شهادت (در فقه)
«شهادت» در لغت، چند معنا دارد كه عبارت است از:
- 1- حاضرشدن؛ «شَهِدَالَمجْلِسَ»: در مجلس حاضر شد.
- 2- مشاهدهكردن؛ «شَهِدَالشَّىْ ءَ»: آن چيز را ديد و مشاهده كرد.
- 3- خبردادن از روى قطع و يقين؛ از اين رو، مى گويند: شهادت عبارت است از اخبار جزمى و قطعى از حقى كه براى ديگران مى باشد.
شريعت مقدس اسلام در اين مورد، اصطلاح خاصى ندارد و «شهادت» را در همان معانى ياد شده به كار برده است.
شروط اعتبار شهادت
در اسلام، شهادت شاهدى براى قاضى اعتبار دارد كه داراى شروط ذيل باشد:
- 1- بلوغ: گواهى كودكى كه به حد تكليف نرسيده باشد قبول نيست، مگر گواهى پسرى كه ده سال داشته باشد، آن هم در مورد قتل و جرح كه قبولى آن محتمل است.
- 2- عقل: گواهى ديوانه مورد قبول نيست، همچنين كسى كه سهو يا نسيان و فراموشى و امثال آن بر او غلبه دارد.
- 3- ايمان: شهادت غيرشيعه قبول نيست، چه رسد به غيرمسلمان.
- 4- عدالت: شاهد بايد عادل باشد. شهادت فاسق قبول نيست. «فاسق» كسى است كه مرتكب گناه كبيره شود يا بر گناه صغيره اصرار ورزد. بنابر احتياط واجب، گواهى مرتكب گناه صغيره نيز - اگر چه اصرار نورزد - قبول نمى شود، مگر اين كه توبه كند.
- 5- طهارت مولد: شاهد بايد حلالزاده باشد. كسى كه از حرام متولد شده - اگر چه عادل باشد - شهادتش قبول نيست.
- 6- متهمنبودن: شاهد بايد در مورد مسائل ذيل - كه در نحوه شهادت تأثير دارد - مورد اتهام نباشد:
الف) جلب منفعت: مورد شهادت به گونه اى باشد كه به نفع شاهد منتهى شود.
ب) دفع ضرر: مورد شهادت به گونه اى باشد كه منجر به دفع ضرر از شاهد گردد.
ج) عداوت: شاهد با فردى كه شهادت عليه او است دشمنى دنيوى داشته باشد، ولى دشمنى دينى ايرادى ندارد.
د) گدايى: كسى كه گدايى را شغل خود قرار داده باشد، شهادت او در هيچ موردى قبول نمى شود ولى اگر تنها در حال ضرورت و در مورد خاصى سؤال كرده باشد، گواهى او رد نمى شود.[۱]
شاهد بايد - علاوه بر شروط مذكور - به مورد شهادت خود علم قطعى و يقين داشته باشد. در غير اين صورت، گواهى او مورد قبول نيست.[۲]
موضوع شهادت
شهادت در مورد «حقوق» جارى مى شود و حقوق - با كثرتى كه دارد - به دو قسم حقوق الهى (حق الله) و حقوق مردمى (حق الناس) تقسيم مى شود.[۳]
درباره تعريف حق الله و حق الناس گفته شده: حق الناس عبارت از حقى است كه به اسقاط افراد ساقط و منتفى مى گردد مانند حق قصاص و حق الله نيز حقى است كه به اسقاط انسان ساقط نمى شود مانند نماز، روزه، جهاد و حج.[۴]
در كتاب هاى حقوقى نيز حق الله و حق الناس چنين تعريف شده است: حقوقى كه يك طرف آن خداوند تعالى و طرف ديگر آن افراد جامعه يا گروهى از افراد باشد «حق الله» ناميده مى شود، مانند وجوب پرداخت زكات، حرمت دزدى و... و به حقوقى كه براى افراد يا اجتماعات شناخته شده است «حق الناس» مى گويند.[۵]
اگر مكلفين از احكام الهى سرپيچى كنند، خداوند حق بازخواست و مجازات آنها را دارد و مقدار مجازات يا از طرف خداوند معين شده (حد) و يا تعيين آن به دست حاكم شرع نهاده شده است (تعزير).
اثبات حق الله
در بحث حدود خواهد آمد كه حق الله به يكى از چهار طريق زير ثابت مى شود:
- 1- گواهى چهار مرد در حد لواط و مساحقه.
- 2- گواهى چهار مرد يا سه مرد و دو زن، در حد زناى موجب رجم.
- 3- گواهى دو مرد و چهار زن، در زناى موجب تازيانه.
- 4- گواهى دو مرد در سرقت، قذف، شرابخوارى و ارتداد.[۶]
اثبات حق الناس
حق الناس بر چند قسم است:
- 1- در اثبات بعضى از آنها مردبودن شرط است. اين گونه موارد جز با شهادت دو مرد ثابت نمى شود. مانند طلاق بنابراين در طلاق، شهادت زنان - جداگانه يا با ضميمه مردها - قبول نمى شود.[۷]
- 2- حقوق مالى و اقتصادى با شهادت دو مرد، يك مرد و دو زن، يك مرد و سوگندخواهان، دو زن و سوگندخواهان (بنابر اظهر)، ثابت مى شود.[۸]
- 3- در امورى كه اطلاع مردان بر آن مشكل است، مثل دعواهاى مربوط به ولادت و مسائل زنانه، شهادت زنان به تنهايى كافى است.[۹]
شهادت زن
در مواردى كه گواهى زن[۱۰] پذيرفته مى شود، شهادت دو زن معادل با شهادت يك مرد است؛ زيرا شاهدگرفتن و اداى شهادت، بدين منظور است كه حقى ضايع و پايمال نشود؛ از اين رو بايد شاهد داراى دو ويژگى باشد:
- الف) در مقام تحمل شهادت هوشيارانه برخورد كرده و حادثه را به درستى ضبط كند.
- ب) در مقام اداى شهادت، تحت تأثير عواطف و احساسات واقع نشود و آن چه را كه شاهدش بوده، بى كم و كاست بازگويد و گواهى دهد.
اگر جنس مرد با جنس زن، در داشتن دو ويژگى يادشده مقايسه شوند، معلوم خواهد شد كه مردان در هر دو مورد، قوى تر و شايسته تر از زنانند و زن ممكن است حادثه اى را كه بر آن شاهد بوده فراموش كند يا تحت تأثير عواطف و احساسات واقع شده و از حق عدول نمايد. بنابراين احتياط حكم مى كند كه زن ديگرى همراه وى باشد تا احتمال حق كشى كاهش يابد.[۱۱]
پانویس
- ↑ تحريرالوسيله، ج 2، ص 441-444.
- ↑ آشنايى با ابواب فقه، ص 137.
- ↑ تحريرالوسيله، ج 2، ص 446، مسأله 1.
- ↑ فرهنگ اصطلاحات فقه اسلامى، محسن جابرى عربلو، ص 87.
- ↑ ترمينولوژى حقوق، دكتر محمدجعفر جعفرى لنگرودى، واژه حقالله و حقالناس.
- ↑ تحريرالوسيله، ج 2، ص 446، مسأله 1.
- ↑ همان، مسأله 2.
- ↑ همان، ص 447، مسأله 4.
- ↑ احكام قضايى، ص 20.
- ↑ مواردى هست كه در اثباتش، مردبودن گواهان شرط است مانند طلاق كه جز با گواهى دو مرد عادل ثابت نمى شود.
- ↑ كليات فقه اسلامى، ص 222.
منابع:
(1). آشنايى با ابواب فقه ، محمداسماعيل نورى .
(2). احكام قضايى ، نعمت الله يوسفيان .
(3). كليات فقه اسلامى ، عليرضا على نورى .