حسن حجتی واعظ
خطيب مجاهد
مقدمه
يكي از فرزندان رشيد اسلام و مكتب پوياي جعفري، ركن الاسلام والمسلمين، ثقة المحدثين آقاي حاج شيخ حسن حجتي واعظ گيلاني طاب ثراه است. او عمر كوتاه خويش را با زبان و قلم و قدم در خدمت اسلام و مسلمين سپري كرد. در سال 1306 ش. در نجف اشرف و در خانوادهاي روحاني پاي به عرصه وجود گذاشت.
پدر
پدرش آيت الله شيخ ابوالقاسم حجتي گيلاني، از علماي معروف رشت بود كه در اواخر عمر به قم مهاجرت نمود و تا پايان عمر در اين شهر زندگي كرد. حاج شيخ ابوالقاسم حجتي، در حدود سال 1274 ش. در لشت نشاء[۱] رشت متولد شد. پدرش شيخ محمدحسين، به امر وعظ و ارشاد مردم اشتغال داشت. حاج شيخ ابوالقاسم، مقدمات و ادبيات را در مدارس علمی رشت و در نزد استادان برجسته آن سامان فراگرفت و در هفده سالگي براي ادامه تحصيل عازم نجف اشرف گرديد.
وي سطوح را در نزد استادان برجسته و نامدار اين حوزه به اتمام رسانيد: مكاسب را در نزد آيت الله ميرزا آقا اصطهباناتي، رسائل را در نزد آيت الله آقا شيخ فتاح نجفي و كفايه را در نزد آيت الله حاج شيخ عبدالحسين فقيهي رشتي خواند. آن گاه در دروس خارج فقه و اصول و تفسير، به مدت دوازده سال شركت جست و بر اثر تلاش فراوان، از آيات بزرگوار ذيل اجازه اجتهاد دريافت كرد:
- 1. حاج شيخ شعبان گيلاني (م 1348 ق)؛[۲]
- 2. حاج ميرزا محمدحسين نائيني (م 1365 ق)؛
- 3. سيدابوالحسن اصفهاني (م 1365 ق)؛
- 4. علامه شيخ محمدجواد بلاغي (م 1352 ق)؛
- 5. آقا ضياءالدين عراقي (م 1359 ق).
وي بعد از تكميل معارف و اخذ اجازات اجتهاد، به رشت مراجعت كرد و به مدت بيست سال به احياي آثار ديني، تدريس، تبليغ، ارشاد و هدايت مردم پرداخت. تعمير و بازسازي مسجد محله سيد ابوالقاسم ناحيه دو و مسجد ميدان رشت، يكي از اقدامات فرهنگي و ديني ايشان است. او در اين دو مسجد[۳] به اقامه جماعت اشتغال داشت. و نيز در مدرسه جامع علميه رشت تدريس میكرد. وي در اواخر عمر، در قم ساكن گرديد و در درس مرحوم آيت الله العظمی بروجردي شركت جست. به علاوه، خود وي نيز، براي عدهاي از طلاب حوزه علميه قم درس خصوصي گذاشت. وي در مسجد رضوي، ابتداي خيابان باجك، هم اقامه جماعت داشت. از آثار قلمی وي تفسير سوره يوسف و شرح احوال ائمه معصوم علیهم السلام است كه هيچ كدام به طبع نرسيده است.
حاشيه بر مكاسب، حاشيه بر رسائل و حاشيه بر كفاية الاصول به صورت خطي از وي به يادگار مانده است. معظمله، علاقه فراواني به تفسير و علوم قرآني داشت. بزرگترين يادگار ارزشمند و از جمله باقيات الصالحات وي، تنها فرزند ذكورش عالم دانشمند، واعظ نامدار، اسوه بيان مرحوم حجةالاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ حسن حجتي گيلاني، از خطباي نامدار گيلان بود،[۴] كه متأسفانه عمري كوتاه داشت!
آيت الله حاج سيد محمدحسن مرتضوي لنگرودي فرمود: «آيت الله شيخ ابوالقاسم حجتي، انساني متواضع و متخلق به اخلاق حميده و نيز مورد عنايت و توجه ويژه بزرگان، علي الخصوص آيت الله بروجردي بود».[۵]
آيت الله شيخ ابوالقاسم حجتي در مدت بيست سال اقامت در رشت، در مدارس علميه اين شهر، خصوصاً مدرسه علميه كاسه فروشان، براي طلاب و فضلا تدريس میكرد و نيز با آيات و علماي بزرگوار آن سامان همانند آيت الله سید حسن بحرالعلوم، شيخ محمدكاظم صادقي و سيد محمود ضيابري در امور سياسي و اجتماعي و ديني شهر رشت همكاري نزديك داشت.[۶]
آيت الله حجتي گيلاني داراي پنج فرزند بوده است: چهار دختر و يك پسر.
رحلت جانگداز يگانه پسرش شيخ حسن حجتي واعظ، بسيار بر او سنگين و ناگوار بود و بعد از مدتي در سال 1344 ش. دارفاني را وداع گفت و با تشييع جنازه باشكوهي در كنار قبر فرزندش در قبرستان شيخان قم دفن گرديد. لوح سنگ مزار آ ن فقيد سعيد اين گونه است: «تربت پاك عبدصالح و عالم رباني و عارف فرزانه و مجتهد پرهيزگار حضرت آيت الله حاج شيخ ابوالقاسم حجتي كه عمر شريف و پربركت خود را در راه تهذيب نفس و تحصيل و نشر و تعليم و ترويج معارف الهي و احكام دين و كمالات انساني و فضايل اخلاقي و خدمت به اسلام و اعتلاي قرآن و تربيت شخصیت هاي بزرگ و انسانهاي مظهر تقوا و فضيلت و شرف و آزادگي سپري نمود و در تاريخ چهارم خرداد سال 1344 ش. دعوت حق را اجابت كرد و روح مقدسش به ملكوت اعلا پيوست و در جوار رحمت ايزدي آرميد».
دوتن از دامادهاي ايشان عبارتند از حجج الاسلام:
- 1. شيخ احمد مولائي همداني قدس سره؛
- 2. شيخ فضل الله سعادت گيلاني.[۷] وي از نويسندگان مقالاتِ مجله راه حق زير نظر حاج شيخ حسن حجتي واعظ بود.
كودكي و تحصيلات[۸]
شيخ حسن حجتي گيلاني، دوران كودكي را در نجف اشرف سپري نمود و تا شش سالگي در دامن پرمهر و عاطفه پدر و مادر، كه اولين مكتب تربيتي بشمار میرود، درسهاي نخستين تربيت را به خوبي فراگرفت و چون در سال 1311 ش. پدر بزرگوارش از نجف اشرف به ايران بازگشت، وي نيز همراه پدر به رشت رفت و مشغول تحصيلات علوم جديد و كلاسيك شد و مدرك سيكل را دريافت كرد. پس از آن، پدر بزرگوارش او را در پانزده سالگي براي تحصيل علوم ديني به قم فرستاد.
استادان
شيخ حسن در سال 1321 ش. وارد حوزه علميه قم شد و تا سال 1323 ش. در قم مشغول تحصيل بود و در اواخر همان سال، در حالي كه تازه به فراگيري لمعه و قوانين اشتغال داشت، قم را به قصد نجف اشرف ترك كرد و در جوار حرم علوي در حوزه بزرگ نجف اشرف رحل اقامت افكند. وي به مدت دو سال و اندي در آن بلده طيبه مشغول فراگيري سطوح متوسط فقه و اصول گرديد و موفق به اتمام كتابهاي لمعه، قوانين، رسائل و مكاسب شد.
هجرت مجدد به قم
حجة الاسلام حجتي بعد از اتمام رسائل و مكاسب و قسمتي از كفايه و استفاده علمی و معنوي از فضاي ملكوتي شهر مقدس و پرجاذبه نجف اشرف، مجدداً در سال 1325 ش. وارد قم شد و از محضر استادان بزرگوار حوزه قم به مدت سه سال، يعني تا سال 1328 ش. و منحصراً از محضر دو دانشمند بزرگوار ميرزا محمدتقي اشراقي واعظ و آقا سيد محمدتقي خوانساري كمال بهره علمی و معنوي برد.[۹]
وي بخشي از كفايه، خارج فقه، تفسير، فن خطابه و فلسفه را در محضر آيت الله حاج ميرزا محمدتقي اشراقي (م 1368 ق) و نيز فقه و اصول و اخلاق را در محضر آيت الله حاج سيد محمدتقي خوانساري (م 1371 ق) به اتمام رسانيد.
شيفته استاد
حجة الاسلام حجتي واعظ از شاگردان خصوصي مرحوم اشراقي بشمار میرفت؛ زيرا صرف نظر از درسهاي اصول، تفسير و فلسفه، كه به نحو عمومی از محضرش استفاده مینمود، مطالب خصوصي و درسهاي فردي نيز از معظمله فراگرفت و آن چنان مورد لطف و توجه و مايه اميدواري آن فقيد سعيد بود كه مرحوم اشراقي بعد از آن كه شاگرد دست پرورده خود را به عنوان تمرين و امتحان در مدرسه فيضيه به منبر فرستاد و او در مقابل آن همه جمعيت و استادان و فضلا و بزرگان و طلاب از عهده كار منبر، خوب برآمد، خطاب به او كرد و گفت: «من خود را بعد از اين، در شما میبينم».[۱۰]
آقاي حجتي به استادش اشراقي واعظ، عشق میورزيد و استاد هم، اين شاگرد باهوش و بااستعداد را آيينه تمام نماي وجود خويش میدانست و در تعليم و تربيت او در جهت ترقي و تكامل علمی و اخلاقي و معنوي، از هيچ تلاش و كوششي دريغ نداشت. آقاي حجتي سخنوري را با همه ويژگيهاي فصاحت و بلاغت، شجاعت، خلوص و تقوا، آگاهي سياسي، جامعه شناسي، روان شناسي و پاسخ گويي با دو حربه مهم قلم و بيان و... از اين استادِ جامع فراگرفت و در طول عمر بابركت و كوتاهش عملاً اين صفات را به منصه ظهور رساند.
حجة الاسلام والمسلمين آقاي حاج شيخ محمدمهدي تاج لنگرودي دامت بركاته میفرمايد: «مرحوم حجتي واعظ از نظر فراگيري علوم قرآني و تفسير، عشق و علاقه خاصي به مرحوم حاج ميرزا محمدتقي اشراقي داشت؛ همان اشراقي واعظي كه وقتي در مدرسه فيضيه بر كرسي خطابه قرار میگرفت، حدود چهار هزار طلبه و مجتهد و مرجع تقليد حضور داشتند و حتي مرحوم آيت الله العظمی بروجردي مقید بود به منبر و سخنراني مرحوم اشراقي گوش فرادهد. در هر حال آقاي اشراقي واعظ، هر روز در صحن بزرگ ميان اتاقي، مجاور مدفن مجاهد بزرگ شيخ فضل الله نوري، مجلس تدريس تفسير قرآن داشت كه جمعي از فضلا شركت میكردند كه يكي از آن ها مرحوم حجتي واعظ بود. او آن چنان طالب كمالات و فضل و معلومات بود كه مرگ استاد (اشراقي) در روحيهاش اثر غمانگيزي داشت و حتي شبي كه در يكي از روستاهاي اطراف لنگرود، محفل دوستانهاي برقرار بود، يكي از آقايان اهل منبر با لحن مرحوم اشراقي اين شعر حافظ را خواند:
سحر بلبل شكايت با صبا كرد × كه بوي عشقِ گل با ما چه ها كرد
من از بيگانگان هرگز ننالم × كه با من هر چه كرد، آن آشنا كرد.
آقاي حجتي كه حضور داشت، آن چنان گريست كه سرانجام بيهوش شد و به هر نحو ممكن، او را به هوش آوردند.[۱۱]
دوره درخشان
در دهه آخر زندگي مرحوم حجتي، يعني از سال 1328 ش. كه از قم به رشت رفت و در آن جا رحل اقامت افكند تا آبان 1338 ش. اتفاقات مهم و وقايع فراواني در ايران رخ داد؛ همانند جريان 28 مرداد 30 تير، ملي شدن صنعت نفت، مبارزات آيت الله كاشاني و فدائيان اسلام و... از طرفي، ضعف دولت و از طرف ديگر نقشههاي خائنانه بيگانگان در به انحطاط كشاندن فرهنگ و آداب و رسوم مردم، گسترش فساد و بيبندوباري، تغيير خط و فعاليت جريانات منحط و ملحدانه تودهايها و بهاييها، استقلال كشور و هويت ديني جوانان برومند اين مرز و بوم را به طور جدي تهديد میكرد.
حجة الاسلام حجتي، در اين دوران به عنوان يكي از سرداران رشيد، در صحنههاي مختلف خدمات ارزشمندي را انجام داد. در اين ده سالي كه آن فقيد سعيد در ميان تودههاي مردم میزيست، به خوبي توانست در دل تمام افراد جامعه جا باز كند و به عنوان شخصيتي نويسنده و سخنوري متعهد در تمام نقاط گيلان، بلكه در بسياري از شهرهاي ايران مطرح شود.[۱۲]
خدمات اجتماعي، سياسي و ديني
1. خطابه:
مرحوم حجتي، در فن خطابه و سخنوري، وارث استادش محمدتقي اشراقي بود. او واعظي شجاع و بيباك بود كه با سخنان پرجاذبهاش شنوندگان خود را مات و مبهوت میكرد. او از فراز منابر دين، ولوله در دلها و غلغله در جانها میافكند. شراره نطق آتشين او، شعلههاي هدايت در سينهها برمیافروخت.
آيت الله حاج سيد مجتبي رودباري دامت بركاته، از علماي موجه و فعال رشت، در اين باره مینويسد: «خطابههاي مؤثر و نافذ مرحوم حجتي براي هميشه در فضاي رشت، انزلي، لاهيجان و ساير نقاط گيلان طنينانداز بود. حجتي يك فرد بيش نبود، ولي در چند جبهه عليه دشمنان كشور و ديانت شركت مینمود. قلم، قدم و زبان، حربههاي آتشين او در پيكار با دشمنان بود. روزي به همراه ايشان و جمعي از روحانيون، به آستانه اشرفيه و لاهيجان عزيمت نموديم. آن مرحوم در سه مجلس به منبر رفت و در هر مجلسي مطالب تازه و جداگانهاي بيان میكرد كه در جاي ديگر گفته نشده بود و اين نبوغ و استعداد ذاتي و خدادادي براي همه ما موجب اعجاب و حيرت گرديد؛ زيرا در هيچ مجلسي چنين منظرهاي نديده بوديم».[۱۳]
حاج محمد جوادي، مدير هفتهنامه طالب حق و دوست ديرينه مرحوم حجتي، كه از سال 1329 ش. مديريت اين مجله را در رشت عهدهدار بود، مینويسد: «زندهياد حجتي عزيز در فن خطابه، شهامت قابل تحسيني داشت، مردم گيلان برخورد شديد ايشان را در منبر با استاندار مقتدر وقت گيلان و وادار نمودن استاندار را به سكوت در مسجد جامع كاسهفروشان رشت، فراموش نكردهاند. اين انسان والا و آزاده، از تملق و كرنش بي جا به كلي بيزار و متنفر بود. آن چه را كه ديگران جرأت گفتن و نوشتن نداشتند، مرحوم حجتي میگفت و مینوشت و در راه حق منتشر میساخت».[۱۴]
محقق نامور، آيت الله زينالعابدين قرباني - نماينده ولي فقيه در گيلان و امام جمعه محترم رشت - میگويد: «حجة الاسلام حجتي هنگام سخن سرايي، نقاش هنرمند و صنعتگر ماهر و بينظيري بود و در هنگام نشان دادن نقاط ضعف اجتماع و انتقاد از گوشه و كنار اوضاع زندگي مردم، شعلههاي سوزان از سينه و زبانش زبانه میكشيد».[۱۵]
آيت الله حاج شيخ عباس محفوظي دامت بركاته درباره بيان سحرآميز آن مرحوم گفته است: «مرحوم حجتي در انتخاب سوژه، استادي بيبديل بود. به خوبي به ياد دارم كه او به مناسبتي در مدرسه حاج ملا صادق منبر رفت. آن چنان با حرارت سخن میگفت كه حتي به آدم فرصت پلك زدن نمیداد. اشعار حماسي و متناسب با اوضاع آن زمان را، حضرت آيت الله شمس لنگرودي (كه از شاگردان آيت الله حائري مؤسس حوزه علميه قم میباشند و الآن بالغ بر 95 سال سن دارند.) براي ايشان میسرودند، آن گاه در مجله خود چاپ میكردند. ايشان وقتي اين شعر را خواند:
اي بارگاه ظلم، خرابي × وي روزگار جور، شهابي
اي نقشههاي مغز ستمگر × میبينمت كه نقش بر آبي
اي زورمند، دست چه يازي × يك چند نگذرد كه ترابي
اين موج دلفريب كه بيني × اين آب نيست، هست سرابي
اي آزمند خيره سر، آرام × بگشاي چشم خويش كه خوابي...[۱۶]
او وقتي اين اشعار را با چه هيجاني و چه شوري میخواند، جمعيت به وجد میآمد و من يك لحظه احساس كردم كه زمين و زمان به دور ما میچرخد و میلرزد».[۱۷]
دكتر نوبخت، نماينده مردم رشت در مجلس شوراي اسلامي، میگويد: «در گيلان آنان كه حجتي را ديده بودند و آن گاه با برخي از خطباي محترم ديگر مقايسه میكردند، معتقد بودند كه اگر ايشان زنده میماند، قطعاً سرآمد همه خطبا حتي آقاي فلسفي میگرديد. سالي در همان اواخر دهه بيست، تازه ايشان منبر میرفتند، مرحوم آقاي فلسفي را به رشت دعوت كردند و قبل از ايشان، مرحوم حجتي منبر رفت و آن چنان داغ و پرشور صحبت كرد كه مرحوم فلسفي با اعجاب از اطرافيان پرسيده بود: اين آقا شيخ، كي باشند؟! و بعد به منبر تشريف بردند و فرمودند: آقايان! شما گيلانيان را به واسطه داشتن چنين فرزندي تبريك میگويم و تعجبم اين است كه با وجود ايشان چرا از من دعوت كردهايد!».[۱۸]
2. تأليف:
يكي از ويژگيهاي منحصر به فرد مرحوم حجتي آن است كه قلمی توانا و قدرتمند داشت و آن چه را نمیتوانست در بالاي منابر و در اجتماعات بگويد، از طريق قلم در خلال سطور مقالاتش در مطبوعات، خصوصاً نشريه راه حق، منتشر میكرد. اغلب مجلات و روزنامههاي آن عصر مسموم و گمراه كننده بود. آن ها به دليل نداشتن هدف و آرماني جز پول و مقام مادي، از نشر هر گونه داستانهاي فضيلت كش و عكسهاي رذيلت پرور و مطالب گمراه كننده، خودداري نمیكردند. و از طرفي هم آقاي حجتي نمیتوانست با بيان سحرآساي خود با مردم تمام نقاط كشور سخن بگويد و در نتيجه افكار جامعه را آن طوري كه بايسته است، نوراني و هدايت نمايد؛ از اين جهت، به انتشار مجله وزين راه حق دست زد. و با آن كه كارشكني و مخالفت با نشر آن میشد، اراده پولادين و عزم آهنين و استقامت و پشتكار عجيب مرحوم حجتي در امور ديني، موجب شد تا بتواند آن را نشر دهد و بدين وسيله خدمت ديگري را به اجتماع ارائه كند.
حاج محمد جوادي در اين باره میگويد: «مرحوم حجتي چندين سال مطالب خويش را در مجله طالب حق، كه امتياز آن به عهده اينجانب بود، انتشار میدادند؛ تا آن كه در سال 1335 ش. تصميم گرفت مجلهاي ديني با ويژگيهايي كه او میخواست به طور رسمی براي خودش داشته باشد، منتشر كند. لذا با تلاش گسترده موفق گرديد كه مجوز نشريه راه حق را بگيرد. اين مجله چندين شماره در رشت چاپ گرديد؛ مجلهاي با مقالات پرمحتواي ديني از دانشمندان حوزه به چاپ رسانيد؛ به طوري كه مردم گيلان با چاپ اين نشريه، كمتر به سراغ ساير نشريات، مجلات و روزنامهها میرفتند. آن گاه كارشكنيها براي چاپ اين نشريه شروع گرديد، ولي تلاش آنان بيفايده بود. لذا استانداري دستور داد كه هيچ چاپخانهاي حق چاپ اين نشريه را ندارد، اما حجتي براي ادامه كار چاپ، نشريه خود را به تهران آورد و چند شمارهاي را در تهران به چاپ رساند، اما آن جا هم مانع شدند. به ناچار مرحوم حجتي براي چاپ نشريه به قم رفت و در آن جا به چاپ رساند كه مجموعاً 27 شماره را توانست به چاپ برساند».[۱۹]
آيت الله قرباني نيز مینويسد: «هر كس كه با نشريه ديني «راه حق» آشنايي كاملي داشته است، میداند كه نشريه وي مقالات متنوع از نويسندگان فاضل و ارجمند آن عصر و زمانِ كشور داشته است و مخصوصاً سرمقالههاي انتقادي و در عين حال مستدل كه بر عليه مفاسد و مظالم حاكم بر كشور با قلم تواناي آن مرحوم نوشته میشد، چه نقش عالي را در عالم مطبوعات بازي میكرده و چه خدمت بزرگ به اين آب و خاك، به اين افكار خسته و سركوفته، به اين قرآن و دين، خلاصه به اين اجتماع مینمود! آري، حجتي با تلاش و فعاليت و پشتكار فوقالعادهاي كه مخصوص به او بود، توانست تا شماره بيست و هفتم آن را منتشر كرده و از اين راه، خدمت خود را در همه جانب تكميل نمايد».[۲۰]
مرحوم حجتي براي ارتقاي سطح علمی مجله، همواره از خوانندگان نظرخواهي میكرد و به همين جهت، بسياري از شبهات و سؤالات مطرح شده به وسيله مغرضين و اجانب كه در جامعه شيوع میيافت، در مقالات مجله به بهترين وجه پاسخ داده میشد. مقالات مجله راه حق در چهار بخش علمي، ديني، تاريخي و اجتماعي به وسيله نويسندگان عالم و فرزانه تهيه و تدوين میشد كه لازم میدانم نام مقالات و نويسندگان يكي از شمارههاي «راه حق»[۲۱] را بياورم:
- سرمقاله «اينجا كجاست؟» حجة الاسلام شيخ حسن حجتي؛
- «درمان دردها» سيد محمد تائب؛
- «تفسير» مرحوم حجة الاسلام اشراقي؛
- «بيراهه میروي» شمس لنگرودي؛
- «پيشوايان اسلام با شما سخن میگويند» حجتي؛
- «توحيد» شيخ فضل الله سعادت؛
- «تجلّيات قرآن» حاج ميرزا خليل كمره؛
- «در پيرامون ماترياليسم» حاج سراج انصاري؛
- «تفكر و تدبر» حاج محمدعلي انشائي؛
- «پدر بدبختيها»؛
- «ذوالقرنين در قرآن كيست؟» سيد موسي حافظي؛
- «تخلف معلول از علت ممكن نيست» علياكبر امينيان؛
- «لزوم سيستم نوين» عفيفي ثابت؛
- «وطن» مرحوم علياكبر دهخدا؛
- «خلفاي بعد از پيغمبر» حاج فقيهي آيت الله زاده گيلاني؛
- «شرح حال ميرزاي قمي» حسين ميرزائي؛
- «وسيله نجات» مرحوم علامه مدرسي چهاردهي؛
- «فرزندان خود را دريابيد» محمدكاظم مرتجي؛
- «اكسير جواني» دكتر احمدي و...[۲۲]
روشن است كه در آن برهه از زمان، وي زحمات زيادي را براي بدست آوردن مقالات، كه اكثر نويسندگان آن نيز در تهران و قم بودند، براي غني بخشيدن و علمی نمودن مجله متحمل شد.
خصوصيات و كمالات
آقاي حجتي واعظ، داراي اوصاف و خصايص اخلاقي فراواني بود و مردم را مجذوب اخلاق خويش ساخته بود. در اين جا برخي از اوصاف و كمالات وي را میآوريم:
1. ارتباط با حوزه:
مرحوم حجتي با اين كه ده سال آخر عمرش را در گيلان سپري نمود، ولي هيچ گاه ارتباط خود را با حوزه و بزرگان آن قطع نكرد. او به طور مستمر براي برآوردن حوايج شخصي و ديني و علمی خويش و استمداد از بزرگان، خصوصاً دانشمندان اهل قلم، با حوزه قم ارتباط داشت. او از فرصتهايي كه در حوزه بدست میآورد، نهايت استفاده را میكرد و طلاب و فضلاي حوزه را از آن چه كه در اجتماع میگذشت، مطلع و آگاه میساخت.
در اين زمينه خاطرهاي از حجة الاسلام والمسلمين تاج واعظ لنگرودي نقل شده است: «مرحوم حجتي گيلاني زماني كه در رشت اقامت داشت، سالي به عنوان زيارت حضرت معصومه سلام الله علیها به قم مشرف شده بود. آقايان طلاب و علمايي كه حجتي واعظ را میشناختند، به ديدن ايشان رفتند. زماني كه جمعيت زيادي حضور داشتند، ناگهان چهره نوراني معمار بزرگ انقلاب اسلامی چون آفتاب، فضا را منور كرد كه در آن زمان فقط به نام حاج آقا روح الله خميني شهرت داشت؛ تشريف فرمايي معظمله، بر عظمت آقاي حجتي افزود و چهره مجلس را دگرگون ساخت».[۲۳]
2. دليري و شجاعت:
حجتي مردي شجاع و مبارز و سلحشور بود و همواره با مرداني كه از اين روحيه برخوردار بودند، انس و الفت بخصوصي داشت. او در نجف اشرف و قم با مرحوم نواب صفوي آشنا گرديد و تا آخر عمرش با او رفاقت خاصي داشت، و آيت الله كاشاني، امام خميني، اشراقي واعظ و فرزندش آقا شهاب (داماد حضرت امام)، امام موسي صدر و... هم با وي مأنوس بودند. ايشان مبارزات دلاورمردان «فدائيان اسلام» را همواره میستود و از آيت الله كاشاني حمايت میكرد و درباره ملي شدن صنعت نفت سخنرانيهاي آتشيني داشت.
آقاي حجّتي در مقابله با ابتذال و منكرات نيز از هيچ كس واهمه نداشت. آيت الله حاج سيد مجتبي رودباري، از علماي موجه مقيم رشت، در اين زمينه مینويسد: «خوب به خاطر دارم آخرين شب اقامت مرحوم حجتي در قم بود؛ يا بهتر بگويم آن شب آخرين شب حيات حجتي عزيز بود. شايد يك ساعت بيشتر از شب نمیگذشت؛ وي را در حالي كه به طرف درب خروجي مدرسه فيضيه میرفت، ملاقات نمودم. بعد از تعارفات معمولي، به اتفاق هم به صحن مقدس رفتيم و در زاويه شرقي صحن نشسته، به گفتگو پرداختيم. در خصوص مبارزه وي در بر انداختن كلبهها و پلاژهاي بندر پهلوي (انزلي امروز) كه بيش از هر چيز به اماكن فساد مبدل گرديده بود، سؤال نمودم. حجتي در حالي كه لبخند فاتحانهاي بر لب داشت، با عزمی راسخ و ارادهاي آهنين در پاسخم گفت: ان شاءالله موفق خواهم شد».[۲۴] آري، يأس و نوميدي در منطق او مفهوم نداشت؛ زيرا عمل و ايمان و فداكاري، از جمله اموري بود كه در سرلوحه برنامه زندگياش بود.
3. حمايت بي دريغ از آيت الله كاشاني:
مرحوم حجتي ارتباط بسيار نزديكي با آيت الله كاشاني داشت و روحيه جوانمردي، سلحشوري، استقلال خواهي و... آن بزرگوار را میستود. در زماني كه آيت الله كاشاني در تهران در غربت و انزوا قرار گرفت، آقاي حجتي براي اثبات حقانيت ايشان و تجليل از فداكاريها و رشادتهاي آن بزرگوار در عرصه سياسي، معظمله را به رشت دعوت نمود كه اين دعوت از سوي آيت الله كاشاني پذيرفته شد.
قبل از ورود آيت الله كاشاني، حجتي واعظ به منظور جلب حمايت مردم خطه گيلان و در جهت تجليل از آيت الله كاشاني، سخنرانيهاي بسيار داغ و پرشوري ايراد كرد. تلاشهاي وي موجب شد تا جمعيت فراواني براي استقبال از آيت الله كاشاني، به امامزاده هاشم (واقع در 35 كيلومتري جاده رشت-تهران) بروند. به اين ترتيب، آيت الله كاشاني در ميان انبوه جمعيت با تجليل فراوان وارد رشت شد و در منزل آيت الله ضيابري[۲۵] ساكن گرديد.
آن گاه علما و مردم دسته دسته براي ديدن ايشان به منزل آيت الله ضيابري میرفتند. گاهي جمعيت به قدري زياد بود كه ناچار آقاي حجتي از طرف معظمله براي آنان سخنراني میكرد. اين كار ارزشمند آقاي حجتي، ضربه بسيار بزرگي بر پيكر مخالفان روحانيت و به خصوص دشمنان آيت الله كاشاني وارد ساخت. در همين سفر بود كه آيت الله كاشاني براي ديدن بندر انزلي رفت و مردم نيز لانههاي فساد آن شهر را تخريب نمودند كه موجب خوشحالي مؤمنين و وحشت عوامل دولتي در منطقه گرديد.[۲۶]
4. مخالفت با تغيير خط:
در زمان آيت الله العظمی بروجردي يكي از موضوعاتي كه در جرايد مطرح بود، مسأله تغيير خط بود. آيت الله العظمی بروجردي با متصديان اين امر شديداً برخورد و اظهار مخالفت كرد و معتقد بود كه با شكل گرفتن اين امر، «فرهنگ اسلامي» به خطر خواهد افتاد؛ همچنان كه استعمار در تركيه، خط عربي را محو نمود و زبان و خط لاتين در آن جا رايج و تاريخ اسلامی به تاريخ ميلادي مبدل گرديد.[۲۷]
حجة الاسلام حجتي براي فرونشاندن اين نغمه شوم وارد ميدان نبرد شد؛ زيرا او به خوبي میدانست كه هر فكري كه بخواهد رابطه گذشته را با حال، از هم بگسلد، مثل اين است كه بخواهد رشتههاي حيات ملت و اصالت آنان را قطع سازد و آنان را از ميان ببرد. او میدانست كمترين تغييري كه در خط رخ دهد، تغييرات متعدد ديگري را به دنبال خواهد داشت كه به استقلال و قوميت ما لطمه خواهد زد.
حجة الاسلام والمسلمين آقاي تاج لنگرودي در اين باره میگويد: «مرحوم حجتي در آخرين شماره مجله راه حق مخالفت خودش را در لباس يك داستاني ابراز كرد و آن، اين كه حضرت موسی علیه السلام در كوه طور بايد چهل روز و شب بماند؛ چنان كه در قرآن مجيد آمده: «و واعدنا موسي ثلاثين ليلة فأتممناها بِعَشرٍ فَتَمَّ ميقات ربّه اربعين ليلة...»[۲۸] در اين فرصت طولاني سامري براي اغواي مردم، گوسالهاي ساخت كه گويند طلايي بود و به مردم گفت: اگر موسي دير كرده و نيامده، به خانه من بياييد كه خداي موسي آمده است. او قبلاً ديوار اتاق خانه خود را سوراخ كرده و عقب گوساله را نزديك سوراخ اتاق قرار داده بود؛ به طوري كه روي گوساله مقابل مردم باشد. وقتي كه مردم گوساله طلايي را ديدند، با تعجب گفتند: آيا اين گوساله با ما حرف میزند؟ گفت: بله. خودش به درون اتاق رفت و از درون همان سوراخ فرياد زد: «انّي انا الله» و سپس از اتاق خارج شد و گفت: آيا شنيديد؟ گفتند: بلي، شنيديم. گفت: حالا سجده كنيد! مردم سجده كردند و خداپرستان، گوسالهپرست شدند...[۲۹]
مرحوم حجتي با نقل اين داستان میخواست بگويد: اين سروصداها از دنياي غرب است كه از دهان رسانهها به گوش میرسد... بعد از فوت ايشان، گروهي از رشت به قم آمدند و با آيت الله بروجردي ملاقات كردند و من هم حضور داشتم. آخرين شماره مجله راه حق را كه حاوي همان جريان بود، خدمت آقا تقديم كردند. معظمله با دقت و حوصله، مجله را مطالعه فرمودند و از حادثه ناگوار بسيار ناراحت شدند و به خانواده معزي و همراهان تسليت گفتند».[۳۰]
آري، او با انسانهاي خود فروخته و ايادي استعمار كه میخواستند زمينههاي هجوم بيگانگان را در ايران مهيا سازند، به شدت مخالفت كرد و غيورانه و شجاعانه در مقابل آنان میايستاد.
5. مبارزه با مفاسد فرهنگي:
مرحوم حجتي در احياي امر به معروف و نهي از منكر، كوشا بود و از هر فرصت، در اجراي اين فريضه الهي كمال بهره را میبرد. آيت الله رودباري مینويسد: «در سال 1336 ش. و در تير ماه آن سال، همه مردم به ياد دارند كه عدهاي از بيعفتان از تهران و ساير شهرها در كنار درياي خزر علناً به كارهاي ناشايست اخلاقي و فسق و فجور اقدام میكردند. همين امر موجب ناراحتي عموم علما و روحانيون و متدينين گيلاني گرديد. مرحوم حجتي مقامات منطقه و كشوري را با قلم، قدم و بيان از اعمال زشت عناصر فاسد... آگاه كرد و عواقب وخيم آن را گوشزد نمود، ولي آنان ترتيب اثر ندادند. او از مردم و علما خواست كه با امضاي طوماري خدمت آيت الله بروجردي موضوع را پيگيري نمايند. نتيجه اقدامات وي اين شد كه كميسيون امنيت براي تبعيد آن مرحوم، تشكيل شود كه اگر حمايت بيدريغ آيات عظام - خصوصاً آيت الله بروجردي - نبود، خطر بزرگي او را تهديد كرد».[۳۱]
6. توجه به احكام فقهي:
آقاي حجتي به مسائل فقهي بسيار حساس بود و از قوانين الهي و شريعت نبوي براي تسهيل امور مردم بهره میجست. وي در سال 1331 ش. از بزرگاني همانند آيت الله ميرزا خليل كمرهاي، آيت الله حاج شيخ محمد لاكاني، آيت الله ضيابري، حجةالاسلام صدرائي اشكوري و عدهاي از روحانيون و دوستانش دعوت كرد تا ضمن بازديد از شيلات بندر انزلي، حلال يا حرام بودن، ماهي بزرگ «اُوزن بُرون» را هم اعلام نمايند.[۳۲]
آنان بعد از مشاهده ماهي و پس از بررسيهاي فقهي، به اين نتيجه رسيدند كه اين ماهي حلال گوشت است، ولي جو جامعه اقتضا نمیكرد كه اين مطلب اعلان شود. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، آيت الله احسانبخش، نماينده ولي فقيه در گيلان و امام جمعه فقيد رشت قدس سره اين موضوع را پيگيري كرد و علمايي را از قم دعوت نمود و نتيجه گفتار علما، از جمله ديدگاههاي علمی مرحوم حجتي، و اقدامات كارشناسي متخصصان را به عرض امام راحل قدس سره رسانيد. در نتيجه، امام بر حليت ماهي مذكور (به دليل مشاهده فلس) فتوا داد و اين حكم از طريق نماز جمعه و رسانهها به اطلاع عموم رسيد.[۳۳]
7. راهنمايي طلاب جوان:
حجة الاسلام شيخ حسن حجتي براي طلاب جوان همانند دوستي مهرمان و پدري دلسوز و همكاري صديق بشمار میرفت و مرشد و راهنماي آنان در امر خطير تبليغ و ترويج احكام نوراني اسلام بود. حجةالاسلام والمسلمين آقاي تاج لنگرودي، واعظ توانا و نويسنده نامور، نقل كرده است: «بر اساس رسم آن زمان كه طلاب در ماه محرم و صفر و رمضان خودشان را به يكي از شهرها و يا روستاها میرساندند تا در مجالس عزاداري منبر بروند... حقير هم براي دفعه اول به رشت رفتم و بنا شد در بخش كوچصفهان و چند مسجد اطراف منبر بروم. دو روز قبل از شروع ايام عزاداري در مدرسهاي، كه آن زمان مشهور به مدرسه كاسه فروشان بود، با يكي از دوستان در صحن مدرسه نشسته بوديم. در اين حال، آقاي حجتي وارد شد و نزديك ما آمد و پس از سلام و احوالپرسي فرمود: چطور شد به رشت آمدي؟ من هدفم را گفتم. فرمود: از آيات موضوعي، چند آيه میداني؟ گفتم: هيچ. اضافه كرد كه: اگر بخواهي در مذمت دروغ صحبت كني، چند حديث میداني؟ گفتم: هيچ. سپس گفت: درباره راستي و راستگويي چند حديث میداني؟ گفتم: هيچ. بالاَخره هر چه پرسيد، جواب منفي بود. گرچه ايشان نفرمود تو شايستگي منبر نداري، ولي تلويحاً حقير را در جريان صناعت منبر قرار داد و دانستم كه خميرمايه منبر، آيات و احاديث اهل بيت علیهم السلام است. گرچه آن سؤالات در كام حقير تلخ بود، اما ميوه شيريني داشت و دانستم كه بايد چه كار كنم تا اهل منبر باشم».[۳۴]
ويژگيهاي ديگر
آقاي حاج محمد جوادي، با اشاره به برخي سجاياي اخلاقي مرحوم حجتي گفته است: «از هيچ كس جز خدا بيم و هراس نداشت. از تملق و كرنش بيجا به كلي بيزار بود و با صراحت عجيبي اين شيوه ناپسند و مذموم را تقبيح میكرد. در راه مبارزه با فساد و منكرات، سرسخت و در برابر حقايق، بيپرده و در انتقاد، مستدل و متهور بود. هرگز به خاطر خوش آمدگويي اين و آن، برخلاف معتقدات قلبي خود سخن نمیگفت. محضرش بسيار گرم و شيرين و سرشار از لطف و ذوق بود. تا آخرين لحظات عمر در راه اعتلاي نام پرافتخار مذهب «تشيع» هيچ گاه از پاي ننشست و با شهامت هر چه تمامتر از حريم مقدس «اسلام» در آن روزهاي پرخوف و خطر، جانانه دفاع نمود. اين سخنور كمنظير و سخندان باصفا و صميمي، حامی ضعفا و ستم ديدگان و خانهاش پناهگاه و ملجأ براي ارباب رجوع بود. آوازه شهرتش به ساير كشورهاي اسلامی نيز رسيده بود. و آرزو داشت سفري به مصر كند و مدتي را در «جامع الازهر» بگذراند و براي تبليغ به كشورهاي اروپايي مسافرت نمايد، ولي اجل مهلت به او نداد. او از پيشگامان تأسيس دانشگاه گيلان بود و از هيچ گونه تلاش و كوششي فروگذار نكرد... اقدامات او باعث شد كه مركزنشينان... به تأسيس دانشگاه مورد نياز مردم گيلان اقدام نمايند.
شادروان حجتي در مبارزات سياسي، همگام با مردم و در جهت مصالح ملي، خدمات ارزندهاي نمود كه سخنرانيهاي آن مرحوم در ميتينگ پنجاه هزار نفري اتحاديه مسلمين گيلان و بازاريان (در ميدان شهرداري رشت)...، عليه حكومت غاصب قوام السلطنه در واقعه سي تير، هيچ گاه از ياد مردم گيلان نمیرود و همچنين با تشكيل اجتماعات و ايراد سخنرانيها و اعلاميهها مردم را عليه شركت نفت انگليسي ايران برمیانگيخت و در مورد ملي شدن صنعت نفت و آگاهي دادن مردم گيلان نقش حساس و مؤثري داشت.
خطيب محبوب گيلان، ورزشكار بود؛ در صورتي كه در آن زمان علما و روحانيان كمتر به امر ورزش میپرداختند. (او همچنين به) رانندگي میپرداخت با رانندگي خود نشان داد كه پيشرفتهاي علمی امروز مغايرتي با اسلام ندارد.[۳۵]
افول خورشيد درخشان
حجة الاسلام حاج شيخ حسن حجتي واعظ با آن كه عمرش كوتاه بود، ولي در اين مدت كوتاه خويش، خوش درخشيد و خدمات شاياني را براي خلق خدا انجام داد. او سرانجام در پنجم آبان 1338 ش. در جاده قم-اصفهان تصادف كرد و دارفاني را وداع گفت.
آيت الله احسانبخش در اين باره میگويد: «در سفري كه قرار بود بنده، آيت الله ضيابري، مرحوم عنايت الله نصراللهي، مرحوم سيد زكي فاطمی و مرحوم حجتي واعظ به شيراز برويم، مرحوم حجتي چند روز تأخير كرد و قصد داشت به ما بپيوندد، لكن وقتي كه به قم آمد، ما از شيراز برگشته بوديم و او به تنهايي به اصفهان میرود. مرحوم حجتي كه با ماشين خودش رانندگي میكرد، نزديك (منطقه) مورچه خورت تصادف میكند و خودش و فرزند شش سالهاش مرتضي، كشته میشوند. من به اتفاق آقاي سيد موسي حجتي شفتي به منزل آيت الله شيخ ابوالقاسم حجتي رفتيم، كه تا ما را ديد، گفت: حجتي كشته شده است! به هر حال، به اتفاق حجج اسلام: (حسن) لاهوتي، اصغرنيا و محي الدين قاضي، عازم اصفهان شديم و در بيمارستان ثرياي آن روز (سال 1338) جنازه را تحويل گرفتيم و صبح به قم رسيديم. تشييع جنازه كمنظيري در قم از ايشان شد و مرحوم آيت الله حاج سيد مرتضي مرتضوي لنگرودي بر پيكرش نماز گزارد و زماني كه كاروان رشتيها براي شركت در فاتحه به قم آمده بودند، مرحوم شهشاني از زحمات مرحوم حجتي، مخصوصاً در تغيير خط (و مخالفت جدي وي با سعيد نفيسي) سخنان جالبي مطرح نمود.[۳۶] مرحوم آيت الله بروجردي از موضوع تغيير خط به لاتين بسيار متأثر شد و فرمود: چرا در زمان حيات اين گونه افراد، مرا باخبر نمیسازيد؟!».[۳۷]
مرحوم حجتي و فرزندش بعد از تشييع و نماز، در قبرستان شيخان - در ابتداي در ورودي از طرف خيابان آستانه - دفن شد و بعدها پدرش نيز در جوار آنان به خاك سپرده شد. پس از پخش خبر درگذشت اين روحاني جليل القدر، تمام نقاط گيلان سياه پوش و عزادار گرديد و شايد سابقه نداشت كه براي رحلت يك روحاني در همه نقاط گيلان مجالس فاتحه منعقد شده باشد. علاوه بر اين، كاروان بزرگي از مردم و علما براي عرض تسليت به محضر آيات عظام و شركت در مجالس فاتحهاي كه در قم منعقد گرديده بود، شركت كردند و آيت الله حاج آقا شهاب اشراقي (داماد امام راحل) و حاج آقا مرتضي برقعي سخنرانان اين محافل در قم بودند.[۳۸]
اشعار فراواني در سوگ آن مرد بزرگ سروده شد؛ از جمله:
باز يادت آتشم بر جان فكند × آتشم در خرمن ايمان فكند
باز مرغ طبع من، پر، باز كرد × در هواي خاطرت، پرواز كرد
ياد باد آن دلنشين گفتار تو × آن گرامی نامه و آثار تو
بر مزارت اشك حسرت ريختم × آب سر با خون دل آميختم
سرو بودي در شبستان چمن × شمع بودي در ميان انجمن
محفل شعر و ادب، شاد از تو بود × ملك ويران دل، آباد از تو بود
خامه عشق تو دفترها نگاشت × جلوه حسن تو پرچمها فراشت
سالِ سني چون جوانان دلير × سالِ عقلي همچو پيران بصير
در فراست، تالي دانشوران × در شهامت، ثاني نام آوران
حافظه، چون بوعلي سينا، كريم × پر ز لعل روشن و در نظيم
باز جمعيت، روان چون موج شد × مسجد از خلق خدا پرموج شد...(*)
به دستور دانشمند معظم آيت الله امام موسي صدر، كه از دوستان و ياران صميمی مرحوم حجتي واعظ بود، براي سنگ قبر حجة الاسلام آقاي حاج شيخ حسن حجتي عبارتي نوشته شد كه نشان دهنده عظمت روحي و اخلاقي آن مرحوم در نزد دوستان و ياران صميمی و بزرگاني همچون امام موسي صدر است.[۳۹]
آن عبارت چنين است: «در اين مكان، خورشيد درخشان شمال ايران، زبان گوياي اسلام، سپر محكم دين، ركن الاسلام والمسلمين، ثقة المحدثين آقاي حاج شيخ حسن حجتي نجفي طاب ثراه غروب كرده است. حوزههاي علميه قم و نجف به تربيت و تكميل او همت گماشته و عمر كوتاه سي و دو سالهاش مشحون از خدمات ذيقيمت و كمنظير به وسيله زبان و قلم و قدم به اسلام و مسلمين بوده است. طنين خطابههاي مؤثر و شمارههاي مجله وزين راه حق و خدمات او به مردم هرگز فراموش نمیشود. فضايل اخلاقي و كمالات انساني، او را در شمار فرزندان حقيقي اسلام درآورده است. درگذشت جانگداز او روز چهارشنبه پنجم آبان ماه 1338 ش. در جاده قم-اصفهان اتفاق افتاد و جهان علم و فضيلت را عزادار نموده است. در اين حادثه، مرتضي فرزند پنج ساله ناكامش بدرود زندگي گفت و اكنون مانند ستاره سهي در آغوش اين اختر فروزان و پدر دانشمندش خفته است».
فرزندان
حجة الاسلام حاج شيخ حسن حجتي واعظ، داراي سه فرزند-يك دختر و دو پسر - بود:
- 1. مرتضي، كه در پنج و شش سالگي در حادثه تصادف به همراه پدرش فوت كرد و در آغوش پدر دفن گرديد.
- 2. آقا مصطفي كه در همان سانحه تصادف به شدت مجروح و بعد از عمل جراحي مداوا گرديد و اكنون از جوانان خوب و برومند اين مرز و بوم بشمار میرود.
پانویس
- ↑ «لشت نشاء» يكي از بخشهاي چهارگانه شهرستان رشت است و جمعيت آن بر اساس سرشماري سال 1365 ش 20431 نفر بوده است (فرهنگ جغرافيايي آباديهاي كشور جمهوري اسلامی ايران، سازمان جغرافيايي نيروهاي مسلح، 1371، ج 16، ص 346).
- ↑ دانشوران و دولتمردان گيل و ديلم، صادق احسانبخش، ص 283 و گنجينه دانشمندان، محمد شريف رازي، ج 5، ص 179.
- ↑ مصاحبه نگارنده با دكتر محمدباقر نوبخت، نماينده محترم مردم رشت در مجلس شوراي اسلامي، وي میفرمود: من در اين مساجد مكبر ايشان بودم.
- ↑ جهت اطلاع از شرح حال عالم بزرگوار آيت الله شيخ ابوالقاسم حجتي، ر.ك: آثار الحجه، محمد شريف رازي، ج 2، ص 80 و گنجينه دانشمندان، ج 2، ص 133.
- ↑ مصاحبه نگارنده با آيت الله مرتضوي لنگرودي سلمه الله، از مدرسين عالي مقام حوزه علميه قم.
- ↑ شرح حال زندگاني آيات، در دانشوران و دولتمردان گيل و ديلم، ص 101، 359 و 378 آمده است.
- ↑ همان، ص 331 مقالات ايشان در مجله راه حق آمده است.
- ↑ شرح حال، اوصاف و كمالات مرحوم حاج شيخ حسن حجتي واعظ از سوي دوست و همرزم و همكارش آقاي حاج محمد جوادي، با توصيه دكتر نوبخت در اختيارم گذاشته شد و بسياري از مطالب از اوراق و آرشيو هفتهنامه طالب حق به صاحب امتيازي وي میباشد كه از ايشان كمال تشكر را دارم.
- ↑ «افول ستاره فروزان از آسمان اسلام»، زين العابدين قرباني، مجله مجموعه حكمت، سال سوم، شماره 10، آذر سال 1338 ش. ص 22-19 از حجة الاسلام آقاي معمائي رودسري كه اين مجله قديمی را در اختيارم گذاشت، تقدير مینمايم.
- ↑ همان، ص 20.
- ↑ مصاحبه نگارنده با آيت الله حاج شيخ محمدمهدي تاج لنگرودي، از خطباي محترم تهران.
- ↑ مجله طالب حق، محمد جوادي، رشت، آبان 1379 ش.
- ↑ همان مقاله «آخرين ديدار»، سال 1339 ش. ص 3.
- ↑ متن مصاحبه حاج محمد جوادي - مدير هفته نامه طالب حق - با راديو گيلان، آبان 1380 ش.
- ↑ مجله مجموعه حكمت، ص 21.
- ↑ ديوان خاطرات جعفر شمس گيلاني، ص 118، مهر 1369 ش.
- ↑ مصاحبه نگارنده با آيت الله حاج شيخ عباس محفوظي، از مدرسين عالي مقام حوزه قم.
- ↑ مصاحبه نگارنده با دكتر نوبخت نظير چنين عبارات را با تغييراتي از ديگران شنيدهام كه از ذكر آن ها خودداري میكنم.
- ↑ مصاحبه حاج محمد جوادي با راديو گيلان.
- ↑ مجله مجموعه حكمت، ص 21.
- ↑ از جناب آقاي جعفر واصف به جهت در اختيار گذاشتن مجلات قديمی راه حق، تقدير مینمايم.
- ↑ مرحوم حجتي در ابتداي ورود به رشت، نخست با هفته نامه طالب حق همكاري میكرد و مقالاتي مینوشت، ولي از بهمن ماه سال 1336 ش موفق به اخذ مجوز رسمی مجله ماهانه راه حق گرديد و با گروهي از نويسندگان برجسته و مقالات متنوع و با همه كارشكني هاي رژيم فقط توانست 27 شماره آن را چاپ و منتشر سازد.
- ↑ مصاحبه با آقاي تاج لنگرودي واعظ.
- ↑ هفته نامه طالب حق، سال 1339.
- ↑ جهت اطلاع از شرح حال و مبارزات وي، ر.ك: دانشوران و دولتمردان گيل و ديلم؛ گنجينه دانشمندان، اسناد انقلاب اسلامی و بررسي و تحليلي از نهضت امام خميني.
- ↑ هفته نامه طالب حق، سال 1379 و مصاحبه محمد جوادي با راديو گيلان، سال 1380 ش.
- ↑ براي اطلاع بيشتر، ر.ك: علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين، زين العابدين قرباني، ص 440 به بعد.
- ↑ سوره اعراف/142.
- ↑ ر.ك: سوره طه/88.
- ↑ مصاحبه با آقاي تاج لنگرودي واعظ.
- ↑ مصاحبه حاج محمد جوادي با راديو گيلان، (با اندكي تغيير).
- ↑ مصاحبه با آيت الله امينيان، امام جمعه محترم آستانه اشرفيه و نماينده رهبري در دانشگاه گيلان.
- ↑ مصاحبه محمد جوادي با راديو گيلان.
- ↑ مصاحبه با آقاي تاج لنگرودي واعظ، (با اندكي تغيير).
- ↑ مصاحبه حاج محمد جوادي با راديو گيلان، (با اندكي تغيير).
- ↑ استعمار انگليس براي از بين بردن اسلام و مسلمانان، ترفندهاي فراواني را انجام داد كه «تغيير خط فارسي» يكي از آن ها بود اين امر به دنبال كشف حجاب و اتحاد شكل لباس به وسيله رضاخان و ايادي مزدور مطرح شد كه با مخالفت صريح مراجع و بزرگان خصوصاً آيت الله بروجردي مواجه شد و طرح مزبور در نطفه خفه گرديد و استعمار میخواست با طرح چنين ترفندي، ملت غيور ايران را نيز دچار همان بلايي كند كه بر سر مسلمانان تركيه آمده است و هويت ديني و ملي را از آنان گرفت، اما خوشبختانه اين طرح در ايران با شكست مواجه گرديد. (ر.ك: علل پيشرفت اسلام و انحطاط مسلمين).
- ↑ دانشوران و دلتمردان گيل و ديلم، ص 157.
- ↑ مصاحبه محمد جوادي با راديو گيلان.
- ↑ بنا به گفته آقاي دكتر نوبخت و خواهرزاده آن مرحوم، عبارات سنگ مزار حجتي را دوست بسيار صميمی و ارجمندش آقاي امام موسي صدر نوشته است وي با مرحوم حجتي عكسهاي يادگاري فراواني دارد.
(*). سروده سرگرد شهنازي، سال 1339 ش.
منبع
محمدتقي ادهمنژاد لنگرودي, ستارگان حرم، جلد 16، صفحه 186-210