محمد مهدی خالصی
منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 1، صفحه 500
نویسنده: محمد اصغرينژاد
محمدمهدی خالصی
یكی از شخصیت های به تمام معنا كامل و جامع آیت الله العظمی محمدمهدی خالصی[۱] است. وی دارای افكاری مصلحانه بود و فرد مبارز و سیاستمداری[۲] بشمار میآمد. این شخصیت سترگ در نهم ذی الحجه سال 1276 ق در كرخ ـ از توابع كاظمین ـ چشم به جهان گشود.[۳] پدرش شیخ حسین و پدر بزرگش شیخ عزیز هر دو از علما بودند.[۴]
آیت الله خالصی در شهرهایی نظیر نجف اشرف و كاظمین به تلمذ و فراگیری دروس حوزوی پرداخت و از عالمان بزرگ و فضلای سرآمد روزگار شد.[۵] از جلمه مهمترین اساتید آیت الله خالصی میرزا حبیب الله رشتی و آخوند خراسانی و میرزای شیرازی را باید برشمرد.[۶]
آثار ماندگار
تألیفات آیت الله عبارتاند از:
- بیان تصحیف المنحه الالهیه عن النفثه الشیطانیه.[۷]
- حاشیه الالفیه.[۸]
- حاشیه بر «الرساله فی تداخل الاغسال» (اثر محقق اول).[۹]
- الشریعه السمحا فی احكام سید الانبیاء. این كتاب رساله علمیه آیت الله خالصی بود.[۱۰]
- تلخیص الرسائل.[۱۱]
- حاشیه كفایه الاصول.[۱۲]
- الدراری اللامعات فی شرح التطرات والشذرات.[۱۳]
- الحسام البتار فی جهاد الكفار.
این اثر عنوان سلسله مقالاتی است كه آیت الله خالصی در زمینه وجوب پیكار با اشغالگران انگلیسی در خلال جنگ جهانی اول به رشته تحریر درآورد و در روزنامه «صدای اسلام» به چاپ رسید.[۱۴]
- الوجیزه فی المواریث.[۱۵]
- عناوین الاصول.
- مختصر الرسائل العلمیه والاصول الدینیه.[۱۶]
- القواعد الفقهیه.
- پاسخنامهای به شیخ محمدحسن در زمینه مسائل تقلید.[۱۷]
- اشعاری بالغ بر هزار بیت در علوم عربی.[۱۸]
حیات سیاسی آیت الله خالصی
شیخ محمدمهدی خالصی در حوادث حاد و مهم سیاسی چون نهضت مشروطه و برپایی نظام پارلمانی و قانون اساسی در ایران و استانبول فعالیت چشمگیر داشت.[۱۹] مهمترین فعالیت آیت الله خالصی در ماجرای جنگ جهانی اول،[۲۰] در عراق و روی كار آمدن فیصل پس از اشغال آن سرزمین بدست انگلیسیها بود. در پی تهاجم انگلیس به عراق ـ كه در آن هنگام تحت سلطه امپراتوری عثمانی بود ـ به سال 1914 م/ 1293 ش. آیت الله خالصی همگام با دیگر رهبران مذهبی شهرهای بزرگ و مهم عراق، مردم را به مبارزه علیه آنان تشویق كرد و به وجوب بذل مال در راه جهاد حكم نمود و در انجام این مهم سلسله مقالاتی در روزنامه «صدای اسلام» منتشر نمود.[۲۱]
نیز درصدد برآمد با برپایی جلسهای متشكل از علمای كاظمین به نظریه مشتركی درباره فتوای جهاد علیه دشمنان دست یابد. لیكن چون در این زمینه ناكام ماند به همراه موافقانش به استراتژی پیشین خود كه مبارزه مسلحانه علیه انگلیس بود ادامه داد و حتی رهبری یكی از جبهههای جنگ را بر عهده گرفت.[۲۲]
مبارزات علما و روحانیان به همراه دیگر مردم عراق نه تنها از كاظمین، كه از همه شهرهای نجف و بصره و بغداد و جز آن علیه متجاوزان به طور جدی آغاز شد. آنان با رشادتهای بینظیری كه از خود نشان دادند ضربات سهمگینی بر پیكر خصم اهریمنی وارد كردند. در مجموع نیروهای مردمی به رهبری علما به مدت هیجده ماه در ناحیه كوت العماره (یكی از نواحی عراق) سرسختانه در برابر ارتش اشغالگر انگلیس مقاومت كردند و اگر پیروزی نهایی متفقین و شكست آلمانها نبود انگلیسیها موفق به درهم شكستن مقاومتهای مردمی و نهضت روحانیان و اشغال عراق نمیشدند.[۲۳]
عراق پس از اشغال
به هر حال با پایان یافتن جنگ جهانی اول به سال 1918 م. عراق زیر چكمههای انگلیس قرار گرفت و «پرسی كاكس» كه از شخصیت های برجسته و با تجربه آن كشور بود، به عنوان حاكم سیاسی عراق منصوب گشت و كلیه اختیارات قانونگذاری و اجرایی از سوی دولت متبوعش بدو واگذار گردید.[۲۴] در سال 1297 ش. «كاكس» به عنوان وزیر مختار انگلستان به تهران فراخوانده شد و درصدد تحمیل قرارداد 1919 وثوقالدوله بر ملت ایران برآمد و به جای او «آرنولد ویلسون» به عنوان وكیل، كارهای او را در عراق بر عهده گرفت.
ویلسون با كوششهای طاقت فرسای خویش توانست تشكیلات نسبتاً منسجمی بر طبق میل انگلستان در عراق ایجاد كند؛ لیكن پختگی لازم را چون كاكس نداشت. به همین دلیل انگلستان در تابستان 1919 م. (1298 ش) در صدد بازگرداندن كاكس به عراق شد. ولی چون او هنوز دست اندر كارِ قراردادِ وثوقالدوله بود، بازگشتش به تعویق افتاد.[۲۵]
تشكیل حكومتی فرمایشی در عراق
در 30 تشرین (اكتبر) آخر سال 1918 م. برابر با سال 1297 ش. دولت انگلستان طی تلگرافی از ویلسون خواست از مردم عراق نسبت به سه موضوع ذیل پرسش كند و نظر آنان را جویا شود:
- 1. تمایل مردم نسبت به تشكیل دولتی عربی تحت راهنمایی انگلیس.
- 2. عقیده آنان نسبت به این كه رئیس دولت كذایی یكی از اعضای خاندان شریف باشد.
- 3. در صورت مساعدبودن پاسخ پرسش دوم، آن فرد مورد نظر را تعیین كنند.
پیشنهادات فوق دستوری لازم الاجرا از سوی ویلسون تلقی گردید. و از همین رو او درصدد برآمد به هر صورت كه شده، آراء مردمی را در راستای خواسته انگلستان سوق دهد.
ویلسون برای نیل به هدف فوق از استانداران خود خواست با برپایی جلساتی سری با شخصیتهای محلی هر ناحیه از آنان بخواهند كه با اتخاذ تدابیری مناسب آراء مردم را موافق طبع لندن نمایند.
زمینه انقلاب 1920
گرچه استانداران انگلیسی و شخصیتهای محلی درصدد تحمیل خواسته انگلستان بر مردم عراق برآمدند، در شهرهای مهم آن سامان چون نجف و كربلا و كاظمین و بغداد با مخالفت هایی جدی از سوی شمار زیادی از مردم مواجه گشتند. با این حال نتیجه همهپرسی به نفع انگلستان تمام شد؛ لیكن با خشونتهای نابخردانه ویلسون و عمال وی، بذر انقلاب 1920 در میان مردم افشانده شد.
هسته مركزی انقلاب
به هنگام اشغال عراق از سوی قوای انگلیس آیت الله یزدی مرجع شیعیان بود. پس از وفات وی به سال 1298 ش ./ 1919 م. آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی مرجعیت دینی و سیاسی را بر عهده گرفت. محل سكونت آیت الله میرزا محمدتقی شیرازی در شهر سامرا بود كه بعدها به كربلا تغییر یافت.[۲۶]
آیت الله شیرازی در سال 1337 ق. شیخ مهدی خالصی را به منظور مشاوره در امور دینی و سیاسی به كربلا فراخواند و او تا اواخر ماه حزیران 1338 در همانجا ماندگار شد و آن گاه به كاظمین مراجعت كرد.[۲۷]
آیت الله شیرازی برای مشاوره در امور حساس كشور از آیت الله سید ابوالقاسم كاشانی و سید محمدعلی شهرستانی و میرزا احمد خراسانی و فرزندش به نام شیخ محمدرضا هم بهره میگرفت. در حقیقت پنج تن نامبرده دست راست و زبان گویا و یار و یاورش در مشكلات و بحرانها بودند.[۲۸]
اسباب و پیامدهای انقلاب
ویلسون میپنداشت با اعمال سیاستهای تند و خشونتآمیز در ماجرای همهپرسی، خوش خدمتی بزرگی به اربابانش خواهد نمود، غافل از این كه پیامدهای رفتاری او در آن رویدادها چیزی جز نهضت مسلحانه و انقلاب 1920 در عراق به وجود نیاورد. انقلابی كه پایههای آن از كاظمین و به دست توانای سید ابوالقاسم كاشانی پیریزی شد و دامنهاش سراسر عراق را فراگرفت[۲۹] شعلههای انقلاب 1920 در موقعیتی زبانه كشید كه استعمار انگلیس چنگالهای خویش را در خاورمیانه فروبرده بود آنان درصدد به یغما بردن ذخایر ملتهای مظلومی چون عراق بودند.
در این انقلاب ملت عراق با جنگ افزارهایی بسیار ابتدایی بدون اتكا به قدرتهای خارجی در مقابل بزرگترین امپراتوری عصر خویش قیام كرد. گرچه مجاهدان عراقی در این انقلاب به پیروزی كامل دست نیافتند لیكن با مبارزات و مقاومتهای دلیرانه خود به رهبری علما توانستند انگلستان را از سیاست جابرانه تحمیل حاكمیت خود كه به شدت از سوی ویلسون تعقیب میشد، منصرف كنند. این تغییر سیاست تحمیل شده بر بریتانیا را میتوان به سادگی از سخن كاكس پس از بازگشت مجدد وی به عراق استنباط كرد. او در این زمینه گفت: «من آمدهام كه دولتِ عربی مستقل در عراق تأسیس كنم و فقط انتظار من این است كه جنگ تا حدی فروكش كند». و نیز انگلستان را مجبور نمود به ظاهر با درخواست استقلال موافقت نماید و عراق را به مثابه كشوری مستقل به رسمیت بشناسد و با تشكیل حكومتی ملی و مردمی ـ گرچه به ظاهر ـ موافقت نماید.[۳۰]
تشكیل حكومت
مأمور تشكیل حكومت به ظاهر ملی و مردمی در عراق كسی جز كاكس نبود. نخستین تصمیم كاكس برای این كار تشكیل كابینهای موقت بود. وی رئیس این كابینه را نقیب اشراف بغداد موسوم به عبدالرحمان گیلانی قرار داد.[۳۱] و آنگاه وزرای دولت را از میان عراقیان برگزید و برای هر وزیر مستشاری انگلیسی قرار داد. در واقع آن مستشار بود كه ریاست هر وزارتخانه را بر عهده داشت، و وزیر عنوانی بیش نبود.[۳۲]
از دیگر ترفندهای كاكس برای ملی جلوه دادن حكومت فرمایشی انگلیس و برقراری ثبات سیاسی در عراق وارد كردن شماری از مردم عراق ـ خاصه شیعیان ـ در پستهای حكومتی بود. اما او در این زمینه موفق نشد. زیرا در همان هنگام آیت الله خالصی فتوایی علیه اقدام وی بدین مضمون صادر كرد: «داخل شدن در پستهای دولتی حرام و به مثابه همكاری با كافران است.» با صدور این فتوا بسیاری از شیعیان از پذیرفتن مقامهای دولتی صرفنظر كردند.[۳۳]
كاكس بعد از تشكیل كابینه تصیم گرفت پادشاهی میانهرو و موافق طبع انگلیس برای پادشاهی عراق به مردم تحمیل كند. این شخص كسی جز فیصل نبود. وی با تبلیغات مسمومی كه به نفعش در عراق از سوی انگلیس و عمالشان میشد بر مردم به ظاهر با آراء آنان تحمیل شد. فیصل پس از رهسپار شدن به عراق و ورود به شهر بصره برای فریفتن مردم، به پیامبر و آلش سوگند خورد كه هیچ گونه حرص و توجهی به مقام ندارد و صرفاً برای خشنودی خداوند و خدمت به مردم خواهان حكمرانی است.[۳۴]
فیصل نظیر عكس العمل فوق را در دیدار با مردم در شهرهای دیگر عراق چون نجف و بغداد انجام داد و بدین ترتیب با استفاده از حقههای سیاسی آلوده به اهداف پلید و بكارگیری شیوههای جذاب در سخنرانی و تظاهر به خدمت تا حد زیادی افكار عمومی را در موضوع حاكمیت خویش بر عراق، به خود متمایل ساخت. تنها مانعی كه بر سر راهش وجود داشت آیت الله خالصی بود.
ترفندی تازه
در سال 1341 ق. بعد از این كه از ادامه تهاجم تركیه به عراق جلوگیری شد، كاكس تبصرهای به نام پروتكل به معاهده مورد بحث الحاق كرد و به فیصل و هیأت دولت داد و مورد امضا قرار گرفت. وی در این تبصره مدت معاهده را از بیست سال به پنج سال رساند. در پی این موفقیت، فیصل با رؤسای فرات وسط ـ كه از لحاظ استراتژیك برای انگلستان بسیار خطرآفرین بود ـ برای از سرگیری انتخابات مذاكراتی به عمل آورد و همگی آنان جز یك نفر به نام محسن ابوطبیخ را برای شروع عملیات انتخاباتی قانع ساخت. دلیل ابوطبیخ این بود كه نمیتواند با فتوای علما مخالفت كند. با این حال او به فیصل خاطر نشان كرد كه كوشش خود را برای امتناع علما بكار خواهد گرفت.
پس از اتمام مذاكرات فوق، فیصل دو تن از سران عشایر آن منطقه را برای قانع كردن شیخ مهدی خالصی و بازگشت از فتوای پیشین خود به كاظمین فرستاد. لیكن چون آنان با پاسخ منفی و قاطعانه وی مواجه شدند، مأیوسانه بازگشتند. سپس آیت الله خالصی به طور مجدد فتوای سابق خود را مبنی بر تحریم انتخابات صادر كرد. وقتی از علما و فقهای جامع الشرایط وقت هم فتوا خواستند، همگی فتاوای سابق خود مبنی بر ممنوعیت شركت در انتخابات را نافذ دانستند.[۳۵]
موضع گیری محسن ابوطبیخ در امر انتخابات موجب وحشت فیصل شد. از این رو از وی خواست تا بازگشت حالت عادی، عراق را ترك گوید. لذا مقرر شد او در چهاردهم حزیران 1341 ق. به طرف سوریه برود. آیت الله خالصی تصمیم گرفته بود به بهانه مشایعت ابوطبیخ تظاهراتی در كاظمین به راه اندازد و فیصل و كابینه وقت را با برپایی انقلاب به سقوط تهدید كند.
در صبح روز چهارده حزیران، اجتماعی بزرگ در صحن مطهر كاظمیه برپا شد و در آن آیت الله خالصی و جمع انبوهی از رؤسای عشایر و سران انقلابی تجمع كردند و شعارهایی علیه حكومت داده شد و میان نیروهای پلیس و مردم درگیری به وجود آمد. گرچه با تبعید ابوطبیخ و خاتمه درگیری حالت عادی به كاظمین بازگشت، لیكن حكومت آن را شورش و تهدیدی جدی علیه خود بشمار آورد. از این رو درصدد برآمد با تعبید یاران و فرزندان آیت الله خالصی به غائله خاتمه دهد.
كسانی كه در طرح مذكور از سوی پلیس كرخ كاظمین دستگیر شدند، این افراد بودند: علینقی خالصی (نوه برادر آیت الله خالصی) و حسن و علی خالصی (دو تن از فرزندان وی) و سلمان قطیفی از یاران نزدیك آیت الله خالصی.[۳۶]
بازداشت آیت الله خالصی
وقتی با دستگیری فرزندان و یاران شیخ مهدی هیچ گونه واكنشی از سوی مردم مشاهده نشد دولت سعدون تصمیم گرفت وی را نیز بازداشت كند. سعدون در تلگرامی كه در این زمینه به فیصل مخابره كرده بود، گفت: شیخ مهدی عامل اصلی كلیه حوادث اخیر است و اوست كه به طور علنی مردم بغداد و كاظمیه را به قیام علیه حكومت دعوت میكند. و دولت نمیتواند در مقابل وی بیتفاوت باشد. بنابراین ضروری است سریعاً او و فرزندانش و قطیفی و شیخ علی به خارج از عراق تبعید شوند. پس از موافقت فیصل با تصمیم سعدون، آیت الله خالصی در شب 26 حزیران 1341 دستگیر شد.
گرچه برای آیت الله خالصی امكان استمداد از مردم برای نجات خویش از دست نیروهای پلیس ـ كه منزلش را محاصره كرده بودند ـ وجود داشت، لیكن وی به چنین كاری كه منجر به ریختن خون مردم میشد، راضی نگردید و خود را تسلیم پلیس كرد. نیروهای امنیتی پس از بازداشت شیخ مهدی، وی را به همراه حسن و علی و علینقی خالصی و سلمان قطیفی با قطار به بصره منتقل كردند.
ترور نافرجام
آیت الله خالصی پس از انجام فریضه حج رهسپار ایران شد. وی در بوشهر مورد استقبال باشكوهی قرار گرفت. در اثنای این مراسم شخصی انگلیسی ـ كه در شركت نفت آبادان مشغول بكار بود ـ شتابان و با شكافتن جمعیت خود را به ماشین حامل آیت الله خالصی رساند و او را با اسلحه كمری مورد اصابت گلوله قرار داد كه خوشبختانه تیرش به خطا رفت.[۳۷]
به دنبال انتشار خبر آن ترور نافرجام در تهران، مردم به شدت خشمگین شدند و در صدد برپایی تظاهرات برآمدند ولی با دخالت مأموران انتظامی از این كار منصرف شدند.
آیت الله خالصی در قم
شیخ مهدی پس از چند روز اقامت در بوشهر به شیراز و از آن جا به اصفهان و سپس به قم رفت. در آن جا به علمایی كه پیش از وی به نشان اعتراض راهی ایران شده بودند پیوست. لیكن بر اثر اختلاف نظری كه با آنان در نحوه مبارزه با حكومت سرسپرده فیصل پیدا كرد نتوانست در آن جا بماند و عازم خراسان گردید.[۳۸]
در مشهد
شیخ مهدی در اوایل سال 1342 ق. به مشهد وارد شد. وی پس از زیارت مرقد مطهر حضرت امام رضا علیه السلام برای اقامت در آن شهر با قرآن استخاره كرد. چون حاصل استخاره آیه «بَلْدَهٌ طَیِّبَهٌ وَ رَبٌّ غَفُورٌ» بود، تصمیم گرفت مدتی در آن جا اقامت كند.[۳۹]
بزرگ مصلح قرن چهاردهم
نخستین اقدام مهم شیخ محمدمهدی خالصی در مشهد تأسیس حزبی به نام «جمعیه استخلاص الحرمین الشریفین و بین النهرین» بود. وی در همان سال با انتشار بیانیهای به زبان عربی از مسلمانان كشورهای اسلامی خواست با پیوستن به جمعیت نامبرده اماكن مقدس و شریف در حجاز و عراق را از لوثِ وجود كافران پاك كنند.
آیت الله خالصی همچنین برای تقویت بنیه اقتصادی و نظامی ایران و رشد و شكوفایی آن و سوق دادن این كشور برای مبارزه با ابرقدرت آن عصر یعنی انگلستان این فتوا را هنگامی كه از شیراز عازم قم بود، صادر كرد: حكومت ایران میتواند زكات و خمس را از مسلمانان اخذ و آن را برای نیروهای مسلح كه مسئول حفاظت از مرزها و سرحدات هستند صرف كند.
شیخ مهدی در زمینه اشاره شده، فتوای دوم خویش را بعد از استقرار در مشهد بدین مضمون صادر كرد: دولت ایران میتواند به منظور از بین بردن خلأ مالی خود از اموالی كه وقف حضرت رضا علیه السلام میشود استفاده كند.
آیت الله خالصی بعد از صدور دو فتوای پیشین با مخالفت های بسیاری از سوی رجال دین مواجه گشت. نقطه اوج این مخالفتها در پی استفتایی بود كه بدین مضمون از محضر آیت الله خالصی شده بود: آیا برپایی مراسم جشن در عید نوروز امسال در زمانی كه مكه و مدینه و نجف و كربلا و كاظمین و سامرا تحت سلطه دشمنان اسلام و خاك مقدس آن ها زیر سم اسب های بیگانگان است، جایز میباشد؟ پس از صدور فتوا از سوی آیت الله خالصی مبنی بر جایز نبودن مراسم جشن، دشمنانِ این عالمِ بزرگ، در میان مردم شایع كردند كه وی بهایی است. زیرا عید نوروز آن سال مصادف با سالگرد مرگ «عباس افندی» یكی از سران بهائیت بود.
مخالفان آیت الله خالصی با برپایی تظاهراتی در حمایت از مراسم عید نوروز شعارهایی در این باره سر دادند و بهائیت را محكوم و انزجار خویش را نسبت به این مرام ابزار كردند. آنگاه رهسپار شدند به سوی منزل آیت الله خالصی، شعارهای خویش را علیه وی معطوف ساختند. فردای همان روز، پیروان آیت الله خالصی تظاهراتی در محكومیت بهائیت به راه انداختند و علیه عقیده جمهوریت ـ كه در آن هنگام از سوی جمعی از ایرانیان علم شده بود و آیت الله خالصی آن را نیرنگی برای از بین بردن اسلام میدانست ـ شعارهایی دادند.
برخورد خصمانه تنی چند از علما و اهانتهای شدید انبوهی از مردم مشهد، روحیه آیت الله خالصی را سخت آزرد، از این رو وی تصمیم گرفت آن شهر را به مقصد تهران ترك گوید. چون معتقد بود كه در خراسان بیش از مزدوران انگلیسی به او توهین كردهاند. بعد از انتشار خبر فوق، بسیاری از مردم مشهد به نزد آیت الله خالصی رفتند و از وی نسبت به اعمالی كه مرتكب شده بودند عذرخواهی كردند و درخواست نمودند همچنان در آن جا باقی بماند، و او پذیرفت و تا چندی بعد كه مرگ او را در ربود، از آن شهر مقدس به جایی دیگر كوچ نكرد.
وفات
سرانجام این عالم بینظیر و مصلح بزرگ و حامی دین محمد صلی الله علیه و آله، هم او كه غالباً لبخندی زیبا بر لبانش نقش میبست و به اندكی سخن مشهور بود، همانی كه به زخارف دنیوی به دیده حقارت مینگریست، آن مجاهد نستوه و خستگی ناپذیر، در شامگاه یازدهمین روز ماه مبارك رمضان 1343 ق. به سكته قلبی دچار شد و با لقای معبود، دارفانی را وداع گفت.[۴۰]
پانویس
- ↑ «خالص» نام شهری است بزرگ در شرق بغداد در كنار رودخانه به همین عنوان (مراصد الاطلاع، و منتهی الارب، ماده خالص).
- ↑ مقصود از سیاست به معنای صحیح آن است، بدین معنا: قیام بر امری به گونهای كه آن را اصلاح كند. طریحی در این زمینه گوید: «السیاسه و هو القیام علی الشیء بما یصلحه». (مجمع البحرین، با تغییرات محمود عادل، نشر فرهنگ اسلامی، ج 2، ص 468).
- ↑ معارف الرجال، محمد حرزالدین، ج 2، ص 147. موسوی اصفهانی در «احسن الودیعه»، جزء دوم، ص 123، ولادت او را پانزدهم ذی الحجه 1277 و در شهر كاظمین ذكر كرده است.
- ↑ اعیان الشیعه، محسن امین، ج 10، ص 157.
- ↑ معارف الرجال، ص 147 و 148 و 149؛ احسن الودیعه، ص 123 و 124.
- ↑ همان.
- ↑ الذریعه آقا بزرگ تهرانی، ج 3، ص 177.
- ↑ احسن الودیعه، ص 125.
- ↑ الذریعه، ج 24، ص 17؛ فهرست كتابهای چاپی عربی خان بابامشار، ص 451.
- ↑ فهرست كتابهای چاپی عربی خان بابامشار، ص 571؛ الذریعه، ج 14، ص 186.
- ↑ اعیان الشیعه، ص 157؛ احسن الودیعه، ص 125.
- ↑ فهرست كتابهای چاپی عربی، ص 293.
- ↑ الذریعه، ج 8، ص 52؛ احسن الودیعه، ص 124.
- ↑ لمحات الاجتماعیه، علی وردی، جزء 4، ص 130.
- ↑ الذریعه، ج 25، ص 52؛ احسن الودیعه، ص 125.
- ↑ اعیان الشیعه، ص 157؛ الذریعه، ج 20، ص 197.
- ↑ معارف الرجال، ص 150.
- ↑ اعیان الشیعه، ص 157.
- ↑ موسوعه العتبات المقدسه، جعفر خلیلی، ج 9، ص 139.
- ↑ جنگ جهانی اول از سال 1914 تا 1918 م. به طول انجامید.
- ↑ لمحات الاجتماعیه، جزء 4، ص 130.
- ↑ مجله «آفاق عربیه» ص 33 به روایت صادقی تهرانی در «نگاهی به تاریخ انقلاب 1920 عراق»، ص 6.
- ↑ همان، ص 13 و 16.
- ↑ همان، ص 22.
- ↑ همان، ص 24.
- ↑ لمحات الاجتماعیه، جزء 5، القسم الاول، ص 62.
- ↑ همان، ص 63.
- ↑ الحایق الناصعه، فریق مزمر آل فرعون، ج 1، ص 95. الحایق الناصعه از مهمترین مآخذ و معتبرترین آن ها در نگارش انقلاب 1920 عراق است. نویسنده این كتاب خود در انقلاب 1920 شركت داشت. وی به مدت بیست سال در زمینه اسناد و مدارك و تدوین تاریخ این انقلاب پژوهش نمود.
- ↑ نگاهی به تاریخ انقلاب اسلامی 1920 عراق، ص 38.
- ↑ همان، ص 101، 110.
- ↑ لمحات الاجتماعیه، جزء 6، القسم الاول، ص 20ـ21.
- ↑ همان، ص 26.
- ↑ همان، ص 43 و 44.
- ↑ همان، ص 87.
- ↑ لمحات اجتماعیه، ص 216 و 217.
- ↑ همان، ص 220 و 221.
- ↑ همان، ص 245 و 246.
- ↑ همان، ص 246 و 248.
- ↑ همان، ص 248.
- ↑ همان، ص 248، 251.