ولادت امام حسن

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۳۶ توسط شهاب (بحث | مشارکت‌ها)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: زندگانی امام حسن مجتبی علیه السلام

نویسنده: سید هاشم رسولی محلاتی

تولد امام حسن علیه السلام

پیش از این در تاریخ زندگانی پیامبر اسلام در وقايع سال سوم هجرت ذکر شد که سبط اکبر آن حضرت، امام حسن، در سال سوم به دنیا آمد، و مشهور آن است که این مولود فرخنده در شب نیمه ماه رمضان بهترین ماه های خدا متولد شده، و البته در این باره در کتاب های شیعه و سنت اقوال دیگری هم نقل شده که خلاف مشهور است.[۱]

داستان ولادت و مراسم نامگذاری

و اما داستان ولادت به گونه ای که در روایات شیخ صدوق در امالی و علل و عیون اخبار الرضا علیه السلام و روایات دیگر محدثین شیعه و اهل سنت آمده و از امام سجاد علیه السلام روایت شده این گونه است که فرمود: چون حضرت فاطمه سلام الله علیها فرزندش حسن را به دنیا آورد، به پدرش علی علیه السلام عرض کرد: نامی برای او بگذار، علی فرمود: من چنان نیستم که در مورد نامگذاری او به رسول خدا پیشی گرفته و سبقت جویم. در این وقت رسول خدا صلی الله علیه و اله بیامد، و آن کودک را در پارچه زردی پیچیده، به نزد آن حضرت بردند. حضرت فرمود: مگر من به شما نگفته بودم که او را در پارچه زرد نپیچید؟ سپس آن پارچه را به کناری افکند و پارچه سفیدی گرفته و کودک را در آن پیچید، آن گاه رو به علی کرده فرمود: آیا او را نامگذاری کرده ای؟ عرض کرد: من در نامگذاری وی به شما پیشی نمی گرفتم! رسول خدا فرمود: من هم در نامگذاری وی بر خدا سبقت نمی جویم!

در این وقت خدای تبارک و تعالی به جبرئیل وحی فرمود که برای محمد پسری متولد شده، به نزد وی برو و سلامش برسان و تبریک و تهنیت گوی و به وی بگو: براستی که علی نزد تو به منزله هارون است از موسی، پس او را به نام پسر هارون نام بنه!

جبرئیل از آسمان فرود آمد و از سوی خدای تعالی به وی تهنیت گفت و سپس اظهار داشت: خدای تبارک و تعالی تو را مأمور کرده که او را به نام پسر هارون نام بگذاری. رسول خدا پرسید: نام پسر هارون چیست؟ عرض کرد: «شبر». فرمود: زبان من عربی است؟ عرض کرد: نامش را «حسن» بگذار، و رسول خدا او را حسن نامید... [۲] و در برابر این روایت، روایات دیگری هم در کتاب های علمای شیعه و اهل سنت آمده که چون حسن به دنیا آمد، علی او را «حرب» نامید، و چون رسول خدا اطلاع یافت به علی دستور داد آن نام را به «حسن» تغییر دهد... [۳]

و یا این که علی نام این نوزاد را «حمزه» گذارد و چون حسین به دنیا آمد نام او را «جعفر» گذارد،و پس از آن رسول خدا علی را طلبیده و به او فرمود: به من دستور داده شده که نام این فرزند خود را تغییر دهم، سپس به علی دستور داد که نام آن دو را «حسن» و «حسین» بگذارد، و علی نیز به دستور آن حضرت عمل کرد... [۴]

ولی همان گونه که صاحب کشف الغمه گفته است، این مطلب بعید به نظر می رسد، و خلاف مشهور و ضعیف است، و مشهور همان است که در روایت بالا ذکر شد، و باقر شریف در کتاب حیاة الحسن این گونه روایات را از موضوعات و جعلیات دانسته و دلیل هایی بر این مطلب ذکر کرده که بهتر است برای اطلاع بیشتر به همان کتاب مراجعه نمایید. [۵]

و در روایات بسیاری از طریق اهل سنت آمده که این دو نام شریف «حسن» و «حسین» در جاهلیت سابقه نداشته و از نام های بهشتی است، و متن یکی از آن روایات که طبری در کتاب ذخائر العقبی روایت کرده، این گونه است که عمران بن سلیمان گفته: الحسن والحسین اسمان من اسماء اهل الجنة، ما سمیت بهما فی الجاهلیة[۶]: (حسن و حسین دو نام از نام های اهل بهشت است که در زمان جاهلیت سابقه نداشته است.)

انجام مراسم دینی و سنت های مذهبی

از جمله سنت های اسلامی درباره نوزاد، گفتن اذان و اقامه در گوش راست و چپ اوست که رسول خدا این سنت را درباره این نوزاد عزیز انجام داد، و پس از این که او را به دست آن حضرت دادند، در گوش راستش اذان و در گوش چپ او اقامه گفت. [۷] و نیز برای نوزاد جدید عقیقه کرد (یعنی گوسفندی برای او قربانی کرد [۸] و یک ران آن را به قابله داد، و در برخی از روایات است که این کار را در روز هفتم انجام داد. خطای یادکرد: برچسب تمام‌کنندهٔ </ref> برای برچسب <ref> پیدا نشد. بحارالانوار، ج 43، ص 239 و 250 و 257. حیاة الامام، ج 1، ص 64. ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 17-511.</ref>

و در روایت کلینی در کافی این گونه است که پس از عقیقه این دعا را خواند: ...بسم الله عقیقة عن الحسن: (به نام خدا این عقیقه ای است از حسن...)

و به دنبال آن نیز این دعا را خواند: «اللهم عظمها بعظمه، و دمها بدمه، و شعرها بشعره، اللهم اجعله وقاء المحمد و آله»[۹]: (خدایا استخوان آن در برابر استخوان این نوزاد، و گوشتش در برابر گوشت وی، و خونش در برابر خون او، و مویش در برابر موی او، خدایا آن را وسیله حفاظتی برای محمد و خاندانش قرار ده.)

و همچنین رسول خدا دستور داد موی سر نوزاد را در روز هفتم بتراشند و هم وزن آن نقره صدقه دهند، و سپس بر سر نوزاد «خلوق» که نوعی عطر مخلوط بوده مالید، و به دنبال آن به عنوان مذمت از رسم و شیوه معمول آن زمان که خون بر سر نوزاد می مالیدند به اسماء که راوی حدیث است فرمود: یا اسماء الدم فعل الجاهلیة: (ای اسماء مالیدن خون بر سر نوزاد از کارهای زمان جاهلیت است!)

و در پاره ای از روایات اهل سنت آمده که در روز هفتم مراسم ختنه نوزاد نیز انجام شد [۱۰] ،ولی ظاهر روایات شیعه آن است که از جمله مختصات ائمه دین آن بوده که «مختون» (یعنی ختنه شده)به دنیا می آمدند، جز آن که به عنوان استحباب و سنت، صورتی [۱۱] از این کار را انجام می دادند... [۱۲]

و از جمله سنت های نوزاد در اسلام تعویذ او به دعا است، یعنی برای سلامتی و حفظ او از چشم زخم و شیاطین جنی و انسی به وسیله خواندن یا نوشتن دعا او را در پناه خدا قرار داده و به خدا می سپارند.

و طبق روایات بسیاری که در کتاب های شیعه و اهل سنت آمده، رسول خدا دو فرزند خود حسن و حسین را به این دعا تعویذ فرمود: «اعیذ کما بکلمات الله التامة من کل شیطان وهامة و من کل عین لامة»[۱۳]: (شما را پناه می دهم به کلمات تامه و کامله پروردگار از هر شیطان بدخواهی و از هر چشم زخمی.)

و در روایت دیگری است که این گونه می فرمود: «اعیذ کما من عین العاین و نفس النافس»[۱۴]: (شما را پناه می دهم از چشم چشم زن، و نفس نفس زن.)

کنیه و القاب

و از جمله آداب و سنت های ولادت نوزاد پس از نام گذاری، تعیین کنیه برای اوست که طبق حدیثی، امام باقر علیه السلام فرمود: «انا لنکنی اولادنا فی صغرهم مخافة النبز ان یلحق بهم»[۱۵]: (ما برای فرزندانمان در کودکی کنیه قرار می دهیم، از ترس آنکه مبادا در بزرگی دچار لقب های ناخوشایند گردند.)

و کنیه آن حضرت بر طبق روایات بسیاری «ابو محمد» بوده و کنیه دیگری نداشته است. و اما القاب آن حضرت بدین شرح است: سبط، زکی، مجتبی، سید، تقی، طیب، ولی... و مرحوم اربلی در کتاب کشف الغمة پس از نقل کنیه و القاب آن حضرت از روی کتاب های اهل سنت گفته است: مشهورترین این القاب «تقی» است و بهترین و شایسته ترین آن ها همان است که رسول خدا او را بدان ملقب فرمود و آن «سید» است. [۱۶]

نگارنده گوید: ظاهرا نظر مرحوم اربلی به روایتی است که راویان اهل سنت و دیگران از ابوبکر روایت کرده اند که گوید: شنیدم از رسول خدا در حالی که بر فراز منبر بود و امام حسن در کنار او نشسته بود که گاه به مردم نگاه می کرد و گاه به فرزندش حسن و سپس می فرمود: ان ابنی هذا سید و لعل الله ان یصلح به ما بین فئتین عظیمتین[۱۷]: (این پسرم «سید» است و امید است خداوند به وسیله او میان دو گروه بزرگ را اصلاح کند.)

و جالب این جا است که ابن اثیر جزری به دنبال ذکر این حدیث گوید: «و ای شرف اعظم من شرف من سماه رسول الله صلی الله علیه و آله سیدا»[۱۸]: (چه شرفی بالاتر از شرافت کسی که رسول خدا او را «سید» بنامد.)

پانویس

  1. مستدرک حاکم، ج 3، ص 169، اسد الغابه، ج 2، ص 9، اکمال الرجال خطیب تبریزی، ص 627، حیاة الامام الحسن، ج 1، ص 59.
  2. بحارالانوار، ج 43، ص 238، و به همین مضمون روایات بسیاری در کتب اهل سنت نقل شده که بیشتر آن ها در ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 492 به بعد ذکر شده است.
  3. بحارالانوار، ج 43، ص 251، حیاة الحسن باقر شریف، ج 1، ص 63، ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 501- 492.
  4. بحارالانوار، ج 43، ص 255، ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 498.
  5. حیاة الامام الحسن بن علی، ج 1، ص 63.
  6. ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 488 و حیاة الامام الحسن بن علی، ج 1، ص 63. و در مناقب ابن شهر آشوب از عمران بن سلیمان و عمرو بن ثابت نقل کرده که گفته اند: ان الحسن و الحسین اسمان من اسامی اهل الجنة و لم یکونا فی الدنیا.
  7. بحارالانوار، ج 43، ص 239، مسند احمد بن حنبل، ج 6، ص 391، صحیح ترمذی، ج 1، ص 286، صحیح ابی داود، ج 33، ص 214، احقاق الحق، ج 11، ص 8-6.
  8. و در برخی از روایات شیعه و اهل سنت آمده که دو گوسفند برای حسن و دو گوسفند برای حسین قربانی کرد، ولی روایت یک گوسفند مشهورتر و از نظر سند هم قویتر از روایات دیگر است، چنانچه در حیاة الامام الحسن نیز بدان تصریح کرده است.
  9. بحارالانوار، ج 43، ص 239 و 250 و 257. حیاة الامام، ج 1، ص 64. ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 17-511.
  10. نورالابصار، ص 108، و ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 519 به نقل از مفتاح النجابدخشی.
  11. و به تعبیر روایات «امرار موسی» می کرده اند.
  12. سفینة البحار، ج 1، ص 379.
  13. سفینه، ج 2، ص 287 و ملحقات احقاق الحق، ج 10، صص 520 و 524 و 527.
  14. ملحقات احقاق الحق، ج 10، ص 527.
  15. حیاة الامام الحسن علیه السلام، ج 1، ص 65.
  16. بحارالانوار، ج 43، ص 255.
  17. الاصابه، ج 1، ص 329، مسند احمد بن حنبل، ج 5، ص 44، بحارالانوار، ج 43، ص 305 و 299.
  18. اسدالغابة، ج 2، ص 13.