شهید فضل الله محلاتی
شهید فضل الله محلاتى (۱۳۶۴-۱۳۰۹ ش)، روحانی مبارز علیه رژیم ستمشاهى پیش از انقلاب بود. اولین مراسم حج ایران اسلامى در سال ۵۸ با مسئولیت وى برگزار شد و توفیق هدایت و نظارت مستقیم بر «سپاه پاسداران انقلاب اسلامى» نصیبش گردید.[۱] شهید محلاتى سرانجام در اول اسفند ۱۳۶۴، در فاجعه هوایى به دست مزدوران بعثى به شهادت رسید.
نام کامل | فضل الله مهدى زاده محلاتى |
زادروز | ۱۳۰۹ شمسی |
زادگاه | محلات |
وفات | ۱۳۶۴ شمسی |
مدفن | قم |
اساتید |
آیت الله بروجردی، امام خمینى، علامه طباطبایى، شهید مطهرى،... |
| |
| |
تحصیلات و اساتید
فضل الله مهدى زاده محلاتى فرزند حاج غلامحسین متولد سال ۱۳۰۹ ه.ش در محلات بود.[۲] فضل الله را در شش سالگى به مدرسه اى به نام «مدرسه میرزا» که از نوع مکتبخانه هاى قدیم بود، سپردند. مدیر مدرسه، مردى باسواد و متدین بود که در تربیت صحیح بچه ها مى کوشید و آن ها را به شیوه اى اسلامى پرورش مى داد. وى تا کلاس ششم در همین مدرسه درس خواند، اما با همه عشق و علاقه اى که براى تحصیل در وجودش حس مى کرد، اجازه نداشت براى ادامه تحصیل به مدارس دولتى برود. پدرش مایل بود که پیشه او را دنبال کند و در کارها مددکارش باشد.
شهید محلاتى، خود در این رابطه چنین مى گوید: «در محلات که شهرى مذهبى بود، تابستان ها عده اى از مراجع تقلید مى آمدند. مرحوم آیت الله سید محمدتقى خوانسارى (متوفاى ۱۳۷۱ ه.ق) سال هاى بسیار؛ تابستان ها تشریف مى آوردند. مرحوم آیت الله صدر و حضرت امام چند سال تابستان تشریف مى آوردند. طلبه هاى زیادى هر تابستان به محلات مى آمدند. در این شرایط، ناگهان عشق و علاقه اى بر من مستولى شد که بروم طلبه شوم. پدرم مخالف بود و من در کتاب هاى دعا جستجو مى کردم که ببینم چه دعایى موجب مى شود که انسان حاجتش برآورده شود. یادم هست که در همان سال عمل ام داود را به جا آوردم. سه روز روزه ماه رجب با همان اعمال خاص را انجام دادم و حاجتم این بود که پدرم راضى شود تا من طلبه شوم. بالاخره روى همین عشق به طلبگى یکى دو سال در همان جا پیش اهل علم درس خواندم و در ضمن به پدر و مادرم کمک مى کردم».[۳]
در یکى از تابستانها که بر حسب معمول آیت الله سید محمدتقى خوانسارى به محلات آمده بودند نزد ایشان رفتم و با گریه و زارى گفتم: مى خواهم طلبه شوم، پدرم راضى نمى شود. آیت الله خوانسارى، حاج محمدحسن عموى فضل الله را خواست و به وى گفت: شما، پدر ایشان را راضى کنید من نیز در قم سرپرستى او را به عهده مى گیرم. با اصرار عمویش، پدر راضى مى شود و او با دلى پرشور و علاقه اى سرشار در سال ۱۳۲۴ ه.ش در سن ۱۵ سالگى در حالى به شهر مقدس قم رهسپار مى گردد که هنوز چند ماهى از ورود آیت الله بروجردى به قم نگذشته است.
وى در یکى از حجره هاى مدرسه فیضیه سکونت مى گزیند و با جدیت کامل به ادامه تحصیل مشغول مى شود و از محضر اساتید و علماى بزرگوار کسب فیض مى نماید.
کتاب مغنى را از آیت الله شیخ على پناه اشتهاردى، مطول و لمعه را از آیت الله شهید حاج شیخ محمد صدوقى یزدى، اقتصاد اسلامى و منظومه را از آیت الله مرتضى مطهرى، مکاسب را از حاج شیخ مرتضى حائرى یزدى، تفسیر و فلسفه را از آیت الله علامه سید محمدحسین طباطبایى، دروس خارج فقه و اصول را از آیت الله حسین طباطبایى بروجردى و بیشتر از محضر آیت الله امام خمینى استفاده نمود.[۴]
فعالیتهای سیاسی
شهید محلاتى در طول ایام تحصیل و تهذیب نفس به مسائل اجتماعى و سیاسى اسلام نیز سخت علاقه داشت و خود را در قبال آن مسئول مى دید. مبارزه با مفاسد اجتماعى و طاغوت زمان را از وظایف خود شمرده، در راه احیاى این فکر در میان علماى اسلام و همگام سازى آن ها تلاشى طاقت فرسا و قابل تحسین داشت. بزرگترین ویژگى این شهید بزرگوار، روحیه مبارزاتى وى مى باشد. سراسر زندگیش پرجوش و خروش است و این درسى است که از اساتید حوزه هاى علمیه شیعه آموخته است، چه این که حوزه هاى علمى شیعى با سابقه درخشانِ تاریخى اش، پایگاه پیوند سه عنصر، علم، تقوى، جهاد و مبارزه است.
او از آغاز ورود به حوزه علمیه قم، یکى از شیفتگان مرحوم آیت الله سید محمدتقى خوانسارى بود. مردى که آوازه مبارزه اش در جنگ عراق و انگلستان در منطقه خاورمیانه پیچیده، مقام معنوى او در نماز باران تجلى یافته بود. در نتیجه روح تقوى و مبارزه را در درجه اول از این اسوه تقوى و مبارزه فراگرفته، سپس، با رفت و آمد به خانه اش با حجت الاسلام شهید نواب صفوى رهبر فدائیان اسلام آشنا گردید و این روحیه در او تقویت شد. حجت الاسلام عبدخدائى مى گوید: «وقتى به تهران آمدم، از شهید نواب صفوى پرسیدم که شیخ فضل الله محلاتى از کى با شما آشناست؟ ایشان فرمود: در جریان جنازه پهلوى ایشان جزو چهل نفر روحانى بودند که همراه ما علیه آوردن جنازه رضاخان به قم (۱۷ اردیبهشت ۱۳۹۲) در تظاهرات شرکت کردند».[۵] مبارزات سیاسى اسلامى شهید محلاتى با این راهپیمائى شروع شد، و از این پس در بیشتر صحنه هاى مبارزه حضور فعال داشت که بعضى از آن ها را با نگاهى گذرا مرور مى کنیم.
همگام با آیت الله کاشانى:
شیخ فضل الله پس از بازگشت سید ابوالقاسم کاشانى از تبعیدگاه لبنان به تهران، هر هفته پنج شنبه و جمعه به تهران مى رفت و در خانه هاى مخفى با مرحوم نواب یا در منزل مرحوم آیت الله کاشانى بود. در این ایام بارها از طرف آیت الله کاشانى براى تبلیغ به شهرستان ها اعزام گردید. در جریان ۳۰ تیر در سبزوار مورد سوء قصد قرار گرفت که جان سالم به در برد و مخفیانه به مشهد رفت و مدتى در آن جا ماند.
در دوره هفتم انتخابات مجلس شوراى ملى که روابط آیت الله کاشانى با مصدق هنوز خوب بود، به عنوان نماینده آیت الله کاشانى چهار ماه در آذربایجان به تبلیغ و ارشاد مردم پرداخته، خود نیز در انتخابات شرکت کرد.[۶]
مبارزات علیه رژیم ستمشاهی:
مجاهد نستوه، شهید محلاتى از ابتداى نهضت اسلامى ایران، همگام با امام خمینى در مبارزات علیه رژیم ستمشاهى شرکت داشت و در گسترش اهداف رهبر انقلاب و پخش سخنان و اعلامیه هاى آن مرجع عالیقدر، سر از پا نمى شناخت. بعد از حادثه دلخراش حمله مزدوران رژیم به مدرسه فیضیه، در سالروز شهادت امام صادق علیه السلام و ضرب و شتم طلاب و رحانیون و مجروح و شهید کردن عده اى از آن ها، امام اعلامیه معروف و پر حرارتشان را در جواب به تلگراف تسلیت علماى تهران خطاب به آقاى حاج سید علىاصغر خویى صادر نمودند (۱۳۴۲/۱/۱۳) و شخص شاه را با جمله هایى از قبیل: «شاه دوستى یعنى غارتگرى و... شاهدوستى یعنى تجاوز به احکام اسلام...» مورد حمله قرار مى دادند.
شهید محلاتى مى گوید: «محرم در پیش بود، امام مرا خواستند و فرمودند: بروید وعاظ تهران و سران هیئت ها را جمع کنید تا در محرم امسال بتوانیم حداکثر بهره بردارى را بکنیم، دستورالعملى هم در این زمینه به من دادند؛ اعلامیه اى هم دادند که در ماه محرم در دستجات و سینه زنی ها جنایات شاه و جریان فیضیه تشریح شود. ما آمدیم و چند جلسهاى با وعاظ گرفتیم و خدا مى داند که در تهران از دست روحانیون مخالف با امام چه کشیدم! و چه درگیری هایى با بعضى از این علما داشتم، همان وقت براى اعلامیه انجمن هاى ایالتى و ولایتى از صبح تا شب در خانه علما تک تک امضا گرفتم. صد و بیست امضا جمع شد و چاپ کردم، در آن موقع عجیب بود که کسى بتواند این همه امضا را جمع کند. من توى خانه تمام این ها رفتم با التماس و با هر وضعى که بود امضا را از این ها گرفتم. صبح روز هشتم محرم بود که به قم رفتم. امام به من فرمود: روز هشتم روضه است. منبری ها آمدند این جا و منبر رفتند ولى چیزى نگفتند. بعد فرمودند: شما امروز برو منبر و شروع کن من هم مى آیم. من منبر را به حول و قوه الهى آن جا شروع کردم و خیلى شدید، حملات رژیم به مدرسه فیضیه و تجاوزاتشان را برشمردم».[۷]
شهید محلاتى از آن روز تا پیروزى انقلاب اسلامى لحظه اى از پا ننشست و در این راه، بارها به زندان افتاد، شکنجه ها دید، تبعیدها کشید، بارها به خانه شان ریختند. تفتیش کردند و اذیت نمودند. همسر گرامى ایشان در این باره مى گوید: «از اول زندگیمان که من یاد دارم، حدود پانزده، شانزده بار ایشان زندان رفتند، از پنج روز شروع شده تا پانزده روز، بست روز، دو ماه، چهار ماه... خاطرم هست ساواکی ها معمولاً شب ها مى ریختند توى خانه ما، کم مى شد روز بیایند، ساعت ده یا ده و نیم مى آمدند. موقعى که مى آمدند، مدام دست مى گذاشتند روى زنگ تا در باز شود همین که زنگ پشت هم مى زدند، من مى فهمیدم ساواک است. چند تا عکس خصوصى حاج آقا با امام داشتند که قایم مى کردم. یا اگر یک وقت اعلامیه اى در خانه داشتم، فورى این ها را در لباسم مى گذاشتم، مرا که نمى گشتند».[۸]
صداى انقلاب:
در آبان ماه ۱۳۵۶ سید مصطفى خمینى، فرزند برومند امام به نحو مشکوکى درگذشت. مردم مسلمان ایران چون دست پرخون رژیم پهلوى را در پس این حادثه دلخراش مى دیدند، با برگزارى مجالس متوالى در تهران و قم و شهرستان ها انزجار خود از رژیم و حمایت از مرجع عالیقدر شیعه، امام خمینى را که در حال تبعید در عراق بسر مى برد، ابراز داشتند.
روز ۱۷ دى ماه ۱۳۵۶ در سالروز کشف حجاب اجبارى، مقاله اى تحت عنوان «ایران و استعمار سرخ و سیاه» به نام مستعار «احمد رشیدى مطلق» در روزنامه اطلاعات آن روز منتشر گردید که در آن مقاله به مرجع بزرگوار امت و روحانیت اسلام به طور وقیحانه اى توهین شده بود. دیگر براى مردم ستمدیده ایران قابل تحمل نبود، حوزه علمیه قم و مردم مؤمن و متعهد این شهر اولین فریاد اعتراض را برآوردند. روز ۱۹ دى ماه ۱۳۵۶ دژخیمان رژیم، مردم بى گناه و بى دفاع را به گلوله بستند و در همین رابطه جمعى از فضلاى حوزه را دستگیر و تبعید نمودند. عده اى مجروح و شهید گردیدند. ۲۹ بهمن ۵۶ اربعین شهداى قم شهر قهرمان پرور تبریز یکپارچه دود و آتش و خون شد. در اربعین شهداى تبریز، قیام مردم یزد و جهرم و همین طور بسیارى از شهرهاى دیگر پدید آمد.
این اربعین ها و هفته ها، همراه با اعتصاب و کم کارى در مراکز اقتصادى و ادارى، کمر رژیم را شکست و مردم هر چه بیشتر با جنایات آنان آشنا شدند و هر روز بیشتر و آگاهانه تر در صحنه هاى انقلاب حضور پیدا کردند. در همین سال (۱۳۵۶) بود که روحانیت مبارز تهران شکل نوینى پیدا کرد. روحانیون مبارز که در آغاز بدون نام و عنوان صرفا جلسات مخفیانه اى داشتند و با حضور آیات عظام، آقایان مهدوى کنى، هاشمى رفسنجانى، امامى کاشانى، مروارید، شکرى، غیورى و استاد شهید مطهرى تشکیل مى شد، در این سال با تلاش «شهید محلاتى» و یاران دیگر، تشکیلاتِ گسترده و معظم ترى پیدا کرد. جریان ها یکى پس از دیگرى با هدایت هاى پیامبرگونه رهبر عظیم الشأن انقلاب، امام خمینى به وقوع مى پیوست و انقلاب اسلامى به پیروزیش نزدیکتر مى شد.
وقایع سرنوشت ساز و خونبار ۱۷ شهریور بعد از راهپیمایى عید فطر ۵۷ حوادث ۱۳ آبان و حمله وحشیانه نیروهاى امنیتى و انتظامى به دانشگاهیان و مردم، راهپیمائی هاى روزانه در تمام شهرها و تکبیرهاى شبانه در پشت بام ها، گسترش انقلاب اسلامى در اقصى نقاط ایران حتى در روستاهاى دوردست، اعلام انزجار و فاصله گرفتن همه مردم از رژیم و بالاخره فرار شاه در ۲۶ دى ماه ۵۷ و اعلام بازگشت امام به وطن و تحصن روحانیون در دانشگاه و بازشدن فرودگاه، تشکیل ستاد استقبال از امام و فعالیت هاى بى وقفه شهید محلاتى در اکثر این جریان ها، گوشه اى از تلاش هاى خالصانه این مرد بزرگ مى باشد.[۹]
دوازدهم بهمن ۵۷ امام وارد ایران شد، تا ۲۲ بهمن که انقلاب اسلامى به پیروزى رسید، باز هم شهید محلاتى در تمام مشکلات و سختى ها چون بازویى توانا براى امام، در خدمت انقلاب و اسلام و مردم بود. لحظه اى که شاید براى اکثر مردم ایران فراموش نشدنى است و شیرینى آن همه تلخى ها و مصیبت ها را به فراموشى سپرد، زمانى است که ایستگاه رادیو، توسط مردم بزرگ به تصرف درآمد و صداى انقلاب از این رسانه جمعى به گوش ملت رسید. روزنامه اطلاعات در روز دوشنبه ۲۳ بهمن این گونه نوشت: «با آغاز پخش صداى واقعى ملت ایران از رادیو و در پى پخش سرود اى ایران اى مرز پر گهر صداى گوینده رادیو در فضاى انقلابى ایران چنین طنین انداز شد؛ این جا تهران است، صداى راستین ملت ایران، صداى انقلاب».[۱۰]
شهید محلاتى که گوینده این جملات بود مى گوید: «بعدازظهر ۲۱ بهمن، تقریباً مراکز نظامى سقوط کرده بود ولى در بالاى شهر هنوز تیراندازى بود. تصمیم گرفتیم برویم رادیو را تصرف کنیم چند نفر مسلح با خود برداشتم و در میان رگبار گلوله رفتیم و ایستگاه رادیو را به تصرف درآوردیم. و من اعلام کردم: این صداى انقلاب اسلامى ایران است، و ساعتى را با پیام امام و صحبت هاى خود اداره کردم. تا جام جم به دست نیروهاى انقلابى افتاد. بدین ترتیب این انقلاب پیروز شد».[۱۱]
پس از پیروزى انقلاب:
شهید محلاتى پس از پیروزى انقلاب نیز على رغم سن بالا، همچون سرباز پرتلاش در خدمت امام و امت بود و مسئولیت هاى خطیرى را عهده دار شد او مى گوید: «بعد از پیروزى انقلاب به عنوان اولین دبیر جامعه روحانیت مبارز انتخاب شده و مسئولیت تشکیل دبیرخانه به بنده واگذار گردید. از طرف حضرت امام در صندوق تعاون صنفى نیز مشغول به کار شدم. در سال ۱۳۵۸ ه.ش از طرف امام مسئول برگزارى مراسم حج گردیدم. با پیش آمدن انتخابات دوره اول مجلس شوراى اسلامى از سوى مردم محلات کاندید شدم و به مجلس راه یافتم و ناچار از امور دبیرخانه استعفا نمودم. در اوائل مجلس حسب الامر حضرت امام به نمایندگى ایشان به سپاه پاسداران انقلاب اسلامى آمدم. چون به کارهاى دیگر نمى رسیدم، از همگى به جز نمایندگى در سپاه و نمایندگى مردم محلات در مجلس شوراى اسلامى استعفا دادم.»[۱۲]
ویژگیهاى اخلاقى
همان گونه که در شرح حال مبارزاتى وى گذشت، او تنها اهل سخن و سخنورى نبود، بلکه اهل عمل بود. گویا این کلام خداوند متعال را همیشه در خاطر داشت که: «یا ایها الّذین آمنوا لم تقولون ما لاتفعلون کبر مقتا عندالله ان تقولوا ما لاتفعلون»[۱۳]؛
بدین سبب او سعى مى کرد اول عمل کند بعد سخن بگوید و با این باور بود که در همه صحنه هاى سخت مبارزات در زمان طاغوت و هنگام پیروزى و بعد از آن حاضر بود. با این حال، آن گونه نبود که زندگى مبارزاتیش او را از عبادات و شب زندهدارى و ارتباط با معبود و راز و نیاز با او بازدارد، بلکه مى توان گفت، استقامت و پایداریش در راه انقلاب و تحمل سختى ها و مشکلات نیز در سایه همان راز و نیازها و شب زنده داریها بود.
حجت الاسلام رسولى محلاتى مى گوید: «در سفرهایى که با هم مى رفتیم، حالات عجیبى در ایشان دیده بودم، گاهى در نماز شب چنان گریه مى کرد که نمى شد جلویش را بگیرى، وقتى در قم بودیم، از برنامه هاى طلبه ها یکى حضور در نماز جماعت بود، شهید محلاتى از طلبه هایى بود که نماز جماعتش ترک نمى شد».[۱۴]
خوشرفتارى:
همسر شهید مى گوید: «متواضع بود و خوش برخورد، گاهى اوقات مى گفتم فلان شخص مجاهد است؛ یا منافق است، مى گفت: پس من باید احترام بیشترى به او بگذارم تا جذب اسلام شود».
حاج احمد فرزند شهید مى گوید: «با اتوبوس مى رفتیم مشهد، راننده نوار موسیقى گذاشته بود. پدرم از جایش بلند شد، رفت پیش راننده، خیلى آرام و محترمانه خواست که خاموش کند، راننده توجهى نکرد، بى ادبى هم کرد. هنگام ظهر، اتوبوس براى ناهار در جایى نگه داشت، همراهمان ناهار داشتیم پدرم رفت و با اصرار راننده را آورد و با هم غذا خوردیم، ادب و متانت پدرم، احترامى که به راننده گذاشته بود، چنان او را تحت تأثیر قرار داد که از بابت کارش پشت سر هم عذرخواهى مى کرد. بعدها هم ارتباطش با پدرم برقرار ماند، و پدر کمک هاى زیادى به او کرد».[۱۵]
آیت الله مهدوى کنى مى گوید: «شهید محلاتى هیچ وقت قهر نمى کرد، چون احساس وظیفه مى کرد و مى دانست که باید کار کند، بعد از انقلاب حوادث زیادى اتفاق افتاد و در این حوادث، به شهید محلاتى هم بى مهرى زیادى شد. اگر او آدمى معمولى بود، خیلى زود کنار مى نشست و به اصطلاح قهر مى کرد».[۱۶]
ساده زیستى:
حجت الاسلام رازینى مى گوید: «ساده زندگى مى کرد، در وضع زندگى اش تغییرى ندیدیم، از انقلاب یک خانه از خودش داشت که این اواخر بعد از شهادتش، تعمیر شد، منزلشان تا آخر همان بود. وسیله نقلیه شان همان بود که از طرف سپاه یا نهادهاى دیگر در اختیارشان مى گذاشتند. سرمایه اى یا اندوخته شخصى در جایى نداشت».[۱۷]
شیداى شهادت:
شهید محلاتى عاشق شهادت بود، او بارها مى گفت: «کمیته استقبال امام را من و آقاى دکتر مفتح و آقاى مطهرى تشکیل دادیم، آن دو شهید شدند من لیاقت شهادت نداشتم».[۱۸]
همسرش مى گوید: «بعد از شهادت دکتر بهشتى و باهنر، نیز زیاد مى گفت: من سعادت شهادت ندارم، در مواقعى که خانه بود، همیشه راه مى رفت و مى گفت: خانم شما مرا حلال کنید از سر تقصیرات من بگذرید و دعا کنید من به شهادت برسم».[۱۹]
آشنایى شهید محلاتى با رزمندگان و جانبازان و شهیدان، این شعله را هر روز در نهاد او افروخته تر مى ساخت. او گاهى پیکرهاى پاک و در خون تپیده رزمندگان اسلام را مشاهده مى کرد که این چنین براى دفاع از دین و مبارزه با استکبار، از زندان تن رها شده، به سوى حضرت حق مى شتابند، در حالى که او راهنماى بعضى از آن ها بوده، چگونه در شهادت نیز الگوى آنها نباشد.
عصر روز سه شنبه یک هفته قبل از شهادت در مراسم تشییع جنازه پاک گروهى از شهیدان شهر «قم» در صحن مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها با شور و التهاب چنین گفت: «من رشک مى برم به این شهدا که چه آرام و پرطمطراق بسان مرغان بهشتى بال و پر گشوده اند و به سوى معبود محبوب در پروازند».[۲۰]
عشق به امام خمینى:
از ویژگى هاى این شهید بزرگوار، عشق و علاقه و اطاعت از مقام ولایت و امامت بود. مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى مدظلّه در این رابطه مى فرماید: «به قدرى ایشان به امام علاقه داشت و اعتقاد به نظرات امام داشت که هر موقع امام یک چیزى را بیان مى کرد، مثل یک امر تعبدى برایش لازم الاجراء بود... و اعتقاد و ارادت ایشان به امام به نظر من، یکى از عوامل تحرک مستمر و خستگى ناپذیر ایشان بود... متقابلاً امام هم به ایشان علاقه داشتند».[۲۱]
همسر شهید محلاتى مى گوید: «دو سه روز بعد از شهادت حاج آقا، خانم امام تشریف آوردند منزل ما، و تا مرا دیدند، بوسیدند و گریه کردند و گفتند که امام در دو شهادت خیلى گریستند، و بلند بلند گریه کردند. یکى در شهادت شهید مطهرى بود، یکى هم شهادت شهید محلاتى. دوازده روز بعد از شهادت که ما را بردند خدمت امام، ایشان فرمودند: ... مثل این که من بازویم را از دست داده ام و اشک هایشان سرازیر شد. و همه ما با گریه امام گریه کردیم».[۲۲]
شهادت
شهید فضل الله محلاتى روز پنج شنبه ۱۳۶۴/۱۲/۱ قبل از حرکت توسط آقاى اکرمى به فرودگاه تلفن کردند، هواپیما را نگهدارید، من حتما مى آیم حتى به ایشان مى گویند ظاهراً یک هواپیماى دیگر یک ساعت بعد پرواز مى کند، شما با آن بروید، ایشان مى گوید؛ من با همین هواپیما مى آیم. آرى شهید محلاتى با این هواپیما پرواز کرد، به سوى کوى دوست و ملکوت اعلى و پرواز به سوى آسمان قدس:
نگینى پر بها از خاتم افتاد * به ابروى فضیلت ها خم افتاد
«محلاتى» به دیدار خدا رفت * ز فقدانش به دل، کوه غم افتاد
شهادت مزد خدمت هاى او بود * به سان قطره در کام یم افتاد
خریدار دل و جانش خدا شد * نگاه گرم حق بر شبنم افتاد
محلاتى به حق «فضل خدا» بود * سپاه از سوگ او در ماتم افتاد[۲۳]
در میان این یاران انقلاب هشت تن از نمایندگان مجلس شوراى اسلامى به نام هاى شهید ابوالقاسم رزاقى، شهید مهدى یعقوبى، شهید سید ابوالقاسم موسوى دامغانى، شهید غلامرضا سلطانى، شهید سید نورالدین رحیمى، شهید سید حسن شاهچراغى، شهید على معرفى زاده، شهید محمد کلانه اى و چند تن از قضات دادگسترى وجود داشتند. در حالى که با هواپیماى مسافربرى متعلق به شرکت هوایى آسمان عازم اهواز بودند در نزدیکى شهر اهواز از سوى دو فروند از جنگنده هاى متجاوز عراقى هدف حمله قرار گرفتند و در منطقه ویسى در ۲۵ کیلومترى شمال اهواز با سقوط هواپیمایشان به شهادت رسیدند.
از آن جا که این گروه عازم جبهه هاى نبرد حق علیه باطل بودند و در جمع آنان تعداد زیادى از علما و روحانیون مبارز به درجه رفیع شهادت نایل آمدند، این روز به «روز روحانیت و دفاع مقدس» نامگذارى گردید. تا بدین وسیله همه ساله از مجاهدات خستگى ناپذیر این پاسداران راستین اسلام و انقلاب قدردانى گردد.[۲۴]
شهید محلاتى، مرگ و جهان دیگر را همیشه در نظر داشت. چندین وصیتنامه نوشت، آخرین وصیت نامه اش را در مرداد ماه ۶۴ شش ماه قبل از شهادتش به رشته تحریر درآورده است و در آن خطاب به فرزندانش نوشته است: «سه چیز را اگر نداشته باشید، من از شما نمى گذرم و از شما راضى نخواهم بود: اللّه، قرآن و امام».[۲۵]
او آرزو داشت با لباس روحانى شهید و با همان لباس هم به خاک سپرده شود. بدین جهت در لحظات بحرانى و شرایط سخت هم لباس روحانى اش را به تن داشت و در آخر با همان لباس و قبایى نویى که پوشیده بود، شهید گردید پیکرش طورى بود که نمى شد غسلش داد و با همان لباس دفن شد و به آرزویش رسید.[۲۶]
قبر مطهرش در ایوان شرقى مسجد طباطبایى ورودى مسجد بالا سر حضرت معصومه سلام الله علیها در قم قرار دارد.
پانویس
- ↑ معراج شهادت، دفتر نمایندگى سپاه، ص ۲۷ و ۲۶ و ۸۳ و خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، ص ۲۱.
- ↑ پرواز در پرواز، خاطراتى از شهید حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ فضل الله محلاتى بازنویس: مسعود انصارى راد ص ۱۹ و آشنایى با مجلس شوراى اسلامى، به ضمیمه کارنامه سال اول مجلس، روابط عمومى مجلس شوراى اسلامى، ص ۱۸۱. محلات با جمعیتى در حدود پنجاه هزار نفر که بیشتر اهالى آن از راه کشاورزى و باغ هاى سرسبز و پرمیوه تأمین معاش مى کنند، از شهرستانهاى استان مرکزى است.
- ↑ خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، مرکز اسناد انقلاب اسلامى ص ۲۱-۲۲.
- ↑ همان، ص ۳۲۳ و ۶۱ و معراج شهادت، ص ۲۸-۲۹.
- ↑ خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، ص ۲۳ و معراج شهادت ص ۳۸ و ۳۷ پرواز در پرواز، ص ۵۲ در معراج شهادت چنین آمده «فدائیان اسلام در سال ۱۳۲۷ ه.ش به رهبرى روحانى بزرگوار سید مجتبى نواب صفوى و با معاونت و یارى صادقانه سید عبدالحسین واحدى تأسیس شد. مرحوم علامه عبدالحسین امینى و آیت الله سید عبدالله شیرازى بر شکل گیرى و اقدامات این گروه نظارت داشتند».
- ↑ خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، ص ۲۶.
- ↑ خاطرات و مبارزات شهید محلاتى، ص ۴۸ و ۴۹.
- ↑ ماهنامه پیام زن، صاحب امتیاز دفتر تبلیغات اسلامى حوزه علمیه قم، شماره پیاپى ۷۲، ص ۱۸.
- ↑ معراج شهادت، ص ۶۸-۷۸.
- ↑ روزنامه اطلاعات، دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۳۵۷، ش ۱۵۷۸۳، ص ۲.
- ↑ معراج شهادت، ص ۸۱.
- ↑ معراج شهادت، ص ۸۵ و ۸۴ و گزارش زمستان ۵۷ سازمان عقیدتى سیاسى ارتش جمهورى اسلامى ایران، ص ۲۲۹.
- ↑ سوره صف، آیات ۳ و ۲.
- ↑ پرواز در پرواز، ص ۸۰ و ۷۹ و ۷۴ و ۷۱ و ۷۰.
- ↑ پرواز در پرواز، ص ۸۰ و ۷۹ و ۷۴ و ۷۱ و ۷۰.
- ↑ پرواز در پرواز، ص ۸۰ و ۷۹ و ۷۴ و ۷۱ و ۷۰.
- ↑ پرواز در پرواز، ص ۸۰ و ۷۹ و ۷۴ و ۷۱ و ۷۰.
- ↑ معراج شهادت، ص ۱۱۷.
- ↑ ماهنامه پیام زن، شماره پیاپی ۷۲، ص ۲۰.
- ↑ معراج شهادت، ص ۱۱۸-۱۱۷.
- ↑ همان، ص ۱۸.
- ↑ ماهنامه پیام زن، ش پیاپى/۷۲، ص ۲۰.
- ↑ همان، ص ۲۶.
- ↑ روزنامه جمهورى اسلامى، پنج شنبه ۱۳۷۶/۱۱/۳۰، ش ۵۴۲۴۰، ص ۱۲.
- ↑ معراج شهادت، ص ۲۳.
- ↑ پرواز در پرواز، ص ۲۰۳ از خاطرات رفیق دوست.
منبع
ستارگان حرم، جلد ۳، نویسنده: احمد محیطى اردکانى.