ابو اسماعیل علوی
«ابواسماعیل محمد بن على» معروف به «ابواسماعیل علوى»، از شعرای عرب در قرن سوم هجری و از نوادگان حضرت عباس علیهالسلام است که دارای شرافت نسب و خاندانى بزرگوار میباشد.
معرفی اجمالی
«ابواسماعیل محمد بن على بن عبدالله بن عبّاس بن حسن بن عبیدالله بن عبّاس بن علی علیه السلام» از مفاخر عترت طاهره بود، و داراى بزرگى و سیادت و حَسَبى پاکیزه و نَسَبى نورانى و زیبا بود، کرامتش احمدى، خصلتش علوى و شهامتش عبّاسى بود.
مرزبانى در «معجم الشعراء» گوید: او شاعرى است که به پدرانش رضوان الله علیهم زیاد مى بالد؛ در ایام متوکل عباسی و مدتى پس از او میزیسته و از اشعار اوست:
و إنی کریم من أکارم سادة أکفهم تندى بجزل المواهب
هم خیر من یحفى و أفضل ناعل و ذروة هضب العرب من آل غالب
هم المن و السلوى لدان بودهم و کالسم فی حلق العدو المجانب
ترجمه: «من بزرگى از بزرگان ساداتم، آنها که دست احسانشان به عطایاى فراوان مى بارد. آنها بهترین و برترین کسى هستند که با پاى برهنه یا با کفش راه پیموده و عالیترین سخاوتمندان از اولاد غالب (غالب بن فهر، جد پیامبر اکرم) می باشند. اینان براى دوستانشان چون منّ و سَلوى و در کام دشمن بداندیش سم مهلکند».
وى از حاشیه نشینان مجلس هارون بود. در یکى از اشعارش برادرى ابوطالب با عبدالله را که با هم برادر تنى بودند، آورده گوید:
إنا و إن رسول الله یجمعنا أب و أم و جد غیر موصوم
جاءت بنا ربة من بین أسرته غراء من نسل عمران بن مخزوم
رزقا من الله أعطانا فضیلته و الناس من بین مرزوق و محروم
ترجمه: «ما و رسول خدا را یک پدر، یک مادر و یک جد بى عیب متحد می سازد. کسى که ما را بخاندان پیغمبر وارد ساخت بانوئى بود از نسل عمران بن مخزوم که در میان فامیلش می درخشید و آن رزقی است که خداوند به ما اعطا فرمود و دیگر مردمان از آن محروم بودند...».
و از اشعار غدیریه اوست:
و جدی وزیر المصطفى و ابن عمه علی شهاب الحرب فی کل ملحم
ألیس ببدر کان أول قاحم یطیر بحد السیف هام المقحم
و أول من صلى و وحّد ربه و أفضل زوار الحطیم و زمزم
و صاحب یوم الدوح إذ قام أحمد فنادى برفع الصوت لا بتهمهم
جعلتک منی یا علی بمنزل کهارون من موسى النجیب المکلم
فصلى علیه الله ما ذر شارق و أوفت حجور البیت أرکب محرم
ترجمه: «جد من على علیه السلام وزیر و پسر عم مصطفى است و هنگام درگیرى جنگ اختر درخشان است. آیا نه او در جنگ بدر اول به دشمن تاخت و با شمشیر آبدار بهر سوى اطراف میدان مى پرید. او اول نمازگزار، اول موحد و بزرگتر کسى است که به زیارت حطیم و زمزم نائل شد. او قهرمان روز سایبان است که احمد بپاخاسته با صداى بلند فریاد برداشت: من تو را اى على نسبت بخود به منزله هارون نسبت به موسى نجیب و کلیم قرار دادم. درود خدا بر او تا خورشیدى در جهان درخشد و مادام که شترسواران به زیارت کعبه حضور یابند».
کلمات حکمتآمیز
او در وزین بودن عقل، و استوارى و محکمى در رأى و سخن، مانند جدّش در جایگاه بلندى قرار داشت و سخنانش بسان حکمت ها و مَثَل ها بود؛ از جمله آنها این گفتار وى درباره مردى از اهلش است: «إنّی لأکره أن یکون لعلمه فضلٌ على عقله، کما أکره أن یکون للسانه فضلٌ على علمه»؛ (من خوش ندارم که علمش بیش از عقلش باشد، چنانکه خوش ندارم زبانش بیش از علمش باشد).
همچنین می گوید: «بدانکه چون اندیشه ات نمی تواند همه کارها را زیر نظر گیرد آن را به کارهاى مهمتر بگیر».
«و چون اموالت نمی تواند همه مردم را رفع نیاز کند آن را به حق داران اختصاص بده».
«و از آنجا که نمی توانى با همه مردم آمیزش کنى اهل فضل و دانش را برگزین».
«و چون شبانهروزت با تمام کوشش کفایت همه کارهایت را نمی دهد، کارت را تقسیم کن».
«هر چند وقتى که صرف کارهاى غیر مهم کنى به کارهاى مهم زیان زده اى».
«هرچند اموالت را که در راه باطل مصرف می کنى، از مصرف آنها در راه حق خود را محروم کرده اى».
«هر چند از مقام و شخصیت خود را با مردم کم مایه بگذرانى از فیض محضر اهل فضل و کمال محروم می گردى».
منابع
- گزیدهای جامع از الغدیر علامه امینی، ترجمه محمدحسین شفیعی شاهرودی، ص۲۴۱.