رحلت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله
محتویات
رحلت حضرت رسول صلی الله علیه و آله
رسول اكرم صلی الله علیه و آله در آخرين سفر حج (در عرفه)، در مكه، در غدير خم، در مدينه قبل از بيمارى و بعد از آن در جمع ياران يا در ضمن سخنرانى عمومى، با صراحت و بدون هيچ ابهام، از رحلت خود خبر داد. چنان كه قرآن رهروان رسول خدا صلی الله علیه و آله را آگاه ساخته بود كه پيامبر هم در نياز به خوراك و پوشاك و ازدواج و وقوع بيمارى و پيرى مانند ديگر افراد بشر است و همانند آنان خواهد مرد.
در حجة الوداع در هنگام رمى جمرات فرمود: مناسك خود را از من فراگيريد، شايد بعد از امسال ديگر به حج نيايم. هرگز مرا ديگر در اين جايگاه نخواهيد ديد. هنگام بازگشت نيز در اجتماع بزرگ حاجيان فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم.
عبدالله بن مسعود گويد: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله يك ماه قبل از رحلت، ما را از وفات خود آگاه نمود... عرض كرديم: اى رسول خدا! رحلت شما در چه موقع خواهد بود؟ فرمود: فراق نزديك شده و بازگشت به سوى خداوند است.
زمانى نيز فرمود: نزديك است فراخوانده شوم و دعوت حق را اجابت نمايم و من دو چيز گران در ميان شما مى گذارم و مى روم: كتاب خدا و عترتم، اهل بيتم... و خداوند لطيف و آگاه به من خبر داد كه اين دو هرگز از يكديگر جدا نشوند تا كنار حوض كوثر بر من وارد شوند. پس خوب بينديشيد چگونه با آن دو رفتار خواهيد نمود.
روزى به آن حضرت خبر دادند كه مردم از وقوع مرگ شما اندوهگين و نگرانند. پيامبر در حالى كه به فضل بن عباس و امام علی بن ابى طالب علیه السلام تكيه داده بود به سوى مسجد رهسپار گرديد و پس از درود و سپاس پروردگار، فرمود: به من خبر داده اند شما از مرگ پيامبر خود در هراس هستيد. آيا پيش از من، پيامبرى بوده است كه جاودان باشد؟! آگاه باشيد، من به رحمت پروردگار خود خواهم پيوست و شما نيز به رحمت پروردگار خود ملحق خواهيد شد...
در فرصتى ديگر مردم را به رعايت حقوق انصار سفارش و در خطاب به انصار فرمود: اى گروه انصار، زمان فراق و هجران نزديك است، من دعوت شده و دعوت را پذيرفته ام...
بدانيد دو چيز است كه از نظر من بين آن دو هيچ تفاوتى نيست. اگر بين آن دو مقايسه شود به اندازه تارمويى بين آن دو فرقى نمى گذارم. هر كس يكى را ترك كند مثل اين است كه آن ديگرى را هم ترك كرده است... آن دو كتاب آسمانى و اهل بيت رسالت هستند... سفارش مرا در مورد اهل بيت من رعايت كنيد و...
نيز فرمود: آيا شما را به چيزى راهنمايى نكنم كه اگر بدان چنگ زنيد، پس از آن هرگز به ضلالت نيفتيد؟ گفتند: بلى، اى رسول خدا. فرمود: آن (چيز) على است. با دوستى من دوستش بداريد و به احترام و بزرگداشت من، او را محترم و بزرگ بداريد. آن چه گفتم جبرئيل از طرف خداوند به من دستور داده بود.
ابن حجر هيثمى گويد: پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله در بيمارى خود كه به رحلتش انجاميد. فرمود: مرگ من به همين زودى فرا مى رسد و من سخن خود را به شما رساندم و راه بهانه و عذر را بر شما بستم. آگاه باشيد، من كتاب پروردگارم و اهل بيت خود را در ميان شما مى گذارم و مى روم.
سپس دست على را گرفت و بالا برد و فرمود: اين شخص على بن ابى طالب است كه همراه با قرآن است و قرآن با على است و از يكديگر جدانشوند تا روز قيامت كه با من ملاقات نمايند.
در روز دوشنبه آخرين روز از زندگى رسول اكرم صلی الله علیه و آله آن بزرگوار در مسجد پس از انجام نماز صبح فرمود: اى مردم! آتش فتنه ها شعله ور گرديده و فتنه ها همچون پاره هاى امواج تاريك شب روى آورده است.
رسول خدا صلی الله علیه و آله در حالى جان سپرد كه سر در دامن على بن ابى طالب علیه السلام داشت. على علیه السلام شيون كنان، رحلت پيامبر صلی الله علیه و آله را به اطرافيان خبر داد. در اين زمان ابوبكر به محل سكونت خود در«سنح » رفته بود و عايشه به دنبال وى فرستاد تا بى درنگ به شهر آيد. (2)
انكار رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله
چون خبر وفات پيامبر صلی الله علیه و آله زمزمه شد، عمر به نهيب فرياد برآورد: هرگز چنين نيست. اين بعضى از منافقانند كه مى پندارند پيامبر مرده است! مردم بدانيد، به خدا سوگند، رسول خدا نمرده است بلكه به سوى پروردگار خود رفته، به همان گونه كه موسى به سوى پروردگار خود رفت، او چهل روز از پيروان خود غايب بود و پس از اين كه گفته شد او مرده است به نزد ايشان بازگشت. به خدا سوگند، رسول خدا باز مى گردد و دست و پاى كسانى را كه گمان برده اند او مرده است، قطع خواهد كرد.
او بى وقفه مردم را بيم مى داد و در هراس و ترديد مى گذارد و آن كلمات را به قدرى تكرار كرد كه دهانش كف نمود. مى گفت: هر كس بگويد او مرده است با اين شمشير سرش را از تن جدا خواهم كرد. خداوند تا وعده هايش را به دست او عملى نسازد، وى را نزد خود نمى برد.
در آن هنگامه از خانواده حضرت كسى ترديد در رحلت رسول گرامى صلی الله علیه و آله نداشت و از همين رو جز عباس، شنيده نشد كه كسى با عمر سخن گفته و به او توجهى كرده باشد. جز اين كه برخى چون آشوب آفرينى عمر را ديدند.
گفتند: او چه مى گويد!! از وى بپرسيد مگر رسول خدا صلی الله علیه و آله در اين باره به تو چيزى فرموده كه اين گونه سراسيمه و آشفته سخن مى گويى! و او در پاسخ گفت: نه، اصلا.
موضوع رحلت براى خاندان پيامبر و مردم چنان قطعى و بديهى بودكه ابن ام مكتوم نابينا نيز كه جسد مطهر رسول خدا صلی الله علیه و آله را نمى ديد همانند عباس در اعتراض به عمر گفت: تو از خود چه مى گويى؟! مگر قرآن نيست كه مى فرمايد: و ما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل افان مات او قتل انقلبتم على اعقابكم و من ينقلب على عقبيه فلن يضر الله شيئا و سيجزى الله الشاكرين.
محمد جز فرستاده اى كه پيش از او هم پيامبرانى (آمده و) گذشتند، نيست. آيا اگر او بميرد يا كشته شود از عقيده خود (به شيوه جاهليت) برمى گرديد! هر كس از عقيده خود بازگردد هرگز هيچ زيانى به خدا نمى رساند و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش مى دهد.
عباس مى افزود: ترديد نيست كه رسول خدا صلی الله علیه و آله مرده است. بياييد او را دفن كنيم. (با فرض قطعى كه وى مرده است.) آيا خداوند شما را يك بار طعم مرگ مى چشاند و رسولش را دوبار! او بزرگوارتر از آن است كه دوبار بميرد. بياييد او را دفن كنيم. اگر راست باشد كه او نمرده بر خداوند دشوار نيست كه خاك را از روى او به يك سوزند و...
با اين حال، عمر بدون كمترين توجه به اعتراض آنان، بر نظر خود پافشارى مى كرد تا آن كه چند ساعتى بعد ابوبكر از محل سكونت خود در سنح رسيد. و چون چشم به جسد مطهر پيامبر صلی الله علیه و آله دوخت، همان آيه را كه پيشتر ديگران خوانده بودند خواند و عمر را به سكوت فراخواند و او نيز ساكت بر زمين نشست و گفت: گويا اين آيه را پيش از اين نشنيده بودم. آيا اين از قرآن است؟!
انگيزه انكار رحلت
محققان و مورخان اهل تسنن بر پايه اعتراف عمر انگيزه او را زمينه سازى براى رسيدن ابوبكر به مدينه ياد كرده اند.
ابن ابى الحديد مى نويسد: عمر با اين اقدام مى خواست فرصتى براى رسيدن ابوبكر به محل فراهم آورده باشد; زيرا او در فرداى «سقيفه » قبل از سخنرانى ابوبكر در مسجد، ضمن عذرخواهى از اظهارات روز گذشته در انكار وفات پيامبر صلی الله علیه و آله، گفت: وقتى فهميدم رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنيا رفته است، ترسيدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوب به پا شود و انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام برگردند.
در حقيقت اظهارات عمر، به منظور حفاظت از دين و دولت بود.(!)تا ابوبكر برسد... چنين دروغ مصلحت آميز در هر آيينى مشروع مى باشد. او مردم را در مورد مرگ حضرت تا حدى به شك انداخت و آن ها را از فكر در مورد اوضاع بعد از پيغمبر صلی الله علیه و آله و حوادثى كه انتظار وقوع آن مى رود، غافل نمود.
عمر هر چند براى انديشيدن و چاره جويى به منظور توفيق در تصميم خود فرصت نداشت، طرح وى جوانب فراوانى را در برداشت:
1- طرح او براى مردم دوستدار پيامبر اميدوار كننده بود. آن ها آرزو مى كردند اين سخن راست درآيد و رهبر خود را بدين زودى از دست ندهند.
2- آن طرح با خود شاهدى از قرآن داشت و نويد مى داد كه محمد خاتم صلی الله علیه و آله نيز چون موسى به ملاقات خدا شتافته و به زودى باز مى گردد.
3- بر پايه آن ادعا چون پيامبر زنده است نيازى به كوشش براى تعيين جانشين او نيست.
4- فرد معتقد به مرگ پيامبر، منافق است و اقدام به بيعت با جانشين او علامت نفاق و تلاش براى ايجاد اختلاف ميان مسلمانان است.
5- با آن كه به مرگ پيامبر اعتقاد يابد و با كسى به عنوان جانشين پيامبر بيعت كند بايد دست و پايش را قطع كرد.
6- اين كه عمر تا پيش از ورود ابوبكر به سخن هيچ كس توجه نكرد و چون ابوبكر رسيد و جمله اى مى گويد و عمر آرام مى گيرد; زيركانه نقش ابوبكر را بزرگ مى نماياند.
اين واقعه حتى اگر صحنه سازى از پيش طراحى شده نبود، تا همين جا مى توانست مردم را به نقش ابوبكر در رهبرى جامعه مسلمانان و آرام ساختن اوضاع متوجه سازد. بسى جاى تعجب و تاسف است كه برخى نويسندگان غير شيعه، گاه در دفاع و توجيه واكنش عمر مى نويسند: اين رفتار عمر از شدت علاقه اش به پيامبر و به موجب دهشت زدگى او از رحلت حضرت بود! حال آن كه عمر خود در فرداى آن روز در حضور مردم در مسجد پيرامون رفتار ديروزش مطالبى گفته است كه هيچ اين توجيه و جانب دارى را تاييد نمى كند.
ابن ابى الحديد عذر خواهى عمر را چنين نقل كرده است: وقتى فهميدم رسول خدا صلی الله علیه و آله از دنيا رفته است، ترسيدم بر سر زمامدارى، جنجال و آشوبى به پا شود و انصار و ديگران، زمامدارى را به دست گيرند يا از اسلام بازگردند.
افزون بر اين، بايد پرسيد:
1- اگر رفتار او از دهشت وى از مرگ پيامبر صلی الله علیه و آله بود، مى بايست پس از اعلام قطعى ابوبكر، بر دهشت وى افزوده مى شد نه اين كه آرام گيرد و بر زمين نشيند!
2- پس از اطلاع چرا در مراسم عزادارى و تغسيل و تشييع پيامبر شركت نجست و بى درنگ به سقيفه شتافت؟
3- چرا جز او چنين هراسان و دهشت زده نشد؟ آيا اندوه وى از دختر گرامى پيامبر بيشتر بود؟ چرا ابوبكر كه خشونت و قساوت قلب او را نداشت دچار چنين حالى نشد؟
4- آيا آن رفتار نيز از علاقه به پيامبر بود كه در حال حيات حضرت به وى نسبت هذيان و بيهوده گويى داد و به ديگران نيز نهيب زد كه گوش به حرف او ندهيد، درك و حواس درستى ندارد كه چه مى گويد؟!
5- چرا شبهه وفات نكردن پيامبر تنها براى عمر بن خطاب پيش آمد؟ او از كجا و به كدام آيه و روايت چنين حدس زد كه رسول خدا صلی الله علیه و آله نمرده است و چون موسى به ميقات رفته و به زودى باز مى گردد و دست و پا قطع مى كند؟!
6- هنگامى كه اسامه براى تاخير در حركت سپاه خود عذر مى آورد كه نخواستم از مسافران حال تو را جويا شوم، خوب بود عمر مى گفت: اين بيتابى چرا؟! خداوند بر شما منت نهاده است كه تا وعده هايش محقق نشود، پيامبر صلی الله علیه و آله از دنيا نخواهد رفت. اين كه عمر خود عذر مى آورد كه در اين روزهاى حساس نبايد پيامبر را بدين حال تنها گذاشت دليل آن است كه آن ها همه مى دانستند كه به زودى رسول خدا صلی الله علیه و آله رحلت خواهد كرد.
7- چرا او پيش از تحقيق و اطمينان، اين گونه جنجال برانگيخت؟
8- چه حكمت داشت كه تنها با تاييد ابوبكر آرام گرفت نه باسخن ديگران؟
«آياتى كه ابوبكر خواند، نبايد سبب شود كه او تغيير عقيده دهد، زيرا مفاد آيات جز اين نيست كه پيامبر صلی الله علیه و آله نيز به سان مردم مى ميرد، در صورتى كه خليفه منكر امكان مرگ او نبود بلكه مى گفت: هنوز وقت مرگ وى فرا نرسيده است، زيرا هنوز كارهايى ناتمام مانده و رسالت هايى انجام نگرفته است.»
به اعتراف ابن ابى الحديد آن جنجال همه بهانه اتلاف وقت براى رسيدن ابوبكر بود و جز اين، علتى نداشت.
آيا پيامبر صلی الله علیه و آله رحلت كردند يا به شهادت رسيدند؟
آن چه كه در تاريخ آمده و محدثين آن را نقل كرده اند و مشهور است، مسأله رحلت است نه شهادت. محدث بزرگوار، مرحوم حاج شيخ عباس قمى بعد از آن كه كيفيت رحلت آن حضرت را از شيخ مفيد و طبرسى نقل مى كند، در پايان همان باب احاديثى را كه ناظر به شهادت آن حضرت مى باشد آورده است. مى گويد:
«در احاديث معتبره وارد شده است كه آن حضرت به شهادت از دنيا رفت، چنان كه صفار به سند معتبر از حضرت امام صادق علیه السلام روايت كرده است كه در روز خيبر زهر دادند آن حضرت را در دست بزغاله چون حضرت لقمه اى تناول فرمود آن گوشت به سخن آمده و گفت يا رسول الله مرا به زهر آلوده اند. پس حضرت در مرض موت خود مى فرمود كه امروز پشت مرا درهم شكست آن لقمه كه در خيبر تناول كردم و هيچ پيغمبر و وصى پيامبرى نيست مگر آن كه به شهادت از دنيا بيرون برود.
در روايت ديگر فرمود كه زن يهوديه آن حضرت را زهر داد... اين روايات ناظر بر اين است كه اثر سم ها موجبات شهادت و رحلت آن حضرت را فراهم كرده است يعنى رحلت آن حضرت مستند به همان مسموميت ها است.
در نتيجه قول مشهور كه پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله در سال دهم هجرت در اواخر عمر خود در اثر بيمارى رحلت فرمودند منافاتى با قول سوم شهادت حضرت ندارد زيرا ممكن است و بيمارى حضرت در اثر همان زهر باشد چنان چه از روايت مذكور نيز فهميده مى شود.
توصیف علی علیه السلام از رحلت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله
رحلت پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله براي امام علی علیه السلام حادثه اي سخت و جان سوز بود. چنان كه مي فرمايد:
- «بَأَبي اَنْتَ وَ اُمّي يا رَسُولَ اللّهِ صلی الله علیه و آله لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ ما لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النُّبُوَّةِ وَالاِنْباءِ وَ اَخْبارِ السَّماءِ. خَصَّصْتَ حَتّي صِرْتَ مُسَلِّيا عَمَّنْ سِواكَ وَ عَمَّمْتَ حَتّي صارَ النّاسُ فيكَ سَواءً وَ لَوْلا اَنَّكَ اَمَرْتَ بِالصَّبْرِ وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعٍ، لاَنْفَدْنا عَلَيْكَ ماءَالشُّؤُونِ. وَ لَكانَ الدّاءُ مُماطِلاً وَ الكَمَدُ مُحالِفَا وَ قَلاّلَكَ...».
- پدر و مادرم فدايت اي پيامبر خدا، با مرگ تو رشته اي پاره شد كه در مرگ ديگران چنين قطع نشد و آن نبوت و فرود آمدن پيام و اخبار آسماني بود. مصيبت تو ديگر مصيبت ديدگان را تسلّي دهنده است يعني پس از مصيبت تو ديگر مرگ ها اهميتي ندارد. و از طرفي اين يك مصيبت همگاني است كه عموم مردم به خاطر تو عزادارند. اگر نبود كه امر به صبر و شكيبايي فرموده اي و از بي تا بي نهي نموده اي آن قدر گريه مي كردم كه اشك هايم تمام شود. و اين درد جان كاه هميشه در من مي ماند و حزن و اندوهم دائمي مي شد. كه همه اين ها در مصيبت تو كم و ناچيز است.
همچنین آن حضرت در توصیف رحلت پیامبر فرمودند:
- «فضَجَّتِ الدّارُ الافنيةُ».
- گويا در و ديوار خانه فرياد مي زد.
پيامدهاي رحلت از زبان حضرت زهرا سلام الله علیها
آن حضرت سلام الله علیها در خطبه فدکیه و خطبه ای که بعدا در جمع زنان مدینه که به عیادت ایشان آمده بودند ایراد فرموده اند . پیامدهای رحلت پیامبر را بیان می کنند از جمله آنها عبارتند از :
1. ايجاد ضعف و سستي در ميان مردم؛ استومَعَ وهْنُهُ «يا وَهيُهُ»
حضرت در خطبه اي كه در حضور زنان مدينه كه به عيادت ايشان آمده بودند نيز اين امر را تذكر دادند و با تأسف فرمودند: :«فقبحا لفلول الحدّ واللعب بعد الجدّ وقرع الصّفاة».
- چه زشت است سستي و بازيچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و كوشش.
2. تفرقه و اختلاف بوجود آمد؛
- «استنهَرَ فتقُهُ وانْفَتَقَ رَتْقُهُ»
- تشتت و پراكندگي گسترش يافت. و وحدت و همدلي از هم گسست.
3. اميد و آرزوهاي مسلمانان به نا اميدي تبديل شد.
آنان كه به پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله و احكام عاليه اسلام ناب حضرتش دلخوش كرده بودند از نعمت دين الهي و حكومت اسلامي بهره مند گشته بودند. اكنون با ديدن حوادث بعد از آن حضرت مأيوس شده و اميدشان به يأس مبدل گشت. «واكَدَتِ الاَمالُ».
4. به حريم پيامبر بي حرمتي شد؛ «اضيعَ الحَريمُ و اُزِيلَتِ الحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ» هنوز جسد مبارك پيامبر بر زمين که اجتماع سقيفه بدون نظرخواهي از خاندان پيامبر به تعيين جانشين براي آن حضرت مي پردازند. و حق اهل بيت حضرتش را ضايع مي كنند.
5. خط نفاق و دورويي آشكار شد.؛ «ظَهَرَ فيكُمْ حَسْكَةَ النّفاق»
حضرت در جاي ديگري از همين خطبه، با كنايه زيبايي به اين نفاق افكني پرداخته است و فرموده است:
- «تَشْرَبُونَ حَسْوا فيِ ارْتِغاء َو تَمْشُونَ لاَهْلِهِ وَ وُلْدِهِ فِي الْخَمْرِ وَالضَّرّاءِ وَ نَصْبِرُ مِنْكُمْ عَلي مِثْلِ حَزِّ الْمُدي، وَ وَخْزِ السَّنانِ فِي الْحبشاء».
- شير را اندك اندك با آب ممزوج نموديد و به بهانه اين كه آب مي نوشيد، شير را خورديد. كنايه از نفاق است كه تظاهر به عملي مي شود كه در واقع خلاف آن است و براي نابودي اهل بيت او در پشت تپه ها و درختان كمين كرديد. و ما بر اين رفتار شما كه مانند بريدن كارد و فروبردن نيزه در شكم، دردآور و كشنده است صبر مي كنيم.
6. دين و معنويت كم رنگ شد.؛ «و سَمَلَ جَلْبابُ الدّينَ» «جَلْباب» چادر يا عبايي كه بدن انسان را مي پوشاند، حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها تعبير به جلباب دين فرموده. چون دين نيز تمام زواياي زندگي فردي و اجتماعي انسان را در بر مي گيرد، همان گونه كه چادر و عباء تمام بدن انسان را در بر مي گيرد.
7. مردم دچار بي تفاوتي شدند.
حضرت خطاب به انصار كه با جان و مال پيامبر را كمك كرده بودند چنين فرمودند:
- «يا مَعاشِرَ الْفِتْيَةِ وَاَعْضاء الْمِلَّةِ، وَ حَضَنَةِ الاِسلامِ ما هذِهِ الْغميزَةُ في حَقّي والسّنةُ عَنْ ظلامَتي».
- اي گروه جوانمرد، اي بازوان ملت و ياوران اسلام، اين غفلت و سستي و ضعف شما در حق من و تغافل و بي تفاوتي و خواب آلودگي در مورد دادخواهي من، چيست؟
8. مردم پيمان شكني كردند.
فرمودند: «فَانّي حِرْتُمْ بَعْدَ البَيانِ وَ اَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الاِعْلانِ وَ نَكَصْتُمْ بَعْدَ الاِقْدامِ». پس چرا بعد از بيان حق حيران و سرگردانيد، و بعد از آشكار كردن عقيده پنهان كاري مي كنيد و بعد از آن پيشگامي و روي آوردن به عقب برگشته پشت نموده ايد.
حضرت زهرا سلام الله عليها، در اين فراز به حادثه غدير اشاره مي كند كه پيامبر اكرم صلی الله علیه و آله آن را براي مردم بيان فرمود و به آن ها اعلام كرد و آنان نيز با علي علیه السلام بيعت كردند. اما اكنون بيعت خود را شكستند.
9. مردم دچار وسوسه هاي شيطاني شدند؛ «تَسْتَجيبُونَ لِهتافِ الشَّيْطانِ الْغَوِيّ»
- به شيطان گمراه كننده پاسخ مثبت داديد. و در جاي ديگر از خطبه فرموده اند: «اَطْلَعَ الشَّيطانُ رَأسَهُ مِنْ مَغْزَرِهِ هاتِفا بِكُمْ فَاَلْفاكُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجيبينَ».
- شيطان سر خود را از مخفيگاه بدرآورد. شما را فراخواند. ديد كه پاسخگوي دعوت باطل او هستيد...
10. شتاب در شنيدن حرف هاي بيهوده و بي اساس؛
- «مَعاشر النّاس الْمُسْرِعَةِ اِلي قيلِ الْباطِلِ الْمُغْضِيَةِ عَلَي الْفِعْلِ الْقَبيحِ الْخاسِر»
- اي گروه مردم كه به سوي شنيدن حرف هاي بيهوده شتاب مي كنيد، و كردار زشت زيانبار را ناديده مي گيريد.
11. نطفه مظاهر فساد روئيدن گرفت.
در پايان خطبه عيادت خطاب به زنان مهاجر و انصار فرمود:
- «اَمّا لَعَمْري لَقَدْ لَقِحَتْ فَنَظِرَةً رَيثما تُنْتِجُ ثُمَّ احْتَلِبُوا مِلْ ءَ الْقَعْبِ دَما عَبيطَا وَ ذُعافا مُبيدا».
- به جان خودم سوگند نطفه فساد بسته شد، بايد انتظار كشيد تا كي مرض فساد پيكر جامعه اسلامي را از پاي درآورد كه پس از اين پستان شتر به جاي شير خون بدوشيد و زهري كه به سرعت هلاك كننده است.
12. فرصت طلبان به سر كار آمدند.
حضرت سلام الله عليها در فرازهايي از خطبه فدكيّه به گروه هاي فرصت طلب كه منتظر بودند تا بعد از رحلت پيامبر از موقعيت بهره برند پرداخته است. و ويژگي هاي آن ها را نيز بيان فرموده است:
- 1. در ظاهر ساكت و آرام بودند. وادِعُونَ فروگذاران.
- 2. اهل خوشگذراني بودند، فاكِهُون.
- 3. راحت طلب و رفاه زده بودند. انتُم في رفاهيَّةٍ مِنَ العَيْش.
- 4. منتظر پيش آمد حوادث براي پيامبر و اهل بيت بودند. تَتَربّصونَ بنا الدّوائِر.
- 5. اخبار و رويدادها را دنبال مي كردند. تتوَلَفون الاخبارَ.
- 6. در جنگ ها عقب نشيني و يا فرار مي كردند. تنكُصُونَ عِندَ النّزالِ و تَفِرّونَ مِنَ القِتال
منابع:
(1). ابوالقاسم گرجي، ”مدخل اسلام“. دايرة المعارف بزرگ اسلامي. زير نظر كاظم موسوي بجنوردي. تهران: مركز دايرة المعارف بزرگ اسلامي، 1367-، جلد 8، ص 396. سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی
(2). يوسف بوشهرى. سایت بلاغ
(3). ماهنامه كوثر شماره.
(4). پیامبر اعظم.
(5). محمد صفر جبرئیلی، پیامدهای رحلت پیامبر اکرم (ص) از دیدگاه حضرت زهرا (س) ، پاسدار اسلام، اردیبهشت 1380، شماره 233 ، سایت حوزه(28 مرداد 1391)
(6). با بهره از سخنان حجت الاسلام والمسلمين علي ذوعلم درج شده در روزنامه همشهري مورخ 30 فروردين 1383. سایت صدا و سیما