محمد بن حسن بن ولید
ابوجعفر محمد بن حسن بن احمد بن الوليد، شيخ قميين و فقيه و شخصيت برجسته و چهره درخشان آنان، وى عالمى متبحر و آگاه به حالات رجال و موثوق در نزد همگان و به احتياط در قبول حديث ممتاز بوده است.[۱] «ابن وليد»[۲] استاد شيخ صدوق بوده است.
محتویات
دوران شكوفايى ابن وليد
محمد بن حسن بن وليد مشهور به ابن وليد و كنيه اش ابوجعفر مى باشد. اگر چه متأسفانه در كتب رجالى از تاريخ ولادت اين عالم و فقيه بزرگ سخنى به ميان نيامده است. ليكن دوران شكوفايى وى از زمانى آغاز مى شود كه ايشان پس از رحلت على ابن بابويه، پدر بزرگوار شيخ صدوق رحمهمااللّه در قم و رحلت محدث عظيمالشأن، ثقة الاسلام كلينى (م 328 يا 329) در بغداد و همزمان با شروع غيبت كبرى امام زمان علیهالسلام (329 ق)، در زمره بزرگترين فقها و محدثان شيعه در ايران و در شهر مقدس قم مى زيست.[۳]
با توجه به اين كه قم در آن روزگار مانند ايام پيشين خود، مركز شيعه و فقها و محدثين بود و بسيارى از مشايخ فقه و حديث در آن بسر مى بردند، با اين وصف چهره پرفروغ ابن وليد در بين آنها امتيازات ويژه اى داشت و سرآمد همه آنها بود. ابن وليد در فقه، حديث، علم رجال و جرح و تعديل راويان و رجال حديث از درخشنده ترين چهره هاى علمى شيعه بود.[۴]
مكتب فقه و حديث او، يعنى فتوى بر اساس متون حديث و دلالت آن بدون تمسك به علم اصول فقه - كه كار فقهاى پيشين قم و على ابن بابويه بود. - در اواسط سده چهارم هجرى قمرى به وى منتقل شد. بينش خاص او در جرح و تعديل راويان و دقت فراوانش در عدم نقل روايت از روايتگران ضعيف در قم، زبانزد اهل فقه و حديث بود.
ابن وليد در نظر دانشمندان بزرگ شيعه
شيخ الطائفه، محمد بن حسن طوسى معروف به «شيخ طوسى»[۵] كه به اعتراف تمام دانشمندان اسلامى كه پس از وى آمده اند، يكى از بزرگترين نوابغ جهان و پيشواى فقها و متكلمين عصر خود بوده است. او شخصيتى است كه امروزه نيز مجتهدين شيعه، رياست و تقدم او را در علم فقه، اصول، كلام، تفسير و سائر علوم اسلامى مسلم مى دانند. (به همين جهت وى را پيشواى علما و مجتهدين شيعه يعنى «شيخ الطائفه» مى نامند) اين فقيه نامى درباره ابن وليد مى گويد: «محمد بن حسن بن وليد قمى دانشمندى جليل القدر، آگاه به رجال و مورد اطمينان مى باشد. او در علوم گوناگون كتاب هاى زيادى دارد كه از جمله كتاب الجامع، التفسير و غير اينها است. روايات و كتب وى را ابن ابى جيد براى ما نقل كرده و نيز جماعتى از علما از فرزندش احمد بن محمد بن حسن و جماعتى ديگر از علما هم آنها را از ابوجعفر بن بابويه (شيخ صدوق) به ما اطلاع داده اند».[۶]
در حاشيه فهرست شيخ آمده است كه: «محمد بن الحسن از احمد بن علويه الكاتب الاصفهانى البحرى معروف به ابن اسود متوفى سنه 320 ق (تقريباً)، كه صاحب قصيده اى هزار بيتى به نام مجرة در مدح حضرت اميرالمؤمنين علیهالسلام مى باشد، روايت مى كند».[۷]
شيخ اجل طوسى در كتاب ارزشمند رجال خود نيز از اين فقيه والامقام نام برده و مى گويد: «محمد بن حسن بن احمد بن وليد قمى دانشمندى جليل القدر است و استادى آگاه به فقه و ثقه. او از محمد بن حسن صفار و سعد بن عبدالله اشعرى روايت مى كند و هارون بن موسى تلعكبرى هم از وى مى گويد: «وى را نديده ام؛ ولى اجازه او به دست شاگردش جعفر بن حسن مؤمن كه همه رواياتش را دربردارد، به من رسيده است و تمام روايات او را ابوالحسين بن ابى جيد به ما خبر داد».[۸]
احمد بن على بن احمد بن عباس معروف به نجاشى، (م 450 ق) يكى از علماى علم رجال در كتاب رجال خود - كه آن را پس از فهرست و رجال شيخ تأليف كرده و در صدد رفع كاستى هاى آن و تكميل نقيصه هاى اين دو كتاب بوده است.[۹] از اين فقيه گرانقدر و استاد مشايخ قم، اطلاع بيشترى به دست مى دهد و وى را اين گونه توصيف مى كند: «ابوجعفر محمد بن حسن بن احمد بن وليد، پيشواى علماى قم، بزرگ فقيه آنها، پيشرو و از چهره هاى درخشان آنان بود. او در قم مى زيست ولى اصالت او از قم نبود. دانشمندى بود معتمد و شخصى مورد اطمينان، سرشناس و مورد اتفاق همه. او كتابهايى دارد از جمله: تفسير قرآن والجامع. ابوالحسين على بن احمد بن محمد بن طاهر از وى به ما خبر داد. اجازه ابن وليد به او كه مشتمل بر كتاب ها و احاديث اوست، را ديده ام. ابوجعفر محمد بن حسن بن وليد در سال 343 ق وفات يافت».[۱۰]
آنچه حائز اهميت است و قابل دقت مى باشد. اين است كه در اين اثر گرانبها كه به تعبير آيت الله العظمى بروجردى «از پايه هاى رجال ما از لحاظ صحت و اعتبار مى باشد».[۱۱] مرحوم نجاشى چگونه و با چه عباراتى اين دانشمند بلندمرتبه را توصيف كرده است: ثقة ثقة، عين و مسكون اليه با مراجعه به اين كتاب ارزشمند مى بينيم، ايشان كمتر كسى را اين گونه و با چنين عبارات معرفى مى كند.
ابوالحسن محمد بن احمد بن داود قمى معروف به ابن داود قمى (م 368 ق) از دانشمندان نامى قم، استاد مشايخ قم در زمان خود و از معاصرين شيخ صدوق در رجال خود در دو جا با نقل عباراتى از شيخ و نجاشى، بدون آن كه چيزى بر اين عبارات بيفزايد. از اين فقيه بزرگ سخن به ميان مى آورد.[۱۲]
علامه شوشترى در كتاب قاموس الرجال به نقل از ابن داود مى گويد: «ابن داود در رجال خود در فصل «كسى كه دوبار توثيق شده» گفته است: ابن غضائرى ابن وليد را دو مرتبه توثيق كرده است».[۱۳]
علامه حلى در كتاب رجالى خود در ترجمان وى، سخن نجاشى را به صورت مختصر نقل كرده و حتى از خود چيزى بر آن نيفزوده است.[۱۴]
شيخ ابوطالب تجليل تبريزى در كتاب معجم در فصل اول (توثيقات وارده در مورد تكتك راويان و تعيين طبقه آنها)، تحت عنوان كسانى كه توثيق ويژه دارند، «الموثوقون بالخصوص» ضمن تلفيقى از عبارات شيخ در فهرست و رجال، نجاشى در رجال و علامه در خلاصه از ابن وليد سخن به ميان مى آورد و او را جزو طبقه نهم راويان برمى شمرد.[۱۵]
همان طور كه ملاحظه شد محمد بن وليد سرآمد فقها و از چهره هاى درخشان علماى قم بوده است. يكى از افتخارات اين فقيه گرانقدر اين است كه او استاد بزرگ رئيس محدثين، امين الاصحاب، كسى كه با دعاى امام زمان علیهالسلام متولد شده است، يعنى حسين بن بابويه معروف به شيخ صدوق مى باشد.
ابن وليد در منظر شاگرد نامدارش، شيخ صدوق
ابن وليد در نزد اين شخصيت بزرگ و گرانمايه، اعتماد و وثوق بسيار بالايى دارد و تبعيت اين حافظ بزرگ حديث و عالم به رجال از وى، بسيار قابل توجه و مثال زدنى است و خود از عظمت شخصيت ابن وليد حكايت مى كند.
نكته جالب توجه اين كه استادان مرحوم شيخ صدوق، بنابر آنچه مرحوم شيخ عبدالرحيم ربانى شيرازى در شرح حال وى (با استفاده از كليه منابع و مآخذ و با مراجعه به برخى از تأليفات ايشان بدست آورده است) بيان كرده است، 252 تن مى باشند كه در اين ميان نام محمد بن وليد بر تارك نام اساتيد ايشان مى درخشد.[۱۶] با دقت و ملاحظه در عبارات شيخ صدوق در كتاب من لايحضره الفقيه و ديگر تأليفات آن بزرگمرد، معلوم مى شود كه ايشان تا چه حد براى استاد خود احترام ويژه قائل است؛ با تعبيراتى از قبيل «شيخنا» (بزرگ ما، استاد ما) يا «شيخنا الاستاد» (استاد بزرگ ما).
نهايت اطمينان و اعتماد شيخ صدوق به وى را مى توان از كلمات خود او در ذيل خبر «صلاة يوم غدير»، (نماز روز غدير) در كتاب من لايحضره الفقيه فهميد. ايشان در اين كتاب مى گويد: «استاد ما محمد بن وليد رضى الله عنه آن را صحيح نمى دانست و مى گفت: حديث آن از طريق موسى همدانى رسيده است و او دروغگو و غيرثقه است و هر خبرى را كه استاد ما صحيح نداند و حكم به صحت آن نكرده باشد، در نزد من متروك و غيرصحيح مى باشد».[۱۷]
اين عبارت نهايت ستايش از وى را ابراز مى دارد و حاكى از شأن و منزلت والاى او در نزد شيخ صدوق است.
آيت الله العظمى خويى در كتاب معجم رجال خود مى گويد: «شيخ صدوق در كتب خود از محمد بن حسن بن وليد بسيار روايت مى كند و در مشيخه،[۱۸] قريب به 140 مرتبه از او نام برده است». مرحوم خويى در ادامه مى گويد: «همان طور كه در ترجمان محمد بن احمد بن يحيى بيان شد، مرحوم صدوق در استفتائاتش از روايات محمد بن احمد بن يحيى - در آنچه را او روايت كرده از گروهى، كه نام آنها قبلاً گذشت. - از استادش ابن وليد پيروى كرده و طريق شيخ به او صحيح مى باشد. ابن وليد قمى مانند احمد بن محمد بن عيسى[۱۹] و شاگرد نامدارش شيخ صدوق و بسيارى از مشايخ قم در نقل روايت بسيار احتياط مى كرده و نسبت به پذيرش حديث و رجال آن دقت و احتياط بيش از حدى داشته است؛ به گونه اى كه هر روايت و راوى را كه او مى پسنديد، نزد علما و محدثين قم ديگر از آن گفتگويى به ميان نمى آمد و مى پذيرفتند. چنان كه بسيارى از راويان كتاب نوادر الحكمة، محمد بن احمد بن يحيى را جرح نموده (مورد خدشه قرار داده و استثناء كرده) و شيخ صدوق هم به پيروى از استادش، بدون چون و چرا آنها را استثناء كرده است».[۲۰]
گروهى از فقها، احتياط فوقالعاده و دقت خيلى زياد وى را نپذيرفته اند و آن را ناشى از وسواس ابن وليد پنداشته اند.[۲۱] ولكن حق اين است كه اين دقت فوقالعاده، در تقوى و صداقت وى در نقل روايات ريشه دارد نه در وسواس.
استادان ابن وليد
ابن وليد از فقهاى بزرگ قم بهره ها جسته و شاگرد برازنده آنان بوده است. اينك به شاخص ترين اساتيد وى اشاره خواهيم كرد:
1- سعد بن عبدالله بن ابى خلف الاشعرى القمى:
نجاشى در رجال خود درباره وى مى گويد: «كنيه او ابوالقاسم است. او بزرگ اين طائفه (اشعرى)، فقيه آنها و چهره برترشان مى باشد. وى احاديث اهل سنت را هم زياد شنيده و براى دريافت آنها سفر مى كرده است و با محدثين و علماى نام آشناى اهل سنت، مانند: حسن بن عرفه (م 357) و محمد بن عبدالملك الرفيعى (م 266 ق) و ابوحاتم رازى و عباس ترقفى و ديگران ملاقات هايى داشته است. او مولاى ما ابا محمد، امام حسن عسكرى علیهالسلام را ملاقات كرده است؛ البته برخى از اصحاب اين ملاقات را ضعيف مى دانند... واللّه اعلم» و در ادامه برخى كتابهاى او را نام مى برد: «كتاب الرحمة، كتاب ناسخ القرآن و منسوخه و محكمه و متشابهه و...».[۲۲]
علامه حلى در ترجمان وى اين گونه مى نويسد: «سعد بن عبدالله بن ابى خلف الاشعرى كنيه اش ابوالقاسم و شخصى جليل القدر است كه اخبار زيادى را نقل كرده و تصنيفات زيادى هم دارد. او ثقه مى باشد و استاد طائفه خود است و فقيه و نيكوترين چهره آنها. وى امام حسن عسكرى علیهالسلام را ملاقات كرده و در سال 301 ق (و بنا به قولى 229 يا سال 300 ق) در قم رحلت نمود».[۲۳]
شيخ طوسى هم در فهرست خود او را توثيق و به بعضى از كتابهايش اشاره كرده است.[۲۴] مرحوم تفرشى در نقد الرجال خود درباره وى مى گويد: «در ثقه بودن او هيچ شك و شبهه اى وجود ندارد».[۲۵]
2- محمد بن حسن بن فروخ الصفار:
نجاشى در مورد او مى نويسد: «ابوجعفر الاعرج، از چهره هاى برتر ياران قمى ما است. او شخصى مورد اطمينان (در نقل روايت) و مقدم بر ديگران است. كسى كه كمتر نام او در نقل ها حذف مى شود. كتابهاى او عبارتند از: الصلاة؛ كتاب الوضوء؛ كتاب الجنائز؛ كتاب الرد على الغلاة؛ كتاب التقيه؛ و بصائرالدرجات. كتاب هاى او را به جز بصائرالدرجات، ابوالحسين على بن احمد بن محمد بن طاهر الاشعرى القمى (معروف به ابن ابى جيد كه بعداً از او سخن خواهيم گفت؛ ظاهراً ايشان شيخ اجازه محمد بن حسن بن الصفار بوده است) به نقل از محمد بن حسن بن وليد از خود وى خبر داده است».[۲۶]
شيخ در رجال خود او را از اصحاب امام عسكرى علیهالسلام مى داند[۲۷] و در تهذيب بلاواسطه از وى روايت كرده است.[۲۸] علامه حلى هم او را ثقة مى داند.[۲۹]
3- حسن بن متيل دقاق:
نجاشى درباره او مى نويسد: «او از چهره هاى وجيه اصحاب ماست و كثيرالحديث (يعنى احاديث نقل شده به واسطه او زياد است.) مى باشد و كتاب نوادر از اوست».[۳۰]
ابن داود هم عبارات نجاشى را در مورد وى آورده و درباره چگونگى ضبط نام وى مى گويد: «حسن بن مُتيل به ضم ميم و تضعيف تاء (متتيل) است ولكن در اكثر كتب رجال «مَتّيل» (به فتح ميم و تشديد تاء) ضبط شده است».[۳۱]
شيخ طوسى مى گويد: «وى قمى است و ابن وليد در قسم كسانى كه از ائمه اطهار علیهمالسلام روايت نكرده اند، از وى روايت مى كند.[۳۲] وى به دقاق (آردفروش) معروف و از شيوخ (شيخ اجازه در نقل روايت) مى باشد».[۳۳]
علامه طريق صدوق به جعفر بن ناجيه را كه حسن بن متيل در آن مى باشد، صحيح مى داند[۳۴] و مرحوم صدوق نيز در مشيخه، وى را به «دقاق» وصف كرده است.[۳۵]
محمدتقى مجلسى نيز درباره او مى نويسد: «حسن بن متيل ممدوح است و از چهره هاى نامدار شيعه مى باشد».[۳۶]
صاحب هداية المحدثين هم وى را ممدوح و مورد اطمينان مى داند و مى گويد: «محمد بن حسن بن وليد از او روايت مى كند».[۳۷] همچنين وحيد بهبهانى در تعليقه خود تصريح كرده است كه او استاد ابن وليد مى باشد.[۳۸]
4- عبدالله بن جعفر حميرى:
يكى ديگر از اساتيد ابن وليد، عبدالله بن جعفر حميرى است. عبدالله بن جعفر بن الحسين بن مالك بن جامع حميرى، ابوالعباس قمى، استاد علماى قم و از چهره هاى درخشان علم و دانش، در سال دويست و نود و اندى وارد كوفه شد. وى ثقه و از اصحاب امام حسن عسكرى علیهالسلام است. اهل كوفه از وى روايات زيادى شنيده اند. وى كتابهاى زيادى تصنيف كرد كه برخى از آنها عبارت است از:[۳۹]
كتاب الامامه؛ الدلائل؛ العظمة والتوحيد؛ كتاب الغيبة والحيرة؛ قرب الاسناد الى الرضا؛ قرب الاسناد الى الجواد؛ و قرب الاسناد الى الصاحب و...[۴۰] بسيارى از اصحاب ما از وى خبر داده اند از جمله: حسين بن عبيدالله عضائرى (م 411 ق). شيخ ابوطالب تبريزى نيز با نقل مختصرى از عبارت نجاشى، در فصل «كسانى كه با تتبع در كتب شيعه صراحتاً توثيق نشده اند» از وى نام مى برد.[۴۱]
شاگردان ابن وليد
گروهى از مفاخر محدثين و فقهاى اواسط سده چهارم هجرى از شاگردان او به شمار مى آيند كه برخى از آنها عبارتند از:
1- شيخ صدوق محمد بن بابويه (م 381 ق):
يكى از شاگردان نامى و بلندآوازه ابن وليد، محمد بن بابويه است كه در واقع بايد از بزرگترين افتخارات ابن وليد، داشتن شاگردى اين چنين با عظمت باشد. محمد بن بابويه معروف به «ابن بابويه» و «شيخ صدوق»،[۴۲]نامى ترين دانشمند گرانمايه، بزرگوار، فقيه و محدث عالى مقدار شيعه در نيمه دوم سال چهارم هجرى است. به راستى كه بايد او را يكى از استوانه هاى شريعت دانست. پدر عالى مقدارش، على بن بابويه مى باشد كه او نيز به «ابن بابويه» معروف است؛ ولى هرگاه «ابن بابويه» به طور مطلق در السنه علما و متكلمين به كار رود، مقصود فرزند ايشان يعنى محمد بن بابويه است، همان طور كه در كتب فقه و حديث، هر دو را «صدوقين» مى گويند؛ البته اگر «شيخ صدوق» نيز گفته مى شود منظور همين فرزند او است. شرح ولادت اين دانشمند جليل القدر اين گونه است كه:
بعد از سال 305 ق كه نايب دوم امام زمان علیهالسلام، يعنى عثمان بن سعيد عمرى پس از حدود پنجاه سال نيابت حضرت، بدرود حيات گفت و شيخ اجل، حسين بن روح نوبختى افتخار نائب سومى حضرت را پيدا كردند و واسطه بين امام زمان علیهالسلام و شيعيان آن حضرت شدند، پدر بزرگوار على بن بابويه كه در آن عصر پيشواى علماى قم بود، وارد بغداد شد. او چون تا آن زمان صاحب فرزندى نشده بود، از اين نظر رنج مى برد؛ لذا فرصت را غنيمت شمرد و با تسليم نامه اى به حسين بن روح از او خواست تا هنگام تشرف به محضر آقا امام زمان علیهالسلام، نامه را به آن وجود عزيز و مقدس تقديم دارد.
وى در آن نامه اشتياق خود را به داشتن پسرى ابراز داشته و از حضرت خواسته بود، براى او دعا كند تا خداوند پسرى به وى عطا فرمايد. جواب امام علیهالسلام هم به وى رسيد كه: «...ما براى تو دعا كرديم و بزودى خداوند پسرى (و به روايتى، پسرانى) فقيه و پاك سرشت، به تو روزى خواهد كرد...».
اسناد و طُرُق اين روايت چندان محكم و معتبر است كه جاى ترديد براى هيچ كس باقى نمى گذارد.[۴۳]
شيخ طوسى از قول خود شيخ صدوق نقل مى كند: «بسيار اتفاق مى افتاد، وقتى ابوجعفر محمد بن على اسود مرا مى ديد كه به مجلس درس استادم، محمد بن حسن بن وليد رضى الله عنه رفت و آمد مى كنم و اشتياق زيادى به كتب علمى و حفظ حديث دارم، مى گفت: «جاى شگفتى نيست كه چنين ميل و رغبتى به علم دارى؛ زيرا تو با دعاى امام زمان علیهالسلام متولد شده اى».[۴۴]
از اين فقيه و محدث ارزشمند، نزديك به سيصد اثر گرانبها به جاى مانده است كه برخى از آنها عبارتند از: كتاب توحيد؛ كتاب نبوت؛ كتاب وصية على علیهالسلام؛ كتاب مقنع در فقه؛ خصال؛ امالى؛ دعائم الاسلام؛ مختصر تفسير قرآن؛ من لايحضره الفقيه؛ كتاب مدينة العلم و...[۴۵] معروفترين و بزرگترين اثر وى كه در دسترس است «من لايحضره الفقيه» مى باشد كه آن را در سال 372 در روستاى ايلاق از توابع بلخ تصنيف كرده است.[۴۶] اين فقيه بزرگوار پس از هفتاد و اندى سال زندگانى درخشان و پرافتخار و مسافرت هاى طولانى در بلاد اسلامى، سرانجام در شهر رى به سال 381 ق، چشم از جهان فروبست و بسراى ابدى شتافت. آرامگاهش در شهر رى به نام ابن بابويه، مشهور و زيارتگاه مردم مسلمان و عاشقان علم و حديث مى باشد. روحش شاد و راهش پررهرو باد.
2- هارون بن موسى تلّعُكْبُرى:[۴۷]
يكى از اعاظم مشايخ حديث در اواسط سده چهارم، هارون بن موسى تلعكبرى است. ايشان از اهالى «تلّ عكبرا»،[۴۸] واقع در نزديكى بغداد و استاد شيخ مفيد[۴۹] مى باشد.
وى در سلسله بسيارى از رجال حديث، جاى دارد و جمعى از مفاخر فقها و علماى ما، از شاگردان او بوده اند. شيخ طوسى در كتاب رجال خود از وى اين گونه ياد مى كند: «ابومحمد هارون بن موسى تلّعكبرى، دانشمندى جليل القدر، بلندمرتبه، واسع الروايه و بىنظير است. وى تمام اصول و مصنفات (علماى شيعه) را روايت كرده است. او در سال 385 رحلت كرد. عده اى از استادان ما از او به ما خبر داده اند».[۵۰]
نجاشى درباره او مى گويد: «هارون بن موسى بن احمد بن سعيد بن سعيد ابومحمد تلعكبرى از بنى شيبان در ميان علماى ما چهره اى درخشان و دانشمندى موثق و مورد اعتماد بود و جاى گفتگو نداشت. از جمله كتاب هاى او يكى الجامع فى علوم الدين است».[۵۱]
علامه حلى هم با توثيق او، همان عبارات شيخ و نجاشى را درباره وى نقل مى كند.[۵۲]
مرحوم ميرزا عبدالله افندى در ترجمان وى مى نويسد: «عالم فاضل كامل، فقيه در علم حديث، معروف به تلّعكبرى از معاصرين شيخ صدوق رحمة اللّه عليه، شيخ مفيد رحمة اللّه عليه و امثال اين دو بزرگوار مى باشد. وى از كشى، كلينى، پدر شيخ صدوق، محمد بن القاسم الغلابى، محمد بن حسن بن وليد، حيدر بن محمد بن نعيم سمرقندى و گروه زيادى از علماء روايت مى كند. او فرزند فاضلى هم به نام محمد بن ابى محمد هارون دارد. به همين جهت كنيه اين فقيه والامقام، ابومحمد مى باشد. (نجاشى مى گويد كه او فرزند ديگرى هم به نام ابوجعفر دارد)».[۵۳]
مرحوم خويى در معجم رجال حديث مى گويد: «ابى محمد در بسيارى از روايات با عنوان هارون بن موسى واقع شده است. او از على بن محمد بن همام بن سهيل روايت مى كند و جعفر بن محمد بن قولويه در كتاب كامل الزيارات باب 75، «فيمن اغتسل فى الفرات و زار الحسين» از وى روايت كرده است».[۵۴]
همان طور كه در عبارات شيخ در رجال (ص 516) گذشت، اين دانشمند نامى بزرگوار در سال 385 رحلت كرد.
3- محمد بن احمد بن داود معروف به ابن داود قمى:(م 368 ق)
ابوالحسين محمد بن احمد بن داود قمى، معروف به ابن داود قمى مانند معاصرين خود يكى از مفاخر فقهاء و دانشمندان صاحب نام قم و استاد مشايخ بغداد در عصر خود به شمار مى رود و از معاصرين ابن قولويه، شيخ صدوق و ديگران در اواسط سده چهارم است. او در عصر خود پيشواى علماى قم بوده و دانشمندان قم او را بر ديگران مقدم مى داشتند.
شيخ طوسى در فهرست از وى اين گونه ياد مى كند: «ابوالحسين محمد بن احمد بن داود قمى صاحب كتابهايى است كه از جمله آنها كتاب مزار، كه بزرگ و نيكوست، كتاب ذخائر كه وى آن را گرد آورده و اين نيز كتابى نيكوست، كتاب ممدوحين و مذمومين و غير اينها مى باشد. كتاب ها و روايات او را شيخ مفيد رحمة الله عليه و حسين بن عبيدالله عضائرى و احمد بن عبدون از وى به ما خبر داده اند».[۵۵]
نجاشى درباره او مى نويسد: «ابوالحسين محمد بن احمد بن داود، پيشواى طايفه شيعه و دانشمند نامدار آنها، در عصر خويش پيشواى علماى قم و فقيه بزرگ آنها بود. حسين بن عبيدالله عضائرى مى گفت: در حفظ و فقه و شناخت حديث كسى را مانند او نديده است. او به بغداد آمد و در آنجا اقامت گزيد. وى حديث كرد و كتاب هايى تصنيف نمود».[۵۶] و سپس بعضى از كتب او را نام مى برد كه بنابر اختصار ذكر آنها در اين نوشتار نمى گنجد.
برخى از شاگردان برجسته او عبارتند از: شيخ مفيد محمد بن محمد بن نعمان؛ حسن بن عبيدالله غضائرى؛ احمد بن عبدون (م 423 ق)؛ ابوغالب زرارى (م 368 ق)؛ ابوالعباس احمد بن نوح سيرافى و فرزندش احمد بن محمد بن احمد بن داود و...
4- جعفر بن محمد بن قولويه قمى معروف به ابن قولويه:(م 368 ق)
وى نيز از محدثين بزرگ و فقهاى پرافتخار پيشين ما و از استادان نامدار شيخ مفيد است كه تصنيفات گرانقدرى را در فقه و حديث دارد.
شيخ طوسى در فهرست پس از توثيق او به برخى از تصانيفش كه درباره تعدادى از ابواب فقهى و كتب فقه است، اشاره مى كند. از جمله: مداوات الجسد لحيات الابد؛ الجمعة والجماعة؛ كتاب الفطرة؛ كتاب الصرف؛ كتاب الرضاع؛ جامع الزيارات[۵۷] و فهرست كتب و اصولى كه خود او روايت كرده است. روايات و فهرست كتب او را جماعتى از علماى ما از جمله شيخ مفيد، حسين بن عبيدالله غضائرى، احمد بن عبدون و ديگران از وى (ابن قولويه) براى ما نقل كرده اند.[۵۸]
نجاشى درباره او چنين مى نويسد: «ابوالقاسم جعفر بن محمد بن موسى بن قولويه، از برگزيدگان شاگردان سعيد بن عبدالله اشعرى بود. ابوالقاسم خود از دانشمندان موثق و بزرگ ما در فقه و حديث است. او از پدر و برادرش و سعد بن عبدالله روايت كرده و گفته است: جز چهار حديث از سعد بن عبدالله نشنيدم. استاد ما ابوعبداللّه (شيخ مفيد)، فقه را بر وى قرائت كرد و از او آموختنىهايى آموخت. مردم (علما) هر چه درباره خوبى فقه او بگويند، بالاتر از آن است. او كتابهايى نيكو دارد از جمله: (كتاب هايى كه در فهرست شيخ بيان شده هم در رجال نجاشى آمده است)... كتاب قيام الليل؛ كتاب الصداق؛ كتاب بيان حل الحيوان من محرمه؛ كتاب قسمة الزكاة، كتاب العفيفة؛ كتاب النوادر و...».
نجاشى در ادامه مى گويد: «من بيشتر اين كتاب ها را بر استادمان ابى عبدالله (شيخ مفيد) رحمة الله عليه و حسين بن عبيدالله غضائرى رحمة اللّه عليه قرائت كردم».[۵۹]
علامه حلى نيز در ضمن يادكردى از وى مى گويد: «پدرش ملقب به «مَسْلَمَه» بود، او استاد شيخ مفيد است و شيخ مفيد علم و حديث را از وى فراگرفت. هر چه مردم از خوبى وثاقت و فقه درباره او بگويند، وى بالاتر از آن است. او تصانيفى دارد كه ما آنها را در كتاب بزرگمان ذكر كرده ايم. او در سال 369 ق، وفات يافت».[۶۰]
5- حسين بن على بن بابويه برادر كوچكتر شيخ صدوق:
وى دانشمندى عظيمالشأن و فقيهى پاك سرشت مى باشد كه يادگار خاندانى بزرگ و صاحب افتخار است. نجاشى مى گويد: «ابوعبدالله، حسين بن على بن بابويه قمى، دانشمندى موثق است. او از پدرش با اجازه روايت كرده است، كتابهايى دارد كه برخى از آنها عبارتند از: كتاب توحيد؛ نفى تشبيه (خدواند به مخلوقات)؛ و كتابهايى كه براى صاحب بن عباد، تأليف كرده است. كتب او را حسين بن عبيدالله غضائرى براى ما نقل كرده است».[۶۱]
علامه حلى نيز او را دانشمندى موثق و كثيرالروايه مى داند.[۶۲]
شيخ حر عاملى مى نويسد: «او برادر محمد صدوق، رئيس محدثين و ثقه اى بزرگوار و عظيمالشأن است و از پدرش و برادرش روايت مى كند، كتابهايى دارد. از جمله: رد بر واقفه، كتابى كه براى صاحب بن عباد تأليف كرده است و غير اينها. شيخ منتجب الدين رازى از وى و فرزندش حسن و نوه اش (حسين بن حسن) نام برده و مى گويد: همگى در زمره فقهاى شايسته مى باشند».[۶۳]
در پايان، تذكر اين نكته لازم است كه به ظاهر وى نيز مانند برادر بزرگوارش، محمد بن بابويه با دعاى امام زمان علیهالسلام متولد شده است.[۶۴]
6- احمد بن محمد بن وليد فرزند ابن وليد:
يكى از شاگردان اين عالم بزرگ و جليلالقدر كه از خرمن علم وى خوشه ها چيده و بهره ها برده است، احمد بن محمد بن حسن بن وليد (از اساتيد شيخ مفيد)، فرزند او است.[۶۵]
مرحوم اردبيلى در كتاب رجالى خود درباره او مى نويسد: «احمد بن محمد بن حسن بن وليد از مشايخ معتبر است و علامه رحمة الله عليه بسيارى از روايات را كه نام وى در طريق آن وجود دارد، صحيح مى داند به گونه اى كه حتى احتمال غفلت و اشتباه در آن نمى رود.
در ادامه مى گويد: تا به حال نديده ام و از هيچ كس نشنيده ام كه در ثقة بودن وى تأمل كند».[۶۶]
محدث عالي قدر و نامى، شيخ حر عاملى از او اين گونه ياد مى كند: «احمد بن محمد بن حسن از اساتيد شيخ مفيد است و شهيد ثانى در درايه (الرعاية فى علم الدراية، ص 370) او را توثيق كرده و علامه (خلاصة الاقوال، ص 276) و ساير علماى ما، حديث او را صحيح مى دانند. پرواضح است كه او خود از مشايخ اجازه است».[۶۷]
عالم فاضل، شيخ محمدتقى مجلسى مى گويد: «وى استاد شيخ مفيد بوده و حديثش صحيح مى باشد چون از مشايخ اجازه است».[۶۸]
مرحوم خويى در معجم الرجال خود درباره وى مى گويد: «ابوالحسن احمد بن محمد بن حسن بن وليد، با همين عنوان در اسناد بسيارى از روايات كه تقريباً به 70 مورد مى رسد، واقع شده است. او تمام اين روايات را از پدرش نقل مى كند. شيخ مفيد به جز يك روايت كه آن را از حسين بن عبيدالله روايت كرده، تمام اين روايات را از او نقل كرده است».[۶۹]
مؤلف معجم الثقات در فصل «الموثوقون بالخصوص» مى گويد: «احمد بن محمد بن وليد ثقة است. اين را شهيد ثانى در درايه گفته و علامه به صحت روايتى كه سندش مشتمل بر او است، حكم كرده است».[۷۰]
محمدعلى ساروى نيز در كتاب رجالى خود احمد بن محمد بن الحسن بن وليد را از مشايخ صاحب اعتبار مى داند.[۷۱]
شيخ طوسى در التهذيب، الاستبصار و ساير كتاب هاى خود از پدرش (محمد بن حسن بن احمد) و نيز با واسطه شيخ مفيد روايات زيادى از وى نقل كرده است (به ويژه در جلد 1 تهذيب، كتاب الطهارة).[۷۲] متأسفانه در كتب گوناگون رجالى از اين شخصيت برجسته اطلاعاتى (اعم از: ولادت، وفات، دوران زندگانى و...) بيشتر از آنچه بيان شد، وجود ندارد.
البته محمد بن حسن بن وليد شاگردان برجسته ديگرى نيز داشته است؛ مانند: على بن احمد بن محمد بن طاهر (اشعرى) معروف به «ابن ابى جيد»؛ اما به جهت پرهيز از طولانى شدن مطالب، از ذكر نام و ياد آنها خوددارى نموديم.
البته بايد دانست كه دانشمند ديگرى هم عصر و همنام با وى در قم بوده است كه در بعضى از استادان و شاگردان هم با وى مشترك مى باشد و با اين كه او نيز از علما و محدثين بزرگ قم بوده ولى در رتبه و منزلت به پايه وى نمى رسد. شيخ طوسى در رجال خود باب «كسانى كه از ائمه اطهار علیهمالسلام روايت نكرده اند». از او نام مى برد و مى نويسد: محمد بن حسن (وليس بابن وليد) او ابن وليد نيست ولى نظير اوست و از تمامى مشايخ وى روايت كرده است؛ از سعد بن عبدالله، عبدالله بن جعفر حميرى (ذكر اينها قبلاً گذشت)، محمد بن احمد بن يحيى و ديگران. هارون بن موسى تلّعكبرى هم با اجازه او روايت مى كند.[۷۳]
وفات ابن وليد
اين عالم گرانقدر سرانجام پس از عمرى تلاش و كوشش فراوان در مسير خدمت به اسلام و خصوصاً تشيع علوى و تربيت شاگردانى صاحب نام و پرافتخار در سال 343 ق[۷۴] بدرود حيات گفت و بسراى ابدى شتافت.[۷۵]
گزيده روايات
در پايان اين نوشتار براى «تيمّن و تبرك» به دو روايت از رواياتى كه از ناحيه وى نقل شده است، اشاره مى كنيم:
1- محمد بن حسن بن احمد بن وليد با چند واسطه از «محمد بن مسلم» و او از قول امام باقر علیهالسلام نقل مى كند كه امام باقر علیهالسلام فرمودند: شيعيان ما را به زيارت قبر امام حسين علیهالسلام امر كنيد كه به درستى به زيارت قبر حسين علیهالسلام آمدن، سبب فزونى در روزى، طولانى شدن عمر و برطرف شدن بلايا و حوادث ناگوار مى شود.
و زيارت قبر حسين علیهالسلام بر هر مؤمنى كه بر امامت او از جانب خداوند اقرار كند، واجب است.[۷۶]
2- محمد بن حسن بن احمد بن وليد با چند واسطه از «ابوبصير» اين گونه نقل مى كند: ابوبصير گفت: بعد از آن كه به سن پيرى رسيده بودم و در حالى كه نفس نفس مى زدم (به سختى نفس مى كشيدم) به محضر امام صادق علیهالسلام آمدم. امام صادق علیهالسلام فرمود: «سبب اين گونه نفس زدن از چيست؟» گفتم: «فدايت شوم؛ سنم زياد گشته و استخوانم فرسوده و مرگم نزديك است با اين كه من نمى دانم در قيامت چه جايگاهى خواهم داشت؟» امام علیهالسلام فرمود: «يا ابا محمد (ابوبصير)، آيا تو هم (كه از شيعيان ما هستى) اين گونه سخن مى گويى؟» عرض كردم: «فدايت شوم، چرا اين گونه سخن نگويم؟» حضرت فرمود: «مگر نمى دانى كه خداوند جوانان شما را گرامى مى دارد و از پيران حيا مى كند؟» عرض كردم: «جانم به فدايت؛ آقا، چگونه خداوند جوانان را اكرام مى كند و از پيران حيا مى كند؟»
امام علیهالسلام فرمود: «اكرام مى كند جوانان شما را از عذاب كردن (عذابشان نخواهد كرد) و پيران را شرم دارد از اين كه آنها را محاسبه كند. آيا شادمانى شدى؟» (ابوبصير مى گويد:) عرض كردم: «فدايت شوم قدرى بيشتر توضيح بده چون به ما (از جانب دشمنانمان) نسبتى داده شده كه به واسطه آن، كمرهاى ما شكسته و دلهاى ما مرده و فرمانروايانشان با تمسك به روايتى كه از فقيهانشان نقل مى كنند، ريختن خون ما را حلال مى شمارند» امام علیهالسلام فرمود: آيا مقصودت از آنچه به شما نسبت مى دهند، رافضه است؟» عرض كردم: «بله» سپس امام علیهالسلام فرمود: «نه، به خدا قسم ايشان شما را به اين اسم نناميده اند بلكه خداوند شماها را به اين نام خوانده است. مگر نمى دانى كه 70 مرد از بنى اسرائيل با فرعون بودند و به دين وى گرويدند ولى وقتى كه گمراهى فرعون و راستى و هدايت موسى برايشان روشن شد به موسى ملحق شدند و از لشكر فرعون خارج شدند و با توجه به اين كه در لشكر موسى از حيث عبادت و تلاش و كوشش (و جهاد در راه خدا)، برتر از اين 70 نفر هم بودند وليكن خداوند به موسى وحى كرد: اسم اين افراد كه از لشكر فرعون خارج شدند (رفضوا) را در تورات به نام «رافضه» ثبت كن.
سپس من نيز اين نام را به آنان نسبت دادم. سپس خداوند اين اسم را ذخيره كرد تا اين كه شما را بدان «رافضه» ناميده است. چون شما از آئين فرعون و هامان و لشكريان اين دو خارج شديد و از محمد و آل محمد صلی الله علیه و آله پيروى نموديد...». (تا آخر روايت كه بسيار جالب و مفصل است).[۷۷]
پانویس
- ↑ معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی.
- ↑ مشهور علماى علم رجال و محدثين (چنانچه از گفتارشان پيداست) معتقدند مراد از «ابن وليد» همين عالم بزرگ، محمد بن حسن بن احمد است؛ لكن برخى از علماى علم رجال احتمال مى دهند كه مقصود از ابن وليد فرزندش يعنى احمد بن محمد و يا محمد بن الوليد الخزاز (الخرّاز در بعضى نسخه ها) باشد. جامع الرواة، ج2، ص437؛ نقدالرجال، ج5، ص266، رقم 6361؛ تهذيب، ج4، ص183، ح511.
- ↑ مفاخرالاسلام، ج3، ص103.
- ↑ همان.
- ↑ شيخ طوسى در سال 385 ق، در شهر تاريخى طوس يا روستايى از آن، ديده به جهان گشود. وى در سال 408 از خراسان به عراق آمد و پنج سال در بغداد نزد شيخ مفيد و ديگر اساتيد خود به تحصيل و تكميل علوم خويش پرداخت. او پس از رحلت شيخ مفيد (413 ق) نيز مدت بيست سال از محضر سيد مرتضى، بزرگترين شاگرد شيخ مفيد، بهره هاى فراوانى برد. شيخ پس از وفات سيد مرتضى (436 ق)، دوازده سال به تدريس و افاده همت گماشت و پس از آن رهسپار نجف شد و 12 سال آخر عمر را در آن سرزمين مقدس بسر برد. وى به تأسيس حوزه علمى شيعه و تصنيف و تأليف كتب گرانقدرى پرداخته و سرانجام در سال 460 ق در شهر بغداد به جهان باقى شتافت.
- ↑ فهرست، شيخ طوسى، ص 156.
- ↑ حاشيه فهرست، شيخ طوسى، ص 156. (تعليقه سيد محمدصادق آل بحرالعلوم)
- ↑ رجال، شيخ طوسى، ص 495.
- ↑ به حق هم رجال نجاشى امتيازاتى بر فهرست و رجال شيخ دارد، خصوصاً در بررسى حال رجال و جرح و تعديل و خوبى و بدى مذهب آنها. مرحوم علامه بحرالعلوم رجال او را از بزرگترين اركان جرح و تعديل مى داند. (به نقل از مفاخر اسلام، على دوانى، ج 3، ص 358)
- ↑ رجال، نجاشى، ص 383، رقم 1042.
- ↑ مفاخر اسلام، ج 3، ص 358.
- ↑ رجال، ابن داود، ص 168، رقم 1346 و ص 170، رقم 1363.
- ↑ قاموس الرجال، ج 9، ص 191، رقم 6570.
- ↑ خلاصة الاقوال، ص147.
- ↑ معجم الثقات، ص 106، رقم 704.
- ↑ معانى الاخبار، چاپ مكتبة صدوق، شرح حال شيخ صدوق.
- ↑ من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 90، ح 1817.
- ↑ مشيخه: تأليف شيخ صدوق - در آخر كتاب من لايحضره الفقيه خود آن را آورده كه در واقع مشيخه طريق شيخ صدوق در نقل روايت از كسانى كه از آنها روايت كرده را مى شناساند.
- ↑ احمد بن محمد بن عيسى القمى ثقه و شخص جليل القدرى است. شيخ و نجاشى (رجال نجاشى، رقم 490) وى را توثيق كرده اند. علامه در خلاصه نقل كرده است: او احمد بن محمد بن خالد برقى را به دليل نقل روايت از اشخاص ضعيف، از قم اخراج كرد... (خلاصةالاقوال، ص 14)
- ↑ معجم رجال حديث، ج 15، ص 207، رقم 10463.
- ↑ مفاخر اسلام، ج3، ص104.
- ↑ رجال نجاشى، چاپ دارالاضواء، بيروت، ج 1، ص 401، رقم 465 و 466.
- ↑ رجال، علامه حلى، ص 78، رقم 3.
- ↑ فهرست، شيخ طوسى، ص 75، رقم 317.
- ↑ نقدالرجال، ج 5، ص 312، رقم 2216.
- ↑ رجال، نجاشى، چاپ دارالاضواء، بيروت، ج 2، 949/252.
- ↑ رجال، شيخ، ص 402، رقم 16.
- ↑ تهذيب، ج4، باب انفال، ح378.
- ↑ خلاصة الاقوال، ص 157.
- ↑ رجال، نجاشى، ص 49، رقم 103؛ فهرست 52 و 200.
- ↑ رجال، ابن داود، ص 77، رقم 453؛ اضبط المقال فى ضبط اسماء الرجال، آيت الله حسن زاده آملى، ص 165.
- ↑ رجال، شيخ، ص 424، رقم 42.
- ↑ تهذيب، ج 6، ص 42، ح 86.
- ↑ خلاصة الاقوال، ص 280.
- ↑ من لايحضره الفقيه، ج 4، ص 120.
- ↑ رجال، علامه مجلسى، الوجيزة، ص 190، رقم 515.
- ↑ هداية المحدثين، محمدامين كاظمى، ص 40.
- ↑ تعليقه، ص 107.
- ↑ تلفيقى از عبارات نجاشى و علامه حلى: رجال، نجاشى، چاپ دارالاضواء، بيروت، ج1، ص19، رقم 571؛ رجال، علامه حلى، ص106، باب «عبدالله»، رقم 20.
- ↑ مقصود از «قرب الاسناد الى الرضا؛... الى الجواد؛... الى الصاحب» يعنى سندهاى روايت با چند واسطه كم (دو يا سه واسطه) به خود امام علیهالسلام مى رسد.
- ↑ معجم الثقات، شيخ ابوطالب تجليل تبريزى، ص 308، رقم 488.
- ↑ علت اين كه ايشان در بين علماء و محدثين به «صدوق» مشهور شده اند به جهت نهايت صداقت ايشان در نقل روايات مى باشد.
- ↑ كمال الدين و تمام النعمة، شيخ صدوق، يك جلدى، ص 276؛ غيبت، شيخ طوسى، چاپ دوم، ص 194.
- ↑ غيبت، شيخ طوسى، ص 195.
- ↑ رجال، نجاشى، ص 276؛ فهرست، شيخ، ص 157.
- ↑ مقدمه كتاب من لايحضر.
- ↑ ضبط صحيح نام وى «تلّعُكبُرى» است، اضبط المقال فى ضبط اسماء الرجال، حسن زاده آملى، ص 41.
- ↑ به نقل از: مفاخر اسلام، ج 3، ص 223؛ اما مرحوم افندى در كتاب رياض العلماء، ج5، ص294 مى گويد: عُكبُر نام قريه اى است در نزديكى همدان.
- ↑ شيخ مفيد به سال 338 ق در بغداد متولد شد. (فهرست شيخ، ص 158)؛ ولى نجاشى (ص 278) روز 11 ذى القعده سال 336 را تاريخ تولد او دانسته است. شيخ مفيد از نوابغ و مفاخر جهان اسلام و عالم تشيع است. وى استاد بزرگ علم الهدى سيد مرتضى و برادر نابغه اش سيد رضى (گرد آوردنده نهج البلاغه مولى اميرالمؤمنين علیهالسلام) و همچنين شيخ طوسى، ابوالفتح كرجكى و... مى باشد. از افتخارات اين دانشمند ذوفنون همين بس كه سه توقيع از حضرت ولى عصر علیهالسلام به افتخار وى صادر گشته است. (رجال، علامه بحرالعلوم، ج 3، ص 320؛ معجم رجال حديث، ج 17، ص 234) به ظاهر لقب مفيد را نيز حضرت صاحب الامر به وى اعطاء فرموده. دو شب مانده به آخر ماه مبارك رمضان در سال 413 ق بسراى باقى شتافت. (فهرست، شيخ، ص 158) روز وفاتش به قدرى جمعيت براى نمازگزاردن بر وى آمده بودند و آنقدر دوست و دشمن بر وى گريستند كه روزى از آن بزرگتر ديده نشد. شيخ مفيد در پائين پاى امام كاظم علیهالسلام و نوه عالى قدرش، امام جواد علیهالسلام جنب آرامگاه استادش، جعفر بن محمد بن قولويه آرميده است.
- ↑ رجال، شيخ، ص 516.
- ↑ رجال، نجاشى، ج 2، چاپ دارالاضواء، بيروت، ص 407، رقم 1185.
- ↑ خلاصة الاقوال، علامه حلى، ص 180.
- ↑ رياض العلماء، ج 5، ص 292. «نجاشى مى گويد: من با فرزندش محمد به خانه استادم تلعكبرى مى رفتم و فرزند ديگرش حسين بن هارون استاد شيخ طوسى است». (اعلام الشيعه، النّابس فى القرون الخامس، ص 68 و 188)
- ↑ معجم رجال حديث، خويى، ج 20، ص 258.
- ↑ رجال، شيخ طوسى، ص 511.
- ↑ رجال، نجاشى، ص 272.
- ↑ اين كتاب و كتاب الزيارات (رجال، نجاشى، ص 89)، بعدها كامل الزيارة (مشهورترين اثر وى) ناميده شد. ابن قولويه به جهت داشتن اين كتاب ارزشمند به «صاحب كامل الزيارة» معروف شده است.
- ↑ فهرست، شيخ طوسى، ص42.
- ↑ رجال، نجاشى، ص 89.
- ↑ خلاصة الاقوال، ص 31.
- ↑ رجال، نجاشى، ص 50.
- ↑ خلاصة الاقوال، ص 50.
- ↑ آمل الآمل، حر عاملى، ج2، ص198.
- ↑ غيبت، شيخ طوسى، ص 188.
- ↑ (با توجه به تتبع در كتب گوناگون رجالى) ظاهراً وى، بايد تنها پسر ابن وليد (محمد بن حسن بن احمد) باشد.
- ↑ جامع الرواة، مرحوم اردبيلى، ج 1، مكتبه آيت الله العظمى مرعشى، ص 62؛ و «الرجال الوسيط»، ميرزا، باب احمد.
- ↑ امل الآمل، ج2، ص24، رقم 63؛ رياض العلماء، ميرزا عبداللّه افندى، ج1، ص 1.
- ↑ رجال، مجلسى، (الوجيزه)، ص 153، رقم 120.
- ↑ معجم رجال حديث، آيت اللّه العظمى خويى، ج 3، ص 42.
- ↑ معجم الثقات، ص11، رقم63.
- ↑ توضيح الاشتباه، محمدعلى ساروى، ص39، رقم 136.
- ↑ تهذيب، ج 1، 3/6، 18/10، 34/16، 44/19 و...؛ استبصار، ج 1، 1308/347، 1325/351 و...
- ↑ رجال، شيخ طوسى، ص 491.
- ↑ رجال، نجاشى، ص 271.
- ↑ متأسفانه با تحقيق و تتبع فراوان در كتب مختلف رجالى و مراجعه حضورى به بعضى از علماء و مراجع صاحب اطلاع در اين فن، اطلاع بيشترى از خاندان و عصر وى و خصوصاً مدفن وى (ظاهراً در قم مى باشد) به دست نيامد.
- ↑ محمد بن احمد بن داود عن محمد بن الحسن بن احمد بن وليد قال: حدثنا الحسن بن متيل الدقاق و غيره من الشيوخ عن احمد بن ابى عبداللّه البرقى قال: حدثنا الحسن بن على بن فضال عن ابى ايوب الخزاز عن محمد بن مسلم عن ابى جعفر: «مرو شيعتنا بزيارة قبر الحسين علیهالسلام فان اتيانه: يزيد فى الرزق، و يمد فى العمر، و يدفع مدافع السوء و اتيانه مفترض على كل مؤمن يقر له بالامامة من اللّه» تهذيب، ج 6، ص 42، حديث 86 باب 16، از ابواب «فضل زيارته علیهالسلام».
- ↑ الاختصاص، شيخ مفيد، مؤسسه نشر اسلامى، جامعه مدرسين قم، ص 104. محمد بن الحسن بن احمد بن الوليد عن الحسن بن متيل، عن ابراهيم بن اسحاق النهاوندى عن محمد بن سليمان الديلمى عن ابى سليم الديلمى عن ابى بصير (ابومحمد يحيى بن القاسم الاسدى الكوفى من اصحاب الصادق والكاظم علیهالسلام، تابعى، مات سنة 250 ق) قال: اتيت ابا عبدالله علیهالسلام بعد ان كبرت سنى و قد اجهدنى النفس فقال علیهالسلام: «يا ابا محمد ما هذا النفس؟» قلت له: «جعلت فداك كبر سنى و رقّ عظمى و اقترب اجلى، مع انى لست ادرى ما اصير اليه فى آخرتى؟» فقال علیهالسلام: «يا ابا محمد انك لتقول هذا القول؟» فقلت: «جعلت فداك كيف لااقوله؟» فقال علیهالسلام: «اما علمت ان اللّه تبارك و تعالى يكرم الشباب منكم و يستحيى من الكهول؟» قلت: «جعلت فداك كيف يكرم الشباب منا و يستحيى من الكهول؟» و قال علیهالسلام يكرم الشباب منكم ان يعذبهم و يستحيى من الكهول ان يحاسبهم. قال قلت: «جعلت فداك زدنى؛ فانا قد نبزنا نبزاً، انكسرت له ظهورنا و ماتت له افئدتنا و استحلت به الولاة دمائنا، فى حديث رواة فقهاؤهم هؤلآء». قال: فقال علیهالسلام: «الرافضه؟» قلت: «نعم». قال علیهالسلام: «لا واللّه ما هم سمّوكم بل اللّه سمّاكم. اما علمت انه كان مع فرعون سبعون رجلاً من بنى اسرائيل، يدينون بدينه؛ فلما استبان لهم ضلال فرعون و هدى موسى، رفضوا فرعون ولحقوا بموسى فكانوا...
منابع
- ابوالقاسم لطيفزاده دامغانى، ستارگان حرم، جلد7.
- سید مصطفی حسینی دشتی، معارف و معاریف.
- ستارگان حرم شماره8، محمد بن حسن بن ولید قمی، پایگاه اطلاع رسانی حوزه، بازیابی: 26 فروردین 1393.