بلقیس
«بلقیس»، نام ملکه ثروتمند قوم سبأ در آثار اسلامی است که او و قومش خورشید پرست بودهاند. در قرآن کریم (سوره نمل، 20ـ44) از دیدار و گفتگوی ملکه سبا با حضرت سلیمان علیه السلام سخن رفته، اما نام او نیامده است؛ احتمالاً در فرهنگ اسلامی مفسران به دلایلی که روشن نیست نام بلقیس را به این داستان افزوده اند، سپس این نام در داستانهای گوناگون و متعدد در ادبیات رایج شده است.[۱] در نسب بلقیس گفته اند که وی دختر هَدهاد بن شَرْحَبیل (یا شراحیل) بن مالک، از بنی یَعْفر بن سَکسک و از حمیریان است.[۲]
در قرآن کریم داستان با سراغ گرفتن سلیمان از هُدهُد شروع میشود، پس از مدتی غیبت، هدهد حاضر شده و خبر از ملکه سبا و خورشیدپرستی وی میدهد: «إِنىّ وَجَدتُّ امْرَأَةً تَمْلِكُهُمْ وَ أُوتِيَتْ مِن كُلّ شَىءٍ وَ لهَ عَرْشٌ عَظِيم * وَجَدتُّهَا وَ قَوْمَهَا يَسْجُدُونَ لِلشَّمْسِ مِن دُونِ اللَّهِ وَ زَيَّن لَهُمُ الشَّيْطَانُ أَعْمَالَهُمْ فَصَدَّهُمْ عَنِ السَّبِيلِ فَهُمْ لَا يَهْتَدُون» (سوره نمل، 24)؛ من زنى را ديدم كه بر آنان حکومت مى كند، و همه چيز در اختیار دارد، و (به خصوص) تخت عظيمى دارد. او و قومش را ديدم كه براى غير خدا (خورشید) سجده میكنند و شیطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داده و آنها را از راه بازداشته و از اين رو هدايت نمىشوند.
سلیمان نامهای با سرآغاز «بسماللهالرحمنالرحیم» برای ملکه میفرستد و او را برای تسلیم شدن (ایمان آوردن) به نزد خود میخواند. ملکه پس از مشورت با بزرگانِ بارگاه خود، پیشنهاد مبارزه و رویارویی با سلیمان را نمیپذیرد و این کار را موجب نابودی سرزمینش میداند؛ در عوض هدایایی برای سلیمان میفرستد. با این حال سلیمان پیام پیشین را همراه با تهدید باز پسمیفرستد. بلقیس با هدایایی نزد سلیمان میآید اما آنها را در برابر ثروت سلیمان ناچیز مییابد.
هنگامی كه سلیمان(ع) از آمدن بُلْقَیس و همراهانش به طرف شام اطلاع یافت، به حاضران فرمود: «كدام یك از شما توانایی دارید، پیش از آن كه آنها به این جا آیند، تخت ملكه سبأ را برای من بیاورید.»
عفریتی از جنّ (یعنی یكی از گردنكشان جنیان) گفت: من آن را نزد تو میآورم، پیش از آن كه از مجلست برخیزی. اما «آصف بن برخیا» كه از علم کتاب آسمانی بهرهمند بود گفت: من آن تخت را قبل از آن كه چشم بر هم زنی، نزد تو خواهم آورد.»
لحظهای نگذشت كه سلیمان، تخت بُلْقَیس را در كنار خود دید و بیدرنگ به ستایش و شكر خدا پرداخت و گفت: «هذَا مِنْ فَضْلِ رَبِّی لِیبْلُوَنِی أَ أَشْكُرُ أَمْ أَكْفُرُ؛ این موهبت، از فضل پروردگار من است تا مرا آزمایش كند كه آیا شكر او را به جا میآورم، یا كفران میكنم.»
سپس سلیمان(ع) دستور داد تا تخت را اندكی جابجا كرده و تغییر دهند تا وقتی كه بُلْقَیس آمد، ببینند در مقابل این پرسش كه آیا این تخت تو است یا نه، چه جواب میدهد. و نیز قبل از ورود بُلْقَیس به قصر، سلیمان(ع) دستور داده بود صحن یكی از قصرها را از بلور بسازند، و از زیر بلورها آب جاری عبور دهند. (و این دستور به خاطر جذب دل بُلْقَیس، و یك نوع اعجاز بود)
طولی نكشید كه بُلْقَیس و همراهان به حضور سلیمان آمدند. شخصی به تخت او اشاره كرد و به بُلْقَیس گفت: «آیا تخت تو این گونه است؟!». بُلْقَیس دریافت كه تخت خود اوست و از طریق اعجاز، پیش از ورودش به آن جا آورده شده است. هنگامی كه ملكه سبأ با همراهان وارد قصر شد، یكی از مأموران قصر به او گفت: «داخل صحن قصر شو!»
ملكه هنگام ورود به صحن قصر گمان كرد كه سراسر صحن را نهر آب فراگرفته است، از این رو تا ساق، پاهایش را برهنه كرد تا از آن آب بگذرد، در حالی كه حیران و شگفتزده شده بود كه آب در این جا چه میكند؟ اما به زودی سلیمان(ع) او را از حیرت بیرون آورد و به او فرمود: «این حیاط قصر است كه از بلور صاف ساخته شده است، این آب نیست كه موجب برهنگی پای تو شود.»
داستان ملکه سبا در برخی تفاسیر قرآن و روایات اسلامی شرح و بسط بسیار یافته است و درباره او و وصف ثروت و عرش وی مطالب اغراق آمیزی آمده است که برخی آنها را در زمره روایت جعلی و اسرائیلیات به حساب آورده اند.[۳]
به روایت عهد عتیق، بلقیس پس از شنیدن آوازه فراست بینظیر و دانش بیمنتهای سلیمان و به قصد آزمودن وی، با همراهان و تحفههای بسیار به اورشلیم آمد تا حکمت سلیمان را از نزدیک دریابد. او پس از گفتگو با سلیمان و آگاهی از دانشِ وی به بزرگی او اقرار کرد و به سرزمین خویش بازگشت.
پیش از آمدن وی، سلیمان از راه حکمت و به یاری فردی صاحب «علم کتاب»، که او را وزیرش آصف بن برخیا دانستهاند، عرش بلقیس را به کوشک «صرح» خود میآورد. بلقیس با دیدن آن و نیز شفافیت و تابندگی آبگینه کفِ قصر که وی به خطا آب پنداشته بود، به ظلم و شرک خود اقرار کرده و ایمان میآورد.
پانویس
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، مدخل بلقیس از محمدباقر کریمیان و لیلا هوشنگی [۱]
- ↑ دانشنامه جهان اسلام، مدخل بلقیس
- ↑ ترجمه الميزان (موسوى همدانى سيد محمد باقر)، ج15، ص523.