وجوه و نظائر
منبع: علوم قرآنی
نویسنده: محمد هادی معرفت
يـكـى از مـسـايـل قرآنى، مساله ((وجوه و نظائر)) است، كه راه احتمال را در فهم معانى قرآن باز نـمـوده و گـاهى موجب اشتباه برخى و گاه موجب دست آويزى براى فتنه جويان شده است.
فهم مـعـانـى قـرآن نـيـاز به ورزيدگى و انديشه عميق دارد تاامكان سد احتمالات ميسر گردد؛ لذا شـناخت «وجوه» و احتمالات و نيز اشباه و «نظائر» يك ضرورت تفسيرى به شمار مى رود.
پیشینه بحث
در اين زمينه كتاب ها و رساله هاى فراوانى نوشته شده و نيز تاليفاتى با عنوان ((غريب القرآن )) يا ((تاويل مشكل القرآن )) ارائه شده است. پيشينيان در اين زمينه كوشش فراوانى نموده و براى حل مشكلات قرآنى آثار نفيسى از خود به يادگار گذارده اند. اولين كسى كه در اين وادى قدم نهاد، ابوالحسن مقاتل بن سليمان (متوفاى 150) اسـت وى از تابعین به نام شمرده مى شود.
به گفته جلال الدين سيوطى، ابوالفرج اصفهانی(مـتـوفاى 597) واعظ و محدث و مفسر معروف و ابـن فارس و ديگران در اين زمينه كتاب هايى نوشته اند.
عـمـده تـريـن كـتـاب در دست در اين زمينه كتاب ((وجوه و نظائر)) نوشته ابوالفضل حبيش بن ابـراهـيـم تفليسى (متوفاى حدود سال 600) است اين كتاب به فارسى نگاشته شده است.
تعريف وجوه و نظائر
«وجوه» درباره محتملات معانى به كار مى رود و «نظائر» درباره الفاظ و تعابير. اگر درلفظ يا عبارتى چند معنا احتمال رود، اين معانى را وجوه گويند؛ به اين معنا كه عبارت مذكور را بتوان بر چند وجـه تـعبير كرد و هر وجهى را تفسيرى شمرد.
نظائر درالفاظ يا تعابير مترادفه به كار مى رود و آن هـنـگـامى است كه چند لفظ (كلمه يا جمله) يك معناى تقريبى واحد را افاده كنند. اين بيش تر در الـفـاظى يـافت مى شود كه داراى معانى متقارب و مترادف باشند و جدا ساختن آن ها گاه دشوار مـى نـمـايـد.
در قـرآن ازهـر دو نـوع فـراوان يافت مى شود لذا شناخت «وجوه و نظائر» در قرآن يك ضرورت تفسيرى به شمار مى رود.
جـلال الدين سيوطى در تعريف وجوه چنين گويد: ((فالوجوه للفظ المشترك الذى يستعمل في عـدة مـعـان، كلفظ الاُمّة)) وجوه لفظ مشتركى را گويند كه در چندمعنا به كار مى رود, مانند لفظ امت كه به سه معنا آمده : ملت , طريقت و مدت)؛
امت به معناى ملت در آيه: «و كذلك جعلناكم امّةً وسطاً» سوره بقره- 143،(اين چنين است كه ما شمار را ملتى ميانه قرار داديم).
امت به معناى طـريـقت نظير آيه: «انّا وجدنا آبائنا على امّة و انّا على آثارهم مقتدون» سوره زخرف- 23،(ما پدرانمان را بر طريقتى [روشى] يافتيم و ما همان را دنبال مى كنيم).
امت به معناى مدت نظير آيه : «و قال الذي نـجـا منهما و ادّكَر بعد امّةٍ» سوره یوسف- 45،( و آن كس از آن دو [زندانى] كه نجات يافته و پس از مدتى [يوسف را] به خاطرآورده بود, گفت ...).
و در تـعـريف نظائر گويد: ((والنظائر, كالالفاظ المتواطئة, نظائر الفاظى را گويند كه با يكديگر هم آهنگ و هم تا باشند)) مانند الفاظ مترادفه كه معانى آن ها يك سان يا نزديك به هم باشند.
وجـوه مـحـتـمله در الفاظ و عبارات قرآن, به ويژه در جمله هاى تركيبى، فـراوان اسـت و تا كسى اين وجوه محتمله را نداند, درست را از نادرست تشخيص نخواهد داد و بر حـقـيقت تفسير آيه آگاه نخواهند شد؛ زیرا پى بردن به حقيقت, به ميزان تشخيص و توانايى جدايى صـحـيـح از سقيم بستگى دارد.
به هر تقدير در قرآن اين ويژگى وجود دارد كه در بسيارى از تعابير آن راه احتمالات بازاست؛ براى روشن شدن معنا بايد راه احتمالات سد شود.
مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) فرمود: ((القرآن حمّال ذو وجوه, قرآن محتملات گوناگونى را پذيرا است ))؛ هر يك از آيات كشش معانى مختلفى را دارد لذا بايد انديشيد تا راه درست را براى رسيدن به معانى صـحـيـح يـافـت.
اين سخن را على (علیه السلام) هنگامى به ابن عباس فرمود كه خواست او را به احتجاج با خوارج روانه كند آن گاه دستور فرمود:((لا تخاصمهم بالقرآن, فان القرآن حمال ذو وجوه تقول و يقولون ولكن حاججهم بالسنة, فانهم لن يجدوا عنها محيصاً)), با قرآن با آنان درگير نشو, زيـرا قـرآن مـعـانـى گـونـاگونى را پذيرا است , مى گويى و مى گويند ولى با سنت با آنان از در گـفـتـگـودرآى , زيرا راه چاره اى جز پذيرفتن و تسليم شدن نخواهند داشت )).
پس درك صحيح قرآن در آن است كه يك مفسر دانا تمامى وجوه محتمله آيات را بداند و بتواند صحيح آن را از سقيم جـدا سـازد. لـذا پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله )فرموده است: ((القرآن ذلول ذو وجوه, فاحملوه على احسن الوجوه؛ قرآن هم چون شتر رام به هر طرف مى توان او را برد, ولى آن را بر بهترين وجه راه بريد)).
نمونه های «وجوه و نظایر»
در این قسمت تنها به ذکر نمونه هایی از «وجوه» و «نظایر» موجود در قرآن کریم اشاره می شود:
مرحوم علامه معرفت برای «وجوه» این موارد را ذکر کرده اند: لفظ «امّت»، كه در قرآن به سه معنا آمده، چنان چه يادآور شديم .
همچنین لفظ «بـرهان» در آيه «و لقد همّت به و همّ بها لو لا ان رَاى برهان ربّه» ((سوره یوسف - 24)) که در معنی آن وجوهی را احتمال داده اند، از جمله:
1. حكم قطعى الهى در تحريم زنا, كه عقوبت دنيوى و اخروى دارد.
2. آن چـه را كـه خـداونـد بـه انـبيا داده از مكارم اخلاق و صفات عاليه كه از هرگونه آلودگى بپرهيزند.
3. مقام نبوت كه مانع ارتكاب فحشا و منكر است كه از مقام حكمت انبياسرچشمه گرفته.
4. زليخا در آن هنگام پارچه اى بر چهره بتى كه در كنار اتاق بود افكند تا جلوى او مرتكب فحشا نگردد و اين عمل هشدارى بود براى يوسف تا خود را از ديد خداوند دور نبيند.
5. در سـقـف خـانه نوشته اى پديدار گشت و زشتى و پليدى عمل زنا را براى يوسف روشن تر ساخت.
6. حـضرت يعقوب را در گوشه اتاق, مجسم ديد كه انگشت به دندان گرفته به يوسف يادآور مى شود تا دامن نبوت را لكه دار نكند.
7. ايمان راسخ و مقام عصمت حضرت يوسف از پيش مانع هر گونه دست يازيدن به آلودگى ها بوده است.
در ايـن وجـوه مـحتمله تنها وجه اخير با مقام شامخ عصمت سازگار است و برخى از اين وجوه با مقام منيع نبوت سازش ندارد.
ایشان همچنین برای «نظایر» این موارد را بر می شمرد:
کلماتی مانند قلب و عقل و لُبّ، که هر سه يك معنا دارند: نيروى ادراك وانديشيدن چنان چه در آيات زير است:
((ان فـي ذلـك لـذكـرى لـمـن كـان له قلب او القى السمع و هو شهيد ((سوره ق - 37))
((و قـالـوا لـو كـنـا نـسمع او نعقل ما كنا في اصحاب السعير ((سوره ملک - 10))
((ان فـي ذلـك لذكرى لاولي الالباب ((سوره زمر - 21))
همچنين کلماتی مثل « عَلِم و عقل و رأى و أبصَر و نظَر و فهِم و فقه و فكّر و أيقن و تذكّر و وَعى » تمامى اين الفاظ معناى آگاه شدن و دانستن را مى دهد، چنان كه در اين آيات آمده است.
و نیز «نظائر» در جمله هاى تركيبى مانند: «طبع اللّه على قلوبهم» , «ختم اللّه على قلوبهم» , «قلوبهم في غلف» , «صـرف اللّه قـلـوبـهم» , «اعينهم في غطا», «و على ابصارهم غشاوة» , «ازاغ اللّه قلوبهم» , «في قلوبهم مرض» و...، كـه تـمـامى اين تعابير يك معنا را مى رساند: كج انديشى و كج بينى و كج روى كه بر خلاف فطرت انجام گرفته است.