سید محمد باقر شفتی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۰۲ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} <keywords content='کلید واژه: سید محمدباقر شفتی، آثار سید محمدباقر شف...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: تلخيص از كتاب گلشن ابرار، جلد 1، صفحه 344

نویسنده: عباس عبيري

سید محمدباقر شفتی

تولد

سید محمدنقی از نوادگان امام موسی بن جعفر علیه‌السلام بود و راهنمایی دین‌باوران روستای چرزه[۱] را بر عهده داشت.[۲] خانه گلین این كشاور نیك نهاد در 1175 ق. با تولد نوزادی، كه محمدباقر نام گرفت،[۳] در نور و شادمانی فرو رفت. محمدباقر اندك اندك بالید و توانست درس زندگی و كمال از پدر فراگیرد، بهره‌گیری از محضر پدر سال‌ها به درازا كشید و حتی پس از هجرت 1182 ق. نیز ادامه یافت. در این سال سید محمدنقی همراه خانواده‌اش رهسپار شفت شد تا خواسته برخی از مؤمنان آن دیار را اجابت كند و راهنمای آنان باشد.[۴]

این هجرت نه تنها برای مردم شفت بلكه برای سید محمدباقر نیز پربار و مبارك بود؛ او در این شهر از محضر دانشوران بهره گرفته، سرانجام خود را از آموزش‌های آنان بی‌نیاز احساس كرد و رهسپار عراق شد.

هجرت

در غروب یكی از روزهای سال 1192 ق. فرزند تهیدست چرزه به كربلا رسید[۵] و در جمع شاگردان حضرت سید علی طباطبایی جای گرفت. زندگی در حریم سالار شهیدان یك سال به درازا كشید. محمدباقر در این مدت از پژوهش‌های پرارزش محقق برجسته شیعه حضرت وحید بهبهانی بهره برد و از حمایت‌های پیدا و پنهان استاد گرانقدرش سید علی طباطبایی برخوردار شد.

آن گوهرشناس گرانمایه بزودی ارج شاگردی كه با كفش‌های پاره در درس حضور می‌یافت بازشناخت و كسی را مأمور ساخت تا هر روز دو گرده نان برای ظهر و شام سید شفتی آماده سازد.[۶] 1193 هـ‍.ق سال دومین هجرت علمی دانش پژوه تهیدست شفت بود. او راه نجف پیش گرفت و خود را به امواج خروشان دریای بی‌پایان علوم، حضرت سید مهدی طباطبایی بروجردی سپرد، دانشور پارسای نجف با نگاه نافذ خویش مروارید یگانه چرزه را بازشناخت و باران عنایتش را بر سر وی فرو بارید.[۷] البته سید محمدباقر تنها به درس آن مرجع پرهیزگار بسنده نكرد و از اندوخته‌های گرانقدر دیگر دانشوران آن سامان نیز بهره برد. بزرگانی كه بی‌تردید باید حضرت شیخ جعفر كاشف الغطاء را در شمار آنان جای داد.

ارمغان نجف

نجف نیز معنویت و دانش ارمغان دیگری نیز به سید بخشید. ارمغان گران‌بهایی كه تا پایان عمر در كنار سید باقی ماند. این هدیه پرارج محمدابراهیم كلباسی بود. دانشجوی سخت‌كوش چرزه در محفل درس علامه بحرالعلوم با این دانش پژوه پرهیزگار آشنا شد.[۸] و او را رازدار گنجینه اسرار خویش ساخت.

هر چند تاریخ از ثبت گفتگوها و آمد و شدهای این دوستان صمیمی خودداری كرده است اما تنها خاطره بازمانده از آن روزها می‌تواند نشان دهنده زندگی سید دانشجویان شفت در نجف باشد:

روزی محمدابراهیم به حجره سید محمدباقر شتافت و با جانگدازترین تصویر سال‌های دانش‌اندوزی‌اش روبرو شد. كتاب‌ها نیمه باز در كف اتاق پراكنده بود، كوزه آب گوشه‌ای بر زمین غلتیده، دوست گرانقدرش چون مردگان بر حصیر كهنه فرو افتاده می‌نمود. محمدابراهیم كه از شرایط زندگی سید محمدباقر آگاه بود، نیك دریافت كه جوانی چون وی جز به سبب گرسنگی چنین ناتوان و زمین‌گیر نمی‌شود. پس به بازار شتافته، غذایی مناسب فراهم آورد و دوست عزیزش را از چنگال مرگ رهایی بخشید.[۹] زندگی در نجف تا 1204 هـ.ق‌‌ ادامه یافت.[۱۰] در این سال بیماری سید را فراگرفت و روانه بغداد ساخت.[۱۱] او چهار ماه در بغداد زیست. در این مدت از درد رهایی یافت، كتاب نفیس «الحلیه اللامعه» را به رشته نگارش كشید[۱۲] و سرانجام برای بهره‌گیری از محضر دانشور برجسته سید محسن اعرجی رهسپار كاظمین شد.[۱۳]

جاذبه كاظمیه و استاد شهره‌اش گوهر چرزه را یك سال در آن دیار ماندگار ساخت. سپس بار سفر بست و در حدود 1205 هـ.ق‌‌ راه ایران پیش گرفت.

محفل كامروايان

قم و حلقه درس محقق وارسته حاج ميرزا ابوالقاسم بن ملا محمد گيلانى نخستين منزلگاه سيد پرهيزگاران شفت بود. او پس از مدتى توقف و بهره‌گيرى از محضر محقق قمى راه كاشان پيش گرفت، از محفل استاد نامور آن سامان حضرت ملا مهدى نراقى كامياب شد و سرانجام در حدود 1216 ق رهسپار اصفهان گرديد.[۱۴]

در آسمان اصفهان

سید محمدباقر در حالی كه جز یك جلد كتاب و سفره‌ای نان چیزی همراه نداشت[۱۵] در مدرسه چهارباغ مسكن گزید ولی بزودی دریافت كه محفل درسش سرپرست مدرسه را آزرده خاطر كرده است بنابراین به مدرسه دیگر كوچید[۱۶] و بساط تدریس و تحقیق گسترد.

نيلوفران آسمانى

در سایه كوشش‌های وی فقیهان فراوان بالیدند و در آسمان دانش و ایمان به نورافشانی پرداختند، عالمانی چون:

  • 1. شیخ محمدمهدی بن حاج محمدابراهیم كلباسی؛
  • 2. میرزا ابوالقاسم بن حاج سید مهدی كاشانی (متوفی 1281 هـ.ق‌‌)؛
  • 3. حاج محمدجعفر آباده‌ای؛
  • 4. محمد شفیع جاپلقی (متوفی 1280 هـ.ق‌‌)؛
  • 5. صفرعلی لاهیجی؛
  • 6. ملا صالح برغانی قزوینی؛
  • 7. ملا جعفر نظرآبادی؛
  • 8. محمد تنكابنی؛
  • 9. سید محمدباقر خوانساری؛
  • 10. سید علی طباطبایی زواره‌ای (علویجه‌ای) و ده‌ها شاگرد دیگر.[۱۷]

آثار ماندگار

هر چند نگارش فهرست شصت عنوانی آثار ستاره تابناك چرزه از حوصله این نوشتار بیرون، ولی اشاره‌ای گذرا به نام تعدادی از آن‌ها سودمند می‌نماید:

  • 1. تحفه ابرار المستنبط. (الملتقط) من آثار الائمه الاطهار؛
  • 2. الزهره البارقه فی احوال المجاز والحقیقه؛
  • 4. مطالع الانوار فی شرح شرایع الاسلام؛
  • 5. رساله‌ای در مشتق؛
  • 7. رساله‌ای در عدم جواز بقا بر تقلید مجتهدمیت؛
  • 8. حواشی بر فروع كافی؛
  • 9. جوابات المسائل.

حجت الاسلام

همگام با تحولات اقتصادی، زندگیِ سیاسی اجتماعی سید نیز دستخوش دگرگونی‌های بسیار شد. پرهیزگاری، پای فشاری در اجرای احكام الهی و همراهی پیوسته بزرگانی چون حاج محمدابراهیم كلباسی و ملا علی نوری اعتبار اجتماعی ستاره نامور حوزه سپاهان را فزونی بخشید و او را به حجت الاسلام شهره ساخت. حاجی كلباسی با آن كه خود مجتهدی بلندآوازه بود. همواره سید را گرامی می‌داشت، هرگز پیشتر از وی راه نمی‌رفت و پیوسته مردم را به پیروی از فقیه شفتی فرامی‌خواند.

او بر فراز منبر وعظ می‌گفت: اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله زندگی خاكی داشت و می‌خواست كسی را به فرمانداری و داوری شرعی سپاهان گسیل دارد، بی‌ترید آن فرد سید حجت الاسلام بود.[۱۸] این گفتار از مجتهد پارسایی كه همگان وی را تندیس تقوا می‌شمردند سید را پیش از پیش شهره ساخته، بر موقعیت اجتماعی و توان سیاسی اقتصادی‌اش افزود. اینك او می‌توانست با خاطری آسوده رسالت آسمانی‌اش را به انجام رساند و آیین وحی را در همه منطقه حاكم سازد. در چین شرایطی فتحعلی شاه به اصفهان گام نهاد و سید كه دیدار با وی را نمی‌پسندید سرانجام با كوشش آشنایان به امید كاستن از ستم‌های دربار به دیدارش شتافت. او در این ملاقات دردهای مردم را به گوش شاه رسانده، وی را به برداشتن مشكلات جامعه فراخواند.

شاه در پایان گفت: از من برای خود چیزی بخواه! سید پاسخ داد: نیازی ندارم. ولی فتحعلی خان بر خواسته‌اش پای فشرد و گفتارش را چند بار تكرار كرد. سرانجام سید فرمود: اینك كه در این باره پافشاری می‌كنید تقاضا دارم فرمان دهید نقاره‌خانه را موقوف سازند. شاه خاموش مانده، در شگفتی فرو رفت و پس از خروج به امین الدوله گفت: عجب سیدی است، از من می‌خواهد نقاره‌خانه را كه نشانه سلطنت است، موقوف سازم.[۱۹]

سفر به حجاز

سید در سال 1231 یا 1232 هـ.ق‌‌ همراه گروهی از دانشوران و دین‌باوران مشتاق از راه دریا رهسپار حجاز شد.[۲۰] گشاده‌دستی و مناظره‌های پیروزمندانه وی با دانشمندان مذاهب گوناگون علمای حجاز را سخت تحت تأثیر قرار داد به گونه‌ای كه وی را بزرگ شمردند و میخ‌هایی كه او برای مشخص ساختن حدود طواف بر زمین كوفته بود، بی‌هیچ تردیدی پذیرفتند.[۲۱] او همچنین توفیق یافت فدك را از كارگزاران دولت عثمانی بازستاند و به سادات حریم خاك نبوی صلی الله علیه و آله سپارد.[۲۲]

بنیاد الهی

سال 1245 هـ.ق‌‌ درخشش روزافزون آفتاب مرجعیت سید بود. آن فقیه نیك نهاد بیش از هشت هزار متر زمین برای پی افكندن یكی از بزرگترین مساجد جهان آماده كرد[۲۳] و كلنگ بنیادی الهی را به زمین زد. عظمت نقشه سید چنان بود كه درباریان قاجار آن را فراتر از توان مالی مرجع شیعه می‌انگاشتند. شاه با چنین اندیشه‌ای پیشنهاد كرد در ساختن مسجد شریك شود. ولی سید از پذیرش پیشنهاد سرباز زد. شاه گفت: شما توان به فرجام رساندن چنین بنیاد پرشكوهی را ندارید. سید فرمود: دست من در خزانه آفریدگار گیتی است.[۲۴] بدین ترتیب شاه قاجار از شركت در بنیاد مسجد بازماند.[۲۵]

نامه اهریمن

در ربیع الثانی 1253 هـ.ق‌‌ محمدخان بار سفر بست و برای گوشمالی فرماندار افغانستان رهسپار آن دیار شد. او در پاییز همان سال به هرات رسید و شهر را به محاصره درآورد.[۲۶] وزیر مختار بریتانیا، كه از نفوذ فراوان سید آگاه بود، ضمن نامه‌ای از فقیه سپاهان خواست در این مهم مداخله كرده، نیروهای ایران را از ادامه درگیری بازدارد. مرجع شیعه، كه از هدف استعمارگران آگاهی داشت، از اقدام‌های پایتخت‌نشینان پشتیبانی كرد و به فریبكاران بیگانه نشان داد كه هرگز مصالح ملت و اسلام را نادیده نمی‌گیرد.[۲۷]

واپسین توطئه

در این سال شورش مردم اصفهان علیه كارگزارن دربار خشم محمدشاه را برانگیخت. بنابراین چون از سفر هرات بازگشت راه مركز كشور پیش گرفت تا انقلابگران را گوشمالی دهد و از سید فقیهان شیعه انتقام گیرد. در اندیشه او هیچ‌كس جز سید توان سازماندهی چنین شورشی را نداشت. پس باید یك بار برای همیشه با وی درگیر می‌شد و كاخ افسانه‌ای قدرت و ثروتش را در هم می‌كوبید.[۲۸] ولی پروردگار نقشه‌ای دیگر تدبیر كرده بود. در سایه عنایات ربانی سید از خطر رهایی یافته، بر شوكت و قدرتش افزوده شد[۲۹] و شاه بی‌هیچ دستاورد چشمگیری به پایتخت بازگشت.

البته بازگشت شاه هرگز به معنای پایان توطئه علیه سید فقیهان شیعه نبود. تلاش‌های درباریان برای فروپاشی توان اجتماعی سیاسی در قالبی نوین ادامه یافت. این شكل چیزی جز ترور و حذف فیزیكی مرجع بیدار سپاهان نبود. زهرآگین ساختن ظرف‌های غذای آن مجتهد گرانمایه و گسیل چهار مزدور برای تیراندازی به سید در نیمه شب نقشه‌هایی بود كه به دقت اجرا شد ولی به لطف الهی ناكام ماند.[۳۰]

وفات

در 1257 هـ.ق‌‌ پناهنده شدن فقیه بزرگوار حضرت محمدتقی بن ابی‌طالب یزدی به حریم مرجعیت شیعه دیگر بار خشم شاه را برانگیخت. او كه هرگز نمی‌توانست نقطه‌ای از كشور را برون از نفوذ و حاكمیت خویش بیابد با هدف دستگیری محمدتقی یزدی كه به سبب گفتار كفر ستیزانه‌اش تحت تعقیب بود، راه اصفهان پیش گرفت.

در این سفر مأمون به حریم سید یورش برده، دانشور آزاده یزدی را به بند كشیدند و به تهران گسیل داشتند.[۳۱] البته شاه بدین امر بسنده نكرد و برای فروپاشی همیشگی آن حریم امن به بهانه‌های گوناگون بر ثروت مرجع شیعیان، كه چیزی جز اموال مسلمانان نبود، چنگ انداخت و دین‌باوران را با زیانی سنگین روبرو ساخت.[۳۲]

كردار زشت شاه چنان قلب مرجعیت شیعه را آزرده ساخت كه چون خان قاجار همراه موكب ویژه همایونی برای دیدار و گفتگو با وی به محله بیدآباد روی آورد، اندهناك شد. صدای طبل‌ها و شیپورهای مزدوران سلطنت قلب مهربانش را فشرد. دست به آسمان بلند كرد و ملتمسانه گفت: پروردگارا، ذلت فزون‌تر بر فرزندان زهرا روا مدار![۳۳]

خداوند دعای بنده نیكوكارش را اجابت كرد. با آغاز سال 1260 ه‍ـ.ق بیماری بر پیكر پیر فرزانه سپاهان پنجه افكند و در یكی از روزهای ربیع الثانی، پس از نماز ظهر، روان پاكش سمت محفل سبز كامروایان سپید دست پر كشید.[۳۴]

پانویس

  1. روستایی در ناحیه طارم علیا كه آن را از آبادی‌های منطقه زنجان شمرده‌اند و در پنجاه كیلومتری این شهر واقع است. فاصله این آبادی تا شفت كه در جنوب غربی رشت واقع شده، شصت كیلومتر است.
  2. الكرام البرره، آقا بزرگ تهرانی، ج 1، ص 193.
  3. معارف الرجال فی تراجم العلماء والادباء، محمد حرزالدین، ج 2، ص 195.
  4. اختران تابناك، ذبیح الله محلاتی، ج 1، ص 394.
  5. معارف الرجال، ج 1، ص 195.
  6. قصص العلماء، محمد تنكابنی، ص 140.
  7. همان.
  8. همان.
  9. همان.
  10. اعیان الشیعه، محسن امین، ج 9، ص 188.
  11. قصص العلماء، ص 136.
  12. اعیان الشیعه، ج 9، ص 188.
  13. روضات الجنات فی احوال العلماء والسادات، محمدباقر موسوی خوانساری، ج 2، ص 100.
  14. الروضه البهیه فی طرق الشفیعیه، محمد شفیع جاپلقی، چاپ سنگی.
  15. الروضه البهیه فی طرق الشفیعیه، محمد شفیع جاپلقی، چاپ سنگی.
  16. قصص العلماء، ص 143 و 144.
  17. ر.ك: همان، ص 71، 91، 136، 183؛ تذكره القبور، عبدالكریم جزی، ص 31، 159؛ لباب الالقاب فی القاب الاطیاب، حبیب الله شریف كاشانی، ص 78؛ احسن الودیعه، محمدمهدی موسوی، ص 29ـ38.
  18. همان، ص 119.
  19. همان، ص 143.
  20. روضات الجنات، ج 2، ص 102.
  21. تاریخ اصفهان، ص 97.
  22. قصص العلماء، ص 144 و 145.
  23. اصفهان. لطف الله هنر، ص 263.
  24. قصص العلماء، ص 149.
  25. این مسجد هم اكنون به نام «مسجد سیّد» اصفهان شهرت دارد.
  26. تاریخ ایران زمین از روزگار باستان تا انقراض قاجاریه، جواد مشكور، ص 341.
  27. همان، ص 139 و 140.
  28. تاریخ اصفهان و ری و همه جهان، ص 256 و 257.
  29. قصص العلماء، ص 144 و 145.
  30. همان، ص 167 و 168.
  31. همان.
  32. همان.
  33. همان.
  34. همان، ص 168.