها مورد توجه مؤلفان آن‌ها بوده، گردآورى رواياتى است كه بيان‌گر سبب نزول آيات [[قرآن]] است.
+
پس از سیوطى نیز كتب متعدد دیگرى نگاشته شد كه بیشتر این كتاب‌ها از آنِ معاصران است. آنچه در این كتاب‌ها مورد توجه مؤلفان آن‌ها بوده، گردآورى روایاتى است كه بیان‌گر سبب نزول آیات [[قرآن]] است.
  
مرعشلى از چند كتاب ديگر اسباب نزولى نيز ياد ‌كرده است كه ارتباط آن با اسباب نزول براى ما روشن نيست.(24) علاوه بر كتاب‌هاى مستقلى كه در باب اسباب نزول نگاشته شده، تفاسير قرآن نيز از همان آغاز با هر صبغه‌اى كه داشته روايات اسباب نزول را در خود جاى داده است. از ميان تفاسير روايى و غيرروايى قديم و جديد بيش از همه تفسير روح‌المعانى، آلوسى بغدادى (م.1263 ق) والجامع لأحكام القرآن، قرطبى (م.671‌ ق) به نقل روايات اسباب نزول پرداخته است.
+
مرعشلى از چند كتاب دیگر اسباب نزولى نیز یاد ‌كرده است كه ارتباط آن با اسباب نزول براى ما روشن نیست.(24) علاوه بر كتاب‌هاى مستقلى كه در باب اسباب نزول نگاشته شده، تفاسیر قرآن نیز از همان آغاز با هر صبغه‌اى كه داشته روایات اسباب نزول را در خود جاى داده است. از میان تفاسیر روایى و غیرروایى قدیم و جدید بیش از همه تفسیر روح‌المعانى، آلوسى بغدادى (م.1263 ق) والجامع لأحكام القرآن، قرطبى (م.671‌ ق) به نقل روایات اسباب نزول پرداخته است.
  
در ‌حالى ‌كه شمار اين روايات در روح‌المعانى نزديك به 700 روايت است، تعداد اين روايات در تفاسير نقلى مانند جامع‌البيان طبرى، تفسير القرآن العظيم ابن‌كثير و مانند مجمع‌البيان طبرسى و كشاف زمخشرى به 300 روايت نمى‌رسد.<ref> پژوهش‌هاى قرآنى، ش 1، ص‌ 242‌ـ‌245.</ref>
+
در ‌حالى ‌كه شمار این روایات در روح‌المعانى نزدیك به 700 روایت است، تعداد این روایات در تفاسیر نقلى مانند جامع‌البیان طبرى، تفسیر القرآن العظیم ابن‌كثیر و مانند مجمع‌البیان طبرسى و كشاف زمخشرى به 300 روایت نمى‌رسد.<ref> پژوهش‌هاى قرآنى، ش 1، ص‌ 242‌ـ‌245.</ref>
  
نخستين بار زركشى در كتاب معروف خود البرهان فى علوم القرآن شيوه بحث درباره اسباب نزول را تغيير داد و با تتبع در كتاب‌هاى پيشينيان مباحث نظرى و مبانى اين دانش را گرد آورد و همه مؤلفان پس از خود در زمينه اسباب نزول را تحت تأثير قرار داد. وى مباحث كتاب خود را در چند محور سامان داد كه از مهم‌ترين آن‌ها اهميت و فايده اسباب نزول، تكرار نزول آيات، عدم اختصاص حكم به مورد سبب نزول، الفاظ دال بر سبب نزول، خصوص سبب و عموم صيغه، تقدم نزول آيه بر حكم، تأويل در اسباب نزول و سرانجام، تقدم سياق و مناسبت كلام بر سبب نزول يا برعكس مى‌باشد.
+
نخستین بار زركشى در كتاب معروف خود البرهان فى علوم القرآن شیوه بحث درباره اسباب نزول را تغییر داد و با تتبع در كتاب‌هاى پیشینیان مباحث نظرى و مبانى این دانش را گرد آورد و همه مؤلفان پس از خود در زمینه اسباب نزول را تحت تأثیر قرار داد. وى مباحث كتاب خود را در چند محور سامان داد كه از مهم‌ترین آن‌ها اهمیت و فایده اسباب نزول، تكرار نزول آیات، عدم اختصاص حكم به مورد سبب نزول، الفاظ دال بر سبب نزول، خصوص سبب و عموم صیغه، تقدم نزول آیه بر حكم، تأویل در اسباب نزول و سرانجام، تقدم سیاق و مناسبت كلام بر سبب نزول یا برعكس مى‌باشد.
  
پس از زركشى، سيوطى در كتاب الاتقان فى علوم‌القرآن همين شيوه را با اندكى نظم بهتر و اضافات پى گرفت. پژوهشگران پس از اين دو نيز هرگز آن مباحث را از نظر دور نداشتند و تقريباً بحث تازه‌اى بر آن نيفزودند؛ اما در مثال‌ها و نمونه‌هايى كه آورده شده گاه مناقشاتى صورت پذيرفته است.
+
پس از زركشى، سیوطى در كتاب الاتقان فى علوم‌القرآن همین شیوه را با اندكى نظم بهتر و اضافات پى گرفت. پژوهشگران پس از این دو نیز هرگز آن مباحث را از نظر دور نداشتند و تقریباً بحث تازه‌اى بر آن نیفزودند؛ اما در مثال‌ها و نمونه‌هایى كه آورده شده گاه مناقشاتى صورت پذیرفته است.
  
'''اهميت اسباب نزول:'''
+
'''اهمیت اسباب نزول:'''
  
اين‌كه آگاهى از اسباب نزول تا چه اندازه مى‌تواند در فهم و تفسير [[قرآن]] يا فهم بهتر و كامل‌تر آيات نقش داشته باشد، همواره يكى از نخستين پرسش‌هاى پيش روى مؤلفان كتب اسباب نزول بوده است.
+
این‌كه آگاهى از اسباب نزول تا چه اندازه مى‌تواند در فهم و تفسیر [[قرآن]] یا فهم بهتر و كامل‌تر آیات نقش داشته باشد، همواره یكى از نخستین پرسش‌هاى پیش روى مؤلفان كتب اسباب نزول بوده است.
  
شايد هيچ يك از مفسران پيشين درباره نقش ممتاز اسباب نزول در اين باره ترديد نكرده باشند. واحدى بر آن است كه شناخت تفسير قرآن بدون آگاهى از قصه‌هاى آن و سبب نزول آياتِ آن ممكن نيست.<ref> اسباب النزول، واحدى، ص‌ 8‌.</ref>
+
شاید هیچ یك از مفسران پیشین درباره نقش ممتاز اسباب نزول در این باره تردید نكرده باشند. واحدى بر آن است كه شناخت تفسیر قرآن بدون آگاهى از قصه‌هاى آن و سبب نزول آیاتِ آن ممكن نیست.<ref> اسباب النزول، واحدى، ص‌ 8‌.</ref>
  
شاطبى گفته است: شناخت اسباب تنزيل براى همه طالبان دانش قرآن لازم است. وى در اين باره به دو دليل استناد مى‌كند: نخست آن‌كه محور اعجاز در نظم قرآن شناخت مقتضاى حال است و چه بسا كه از كلام واحد بر حسب احوال يا مخاطب‌هاى متفاوت برداشت‌هاى گوناگون حاصل شود؛ مثلاً استفهام يا صيغه امر داراى معانى مختلفى است كه از قراين خارجى فهميده مى‌شود و اسباب نزول بيان‌كننده قرائن خارجى كلام است و شناخت سبب نزول در واقع همان شناخت مقتضاى حال است كه در تفسير آيات به آن نياز جدى است.
+
شاطبى گفته است: شناخت اسباب تنزیل براى همه طالبان دانش قرآن لازم است. وى در این باره به دو دلیل استناد مى‌كند: نخست آن‌كه محور اعجاز در نظم قرآن شناخت مقتضاى حال است و چه بسا كه از كلام واحد بر حسب احوال یا مخاطب‌هاى متفاوت برداشت‌هاى گوناگون حاصل شود؛ مثلاً استفهام یا صیغه امر داراى معانى مختلفى است كه از قراین خارجى فهمیده مى‌شود و اسباب نزول بیان‌كننده قرائن خارجى كلام است و شناخت سبب نزول در واقع همان شناخت مقتضاى حال است كه در تفسیر آیات به آن نیاز جدى است.
  
دوم آن‌كه عدم آشنايى به اسباب نزول سبب اجمال در آيات قرآن شده، در نتيجه موجب برداشت‌هاى مختلف از نصوص آيات مى‌شود و چه بسا نزاع‌هايى را نيز در پى داشته باشد؛ بنابراين، شناخت اسباب نزول براى پيشگيرى از اجمال آيات و پيامدهاى آن لازم است.<ref> الموافقات، ج 3، ص‌ 201 ـ 202.</ref>
+
دوم آن‌كه عدم آشنایى به اسباب نزول سبب اجمال در آیات قرآن شده، در نتیجه موجب برداشت‌هاى مختلف از نصوص آیات مى‌شود و چه بسا نزاع‌هایى را نیز در پى داشته باشد؛ بنابراین، شناخت اسباب نزول براى پیشگیرى از اجمال آیات و پیامدهاى آن لازم است.<ref> الموافقات، ج 3، ص‌ 201 ـ 202.</ref>
  
ابن‌تيميه نيز بر اين نقش اسباب نزول تأكيد كرده، بر آن است كه شناخت اسباب نزول به فهم آيه كمك مى‌كند؛ زيرا علم به ‌سبب موجب علم به مسبب مى‌شود.<ref> علم اسباب النزول، ص‌ 75؛ الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 62‌.</ref> توجه مفسران به روايات اسباب نزول در تفسير [[قرآن]] نشان مى‌دهد كه آنان براى اين روايات جایگاهى بس مهم در نظر گرفته‌اند تا آن‌جا كه حجم فراوانى از تفسير صحابه و تابعان را بيان اسباب نزول آيات تشكيل مى‌داده است.
+
ابن‌تیمیه نیز بر این نقش اسباب نزول تأكید كرده، بر آن است كه شناخت اسباب نزول به فهم آیه كمك مى‌كند؛ زیرا علم به ‌سبب موجب علم به مسبب مى‌شود.<ref> علم اسباب النزول، ص‌ 75؛ الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 62‌.</ref> توجه مفسران به روایات اسباب نزول در تفسیر [[قرآن]] نشان مى‌دهد كه آنان براى این روایات جایگاهى بس مهم در نظر گرفته‌اند تا آن‌جا كه حجم فراوانى از تفسیر صحابه و تابعان را بیان اسباب نزول آیات تشكیل مى‌داده است.
  
حتى در زمان صحابه علم به تنزيل قرآن و اين‌كه آيات آن در چه زمان و مكانى و درباره چه كسانى يا چيزهايى نازل شده است ارزش و افتخار به ‌شمار مى‌آمد و معيار فضل و تقدم صحابه بر ديگران يا برخى از صحابه بر ديگر صحابيان بوده است. در روايتى از اميرمؤمنان عليه‌السلام آمده است كه در خطبه‌اى فرمود: هر چه مى‌خواهيد از من بپرسيد كه به خدا سوگند از هر ‌چه بپرسيد به شما گزارش مى‌دهم و درباره كتاب خدا هر چه مى‌خواهيد از من بپرسيد.
+
حتى در زمان صحابه علم به تنزیل قرآن و این‌كه آیات آن در چه زمان و مكانى و درباره چه كسانى یا چیزهایى نازل شده است ارزش و افتخار به ‌شمار مى‌آمد و معیار فضل و تقدم صحابه بر دیگران یا برخى از صحابه بر دیگر صحابیان بوده است. در روایتى از امیرمؤمنان علیه‌السلام آمده است كه در خطبه‌اى فرمود: هر چه مى‌خواهید از من بپرسید كه به خدا سوگند از هر ‌چه بپرسید به شما گزارش مى‌دهم و درباره كتاب خدا هر چه مى‌خواهید از من بپرسید.
  
به خدا سوگند كه هيچ آيه‌اى نيست مگر آن كه مى‌دانم در شب نازل شده يا در روز در دشت نازل شده يا در كوه و به خدا سوگند مى‌دانم هر آيه‌اى از [[قرآن]] كجا و درباره چه كسى نازل شده است؛ زيرا پروردگارم به من قلبى بسيار خردمند و سنجش‌گر و زبانى بسيار پرسش‌گر بخشيده است.<ref> تاريخ دمشق، ج‌ 27، ص‌ 100؛ كنزالعمال، ج‌ 2، ص‌ 565؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 257.</ref>
+
به خدا سوگند كه هیچ آیه‌اى نیست مگر آن كه مى‌دانم در شب نازل شده یا در روز در دشت نازل شده یا در كوه و به خدا سوگند مى‌دانم هر آیه‌اى از [[قرآن]] كجا و درباره چه كسى نازل شده است؛ زیرا پروردگارم به من قلبى بسیار خردمند و سنجش‌گر و زبانى بسیار پرسش‌گر بخشیده است.<ref> تاریخ دمشق، ج‌ 27، ص‌ 100؛ كنزالعمال، ج‌ 2، ص‌ 565؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 257.</ref>
  
ابن ‌مسعود نيز گفته است: به خدايى كه هيچ معبودى جز او نيست سوگند كه هيچ آيه‌اى از كتاب خدا نازل نشده است مگر آن كه مى‌دانم كجا و درباره چه كسى نازل شده است.<ref> التفسير والمفسرون، ج‌ 1، ص‌ 90.</ref> ابن عباس نيز از دانايان به اسباب نزول بوده و موارد فراوانى از تفسير نقل شده از وى در بيان سبب نزول آيات ‌است.
+
ابن ‌مسعود نیز گفته است: به خدایى كه هیچ معبودى جز او نیست سوگند كه هیچ آیه‌اى از كتاب خدا نازل نشده است مگر آن كه مى‌دانم كجا و درباره چه كسى نازل شده است.<ref> التفسیر والمفسرون، ج‌ 1، ص‌ 90.</ref> ابن عباس نیز از دانایان به اسباب نزول بوده و موارد فراوانى از تفسیر نقل شده از وى در بیان سبب نزول آیات ‌است.
  
توجه به اسباب نزول در ميان تابعان نيز به همان اندازه يا بيشتر بوده است؛ گرچه بسيارى از رواياتى كه از آن‌ها به ما رسيده مورد ترديد يا انكار حديث‌شناسان و مفسران تحليل‌گر بعدى قرار گرفت، آن را صرفاً حوادثى دانستند كه آيات قرآن بر آن تطبيق داده شده است.
+
توجه به اسباب نزول در میان تابعان نیز به همان اندازه یا بیشتر بوده است؛ گرچه بسیارى از روایاتى كه از آن‌ها به ما رسیده مورد تردید یا انكار حدیث‌شناسان و مفسران تحلیل‌گر بعدى قرار گرفت، آن را صرفاً حوادثى دانستند كه آیات قرآن بر آن تطبیق داده شده است.
  
دهلوى درباره نقش و ارزش روايات اسباب نزول با نگاهى واقع‌بينانه‌تر نظر داده است. وى اين روايات را به دو بخش تقسيم كرده است: يك‌ بخشِ آن، حوادثى است كه واقع شده است و در آن [[ايمان]] مؤمنان و نفاق منافقان آشكار مى‌شود؛ مانند واقعه احد و احزاب و خداوند در مدح گروهى و مذمت گروه ديگر، آياتى را نازل كرده است تا جداكننده آن دو گروه از يكديگر باشد و بر مفسر لازم است آن حادثه را به اختصار شرح دهد تا سياق آيات براى قارى روشن شود.
+
دهلوى درباره نقش و ارزش روایات اسباب نزول با نگاهى واقع‌بینانه‌تر نظر داده است. وى این روایات را به دو بخش تقسیم كرده است: یك‌ بخشِ آن، حوادثى است كه واقع شده است و در آن [[ایمان]] مؤمنان و نفاق منافقان آشكار مى‌شود؛ مانند واقعه احد و احزاب و خداوند در مدح گروهى و مذمت گروه دیگر، آیاتى را نازل كرده است تا جداكننده آن دو گروه از یكدیگر باشد و بر مفسر لازم است آن حادثه را به اختصار شرح دهد تا سیاق آیات براى قارى روشن شود.
  
اما بخش دوم از روايات به آياتى ناظر است كه معناى آن‌ها روشن است و به آگاهى از حادثه سبب نزول نيازى نيست و حكم به عموم آيه تعلق دارد نه خصوص سبب و مفسران، آن حادثه را تنها براى آگاهى از آثار متناسب با آيه و به قصد بيان مصداق آيه ذكر كرده‌اند؛ بدون آن‌كه بيان آن حادثه نقشى در فهم آيه داشته باشد. وى ذكر اين قسم از حوادث و اسباب نزول‌ها را براى فهم آيه اصلاً ضرورى نمى‌داند.<ref> الفوز الكبير، ص‌ 95‌ـ‌96؛ تفسير قاسمى، ج‌ 1، ص‌ 30.</ref>
+
اما بخش دوم از روایات به آیاتى ناظر است كه معناى آن‌ها روشن است و به آگاهى از حادثه سبب نزول نیازى نیست و حكم به عموم آیه تعلق دارد نه خصوص سبب و مفسران، آن حادثه را تنها براى آگاهى از آثار متناسب با آیه و به قصد بیان مصداق آیه ذكر كرده‌اند؛ بدون آن‌كه بیان آن حادثه نقشى در فهم آیه داشته باشد. وى ذكر این قسم از حوادث و اسباب نزول‌ها را براى فهم آیه اصلاً ضرورى نمى‌داند.<ref> الفوز الكبیر، ص‌ 95‌ـ‌96؛ تفسیر قاسمى، ج‌ 1، ص‌ 30.</ref>
  
'''اعتبار روايات اسباب نزول:'''
+
'''اعتبار روایات اسباب نزول:'''
  
دانش اسباب نزول از دانش‌هاى نقلى است كه تنها راه دستيابى به آن نقل است و نمى‌توان براى رسيدن به آن اجتهاد كرد و اسباب نزول موجود رواياتى منقول از امامان معصوم عليهم‌السلام صحابه، تابعان و پيروان آن‌ها است كه از ارزشى يكسان برخوردار نيست؛ افزون بر اين ‌كه در ميان آن‌ها روايات مجعول و محرَّف نيز ديده مى‌شود. همين مسأله واحدى را بر آن داشت تا به گزينش روايات اسباب نزول روى آورد و آن‌چه را صحيح مى‌پنداشت در مجموعه‌اى گرد آورد.<ref> اسباب النزول، واحدى، ص‌ 7 ـ 9.</ref>
+
دانش اسباب نزول از دانش‌هاى نقلى است كه تنها راه دستیابى به آن نقل است و نمى‌توان براى رسیدن به آن اجتهاد كرد و اسباب نزول موجود روایاتى منقول از امامان معصوم علیهم‌السلام صحابه، تابعان و پیروان آن‌ها است كه از ارزشى یكسان برخوردار نیست؛ افزون بر این ‌كه در میان آن‌ها روایات مجعول و محرَّف نیز دیده مى‌شود. همین مسأله واحدى را بر آن داشت تا به گزینش روایات اسباب نزول روى آورد و آن‌چه را صحیح مى‌پنداشت در مجموعه‌اى گرد آورد.<ref> اسباب النزول، واحدى، ص‌ 7 ـ 9.</ref>
  
وى با استناد به حديثى از [[رسول خدا]] صلى الله عليه و آله كه مى‌فرمايد: هر كس بدون دانش، بر [[قرآن]] دروغ ببندد، بايد جایگاه خود را در آتش مهيا ببيند، نقل روايات غيرصحيح درباره اسباب نزول را با دروغ بستن بر قرآن برابر مى‌دانست و بر اين باور بود كه جايز نيست درباره اسباب نزول آيات كريمه قرآن سخنى گفته شود؛ مگر از طريق نقل و شنيدن از كسانى ‌كه شاهد نزول [[وحى]] بودند و نسبت به اسباب نزول آگاهى داشتند و درباره اين دانش بحث و پژوهش كردند؛<ref> اسباب‌النزول، واحدى، ص 8‌؛ الاتقان، ج 1، ص‌ 66‌.</ref> مفسران اهل سنت سخن صحابيان شاهد نزول وحى را در حد سخنان پيامبر بالا بردند و در حكم حديث مسند و مرفوع قرار دادند.<ref> معرفة علوم الحديث، ص ‌37؛ مقدمه ابن‌الصلاح، ص‌ 46‌ـ‌47؛ تدريب‌الراوى، ج 1، ص‌ 192‌ـ‌193.</ref>
+
وى با استناد به حدیثى از [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله كه مى‌فرماید: هر كس بدون دانش، بر [[قرآن]] دروغ ببندد، باید جایگاه خود را در آتش مهیا ببیند، نقل روایات غیرصحیح درباره اسباب نزول را با دروغ بستن بر قرآن برابر مى‌دانست و بر این باور بود كه جایز نیست درباره اسباب نزول آیات كریمه قرآن سخنى گفته شود؛ مگر از طریق نقل و شنیدن از كسانى ‌كه شاهد نزول [[وحى]] بودند و نسبت به اسباب نزول آگاهى داشتند و درباره این دانش بحث و پژوهش كردند؛<ref> اسباب‌النزول، واحدى، ص 8‌؛ الاتقان، ج 1، ص‌ 66‌.</ref> مفسران اهل سنت سخن صحابیان شاهد نزول وحى را در حد سخنان پیامبر بالا بردند و در حكم حدیث مسند و مرفوع قرار دادند.<ref> معرفة علوم الحدیث، ص ‌37؛ مقدمه ابن‌الصلاح، ص‌ 46‌ـ‌47؛ تدریب‌الراوى، ج 1، ص‌ 192‌ـ‌193.</ref>
  
البته اين حكم، روايات ساير صحابيان را شامل نمى‌شود؛ مانند ابن ‌عباس كه از صحابيان خردسال بوده يا ابوهريره كه در سه سال پايان حيات پيامبر، اسلام آورده است و روايات آن‌ها حديث موقوف به ‌شمار مى‌آيد<ref> مقدمه ابن‌الصلاح، ص‌ 47.</ref>؛ همچنين سيوطى روايات منقول از تابعان را [[حديث]] مرفوعِ مرسل شمرده است كه در ‌صورت برخوردارى از دو شرط قابل پذيرش است: نخست اين ‌كه سند آن تا فرد تابعى صحيح باشد و دوم آن كه آن تابعى از پيشوايان در تفسير باشد كه تفسير خود را از صحابيان گرفته‌اند؛ مانند مجاهد، عكرمه و سعيد بن جبير يا آن كه آن روايت با روايت مرسل ديگرى تقويت شود.<ref> الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 67‌.</ref>
+
البته این حكم، روایات سایر صحابیان را شامل نمى‌شود؛ مانند ابن ‌عباس كه از صحابیان خردسال بوده یا ابوهریره كه در سه سال پایان حیات پیامبر، اسلام آورده است و روایات آن‌ها حدیث موقوف به ‌شمار مى‌آید<ref> مقدمه ابن‌الصلاح، ص‌ 47.</ref>؛ همچنین سیوطى روایات منقول از تابعان را [[حدیث]] مرفوعِ مرسل شمرده است كه در ‌صورت برخوردارى از دو شرط قابل پذیرش است: نخست این ‌كه سند آن تا فرد تابعى صحیح باشد و دوم آن كه آن تابعى از پیشوایان در تفسیر باشد كه تفسیر خود را از صحابیان گرفته‌اند؛ مانند مجاهد، عكرمه و سعید بن جبیر یا آن كه آن روایت با روایت مرسل دیگرى تقویت شود.<ref> الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 67‌.</ref>
  
در مقابل اين نظر، برخى نيز نگاه خوش‌بينانه‌اى به روايات اسباب نزول نداشته، اعتبار آن‌ها را رد كرده‌اند؛ علامه طباطبايى با اين‌كه معتقد است دانستن اسباب نزول تا اندازه‌اى انسان را از مورد نزول و مضمون آيات آگاه و روشن مى‌كند؛<ref> قرآن در اسلام، ص‌ 118.</ref> اما روايات موجود اسباب نزول را فاقد اعتبار كافى مى‌داند.
+
در مقابل این نظر، برخى نیز نگاه خوش‌بینانه‌اى به روایات اسباب نزول نداشته، اعتبار آن‌ها را رد كرده‌اند؛ علامه طباطبایى با این‌كه معتقد است دانستن اسباب نزول تا اندازه‌اى انسان را از مورد نزول و مضمون آیات آگاه و روشن مى‌كند؛<ref> قرآن در اسلام، ص‌ 118.</ref> اما روایات موجود اسباب نزول را فاقد اعتبار كافى مى‌داند.
  
وى مى‌گويد: تتبع اين روايات و تأمل كافى در اطراف آن‌ها انسان را نسبت به آن‌ها بدبين مى‌كند؛ زيرا اولاً از سياق بسيارى از آن‌ها پيدا است كه راوى ارتباط نزول آيه با حادثه را به ‌صورت مشافهه و دريافت و حفظ بدست نياورده بلكه قصه را حكايت مى‌كند؛ سپس آياتى را كه از جهت معنا با قصه مناسب است به قصه ارتباط مى‌دهد؛ بنابراين سبب نزول موجود در روايات، نظرى و اجتهادى است نه سبب نزول كه از راه مشاهده و ضبط بدست آمده باشد.
+
وى مى‌گوید: تتبع این روایات و تأمل كافى در اطراف آن‌ها انسان را نسبت به آن‌ها بدبین مى‌كند؛ زیرا اولاً از سیاق بسیارى از آن‌ها پیدا است كه راوى ارتباط نزول آیه با حادثه را به ‌صورت مشافهه و دریافت و حفظ بدست نیاورده بلكه قصه را حكایت مى‌كند؛ سپس آیاتى را كه از جهت معنا با قصه مناسب است به قصه ارتباط مى‌دهد؛ بنابراین سبب نزول موجود در روایات، نظرى و اجتهادى است نه سبب نزول كه از راه مشاهده و ضبط بدست آمده باشد.
  
شاهد آن هم وجود روايات متناقض و متفاوت در ذيل يك آيه است كه نمى‌توان همه را به عنوان سبب نزول پذيرفت. ثانياً منع كتابت [[حديث]] از ‌طرف مقام خلافت در صدر اسلام كه تا پايان قرن اول هجرى ادامه داشت راه نقل به معنا را بيش از حد ضرورت براى راويان باز ‌كرد و تغييرات ناچيز كه در هر مرتبه نقل روايت پيش مى‌آمد كم‌كم روى هم تراكم نموده گاهى اصل حادثه را كاملاً دگرگون مى‌كرد؛ بنابراين با تحقق چنين احتمالاتى روايات اسباب نزول اعتبار خود را از دست خواهد داد؛ به ‌طورى كه حتى صحيح بودن خبر از جهت سند نيز سودى نمى‌بخشد.<ref> قرآن در اسلام، ص‌ 118‌ـ‌119.</ref>
+
شاهد آن هم وجود روایات متناقض و متفاوت در ذیل یك آیه است كه نمى‌توان همه را به عنوان سبب نزول پذیرفت. ثانیاً منع كتابت [[حدیث]] از ‌طرف مقام خلافت در صدر اسلام كه تا پایان قرن اول هجرى ادامه داشت راه نقل به معنا را بیش از حد ضرورت براى راویان باز ‌كرد و تغییرات ناچیز كه در هر مرتبه نقل روایت پیش مى‌آمد كم‌كم روى هم تراكم نموده گاهى اصل حادثه را كاملاً دگرگون مى‌كرد؛ بنابراین با تحقق چنین احتمالاتى روایات اسباب نزول اعتبار خود را از دست خواهد داد؛ به ‌طورى كه حتى صحیح بودن خبر از جهت سند نیز سودى نمى‌بخشد.<ref> قرآن در اسلام، ص‌ 118‌ـ‌119.</ref>
  
ايشان همچنين بر آن است كه روايات سبب نزولى كه متواتر يا قطعى نباشد تنها در ‌صورتى اعتبار خواهد داشت كه به تأييد آيه برسد؛ يعنى آن كه بر آيه عرضه شود و در ‌صورتى كه مضمون آيه و قراين موجود در آن با روايت سازگار بود به آن اعتماد شود و در هر صورت مقاصد عاليه [[قرآن]] مجيد در استفاده خود از آيات كريمه قرآن نيازى قابل توجه يا هيچ نيازى به روايات اسباب نزول ندارد.<ref> همان، ص‌ 119‌ـ‌120.</ref>
+
ایشان همچنین بر آن است كه روایات سبب نزولى كه متواتر یا قطعى نباشد تنها در ‌صورتى اعتبار خواهد داشت كه به تأیید آیه برسد؛ یعنى آن كه بر آیه عرضه شود و در ‌صورتى كه مضمون آیه و قراین موجود در آن با روایت سازگار بود به آن اعتماد شود و در هر صورت مقاصد عالیه [[قرآن]] مجید در استفاده خود از آیات كریمه قرآن نیازى قابل توجه یا هیچ نیازى به روایات اسباب نزول ندارد.<ref> همان، ص‌ 119‌ـ‌120.</ref>
  
برخى ديگر از محققان روشى ميانه اتخاذ كرده، با تأكيد بر نقش روايات اسباب نزول در فهم و تفسير صحيح‌تر آيات معتقدند كه راه اثبات درستى و اعتبار روايات اسباب نزول تنها موثق بودن رجال سند آن‌ها نيست بلكه افزون بر آن از راه‌هايى ديگر مانند تواتر تاريخى يا همراهى با قراين معتبر مانند تناسب و هماهنگى با مفاد آيات كريمه نيز مى‌توان به درستى آن‌ها پى برد.
+
برخى دیگر از محققان روشى میانه اتخاذ كرده، با تأكید بر نقش روایات اسباب نزول در فهم و تفسیر صحیح‌تر آیات معتقدند كه راه اثبات درستى و اعتبار روایات اسباب نزول تنها موثق بودن رجال سند آن‌ها نیست بلكه افزون بر آن از راه‌هایى دیگر مانند تواتر تاریخى یا همراهى با قراین معتبر مانند تناسب و هماهنگى با مفاد آیات كریمه نیز مى‌توان به درستى آن‌ها پى برد.
  
از نظر اين گروه مجموع روايات اسباب نزول در سه دسته جاى مى‌گيرد: يك دسته رواياتى كه درستى و اعتبار آن‌ها قطعى است و با دليل معتبر ثابت شده است. دسته ديگر رواياتى كه نادرستى و عدم اعتبار آن‌ها قطعى و مسلم است و دسته سوم رواياتى است كه بر نادرستى يا درستى آن‌ها دليلى وجود ندارد.
+
از نظر این گروه مجموع روایات اسباب نزول در سه دسته جاى مى‌گیرد: یك دسته روایاتى كه درستى و اعتبار آن‌ها قطعى است و با دلیل معتبر ثابت شده است. دسته دیگر روایاتى كه نادرستى و عدم اعتبار آن‌ها قطعى و مسلم است و دسته سوم روایاتى است كه بر نادرستى یا درستى آن‌ها دلیلى وجود ندارد.
  
در تفسير آيات كريمه، دسته اول از روايات مورد استناد قرار مى‌گيرد و دسته دوم بايد ناديده گرفته شود و در مورد دسته سوم از روايات، مفسر مى‌تواند هم با در نظر گرفتن روايات سبب نزول مفاد آيات را تبيين كند و هم با قطع نظر از آن؛ ولى از اسناد هر يك از اين دو به خداى متعال بايد خوددارى كند و مفهوم مشترك ميان آن دو را به عنوان مفاد قطعى آيه مطرح سازد.<ref> روش‌شناسى تفسير، ص‌ 162‌ـ‌163.</ref>
+
در تفسیر آیات كریمه، دسته اول از روایات مورد استناد قرار مى‌گیرد و دسته دوم باید نادیده گرفته شود و در مورد دسته سوم از روایات، مفسر مى‌تواند هم با در نظر گرفتن روایات سبب نزول مفاد آیات را تبیین كند و هم با قطع نظر از آن؛ ولى از اسناد هر یك از این دو به خداى متعال باید خوددارى كند و مفهوم مشترك میان آن دو را به عنوان مفاد قطعى آیه مطرح سازد.<ref> روش‌شناسى تفسیر، ص‌ 162‌ـ‌163.</ref>
  
اين نظر با نظر اول ـ كه از سيوطى نقل شد ـ تفاوت روشنى ندارد؛ اما در مقام برخورد با روايات اسباب نزول كاملا با آن متفاوت است و هرگز در پذيرش روايات، صحت سند را ملاك حقيقى و اصلى قرار ‌نمى‌دهد و به نقد متن روايات و سازگارى با متن آيات نيز توجه جدى دارد.
+
این نظر با نظر اول ـ كه از سیوطى نقل شد ـ تفاوت روشنى ندارد؛ اما در مقام برخورد با روایات اسباب نزول كاملا با آن متفاوت است و هرگز در پذیرش روایات، صحت سند را ملاك حقیقى و اصلى قرار ‌نمى‌دهد و به نقد متن روایات و سازگارى با متن آیات نیز توجه جدى دارد.
  
'''شمار روايات اسباب نزول:'''
+
'''شمار روایات اسباب نزول:'''
  
جعبرى در يك تقسيم‌بندى آيات قرآن را دو دسته دانسته است: يك دسته كه بيشتر آيات [[قرآن]] را تشكيل مى‌دهد، بى‌آن كه سبب خاصى داشته باشد، نازل شده است و دسته ديگر سبب خاص دارد؛ يعنى به دنبال رويداد يا در پاسخ پرسشى نازل شده است.<ref> الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 61‌؛ مناهل‌العرفان، ج‌ 1، ص 83‌.</ref>
+
جعبرى در یك تقسیم‌بندى آیات قرآن را دو دسته دانسته است: یك دسته كه بیشتر آیات [[قرآن]] را تشكیل مى‌دهد، بى‌آن كه سبب خاصى داشته باشد، نازل شده است و دسته دیگر سبب خاص دارد؛ یعنى به دنبال رویداد یا در پاسخ پرسشى نازل شده است.<ref> الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 61‌؛ مناهل‌العرفان، ج‌ 1، ص 83‌.</ref>
  
اين نظريه را برخى پژوهشگران پذيرفته و از دسته اول به «آيات داراى سبب نزول عام» و از دسته دوم به «آيات داراى سبب نزول خاص» تعبير كرده‌اند. به اعتقاد اين پژوهشگران همه آيات قرآن داراى سبب نزول اصلى و حقيقى است و آن هدايت انسان به ‌سوى كمال، تعالى و ايمان به خداوند است كه از آن به «سبب نزول عام» تعبير مى‌شود<ref> اسباب النزول، حجتى، ص‌ 19‌ـ‌20.</ref>؛ اما نظريه جعبرى مى‌تواند ناظر به روايات موجود اسباب نزول باشد و ما نمى‌توانيم به عنوان يك واقعيت مربوط به دوران 20 ساله نزول قرآن بپذيريم زيرا اين احتمال جدى و قوى است كه همه واحدهاى نزول ـ و نه هر يك از آيات ـ افزون بر سبب نزول عام، داراى سبب نزول خاص نيز بوده است؛ گرچه همه آن‌ها به ‌ويژه سبب نزول آيات و سور مكى براى ما نقل نشده است.
+
این نظریه را برخى پژوهشگران پذیرفته و از دسته اول به «آیات داراى سبب نزول عام» و از دسته دوم به «آیات داراى سبب نزول خاص» تعبیر كرده‌اند. به اعتقاد این پژوهشگران همه آیات قرآن داراى سبب نزول اصلى و حقیقى است و آن هدایت انسان به ‌سوى كمال، تعالى و ایمان به خداوند است كه از آن به «سبب نزول عام» تعبیر مى‌شود<ref> اسباب النزول، حجتى، ص‌ 19‌ـ‌20.</ref>؛ اما نظریه جعبرى مى‌تواند ناظر به روایات موجود اسباب نزول باشد و ما نمى‌توانیم به عنوان یك واقعیت مربوط به دوران 20 ساله نزول قرآن بپذیریم زیرا این احتمال جدى و قوى است كه همه واحدهاى نزول ـ و نه هر یك از آیات ـ افزون بر سبب نزول عام، داراى سبب نزول خاص نیز بوده است؛ گرچه همه آن‌ها به ‌ویژه سبب نزول آیات و سور مكى براى ما نقل نشده است.
  
سخن [[امام على]] عليه‌السلام: هيچ آيه‌اى نازل نشد مگر آن كه مى‌دانم درباره چه كسى نازل شده است،<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 257.</ref> همچنين مضمون آيات قرآن كه ناظر به حوادث خارجى و چالش‌هاى موجود ميان [[رسول ‌خدا]] صلى الله عليه و آله و مسلمانان از يك سو و مشركان از سوى ديگر است اين احتمال را تأييد مى‌كند.
+
سخن [[امام على]] علیه‌السلام: هیچ آیه‌اى نازل نشد مگر آن كه مى‌دانم درباره چه كسى نازل شده است،<ref> الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 257.</ref> همچنین مضمون آیات قرآن كه ناظر به حوادث خارجى و چالش‌هاى موجود میان [[رسول ‌خدا]] صلى الله علیه و آله و مسلمانان از یك سو و مشركان از سوى دیگر است این احتمال را تأیید مى‌كند.
  
مجموع روايات اسباب نزول به حدود 900 روايت مى‌رسد كه در ذيل حدود 600 آيه نقل شده است و بيش از نصف آن از صحابه است كه از ميان آن‌ها بيش از 300 روايت از ابن‌عباس نقل ‌شده و پس از وى بيشترين روايات به جابر بن عبدالله، انس ‌بن مالك، عايشه، عبدالله‌ بن مسعود، عبدالله‌بن عمر و ابوهريره تعلق دارد.<ref> درآمدى بر تاريخ گذارى قرآن، ص‌ 148.</ref>
+
مجموع روایات اسباب نزول به حدود 900 روایت مى‌رسد كه در ذیل حدود 600 آیه نقل شده است و بیش از نصف آن از صحابه است كه از میان آن‌ها بیش از 300 روایت از ابن‌عباس نقل ‌شده و پس از وى بیشترین روایات به جابر بن عبدالله، انس ‌بن مالك، عایشه، عبدالله‌ بن مسعود، عبدالله‌بن عمر و ابوهریره تعلق دارد.<ref> درآمدى بر تاریخ گذارى قرآن، ص‌ 148.</ref>
  
مفسرانى چون سيوطى از يك سو ساحت صحابه را از [[اجتهاد]] در بيان سبب نزول منزه دانستند و هر آن‌چه را كه از صحابيان نقل شده صحيح پنداشتند و از ديگر سو از كنار روايات صحابيان و تابعان بدون نقد دلالى و توجه به سازگارى يا ناسازگارى متن اين روايات با آيات و حتى بدون نقد جدى سندى، گذشته و غالب اين روايات را پذيرفتند.
+
مفسرانى چون سیوطى از یك سو ساحت صحابه را از [[اجتهاد]] در بیان سبب نزول منزه دانستند و هر آن‌چه را كه از صحابیان نقل شده صحیح پنداشتند و از دیگر سو از كنار روایات صحابیان و تابعان بدون نقد دلالى و توجه به سازگارى یا ناسازگارى متن این روایات با آیات و حتى بدون نقد جدى سندى، گذشته و غالب این روایات را پذیرفتند.
  
اين امر گاه سبب اظهار نظرهاى نادرست در اين موضوع شده است. تا آن جا كه مثلاً آيه‌ 85 [[سوره اسراء]]/17 «ويَسـَلونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن اَمرِ رَبّى وما اوتيتُم مِنَ العِلمِ اِلاّ قَليلا» را كه در سوره‌اى مكى است، به ‌دليل وجود روايتى از ابن ‌مسعود، مدنى دانستند و روايت صحيحى را كه ترمذى به نقل از ابن‌عباس آورده مبنى بر اين‌كه اين آيه در [[مكه]] و در پاسخ به مشركان آن‌جا نازل شده است را ناديده گرفتند؛ به ‌اين دليل كه ابن‌مسعود شاهد نزول [[وحى]] بوده ‌است؛<ref> الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 70.</ref> در ‌حالى ‌كه اين دو روايت صحيح به ‌گونه‌اى ديگر قابل جمع بود. (=>‌ همين مقاله: تكرار نزول)
+
این امر گاه سبب اظهار نظرهاى نادرست در این موضوع شده است. تا آن جا كه مثلاً آیه‌ 85 [[سوره اسراء]]/17 «ویَسـَلونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن اَمرِ رَبّى وما اوتیتُم مِنَ العِلمِ اِلاّ قَلیلا» را كه در سوره‌اى مكى است، به ‌دلیل وجود روایتى از ابن ‌مسعود، مدنى دانستند و روایت صحیحى را كه ترمذى به نقل از ابن‌عباس آورده مبنى بر این‌كه این آیه در [[مكه]] و در پاسخ به مشركان آن‌جا نازل شده است را نادیده گرفتند؛ به ‌این دلیل كه ابن‌مسعود شاهد نزول [[وحى]] بوده ‌است؛<ref> الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 70.</ref> در ‌حالى ‌كه این دو روایت صحیح به ‌گونه‌اى دیگر قابل جمع بود. (=>‌ همین مقاله: تكرار نزول)
  
'''فوايد اسباب نزول:'''
+
'''فواید اسباب نزول:'''
  
ترديد يا انكار نقش اسباب نزول در فهم و تفسير صحيح آيات از سوى برخى سبب شده تا مفسران فوايدى را براى اسباب نزول برشمارند. آن‌چه پيش‌تر از شاطبى درباره اهميت اسباب نزول نقل شد مشتمل بر اصلى‌ترين و مهم‌ترين فوايد اسباب نزول است كه در كلام ديگر دانشمندان نيز بر آن تأكيد و نمونه‌هاى فراوانى براى آن ذكر شده است. همزمان با شاطبى (م.‌790‌ ق) زركشى<ref> البرهان فى علوم القرآن، ج‌ 1، ص‌ 117.</ref> فوايد اسباب نزول را با تفصيل بيشتر مورد توجه قرار داد و 6‌ فايده براى آن به اين شرح برشمرد:
+
تردید یا انكار نقش اسباب نزول در فهم و تفسیر صحیح آیات از سوى برخى سبب شده تا مفسران فوایدى را براى اسباب نزول برشمارند. آن‌چه پیش‌تر از شاطبى درباره اهمیت اسباب نزول نقل شد مشتمل بر اصلى‌ترین و مهم‌ترین فواید اسباب نزول است كه در كلام دیگر دانشمندان نیز بر آن تأكید و نمونه‌هاى فراوانى براى آن ذكر شده است. همزمان با شاطبى (م.‌790‌ ق) زركشى<ref> البرهان فى علوم القرآن، ج‌ 1، ص‌ 117.</ref> فواید اسباب نزول را با تفصیل بیشتر مورد توجه قرار داد و 6‌ فایده براى آن به این شرح برشمرد:
  
# ‌شناخت حكمت و فلسفه تشريع احكام؛
+
# ‌شناخت حكمت و فلسفه تشریع احكام؛
  
 
# دفع توهم حصر؛
 
# دفع توهم حصر؛
  
# ‌تخصيص حكم به مورد سبب نزول نزد كسانى‌ كه احكام موجود در آيات را به همان مورد سبب تخصيص مى‌دهند؛
+
# ‌تخصیص حكم به مورد سبب نزول نزد كسانى‌ كه احكام موجود در آیات را به همان مورد سبب تخصیص مى‌دهند؛
  
# جايز نبودن تخصيص مورد سبب نزول؛
+
# جایز نبودن تخصیص مورد سبب نزول؛
  
# كمك به فهم صحيح آيه؛
+
# كمك به فهم صحیح آیه؛
  
# رفع اشكال و جلوگيرى از برداشت‌هاى ناصواب از آيه.
+
# رفع اشكال و جلوگیرى از برداشت‌هاى ناصواب از آیه.
  
از اين 6 فايده جز دو فايده اخير بقيه چندان قابل دفاع نبوده و مخدوش شده است. براى فايده يكم تنها يك نمونه ذيل آيه‌ 43 [[سوره نساء]]/4 بيان شده كه آن هم خود آيه مشتمل بر بيان [[حكمت]] و [[فلسفه]] تشريع حكم است.
+
از این 6 فایده جز دو فایده اخیر بقیه چندان قابل دفاع نبوده و مخدوش شده است. براى فایده یكم تنها یك نمونه ذیل آیه‌ 43 [[سوره نساء]]/4 بیان شده كه آن هم خود آیه مشتمل بر بیان [[حكمت]] و [[فلسفه]] تشریع حكم است.
  
«ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَقرَبوا الصَّلوةَ و اَنتُم سُكرى حَتّى تَعلَموا ما تَقولونَ».<ref> البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 117؛ مناهل‌العرفان، ج‌ 1، ص‌ 83‌.</ref> براى فايده دوم نيز تنها يك نمونه ذيل آيه‌ 145 [[سوره انعام]]/6 بيان شده است كه افزون بر عدم استناد به هيچ روايت شأن نزولى مصداقى از دو فايده اخير به ‌شمار مى‌آيد كه سبب نزول به فهم صحيح آيه كمك مى‌كند.<ref> همان؛ روش‌شناسى تفسير، ص‌ 148.</ref>
+
«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَقرَبوا الصَّلوةَ و اَنتُم سُكرى حَتّى تَعلَموا ما تَقولونَ».<ref> البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 117؛ مناهل‌العرفان، ج‌ 1، ص‌ 83‌.</ref> براى فایده دوم نیز تنها یك نمونه ذیل آیه‌ 145 [[سوره انعام]]/6 بیان شده است كه افزون بر عدم استناد به هیچ روایت شأن نزولى مصداقى از دو فایده اخیر به ‌شمار مى‌آید كه سبب نزول به فهم صحیح آیه كمك مى‌كند.<ref> همان؛ روش‌شناسى تفسیر، ص‌ 148.</ref>
  
فايده سوم نيز ـ با اين ملاحظه كه ديدگاه مورد اشاره را مفسران و فقها نپذيرفته‌اند ـ ثمره عملى ندارد. در مورد فايده چهارم نيز بايد گفت كه ارائه تصويرى روشن از اين فايده دشوار است و مشخص نيست كه غرض از ذكر تنها نمونه‌اى كه براى آن بيان شده چيست.<ref> پژوهش‌هاى قرآنى، ش 1، ص‌ 20؛ روش‌شناسى تفسير، ص‌ 147‌ـ‌148.</ref>
+
فایده سوم نیز ـ با این ملاحظه كه دیدگاه مورد اشاره را مفسران و فقها نپذیرفته‌اند ـ ثمره عملى ندارد. در مورد فایده چهارم نیز باید گفت كه ارائه تصویرى روشن از این فایده دشوار است و مشخص نیست كه غرض از ذكر تنها نمونه‌اى كه براى آن بیان شده چیست.<ref> پژوهش‌هاى قرآنى، ش 1، ص‌ 20؛ روش‌شناسى تفسیر، ص‌ 147‌ـ‌148.</ref>
  
اما مفسران براى دو فايده اخير نمونه‌هاى متعددى را نشان داده‌اند كه بدون توجه به ‌سبب نزول فهم درست آيه يا اصلا فهم آيه ممكن نبوده است؛ مثلاً عروة‌ بن زبير در فهم آيه‌ 158 [[سوره بقره]]/2 «اِنَّ الصَّفا والمَروةَ مِن شَعائِرِ اللّهِ فَمَن حَجَّ البَيتَ اَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَيهِ اَن يَطَّوَّفَ بِهِما» دچار خطا شد و گمان كرد كه در اعمال حج، سعى ميان صفا و مروه نه ‌تنها واجب نيست بلكه مباح است زيرا اين آيه مى‌گويد: عيبى ندارد كه حج‌گزار ميان آن دو [[طواف]] كند؛ اما عايشه با استناد به ‌سبب نزول آيه، فهم درست آيه را به او ارائه داد.<ref> مناهل‌العرفان، ج ‌1، ص‌ 83‌ـ‌84‌.</ref>
+
اما مفسران براى دو فایده اخیر نمونه‌هاى متعددى را نشان داده‌اند كه بدون توجه به ‌سبب نزول فهم درست آیه یا اصلا فهم آیه ممكن نبوده است؛ مثلاً عروة‌ بن زبیر در فهم آیه‌ 158 [[سوره بقره]]/2 «اِنَّ الصَّفا والمَروةَ مِن شَعائِرِ اللّهِ فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَن یَطَّوَّفَ بِهِما» دچار خطا شد و گمان كرد كه در اعمال حج، سعى میان صفا و مروه نه ‌تنها واجب نیست بلكه مباح است زیرا این آیه مى‌گوید: عیبى ندارد كه حج‌گزار میان آن دو [[طواف]] كند؛ اما عایشه با استناد به ‌سبب نزول آیه، فهم درست آیه را به او ارائه داد.<ref> مناهل‌العرفان، ج ‌1، ص‌ 83‌ـ‌84‌.</ref>
  
بر اساس روايات، اين آيه هنگامى نازل شد كه گروهى از مسلمانان در عمرة‌القضاء پنداشتند سعى ميان صفا و مروه جايز نيست و نمودى از شرك است؛ زيرا مشركان بر كوه صفا بتى به نام «اساف» و بر كوه مروه بتى به نام «نائله» نهاده بودند و ميان آن دو بت سعى مى‌كردند؛ از اين‌رو برخى مسلمانان از سعى ميان آن دو خوددارى كردند؛ اما اين آيه نازل شد و هر گونه اشكال و گناهى را در سعى ميان صفا و مروه نفى كرد.<ref> صحيح‌البخارى، ج‌ 6‌، ص‌ 60‌؛ جامع‌البيان، مج‌ 2، ج‌ 2، ص 63‌.</ref>
+
بر اساس روایات، این آیه هنگامى نازل شد كه گروهى از مسلمانان در عمرة‌القضاء پنداشتند سعى میان صفا و مروه جایز نیست و نمودى از شرك است؛ زیرا مشركان بر كوه صفا بتى به نام «اساف» و بر كوه مروه بتى به نام «نائله» نهاده بودند و میان آن دو بت سعى مى‌كردند؛ از این‌رو برخى مسلمانان از سعى میان آن دو خوددارى كردند؛ اما این آیه نازل شد و هر گونه اشكال و گناهى را در سعى میان صفا و مروه نفى كرد.<ref> صحیح‌البخارى، ج‌ 6‌، ص‌ 60‌؛ جامع‌البیان، مج‌ 2، ج‌ 2، ص 63‌.</ref>
  
همچنين شاطبى در كتاب خود الموافقات روايت مى‌كند كه چون عمر خواست قدامة ‌بن ‌مظعون كارگزار خود در بحرين را به جرم نوشيدن شراب تازيانه زند، وى با استناد به آيه‌ 93 [[سوره مائده]]/5 «لَيسَ عَلَى الَّذينَ ءامَنوا و عَمِلواالصّلِحـتِ جُناحٌ فيما ‌طَعِموا» گفت: اگر من خمر نوشيده باشم نمى‌توانى بر من حد جارى كنى؛ زيرا من در [[جنگ بدر]] شركت كردم و خداوند در مورد مؤمنانى كه عمل صالح انجام دهند، گناهى نمى‌بيند كه خمر بنوشند اما ابن‌عباس در آن مجلس با توجه به ‌سبب نزول، معناى درست آيه را به وى نماياند.<ref> الموافقات، ج‌ 3، ص‌ 203.</ref>
+
همچنین شاطبى در كتاب خود الموافقات روایت مى‌كند كه چون عمر خواست قدامة ‌بن ‌مظعون كارگزار خود در بحرین را به جرم نوشیدن شراب تازیانه زند، وى با استناد به آیه‌ 93 [[سوره مائده]]/5 «لَیسَ عَلَى الَّذینَ ءامَنوا و عَمِلواالصّلِحـتِ جُناحٌ فیما ‌طَعِموا» گفت: اگر من خمر نوشیده باشم نمى‌توانى بر من حد جارى كنى؛ زیرا من در [[جنگ بدر]] شركت كردم و خداوند در مورد مؤمنانى كه عمل صالح انجام دهند، گناهى نمى‌بیند كه خمر بنوشند اما ابن‌عباس در آن مجلس با توجه به ‌سبب نزول، معناى درست آیه را به وى نمایاند.<ref> الموافقات، ج‌ 3، ص‌ 203.</ref>
  
گروهى از اهل شام نيز همين خطا را مرتكب شده، با استناد به آيه گذشته نوشيدن خمر را [[حلال]] شمردند؛ اما عمر با اشاره و مشورت صحابه آنان را در فهم نادرست آيه تكذيب كرد. درباره سبب نزول اين آيه روايت شده كه چون شراب و قمار حرام شد، صحابه به [[رسول خدا]] صلى الله عليه و آله گفتند: حالِ برادران ما كه در گذشته خمر نوشيدند و از مال بدست آمده از راه قمار خوردند و اكنون از دنيا رفته‌اند چگونه خواهد بود؟ اين آيه در پاسخ آن‌ها نازل شد و بيان داشت: كسانى‌ كه پيش از تحريم خمر و قمار از آن خورده‌اند در ‌صورتى كه مؤمن بوده و عمل صالح انجام داده باشند، باكى نيست.<ref> مجمع‌البيان، ج‌ 3، ص‌ 372.</ref>
+
گروهى از اهل شام نیز همین خطا را مرتكب شده، با استناد به آیه گذشته نوشیدن خمر را [[حلال]] شمردند؛ اما عمر با اشاره و مشورت صحابه آنان را در فهم نادرست آیه تكذیب كرد. درباره سبب نزول این آیه روایت شده كه چون شراب و قمار حرام شد، صحابه به [[رسول خدا]] صلى الله علیه و آله گفتند: حالِ برادران ما كه در گذشته خمر نوشیدند و از مال بدست آمده از راه قمار خوردند و اكنون از دنیا رفته‌اند چگونه خواهد بود؟ این آیه در پاسخ آن‌ها نازل شد و بیان داشت: كسانى‌ كه پیش از تحریم خمر و قمار از آن خورده‌اند در ‌صورتى كه مؤمن بوده و عمل صالح انجام داده باشند، باكى نیست.<ref> مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 372.</ref>
  
آيه ‌104 [[سوره بقره]]/2 نيز از آياتى است كه بدون آگاهى از سبب نزول، فهم آن ممكن نيست: «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا لاتَقولوا رعِنا وقولوا انظُرنا» در اين آيه از مؤمنان خواسته شده كه به ‌جاى واژه «راعنا»، «انظرنا» بگويند؛ در ‌حالى ‌كه اين دو واژه معنايى نزديك به هم دارد و مشخص نيست چرا نبايد راعنا بگويند؛ اما سبب نزول، اين ابهام را از آيه مى‌زدايد.<ref> پژوهش‌هاى قرآنى، ش 1، ص‌ 47‌ـ‌48.</ref>
+
آیه ‌104 [[سوره بقره]]/2 نیز از آیاتى است كه بدون آگاهى از سبب نزول، فهم آن ممكن نیست: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَقولوا رعِنا وقولوا انظُرنا» در این آیه از مؤمنان خواسته شده كه به ‌جاى واژه «راعنا»، «انظرنا» بگویند؛ در ‌حالى ‌كه این دو واژه معنایى نزدیك به هم دارد و مشخص نیست چرا نباید راعنا بگویند؛ اما سبب نزول، این ابهام را از آیه مى‌زداید.<ref> پژوهش‌هاى قرآنى، ش 1، ص‌ 47‌ـ‌48.</ref>
  
سيوطى از فايده ديگرى با عنوان تفسير نام‌هاى مبهم و شناخت كسانى‌ كه آيه يا آياتى از [[قرآن]] درباره آن‌ها نازل شده ياد‌ كرده است.<ref> الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 63‌.</ref> آشنايى با صحابيانى كه آياتى از قرآن درباره آنان نازل شده و مى‌تواند ملاك داورى‌هاى بعدى درباره آن‌ها و نيز ملاك گرايش به آن‌ها، تبعيت از آن‌ها و رد يا قبول سخن آن‌ها قرار گيرد، تنها از ره‌گذر روايات اسباب نزول ميسر است؛ مثلاً وقتى روايتى بيان كند كه آيه ‌6 [[سوره حجرات]]/49 «ياَيُّهَا الَّذينَ ءامَنوا اِن جاءَكُم فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَيَّنوا‌...».
+
سیوطى از فایده دیگرى با عنوان تفسیر نام‌هاى مبهم و شناخت كسانى‌ كه آیه یا آیاتى از [[قرآن]] درباره آن‌ها نازل شده یاد‌ كرده است.<ref> الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 63‌.</ref> آشنایى با صحابیانى كه آیاتى از قرآن درباره آنان نازل شده و مى‌تواند ملاك داورى‌هاى بعدى درباره آن‌ها و نیز ملاك گرایش به آن‌ها، تبعیت از آن‌ها و رد یا قبول سخن آن‌ها قرار گیرد، تنها از ره‌گذر روایات اسباب نزول میسر است؛ مثلاً وقتى روایتى بیان كند كه آیه ‌6 [[سوره حجرات]]/49 «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن جاءَكُم فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنوا‌...».
  
درباره وليد ‌بن عقبة ‌بن ابى‌معيط نازل شده است،<ref> اسباب النزول، واحدى، ص‌ 219.</ref> افزون بر اين ‌كه قاعده عدالت همه صحابيان مخدوش مى‌شود، وليد نيز فردى فاسق معرفى مى‌شود كه درباره پذيرش ديگر روايات احتمالى او نيز بايد احتياط كرد و هرگز در شمار صحابيانى قرار نمى‌گيرد كه به پيروى از آن‌ها تشويق و سفارش شده است ([[سوره توبه]]/9، 100)؛ همچنين اين روايات اسباب نزول است كه اهل ‌بيت پيامبر در آيه‌ 33 [[سوره احزاب]]/33 را به ما مى‌شناساند كه خداوند اراده كرده است هر نوع پليدى را از آنان بزدايد: «اِنَّما يُريدُ اللّهُ لِيُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَيتِ و يُطَهِّرَكُم تَطهيرا».
+
درباره ولید ‌بن عقبة ‌بن ابى‌معیط نازل شده است،<ref> اسباب النزول، واحدى، ص‌ 219.</ref> افزون بر این ‌كه قاعده عدالت همه صحابیان مخدوش مى‌شود، ولید نیز فردى فاسق معرفى مى‌شود كه درباره پذیرش دیگر روایات احتمالى او نیز باید احتیاط كرد و هرگز در شمار صحابیانى قرار نمى‌گیرد كه به پیروى از آن‌ها تشویق و سفارش شده است ([[سوره توبه]]/9، 100)؛ همچنین این روایات اسباب نزول است كه اهل ‌بیت پیامبر در آیه‌ 33 [[سوره احزاب]]/33 را به ما مى‌شناساند كه خداوند اراده كرده است هر نوع پلیدى را از آنان بزداید: «اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ و یُطَهِّرَكُم تَطهیرا».
  
در اين آيه اهل بيت پيامبر ـ كه روايات فراوانى آنان را [[امام على]] عليه‌السلام، [[حضرت فاطمه]] عليهاالسلام و دو فرزندشان [[امام حسن]] و [[امام حسين]] عليهماالسلام مى‌داند<ref> جامع‌البيان، مج‌ 12، ج‌ 22، ص‌ 9؛ تفسير ابن ‌كثير، ج‌ 3، ص‌ 492؛ الدرالمنثور، ج‌ 6‌، ص‌ 603‌.</ref> ـ برخوردار از مرتبه‌اى غيرقابل مقايسه با ديگر صحابيان معرفى شده‌اند.
+
در این آیه اهل بیت پیامبر ـ كه روایات فراوانى آنان را [[امام على]] علیه‌السلام، [[حضرت فاطمه]] علیهاالسلام و دو فرزندشان [[امام حسن]] و [[امام حسین]] علیهماالسلام مى‌داند<ref> جامع‌البیان، مج‌ 12، ج‌ 22، ص‌ 9؛ تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 3، ص‌ 492؛ الدرالمنثور، ج‌ 6‌، ص‌ 603‌.</ref> ـ برخوردار از مرتبه‌اى غیرقابل مقایسه با دیگر صحابیان معرفى شده‌اند.
  
زرقانى يكى ديگر از فوايد آشنايى با اسباب نزول را آسان شدن حفظ و هموار شدن فهم آيات و در نتيجه تثبيت آيات قرآنى در ذهن خواننده و فراگيرنده آيات قرآن مى‌داند زيرا آشنايى با آن‌ها سبب مى‌شود كه [[احكام]] و معارف [[قرآن]] با حوادث، اشخاص، زمان‌ها و مكان‌ها گره خورد و براى نقش بستن آيات در ذهن انگيزه ايجاد كند؛ سپس بر اساس قاعده تداعى معانى اين داستان‌هاى نزول سبب يادآورى سريع و آسان آيات مى‌شود؛<ref> مناهل العرفان، ج‌ 1، ص‌ 86‌.</ref> همچنان‌ كه معلمان [[قرآن]] نيز با بهره‌گيرى از روايات اسباب نزول بهتر و راحت‌تر مى‌توانند معارف آيات را به متعلمان منتقل كنند.<ref> دراسات فى علوم القرآن، ص‌ 164‌ـ‌165.</ref>
+
زرقانى یكى دیگر از فواید آشنایى با اسباب نزول را آسان شدن حفظ و هموار شدن فهم آیات و در نتیجه تثبیت آیات قرآنى در ذهن خواننده و فراگیرنده آیات قرآن مى‌داند زیرا آشنایى با آن‌ها سبب مى‌شود كه [[احكام]] و معارف [[قرآن]] با حوادث، اشخاص، زمان‌ها و مكان‌ها گره خورد و براى نقش بستن آیات در ذهن انگیزه ایجاد كند؛ سپس بر اساس قاعده تداعى معانى این داستان‌هاى نزول سبب یادآورى سریع و آسان آیات مى‌شود؛<ref> مناهل العرفان، ج‌ 1، ص‌ 86‌.</ref> همچنان‌ كه معلمان [[قرآن]] نیز با بهره‌گیرى از روایات اسباب نزول بهتر و راحت‌تر مى‌توانند معارف آیات را به متعلمان منتقل كنند.<ref> دراسات فى علوم القرآن، ص‌ 164‌ـ‌165.</ref>
  
اين فايده مى‌تواند توجيهى باشد براى مفسرانى كه بدون هر گونه سخت‌گيرى و با تسامح به نقل گسترده روايات اسباب نزول در تفاسير خود پرداخته‌اند.
+
این فایده مى‌تواند توجیهى باشد براى مفسرانى كه بدون هر گونه سخت‌گیرى و با تسامح به نقل گسترده روایات اسباب نزول در تفاسیر خود پرداخته‌اند.
  
برخى معاصران براى اسباب نزول تا 19 فايده برشمرده‌اند كه به جز موارد ياد ‌شده، اين فوايد را ذكر كرده‌اند: كمك به اتصالِ بخشى از كلام خدا به بخش ديگر، تناسب آيه با سياق، ادراك ويژگى‌هاى بلاغى آيات، شناخت وجود يا عدم نسخ، آسانى تفسير مأثور با علم به ‌سبب نزول، محافظت از ذكر حوادث تاريخى و زندگى پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله، معرفى الگوهايى كه بتوان آن را اسوه قرار داد، شناخت بيشتر آيه [[قرآن]] يا [[حديث]] پيامبر، هم‌زيستى با آيات، نشان دادن نزول تدريجى آيات، كمك به برانگيختن توجه دانش‌پژوهان و نيز تأكيدى بر دروغ بودن كذب ادعاى كسانى‌ كه قرآن را افسانه پيشينيان مى‌پندارند.<ref> علم اسباب‌النزول، ص‌ 71‌ـ‌99.</ref>
+
برخى معاصران براى اسباب نزول تا 19 فایده برشمرده‌اند كه به جز موارد یاد ‌شده، این فواید را ذكر كرده‌اند: كمك به اتصالِ بخشى از كلام خدا به بخش دیگر، تناسب آیه با سیاق، ادراك ویژگى‌هاى بلاغى آیات، شناخت وجود یا عدم نسخ، آسانى تفسیر مأثور با علم به ‌سبب نزول، محافظت از ذكر حوادث تاریخى و زندگى پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله، معرفى الگوهایى كه بتوان آن را اسوه قرار داد، شناخت بیشتر آیه [[قرآن]] یا [[حدیث]] پیامبر، هم‌زیستى با آیات، نشان دادن نزول تدریجى آیات، كمك به برانگیختن توجه دانش‌پژوهان و نیز تأكیدى بر دروغ بودن كذب ادعاى كسانى‌ كه قرآن را افسانه پیشینیان مى‌پندارند.<ref> علم اسباب‌النزول، ص‌ 71‌ـ‌99.</ref>
  
 
==پانویس ==
 
==پانویس ==
سطر ۱۷۲: سطر ۱۷۲:
  
  
(22)‌. كشف الظنون، ج‌ 1، ص‌ 76؛ هدية العارفين، ج‌ 1، ص‌ 521.
+
(22)‌. كشف الظنون، ج‌ 1، ص‌ 76؛ هدیة العارفین، ج‌ 1، ص‌ 521.
  
  

نسخهٔ ‏۲۲ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۸:۴۱

یكى از دانش‌هاى قرآنى، درباره پرسش‌ها و رویدادهاى زمینه‌ساز نزول آیات و سوره‌هاى قرآن.

اسباب نزول از دانش‌هاى وابسته به قرآن ‌كریم و از شاخه‌هاى علوم قرآنى است كه درباره زمینه‌ها و مقتضیات نزول آیات و سوره‌هاى قرآن بحث مى‌كند. این دانش از زمان نزول قرآن كریم تاكنون همواره مورد توجه و اهتمام مفسران بوده است. گرچه اصطلاح اسباب نزول اصطلاحى قرآنى نیست و گویا نخستین بار واحدى نیشابورى آن را بكار برده است؛ اما هر ‌یك از دو واژه «اسباب» و «نزول» بارها در قرآن به معانى مختلفى بكار رفته است.

نزول به ‌معناى فرود آمدن است درباره امورى مانند: آفرینش لباس، آهن، چهارپایان، بارش ‌باران، فروفرستادن عذاب، نزول قرآن بر پیامبر و‌... بكار رفته است.[۱] در اصطلاح اسباب نزول، معناى اخیر مراد است. اسباب نیز جمع سبب است و به معانى گوناگونى در قرآن استعمال شده است؛ همچون: ریسمان (سوره حج/22،15)، درهاى آسمان یا نواحى آن (سوره مؤمن/40، 36؛ ص/38، 10)، راه و منزل (سوره كهف/18، 92) و علم (سوره كهف/18،84)،[۲] راه‌هاى عروج به آسمان (اسباب ‌السماء)، مودت و پیوند. (سوره بقره/2، 166)[۳]؛ اما بعید نیست كه سبب در ابتدا به ‌معناى ریسمان محكم و بلندى بوده كه با آن از جایى بالا یا پایین مى‌روند[۴] و معانى دیگر كاربردهاى مجازى و استعارى آن است.

به هر روى در نگاه مفسران به ‌ویژه مفسران متأخر سبب نزول عبارت است از هر رویداد یا پرسشى در زمان پیامبر صلى الله علیه و آله كه به اقتضاى آن آیه یا آیاتى از قرآن همزمان، یا در پى آن نازل شده است.[۵]

این تعریف از اسباب نزول با اندكى تغییر و احیاناً با افزودن قید یا قیودى مورد پذیرش همه مفسران قرار گرفته است. قید «وقوع در زمان پیامبر» مهم‌ترین قیدى است كه مفسران در تعریف اسباب نزول بدان توجه كرده‌اند تا بر اساس آن، حوادثى كه پیش از اسلام رخ داده و آیاتى از قرآن به آن حوادث اشاره دارد. از دایره اسباب نزول خارج شود بر همین اساس سیوطى بر واحدى خرده گرفته است كه چرا وى داستان اصحاب فیل را به عنوان «سبب نزول» سوره فیل نقل كرده است[۶] یا علل و اسباب خُلَّت حضرت ابراهیم علیه‌السلام را سبب نزول آیه‌ 125 سوره نساء/4 «واتَّخَذَاللّهُ اِبرهیمَ خَلیلا» دانسته است.

البته اشكال سیوطى بر واحدى از روى دقت نبوده است؛ زیرا واحدى هرگز این دو روایت را سبب نزول دو آیه مورد اشاره ندانسته بلكه به مناسبت آن را نقل كرده است.[۷] به ‌هر حال، تعریف اسباب نزول روشن است و حوادثى كه پیش از اسلام یا پس از نزول آیات قرآن رخ داده و گزارش آن در روایات اسباب نزول آمده، اسباب نزول آیات به ‌شمار نمى‌آید.

برخى محققان معاصر درباره این دست روایات اصطلاح «شأن نزول» بكار برده‌اند. از نظر این پژوهشگران، «شأن نزول» عبارت است از همه اشخاص یا حوادثى كه قبل از عصر نزول قرآن یا معاصر با نزول قرآن بوده و آیه یا آیاتى از قرآن درباره آن نازل شده است؛ همچنین در مورد اشخاص یا حوادثى كه پس از نزول آیات قرآن بوده و آیاتى از قرآن بر آن‌ها تطبیق داده شده نیز شأن نزول صادق است؛ در ‌حالى ‌كه «سبب نزول» تنها به پیش‌آمدهایى گفته مى‌شود كه در پى آن آیه یا آیاتى نازل شده ‌است.[۸]

باید توجه داشت كه اصطلاح «شأن نزول» در برخى از تفاسیر و كتاب‌هاى علوم قرآنى معاصر و اغلب فارسى بكار رفته[۹] و گاه با سبب نزول مرادف دانسته شده است.[۱۰] گویا منشأ جعل و رواج این پراكنده واژه شأن در پاره‌اى از تفاسیر، به ‌ویژه تفاسیر فارسى، مانند: كشف‌الاسرار میبدى[۱۱] و روض‌الجنان ابوالفتوح رازى[۱۲] و نیز كاربرد عبارت «فنزلت فى‌...» در بسیارى از روایات اسباب نزول بوده است. (=>‌همین مقاله: الفاظ دال بر ‌سبب ‌نزول)

اصطلاح «اسباب نزول» اصطلاحى مستحدث است كه سابقه آن حدوداً به قرن چهارم و پنجم هجرى مى‌رسد و پس از واحدى بود كه این اصطلاح رایج و فراگیر شد؛ در ‌حالى ‌كه پیش‌تر از آن و هم به ‌صورت پراكنده بعد از آن، گاه اصطلاح «التنزیل» بكار مى‌رفته و كتاب‌هایى نیز عنوان التنزیل به خود گرفته است.[۱۳]

واژه تنزیل در روایاتى از پیامبر صلى الله علیه و آله، اهل‌بیت علیهم‌السلام و صحابه دیده مى‌شود كه در مقابل تأویل بكار مى‌رفته و مراد از آن مورد نزول بوده است، یعنى معناى ظاهرى آیه.

مورد نزول آیه مى‌تواند حادثه و واقعه‌اى خاص باشد كه در این صورت به آن سبب نزول گفته مى‌شود؛ بنابراین مورد نزول (تنزیل) اعم از سبب نزول است.[۱۴] همچنین در برخى تعابیر به تنزیل «ظهر» نیز گفته مى‌شود؛ در مقابل بطن و مراد از ظهر نیز مورد نزول و اعم از سبب نزول است.[۱۵]

پیشینه نگارش در اسباب ‌نزول:

در موضوع اسباب نزول نگاشته‌هاى فراوانى به ‌صورت مستقل یا در ضمن كتب علوم قرآنى به ما رسیده است. معروف است كه نخستین اثر در این زمینه از على ‌بن مدینى (م.234‌ ق) شیخ بخارى بوده و مشهورترین كتاب از على ‌بن احمد واحدى نیشابورى (م.‌468‌ ق) است(16)؛ اما ابن ‌ندیم در فهرست خود از دو كتاب دیگر پیش از این دو خبر داده كه درباره نزول قرآن تألیف شده است: یكى كتاب نزول‌القرآن ابن‌عباس به روایت عكرمه بربرى (م.104‌ ق) و دیگرى نزول القرآن حسن ‌بن ‌ابى ‌الحسن یسار بصرى (م.‌110‌ ق)

مهم‌ترین كتاب‌هایى كه پس از على ‌بن مدینى تألیف شده از این قرار است:

  1. اسباب النزول تألیف عبدالرحمن‌ بن محمد معروف به مطرف اندلسى (م.‌402‌ ق)؛ از این كتاب با عنوان القصص والاسباب التى نزل من اجلها القرآن نیز یاد ‌شده[۱۶] و ترجمه فارسى آن از ابونصر سیف‌الدین احمد اسبر تكینى است.[۱۷]
  1. ‌الشمول فى اسباب‌النزول از احمد ‌بن ‌عمر قطیعى (م.‌563‌ ق)[۱۸]
  1. اسباب‌النزول از محمد بن اسعد قرافى (م.‌567‌ ق).
  1. اسباب النزول از قطب الدین راوندى (م.573‌ ق)[۱۹]
  1. الاسباب والنزول على مذهب آل‌الرسول از ابوجعفر محمد ‌بن على ‌بن شهر آشوب (م.588‌ ق)[۲۰]
  1. اسباب النزول از ابن‌جوزى (م.597‌ ق)(22)
  1. یتیمة الدرر فى النزول و آیات‌السور از ابوعبدالله موصلى (م.656 ق)
  1. ‌التبیان فى نزول‌القرآن از تقى‌الدین احمد معروف به ابن‌تیمیه (م.728‌ ق) این كتاب با ‌عنوان العلم به اسباب النزول به چاپ رسیده است.
  1. اسباب‌النزول از برهان الدین جعبرى (م.732‌ ق)
  1. اسباب النزول از ابن ‌حجر عسقلانى (م.852‌ ق)[۲۱] كه با عنوان العجاب فى الاسباب به چاپ رسیده است.
  1. ‌مددالرحمن فى اسباب نزول القرآن از زین‌الدین مقدسى معروف به خلیلى (م.876‌ ق)
  1. ‌لباب النقول فى اسباب النزول از جلال‌الدین سیوطى (م.911‌ ق)

پس از سیوطى نیز كتب متعدد دیگرى نگاشته شد كه بیشتر این كتاب‌ها از آنِ معاصران است. آنچه در این كتاب‌ها مورد توجه مؤلفان آن‌ها بوده، گردآورى روایاتى است كه بیان‌گر سبب نزول آیات قرآن است.

مرعشلى از چند كتاب دیگر اسباب نزولى نیز یاد ‌كرده است كه ارتباط آن با اسباب نزول براى ما روشن نیست.(24) علاوه بر كتاب‌هاى مستقلى كه در باب اسباب نزول نگاشته شده، تفاسیر قرآن نیز از همان آغاز با هر صبغه‌اى كه داشته روایات اسباب نزول را در خود جاى داده است. از میان تفاسیر روایى و غیرروایى قدیم و جدید بیش از همه تفسیر روح‌المعانى، آلوسى بغدادى (م.1263 ق) والجامع لأحكام القرآن، قرطبى (م.671‌ ق) به نقل روایات اسباب نزول پرداخته است.

در ‌حالى ‌كه شمار این روایات در روح‌المعانى نزدیك به 700 روایت است، تعداد این روایات در تفاسیر نقلى مانند جامع‌البیان طبرى، تفسیر القرآن العظیم ابن‌كثیر و مانند مجمع‌البیان طبرسى و كشاف زمخشرى به 300 روایت نمى‌رسد.[۲۲]

نخستین بار زركشى در كتاب معروف خود البرهان فى علوم القرآن شیوه بحث درباره اسباب نزول را تغییر داد و با تتبع در كتاب‌هاى پیشینیان مباحث نظرى و مبانى این دانش را گرد آورد و همه مؤلفان پس از خود در زمینه اسباب نزول را تحت تأثیر قرار داد. وى مباحث كتاب خود را در چند محور سامان داد كه از مهم‌ترین آن‌ها اهمیت و فایده اسباب نزول، تكرار نزول آیات، عدم اختصاص حكم به مورد سبب نزول، الفاظ دال بر سبب نزول، خصوص سبب و عموم صیغه، تقدم نزول آیه بر حكم، تأویل در اسباب نزول و سرانجام، تقدم سیاق و مناسبت كلام بر سبب نزول یا برعكس مى‌باشد.

پس از زركشى، سیوطى در كتاب الاتقان فى علوم‌القرآن همین شیوه را با اندكى نظم بهتر و اضافات پى گرفت. پژوهشگران پس از این دو نیز هرگز آن مباحث را از نظر دور نداشتند و تقریباً بحث تازه‌اى بر آن نیفزودند؛ اما در مثال‌ها و نمونه‌هایى كه آورده شده گاه مناقشاتى صورت پذیرفته است.

اهمیت اسباب نزول:

این‌كه آگاهى از اسباب نزول تا چه اندازه مى‌تواند در فهم و تفسیر قرآن یا فهم بهتر و كامل‌تر آیات نقش داشته باشد، همواره یكى از نخستین پرسش‌هاى پیش روى مؤلفان كتب اسباب نزول بوده است.

شاید هیچ یك از مفسران پیشین درباره نقش ممتاز اسباب نزول در این باره تردید نكرده باشند. واحدى بر آن است كه شناخت تفسیر قرآن بدون آگاهى از قصه‌هاى آن و سبب نزول آیاتِ آن ممكن نیست.[۲۳]

شاطبى گفته است: شناخت اسباب تنزیل براى همه طالبان دانش قرآن لازم است. وى در این باره به دو دلیل استناد مى‌كند: نخست آن‌كه محور اعجاز در نظم قرآن شناخت مقتضاى حال است و چه بسا كه از كلام واحد بر حسب احوال یا مخاطب‌هاى متفاوت برداشت‌هاى گوناگون حاصل شود؛ مثلاً استفهام یا صیغه امر داراى معانى مختلفى است كه از قراین خارجى فهمیده مى‌شود و اسباب نزول بیان‌كننده قرائن خارجى كلام است و شناخت سبب نزول در واقع همان شناخت مقتضاى حال است كه در تفسیر آیات به آن نیاز جدى است.

دوم آن‌كه عدم آشنایى به اسباب نزول سبب اجمال در آیات قرآن شده، در نتیجه موجب برداشت‌هاى مختلف از نصوص آیات مى‌شود و چه بسا نزاع‌هایى را نیز در پى داشته باشد؛ بنابراین، شناخت اسباب نزول براى پیشگیرى از اجمال آیات و پیامدهاى آن لازم است.[۲۴]

ابن‌تیمیه نیز بر این نقش اسباب نزول تأكید كرده، بر آن است كه شناخت اسباب نزول به فهم آیه كمك مى‌كند؛ زیرا علم به ‌سبب موجب علم به مسبب مى‌شود.[۲۵] توجه مفسران به روایات اسباب نزول در تفسیر قرآن نشان مى‌دهد كه آنان براى این روایات جایگاهى بس مهم در نظر گرفته‌اند تا آن‌جا كه حجم فراوانى از تفسیر صحابه و تابعان را بیان اسباب نزول آیات تشكیل مى‌داده است.

حتى در زمان صحابه علم به تنزیل قرآن و این‌كه آیات آن در چه زمان و مكانى و درباره چه كسانى یا چیزهایى نازل شده است ارزش و افتخار به ‌شمار مى‌آمد و معیار فضل و تقدم صحابه بر دیگران یا برخى از صحابه بر دیگر صحابیان بوده است. در روایتى از امیرمؤمنان علیه‌السلام آمده است كه در خطبه‌اى فرمود: هر چه مى‌خواهید از من بپرسید كه به خدا سوگند از هر ‌چه بپرسید به شما گزارش مى‌دهم و درباره كتاب خدا هر چه مى‌خواهید از من بپرسید.

به خدا سوگند كه هیچ آیه‌اى نیست مگر آن كه مى‌دانم در شب نازل شده یا در روز در دشت نازل شده یا در كوه و به خدا سوگند مى‌دانم هر آیه‌اى از قرآن كجا و درباره چه كسى نازل شده است؛ زیرا پروردگارم به من قلبى بسیار خردمند و سنجش‌گر و زبانى بسیار پرسش‌گر بخشیده است.[۲۶]

ابن ‌مسعود نیز گفته است: به خدایى كه هیچ معبودى جز او نیست سوگند كه هیچ آیه‌اى از كتاب خدا نازل نشده است مگر آن كه مى‌دانم كجا و درباره چه كسى نازل شده است.[۲۷] ابن عباس نیز از دانایان به اسباب نزول بوده و موارد فراوانى از تفسیر نقل شده از وى در بیان سبب نزول آیات ‌است.

توجه به اسباب نزول در میان تابعان نیز به همان اندازه یا بیشتر بوده است؛ گرچه بسیارى از روایاتى كه از آن‌ها به ما رسیده مورد تردید یا انكار حدیث‌شناسان و مفسران تحلیل‌گر بعدى قرار گرفت، آن را صرفاً حوادثى دانستند كه آیات قرآن بر آن تطبیق داده شده است.

دهلوى درباره نقش و ارزش روایات اسباب نزول با نگاهى واقع‌بینانه‌تر نظر داده است. وى این روایات را به دو بخش تقسیم كرده است: یك‌ بخشِ آن، حوادثى است كه واقع شده است و در آن ایمان مؤمنان و نفاق منافقان آشكار مى‌شود؛ مانند واقعه احد و احزاب و خداوند در مدح گروهى و مذمت گروه دیگر، آیاتى را نازل كرده است تا جداكننده آن دو گروه از یكدیگر باشد و بر مفسر لازم است آن حادثه را به اختصار شرح دهد تا سیاق آیات براى قارى روشن شود.

اما بخش دوم از روایات به آیاتى ناظر است كه معناى آن‌ها روشن است و به آگاهى از حادثه سبب نزول نیازى نیست و حكم به عموم آیه تعلق دارد نه خصوص سبب و مفسران، آن حادثه را تنها براى آگاهى از آثار متناسب با آیه و به قصد بیان مصداق آیه ذكر كرده‌اند؛ بدون آن‌كه بیان آن حادثه نقشى در فهم آیه داشته باشد. وى ذكر این قسم از حوادث و اسباب نزول‌ها را براى فهم آیه اصلاً ضرورى نمى‌داند.[۲۸]

اعتبار روایات اسباب نزول:

دانش اسباب نزول از دانش‌هاى نقلى است كه تنها راه دستیابى به آن نقل است و نمى‌توان براى رسیدن به آن اجتهاد كرد و اسباب نزول موجود روایاتى منقول از امامان معصوم علیهم‌السلام صحابه، تابعان و پیروان آن‌ها است كه از ارزشى یكسان برخوردار نیست؛ افزون بر این ‌كه در میان آن‌ها روایات مجعول و محرَّف نیز دیده مى‌شود. همین مسأله واحدى را بر آن داشت تا به گزینش روایات اسباب نزول روى آورد و آن‌چه را صحیح مى‌پنداشت در مجموعه‌اى گرد آورد.[۲۹]

وى با استناد به حدیثى از رسول خدا صلى الله علیه و آله كه مى‌فرماید: هر كس بدون دانش، بر قرآن دروغ ببندد، باید جایگاه خود را در آتش مهیا ببیند، نقل روایات غیرصحیح درباره اسباب نزول را با دروغ بستن بر قرآن برابر مى‌دانست و بر این باور بود كه جایز نیست درباره اسباب نزول آیات كریمه قرآن سخنى گفته شود؛ مگر از طریق نقل و شنیدن از كسانى ‌كه شاهد نزول وحى بودند و نسبت به اسباب نزول آگاهى داشتند و درباره این دانش بحث و پژوهش كردند؛[۳۰] مفسران اهل سنت سخن صحابیان شاهد نزول وحى را در حد سخنان پیامبر بالا بردند و در حكم حدیث مسند و مرفوع قرار دادند.[۳۱]

البته این حكم، روایات سایر صحابیان را شامل نمى‌شود؛ مانند ابن ‌عباس كه از صحابیان خردسال بوده یا ابوهریره كه در سه سال پایان حیات پیامبر، اسلام آورده است و روایات آن‌ها حدیث موقوف به ‌شمار مى‌آید[۳۲]؛ همچنین سیوطى روایات منقول از تابعان را حدیث مرفوعِ مرسل شمرده است كه در ‌صورت برخوردارى از دو شرط قابل پذیرش است: نخست این ‌كه سند آن تا فرد تابعى صحیح باشد و دوم آن كه آن تابعى از پیشوایان در تفسیر باشد كه تفسیر خود را از صحابیان گرفته‌اند؛ مانند مجاهد، عكرمه و سعید بن جبیر یا آن كه آن روایت با روایت مرسل دیگرى تقویت شود.[۳۳]

در مقابل این نظر، برخى نیز نگاه خوش‌بینانه‌اى به روایات اسباب نزول نداشته، اعتبار آن‌ها را رد كرده‌اند؛ علامه طباطبایى با این‌كه معتقد است دانستن اسباب نزول تا اندازه‌اى انسان را از مورد نزول و مضمون آیات آگاه و روشن مى‌كند؛[۳۴] اما روایات موجود اسباب نزول را فاقد اعتبار كافى مى‌داند.

وى مى‌گوید: تتبع این روایات و تأمل كافى در اطراف آن‌ها انسان را نسبت به آن‌ها بدبین مى‌كند؛ زیرا اولاً از سیاق بسیارى از آن‌ها پیدا است كه راوى ارتباط نزول آیه با حادثه را به ‌صورت مشافهه و دریافت و حفظ بدست نیاورده بلكه قصه را حكایت مى‌كند؛ سپس آیاتى را كه از جهت معنا با قصه مناسب است به قصه ارتباط مى‌دهد؛ بنابراین سبب نزول موجود در روایات، نظرى و اجتهادى است نه سبب نزول كه از راه مشاهده و ضبط بدست آمده باشد.

شاهد آن هم وجود روایات متناقض و متفاوت در ذیل یك آیه است كه نمى‌توان همه را به عنوان سبب نزول پذیرفت. ثانیاً منع كتابت حدیث از ‌طرف مقام خلافت در صدر اسلام كه تا پایان قرن اول هجرى ادامه داشت راه نقل به معنا را بیش از حد ضرورت براى راویان باز ‌كرد و تغییرات ناچیز كه در هر مرتبه نقل روایت پیش مى‌آمد كم‌كم روى هم تراكم نموده گاهى اصل حادثه را كاملاً دگرگون مى‌كرد؛ بنابراین با تحقق چنین احتمالاتى روایات اسباب نزول اعتبار خود را از دست خواهد داد؛ به ‌طورى كه حتى صحیح بودن خبر از جهت سند نیز سودى نمى‌بخشد.[۳۵]

ایشان همچنین بر آن است كه روایات سبب نزولى كه متواتر یا قطعى نباشد تنها در ‌صورتى اعتبار خواهد داشت كه به تأیید آیه برسد؛ یعنى آن كه بر آیه عرضه شود و در ‌صورتى كه مضمون آیه و قراین موجود در آن با روایت سازگار بود به آن اعتماد شود و در هر صورت مقاصد عالیه قرآن مجید در استفاده خود از آیات كریمه قرآن نیازى قابل توجه یا هیچ نیازى به روایات اسباب نزول ندارد.[۳۶]

برخى دیگر از محققان روشى میانه اتخاذ كرده، با تأكید بر نقش روایات اسباب نزول در فهم و تفسیر صحیح‌تر آیات معتقدند كه راه اثبات درستى و اعتبار روایات اسباب نزول تنها موثق بودن رجال سند آن‌ها نیست بلكه افزون بر آن از راه‌هایى دیگر مانند تواتر تاریخى یا همراهى با قراین معتبر مانند تناسب و هماهنگى با مفاد آیات كریمه نیز مى‌توان به درستى آن‌ها پى برد.

از نظر این گروه مجموع روایات اسباب نزول در سه دسته جاى مى‌گیرد: یك دسته روایاتى كه درستى و اعتبار آن‌ها قطعى است و با دلیل معتبر ثابت شده است. دسته دیگر روایاتى كه نادرستى و عدم اعتبار آن‌ها قطعى و مسلم است و دسته سوم روایاتى است كه بر نادرستى یا درستى آن‌ها دلیلى وجود ندارد.

در تفسیر آیات كریمه، دسته اول از روایات مورد استناد قرار مى‌گیرد و دسته دوم باید نادیده گرفته شود و در مورد دسته سوم از روایات، مفسر مى‌تواند هم با در نظر گرفتن روایات سبب نزول مفاد آیات را تبیین كند و هم با قطع نظر از آن؛ ولى از اسناد هر یك از این دو به خداى متعال باید خوددارى كند و مفهوم مشترك میان آن دو را به عنوان مفاد قطعى آیه مطرح سازد.[۳۷]

این نظر با نظر اول ـ كه از سیوطى نقل شد ـ تفاوت روشنى ندارد؛ اما در مقام برخورد با روایات اسباب نزول كاملا با آن متفاوت است و هرگز در پذیرش روایات، صحت سند را ملاك حقیقى و اصلى قرار ‌نمى‌دهد و به نقد متن روایات و سازگارى با متن آیات نیز توجه جدى دارد.

شمار روایات اسباب نزول:

جعبرى در یك تقسیم‌بندى آیات قرآن را دو دسته دانسته است: یك دسته كه بیشتر آیات قرآن را تشكیل مى‌دهد، بى‌آن كه سبب خاصى داشته باشد، نازل شده است و دسته دیگر سبب خاص دارد؛ یعنى به دنبال رویداد یا در پاسخ پرسشى نازل شده است.[۳۸]

این نظریه را برخى پژوهشگران پذیرفته و از دسته اول به «آیات داراى سبب نزول عام» و از دسته دوم به «آیات داراى سبب نزول خاص» تعبیر كرده‌اند. به اعتقاد این پژوهشگران همه آیات قرآن داراى سبب نزول اصلى و حقیقى است و آن هدایت انسان به ‌سوى كمال، تعالى و ایمان به خداوند است كه از آن به «سبب نزول عام» تعبیر مى‌شود[۳۹]؛ اما نظریه جعبرى مى‌تواند ناظر به روایات موجود اسباب نزول باشد و ما نمى‌توانیم به عنوان یك واقعیت مربوط به دوران 20 ساله نزول قرآن بپذیریم زیرا این احتمال جدى و قوى است كه همه واحدهاى نزول ـ و نه هر یك از آیات ـ افزون بر سبب نزول عام، داراى سبب نزول خاص نیز بوده است؛ گرچه همه آن‌ها به ‌ویژه سبب نزول آیات و سور مكى براى ما نقل نشده است.

سخن امام على علیه‌السلام: هیچ آیه‌اى نازل نشد مگر آن كه مى‌دانم درباره چه كسى نازل شده است،[۴۰] همچنین مضمون آیات قرآن كه ناظر به حوادث خارجى و چالش‌هاى موجود میان رسول ‌خدا صلى الله علیه و آله و مسلمانان از یك سو و مشركان از سوى دیگر است این احتمال را تأیید مى‌كند.

مجموع روایات اسباب نزول به حدود 900 روایت مى‌رسد كه در ذیل حدود 600 آیه نقل شده است و بیش از نصف آن از صحابه است كه از میان آن‌ها بیش از 300 روایت از ابن‌عباس نقل ‌شده و پس از وى بیشترین روایات به جابر بن عبدالله، انس ‌بن مالك، عایشه، عبدالله‌ بن مسعود، عبدالله‌بن عمر و ابوهریره تعلق دارد.[۴۱]

مفسرانى چون سیوطى از یك سو ساحت صحابه را از اجتهاد در بیان سبب نزول منزه دانستند و هر آن‌چه را كه از صحابیان نقل شده صحیح پنداشتند و از دیگر سو از كنار روایات صحابیان و تابعان بدون نقد دلالى و توجه به سازگارى یا ناسازگارى متن این روایات با آیات و حتى بدون نقد جدى سندى، گذشته و غالب این روایات را پذیرفتند.

این امر گاه سبب اظهار نظرهاى نادرست در این موضوع شده است. تا آن جا كه مثلاً آیه‌ 85 سوره اسراء/17 «ویَسـَلونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِن اَمرِ رَبّى وما اوتیتُم مِنَ العِلمِ اِلاّ قَلیلا» را كه در سوره‌اى مكى است، به ‌دلیل وجود روایتى از ابن ‌مسعود، مدنى دانستند و روایت صحیحى را كه ترمذى به نقل از ابن‌عباس آورده مبنى بر این‌كه این آیه در مكه و در پاسخ به مشركان آن‌جا نازل شده است را نادیده گرفتند؛ به ‌این دلیل كه ابن‌مسعود شاهد نزول وحى بوده ‌است؛[۴۲] در ‌حالى ‌كه این دو روایت صحیح به ‌گونه‌اى دیگر قابل جمع بود. (=>‌ همین مقاله: تكرار نزول)

فواید اسباب نزول:

تردید یا انكار نقش اسباب نزول در فهم و تفسیر صحیح آیات از سوى برخى سبب شده تا مفسران فوایدى را براى اسباب نزول برشمارند. آن‌چه پیش‌تر از شاطبى درباره اهمیت اسباب نزول نقل شد مشتمل بر اصلى‌ترین و مهم‌ترین فواید اسباب نزول است كه در كلام دیگر دانشمندان نیز بر آن تأكید و نمونه‌هاى فراوانى براى آن ذكر شده است. همزمان با شاطبى (م.‌790‌ ق) زركشى[۴۳] فواید اسباب نزول را با تفصیل بیشتر مورد توجه قرار داد و 6‌ فایده براى آن به این شرح برشمرد:

  1. ‌شناخت حكمت و فلسفه تشریع احكام؛
  1. دفع توهم حصر؛
  1. ‌تخصیص حكم به مورد سبب نزول نزد كسانى‌ كه احكام موجود در آیات را به همان مورد سبب تخصیص مى‌دهند؛
  1. جایز نبودن تخصیص مورد سبب نزول؛
  1. كمك به فهم صحیح آیه؛
  1. رفع اشكال و جلوگیرى از برداشت‌هاى ناصواب از آیه.

از این 6 فایده جز دو فایده اخیر بقیه چندان قابل دفاع نبوده و مخدوش شده است. براى فایده یكم تنها یك نمونه ذیل آیه‌ 43 سوره نساء/4 بیان شده كه آن هم خود آیه مشتمل بر بیان حكمت و فلسفه تشریع حكم است.

«یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَقرَبوا الصَّلوةَ و اَنتُم سُكرى حَتّى تَعلَموا ما تَقولونَ».[۴۴] براى فایده دوم نیز تنها یك نمونه ذیل آیه‌ 145 سوره انعام/6 بیان شده است كه افزون بر عدم استناد به هیچ روایت شأن نزولى مصداقى از دو فایده اخیر به ‌شمار مى‌آید كه سبب نزول به فهم صحیح آیه كمك مى‌كند.[۴۵]

فایده سوم نیز ـ با این ملاحظه كه دیدگاه مورد اشاره را مفسران و فقها نپذیرفته‌اند ـ ثمره عملى ندارد. در مورد فایده چهارم نیز باید گفت كه ارائه تصویرى روشن از این فایده دشوار است و مشخص نیست كه غرض از ذكر تنها نمونه‌اى كه براى آن بیان شده چیست.[۴۶]

اما مفسران براى دو فایده اخیر نمونه‌هاى متعددى را نشان داده‌اند كه بدون توجه به ‌سبب نزول فهم درست آیه یا اصلا فهم آیه ممكن نبوده است؛ مثلاً عروة‌ بن زبیر در فهم آیه‌ 158 سوره بقره/2 «اِنَّ الصَّفا والمَروةَ مِن شَعائِرِ اللّهِ فَمَن حَجَّ البَیتَ اَوِ اعتَمَرَ فَلا جُناحَ عَلَیهِ اَن یَطَّوَّفَ بِهِما» دچار خطا شد و گمان كرد كه در اعمال حج، سعى میان صفا و مروه نه ‌تنها واجب نیست بلكه مباح است زیرا این آیه مى‌گوید: عیبى ندارد كه حج‌گزار میان آن دو طواف كند؛ اما عایشه با استناد به ‌سبب نزول آیه، فهم درست آیه را به او ارائه داد.[۴۷]

بر اساس روایات، این آیه هنگامى نازل شد كه گروهى از مسلمانان در عمرة‌القضاء پنداشتند سعى میان صفا و مروه جایز نیست و نمودى از شرك است؛ زیرا مشركان بر كوه صفا بتى به نام «اساف» و بر كوه مروه بتى به نام «نائله» نهاده بودند و میان آن دو بت سعى مى‌كردند؛ از این‌رو برخى مسلمانان از سعى میان آن دو خوددارى كردند؛ اما این آیه نازل شد و هر گونه اشكال و گناهى را در سعى میان صفا و مروه نفى كرد.[۴۸]

همچنین شاطبى در كتاب خود الموافقات روایت مى‌كند كه چون عمر خواست قدامة ‌بن ‌مظعون كارگزار خود در بحرین را به جرم نوشیدن شراب تازیانه زند، وى با استناد به آیه‌ 93 سوره مائده/5 «لَیسَ عَلَى الَّذینَ ءامَنوا و عَمِلواالصّلِحـتِ جُناحٌ فیما ‌طَعِموا» گفت: اگر من خمر نوشیده باشم نمى‌توانى بر من حد جارى كنى؛ زیرا من در جنگ بدر شركت كردم و خداوند در مورد مؤمنانى كه عمل صالح انجام دهند، گناهى نمى‌بیند كه خمر بنوشند اما ابن‌عباس در آن مجلس با توجه به ‌سبب نزول، معناى درست آیه را به وى نمایاند.[۴۹]

گروهى از اهل شام نیز همین خطا را مرتكب شده، با استناد به آیه گذشته نوشیدن خمر را حلال شمردند؛ اما عمر با اشاره و مشورت صحابه آنان را در فهم نادرست آیه تكذیب كرد. درباره سبب نزول این آیه روایت شده كه چون شراب و قمار حرام شد، صحابه به رسول خدا صلى الله علیه و آله گفتند: حالِ برادران ما كه در گذشته خمر نوشیدند و از مال بدست آمده از راه قمار خوردند و اكنون از دنیا رفته‌اند چگونه خواهد بود؟ این آیه در پاسخ آن‌ها نازل شد و بیان داشت: كسانى‌ كه پیش از تحریم خمر و قمار از آن خورده‌اند در ‌صورتى كه مؤمن بوده و عمل صالح انجام داده باشند، باكى نیست.[۵۰]

آیه ‌104 سوره بقره/2 نیز از آیاتى است كه بدون آگاهى از سبب نزول، فهم آن ممكن نیست: «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا لاتَقولوا رعِنا وقولوا انظُرنا» در این آیه از مؤمنان خواسته شده كه به ‌جاى واژه «راعنا»، «انظرنا» بگویند؛ در ‌حالى ‌كه این دو واژه معنایى نزدیك به هم دارد و مشخص نیست چرا نباید راعنا بگویند؛ اما سبب نزول، این ابهام را از آیه مى‌زداید.[۵۱]

سیوطى از فایده دیگرى با عنوان تفسیر نام‌هاى مبهم و شناخت كسانى‌ كه آیه یا آیاتى از قرآن درباره آن‌ها نازل شده یاد‌ كرده است.[۵۲] آشنایى با صحابیانى كه آیاتى از قرآن درباره آنان نازل شده و مى‌تواند ملاك داورى‌هاى بعدى درباره آن‌ها و نیز ملاك گرایش به آن‌ها، تبعیت از آن‌ها و رد یا قبول سخن آن‌ها قرار گیرد، تنها از ره‌گذر روایات اسباب نزول میسر است؛ مثلاً وقتى روایتى بیان كند كه آیه ‌6 سوره حجرات/49 «یاَیُّهَا الَّذینَ ءامَنوا اِن جاءَكُم فاسِقٌ بِنَبَإ فَتَبَیَّنوا‌...».

درباره ولید ‌بن عقبة ‌بن ابى‌معیط نازل شده است،[۵۳] افزون بر این ‌كه قاعده عدالت همه صحابیان مخدوش مى‌شود، ولید نیز فردى فاسق معرفى مى‌شود كه درباره پذیرش دیگر روایات احتمالى او نیز باید احتیاط كرد و هرگز در شمار صحابیانى قرار نمى‌گیرد كه به پیروى از آن‌ها تشویق و سفارش شده است (سوره توبه/9، 100)؛ همچنین این روایات اسباب نزول است كه اهل ‌بیت پیامبر در آیه‌ 33 سوره احزاب/33 را به ما مى‌شناساند كه خداوند اراده كرده است هر نوع پلیدى را از آنان بزداید: «اِنَّما یُریدُ اللّهُ لِیُذهِبَ عَنكُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ و یُطَهِّرَكُم تَطهیرا».

در این آیه اهل بیت پیامبر ـ كه روایات فراوانى آنان را امام على علیه‌السلام، حضرت فاطمه علیهاالسلام و دو فرزندشان امام حسن و امام حسین علیهماالسلام مى‌داند[۵۴] ـ برخوردار از مرتبه‌اى غیرقابل مقایسه با دیگر صحابیان معرفى شده‌اند.

زرقانى یكى دیگر از فواید آشنایى با اسباب نزول را آسان شدن حفظ و هموار شدن فهم آیات و در نتیجه تثبیت آیات قرآنى در ذهن خواننده و فراگیرنده آیات قرآن مى‌داند زیرا آشنایى با آن‌ها سبب مى‌شود كه احكام و معارف قرآن با حوادث، اشخاص، زمان‌ها و مكان‌ها گره خورد و براى نقش بستن آیات در ذهن انگیزه ایجاد كند؛ سپس بر اساس قاعده تداعى معانى این داستان‌هاى نزول سبب یادآورى سریع و آسان آیات مى‌شود؛[۵۵] همچنان‌ كه معلمان قرآن نیز با بهره‌گیرى از روایات اسباب نزول بهتر و راحت‌تر مى‌توانند معارف آیات را به متعلمان منتقل كنند.[۵۶]

این فایده مى‌تواند توجیهى باشد براى مفسرانى كه بدون هر گونه سخت‌گیرى و با تسامح به نقل گسترده روایات اسباب نزول در تفاسیر خود پرداخته‌اند.

برخى معاصران براى اسباب نزول تا 19 فایده برشمرده‌اند كه به جز موارد یاد ‌شده، این فواید را ذكر كرده‌اند: كمك به اتصالِ بخشى از كلام خدا به بخش دیگر، تناسب آیه با سیاق، ادراك ویژگى‌هاى بلاغى آیات، شناخت وجود یا عدم نسخ، آسانى تفسیر مأثور با علم به ‌سبب نزول، محافظت از ذكر حوادث تاریخى و زندگى پیامبر گرامى اسلام صلى الله علیه و آله، معرفى الگوهایى كه بتوان آن را اسوه قرار داد، شناخت بیشتر آیه قرآن یا حدیث پیامبر، هم‌زیستى با آیات، نشان دادن نزول تدریجى آیات، كمك به برانگیختن توجه دانش‌پژوهان و نیز تأكیدى بر دروغ بودن كذب ادعاى كسانى‌ كه قرآن را افسانه پیشینیان مى‌پندارند.[۵۷]

پانویس

  1. نزهة‌الاعین، ص‌ 127‌ـ‌129؛ بصائر ذوى‌التمییز، ج‌ 5، ص‌ 39‌ـ‌41 «نزل».
  2. وجوه قرآن، ص‌ 126، «سبب».
  3. لسان العرب، ج‌ 6، ص‌ 139، «سبب».
  4. مفردات، ص‌ 391، «سبب».
  5. روش‌شناسى تفسیر، ص‌ 144.
  6. الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 67‌.
  7. اسباب النزول، واحدى، ص‌ 104؛ شأن نزول آیات، ج 1، ص‌ 11.
  8. التمهید، ج‌ 1، ص‌ 254؛ تاریخ قرآن، ص‌ 65‌ـ‌66‌.
  9. روش‌شناسى تفسیر، ص‌ 151‌ـ‌153.
  10. قرآن در اسلام، ص‌ 103.
  11. كشف‌الاسرار، ج ‌1، ص‌ 49 و 553‌ـ‌554.
  12. روض‌الجنان، ج‌ 1، ص‌ 111 و ج‌ 2، ص‌ 122.
  13. تأسیس الشیعه، ص‌ 330.
  14. علوم قرآنى، ص‌ 100.
  15. التمهید، ج‌ 1، ص‌ 255‌ـ‌256؛ علوم قرآنى، ص‌ 91‌ـ‌92.
  16. هدیة العارفین، ج‌ 1، ص‌ 515.
  17. كشف‌الظنون، ج ‌1، ص‌ 76؛ البرهان فى علوم القرآن، ج‌ 1، ص‌ 116.
  18. معجم المؤلفین، ج‌ 2، ص‌ 29.
  19. الذریعه، ج‌ 2، ص ‌12؛ بحارالانوار، ج ‌1، ص‌ 12.
  20. ایضاح المكنون، ج‌ 1، ص‌ 69‌؛ كشف الظنون، ج‌ 1، ص‌ 77.
  21. كشف الظنون، ج‌ 1، ص‌ 76.
  22. پژوهش‌هاى قرآنى، ش 1، ص‌ 242‌ـ‌245.
  23. اسباب النزول، واحدى، ص‌ 8‌.
  24. الموافقات، ج 3، ص‌ 201 ـ 202.
  25. علم اسباب النزول، ص‌ 75؛ الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 62‌.
  26. تاریخ دمشق، ج‌ 27، ص‌ 100؛ كنزالعمال، ج‌ 2، ص‌ 565؛ الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 257.
  27. التفسیر والمفسرون، ج‌ 1، ص‌ 90.
  28. الفوز الكبیر، ص‌ 95‌ـ‌96؛ تفسیر قاسمى، ج‌ 1، ص‌ 30.
  29. اسباب النزول، واحدى، ص‌ 7 ـ 9.
  30. اسباب‌النزول، واحدى، ص 8‌؛ الاتقان، ج 1، ص‌ 66‌.
  31. معرفة علوم الحدیث، ص ‌37؛ مقدمه ابن‌الصلاح، ص‌ 46‌ـ‌47؛ تدریب‌الراوى، ج 1، ص‌ 192‌ـ‌193.
  32. مقدمه ابن‌الصلاح، ص‌ 47.
  33. الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 67‌.
  34. قرآن در اسلام، ص‌ 118.
  35. قرآن در اسلام، ص‌ 118‌ـ‌119.
  36. همان، ص‌ 119‌ـ‌120.
  37. روش‌شناسى تفسیر، ص‌ 162‌ـ‌163.
  38. الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 61‌؛ مناهل‌العرفان، ج‌ 1، ص 83‌.
  39. اسباب النزول، حجتى، ص‌ 19‌ـ‌20.
  40. الطبقات، ج‌ 2، ص‌ 257.
  41. درآمدى بر تاریخ گذارى قرآن، ص‌ 148.
  42. الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 70.
  43. البرهان فى علوم القرآن، ج‌ 1، ص‌ 117.
  44. البرهان فى علوم القرآن، ج 1، ص 117؛ مناهل‌العرفان، ج‌ 1، ص‌ 83‌.
  45. همان؛ روش‌شناسى تفسیر، ص‌ 148.
  46. پژوهش‌هاى قرآنى، ش 1، ص‌ 20؛ روش‌شناسى تفسیر، ص‌ 147‌ـ‌148.
  47. مناهل‌العرفان، ج ‌1، ص‌ 83‌ـ‌84‌.
  48. صحیح‌البخارى، ج‌ 6‌، ص‌ 60‌؛ جامع‌البیان، مج‌ 2، ج‌ 2، ص 63‌.
  49. الموافقات، ج‌ 3، ص‌ 203.
  50. مجمع‌البیان، ج‌ 3، ص‌ 372.
  51. پژوهش‌هاى قرآنى، ش 1، ص‌ 47‌ـ‌48.
  52. الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 63‌.
  53. اسباب النزول، واحدى، ص‌ 219.
  54. جامع‌البیان، مج‌ 12، ج‌ 22، ص‌ 9؛ تفسیر ابن ‌كثیر، ج‌ 3، ص‌ 492؛ الدرالمنثور، ج‌ 6‌، ص‌ 603‌.
  55. مناهل العرفان، ج‌ 1، ص‌ 86‌.
  56. دراسات فى علوم القرآن، ص‌ 164‌ـ‌165.
  57. علم اسباب‌النزول، ص‌ 71‌ـ‌99.

(16)‌. البرهان فى علوم القرآن، ج‌ 1، ص‌ 115؛ الاتقان، ج‌ 1، ص‌ 61‌؛ كشف الظنون، ج‌ 1، ص‌ 76.


(22)‌. كشف الظنون، ج‌ 1، ص‌ 76؛ هدیة العارفین، ج‌ 1، ص‌ 521.


(24)‌. البرهان فى علوم القرآن، ج‌ 1، ص‌ 116.


منابع

سید محمود دشتی، دائرة المعارف قرآن کریم، جلد 2، صفحه 638-660