ازدواج پیامبر با زینب بنت جحش

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۳۱ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۵۲ توسط Saeed zamani (بحث | مشارکت‌ها) (تعیین رده)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

ازدواج پيامبر با زينب بنت جحش

يکي از زوجات رسول خدا، زينب بنت جحش، خواهر عبدالله‌ بن جحش است. مادر او «اميمه»، دختر عبدالمطلب، بود و لذا او نيز هم چون ام سلمه دختر عمه رسول خدا بود.

او ابتدا با زيد بن ‌حارثه پسر خوانده رسول خدا که مردم او را از کمال نزديکي به پيامبر، زيد بن محمد مي‌ گفتند، ازدواج کرد. سپس از زيد طلاق گرفت و به رسول خدا ازدواج کرد.

داستان ازدواج او با رسول خدا طي آيات 4، 6، 36 تا 40 سوره احزاب آمده است. زيد بن ‌حارثه غلام خديجه بود که پس از ازدواج، او را به پيامبر بخشيد. پيامبر او را آزاد کرد و به فرزند خواندگي درآورد.

او همواره ملازم و همراه و ياور پيامبر اسلام بود تا اين که در جنگ موته به شهادت رسيد. پيامبر از مرگ او بسيار متأثر شد. او يکي از سابقون اسلام بود و وقتي که خانواده‌اش براي پيدا کردن فرزند خود وارد مکه شدند، علي رغم آن که پيامبر او را مختار کرده بود که در صورت تمايل به نزد خانواده خود‌ برگردد، اما او محضر رسول خدا را بر مراجعت به نزد خانواده ترجيح داد.

ازدواج زينب بنت جحش با زيد بن حارثه و طلاق گرفتن او و ازدواج مجدد با پيامبر، 2 سنت غلط از سنن عهد جهالت اعراب را مورد هدف قرار داد، يکي اين که اعراب زمان جاهليت به امتياز و اصالت قبيله و خاندان خود بسيار مغرور بودند و ديگر اعتقادي که بر طبق آن پسر خوانده ‌ها را مانند پسران حقيقي مي پنداشتند و در ارث بردن و ساير احکام ميان آنان و فرزندات حقيقي، اختلافي قائل نمي شدند.

آنان مطابق اين نظر زنان مطلقه پسر خوانده ‌ها را نيز بر پدر خوانده‌ هايشان (مانند زنان پسران حقيقي) حرام مي‌ دانستند. پيامبر به عنوان مجري قوانين الهي و بزرگ ترين سنت شکن سنن جاهلي، براي زيد که غلامي آزاد شده بود، به خواستگاري زينب، نوه عبدالمطلب، که از جايگاه خانواده ‌اي و قبيله‌ اي والايي برخوردار بود، رفت. اما او و برادرش، عبدالله‌ بن جحش، به علت اين تفاوت طبقاتي و سوابق برده‌ بودن زيد به اين ازدواج راضي نشدند.

آيه ‌36 سوره احزاب در اين باره نازل شد: «و ما کان لمؤمن و لا مؤمنه اذا قضي الله و رسوله امراً ان يکون لهم الخيره من امرهم و من يعص الله و رسوله فقد ضل ضلالاً مبيناً».

چون خدا و فرستاده‌اش دستور دهند، براي هيچ مرد و زن مؤمني اختيار نافرماني نيست و هر کس خدا و فرستاده‌اش را نافرمان باشد، به گمراهي سختي افتاده ‌است.

پيامبر آيه را براي زينب و برادرش خواند. آن دو که ايمان قلبي و اعتقادي راسخ داشتند، امر الهي را اطاعت کردند و به اين ازدواج رضايت دادند.

پس از مدتي، اين ازدواج روي عللي به طلاق منجر شد. عده‌اي مي‌ گويند عامل جدايي روحيات زينب بوده است چرا که او حسب و نسب و عظمت قبيله‌ اي و طائفه‌ اي خود را به رخ پستي حسب و نسب و برده بودن شوهر مي‌ کشاند و هم چنان در قلب، خود را از او برتر مي‌ دانست و رضايت به ازدواج نداشت.

اما اين مطلب بعيد به نظر مي‌ رسد و احتمال مي‌ رود که عامل طلاق اخلاق خاص زيد باشد. چرا که مطالعه زندگي او به ما مي نماياند که او کراراً ازدواج کرد و همه را طلاق داد جز آخرين همسر که در هنگام شهادتش از او جدا نشده بود.

گواه ديگر بر اين که زيد مقصر اصلي اين جدايي بود اين که وقتي پيامبر از تصميم او براي طلاق دادن زينب آگاه شد بنابر آيه 37 سوره احزاب، زيد را چنين خطاب قرار داد که: امسک عليک زوجک و اتق الله: همسرت را نگاه دار و از خداي بترس.

در صورتي که تقصير متوجه همسر او بود عمل زيد خلاف تقوي و پرهيزکاري و مستوجب سرزنش پيامبر شمرده نمي‌ شد. ولي سرانجام زيد او را طلاق داد. پيامبر به مصداق آيه 4 سوره احزاب: «ما جعل الله لرجل من قلبين في جوفه و ما جعل ازواجکم الئ تظاهرون منهن امهاتکم و ما جعل ادعياءکم ابناءکم ذلکم قولکم بافواهکم و الله يقول الحق و هو يهدي السبيل».

خدا در درون هيچ مردي دو قلب ننهاده‌ است و زنان را که مادر خود مي‌ خوانيد، مادرتان قرار نداد و فرزند خواندگان تان را فرزندان تان نساخت. اين ها چيزهايي است که به زبان مي‌ گوييد و سخن حق از آن خداست و اوست که راه مي ‌نمايد.

و آيه 40 اين سوره که مي‌ فرمايد: «ما کان محمد ابا احد من رجالکم و لکن رسول الله و خاتم النبيين و کان الله بکل شيء عليماً: محمد پدر هيچ يک از مردان شما نيست. او رسول خدا و خاتم پيامبران است و خدا به هر چيزي داناست».

و براي مبارزه با آن سنت جاهلي که پسر خوانده را چون پسر حقيقي و زن مطلقه او را بر پدر خوانده حرام مي‌ دانست، پس از طلاق زيد و زينب، با زينب ازدواج کرد.

ازدواج پيامبر با زينب در ماه محرم سال پنجم هجرت به وقوع پيوست.

خداوند به مصداق آيه 37 سوره احزاب: «و اذ تقول للذي انعم الله عليه وانعمت عليه امسک عليک زوجک و اتق الله و تخفي في نفسک ما الله مبديه و تخشي الناس و الله احق ان تخشيه فلما قضي زيد منها وطراً زوجناکها لکي لا يکون علي المؤمنين حرج في ازواج ادعيائهم اذا قضوا منهن وطراً و کان امر الله مفعولاً».

و تو به آن مرد که خدا نعمتش داده بود و تو نيز نعمتش داده بودي، گفتي: زنت را براي خود نگه ‌دار و از خداي بترس. و در دل خود آن چه را خدا آشکار ساخت، مخفي داشته بودي و از مردم مي‌ ترسيدي، حال آن که خدا از هر کس ديگر سزاوارتر بود که از او بترسي.

پس چون زيد از او حاجت خويش بگزارد (او را طلاق داد.)، به همسري تواش درآورديم تا مؤمنان را در زناشويي با زنان فرزند خواندگان خود، اگر حاجت خويش از او بگزارده باشند (طلاق داده باشند.)، منعي نباشد و حکم خداوند شدني است.

به پيامبر مي‌ فرمايد که ما براي اين که مؤمنين در ازدواج با زنان پسر خوانده‌هاي خود که از آن ها طلاق گرفته ‌اند، براي خود گناهي نپندارند، زينب را به نکاح تو درآورديم.

اين آيه هميشه مايه فخر زينب بر ديگر زنان پيامبر بود. چرا که مي‌ گفت شما را پيامبر به همسري اختيار کرد و مرا خداي عزوجل، براي او برگزيد.

برخي از مستشرقين مغرض بر اساس قسمتي از آيه 37 سوره احزاب که مي‌ فرمايد: «تخفي في نفسک ما الله مبديه و تخشي الناس و الله احق ان تخشيه»

در دل خود آن چه را خدا آشکار ساخت، مخفي داشته بودي و از مردم مي‌ ترسيدي، حال آن که خدا از هر کس ديگر سزاوارتر بود که از او بترسي.

و با استناد به قسمتي موهوم از اقوال گوناگون و متشتت تاريخي، که جز ساخته و پرداخته ذهن داستان سازان و يا يهوديان نيست، اين گونه استناد مي‌ کنند که پيامبر روزي که به در خانه زيد رفته بود زينب را ديد.

چون چشم پيامبر بر جمال او افتاد، دلباخته او شد. زيد به دليل علاقه مفرطي که بر پيامبر داشت، همسر خود را با اصرار طلاق داد، تا او به عقد پيامبر درآيد. و منظور از آن چه که در اين آيه آمده‌ است که «در دل پنهان مي‌ داشتي و از مخالفت خلق مي ترسيدي»، همين عشق قلبي به زينب است.

البته بي‌ پايگي چنين سخني مشهود است چرا که از رفتار زيد در طول زندگي مشخص مي‌ شود که او با همسرانش معمولاً سازگار نبود، جز‌ آخري که در هنگام شهادتش با او همسر بود و جدايي او و همسرش از يکديگر نيز معلول همين ناسازگاري‌ ها بوده‌ است.

ديگر اين که در همين آيه از قول پيامبر به زيد آمده‌است که: «امسک عليک زوجک و اتق‌ الله».

اين مي‌ رساند که پيامبر از جدايي زيد و زينب رضايت نداشته و پيامبر را نشايد که بر زبان سخني بگويد در حالي که در قلب نيت ديگري بگذرد.

منظور از آن چه که پيامبر به مقتضاي «تخشي‌ الناس و الله احق ان تخشيه»، در دل پنهان مي‌ داشته، همان رسالت الهي است که پيامبر براي شکستن اين دو امر باطل جاهلي که ذکر آن ها گذشت، بر دوش مي‌ کشيده است.

چرا که در چنين جامعه ‌اي که چنين اعتقاداتي ساليان متمادي در فرهنگ آنان رسوخ کرده است، تلاش براي از بين بردن اين رسومات و سنت شکني سنن جاهلي، کاري سخت و دشوار بود.

همان گونه که خداوند در آيه بعد يعني در آيه 39 همين سوره و درباره همين عمل پيامبر مي‌ فرمايد: «الذين يبلغون رسالات الله و يخشونه و لايخشون احداً الا الله و کفي بالله حسيباً: کساني که پيام‌ هاي خدا را مي‌ رسانند و از او مي‌ ترسند و از هيچ کس جز او نمي‌ ترسند، خدا براي حساب‌ کردن اعمالشان کافي است».

گويند که مقارن همين ايام بود که آيه حجاب نازل شد و احکام راجع به زن ها عموماً و امهات مومنين ـ همسران پيامبر ـ خصوصاً مقرر گرديد.

ازدواج با زينب بنت جحش و داستان زيد بن حارثه

از حوادثى كه در اين سال اتفاق افتاد ازدواج پيغمبر با زينب بنت جحش بود اين ازدواج مورد بحث و انتقاد برخى از كشيشان مغرض مسيحى قرار گرفته و اين عمل پيغمبر را حمل بر علاقه شديد به زن و شهوت جنسى كرده اند و به پيروى از منافقين صدر اسلام گفته اند: چون پيغمبر زينب را ديد و به او علاقه مند شد، وسيله طلاق او را فراهم ساخت تا خود با او ازدواج كند؟ در اين جا لازم است قدرى در اين باره توضيح داده شود و نخست اصل داستان ازدواج او را با زيد بن حارثه شوهر اول او ذكر كرده و سپس به دنباله ماجرا مى پردازيم.

پيش از اين در داستان بعثت رسول خدا و دومين مردى كه به آن حضرت ايمان آورد گفته شد كه زيد بن حارثه چند سال قبل از بعثت به صورت برده اى به خانه خديجه آمد و رسول خدا صلی الله علیه و آله او را از خديجه گرفت و آزاد كرد و از آن پس او را پسر خود خواند و مردم مكه او را پسر محمد مى ناميدند.

داستان اسارت و بردگى او و ماجرا هاى بعدى را مورخين اين گونه نوشته اند كه: زيد جوانى از قبيله كلب بود و در ضمن نزاعى كه ميان قبيله مزبور و يكى از قبايل ديگر عرب روى داد او را به اسارت گرفتند و در بازار عكاظ به معرض فروش در آوردند و حكيم بن حزام ـ برادر زاده خديجه ـ روى سفارشى كه قبلا خديجه براى خريد غلامى به او كرده بود، زيد را خريد و براى خديجه به مكه آورد، پس از آن كه پيغمبر اسلام خديجه را به همسرى اختيار كرد به زيد علاقه مند شد تا بدان جا كه او را زيدالحب ناميدند.

خديجه كه چنان ديد او را به پيغمبر بخشيد و در اين خلال جريانى اتفاق افتاد كه پدر و خويشان زيد مطلع شدند كه وى به صورت بردگى در خانه خديجه به سر مى برد.

و چون بردگى زيد براى آن ها موجب سر افكندگى بود و از اين گذشته به فرزند خود علاقه داشتند به مكه آمده و براى استرداد زيد با پيغمبر گفتگو كردند و مبلغى هم به عنوان قيمت فرزند خود پيش آن حضرت بردند.

زيد كه از ماجرا مطلع شد روى محبت هايى كه در طول اقامت در خانه آن حضرت ديده بود حاضر به بازگشت به ميان قبيله خود نشد و پس از مذاكراتى قرار شد پيغمبر او را آزاد كند و او را پسر خوانده خويش كرده و در خانه آن حضرت بماند.

پدر و مادر زيد نيز با اين پيشنهاد موافقت كردند و از آن پس رسول خدا صلی الله علیه و آله او را پسر خود خواند و اعلام كرد كه او از من ارث مى برد و من هم از وى ارث خواهم برد و بدين ترتيب منظور زيد، پدر، مادر و قبيله او نيز عملى گرديد و همگى راضى شدند.

پس از اين كه پيغمبر به رسالت مبعوث شد و چند سال از اين ماجرا گذشت طبق آيه 6 ـ 5 سوره احزاب اين حكم منسوخ گرديد و قرار شد پسر خوانده ها را به نام پدران اصلى آن ها بخوانند و از آن پس او را زيد بن حارثه گفتند.

ازدواج زيد بن حارثه با زينب بنت جحش

از محبت هايى كه رسول خدا نسبت به زيد مبذول داشت آن بود كه تصميم گرفت براى زيد همسرى اختيار كند و به همين منظور به نزد زينب دختر جحش خواهر عبدالله بن جحش كه از طرف مادر عمه زاده آن حضرت و دختر اميمة بنت عبدالمطلب بود خواستگارى فرستاد، زينب و نزديكانش كه در آغاز خيال كردند پيغمبر براى ازدواج با خود خواستگار فرستاده خوشحال شدند و جواب مساعد دادند، اما وقتى فهميدند اين خواستگارى براى زيد بن حارثه بوده پشيمان شدند و براى آن حضرت پيغام دادند كه اين ازدواج ـ يعنى وصلت با زيد ـ بر خلاف شئون فاميلى ماست و بدين ترتيب حاضر به آن وصلت نشدند.

و چون در ضمن آيه 36 سوره احزاب زينب از اين كردار سرزنش شد ديگر باره رضايت خود را با اين ازدواج اعلام كرد و بدين ترتيب به همسرى زيد در آمد.

زينب از ابتدا ـ روى همان جهتى كه ذكر شد و يا روى تفاوت سنى كه ميان آن دو وجود داشت ـ بناى ناسازگارى را با زيد گذارد و زيد چند بار خواست او را طلاق گويد ولى پيغمبر وساطت كرده مانع از اين كار شد و چنان كه صريح قرآن كريم است به آن دو دستور سازش داد تا سرانجام وقتى معلوم شد كه توافق اخلاقى ميان آن دو وجود ندارد و با هم سازگار نيستند قرار شد زيد بن حارثه او را طلاق بدهد.

طلاق زينب و ازدواج رسول خدا با او

زينب كه از زنان مهاجر و از خانواده هاى شريف مكه بود و پس از طلاق در مدينه و دور از بستگان نزديك و در شهر غربت به سر مى برد در اندوه و ماتم فرو رفت و چنان كه گفته اند بسيار مى گريست و از آن سو خداى تعالى پيغمبر را مأمور ساخت براى از بين بردن سنت جاهليت كه ازدواج با زن پسر خوانده را مانند ازدواج با زن فرزند رسمى جايز نمى دانستند، زينب را به ازدواج خويش در آورد و در ضمن او را از اين عقده و شكست روحى نيز نجات داده و خواسته ديرينه او و فاميلش را ـ كه ازدواج با يكى از شخصيت هاى قريش بود ـ انجام دهد.

رسول خدا صلی الله علیه و آله نيز پس از گذشت دوران عده و مدتى پس از آن، با اين كه از انتقاد منافقان مدينه انديشه داشت اين كار را انجام داد و زينب در رديف همسران آن حضرت در آمد. اين بود خلاصه اى از آن چه در تواريخ و تفاسير در اين باره ذكر شده و اما توجيهات و برداشت هاى غلطى كه دشمنان مغرض اسلام براى اين ازدواج كرده اند انگيزه اى جز همان غرض ورزى و ايراد و اشكال تراشى نداشته و قسمتى از آن ها به اصل مسئله تعدد زوجات در قانون اسلام و بخصوص تعدد زوجات پيغمبر اسلام باز مى گردد كه ما ناچاريم در اين باره نيز توضيح كوتاهى داده و به دنبال ساير ماجرا هاى تاريخى بازگرديم.

در اين جا به نظرم رسيد براى شاهد گفتار بالا سخن جان ديون پورت را در اين باره براى شما، كه در كتاب عذر تقصير به پيش گاه محمد و قرآن نوشته است نقل كنيم اگر چه قسمت هايى از كتاب مزبور مورد بحث و انتقاد است.

وى پس از اين كه به داستان جنگ خندق و ائتلافى را كه يهود با قبايل عرب بر ضد اسلام كردند و منجر به شكست آنان و سپس غلبه مسلمانان بر يهود شد اشاره كرده و مى نويسد:

«در اين جا لازم است تهمتى را كه دشمنان محمد در همين اوقات از روى غرض و حسد به او زده اند رد شود، و آن موضوع ازدواج عيال مطلقه پسر خوانده اوست، واقع امر اين است كه خيلى قبل از طلوع اسلام ميان اعراب عادى رواج داشت كه اگر كسى زنى را به نام مادر مى خواند ديگر نمى توانست با او ازدواج كند و اگر كسى جوانى را پسرش مى خواند از آن به بعد آن پسر از تمام حقوق فرزندى وى برخوردار مى شد، ولى قرآن هر دو عادت مزبور را نسخ كرد، به اين معنى كه اگر كسى زنى را مادر مى خواند مى توانست با او ازدواج كند و نيز اگر پسر خوانده اى عيالش را طلاق مى داد پدر خوانده مى توانست عيال او را به ازدواج خودش در آورد.»

محمد كه نسبت به زينب خيلى احترام مى گذاشت او را به ازدواج پسرى كه به او نيز همان قدر احترام قايل بود در آورد، چون نتيجه اين ازدواج براى زيد رضايت بخش نبود با همه مداخله اى كه پيغمبر در اين باره نمود زيد تصميم به طلاق زينب گرفت.

پيغمبر خودش به خوبى مى دانست كه چون اصولا اين وصلت به وسيله او انجام گرفته است مورد توبيخ قرار خواهد گرفت.

ولى پس از انجام طلاق، پيغمبر از گريه هاى زينب و بدبختى او متأثر شد، لهذا تصميم گرفت از تنها وسيله اصلاحى كه در دسترس دارد استفاده كند بنابراين پس از طلاق زيد، خودش با زينب ازدواج كرد.

پيغمبر با اشكال به اين اقدام تصميم گرفت و مى دانست عرب ها كه هنوز پاى بند رسم و عادت سابق شان بودند او را با انجام اين عمل به بى عفتى متهم خواهند كرد، ولى حس شديد وظيفه شناسى بر اين موانع غالب آمد و زينب عيال پيغمبر شد.

منابع:

(1). زندگانى حضرت محمد صلی الله علیه و آله، رسولى محلاتى.

(2). عذر به پيشگاه محمد، ترجمه سعيدى، صص 36ـ 35.