لسانی شیرازی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

لسانی شیرازی از شاعران شیعی مذهب پارسی گوست که در قرن ده قمری می زیسته است.

معرفی اجمالی

وجیه الدین عبدالله لسانی فرزند محمد مشک فروش شیرازی (م، ۹۴۱ ه)، مولدش شیراز بود، ولی زندگانی اش بیشتر در بغداد و تبریز گذشت و از مصاحبت و حمایت سام میرزا و امیر نجم ثانی برخوردار بود.

وى آخرین کس از بیست و دو شاعر شیعه است که در مجالس المؤمنین نامش بیان شده و به واسطه تعصبى که نسبت به مذهب خود داشته بیشتر قابل ذکر است تا به سبب رتبه شاعرى. زیرا که هر چند می گویند متجاوز از صد هزار شعر سروده اما گفتار او بسیار کم معروفست. واگر چه در آتشکده و هفت اقلیم نام او مسطور است ولى رضا قلیخان نام وى را از قلم انداخته است .

اشعار لسانی

قصیده ای که لسانی به مطلع زیرین در ستایش علی بن ابی طالب (علیه السلام) سروده، شهرت بسیار دارد:

می رسم از گرد راه، رقص کنان چون صبا باد جنون در دماغ، عاشق و سر در هوا

لسانی در شیوه های دیگر سخن نیز مبتکر و مورد تقلید بوده است از جمله در ساختن ترکیب بندهای کوتاه و نیز نوعی شعر وصفی و غنایی به نام «شهر آشوب» یا «شهرانگیز».

مجموعه رباعیاتی که او در توصیف تبریز و پیشه وران آن و وصف عشق و جز آن گفته و شهر آشوب نامیده، به مجمع الاصناف موسوم و شامل ۵۴۰ رباعی است که به طبع رسیده است. وی به جز قصیده و رباعی، غزل را نیز گاه خوب می سرود.

از دیوانش نسخه های ناقصی در دست است. کامل ترین این نسخه ها در موزه بریتانیاست که هشت هزار بیت غزل و یک ساقی نامه به بحر متقارب مثمن مقصور دارد.

وی بر روی هم، شاعری نیک و از بازماندگان استادان سده نهم بود که در شیوه شاعری گویندگان سده دهم خاصه محتشم، ضمیری، وحشتی تأثیر داشت و سخن شناسان پیشین، بدین معنی بارها اشاره کرده اند.

او در جمع اشعار خود توجهى نداشت. آثار او را پس از مرگ، شریف تبریزى که از شاگردان وى بود جمع آورد. اما مجموعه مزبوره به قدرى نامناسب بود که بنابر قول آتشکده به سهو اللسان شهرت یافت.[۱] در برابر، شاگرد دیگر لسانی به نام حیدری، «لسان الغیب» را در دفاع از استاد خود ترتیب داد. و از اوست:

ای فلک ذات تو هر روز روالی دارد در سر از گردش بیهوده خیالی دارد

وفات

وفات لسانی شیرازی به سال ۹۴۰ هجرى بوده است. وی قبل از غلبه سلطان سلیمان بر تبریز وفات یافته است. مؤلف مجالس المؤمنین گوید: به واسطه اخلاصى که به حضرات ائمه علیهم السلام داشت، تاج دوازده ترک شاهى را از سر نمى نهاد تا آنکه وقتى که سلطان سلیمان رومى متوجه تسخیر تبریز بود. چون خبر قرب وصول او به مولانا رسید اتفاقاً در آن وقت مولانا در مسجد جامع تبریز به تعقیب نماز مشغول بود استماع آن خبر کرد دست برداشت و دعا کرد که خدایا این متقلب به تبریز مى آید و من تاج از سر نمی توانم نهاد و مشاهده استیلاى او به خود قرار نتوانم داد، مرا بمیران و به درگاه رحمت خود واصل گردان. این مضمون گفت و سر به سجده برد و در آن سجده جان به جان آفرین سپرد. چنانکه گوید:

گر بند لسانى گسلد از بندش در خاک شود وجود حاجتمندش

بالله که ز مشرق دلش سر نزند جز مهر على ویازده فرزندش

وی را در مقبره سرخاب تبریز به خاک سپرده اند.

پانویس

  1. ادوارد گرانویل براون، ترجمه تاریخ ادبیات ایران ، ،۴/۱۵۷

منابع

  • سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ معارف و معاریف.
  • مجله شمیم یاس، فروردین ۱۳۸۷، شماره ۶۱، صفحه ۵۳، در دسترس در پایگاه اطلاع رسانی حوزه، بازیابی: 4خرداد 1393.