غفلت
«غفلت» حالتى است که بر قواى ادراکى انسان عارض مىشود و کارایى آنها را مختل مىسازد. غفلت مفهوم وسیع و گسترده ای دارد؛ شامل غفلت از خدای متعال و غفلت از ناپایداری دنیا و غفلت از شیطان و از وسوسه های او و در یک بیان کلی، غفلت از اموری که به نوعی با سعادت انسان ارتباط دارد.
انواع غفلت و علل آن
معمولاً هر غفلت ناشى از یک توجه است. یعنى هرگاه قواى ادراکى انسان به شدت متوجه یک امر باشند، از امور دیگر غافل مىشوند. اگر قواى ادراکى کسى تحت اختیار او باشد و او بتواند توجه خود را از چیزى منصرف کند و به چیز دیگرى روى آورد، در حقیقت یک مهارت نفسانى را دارا شده است. این مهارت نفسانى، به خودى خود داراى ارزش اخلاقى نیست؛ نه مىتوان کسى را که داراى چنین مهارتى است مدح کرد و نه مىتوان فاقد این مهارت را نکوهش نمود. با این توضیحات غفلت را به دو نوع تقسیم مىکنیم:
- نوع اول، غفلت کسى است که قدرت تمرکز خود را از دست مىدهد و توجه او در هر لحظه به سوى چیزى است.
- نوع دوم، غفلت کسى است که توجه خود را به امورى مىدهد که بایسته توجه نیستند و یا امورى بى اصالت هستند که توجه اصلى نفس نباید به آنها تعلق گیرد.
غفلت نوع اول را مىتوان نوعى بیمارى شمرد. این بیمارى البته مىتواند ریشه در غفلت نوع دوم داشته باشد، ولى لزوماً چنین نیست؛ بلکه ممکن است حوادث زندگى و مصائب و مشکلات، کسى را به مشکل عدم تمرکز مبتلا سازد؛ چنین عدم تمرکزى مىتواند به حرکت کمالى انسان آسیب برساند، ولى در صورتى که این غفلت ناشى از غفلت نوع دوم نباشد، شخص غافل در برابر آسیب هاى احتمالى معذور خواهد بود.
غفلت نوع دوم ریشه در بینش و روش زندگى فرد دارد؛ به عبارت دیگر غفلت از امور اصیل و ارزشمند حیات مىتواند ناشى از نگرش نادرست به حقایق عالم باشد و نیز مىتواند از رفتار ناموافق و نامطابق فرد با عقایدش ریشه گیرد.
کسى که از آگاهى فطرى خویش به خداوند و از قوه خداداد عقل، بهره مناسب را در جهت تکمیل خداباورى نمىبرد و از پروردگار خویش غافل مىشود، توجه خود را به دنیا به معناى وسیع آن معطوف مىنماید و از حقیقت عالم چشم مىپوشد و همه قواى ادراکى خود را متوجه عمران دنیاى خود مىکند. او از توانایی هاى خود براى لذت حیوانى و کسب قدرت و شهرت استفاده مىکند و دیگر نمىتواند قواى خویش را براى سنجیدن مصالح خود در رابطه با آخرت بکار گیرد. به عبارت دیگر قواى او از فرط اشتغال به امور غیراصیل، از موضوع اصلى حیات غافل مىشوند و کارایى خود را از دست مىدهند.
همچنین است کسى که به رتبه معرفت خداوند مىرسد و به آخرت معتقد مىشود و به دین الهى اقرار مىکند؛ ولى على رغم آن عقاید، در جهت رضاى خداوند و عمران آخرت خویش عمل نمىکند و از دین الهى تخلف مىکند. چنین فردى نیز اندک اندک از توجه به امور اصیل حیات، یعنى ذکر خدا، عمل براى او و اصلاح آخرت غافل مىشود و همه قواى ادراکى او متوجه دنیا مىگردد.
قرآن کریم تأثیر غفلت را بر ناتوانى قواى ادراکى و در نهایت اختلال خرد انسان بارها ذکر کرده است:
- «وَلَقَدْ ذَرَأْنَا لِجَهَنَّمَ کثِیرًا مِنَ الْجِنِّ وَالْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لَا یفْقَهُونَ بِهَا وَلَهُمْ أَعْینٌ لَا یبْصِرُونَ بِهَا وَلَهُمْ آذَانٌ لَا یسْمَعُونَ بِهَا أُولَٰئِک کالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ ۚ أُولَٰئِک هُمُ الْغَافِلُونَ»؛[۱] و در حقیقت بسیارى از جنیان و آدمیان را براى جهنم آفریدهایم، زیرا دلهایى دارند که با آنها حقایق را دریافت نمىکنند و چشمانى دارند که با آنها نمىبینند و گوش هایى دارند که با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپایان بلکه گمراه ترند، آنان همان غافلانند.
قرآن قبل از این آیه درباره کسى سخن گفته که نشانههاى حقایق الهى به او داده شده است. در حالى که از آنها روگردان شده است؛ در حالی که آن نشانهها مىتوانست موجب رفعت او باشد یعنى مىتوانست او را به علم و شناخت خداوند و ایمان به او برسانند ولى او به سبب گرویدن به دنیا و پیروى از هوای نفس، از گمراهان شده و آیات خداوند را تکذیب کرده است.
چنین کسى به سبب توجه به دنیا که امرى گذرا و غیراصیل است، از توجه به آیات الهى و ایمان و مخالفت با هواى نفس که امورى اصیل هستند غافل مىشود و قواى ادراکى او کارآیى خود را از دست مىدهند. بدون شک مقصود از چشمى که نمىبیند و گوشى که نمىشنود، چشم کور و یا گوش کر نیست زیرا چهارپایان که مشابه اینان هستند اندام هاى بینایى و شنوایى سالمى دارند. با این تفاوت که حیوانات از این اندام ها براى ادراک چیزى استفاده مىکنند که در خور حدّ وجودى آنهاست، ولى غافلان از این اندام ها و از قوه تعقل و فهم خود براى ادراک چیزى استفاده مىکنند که از حدّ وجودى آنها فروتر است و آنها براى آن آفریده نشدهاند و از همین روست که غافلان از چهارپایان پستتر و گمراهتراند.
- «اقْتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمْ وَهُمْ فِی غَفْلَةٍ مُعْرِضُونَ * مَا یأْتِیهِمْ مِنْ ذِکرٍ مِنْ رَبِّهِمْ مُحْدَثٍ إِلَّا اسْتَمَعُوهُ وَهُمْ یلْعَبُونَ * لَاهِیةً قُلُوبُهُمْ...»؛[۲] وقت حساب مردم نزدیک شده است و آنان در بى خبرى رویگردانند هیچ پند و یادآورى تازهاى از پروردگارشان نیامد مگر این که بازیکنان آن را گوش دادند در حالى که دلهایشان مشغول است.
در این آیه گفته شده است که غافلان به پند خداوند گوش مىدهند (استماع مىکند) و فقط آن پندها را مىشنوند، در حالى که دلهاى آنان مشغول چیزهاى دیگر است. اشتغال به چیزهاى دیگر ناشى از ضعف قواى ادراکى نیست، بلکه ضعف قواى ادراکى ناشى از مشغول بودن قلب به چیزهاى بیهوده است. این اشتغال چنان اختلالى در درک حقیقت ایجاد مىکند که حتى با گوش دادن به پند الهى، درک درستى حاصل نمىشود.
غفلت از حقیقت هستى و مسیر واقعى حیات، در هر شرایط فردى و محیطى ممکن است رخ دهد. همان طور که هوشیارى و تذکر نسبت به حقیقت هستى و صراط مستقیم و آخرت ممکن است در هر شرایطى واقع شود. نمونههاى روشن این دو ادعا را در تاریخ پیامبر گرامى اسلام صلی الله علیه و آله مىتوان سراغ گرفت. ایشان پیش از بعثت در جامعهاى آکنده از شرک و گمراهى زندگى مىکردند و در حالى که غفلت همه جا را فراگرفته بود قلب بیدار او پذیراى وحى الهى شد. پس از بعثت و در اوج اقتدار اسلام و در حضور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله که بیدارکننده دلها بود، دلهاى خفتهاى وجود داشت که هرگز بیدار نشد و تا لحظه مرگ پرده غفلت را ندرید.
البته نباید از این نکته غافل بود که محیط و جامعه الهى زمینه مساعدى براى دورى از غفلت و بیدارى دل فراهم مىسازد و اجتماع غافل زمینه غفلت مردم را مهیاتر مىکند اما با وجود این، راه براى هیچکس مسدود نیست. رسیدن به معرفت خدا و سلوک در طریق او براى همه مردم در همه اعصار ممکن است؛ جز آن که در برخى جوامع دشوارتر و در نتیجه شمار سالکان طریق هدایت کمتر است.
روایاتی در باب غفلت
- خطاب به رسول خدا صلی الله علیه و آله در معراج: «... یا أحمد أنت لاتغفل أبدا، من غفل عنی لاأبالی بأی واد هلک...؛ ای احمد! هرگز غافل مشو؛ هر کس از من غافل شود، من نسبت به این که در کدام راه، هلاک و نابود می شود، اعتنا نمی کنم»[۳]
- امیرمؤمنان علیه السلام:«الغفلة أضر الاعداء؛ غفلت ضرر رساننده ترین دشمنان است»[۴]
- امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: «الغفلة حَسْرَةً عَلَی کلِّ ذِی غَفْلَةٍ و عنوان النحوس؛ غفلت مایه گمراهی افکار و سرلوحه نحوست ها است».[۵]
- امیرمؤمنان علیه السلام فرمود: اهل دنيا مانند كاروانى هستند كه ايشان را مىبرند در حاليكه خوابند.[۶]
پانویس
- ↑ سوره اعراف/۱۷۹.
- ↑ سوره انبیاء/۱-۳.
- ↑ ارشادالقلوب، ج۱، ص۲۰۵.
- ↑ تصنیف غرر الحکم، ص۲۶۵.
- ↑ تصنیف غرر الحکم، ص۲۶۵.
- ↑ نهج البلاغه (نسخه صبحی صالح)، حکمت 62
منابع
- کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق، الکافی، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، ۱۴۰۷ ق.
- شریف الرضى، محمد بن حسین، نهج البلاغة (للصبحی صالح)، قم، هجرت، چاپ اول، ۱۴۱۴ ق.
- تمیمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، قم، دفتر تبلیغات، چاپ اول، ۱۳۶۶ش.
- محمود فتحعی خانی، آموزه های بنیادین علم اخلاق، ج۲.