دعای ۲۷ صحیفه سجادیه/ شرحها و ترجمهها (بخش دوم)
اللَّهُمَّ افْلُلْ بِذَلِک عَدُوَّهُمْ، وَ اقْلِمْ عَنْهُمْ أَظْفَارَهُمْ، وَ فَرِّقْ بَینَهُمْ وَ بَینَ أَسْلِحَتِهِمْ، وَ اخْلَعْ وَثَائِقَ أَفْئِدَتِهِمْ، وَ بَاعِدْ بَینَهُمْ وَ بَینَ أَزْوِدَتِهِمْ، وَ حَیرْهُمْ فِی سُبُلِهِمْ، وَ ضَلِّلْهُمْ عَنْ وَجْهِهِمْ، وَ اقْطَعْ عَنْهُمُ الْمَدَدَ، وَ انْقُصْ مِنْهُمُ الْعَدَدَ، وَ امْلَأْ أَفْئِدَتَهُمُ الرُّعْبَ، وَ اقْبِضْ أَیدِیهُمْ عَنِ الْبَسْطِ، وَ اخْزِمْ أَلْسِنَتَهُمْ عَنِ النُّطْقِ، وَ شَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ وَ نَکّلْ بِهِمْ مَنْ وَرَاءَهُمْ، وَ اقْطَعْ بِخِزْیهِمْ أَطْمَاعَ مَنْ بَعْدَهُمْ.
اللَّهُمَّ عَقِّمْ أَرْحَامَ نِسَائِهِمْ، وَ یبِّسْ أَصْلَابَ رِجَالِهِمْ، وَ اقْطَعْ نَسْلَ دَوَابِّهِمْ وَ أَنْعَامِهِمْ، لَا تَأْذَنْ لِسَمَائِهِمْ فِی قَطْرٍ، وَ لَا لِأَرْضِهِمْ فِی نَبَاتٍ.
ترجمهها
ترجمه انصاریان
بارخدایا بدین وسیله دشمنانشان را در هم شکن و دست قدرت آن بیخبران از حق را از ایشان کوتاه کن و بین دشمن و جنگافزارشان جدایی افکن، و بندهای دلشان را بگسل و میان آنان و زاد و توشهشان جدایی انداز، و در راهها سرگردانشان ساز و از مقصد گمراهشان کن و کمک و مدد را از آنان قطع فرما و از تعدادشان بکاه و دلشان را پر از رعب و وحشت کن و دستشان را از فعالیت علیه مرزداران بازدار و زبانشان را از سخن بر علیه آنان قطع فرما و با شکست دشمن، جمع پشت سر ایشان را متفرق کن و به واسطه شکست اینان پیروانشان را از ادامه جنگ بازدار و با خواری و زبونی آنها طمع کسانی را که پس از آنها آیند قطع ساز.
بارخدایا زنانشان را از بارداری عقیم کن و صلب مردانشان را خشک فرما و نسل چهارپایان و گاو و گوسفندشان را بگسل. به آسمانشان اجازه باریدن و به زمینشان اذن روییدن مده.
ترجمه آیتی
اى خداوند، به این نیایش، خصمشان در هم شکن و چنگال دشمن از تنشان کوتاه کن و میان دشمنان و سلاحهایشان جدایى افکن و بند دلشان بگسل و چنان کن که میان ایشان و زاد و توشه ى ایشان فاصله اى بزرگ پدید آید و در راه سرگشته و حیرانشان گردان و آنسان کن که راه خویش گم کنند. اى خداوند، دشمنانشان را راه مدد بربند و از شمارشان بکاه و قلوبشان لبریز از وحشت نماى و دستشان از تطاول کوتاه کن و زبانشان از گفتن به بند آر و چنان کن که شکست ایشان سبب پراکندگى و عبرت آن کسان گردد که از پى شان مى آیند و چون ایشان را به خوارى درافکنى از آن پس هیچ لشکرانگیز طمع در ستیز با ما نکند.
اى خداوند، زنانشان از زادن سترون دار و مردانشان را آب پشت بخشکان و نسل چارپایان و ستورانشان منقطع گردان. آسمانشان را مفرماى که بر آنان قطره اى ببارد و زمینشان را مفرماى که گیاهى برویاند.
ترجمه ارفع
بار الها به آنچه از تو درخواست شد دشمنانشان را درهم شکن و ناخن طمعشان را بگیر و بین آنها و اسلحه هایشان جدایى انداز و بند دلشان را از ترس پاره کن و بین آنها و بین آذوقه هایشان دورى انداز و در راههایى که براى جنگ انتخاب کرده اند حیرانشان کن و از چیزى که بدان روى آورده اند گمراهشان فرما و کمک را از آنها بردار و از تعدادشان بکاه و در دلهایشان رعب و وحشت بینداز و دستهایشان را بر جنگیدن پر توان مفرما و زبانشان را از رجز خواندن بند بیاور و جمعیت پشت سرشان را پراکنده ساز و آنها را درس عبرتى براى آنها که به دنبالشان مى باشند قرار ده و با خوار کردنشان طمع دنباله روهایشان را ببر .
خدایا زنانشان را از زائیدن عقیم کن و صلب مردانشان را خشک گردان و نسل حیوانات و چهارپایانشان را قطع کن. بر آسمانشان باران و بر زمین ایشان روئیدن را اجازه مده.
ترجمه استادولی
خدایا، بدین وسیله دشمنشان را درهم شکن، و چنگال تیز دشمن را از سرشان قطع کن، و میان دشمنان و حربه هاشان جدایى انداز، و بند دل هاشان را ببر، و میان آنان و ساز و برگشان دورى افکن، و در راه هاى خودشان سرگردانشان ساز، و از مقصد گمراهشان گردان، و کمک رسانى را از آنان قطع کن، و شمار آنان را بکاه، و دل هاشان را پر از ترس و وحشت کن، و دستشان را از گشودن به حمله بازدار، و زبانشان را از گفتن ببند، و با سرکوب آنان نیروهاى کمکى آنان را پراکنده ساز، و پشتیبانشان را از ادامه جنگ بازدار، و با خوارى و زبونى آنان طمع آیندگانشان را قطع فرما.
خدایا، رحم زنانشان را عقیم ساز، و صلب مردانشان را بخشکان، و نسل چهارپایان و گاو و گوسفندانشان را قطع کن. به آسمانشان اجازه باریدن، و به زمینشان اجازه روییدن مده.
ترجمه الهی قمشهای
و خدایا شمشیر دشمن آنها را به رویشان کند (و شمشیر سپاه اسلام را برا) گردان و ناخن (و چنگال خشم و مکر و وسایس آن) دشمنان را از پیکر قشون اسلام قطع کن و میان دشمنان و اسلحه جنگشان جدائى انداز (یعنى دشمنان دین را مقابل قشون اسلام فاقد اسلحه و نیرو گردان) و محل وثوق (و نقطه ى اتکاء) آنها را نابود ساز (یعنى از هر کجا در دل امید کمک و انتظار یارى دارند ناامیدشان گردان) و میان آنها را با محل آذوقه شان دور گردان (که توشه جنگ و قوت و قوت به آنها نرسد تا قواى آنها ضعیف و ناتوان شود) و از راه پیشرفت آنها را حیران و سرگردان ساز و هر جا روکنند گمراهشان گردان (یعنى به هر طریق به مقصد ظفر و فیروزى روآرند گمراه از مقصدشان بساز) و مدد و کمک همدستان و هم پیمانانشان را از آنان قطع کن (تا هیچکس به آنها مدد نکند و از هیچ سو بر آنان کمک نرسد) وعده آنها را رو به نقص و زوال آور و دلهایشان را پر از خوف و بیم (از لشکر اسلام) گردان و دستشان را از هر طرف کوتاه کن و زبانشان را از سخن (به زیان اسلام و تبلیغ بر علیه مسلمین) قطع کن و چنان مقهورشان ساز که پیروان شان همه متفرق و فرارى شوند و پیروانشان را به واسطه شکست آنان به نکال و عقوبت و عذاب سخت درافکن و به خزى و مذلت آنها دشمنان بعد از اینان (عبرت گیرند و) قطع طمع از فیروزى کنند
خدایا تو رحم زنانشان و پشت مردانشان را عقیم و محروم از فرزندان (دشمن اسلام) ساز و (هر چه دشمنان دین خدا را تقویت و نیرومند گرداند از آنها بگیر) دواب و انعامشان (یعنى اسب و گاو و گوسفند و دیگر دامهاى آنها را) مقطوع النسل گردان و به آسمانشان اذن یک قطره بارش مده و به زمینشان اجازه روئیدن گیاهى نفرما.
ترجمه سجادی
خداوندا بدین وسیله، دشمنانشان را درهم شکن و چنگالشان را از آنان جدا کن و میان آنان و سلاح هایشان جدایى انداز و رگ هاى دلشان را بکن و میان آنها و زاد و توشه اشان جدایى انداز و در راه هایشان سرگردانشان ساز و از هدفشان گمراهشان نما و کمک رسانى را از ایشان قطع کن و از تعدادشان بکاه و دل هایشان را از ترس پر ساز و دست هایشان را از گشودن بازدار و زبان هایشان را از گفتن ببند و با (شکست) ایشان، پشت سرى هایشان را پراکنده ساز و آنان را براى کسانى که در پس ایشانند، عبرت گردان و با خوارى آنان طمع آیندگانشان را قطع نما.
خداوندا رحم زنانشان را عقیم گردان و صلب مردانشان را خشک نما و نسل چهارپایان و گاو و گوسفند و شترانشان را قطع کن و آسمانشان را در باریدن و زمینشان را در روییدن، اذن نده.
ترجمه شعرانی
خدایا بدین کار دشمن آنها را سست گردان و ناخن آنها را برچین و میان آنها و سلاح جنگ جدائى افکن و بند دل آنها را بگسل و آذوقه را از آنها دور کن و در راهها سرگردانشان ساز و از مقصود بازدار و مدد را از آنها ببر و شماره ى آنان را اندک گردان و دل آنها را پر هراس کن و دست آنان را چنان ببند که هرگز نتوانند گشاد و زبان آنها را چاک زن که سخن نتوانند گفت و به پراکندگى ایشان دنباله هاى آنها را هم پراکنده ساز و اینها را عبرت آنها گردان و به سبب زبون گشتن اینها امید دیگران را قطع کن.
خداوندا زنانشان را نازاى و پشت مردان را خشک گردان و نسل چارپایان سوارى و شیرده آنها را ببر و آسمان را دستور باریدن بر آنها مده و زمین را اجازت روئیدن مفرما.
ترجمه فولادوند
بار خدایا! بدینسان دشمنشان را در هم شکن و ناخن هایشان را قلم کن و میان آنها و سلاحهاى جنگى ایشان فاصله بینداز و اطمینان خاطر را از دلهاى آنان سلب نما و میان دشمنان و توشه و زادشان دورى ایجاد کن و آنها را در راه پیماییشان و از مقصدشان گمراه ساز و یارى را از ایشان ببر و از شمارشان کاسته گردان و دلهایشان را آکنده از بیم ساز و دستهایشان را از چپاول باز دار و زبانهاى آنها را از گفتار فروبند و با پراکنده ساختن پیش تازان آنها از پى آیندگان ایشان را مرعوب ساز و در هم شکن، تا از حمله قطع امید کنند و روى برتابند.
بار خدایا زهدان هاى زنانشان را سترون کن و صلب هاى مردانشان را (از نطفه سازى) خشگ گردان و نسل چهارپایان و دامهاى آنان را قطع فرما و آسمان آنها را از باریدن و زمین ایشان را از رویاندن باز دار.
ترجمه فیض الاسلام
بار خدایا با آنچه خواسته شد دشمنانشان را در هم شکن، و ناخنهاى دشمنان را از ایشان جدا ساز (به آنها شکست رو آور) و میان دشمنان و سلاحهاشان جدائى افکن (تا از پیشروى بازمانند) و بندهاى دلهاشان را بکن (از لشگر اسلام بترسانشان) و میان آنان و آذوقه هاشان دورى انداز (تا بر اثر اندیشه ى درباره ى توشه از دلاوریشان کاسته شود) و در راهها (اندیشه هاى جنگى) سرگردانشان گردان (تا به اندیشه ى درست دست نیابند) و از چیزى که به آن رو آورده اند (قصد جنگ با مسلمین) گمراهشان ساز، و کمک را از آنها ببر، و از شمارشان بکاه، و دلهاشان را از ترس پر نما، و دستهاشان را از گشودن بازدار، و زبانهاشان را از گفتار ببند (تا مانند لال نتوانند سخنى گویند) و با (سختى و گرفتارى) ایشان پشت سریهاشان را پراکنده گردان، و ایشان را براى آنها که در پس ایشانند عبرت قرار ده، و به خوار ساختن آنها طمعها و آرزوهاى کسانى (لشگرهائى) را که پس از ایشانند قطع فرما
بار خدایا بچه دانهاى زنانشان را از زائیدن بازدار، و پشتهاى مردانشان را خشک گردان، و نسل چهارپایان و شتر و گاو و گوسفندشان را قطع کن، و آسمانشان را در باریدن و زمینشان را در روئیدن اذن و فرمان مده (تا سرگردان و نگران باشند).شرحها
دیار عاشقان (انصاریان)
«اَللَّهُمَّ افْلُلْ بِذَلِک عَدُوَّهُمْ وَ اقْلِمْ عَنْهُمْ أَظْفَارَهُمْ وَ فَرِّقْ بَینَهُمْ وَ بَینَ أَسْلِحَتِهِمْ وَ اخْلَعْ وَثَائِقَ أَفْئِدَتِهِمْ وَ بَاعِدْ بَینَهُمْ وَ بَینَ أَزْوِدَتِهِمْ وَ حَیرْهُمْ فِی سُبُلِهِمْ وَ ضَلِّلْهُمْ عَنْ وَجْهِهِمْ وَ اقْطَعْ عَنْهُمُ الْمَدَدَ وَ انْقُصْ مِنْهُمُ الْعَدَدَ وَ امْلَأْ أَفْئِدَتَهُمُ الرُّعْبَ وَ اقْبِضْ أَیدِیهُمْ عَنِ الْبَسْطِ وَ اخْزِمْ أَلْسِنَتَهُمْ عَنِ النُّطْقِ وَ شَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ وَ نَکلْ بِهِمْ مَنْ وَرَاءَهُمْ وَ اقْطَعْ بِخِزْیهِمْ أَطْمَاعَ مَنْ اَعْدَهُمْ اَللَّهُمَّ عَقِّمْ أَرْحَامَ نِسَائِهِمْ وَ یبِّسْ أَصْلاَبَ رِجَالِهِمْ وَ اقْطَعْ نَسْلَ دَوَابِّهِمْ وَ أَنْعَامِهِمْ لاَ تَأْذَنْ لِسَمَائِهِمْ فِی قَطْر وَ لاَ لِأَرْضِهِمْ فِی نَبَات»:
نفرین شدید و سخت به دشمنان:
"الهى بدین وسیله دشمنانشان را درهم شکن، و چنگ قدرتشان را کوتاه کن، و میان دشمن و سالحهایشان جدائى انداز، و روحیه آنان را ضعیف کن، و میان آنان و زاد و توشه تدارکاتشان فاصله انداز، و در جاده ها سرگشته شان ساز، و از مقصد آواره شان نما، و کمک را از ایشان قطع کن، و از شمار و تعدادشان بکاه، و دلهایشان را از ترس پر ساز، و دستهاشان را از گشودن باز دار، و زبانهایشان را از گفتار فرو بند، و هزیمت در صفوفشان، و پراکندگى در نیروهایشان ایجاد کن، که با این شکست امید قوائى که دنبالشان هستند قطع شود. الهى رَحِم هاى زنانشان را عقیم ساز، و نطفه هاىمردانشان را بخشکان.
(این بخش از نفرین انسان را به یاد نفرین حضرت نوح مى اندازد که عرضه داشت: «رَبِّ لا تَذَرْ عَلَى الاَرْضِ مِنَ الْکافِرینَ دَیاراً. اِنَّک اِنْ تَذَرْهُمْ یضِلُّوا عِبادَک وَ لا یلِدُو اِلاّ فاجِراً کفّاراً».(نوح، ۲۶ ـ ۲۷) الهى اینک که قوم دست از عناد و کفر نمى کشند، تو هم اینان را هلاک کن و از این تیره بختان کافر دیارى بر روى زمین باقى مگذار، اگر از اینان باقى بگذارى بندگان پاک و با ایمانت را گمراه کنند و و فرزندى هم جز بدکار و ناسپاس از آنها به ظهور نمى رسد.)
خداوندا نسل اسبها و شترهاى دشمنانت را قطع کن، و به آسمانشان در باریدن، و به زمینشان در روئیدن اجازه مده".
شرح صحیفه (قهپایی)
«اللهم افلل بذلک عدوهم».
الفل: الکسر. و جمعه: فلول. و یقال: فلک، اى: کسرک بخصومته. و فل الجیش: هزمه. و بابه رد. و یقال: فله فانفل، اى: کسره فانسکر. و المشار الیه بذلک هو نصب الجنه و غیرها من الامور المذکوره.
یعنى: بار خدایا، بشکن و هزیمت ده به سبب ثبات قدم ایشان در معرکه ى قتال دشمنان ایشان را.
«و اقلم عنهم اظفارهم. و فرق بینهم و بین اسلحتهم».
و قلم ظفره من باب ضرب. و قلم الاظفار کنایه عن قطع الید. و قولهم فى الدعاء: لا ترک الله شعرا و لا ظفرا، اى: لا عینا و لا یدا. قاله الزمخشرى فى الاساس.
(یعنى:) و بگیر ناخن ایشان را از ایشان. و این کنایه است از بریدن دستهاى ایشان. و جدایى افکن میان ایشان و میان سلاحهاى ایشان- از شمشیر و نیزه و غیر آن، که ایشان بى سلاح وامانند.
«و اخلع وثائق افئدتهم».
اى: انقض. الوثائق: جمع الوثیقه و هى الموثوق به. و الافئده: جمع الفواد، و هو القلب. اى: انقض محکم قلوبهم. و المراد جبنهم عن اهل الاسلام.
یعنى: و بگشا بندهاى دل ایشان را. و این کنایت است از آنکه بترسان ایشان را از اهل اسلام.
«و باعد بینهم و بین ازودتهم».
الازوده: جمع الزاد، و هو الطعام المتخذ للسفر.
یعنى: و دور گردان میان ایشان و میان توشه هاى ایشان.
«و حیرهم فى سبلهم. و ضللهم عن وجههم».
الوجه و الجهه بمعنى. قاله فى الصحاح.
(یعنى:) و حیران و سرگشته گردان ایشان را در راههاى خودشان. و گمراه ساز ایشان را از جهت خودشان- یعنى از آن جایى که روى بدو دارند.
«و اقطع عنهم المدد. و انقص منهم العدد».
و ببر از ایشان مدد را- که کسى به مدد ایشان نرسد. و کم کن از ایشان عدد را- که به هلاکت رسند.
«و املا افئدتهم الرعب».
الافئده: جمع الفواد، و هو القلب.
و الرعب -بالضم-: الفزع و الخوف.
(یعنى:) و پر کن دلهاى ایشان را از ترس.
«و اقبض ایدیهم عن البسط».
و تنگ گیر دستهاى ایشان را از گشودن. و این کنایه است که ایشان را دست مده و مسلط مساز.
«و اخزم السنتهم عن النطق».
بالخاء المعجمه و الزاى، من: خزمت البعیر بالخزامه، و هى حلقه من شعر یجعل فى وتره انفه یشد بها الزمام. و المراد: اخرس السنتهم. و فى بعض الروایات بالراء المهمله. و هو بمعنى القطع. یقال: ما خرمت منه شیئا، اى: ما قطعت.
یعنى: و لال ساز زبانهاى ایشان را از گویایى.
«و شرد بهم من خلفهم».
اى: افعل بهم فعلا من العقوبه یتفرق به من وراءهم من الاعداء. و قال ابن عرفه: افعل بهم فعلا یخیف من وراءهم فشردهم. و یقال: شرد بهم اذا نکل بهم. یقول: اجعلهم عبره وعظه لمن وراءهم. قاله ابوعبیده الهروى فى کتابه.
یعنى: بکن با ایشان کارى از عقوبت و قتل که پراکنده گرداند آنهایى که از پس ایشانند.
«و نکل بهم من وراءهم».
یقال: نکل به تنکیلا، اذا جعله نکالا و عبره لغیره.
(یعنى:) و آن مقدار عذاب و عقوبت نما ایشان را که عبرت آنهایى گردد که در عقب ایشانند.
«و اقطع بخزیهم اطماع من بعدهم».
الخزى: الفضیحه و الهوان. و فى بعض النسخ: «بخبرهم».
(یعنى:) و قطع کن به سبب خزى و خوارى که به ایشان مى رسد- یا به خبر ایشان- طمعهاى آنان که پیش از ایشانند.
«اللهم عقم ارحام نسائهم».
یقال: اعقم الله و عقم الله رحمها فعقمت -على ما لم یسم فاعله-، اذا لم تقبل الولد.
یعنى: بار خدایا، چنان گردان رحمهاى زنان ایشان را که قبول فرزند نکنند.
«و یبس اصلاب رجالهم».
و خشک گردان پشتهاى مردان ایشان را- تا نطفه ى ایشان متکون نشود و سبب قطع توالد و تناسل ایشان گردد.
«و اقطع نسل دوابهم و انعامهم».
و قطع نسل اسبان و چهارپایان ایشان کن.
«لا تاذن لسمائهم فى قطر و لا لارضهم فى نبات».
القطر: المطر.
(یعنى:) دستورى مده آسمان ایشان را در باریدن و نه زمین ایشان را در رویانیدن گیاه.
شرح صحیفه (مدرسی)
یعنى: اى خدا بشکن به این دعاها دشمن آنها را و ببر از آن دشمنان ناخنهاى آنها را، و جدائى بینداز میان آنها و سلاح آنها، و بکن بندهاى دلهاى آنها را و جدائى افکن ما بین آنها و آذوقه ى آنها، و متحیر و سرگردان نما آنها را در راههاشان، و گمراه نما آنها را از روى خود، و ببر از آنها مدد را، و ناقص نما از آنها عدد را، و پر کن دلهاى آنها را از ترس، و کوتاه کن دستان آنها را، و قطع کن زبان آنها را و پراکنده کن آنها را که در عقب ایشانند، و سرشکسته کن هر که پشت سر ایشان است، و قطع نما به رسوائى آنها طمعهاى آنها که بعد از ایشان هستند.
اللغه:
قطر: به فتح فاء، باران.
ترجمه و شرح صحیفه (امامی و آشتیانی)
سپس دعا را بر ضد دشمن آغاز کرده مى گوید: (بار خداوندا با برآورده شدن این خواسته (دل بریدن از دنیا و توجه به عالم آخرت) دشمنان آنها را در هم بشکن) (اللهم افلل بذلک عدوهم).
(و چنگ قدرت دشمنانشان را از دامن آنان کوتاه فرما) (و اقلم عنهم اظفارهم).
و از این جهت که در دسترس بودن سلاح، امکان پیروزى را براى دشمن بیشتر مى کند عرضه مى دارد:
(بین آنها و بین سلاحشان جدائى انداز) (و فرق بینهم و بین اسلحتهم).
و از این نظر که اسلحه هنگامى کارساز است که روحیه و قوت قلب نیرو بر جاى باشد امام علیه السلام مى گوید: (روحیه ى دشمنان و اطمینان قلبى آنها را از بین ببر) (و اخلع وثائق افئدتهم).
و چون زاد توشه و مواد غذائى در اختیار رزمنده به او قوت قلب مى دهد ولى فاصله داشتن با آن روحیه اش را تضعیف مى کند، امام علیه السلام عرضه مى دارد: (بین آنها و زاد و توشه شان فاصله بینداز) (و باعد بینهم و بین ازودتهم).
آگاهى از راه و جهتهاى نبرد بر نیرو کمک فراوانى مى کند و عدم آگاهى و سرگردانى او را سست مى نماید، به همین لحاظ امام علیه السلام عرضه مى دارد: (آنها را در راهها سرگردان ساز و در یافتن مقصد گمراه فرما) (و حیرهم فى سبلهم، و ضللهم عن وجههم).
و از طرفى نیرو زمانى روحیه ى جنگ دارد که بداند به او مدد و یارى مى رسد و تعداد یاوران او بسیارند ولى عکس آن روحیه را از دست مى دهند امام علیه السلام مى گوید: (امداد و کمک را از آنها قطع فرما و از تعدادشان بکاه) (و اقطع عنهم المدد، و انقص منهم العدد).
مى دانیم زمانى نیرو به سرحد پیروزى مى رسد که خوف و ترسى در دل نداشته باشد و اگر دلش ترسید پیروز نخواهد شد امام در این باره نسبت به دشمنان از خدا چنین مى خواهد: (دلهاشان را مالامال از ترس و رعب قرار ده) (و املا افئدتهم الرعب).
و اضافه مى کند (بسط ید به آنها مده و زبانشان را از گفتار بازدار) (و اقبض ایدیهم عن البسط، و اخزم السنتهم عن النطق).
مى دانیم زمانى نیروهاى جنگنده شکست خورده و فرارى مى شوند که پیشتازان و صف مقدم، دست به فرار بزنند لذا امام علیه السلام مى گوید: (به وسیله ى فرار نیروهاى پیشتاز، نیروهاى پشت سر و قلب سپاهشان را پراکنده فرما و شکست اینان را موجب فرار و در هم ریختن آنان که پشت سرند قرار ده) (و شرد بهم من خلفهم، و نکل بهم من وراءهم).
این را هم مى دانیم اگر کشورى از دشمنى شکست خورد سایر دشمنان نیز بر او طمع مى کنند ولى اگر با استقامت جلوى این دشمن بایستد و آن را به شکست وادارد، دیگر دشمنان طمع حمله به آن نمى کنند لذا امام در این دعا مى فرماید: (با شکست و رسوا ساختن این دشمنان طمع دیگر دشمنان را قطع فرما) (و اقطع بخزیهم اطماع من بعدهم).
به دنبال فرازهاى قبل امام علیه السلام دعاى خود بر ضد دشمنان اسلام را چنین ادامه مى دهد: (بار خداوندا رحم زنانشان را عقیم ساز، صلب مردانشان را از تولید خشک فرما) (اللهم عقم ارحام نسائهم، و یبس اصلاب رجالهم).
(نسل چهارپایانشان (اسب، شتر، گاو و گوسفند) را قطع نما) (و اقطع نسل دوابهم و انعامهم).
از آنجا که اساس ثروت ملتها باران است و گیاهانى که از زمین مى روید امام عرضه مى دارد: (به آسمانشان اجازه باریدن، و به زمینشان اذن روئیدن صادر مفرما) (لا تاذن لسمائهم فى قطر، و لا لارضهم فى نبات).
ریاض السالکین (سید علیخان)
ریاض السالکین فی شرح صحیفة سید الساجدین، ج۴، ص:۲۱۳-۱۹۸
«اللّهُمَّ افْلُلْ بِذلِک عَدُوَّهُمْ، وَ اقْلِمْ عَنْهُمْ أظْفارَهُمْ، وَ فَرِّقْ بَینَهُمْ وَ بَینَ أسْلِحَتِهِمْ، وَ اخْلَعْ وَثائِقَ أفْئِدَتِهِمْ، وَ باعِدْ بَینَهُمْ وَ بَینَ أزْوِدَتِهِمْ، وَ حَیرْهُمْ فی سُبُلِهِمْ، وَ ضَلِّلْهُمْ عَنْ وَجْهِهِمْ، وَ اقْطَعْ عَنْهُمُ الْمَدَدَ، وَ انْقُصْ مِنْهُمُ الْعَدَدَ، وَ امْلَأ أَفْئِدَتَهُمْ الرُّعْبَ، وَ اقْبِضْ أیدِیهُمْ عَنِ الْبَسْطِ، وَ اخْزِمْ ألْسِنَتَهُمْ عَنِ النُّطْقِ، وَ شَرِّدْ بِهِمْ مَنْ خَلْفَهُمْ، وَ نَکلْ بِهِمْ مَنْ وَراءَهُمْ، وَ اقْطَعْ بخِزْیهِمْ أطْماعَ مَنْ بَعْدهُمْ».
فللت الجیش فلا -من باب قتل- فانفل: کسرته فانکسر. و فى القاموس: فل القوم: هزمهم.
و المراد بالعدو هنا الجمع: اى: اعداءهم، لاعاده ضمیر الجمع الیه، قال فى مختصر العین: یقع العدو بلفظ واحد على الواحد المذکر و المونث و المجموع.
و قلمت الظفر قلما -من باب ضرب-: قطعت ما طال منه، و قلمت بالتشدید: مبالغه، و قلم الاظفار هنا: کنایه عن اضعافهم.
قال الزمخشرى فى الاساس: و من المجاز: فلان مقلوم الظفر: ضعیف، قال النابغه:
و بنو قعین لا محاله انهم * آتوک غیر مقلمى الاظفار
اى: غیر ضعفاء و لا عزل.
و فى الصحاح: یقال للضعیف: مقلوم الظفر، و کلیل الظفر و الوجه فى ذلک ان الظفر اذا لم یقلم کان قوى العمل فى الخدش و الحک و اللقط و نحوه، فاذا قلم ضعف عمله.
و فرق بینهم و بین اسلحتهم اى: اغفلهم عن استصحابها حتى لا یتمکنوا من القتال، و یتمکن المسلمون من قتلهم، او الهمهم بان یلقوها و یضعوها، لینال المسلمون منهم غره و ینتهزوا فرصه فیوقعوا بهم.
و الخلع: النزع، خلعه یخلعه من باب نفع.
و الوثائق: جمع وثیقه بمعنى الثقه، من وثق به ثقه اى: اعتمد علیه.
قال الفارابى فى دیوان الادب: الوثیقه واحده الوثائق، یقال: اخذ فى امره بالوثیقه.
و قال الجوهرى: اخذ بالوثیقه فى امره اى: بالثقه.
و المعنى: انزع ما وثقت به افئدتهم و اعتمدت علیه، من الباس و النجده و الشجاعه التى یرونها فى انفسهم.
و یحتمل ان یکون من وثق الشىء بالضم و ثاقه اى: قوى و ثبت، فهو وثیق اى: ثابت محکم فیکون المعنى: انزع قوه قلوبهم و ثباتها.
او تکون الوثائق جمع وثاق بالفتح و الکسر: و ما هو ما یشد به من حبل و نحوه، فقد جاء جمع فعال بالفتح و الکسر على فعائل، کشمال بالفتح بمعنى: الخلق، و شمال بالکسر بمعنى: ضد الیمین، فان کلا منهما جمع على شمائل، فیکون المراد بالوثائق العروق المتصله بالافئده التى نیطت بها الى الوتین، و یسمى واحدها نیاطا کما یقال: قطع الله نیاط قلبه.
قال ارباب التشریح: على القلب غشاء غلیظ یحتوى علیه، و هو مربوط برباطات وثیقه.
و قال ابن الاثیر فى النهایه: و فى الحدیث: فراى رجلال موثقا، اى: ماسورا مشدودا فى الوثاق، و منه حدیث الدعاء: و اخلع وثائق افئدتهم، جمع وثاق او وثیقه، انتهى.
فیکون الغرض اضعاف قلوبهم و ازعاجها من شده الخوف و الجبن، کما ورد فى الحدیث: من شر ما اعطى الرجل شح هالع، و جبن خالع.
قال ابن الاثیر: اى: شدید کانه یخلع فواده من شده خوفه، و هو مجاز فى الخلع، و المراد به ما یعرض من نوازع الافکار و ضعف القلب عند الخوف، انتهى.
و الافئده: جمع فواد بالضم مهموز العین، و هو القلب.
و فى القاموس: الفواد: للقلب مذکرا، و هو ما یتعلق بالمرء من کبد ورئه و قلب.
و باعد بین الشیئین: جعل کل منهما بعیدا عن الاخر.
و الازوده: جمع زاد على غیر القیاس، و هو طعام المسافر الذى یتخذ لسفره، و قیاس جمعه ازواد.
و فى الحدیث: امعکم من ازودتکم شى ء؟ فقالوا: نعم، اى: اجعل بینهم و بین ازودتهم حائلا و امدا و مسافه بعیده، حتى لا یتصلوا بها، و لا یتمکنوا من تناولها عند الحاجه الیها فیضعفوا عن القتال.
و حار فى امره یحار حیرا- من باب تعب و حیره: لم یدر وجه الصواب فیه، فهو حیران و هى حیرى، و الجمع حیارى، و حیرته بالتضعیف فتحیر.
قال الازهرى: و اصله ان ینظر الانسان الى شى ء یغشاء ضوء فیصرف بصره عنه.
و فى القاموس: حار یحار حیره و حیرا: نظر الى الشى ء فغشى، و لم یهتد لسبیله.
و السبل بالضم و بضمتین: جمع سبیل، و هو الطریق. اى: اجعلهم لا یهتدون الى وجه الصواب فى طرقهم التى یقصدون بسلوکها الوصول الى المسلمین و بلادهم او مطلقا.
و ضل الرجل الطریق و ضل عنه یضل- من باب ضرب- ضلالا و ضلاله: زل عنه فلم یهتد الیه و ذهب فى غیره فهو ضال، و اضله غیره اضلالا و ضلله تضلیلا: للمبالغه، و منه: رجل مضلل: ضال جدا.
و فى القاموس: ضلله تضلیلا و تضلالا: صیره الى الضلال.
و الوجه: کل مکان استقبلته، و تحذف الواو فیقال: جهه مثل عده، و منه: «فثم وجه الله» اى: جهته التى امرکم بالتوجه الیها، و فى الحدیث: ان اصیبت فى وجهه، اى: الجهه التى یرید ان یتوجه الیها، و المعنى: اجعلهم ضالین عن الجهه التى یریدون ان یتوجهوا الیها لقصد المسلمین او مطلقا.
و اقطع عنهم المدد اى: احبسه عنهم، من قطعت الماء عن الحوض: اذا حبسته عنه فلم یصل الیه، او امنعه عنهم، من قطعته عن حقه اى: منعته.
و مدد الشىء: ما یمد به اى: یکثر و یزاد، و خص بالجماعه الذین یعان و یقوى بهم الجیش فى القتال، یقال: امدهم بمدد: اذا اعانهم بجماعه یقاتلون معهم، و منه قوله تعالى: «یمددکم ربکم بخمسه آلاف من الملائکه».
و نقصت الشىء نقصا: اذهبت منه شیئا فنقص هو، کلاهما من باب قتل متعدیا و لازما.
و العدد: مقدار ما یعد، اى: انقص کمیتهم حتى یقلوا و یعجزوا عن القتال و مقاومه المسلمین.
و ملا الاناء ملا: من باب نفع.
و الرعب بالضم و تضم العین للاتباع: الخوف و الفزع، و منه: «سنلقى فى قلوب الذین کفروا الرعب».
و اقبض ایدیهم عن البسط اى: کفها و امنعها ان تمد الى المسلمین.
قال الزمخشرى فى قوله تعالى: «اذکروا نعمه الله علیکم اذهم قوم ان یبسطوا الیکم ایدیهم فکف ایدیهم عنکم»: یقال: بسط الیه لسانه: اذا شتمه، و بسط الیه یده: اذا بطش «و یبسطوا الیکم ایدیهم و السنتهم بالسوء»، و معنى بسط الید الیه: مدها الى المبطوش به، الا ترى الى قولهم: فلان بسیط الباع، و مدید الباع، بمعنى و قوله: «فکف ایدیهم عنکم» اى: فمنعها ان تمد الیکم، انتهى.
و یحتمل ان یکون قبض ایدیهم عن البسط مجازا عن سلب القدره عنهم على التصرف مطلقا، من قولهم: فلان مبسوط الید اى: قادر على التصرف کیفما یشاء، او دعاء علیهم بالبخل المذموم، من بسط الید الذى هو مجاز عن محض الجود من غیر نظر.
و قصد فى هذین الاحتمالین الى اثبات ید و بسط، و منه قوله تعالى: «بل یداه مبسوطتان ینفق کیف یشاء»، و یکون المراد به الدعاء علیهم بما هو مسبب عن البخل، من لصوق العاربهم، و سوء الاحدوثه التى تخزیهم و تمزق اعراضهم، و نفره القلوب عن اعانتهم و مظاهرتهم.
و اخزم السنتهم عن النطق اى: اشددها و اوثقها، من خزمت الشراک خزما- من باب ضرب-: اذا ثقبته و شددته.
قال الزمخشرى فى الاساس: خزمت شراک نعلى: ثقبته و شددته.
و قول بعض المترجمین: اخزم بمعنى: اقطع، لم یذکره اهل اللغه.
و الغرض منع السنتهم عن النطق بما یسوء المسلمین، و بما یدبرون به امرهم، و یتشاورون به فیما بینهم من الکلام لقصد المسلمین.
و قوله علیه السلام: «و شرد بهم من خلفهم» اقتباس من قوله تعالى فى سوره الانفال: «فاما تثقفنهم فى الحرب فشردبهم من خلفهم لعلهم یذکرون».
التشرید: الطرد و التفریق.
قال الزجاج: معناه: افعل بهم فعلا من القتل تفرق به من خلفهم.
و قال الزمخشرى: اى: فرق بقتلهم شر قتله و النکایه فیهم، من وراءهم من الکفره، حتى لا یجسر علیل بعدهم احد، اعتبارا بهم و اتعاظا بحالهم.
و قال عطاء: معناه: اکثر فیهم القتل، حتى یخافک غیرهم.
و قال العلامه الطبرسى: و قیل: ان معنى «شردبهم»: سمع بهم بلغه قریش، قال الشاعر:
اطوف فى البواطح کل یوم * مخافه ان یشرد بى حکیم انتهى.
و فى القاموس: شرد به: سمع الناس بعیوبه.
و المعنى على هذا: افعل بهم من النکایه و التعذیب فعلا یسمع به من خلفهم من الاعداء، فلا یقدم احد منهم على القتال.
و قوله علیه السلام: «و نکل بهم من وراءهم» کالتفسیر لما قبله، یقال: نکل عن الحرب نکولا -من باب قعد-: اى جبن و تاخر و امتنع، و نکل به تنکیلا: فعل به ما ینکل غیره عن مثل فعله.
قال فى الاساس: نکلت به: جعلت غیره ینکل ان یفعل مثل فعله و هو النکال انتهى.
و قال ابن الاثیر فى النهایه: نکل به تنکیلا: اذا جعله عبره لغیره، و النکال: العقوبه التى ینکل الناس عن فعل و اجعلت له جزاء، انتهى.
و المعنى: افعل بهم من القتل و النکایه و التعذیب ما یوجب نکول من وراء ظهورهم من الکفار، و یکون عبره لهم، بان ینظروا فیهم فیعتبروا بهم، فلا یقدموا على مثل فعلهم من قصد المسلمین.
و قوله علیه السلام: «و اقطع بخزیهم اطماع من بعدهم» الخزى بالکسر: الذل و الهوان المقارن للفضیحه و الندامه.
خزى خزیا -من باب علم-: ذل و هان مع فضیحه و ندم، و اخزاه الله: اذله و اهانه و فضحه.
و الاطماع: جمع طمع، کامل و آمال لفظا و معنى. اى: افعل بهم من الخزى ما لا یبقى معه لمن بعدهم من الکفره طمع فى قصد المسلمین، مخافه ان یقع بهم من الخزى ما وقع بهولاء، و الله اعلم.
عقمت الرحم عقما- من باب تعب-: اذا لم تقبل الولد، و یتعدى بالحرکه و الهمزه، فیقال: عقمها الله عقما- من باب ضرب- و اعقمها اعقاما، و عقمها تعقیما بالتضعیف: للمبالغه، و الاسم: العقم بالضم مثل قفل.
و قال الجوهرى: اعقم الله رحمها فعقمت- على ما لم یسم فاعله-: اذا لم تقبل الولد.
و قال الکسائى: رحم معقومه اى: مشدوده لا تلد.
و مصدره العقم و العقم بالفتح و الضم.
و الارحام: جمع رحم على وزن کتف، موضع تکوین الولد، و تخفف بسکون الحاء مع فتح الراء و مع کسرها ایضا فى لغه بنى کلاب، و فى لغه لهم بکسر الحاء اتباعا لکسره الراء.
قال ارباب التشریح: هو عضو مولف من لیفات عصبیه على طبقتین، و هو کالقضیب المقلوب، و محله من جوف المراه وراء المثانه و قدام المعاء المستقیم، تتصل فوهات العروق لدفع فضله الطمث و تغذیه الجنین، و على فمه غشاء رقیق ینهتک عند فض البکاره، و له مجرى محاذ لفم الفرج یخرج منه دم الطمث و الجنین، و یصل منه منى الرجل الى قرار الرحم فیستقر فیه و یتولد الجنین.
و النساء: اسم لجماعه الاناث الاناسى، لا واحد له من لفظه، و انما الواحد امراه من غیر لفظ الجمع.
و یبس الشىء ییبس -من باب تعب-: اذا جف فهو یابس، و یتعدى بالهمزه و التضعیف، فیقال: ایبسه و یبسه تیبیسا.
و الاصلاب: جمع صلب بالضم، و تضم اللام للاتباع، و هو سلسله فقرات الظهر، و المراد بتیبیس اصلابهم: بتخفیف منیهم لینقطع نسلهم مجازا للمجاوره، کما یقال: جف النهر اى: جف ماوه.
و قد اشتهر کون المنى من الصلب و الظهر، و لذلک ینسب الولد الى صلب ابیه و ظهره، و نطق بذلک القرآن المجید، قال تعالى: «و حلائل ابناءکم الذین من اصلابکم»، و قال تعالى: «و اذ اخذ ربک من بنى آدم من ظهورهم ذریتهم»، و الوجه فى ذلک على ما ذهب الیه جم غفیر: ان مبدا ماء الرجل من الصلب، لان مادته من النخاع الاتى من الدماغ، و ینحدر فى فقرات الظهر الى التعصعص، و لذلک قال سبحانه: «فلینظر الانسان مم خلق خلق من ماء دافق یخرج من بین الصلب و الترائب» اى: صلب الرجل و ترائب المراه، و هى عظام الصدر حیث یکون موضع القلاده، لان ماء المراه یخرج من ترائبها.
و طعنت الملحده خذلهم الله تعالى فى ذلک، بان المنى، انما یتولد من فضله الهضم الرابع، و ینفصل من جمیع اجزاء البدن، فیاخذ من کل عضو طبیعته و خاصیته مستعدا لان یتولد منه مثل تلک الاعضاء، فتخصیص الصلب و الترائب لا وجه له، فان کان المراد ان معظم اجزاء المنى یتولد هناک فهو ضعیف، لان معظمه یتولد من الدماغ، و لذلک یشبه و یسرع الافراط فى الجماع بالضعف فیه.
و اجیب: بانه کلام مبنى على محض الوهم و الظن و الضعیف، و الخالق اعلم بما خلق. على انه لوصح فوجه تخصیص الصلب و الترائب بالذکر، کون الدماغ اعظم الاعضاء معونه فى تولید المنى، و منه النخاع فى الصلب و شعب کثیره نازله الى الترائب، و هما اقرب الى اوعیه المنى: فلذلک خصا بالذکر. و على هذا، فلا تختص الترائب بالمراه.
و النسل: الولد.
و الدواب: جمع دابه، و هى فى الاصل مادب اى: سار من الحیوان، و غلب على ما یرکب، و هو المراد هنا، و تطلق على الذکر و الانثى.
و الانعام: جمع نعم بالتحریک، و قد یسکن.
و قال النووى فى تحریره: النعم: الابل و البقر و الغنم، و هو اسم جنس، و جمعه انعام.
و نقل الواحدى اجماع اهل اللغه على هذا کله.
و قد بسطنا الکلام علیه فى الروضه الاولى.
و اذنت له فى الشىء -من باب علم-: اطلقت له فعله، و اذنه تعالى قیل: عباره عن امره، و قیل: عن ارادته، و قیل: عن ایجابه و ایجاده لشى ء بتوسط فاعله المباشر له، کما فى قوله تعالى لعیسى علیه السلام: «و تبرى الاکمه و الابرص باذنى، و اذ تخرج الموتى باذنى». و کل من هذه المعانى صحیح هنا، اى: لا تامر سماءهم بقطر و لا ارضهم بنبات، او لا ترد قطر سمائهم و لا نبات ارضهم او لا توجد لهم قطرا بتوسط سمائهم، و لا نباتا بتوسط ارضهم.
و قال بعضهم: المراد باذنه تعالى فى افعاله: امره لها بالوجود بقوله: کن، و فى افعال خلقه: عدم احداث المانع لهم عما اقدروا علیه و اعدوا له من الفعل، کسلب الاعداد و القدره و ابطال الاله و ایجاد الضد، و اعدام الفاعل و نحو ذلک.
و على هذا، فیکون المعنى: احدث لسمائهم مانعا عن القطر، و لارضهم مانعا عن النبات.
و المراد بسمائهم: الجهه المحاذیه لهم من السماء، بناء على ان المطر یبتدى منها الى السحاب و منه الى الارض، على ما دلت علیه روایات کثیره، او السحاب المتکون فى جو بلادهم، فان کل عال مظل سحاب.
و القطر: المطر، الواحده: قطره، مثل تمر و تمره.
و النبات: کل ما نبت من الارض من نجم او شجر.
و یحتمل ان یکون القطر و النبات مصدرین، اى: لا تاذن لسمائهم بان تقطر، و لا لارضهم بان تنبت.
یقال: نبتت الارض و انبتت بمعنى، نص علیه فى القاموس.
فان قلت: کیف فصل جمله قوله: «لا تاذن» عما قبلها من الجمل المتعاطفه، مع وجود الجامع بین الکل من معنى الدعاء علیهم، و تناسبها فى الانشاء لفظا و معنى؟
قلت: تعین الفصل لکمال الاتصال، لعدم المغایره المفتقره الى الربط بالعاطف، اذ کانت هذه الجمله توکیدا و تقریرا لما قبلها، من الدعاء علیهم بالاستئصال بقطع نسلهم و نسل دوابهم و مواشیهم، او بدلا منه، لانها او فى بتادیه المراد، اذ کان فى منع القطر و النبات عنهم هلاکهم و هلاک ذریتهم، و انقطاع نسلهم و نسل دوابهم و انعامهم و هلاکها، فهى او فى بتمام المراد فى عدم البقیا علیهم و قطع دابرهم، و الله اعلم.