سعد بن عبدالله اشعری قمی

از دانشنامه‌ی اسلامی
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: ستارگان حرم، جلد 4

نویسنده: على‌اكبر رضايى

سعد بن عبدالله اشعرى

استاد محدثان

مقدمه

در طول تاريخ حيات بشر، ستارگان علم و معرفت از افق هستى طلوع كرده اند و با نور خود انسان‌ها را به طريق هدايت رهنمون شده اند. ستارگانى كه دانش را از منبع الهى فراگرفتند و براى حفظ و بشر آن تلاش فراوان از خود نشان دادند. پاداش اين تلاش و جهاد جاودانگى دين و ماندگارى ياد و اثر آن‌هاست. دانشمندان قم بيشترين نقش را در ميان اين گروه بزرگ ايفا كرده اند، زيرا قم به عنوان محل پرورش استعدادها و مهد انتشار حديث بارها مورد ستايش ائمه عليهم‌السلام قرار گرفته است(1) و بين آنان اشعريان نمونه راويان نور بوده اند.

اشعريان كه پس از سركوبى قيام ابن اشعث و سخت گيرى حجاج بر عليه شيعيان كوفه به قم كوچيدند، در ترويج مذهب تشيع كوشش فراوان كردند به طورى كه شمار محدثان اشعرى كه با امامان معصوم عليهم‌السلام ديدار كرده، از آن بزرگواران حديث شنيده اند، به بيش از يكصد تن مى رسد.(2)

سعد بن عبدالله اشعرى كيست؟

ابوالقاسم سعد بن عبدالله اشعرى قمى، ملقب به شيخ الطائفه از محدثان بزرگ شيعه(3) در قرن سوم هجرى بود.(4) وى مدتى در بغداد سكونت داشت(5) اما احتمالا اقامت دائمى‌اش در قم بود.(6)

سعد اشعرى دوران امامت امام حسن عسكرى عليه‌السلام و دوران غيبت صغرى و حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه شریف را درك كرد. پدرش نيز از راويان و محدثان شيعه بود، اما رجال شناسان از او با عنوان «محدث قليل الحديث» ياد كرده اند.(7)

فعاليت‌هاى علمى

اشعرى به تحصيل دانش و جمع‌آورى حديث اشتياق زيادى داشته و همت بلندش براى كسب معارف او را بر آن داشت تا ضمن سفر به شهرهاى مختلف از علوم دانشمندان بهره گيرد.

اساتيد

سعد از محضر بزرگان حديث بهره مند گشته. او استادان متعدد داشته است كه عبارتند از:

  1. ابوعلى حسن بن عرفه عبدى بغدادى (متوفى 257 هـ.ق‌‌) اديب و محدث و صاحب آثارى در حديث و... از جمله كتاب الجزء است وى در سال 257 در سامرا درگذشت.(8)
  2. ابوجعفر محمد بن عبدالملك دقيقى واسطى (متوفى 266 هـ.ق‌‌) او ساكن بغداد بود و تا زمان مرگش به كسب حديث پرداخت.(9)
  3. ابوحاتم محمد بن ادريس رازى (متوفى 277).

محمد در شهر رى به دنيا آمد. او به عراق و شام و مصر و شهرهاى روم سفر كرد و در فهم حديث و شناخت سند تبحر يافت. آنگاه به جمع‌آورى روايات و بررسى رجال آن پرداخت. آثارى نيز از وى در زمينه هاى تفسير و فقه بر جاى مانده است.(10)

استادان شيعى اشعرى

  1. ابومقاتل سيل ديلمى (نقيب رى)؛ او راوى از امام هادى علیه‌السلام و مؤلف كتاب «الاحتجاج فى الامامة» مشتمل بر حديث و بحث‌هاى كلامى است.(11)
  2. ابومقاتل ضرير؛ از شاعران بزرگ عصر خود بود، او قصيده مشهور رى درباره حسن بن زيد كه در طبرستان قيام كرد (250-270) و به حكومت رسيد، سرود.(12)
  3. احمد بن محمد بن خالد برقى (متوفى 274 يا 280 هـ.ق‌‌)؛ راوى بزرگ و معروف شيعى و از اصحاب امام جواد و امام هادى علیهم‌السلام بود و در قم سكونت داشت. احمد نزديك به يكصد كتاب قهى، تاريخى، انساب و رجال و غيره تأليف كرد.(13)
  4. على بن مهزيار؛
  5. ابراهيم بن مهزيار؛
  6. ابوايوب مكى.

شمار محدثانى كه سعد اشعرى از آن‌ها روايت نقل كرده، به بيش از 34 نفر مى رسد.(14)

شاگردان

تربيت شاگردان بزرگ از فعاليت‌هاى ديگر سعد بود. او عمر خود را در راه بدست آوردن حديث و سخنان و علوم امامان معصوم علیهم‌السلام سپرى كرد و براى حفظ و نشر آن به تشكيل محافل علمى و حوزه هاى فرهنگى روى آورد. در اين مجامع علمى به گفت و شنود حديث و تبادل انديشه ها پرداخت، عاشقان فقه جعفرى و علوم علوى را تربيت كرد، كثرت شاگردان و تأليفات فراوان او از وجود چنين حوزهايى خبر مى دهد. از ميان شاگردان اشعرى مى توان به اين افراد اشاره كرد:

1- ابوالحسن على بن حسين بن بابويه قمى (متوفى 329 هـ.ق‌‌):

پدر شيخ صدوق بود. فرزنداش، جعفر بن محمد بن قولويه و احمد بن داوود قمى از جمله شاگردان او بودند و از وى حديث نقل كرده اند. ابوالحسن نزديك به صد كتاب تأليف كرد.(15)

2- محمد بن يعقوب كلينى (متوفى، شعبان 329 هـ.ق‌‌):

اهل رى و از بزرگان فقهاى شيعه بود و كتاب‌هاى «كافى» (9 جلد) «تعبيرالرؤيا والرجال» از آثار اوست. كلينى بعد از وفات در «باب الكوفه» به خاك سپرده شد. قبر او در بغداد زيارتگاه شيعيان است.(16)

3- جعفر بن محمد بن قولويه قمى :

استاد شيخ مفيد و راوى موثق و در فقه حديث از بزرگان شيعه بود. درباره او گفته اند: «هر چه مردم به فقاهت و علم توصيف شوند، او برتر از همه آن‌هاست». كامل الزيارات از جمله آثار اوست.(17)

4- احمد بن محمد بن يحيى عطار:

احمد از پدرش محمد بن يحيى، عبدالله بن جعفر حميرى و سعد بن عبدالله روايت نقل كرده است. او استاد شيخ صدوق بود و دانشمندانى چون تلعكبرى و غضائرى از او حديث نقل كرده اند.(18)

5- ابويعلى حمزه بن قاسم علوى عباسى:

راوى، از محمد بن اسماعيل برمكى و جعفر بن محمد فزارى و صاحب كتاب‌هاى حديثى است. كتاب «المنتخبات» اثر استادش، سعد بن عبدالله اشعرى را روايت كرده است.(19)

آثار

مجموعه روايت‌هاى سعد در كتاب‌هاى چهارگانه روائى شيعه (التهذيب، الاستبصار، الكافى و من لايحضره الفقيه) به 1142 مورد مى رسد،(20) افزون بر آن روايت‌هايى از او در «بحارالانوار» «وسائل الشيعه» «كمال الدين» و... ثبت شده است.

وى بيش از 36 عنوان كتاب در موضوعات مختلف (فقه، كلام، تفسير، رجال و...) نوشته كه تعداد اندكى از اين آثار در لابلاى كتاب‌هاي روايى و حديثى موجود است. از جمله «بصائرالدرجات» گويا سعد اين كتاب را به پيروى از كتاب بصائرالدرجات تأليف محمد بن حسن الصفار قمى معاصر خود تأليف كرد و موضوع آن هم فضائل و مناقب ائمه اطهار علیهم‌السلام است. اصل كتاب در دسترس نيست و آنچه كه اكنون موجود است، مختصرى از آن است كه توسط شيخ حسن بن سليمان حلى، شاگرد شهيد اول انتخاب شده است.

ذكر اين نكته ضرورى است كه «بصائرالدرجات» مذكور غير از آن كتابى است كه مرحوم علامه مجلسى در «بحار» از آن نقل مى كند زيرا منظور از آن كتاب كه علامه با رمز(ير) نشان مى دهد، بصائر الدرجات تأليف محمد بن حسن صفار قمى است.(21) تنها كتابى كه تاكنون به صورت مستقل به چاپ رسيده، «المقالات والفرق» است كه به گفته محقق به تازگى نسخه اى از آن بدست آمده و پس از اصلاح، اضافات و توضيحات به زيور چاپ آراسته شده است. وى در اين كتاب به بيان فرقه‌هاى مختلف شيعى (از زمان حضرت رسول صلی الله علیه و آله تا زمان تأليف) پرداخته، ادله و ديدگاه‌هاى آنان را طرح و گاه نقد كرده است.(22)

فهرست تعدادى از كتابهاى سعد به اين صورت است: الرحمة، بصائرالدرجات، الضياء، فرق الشيعه (المقالات والفرق)، كتاب الرد على الغلاة، ناسخ القرآن و منسوخه و محكم و متشابهه، فضل الدعاء والذكر، مناقب، رواة الحديث، فضل قم والكوفه، الامامة، فضل النبى صلی الله علیه و آله و مناقب الشيعه.(23)

مناظره هاى علمى

سعد براى نشر فرهنگ تشيع و نقد مكتب‌هاى غيرشيعى، به برگزارى مجالس بحث و مناظره روى آورد. خود به تشكيل چنين محافلى اشاره مى كند و مى نويسد: «اشتياق فراوانى به جمع‌آورى كتاب‌هايى مشتمل بر مباحث دقيق داشتيم. علاقه ام به اين جهت بود كه دانش‌هاى مفيد را بياموزيم و مسائل پيچيده را در نشست‌هاى علمى با مخالفان مطرح سازيم. اعتقاد كامل به مذهب اماميه داشتم. به راحتى و سلامتى و امنيت خود نمى انديشيدم و بيشتر به نقد ديدگاه‌هاى آنان در مبانى ولايت و خلافت پرداخته، از ستم‌هاى پيشوايانشان سخن مى گفتم».(24) البته كتاب‌هاى سعد كه درباره فرقه هاى مختلف شيعه، مناقب شيعه، الامامة و... نوشته شده، خود گوياى اين آنست كه او اهل بحث، استدلال و مناظره بود.

منزلت روايى

سعد نزد دانشمندان، محدثى معتبر به شمار مى آيد، شيخ طوسى مى نويسد: «او محدثى جليل القدر، مورد اعتماد بود، راوى اخبار و نويسنده چنديدن كتاب است».(25)

شيخ در كتاب رجال نيز از سعد به نيكى ياد مى كند: «سعد اشعرى از اصحاب امام حسن عسكرى علیه‌السلام و معاصر آن حضرت بود، اما به روايتش از امام علیه‌السلام دسترسى ندارم»(26) و به همين دليل نام سعد را در رديف كسانى كه از امامان معصوم علیهم‌السلام روايت نقل نكرده اند، آورده است.(27)

نجاشى درباره اش مى نويسد: «ابوالقاسم سعد بن عبدالله اشعرى، فقيه و محدثى جليل‌القدر و موثق، از بزرگان خاندان اشعرى و از استادان آن بود». آن‌گاه نجاشى به فهرست كتاب‌هاى او پرداخته، مى نويسد: «سعد حدود 36 تأليف از خود بر جاى گذاشت».(28)

بسيارى از رجال شناسان همچون كشى،(29) ابن شهر آشوب،(30) علامه مجلسى،(31) علامه حلى(32) و... نيز از سعد به نيكى ياد كرده اند.

گرايش روايى

در روايات كه سعد نقل كرده است موضوع، تاريخ و فرق برجستگى خاص دارد، البته وى در زمينه فقه تلاش بيشترى صرف كرده است و بايد اذعان كرد كه در عموم دانش‌ها (فقه، تاريخ، تفسير، كلام، رجال و...) مهارت داشته.

برخى از روايات فقهى او را كه در كتب فقهى شيعه ثبت شده است، مى خوانيم: در فضيلت نماز امام صادق علیه‌السلام به نقل از رسول اكرم صلی الله علیه و آله فرمود: «ما من صلاة يحضر وقتها الا نادى ملك بين يدى الله، ايها الناس قوموا نيرانكم التى اوقد تموها على ظوركم فاطفؤها بصلاتكم» هرگاه زمان برپايى نماز فرارسد، فرشته ى ندا مى دهد اين مردم بپا خيزيد و با برپايى نماز، آتش‌هايى را كه به وسيله گناهانتان برافروخته ايد خاموش سازيد».(33)

وجوب جهاد

امام صادق علیه‌السلام از قول رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «جبرئيل بر من نازل شد و گفت: اى محمد هر كس از امت تو در راه خدا بجنگد و در اين راه بلايى به او برسد، يا دچار سردردى شود، خداوند براى او ثواب شهادت مى نويسد (پاداش شهيد به او مى دهد)».(34)

انواع قتل

امام باقر علیه‌السلام فرمود: «قتل دو گونه است: قتلى كه كفاره گناهان است و قتلى كه موجب بالا رفتن مرتبه مى شود. جنگ نيز دو گونه است، نبرد با كفار براى آن كه به اسلام روى آورند و جنگ با گروهى كه به مسلمانان تجاوز كنند».(35)

تأثير روايات اشعرى در مبانى و احكام فقه

عمده احاديث موجود در كتاب‌هاى حديث در زمينه احكام عملى دين (اعمال واجب و حرام، مستحب و مكروه) است. البته در فقه شيعه و پذيرش روايات و عمل به مفاد آن‌ها مبتنى بر رعايت قواعد و اصولى است كه فقيه و مجتهد بر آن‌ها آگاهى كامل دارد و بر اين اساس فقيهان رواياتى را كه از لحاظ سند و مضمون با عقايد و مبانى فقهى شيعه مغايرت ندارد، مى پذيرند و بر پايه آن فتوا مى دهند.

با نگاهى گذرا به روايت‌هاى اشعرى درمى يابيم كه وى در نقل رواياتى كه مورد استناد فقيهان شيعى قرار گرفته، سهم بزرگى دارد و روايات فراوان او در كتب اربعه افزون بر 770 حديث است كه در كتاب وسائل الشيعه ذكر شده است. بيشتر اين روايات از امام معصوم عليه‌السلام درباره احكام طهارت، صلوة، صوم، حج و... نقل شده است.

حكومت هاى عصر اشعرى

احتمالاً سعد در عراق با شش تن از حاكمان عباسى معاصر بود. نقطه مشترك خليفه هاى عباسى با خاندان پيامبر صلی الله علیه و آله، فشار بر جامعه فرهنگى، حبس و تهديد و شكنجه ائمه بود. در اين ميان ياران و شيفتگان علوم ائمه عليهم‌السلام از هر گونه تماس با معادن علم علوى عليهم‌السلام منع مى شدند. شايد به همين دليل نجاشى مى نويسد: «سعد اشعرى از امام حسن عسكرى علیه‌السلام روايتى ندارد».(36)

از سوى ديگر دوران حيات سعد بن عبدالله اشعرى در ايران با دستيابى طاهر سردار ايرانى به حكومت ايالات شرقى جهان اسلام مصادف بود. طاهر كه به مأمون در مبارزه با برادرش، امين يارى رساند، حكومت ايالات شرقى اسلام را از جانب خليقه بدست آورد. او سلسله طاهريان را بنيان گذارد و تا سال 261 بر اين نواحى با استقلال نسبى حكومت كرد.

در اين عصر بابك خرمدين در آذربايجان و مازيار و حسن بن زيد در طبرستان قيام كردند و صفاريان نيز در سيستان قدرت را بدست گرفته، به تدريج هرات و بلخ را در شمال و كرمان و فارس را در غرب تصرف كردند. آنان در سال 251 هـ.ق‌‌ خراسان را از تسلط طاهريان خارج ساختند و با پيروزهايى در گرگان و طبرستان تمام نواحى شرقى و مركز ايران را در اختيار گرفتند. آن‌گاه سامانيان در سال 287 هـ.ق‌‌ سيستان و خراسان را از صفاريان و گرگان و طبرستان را از علويان گرفتند تا مناطق رى و كرمان پيش رفتند.(37) بنابراين سعد بن عبدالله با تنش‌هاى سياسى و اجتماعى در ايران و عراق مصادف بود. با اين حال سعد از رسالت خود (نشر حديث و تأليف كتاب) دست نكشيد.

اشعرى شيفته ولايت

با بررسى روايت‌هاى سعد به روشنى درمى يابيم كه او به خاندان اهل بيت علیهم‌السلام عشق مى ورزيد. در روايتى خود از اين عشق اين گونه سخن مى گويد. «در يكى از جدل‌هايى كه با گروهى از ناصبي‌ها داشتم، سخنان آن‌ها مرا آشفته كرد. تا جايى كه گويى جگرم پاره‌پاره شد».(38)

شمار زيادى از روايت‌هاى اوست كه در باب عشق و دلبستگى به ائمه علیهم‌السلام شاهد بر اين مدعى است. او از امام باقر علیه‌السلام اين گونه روايت مى كند: «حضرت فرمود: اسلام بر پنج امر استوار است: اقامه نماز، اداى زكات، حج، روزه و ولايت ما اهل بيت، خداوند به جز ولايت در چهار امر ديگر رخصت داده است...».(39)

در حديثى ديگر از امام كاظم علیه‌السلام نقل مى كند كه: «فرمودند: خداوند در همه اوقات نماز، اين مردم مخالفان عترت را نفرين مى كند، زيرا آنان حقوق ما را پايمال و ولايتمان را تكذيب كردند».(40)

تأليف كتاب «فرق الشيعه» يا «المقالات والفراق» هم كه به بحث درباره فرقه هاى مختلف شيعى و جداكردن آن‌ها از شيعه اثنى عشرى مى پردازد، نشان ديگرى از شيفتگى او به ولايت است. در قسمتى از كتاب مى نويسد: «اولين گروه فرقه شيعه، فرقه على بن ابيطالب علیه‌السلام است. ياران آن حضرت در زمان پيامبر نيز به «شيعه» معروف بودند. اين گروه كه تنها امامت آن حضرت را پذيرفته، از ايشان اطاعت كردند، شخصیت هاى برجسته اى مانند مقداد، سلمان، ابوذر و عمار در ميانشان بودند. پس از رحلت پيامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله شيعه به سه گروه تقسيم شدند، فرقه اى از آنان عقيده دارند كه امام على علیه‌السلام امام و پيشوا است و به فرموده خدا و رسول اطاعت از او واجب است و تبعيت ديگران بر مردم جايز نيست كسى كه از فرمان‌هاى او اطاعت كند به فرمان الهى گردن نهاده و هر كه از او سرپيچى كند خدا را عصيان كرده است، زيرا فرستاده خدا او را با همه اسم و نسبش در ميان مردم معرفى كرد و زمام مردم را به او سپرد ولايت و دوستى او را واجب گردانيد و او را از خود مردم نسبت به ايشان شايسته تر دانست علم رجال و حرام معارف، دين، علوم آثار و غيبى و همه آنچه را كه مردم بدان نيازمندند در سينه او به وديعه گذارد».(41)

ديدار با ماه و مشترى

ديدار اشعرى با امام حسن عسكرى علیه‌السلام و حضرت حجت عجل الله تعالی فرجه شریف از سوى دانشمندان علم رجال و حديث مورد توجه و بحث قرار گرفته است. نجاشى معتقد است: اصحاب ديدار او با امام عسكرى علیه‌السلام را ضعيف دانسته اند(42) و دانشمندى همچون شهيد ثانى،(43) آيت الله خويى و... نيز حديث ديدار او با امام حسن عسكرى علیه‌السلام را مورد نقد قرار داده و رد كرده اند.

در اين بين دسته اى از دانشمندان همانند، شيخ صدوق،(45) علامه مجلسى،(46) مرحوم مامقانى(47) و شيخ على نمازى(48) اين روايت را پذيرفته اند دلايلى را به اين صورت ارائه مى كند. راوى حديث موثق و مورد تأييد رجال شناسان است.

متن حديث، استدلال‌هاى محكمى درباره اصل ولايت و ائمه علیهم‌السلام مطرح مى سازد و ناگفته پيداست كه اين پاسخ‌ها برگرفته از علوم غيبى است.

مسائل ديگرى همچون، بازى كودكانه حضرت ولى عصر عجل الله تعالی فرجه شریف را كه به عنوان نقض اين حديث مطرح گرديده، نمى توان پذيرفت زيرا شواهد فروانى نشان مى دهند، امامان معصوم علیهم‌السلام در كودكى و بزرگسالى، رفتارى همانند انسان‌هاى عادى دارند. به هر حال به اين دليل گروهى از بزرگان به نقل از حديث پرداخته اند، به گوشه هايى از آن اشاره مى كنيم.

سعد بن عبدالله اشعرى مى گويد: «با گروهى از ناصبي‌هاى تندرو به بحث نشستم، در جدل سؤالاتشان دشمنى بيشتر از گروه‌هاى ديگر بود. من پاسخ‌هاى گوناگون به آنان دادم اما همه را رد كردند. حدود 40 سؤال از مسايل مشكل را نوشتم تا پاسخ آن‌ها را از احمد بن اسحاق قمى داناترين دانشمند قم، جويا شوم. او به طرف سامرا حركت كرده بود، من نيز به راه افتادم و در بين راه ملاقاتش كردم. گفتم: شوق ديدارتان و پاسخ به سؤال‌هايم مرا تا اين جا كشانيده است. پاسخ داد: براى ديدار با امام حسن عسكرى علیه‌السلام و طرح سوال‌هايى درباره قرآن، به سامرا مى روم. تو نيز با من باش تا به ديدار حضرت برويم. وقتى به سامرا رسيديم، احمد بن اسحاق گفت: ديدار مباركى است، بزودى بر ساحل دريايى مى نشينى كه عجايب دانش‌هاى فناناپذير است. آن دريا امام ماست.

آن‌گاه به سوى منزل امام عسكرى علیه‌السلام حركت كرديم و پس از كسب اجازه وارد منزل حضرت شديم. وقتى وارد اطاق شديم، امام را ديديم. درخشش چهره اش كه بسان ماه كامل بود، وجود ما را فراگرفت. كودكى به درخشندگى و زيبايى ستاره بر روى زانوان مباركش نشسته بود. امام علیه‌السلام در حال نوشتن بود، سلام كرديم. ايشان جواب داد و اشاره فرمود كه بنشينيم. ساعتى بعد از نوشتن فارغ شده احمد بن اسحاق نزديك شد و كيسه اى از زير لباس بيرون آورده در مقابل امام علیه‌السلام گذارد. امام حسن علیه‌السلام به كودك فرمود: عزيزم مُهر هدايايى را كه شيعيان و دوستانت فرستاده اند، باز كن.

لب‌هاى كودك مانند غنچه اى شكفت: آيا جايز است دست پاكم به هداياى آلوده و اموالى بزنم كه حلال و حرامشان به هم آميخته شده است؟

امام عسكرى علیه‌السلام به احمد بن اسحاق فرمود: آنچه در توشه دارى، بيرون آور تا حلال و حرام آن را جدا كند...

آنگاه امام رو به من كرد و فرمود: اى سعد! براى چه آمده اى؟

- احمد بن اسحاق شوق ديدار شما را به دلم انداخت.

- پس سؤال‌هايت كه مى خواستى بپرسى، چه شد؟

- آرى آن سؤال‌ها نيز هست.

- از نور چشمم بپرس.

از حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه شریف پرسيدم: مولاى من و اى فرزند مولايم، چرا خداوند به پيامبرش موسى فرمود: «فاخلع نعليك انك بالواد مقدس طوى»(49) كفشهايت را درآورد كه اين جا مكانى مقدس است. علماى فريقين گمان مى كنند كه چون كفش‌ها از پوست حيوان مردار بود، خداوند اين چنين فرمود. حضرت فرمود؟ هر كس نظرى داده، بر موسى علیه‌السلام دروغ بسته و نبوت او را نشناخته است. موسى علیه‌السلام در آن مكان مقدس با پروردگارش مناجات كرد و گفت: خدايا محبتم را نسبت به تو خالص كرده ام و قلبم را از غير تو شسته ام و چون موسى علیه‌السلام علاقه بسيارى به اهل و خانواده اش داشت، پروردگار فرمود: اخلع نعليك اگر دوستى تو با من خالص و قلبت از تمايل به غير من پاكيزه است، محبت خانواده ات را از دلت بيرون كن.

از امام علیه‌السلام درباره تفسير كلمه كهيعص پرسيدم، فرمود: معنى اين حروف از خبرهاى غيبى است كه خداوند بنده اش زكريا را بر آن آگاهى داد. سپس آن را بر پيامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله بازگفت. تأويل آن چنين است كه روزى زكريا از پروردگارش خواست تا اسم‌هاى پنجگانه را به او بياموزد. جبرئيل آن‌ها را به او ياد داد و از آن پس هرگاه نام محمد صلی الله علیه و آله، على، فاطمه، حسن و حسين عليهم‌السلام را به خاطر مى آورد، نگرانيش برطرف مى شد اما هر زمان كه نام حسين علیه‌السلام را به ياد مى آورد، روحش پريشان و از ديدگانش اشك سرازير مى شد. سبب آن را از پروردگار پرسيد. جبرئيل به او خبر داد كه «كاف» به اسم كربلا اشاره دارد. «هاء» به معناى هلاكت عترت، «ياء» يزيد، كسى كه به امام حسين علیه‌السلام ستم مى كند است. «عين» به معنى عطش و «صاد» به معنى صبر اوست. زكريا تا سه روز از عبادت‌گاهش بيرون نيامد و گريست.

سعد مى گويد: پرسش‌هاى ديگرى را نزد حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه شریف مطرح كردم و ايشان نيز جواب فرمود. ما چند روزى هم در منزل امام حسن عسكرى علیه‌السلام مانديم اما ديگر آن كودك را نديدم.(50)

در مكتب اشعرى

درباره مجموعه روايت‌هاى سعد موضوعاتى مختلف يافت مى شود اما به نظر مى رسد به مسائل اخلاقى و درس‌هايى همچون ايمان، تقوا، توجه به قيامت و... عنايت ويژه اى داشته است. وى در حديثى طولانى به نقل از امام على علیه‌السلام مى گويد: بهترين وسيله براى نزديكى به بارگاه خداوندى چند چيز است:

  1. ايمان به خدا و رسول صلی الله علیه و آله؛
  2. اقامه نماز (نشان شريعت و دين)؛
  3. اداى زكات (از واجبات الهى)؛
  4. روزه ماه مبارك رمضان (حافظ انسان از عذاب آخرت
  5. انجام فريضه حج (برطرف كننده فقر و بازدارنده از گناه)؛
  6. پذيرش كلمه توحيد تنها وسيله كسب قدرت براى تشخيص حق و باطل؛
  7. رفت و آمد با خويشاوندان (عامل فزونى مال و تأخير در مرگ)؛
  8. جهاد در راه خدا؛
  9. كمك به نيازمندان به صورت پنهانى (محوكننده گناهان و فرونشاننده غضب الهى)؛
  10. انجام كارهاى خير (نجات از مردنِ بد، حافظ از پرتگاه) پس صدقه بدهيد زيرا خداوند صدقه‌دهندگان را يارى مى كند.
  11. پرهيز از دروغ، زيرا دروغ در مقابل ايمان قرار دارد. راستگو در ساحل نجات و بزرگوارى (سوق دهنده به سوى پرتگاه رسوايى و هلاكت)؛
  12. گفتار نيك تا بدان معروف گرديد و به اين وسيله اهل خير باشيد.
  13. امانتدارى در مقابل كسى كه به شما اعتماد كرده است.
  14. معاشرت با كسانى كه ارتباط با شما را قطع كرده اند و چشم‌پوشى بزرگوارانه از خطاى كسى كه به شما بدى كرده است.(51)

اشعرى همچنين در روايتى از امام باقر علیه‌السلام مى گويد: «من كان ظاهره ارجح من باطنه خف ميزانه» اگر ظاهر كسى آراسته تر از باطنش بود، كفه اعمالش در روز قيامت سبك تر است».(52)

وفات و مرقد اشعرى

سعد بن عبدالله اشعرى پس از سال‌ها كوشش در راه تحصيل، تعليم معارف دين، نشر احكام شريعت و ارشاد مردم در روز چهارشنبه 27 شوال سال 300(53) هـ.ق‌‌ به ديدار معبود شتافت. برخى معتقدند كه سعد اشعرى به هنگام وفات در منطقه «رستم» يا «رستمدار» در نزديكى استان مازندران(54) حضور داشت(55) اما مرقدش در قم (قرستان شيخان) نزديك مرقد زكريا بن آدم اشعرى و زكريا بن ادريس اشعرى قرار دارد.(56)

پى نوشت

(1). اقتباس از مقدمه كتاب «من لايحضره الفقيه»، ج 1.

(2). دائرة المعارف تشيع، ج 2، ص 198؛ زندگى برخى از اين ستارگان پرفروغ در همين مجموعه «ستارگان حرم» آمده است.

(3). رجال نجاشى، ج 1، ص 401.

(4). الاعلام، ج 3، ص 83.

(5). هدية العارفين، ج 5، ص 384.

(6). از سلاله سعد بن عبدالله در قرن اخير بزرگانى مانند ملا محمدباقر اشعرى، عبدالله اشعرى و ملا محمدطاهر اشعرى از اساتيد امام خمينى و مدفون در زرند ساوه .

(7). حاوى الاقوال، ج 1، ص 409.

(8). معجم المؤلفين، ج 3، ص 245.

(9). تاريخ بغداد، ج 2، ص 346.

(10). معجم المؤلفين، ج 9، ص 35.

(11). طبقات اعلام الشيعه، ج 1، ص 134.

(12). همان .

(13). معجم رجال الحديث، ج 2، ص 261.

(14). همان، ج 8، ص 74.

(15). طبقات اعلام الشيعه، ج 1، ص 185.

(16). معجم رجال الحديث، ج 18، ص 50.

(17). طبقات اعلام الشيعه، ج 1، ص 76.

(18). همان، ج 1، ص 57.

(19). همان، ج 1، ص 123.

(20). معجم رجال الحديث، ج 8، ص 79.

(21). ماهنامه كوثر، ش 7، ص 76، ص 36.

(22). المقالات والفرق - مقدمه .

(23). رجال نجاشى، ج 1، ص 401.

(24). بحارالانوار، ج 52، ص 78.

(25). فهرست طوسى، ص 75.

(26). رجال طوسى، ص 431.

(27). همان، ص 475.

(28). رجال نجاشى، ج 1، ص 401؛ اعيان الشيعه، ج 7، ص 225؛ شهيد ثانى در حاشيه بر رجال ابن داوود معتقد است بين علماى شيعه درباره ثقه بودن، بزرگى و دانش او اتفاق نظر وجود دارد.

(29). رجال كش، ص 528.

(30). معالم العلماء، ص 54.

(31). الوجيزه، ص 50.

(32). الخلاصه، ص 78.

(33). التهذيب، ج 2، ص 238.

(34). وسائل الشيعه، ج 15، ص 18.

(35). همان، ج 15، ص 28.

(36). رجال نجاشى .

(37). اطلس تاريخى جهان، ص 276 و 272 و 270.

(38). بحارالانوار، ج 52، ص 78.

(39). خال صدوق، ص 278، وسائل الشيعه، ج 1، ص 23.

(40). وسائل الشيعه، ج 1، ص 123.

(41). المقالات والفرق، ص 15-17.

(42). رجال نجاشى، ج 1، ص 401.

(43). اعيان الشيعه، ج 7، ص 225.

(44). معجم رجال الحديث، ج 8، ص 79.

(45). كمال‌الدين و تمام النعمة، ص 454.

(46). بحارالانوار، ج 52، ص 79.

(47). تنقيح المقال، ج 2، ص 79.

(48). مستدركات علم رجال الحديث، ج 4، ص 37.

(49). سوره طه، آيه 12.

(50). بحارالانوار، ج 52، ص 79.

(51). علل الشرايع، ص 247.

(52). امالى صدوق، ص 379.

(53). يا سال 299 و يا 301.

(54). لغتنامه دهخدا، ج 7، ص 10599.

(55). الخلاصه، ص 78.

(56). مراقد المعارف، ج 1، ص 324.