یعقوب بن یزید قمی
سيماي محدث
در خانوادهاي كه معطر به شميم دلانگيز مهر به امامان پاك شيعه بود، كودكي ديده به جهان گشود كه نام يعقوب را بر اين نورسيده نهادند. كنيهاش ابويوسف است و به «انباري» - منسوب به شهر انبار در عراق - و نيز «قمي» اشتهار دارد. «سَلْمی» و «كاتب» هم به او گفته شده است.[۱] پدرش يزيد بن حماد، در گروه راويان بوده و به گفته نجاشي «از چهرههاي موجه و بلندمرتبه شيعي» است.[۲]
در اين كه يعقوب، در چه سالي و در كدام سده ولادت يافت، نظر قطعي نمیتوان داد، ولي با توجه به تاريخ حيات يا وفات استادان و شاگردانش میتوان حدس زد كه او در اواخر سده دوم هجري قمري به دنيا آمده است. براي نمونه، يكي از استادان معروف او، محمد بن ابي عمير است كه در سال 217 بدورد حيات گفت.[۳] استاد ديگرش حماد بن عيسي است كه حدود سال 215 از دنيا رفت.[۴]
يكي از شاگردان روايتي او، احمد بن ادريس قمی است كه در سال 306 ق.[۵] و شاگرد ديگرش احمد بن محمد بن خالد برقي قمی است كه در سال 274 ق. جان به جان آفرين تسليم كرد.[۶]
قمی بودن
گروه زيادي از ترجمهنويسان به قمی بودن اين محدث اشاره كردهاند. رجال شناسان برجسته شيعي، مانند كشي، ابن داود، آقا بزرگ تهرانی و آيت الله خويي همه از او با نام «قمي» ياد كردهاند. همچنين رجالي برجسته معاصر، آيت الله شبيري زنجاني و نيز آيت الله سبحاني - كه هر دو در قيد حياتند - هنگام پرسش نگارنده اين سطور، قمی بودن اين راوي را تأييد فرمودهاند.
از برخي نشانهها برمیآيد كه اين راوي مدتي در قم زيسته است، اگر نگوييم كه در اين شهر ولادت يافته؛ از جمله اين كه او روزگاري از نويسندگان «ابودُلَف» بوده و ابودلف آن روزگار در ايران میزيسته و شهري را بنياد نهاده به نام كرج، كه در نزديك همدان قرار داشته است.
ديگر اين كه، برجستهترين و پرآوازهترين شاگردان روايتي او، قمی بودهاند كه در ادامه اين نوشتار بيان خواهد شد؛ وي گويا در شهر انبار عراق به دنيا آمده، اما برههاي از عمر خويش را در قم، كه پايگاه تشيع و محدثان شيعه بوده، سپري كرده است.
استادان
يعقوب بن يزيد قمی از لحاظ تعداد استاد، شايد از كمنظيرترين محدثان شيعي است كه اين، حكايتگر جان تشنه او در كسب آموزههاي دين است. انگيزه فراگيري چنان بود كه او را از نزد اين استاد به سوي استاد ديگر روانه میكرد.
مجموع استادان او به پنجاه نفر میرسد كه بيشتر آنها از پرآوازهترين راويان شيعه هستند. از آنجا كه ذكر همه آنان در اين نوشتار كوتاه نمیگنجد، تنها به نام چند نفر اكتفا میشود:
- 1. محمد بن ابي عمير. به گفته آيت الله خويي، بيشتر روايات يعقوب از اين استاد فرزانه حديث است و شايد شماره آن روايات به 125 مورد برسد؛[۷]
- 2. حسن بن محبوب؛
- 3. حسن بن علي بن فضال؛
- 4. حسن بن علي بن وشاء؛
- 5. حماد بن عيسي؛
- 6. محمد بن اسماعيل بن بزيع؛
- 7. ياسر خادم قمي[۸]؛
- 8. احمد بن حسن ميثمي.[۹]
دانش آموختگان
اين محدث بزرگ، در عمل به توصيه و تأكيد امامان بزرگوار كه به ياران خويش میفرمود: «اخبار ما را در ميان مردم، به ويژه شيعيان گسترش دهيد» گوهرهاي ارزشمند و انسانساز خود را به صاحبان استعدادهاي درخشان و لايق و شيدا داد. بدين گونه بود كه جمعي از خالصترين راويان شيعي گرد اين شمع پرفروغ را احاطه كردند و از محضر پرفيض او توشهها اندوختند و بهرهها بردند. در اينجا نيز به نام گروهي از شاگردان او بسنده میشود:
- 1. عبدالله بن جعفر حميري قمي؛
- 2. سعد بن عبدالله اشعري قمي؛
- 3. محمد بن يحيي قمي؛
- 4. احمد بن ادريس قمي؛
- 5. محمد بن علي بن محبوب قمي؛
- 6. احمد بن محمد بن خالد قمي؛
- 7. احمد بن محمد بن عيسي قمي؛
- 8. علي بن ابراهيم قمي؛
- 9. موسي بن حسن بن عمران قمي؛
- 10. محمد بن حسن صفار قمي؛
- 11. محمد بن احمد بن يحيي قمي.[۱۰]
ستايشها
از آنچه گفته شد، به خوبي میتوان به شخصيت والا و ارزشمند اين محدث پي برد؛ اما براي شناخت كاملترين سيماي پرفروغش، او را در آيينه سخنان بزرگان نيز مینگريم.
نجاشي مینگارد: «يعقوب بن يزيد ابويوسف، يكي از نويسندگان منتصر خليفه عباسي بود و بعد به بغداد رفت و صاحب دو ويژگي بود: وجاهت و صداقت».[۱۱]
شيخ طوسی میگويد: «يعقوب بن يزيد كاتب انباري، محدثي موجه و مورد اطمينان و از امتيازاتش اين بود كه بسيار روايت میكرد و از اين رو، اخبار فراواني از اين راوي به يادگار مانده است».[۱۲]
بعد از نجاشي و طوسي نيز تمام راوي شناسان كه در اين مورد پژوهش كردهاند، از روزگار شيخ طوسي تا روزگار حاضر، همگي شخصيت درخشان او را ستوده و به سخنان نجاشي و طوسي بسنده كردهاند.[۱۳]
در محضر نور
يعقوب بن يزيد شايستگي درك محضر امامان معصوم شيعه را پيدا كرد و از اين سرچشمههاي فياض و زلال دانش، جان تشنه خويش را سيراب كرد. نوشتهاند كه او در شمار ياران سه پيشواي مصعوم قرار داشته كه به ترتيب عبارتند از: حضرت امام رضا، حضرت امام جواد و حضرت امام هادی علیهمالسلام.[۱۴]
چند نكته:
- 1- كاتب بودن؛ اشاره شد كه يكي از لقبهاي اين راوي «كاتب» است. از سخن كشي برمیآيد كه او نويسنده ابودُلَف عِجلي بود[۱۵]؛ ولي نجاشي او را از نويسندگان منتصر، خليفه عباسي فرزند متوكل عباسي به شمار آورده كه بين اين دو منافاتي ندارد؛ چون ابودُلف در سال 226 ق. از دنيا رفت، ولي منتصر عباسي در سال 222 ق. به دنيا آمد و قهراً در زمان ولايتعهدي منتصر، نويسنده او بوده كه چندين سال بعد از مرگ ابودلف است. بنابراين كاتب بودن او براي دو نفر، همزمان نبوده است.[۱۶]
ابودلف و منتصر
گفته شد كه اين محدث، نويسنده اين دو بوده و بدين جهت، اشارهاي گذرا به شرح حال آنان خالي از فايده نيست. ابودلف قاسم بن عيسي عجلي، يكي از افراد فاضل، اديب، شجاع و بخشنده بود. از زندگينامه او به دست میآيد كه به تشيع گرايش داشت و به خاندان عصمت و طهارت، به ويژه حضرت اميرمؤمنان علي علیهالسلام، احترام ويژهاي قائل بود كه البته اين اعتقاد ارزشمند را از پدرش عيسي به ميراث برده بود. او در سال 226 ق. ديده از جهان فروبست.[۱۷][۱۸]
اما ابوجعفر محمد، و معروف به منتصر بالله، يازدهمين خليفه از سلسله خلفاي بني عباس بود، كه در سال 222 ق. متولد شد و در سال 248 ق. از دنيا رفت. منتصر بالله، عمر كوتاهي داشت و در زندگي 24 ساله خود، بيش از شش ماه خلافت نكرد.[۱۹]
پدرش متوكل عباسي، از سرسختترين دشمنان پيشوايان معصوم شيعه، به ويژه حضرت امیرالمومنین علیهالسلام و حضرت فاطمه سلام الله علیها بود؛ اما پسرش منتصر، برخلاف پدرش ستم كمتري را در حق شيعيان روا داشت و او بود كه به غلامانش دستور داد تا شبانه به كاخ پدرش حمله برند و او را در حالي كه مست بود - از پاي درآورند. كشته شدن متوكل در شوال 247 رخ داد و او بعد از پدرش به خلافت رسيد.[۲۰]
- 2- كثرت روايت؛ دومين نكتهاي كه توجه صاحبنظران را به خود معطوف كرده، اين است كه او از گروه راوياني است كه به «كثيرالروايه» اشتهار دارند. شيخ طوسی در منزلت او میگويد: «از امتيازات او اين است كه از امامان معصوم علیهالسلام بسيار روايت نقل كرده است».[۲۱] بنابر سخن آيت الله خويي از اين محدث، حدود 365 روايت در كتابهاي روايتي شيعه به ما رسيده كه اين شمار، رقم بالايي است.[۲۲]
- 3- گرايش روايتي؛ هر يك از محدثان شيعي غالباً در نقل روايت گرايش ويژهاي دارند؛ بعضي بيشتر درباره ولايت و امامت و فضائل اهل بيت علیهمالسلام و گروهي ديگر روايات كلامی و... اخباري را نقل كردهاند. گرايش اين محدث بزرگ، بيشتر در عرصه مسائل فقهي است و البته كم و بيش در مسائل اعتقادي و اخلاقي نيز از او روايت نقل شده است كه برخي از آنها در پايان اين نوشتار خواهد آمد.
- 4- علت همكاري با مخالفان؛ يعقوب بن يزيد، با اين كه از محدثان شيعي است، ولي روزگاري از عمر خويش را در همراهي ابودلف، سردار معروف مأمون گذرانده و در مقطعي هم «كاتب» دربار منتصر عباسي بوده است. انگيزه او در انتخاب اين شغل، آن هم با بعضي سلاطين ستمگر، معلوم نيست؛ آيا جهت رفع مشكلات اقتصادياش بوده و يا جهات ديگر؟ ولي به هر حال، اين كار از قدر و منزلت او نمیكاهد؛ در تاريخ محدثان شيعي، بزرگاني بودهاند كه كم و بيش روابطي با پارهاي از خلفاي بني عباس داشتهاند؛ همانند عبدالله بن سنان كه يكي از نامآورترين راويان شيعي است و در حكومت منصور دوانيقي و پسرش هادي و هارون، خزانهدار آنان بوده است. ممكن است هدف آنان كمك به شيعيان بوده باشد؛ چنان كه از پارهاي از روايات برمیآيد.[۲۳]
آثار
اين محدث گرانمايه، در راستاي نشر و گسترش اخبار امامان اهل بيت علیهمالسلام كوششهاي پيگيري نمود؛ هم در مسند تدريس و استادي و انتقال روايات به شاگردان و هم در عرصه تأليف. او كتابهاي گوناگوني را تأليف كرد كه از آن جمله است: كتاب البداء، المسائل، نوادر الحجج و الطعن علي يونس.[۲۴]
شيخ طوسي میگويد: «له كتب و منها كتاب النوادر؛ او داراي كتابهاي متعدد است كه يكي از آنها كتاب النوادر است».[۲۵]
رحلت
يعقوب بن يزيد انباري قمی بعد از عمري تلاش و كوشش در راه ترويج مكتب پيشوايان معصوم علیهمالسلام، عاقبت جان عرشي اش از فرش، به ملكوت اعلي پيوست؛ اما زمان و محل وفاتش معلوم نيست.
نگاه آخر
در پايان اين نوشتار، چند روايت اخلاقي آن بزرگوار، به خوانندگان تقديم میشود.
مروت:
با واسطه از امام صادق علیهالسلام روايت میكند كه فرمود: «مروت و جوانمردي، دو گونه است: مروت در حضر (وطن) و مروت در سفر. مروتِ حضر؛ تلاوت قرآن، حضور در نمازهاي جماعت، همنشيني با نيكان و يادگرفتن احكام ديني است، اما مروت در سفر عبارت است از: بخشش در هنگام سفر، شوخي با همسفران؛ به گونهاي كه از چهارچوب نزاكت و ادب خارج نشود، با همسفر كمتر مخالفت و بگومگو كردن و هنگامی كه از آنان جدا میشود، آنها را بدگويي نكردن».[۲۶]
سختترين واجب:
باز با واسطه از حضرت صادق علیهالسلام روايت میكند كه به يكي از ياران خود به نام ابوعبيده حذّاء فرمود: «آيا به تو خبر دهم از سختترين چيزي كه خداوند بر مردم واجب فرموده؟ با مردم با عدل و انصاف رفتاركردن، با برادران ديني در مال و ثروت مساوات كردن و ياد خداوند در همه حال؛ به گونهاي كه اگر اطاعت خداوند برايش پيش آمد، آن را انجام دهد و اگر گناه بر او عرضه شد، از آن دوري كند».[۲۷]
ثواب لا اله الاّ الله:
از امام صادق علیهالسلام نقل میكند: «هر كس كه با اخلاص بگويد: «لا اله الاّ الله»، داخل بهشت میشود. معناي اخلاص اين است كه گفتن اين ذكر، او را باز دارد از آنچه خداوند حرام فرموده است».[۲۸]
همه چيز هلاك میشود.
همچنين از آن بزرگوار روايت میكند: «اين كه خدا میفرمايد: «هر چيز هلاك و نابود میشود، مگر وجه خدا» هر چيزي نابود است، مگر كساني كه راه حق را پيشه خود سازند».[۲۹]
فايده مرگ:
از امام ششم علیهالسلام حديث میكند: «گروهي از مردم نزد پيامبر زمان خود رفتند و گفتند: از خداوند طلب كن تا مرگ را از ميان ما بردارد. پيامبرشان دعا كرد، خداوند دعاي او را اجابت كرد و مرگ از بين آنها برطرف شد. آن قدر جمعيت آنان فزوني يافت كه خانههايشان تنگ شد، نسل آنان افزايش يافت؛ به طوري كه هر مردي ناچار بود هر روز خوراك، مادر، پدربزرگ و مادربزرگش را آماده كند و كمكم از طلب روزي بازماندند. آنگاه پشيمان شدند و نزد پيامبرشان رفتند و گفتند: از خدا بخواه كه مرگ را به سوي ما برگرداند. دوباره خداوند مرگ را به ميان آنان فرستاد».[۳۰]
پانویس
- ↑ رجال نجاشي، ص 450، جامعه مدرسين قم، 1407 ق؛ رجال طوسي، ص 395 و 425؛ فهرست طوسي، ص 244، نشر الفقاهه، 1417 ق؛ معجم رجال الحديث، ج 20، ص 147؛ بهجةالآمال، علياري تبريزي، ج 6، ص، 327، چاپ علميه قم، 1367 ش.
- ↑ رجال نجاشي، ص 450، چاپ داوري قم و رجال طوسي، ص 395.
- ↑ رجال نجاشي، ص 229.
- ↑ همان، ص 102.
- ↑ همان، ص 67.
- ↑ همان، ص 56.
- ↑ معجم الرجال، ج 20، ص 147.
- ↑ شرح زندگي اين محدث، توسط نگارنده، نگاشته شده است ر.ك: ستارگان حرم، ج 14، ص 46-60.
- ↑ معجم الرجال، ج 20، ص 147؛ فهرست طوسي، ص 244 و رجال نجاشي، ص 450.
- ↑ همان و جامع الروات، ج 2، ص 449، منشورات كتابخانه آيت الله مرعشي، 1407 ق.
- ↑ رجال نجاشي، ص 450.
- ↑ رجال طوسي، ص 395 و 425 و فهرست طوسي، ص 244.
- ↑ وسائل الشيعه، ج 20، ص 368، اسلاميه، تهران، 1398 ق؛ منتهي المقال، ج 7، ص 250، مؤسسه آل البيت، 1416 ق.
- ↑ رجال طوسي، ص 395 و 425 و رجال نجاشي، ص 450.
- ↑ رجال كشي، ج 2، ص 869.
- ↑ مروج الذهب، مسعودي، ج 3، ص 474، دارالاندلس، بيروت؛ ريحانةالادب، ج 7، ص 99، كتابفروشي خيام، تهران؛ 1369 ش؛ الاغاني، ج 8، ص 256، دارالكتب العلميه، بيروت و دائرةالمعارف بزرگ اسلامي، ج 5، ص 463.
- ↑ وفيات الاعيان، ج 4، ص 73 والكني والالقاب، ج 1، ص 69، انتشارات بيدار، قم.
- ↑ مروج الذهب، ج 3، ص 474.
- ↑ تاريخ الخلفاء، سيوطي، ص 285، دارالكتب العلميه، بيروت؛ مروج الذهب، ج 4، ص 51 و حيوةالحيوان، دميري، ج 1، ص 119، مادّه اَوَز.
- ↑ حيوةالحيوان، ج 1، ص 119.
- ↑ فهرست طوسي، ص 244.
- ↑ معجم الرجال، ج 2، ص 147.
- ↑ ر.ك: رجال كشي، ج 2، ص 730، مؤسسه آل البيت، قم و رجال نجاشي، ص 148، داوري، قم.
- ↑ نجاشي، ص 450، جامعه مدرسين.
- ↑ فهرست طوسي، ص 244 و الذريعه، ج 4، ص 55.
- ↑ امالي، مفيد، ص 44.
- ↑ همان، ص 317.
- ↑ توحيد، صدوق، ص 27، جامعه مدرسين قم.
- ↑ همان، ص 149.
- ↑ همان، ص 401.
منبع
ابوالحسن رباني سبزواري،"يعقوب بن يزيد انباري قمي؛ آیینه صداقت" از مجموعه ستارگان حرم، جلد 17، صفحه 89-97