احمد بن طولون

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«احمد بن طولون» (۲۲۰-۲۷۰ ق)، از کاگزاران خلافت عباسی در مصر و بنیان‌گذار سلسلۀ طولونیان در آنجا بود. وی تنها به حکومت مصر بسنده نکرد و پس از مدتی منطقه شام، انطاکیه و سرحدات روم شرقی را به سیطره خویش درآورد و همزمان بر بخش‌هایی از شمال افریقا و بخش‌هایی از جنوب غربی آسیا زمامداری کرد.

زندگی‌نامه

پدرش طولون از ترکان طغزغز و از غلامان نوح بن اسد سامانی بود که امیر سامانی او را جزو خراج نزد مأمون فرستاد. طولون در بغداد و سامرا برآمد و چون کفایت و لیاقتی نشان داد، به فرماندهی محافظان خلیفه منصوب شد و لقب امیرالسر گرفت. او در روزگار مأمون و معتصم تا متوکل عباسی عهده‌دار مقامات عالی در دستگاه خلافت بود.[۱]

احمد در سامرا زاده شد.[۲] او از عراق به طوسوس رفت و به تحصیل علوم دینی پرداخت و چون پدرش درگذشت، متوکل عباسی مشاغل او را به احمد داد و خلیفه مستعین نیز او را بسیار گرامی می‌داشت؛ چنانکه وقتی مستعین در ۳ محرم ۲۵۲ ق. از خلافت کناره گرفت، به درخواست وی ابن طولون را به مصاحبت و مراقبت او گماشتند. چون معتز دستور قتل مستعین را داد، احمد از شرکت در این کار خودداری کرد.

ابن طولون در رمضان ۲۵۴ ق. از سوی بایکباک، حاکم مصر، نایب او در آن دیار گردید و در ۲۳ رمضان همان سال وارد فسطاط، مقر حکومت خود شد.[۳] احمد پشت گرمی خاصی به ترکان داشت و اول کسی بود که ممالیک ترک را به مصر برد. پیش از آن بیشتر سپاهیان مصری از سودانیان بودند.

چون احمد به مصر رفت، ابن مدبّر، عامل خراج آن دیار بود. او مردی کاردان و حیله‌گر بود که رفتاری مستبدانه داشت و بدعتهایی در مصر نهاد که مدتها سنت گردید و به همین سبب موجبات نارضایی و کینۀ مردم مصر را فراهم ساخته بود. احمد پس از استقرار در محل حکومت به پشتیبانی بایکباک ـ که در خلیفه نفوذ داشت ـ دست ابن مدبر را از کارها کوتاه کرد و به زندانش انداخت (۲۵۴ ق) و محمد بن هلال از سوی خلیفه معتز به جای ابن مدبر نشست.[۴]

پس از قتل بایکباک، خلیفه معتمد در ۲۵۷ ق. حکومت مصر و توابع آن را به یارجوخ سپرد و یارجوخ نیز با موافقت معتمد، نیابت حکومت تمام سرزمین مصر، ازجمله اسکندریه و صعید و برقه و نواحی مرزی را به احمد واگذارد و مسئولیت خراج را هم بر عهدۀ او نهاد.[۵] یارجوخ اندکی بعد در ۲۵۸ ق. درگذشت و احمد بن طولون به استقلال حکومت مصر یافت. او تا چند سال پس از آن به تثبیت قدرت خود و سرکوب مخالفان پرداخت.

در ۲۶۱ ق. مردم برقه بر ابن طولون شوریدند. وی سپاهی به فرماندهی غلام خود لؤلؤ، به آنجا فرستاد. لؤلؤ آنان را گوشمالی داد و آرام کرد. در این ایام اغتشاشات سیاسی و آشوبهای داخلی در قلمرو شرقی خلافت ـ چون قیام زنگیان ـ امور بازرگانی و اقتصادی عراق را عملاً فلج کرده بود و موفق برادر خلیفه معتمد، برای مقابله با این قیام و سامان دادن به مشکلات مالی، ناگزیر طی نامه‌ای از ابن طولون که اموال و در آمد بیت‌المال مصر را، پنهان از موفق، به وسیلۀ ماجور به خلیفه می‌فرستاد، کمک مالی خواست و ابن طولون اموالی نزد او فرستاد، اما موفق آن را کافی ندانست و ابن طولون را تهدید به عزل کرد. ابن طولون او را پاسخ تندی داد. موفق هم سپاهی گران به فرماندهی موسی بن بغا به سرکوب او به رقه فرستاد. ابن طولون در شهر موضع گرفت و به استحکام آنجا کوشید. ابن بغا ۱۰ ماه در رقه ماند و سرانجام به سبب نارضایی و شورشی که میان لشکریان پیدا شده بود، بی‌نتیجه به عراق بازگشت.

پس از آن ابن طولون دفاع از مرزهای آسیای صغیر در برابر رومیان را بهانه کرد و به سوی شام رفت. پیش از رسیدن او به شام، ماجور حاکم آنجا، در شعبان ۲۶۴ ق. درگذشت و فرزندش علی به اطاعت از ابن طولون گردن نهاد و تهیۀ ملزومات سپاه را بر عهده گرفت. سپس احمد وارد دمشق شد و بدین‌ترتیب اول کسی بود که حکومت شام را نیز در دورۀ اسلامی بر حوزۀ حکومتی مصر افزود.

ابن طولون پس از مصادرۀ تمام اموال و خزاین ماجور، به حمص و از آنجا به سوی انطاکیه رفت و آنجا را به محاصره گرفت و در محرم ۲۶۵ ق. با همدستی و راهنمایی عده‌ای از ساکنان شهر، آنجا را گشود.[۶]

در ربیع‌الاول ۲۶۵ ق. خبر رسید که عباس، پسر ابن طولون به نیابت از پدر در مصر حکم میراند و به تحریک جمعی از اطرافیان، قسمتی از خزاین و اموال و سلاح را برداشته و به برقه رفته است. احمد به مصر بازگشت و سپاهی به سرکوب او فرستاد. عباس شکست خورد و احمد ابن طولون عده‌ای را که در این کار دست داشتند، به دست خود عباس شکنجه داده، به قتل رسانید و فرزندش را هم به دست خود شلاق زد و در خانۀ خود بازداشت کرد تا در ۲۶۸ ق. بمرد.

در این میان خلیفه معتمد که جز نامی از خلافت نداشت و برادرش موفق بر او چیرگی تمام یافته بود، با استفاده از غیبت موفق که سرگرم جنگ با زنگیان بود، نامه‌ای به ابن طولون نوشت و در آن از رفتار و نفوذ موفق شکایت کرد. ابن طولون برای تحقق بخشیدن به نیت خود دربارۀ جمع کردن قدرت و نفوذ خلافت در مصر، خلیفه را نزد خود دعوت کرد و وعده یاری داد. معتمد در جمادی الاول ۲۶۹ ق.ظاهراً به عنوان شکار به سوی ابن طولون حرکت کرد و وی لشکری به استقبال او فرستاد. چون معتمد به قلمرو اسحاق بن کنداجیق، عامل موصل و جزیره رسید، اسحاق بزرگان و همراهان او را به دستور موفق بازداشت کرد و اموال و مرکبهایشان را گرفت و پس از مذاکره با معتمد او را به سامرا بازگردانید. پس از آن معتمد به اصرار موفق حکومت مصر و تمام قلمرو ابن طولون را تا دورترین نقاط افریقا و نیز ریاست نگهبانان مخصوص را به اسحاق بن کند اجیق سپرد و دستور داد ابن طولون را در منابر لعن کنند.[۷]

ابن طولون چند ماه پس از این واقعه در دهم ذی القعده سال ۲۷۰ هجری در انطاکیه درگذشت و همانجا به خاک سپرده شد.[۸]

خصوصیات و فعالیت‌ها

احمد بن طولون، فردی بی‌باک و در شمشیرکشی و ریختن خون انسان‌ها بی‌مبالات بود. گفته شده، تنها کسانی که به دستور وی اعدام و یا در زندان‌های وی کشته شدند، تعدادشان به هیجده هزار تن می‌رسید. ولی از آن‌هایی که در جنگ او اعم از مخالفان و سپاهیانش جان باختند، آماری در دست نیست. شایان ذکر است که احمد بن طولون در کشتن علویان مبارز نیز تردیدی به خود راه نمی‌داد و یک بار احمد بن محمد بن عبدالله از نوادگان امام حسن علیه‌السلام[۹] و بار دیگر احمد بن عبدالله بن ابراهیم طباطبا از نوادگان دیگر آن حضرت را[۱۰] در مصر به شهادت رسانید.

درباره خصوصیات ابن طولون گفته شده که او از جملۀ حافظان قرآن و مردی بخشنده و شجاع بوده که از ضعیفان و مسکینان نیز حمایت می‌کرد، اما بر دشمنان سختگیر و خونریز بود و شاعرانی در مدح و هجو او شعر سروده‌اند.

او همچنین به آبادانی و احداث مؤسسات عام المنفعه در قلمرو خود اهتمام تمام داشت. تعمیر منارۀ اسکندریه، احداث شهر قطایع و قلعۀ یافا در فسطاط و فلسطین، بنای مسجد جامع معروف به ابن طولون از جملۀ آنهاست. مشهورترین اثر او بیمارستانی است که در ۲۵۹ ق. دستور بنای آن را داد. بعضی معتقدند که این اولین بیمارستانی بود که در مصر احداث گردید و بعداً به نام بیمارستان العتیق یا بیمارستان الاعلی مشهور شد. بیمارستان مذکور که در کنار جامع ابن طولون بنا شد، دارای بازار و قسمتهای مختلفی برای پذیرش و مداوای بیماران،‌ داروخانه، غذاخوری و حمام بود. دیگر آثار او، چاههای آب است که از آن جمله می‌توان چاه عفصه را نام برد که در نزدیکی برکة الحبش و جنوب شرقی فسطاط واقع شده و آب آن توسط راه آبهای زیر زمینی به مسجد منتقل شده است.

پانویس

  1. ابن تغری بردی، ۳ / ۱.
  2. وفیات، ابن خلکان، ۱ / ۱۷۴.
  3. تاریخ یعقوبی، ۲ / ۵۰۳؛ تاریخ طبری، ۹ / ۳۸۱.
  4. تاریخ یعقوبی، ۲ / ۵۰۳-۵۰۴.
  5. یعقوبی، ۲ / ۵۰۸؛ ابن خلدون، ۴ / ۶۳۸- ۶۳۹.
  6. تاریخ طبری، ۹ / ۵۴۳؛ مسعودی، مروج، ۴ / ۱۲۳-۱۲۴.
  7. تاریخ طبری،‌ ۹ / ۶۲۷؛ ابن اثیر، ۷ / ۳۹۷.
  8. وفیات، ابن خلکان، ۱ / ۱۷۴.
  9. مقاتل الطالبیین ابوالفرج اصفهانی، ص ۴۴۰.
  10. عمدة الطالب فی أنساب آل ابیطالب ابن عنبه، ص ۱۷۲.

منابع