آیه ۱ ممتحنه

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۷ اکتبر ۲۰۱۲، ساعت ۱۶:۳۳ توسط مرضیه الله وکیل جزی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی '=== متن آیه === {{قرآن در قاب|یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُو...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

متن آیه

مشاهده آیه در سوره

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَعَدُوَّكُمْ أَوْلِیَاء تُلْقُونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَقَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءكُم مِّنَ الْحَقِّ یُخْرِجُونَ الرَّسُولَ وَإِیَّاكُمْ أَن تُؤْمِنُوا بِاللَّهِ رَبِّكُمْ إِن كُنتُمْ خَرَجْتُمْ جِهَادًا فِی سَبِیلِی وَابْتِغَاء مَرْضَاتِی تُسِرُّونَ إِلَیْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَأَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ وَمَن یَفْعَلْهُ مِنكُمْ فَقَدْ ضَلَّ سَوَاء السَّبِیلِ

مشاهده آیه در سوره


ترجمه

ای کسانی که ایمان آورده اید، دشمن من و دشمن خود را به دوستی اختیار، مکنید شما با آنان طرح دوستی می افکنید و حال آنکه ایشان به سخن حقی که بر شما آمده است ایمان ندارند و بدان سبب که به خدا، پروردگار خویش ایمان آورده بودید، پیامبر و شما را بیرون راندند گاه که برای جهاد در راه من و طلب رضای من بیرون می روید، در نهان با آنها دوستی می کنید، و من به هر چه پنهان می دارید یا آشکار می سازید آگاه ترم و هر که چنین کند، از راه راست منحرف گشته است

شأن نزول

«شیخ طوسى» این آیه درباره حاطب بن ابى بلتعه نازل شده موقعى که رسول خدا‌ صلی الله علیه و آله قصد داشت، ناگهانى وارد مکه بشود و از خدا خواست که خبر آن در قریش انتشار نیابد و نیز دستور فرموده بود کسى از مدینه بیرون نرود.

حاطب به سوى اهل مکه نامه نوشت و آنان را از حمله ناگهانى پیامبر به مکه باخبر ساخت. خداوند موضوع نامه حاطب را به وسیله وحى به رسول خویش خبر داد. بعد از وحى مزبور رسول خدا صلی الله علیه و آله على و زبیر را خواست و فرمود: از مدینه بیرون بروند و کنیز سیاهى را که به طرف مکه روان است و نامه حاطب را به همراه دارد، دستگیر نمایند.

على و زبیر رفتند و کنیز را یافتند و نامه را از وى خواستند، کنیز منکر گردید. او را جستجو کردند، چیزى نیافتند. زبیر گفت: برگردیم، على گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نامه نزد اوست باید از او بگیریم لذا على جلو آن کنیز آمد. فرمود: یا نامه را بدهد و یا با شمشیر گردن او را خواهد زد. کنیز ترسید به ناچار به على گفت: روى خود را برگرداند تا نامه را بدهد. وقتى که على برگشت نامه را از مخفى گاه خود بیرون آورد و به على داد. على و زبیر برگشتند و نامه را به رسول خدا صلی الله علیه و آله دادند. پیامبر دستور فرمود: که ندا کنند (الصّلوة جامعة).

مردم جمع شدند، پیامبر به منبر رفت و خطبه خواند سپس فرمود: ایها الناس از خدا خواسته بودم که اخبار ما را درباره قریش مکتوم بدارد تا این که ناگهان وارد مکه شویم ولى مردى از میان شما خبر ما را به اهل مکه نوشته بود و این نامه که در دست من است از او است سپس نامه را به مردم نشان داد و بعد فرمود: نویسنده این نامه از جا برخیزد و خود را معرفى کند.

کسى از جا برنخاست، براى بار دوم فرمود: باز کسى از جا برنخاست. براى بار سوم فرمود و اضافه نمود که اگر نویسنده نامه خود را معرفى نکند وحى خدا او را رسوا خواهد کرد. در اینجانب حاطب در حالى که مى لرزید از جا برخاست و گفت: یا رسول الله از موقعى که مسلمان شده ام، نفاق نورزیدم. پیامبر فرمود: پس چه چیز تو را به این کار وادار نمود. گفت: در مکه داراى اهل و خویشاوندان بودم. خواستم از این راه به آنان کمکى کرده باشم در این میان عمر برخاست و گفت: یا رسول الله اجازه بده گردن او را بزنم زیرا با این کار خود نفاق ورزیده است.

رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: نه، او از اهل بدر است، شاید خداوند از گناه او چشم بپوشد سپس این آیه نازل گردید و خطاب در آیه مربوط به جمیع مؤمنین مى باشد.[۱]

پانویس

  1. در تفسیر على بن ابراهیم چنین آمده که لفظ آیه عام بوده و معنى آن خاص است و نیز گوید: هنگامى که حاطب بن ابى بلتعه مسلمان شد و به مدینه مهاجرت کرد زوجه او در مکه بود و قریش ترسیدند که مبادا رسول خدا صلی الله علیه و آله با آنان به جنگ پردازد لذا نزد عیال حاطب آمدند و از او خواستند که نامه اى به شوهرش در مدینه بنویسد و اخبار مسلمین و رسول خدا صلی الله علیه و آله را جویا شود. شوهر او در جواب نامه به زوجه اش نوشت که رسول خدا صلی الله علیه و آله قصد جنگ با کفار قریش را دارد و نامه را به زنى که نام او صفیه بود، سپرد و آن زن نامه را در اسافل اعضاء خویش پنهان ساخت و به سوى مدینه رهسپار گردید. جبرئیل قضیه را به پیامبر خبر داد و رسول خدا صلی الله علیه و آله على و زبیر را مأمور دستگیرى آن زن فرمود. صاحب مجمع البیان گوید: بخارى و مسلم در صحیح خود چنین آورده اند آن هم بنا به نقل از عبدالله بن ابى رافع که گفت: از على شنیدم که مى گفت: رسول خدا صلی الله علیه و آله من و مقداد و زبیر را مأمور فرمود تا روضه خاخ برویم و فرمود در آنجا کنیزى خواهید یافت و نامه اى با اوست و ما رفتیم و نامه را از او گرفتیم، (چنانکه در آیه 28 سوره آل عمران نیز آمده است).
===


منابع

  • قرآن کریم، ترجمه عبدالمحمد آیتی.

پیوندها