يونس بن عبدالرحمن
یونس بن عبدالرحمن از رجال فرزانه و سرآمد در علم حدیث است.
محتویات
ولادت
اسم او: یونس، کنیهاش: ابومحمد، معروف به «مولی آل یقطین»[۱] و نسبتش، قمی است. این که در چه سالی قدم به عرصه وجود نهاد، چندان روشن نیست؛ ولی جمعی از دانشوران شیعی نوشتهاند که او در دوران زمامداری هشام بن عبدالملک چشم به جهان گشود.[۲] از این اشاره تاریخی میتوان به طور تقریبی مشخص کرد که این محدث فرزانه، در کدام سده و در چه سالی به دنیا آمده است. مورخان نوشتهاند؛ هشام بن عبدالملک که یکی از خلفای بنیامیه بود، بعد از این که برادرش یزید عبدالملک در سال 105 هـ.ق از دنیا رفت، به خلافت و حکومت رسید. بنابراین آغاز حکومت او در سال 105 هـ.ق است و بعد از بیست سال حکومت و سلطنت در سال 125 هـ.ق مرد.[۳] بر این اساس میتوان گفت که یونس بن عبدالرحمن بین سالهای 105 تا 125 هـ.ق و نیمه اول از سده دوم هجرت چشم به جهان گشود.
قمی بودن
این محدث به عنوان قمی، آن چنان معروف نیست؛ ولی بنابر دلایل و شواهد او اهل قم است، البته ممکن است او برای فراگرفتن معارف دین، از قم به مدینه هجرت کرده و تا آخر عمر در جوار قبر مطهر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ماندگار باشد. به چند دلیل میتوان قمی بودن وی را ثابت کرد:
- 1- جالب است این نکته را بدانیم که چند نفر از کسانی که از خرمن دانش وی فیض بردهاند، قمی هستند. همانند: عبدالعزیز مهتدی قمی که از ناحیه حضرت امام رضا علیه السلام وکیل و نماینده بود و به حضرت عرض کرد: من همیشه نمیتوانم به محضر شما شرفیاب شودم برای فراگرفتن احکام دینی؛ نیازهای دینی خود را از چه کسی اخذ کنم؟ امام در جواب فرمود: از یونس بن عبدالرحمن.[۴]
عباس بن معروف قمی، محمد بن خالد برقی قمی، ریان بن شبیب - هم که سکن قم بودند. - و احمد بن محمد خالد برقی قمی نیز از محضرش استفاده کردند و اینها نشانه قمی بودن اوست، لذا او را در اصل قمی میدانند.
- 2- استاد جعفر سبحانی که احاطهاش بر علم رجال شناسی مورد عنایت محققان است، به مؤلف این مقاله فرمود: به نظر میرسد یونس بن عبدالرحمن، قمی است.
- 3- عبدالقادر بن طاهر بغدادی (متوفی 429 هـ.ق)، در کتاب معروف خود، هنگامی که نام گروهها و فرقههای شیعه را ذکر میکند، مینویسد: «از این طائفه است «یونسیه» که به یونس بن عبدالرحمن قمی منسوباند».[۵] و سمعانی در کتاب معتبر خویش چنین مینگارد: «یونسیه گروهی از شیعه هستند که به یونس بن عبدالرحمن قمی، مولی آل یقطین نسبت داده میشوند»[۶] و شهرستانی نیز در ملل و نحل این مطلب را مورد عنایت قرار داده است.[۷]
اساتید
یکی از دلایل رشد و بالندگی این استوانه فقه و حدیث شیعه، داشتن استادانی برجسته بود که در درجه اول، امامان معصوم علیهمالسلام قرار داشتند. وی نهایت بهره و فیض را از وجود بابرکت آنان برد و بعد از امامان، اساتید بزرگی داشته که تعداد آنان حدوداً به 25 نفر میرسد و نام بردن همه آنان در این نوشتار چندان ثمربخش نخواهد بود؛ ولی به عنوان نمونه، به ذکر چند نفر از شاخصترین آنان بسنده میکنیم:
- 1- عبدالله بن سنان: محدث و فقیه فرزانه که به گفته نجاشی: مسئولیت بیت المال را در حکومت منصور و مهدی و هادی و هارون الرشید به عهده داشت. او روایتگری مورد اطمینان و از اصحاب و یاران ما و جلیل القدر است که هیچ گونه طعنی بر او روا نیست.[۸]
- 2- عبدالله بن مسکان: از نیکان و ستارهای درخشان در آسمان علم و روایت و از اصحاب اجماع و محدثی بسیار بزرگوار و مورد اطمینان است.[۹]
- 3- هشام بن سالم: محدثی است که به طور کامل مورد توجه و اعتماد است و از یاران حضرت امام صادق و امام کاظم، حضرت موسی بن جعفر علیهمالسلام بشمار میرود.[۱۰]
- 4- هشام بن حکم: همان کسی است که با عمرو بن عُبید در مسجد بصره پیرامون مسئله امامت و رهبری جامعه اسلامی مناظره کرد و او را از نظر استدلال و دلیل محکوم کرد.[۱۱] میگویند در اصل اهل کوفه بود، ولی در بغداد به شغل تجارت پرداخت. از نظر روایت بسیار مورد اعتماد و از منظر اعتقاد به ولایت ائمه شیعی، بسیار پایبند و معتقد و در حقیقت یک شیعه راستین بود. وی در سال 179 هـ.ق در کوفه چشم از جهان فروبست.[۱۲]
- 6- حماد بن عثمان رواسی: از اصحاب اجماع و شخصی مورد اطمینان است.[۱۴]
- 7- علی بن رئاب: جلیل القدر و محل اطمینان و اعتماد و صاحب کتاب و اصلی بزرگ است.[۱۵]
- 8- حارث بن مغیره: یار سه معصوم (حضرت امام باقر، امام صادق و امام کاظم علیهمالسلام) و صاحب جایگاه رفیع و بلندی نزد رجالنویسان شیعی است.[۱۶]
شاگردان
تربیت شاگردان کارآمد یکی دیگر از نکات مثبت در زندگی یونس بن عبدالرحمن است. وی در این عرصه به توفیقات زیادی دست یازید و با پرورش شاگردان بسیار قدمهای بلندی در راه نشر حدیث و معارف اهل بیت برداشت.
او دانش خود را از کوثر زلال و ناب امامان معصوم علیهمالسلام فراگرفته بود؛ لذا یافتههایش رابه افراد لایق و مستعد میآموخت. در این راستا جمعی از دینباوران و دانشپژوهان، پروانهوار دور شمع وجودش را گرفتند و از محضرش بهره بردند. تعداد شاگردان او را تا چهل و پنج نفر نوشتهاند، که عدهای از آنان بدون تردید، از نخبگان و فرزانگان حوزه حدیث و معارف شیعه محسوب میشوند.[۱۷]
به نام چند تن از آنان اشاره میکنیم:
- 1- محمد بن عیسی بن عبید یقطینی: بیشترین رویاتی که عیسی بن عبید نقل کرده، از یونس بن عبدالرحمن است. او از کسانی است که کتابهای یونس را گزارش داده و میگویند در روزگار خود، از نظر فضل و علم، نظیر نداشت و محل اعتماد و اطمینان است.[۱۸]
- 2- عبدالعزیز مهتدی قمی: از وکلا و خاصان حضرت رضا علیه السلام بود و در قم زندگی میکرد. او مورد عنایت و اطمینان است.[۱۹]
- 3- حسن بن علی الوشاء: یار امام رضا علیه السلام و از چهرهای برجسته و شاخص شیعه است. احمد بن محمد بن عیسی قمی میگوید: «هنگامی که برای طلب حدیث به کوفه رفتم، در آن جا با حسن بن علی الوشاء ملاقات کردم...» تا این که از قول استادش حسن بن علی وشاء نقل میکند: «من در این مسجد نهصد محدث و استاد حدیث را دیدم که هر یک میگفت: حدیث کرد مرا، جعفر بن محمد علیه السلام».[۲۰]
- 4- عباس بن معروف قمی: از برجستگان حوزه حدیث، اهل قم و مورداطمینان است.[۲۱]
- 5- محمد بن خالد برقی قمی: پدر احمد بن محمد بن خالد است. محمد بن خالد را از یاران موسی بن جعفر و امام رضا و امام جواد علیهمالسلام شمردهاند و به او اعتماد دارند.[۲۲]
- 7- احمد بن محمد بن خالد برقی: صاحب کتاب محاسن.[۲۴]
معرفی آثار
یکی از نشانههای عظمت شخصیت علمی یونس بن عبدالرحمن کتابها و تصنیفاتی است که از خود به یادگار گذاشت. او در این عرصه از پرتلاشترین و فعالترین محدثان و فقیهان شیعی است. تراجم نویسان بزرگ شیعه کتابهای فراوانی را از او نقل کردهاند؛ حتی شخصیت برجسته شیعی، فضل بن شاذان میگوید: یونس بالغ بر یک هزار کتاب در رد مخالفان شیعه تألیف کرد.[۲۵]
مرحوم نجاشی میگوید: او کتابهای فراوانی دارد. آنگاه به ترتیب کتابهایش را نام میبرد:
«کتاب السهو، الادب، الزکاة، جوامع الآثار، فضل القرآن، کتاب النکاح، الحدود، الصلوه، العلل الکبیر، التجارات و کتاب یوم و لیلة».[۲۶] جناب شیخ طوسی هم در این زمینه مینگارد: او دارای کتاب و تألیفات فراوانی است، همانند: کتابهای حسین سعید اهوازی؛ بلکه بیشتر از آنها.[۲۷]
صحابی امام
یونس بن عبدالرحمن از جمله دلباختگان و شیفتگان خاندان پیامبر گرامی اسلام است. او اخلاص و ارادت خویش را به پیشگاه مقدس امامان شیعه ابراز میکرد و در این راه هرگز احساس خستگی نمیکرد.
تمام گزارشدهندگان تراجم و دانشمندان شیعی او را از یاران حضرت موسی بن جعفر و حضرت رضا علیهمالسلام میدانند.[۲۸] شیخ طوسی در یک مورد او را از یاران امام موسی بن جعفر علیه السلام و در جای دیگر از یاران و اصحاب حضرت امام رضا علیه السلام میداند.[۲۹] همچنین نوشتهاند: یونس در دو موقعیت توفیق ملاقات با امام صادق علیه السلام را یافت؛ اولین بار در کنار قبر رسول کرم صلی الله علیه و آله در مدینه و یک بار هم هنگام سعی بین صفا و مروه. خودش میگوید: برای من ممکن نشد از امام علیه السلام حدیثی و روایتی بپرسم.[۳۰]
یونس از منظر امام علیه السلام
در میان یاران و صحابه امامان شیعه علیهمالسلام افراد نادری پیدا میشوند که از ناحیه امام و حجت خدا، مانند یونس مورد ستایش قرار گرفته باشند؛ البته بر محقق اندیشمند این نکته مخفی نیست که این ستایشها و ثناها به آن بعد روحی، معنوی و علمی برمیگردد که در این راوی بزرگوار تجلی یافته است. وی در پاسداری از مرزهای ولایت ناب و دفاع از حوزه معرفت دینی بر مبنای حکومت نبوی و علوی، تلاشی فراوان از خود نشان داد.
موقعیت علمی و حدیثی
فضل بن شاذان نیشابوری میگوید: عبدالعزیز مهتدی که از نیکان وخوبان قم بود، به من گزارش داد؛ از حضرت امام رضا علیه السلام پرسیدم: من در هر موقعیتی نمیتوانم به حضور شما مشرف شوم؛ برای فراگرفتن مسائل و احکام دینی خود، از چه کسی سؤال کنم؟ امام در جواب فرمود: از یونس بن عبدالرحمن.[۳۱] از همین راوی خبر دیگری روایت کردهاند که گفت: از حضرت رضا علیه السلام پرسیدم: آیا یونس بن عبدالرحمن نزد شما مورد اطمینان و اعتماد هست تا احکام دین را از او فراگیرم؟ امام فرمود: بله.[۳۲]
از این گزارش تاریخی، نهایت اعتماد امام معصوم علیه السلام به یونس اثبات میشود و با توجه به این روایت است که تمام عالمان و فقیهان متفکر شیعه، برای حجت بودن گزارش دهندگان روایات و آثار اهل بیت عصمت و طهارت، به وثاقت و مورد اعتمادبودن روایتگر اخبار و احادیث، بسنده کردهاند. راویانی همانند یونس که ائمه دین، شیعیان را برای فراگرفتن آموزههای دینی و روایات آل پیغمبر علیهمالسلام به آنان ارجاع دادهاند، بین یاران امامان تنها چند نفر هستند؛ ابان بن تغلب، محمد بن مسلم، زرارة بن اعین، ابوبصیر، زکریا بن آدم، عثمان بن سعید و محمد بن عثمان بن سعید.[۳۳]
جناب نجاشی بعد از نقل روایت فوق از عبدالعزیز چنین اظهارنظر میکند: این کلام امام، شأن و فضیلت والایی در حق یونس است.[۳۴]
بهشتی
محمد بن یونس میگوید: حضرت امام رضا علیه السلام سه بار، برای یونس بهشت را ضمانت کرد. از امام جواد علیه السلام نیز نقل میکند که آن بزرگوار از طرف خود و پدران گرامیاش بهشت را برای یونس بن عبدالرحمن ضمانت کرد.[۳۵]
تقریظ
احمد بن خلف این گونه گزارش میدهد: من بیمار بودم. حضرت جواد علیه السلام به عیادتم آمد و در بالای سر من کتابی از یونس به نام «یوم و لیله» را دید. آن را برداشت و با دقت ورق زد، صفحه به صفحه نگاه کرد تا کتاب به پایان رسید؛ آن گاه سه مرتبه، فرمود: خداوند یونس را رحمت کند.[۳۶]
ابوهاشم جعفری که از یاران برجسته امامان شیعه است، میگوید: کتاب «یوم و لیله» یونس بن عبدالرحمن را نزد امام حسن عسکری علیه السلام بردم. حضرت با نظری دقیق به تمام کتاب نگاه کرد و تا آخر آن را ورق زد و فرمود: آنچه در این کتاب است، دین من و دین پدرانم است؛ تمام این کتاب حق و حقیقت است.[۳۷] بنابر نقل مرحوم نجاشی، امام عسکری علیه السلام فرمود: خداوند به یونس در عوض هر حرفی از این کتاب، نوری در روز قیامت عنایت فرماید.[۳۸]
مشمول دعای امام علیه السلام
ابوهاشم جعفری نقل میکند که: از امام جواد علیه السلام در شأن و منزلت یونس سؤال کردم، فرمود: خداوند او را رحمت کند.[۳۹] باز میگوید: از امام جواد علیه السلام پرسیدم: درباره یونس چه میفرمایید؟ فرمود: کدام یونس؟ گفتم: یونس بن عبدالرحمن.
فرمود: گویا نظر تو مولی آل یقطین است؟ عرض کردم: بله. فرمود: خداوند متعال او را مشمول رحمت خود قرار دهد، او در مسیر و روش و سیره ما اهل بیت بود. یک بار دیگر فرمود: خدا رحمتش کند، بنده بسیار خوبی برای خدا بود. طبق گزارش دیگری فرمود: خدای متعال او را رحمت کند، بنده صالح خدا بود.[۴۰]
مورد رضایت امام علیه السلام
جعفر بن عیسی این چنین گزارش میدهد: جمعی از ما شیعیان در محضر امام رضا علیه السلام بودیم. یونس بن عبدالرحمن هم در این جمع حاضر بود. همان موقع چند نفر از اهل بصره، از امام اجازه ورود خواستند. حضرت به یونس اشاره کرد که به داخل اطاق برود، پرده را بیاندازد و لحظاتی پشت پرده بماند و مبادا حرکتی کند تا هنگامی که خود به وی اجازه دهد. سپس آنها که از بصره آمده بودند، به خدمت امام رسیدند و درباره یونس سخنان بدین بر زبان راندند و از او بدگویی کردند و تهمتهایی به او روا داشتند.
امام سر مبارکش را پایین انداخته و ساکت بود. در این هنگام آنها بلند شدند و رفتند. این جا بود که حضرت به یونس اجازه داد از پشت پرده خارج شود و به جلسه بازگردد. یونس زمانی که آمد، قطرات اشک از گوشههای چشمانش جاری بود و گریه میکرد. عرض کرد: جانم به فدایت، من از آرمان شما اهل بیت دفاع میکنم و این است حال من در نزد بعضی از یارانم! حضرت فرمود: ای یونس، وقتی که امام و رهبر تو خشنود و راضی است، از این سخنان ناروا ناراحت و اندوهگین مباش. ای یونس!با این مردم به اندازه فهم و درک آنان سخن بگو و در آن زمینههایی که بالاتر از درک و استعداد آنها است، ایشان را به حال خود واگذار. آنگاه امام مثال جالبی بیان کرد و فرمود: بر تو باکی نیست اگر در دست تو یک دُر و گوهر گرانبها باشد؛ ولی مردم بگویند: این چیز فاقد ارزش است؛ یا در دست تو چیز بیارزشی باشد و مردم بگویند: متاع بسیار گرانبهایی است. آیا به حال تو سودی دارد؟ عرض کرد: نه.
فرمود: بله! تو هم این چنین هستی، هنگامی که در راه ولایت و پاسداری از مکتب و آیین اهل بیت هستی و امام از تو رضایت دارد، از آن چه مردم دربارهات بگویند، نگران مباش و با آن چه آنها بگویند، ضرری بر تو وارد نمیشود.[۴۱]
در همین راستا میبینم بعضی از روایات در مذمت و انتقاد از یونس وارد شده که البته اسناد آن روایات اعتبار ندارد. با نظر به همین نکته، حضرت امام رضا علیه السلام به یونس توصیه فرمود که باید هر سخنی را برای هر کس نگویی. استعدادها، قریحهها و ظرفیتها مختلف است. حکمت را باید به اهلش یاد داد و از نااهل دریغ داشت؛ لذا پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ما پیامبران مأموریم که ظرفیتهای فکری مردم را مراعات کنیم و به اندازه فهم و درکشان با آنان سخن بگوییم.[۴۲]
گویا یونس گاهی روایات و احادیث عمیق و سنگینی را که درباره مقامات معنوی ائمه دین بود، برای عدهای نقل میکرد و طبعاً آنان قدرت قهم و هضم و درک این معانی بلند را نداشتند؛ لذا گاهی امام از او انتقاد میفرمود. از منظر دیگر، این مذمتها و انتقادها برای این بود که شخصیت های بزرگ حدیثی و فقهی شیعه از تعرض و هجمه مخالفان محفوظ و مصون بمانند و به آنها صدمه و زیانی وارد نشود.[۴۳]
خصلتهای پسندیده
الف) مبارزه با انحرافها:
احمد بن فضل از این محدث جلیل، نقل میکند: وقتی حضرت موسی بن جعفر علیه السلام به شهادت رسید و از دنیا رفت، نزد وکلای آن حضرت که در شهرها بودند، اموال فراوانی بود. وجود این اموال در نزد آنان، باعث شد آنها مذهب باطل «واقفیه» را اختراع کنند؛ لذا مرگ امام موسی بن جعفر علیه السلام را انکار کردند تا اموال را خود تصاحب کنند؛ زیاد قندی هفتاد هزار دینار و علی بن ابیحمزه سی هزار دینار نزد خود داشتند.
هنگامی که من این انحراف آشکار را مشاهده کردم و امامت حضرت امام رضا علیه السلام برای من ثابت و مسلم شد، به تبلیغ و حمایت از شأن و منزلت و امامت حضرت رضا علیه السلام پرداختم و شیعیان را به سوی آن وجود گرامی دعوت کردم. آن دو نفر تا مبارزه سخت مرا دیدند، نمایندهای به سوی من فرستادند و پرسیدند: به چه دلیل مردم را به سوی او حضرت رضا علیه السلام دعوت میکنی؟ اگر پول میخواهی، ما تو را بینیاز میکنیم.
آنان متعهد شدند که ده هزار دینار به من بدهند تا از این تبلیغ و افشاگری دست بردارم. به آنان گفتم: این روایت از امامان شیعه به ما رسیده است که: «هر زمانی که دیدید در جامعه اسلامی انحراف و بدعت به وجود آمد، باید در مقابل آن بایستید، موضع بگیرید و ساکت و خاموش ننشینید وگرنه نور ایمان از شما سلب خواهد شد» من هرگز جهاد و مبارزه در راه خدا را ترک نخواهم کرد. بر این اساس بود که آنها کینه مرا در دل گرفتند و مبارزه سختی را بر علیه من شروع کردند.[۴۴]
ب) پایبندی به عبادت:
حسن بن علویه که شخصی موثق است، میگوید: از فضل بن شاذان شنیدم که میگفت: یونس پنجاه و چهار حج و پنجاه و چهار عمره به جای آورد.[۴۵]
محمد بن عیسی بن عبید نیز میگوید: یونس چند برادر داشت. هر روز به خانه آنان میرفت و احوالشان را میپرسید و بعد به خانه خود میآمد، مختصر غذایی تناول میکرد و کمکم آماده نماز میشد. بعد از انجام فریضه نماز، مینشست و کتاب تألیف میکرد.[۴۶]
ج) از یاران اجماع:
در بین یاران و اصحاب امامان شیعه، عدهای چهره شاخص و شناخته شدهای دارند که در زبان علمی اهل رجال، به «اصحاب اجماع» مشهورند و فقیهان شیعه از صدر اول تا زمان ما به این جمع علاقه و عنایت ویژهای دارند و به اخبار و روایاتی که آنان نقل میکنند، توجه تام و تمام دارند.
عده آنها هیجده نفر است و یونس نیز یکی از آنهاست. ریشه این اجماع و اتفاق، سخنی است که رجال شناس معروف، کشی، از قول عالمان اصحاب شیعه روایت میکند. او در دو، سه مورد از کتاب خود مینویسد: «اصحاب ما، اتفاق دارند بر صحیح شمردن روایاتی که از این جمع و گروه روایت شود و به مقام فقهی و دانش آنان اعتراف دارند. یکی از آنها یونس بن عبدالرحمن است.[۴۷]
از منظر بزرگان
مطلب دیگری که در شناسایی شأن و منزلت و جایگاه رفیع این عالم و راوی خستگیناپذیر قابل بررسی است، دیدگاه دانشمندان درباره او است. نام مبارک وی در تمام کتابهای رجالی شیعه مطرح و مورد عنایت است و این اظهارنظرها چهره او را پرفروغتر میسازد. ابن ندیم (متوفی سال380 هـ.ق) در کتاب معتبر و مشهور خود، هنگامی که فقیهان و عالمان برجسته شیعی را نام میبرد، این چنین میگوید: یونس بن عبدالرحمن از آنان است. او علامه روزگار خویش بود.[۴۸]
مرحوم شیخ طوسی در رجال میگوید: در نظر من محدثی مورد اطمینان است.[۴۹]
نجاشی مینگارد: یونس بن عبدالرحمن از برجستهترین و شاخصترین عالمان شیعی و صاحب منزلت و مقامی رفیع است. حضرت رضا علیه السلام یارانش را برای فراگیری فتوا و دانش به او ارجاع میداد و پیروان مذهب باطل وقف (واقفیه)، مال فراوانی به او پیشنهاد کردند، ولی وی از پذیرش اموال امتناع ورزید و بر روش مستقیم ثابت و پابرجا ماند.[۵۰]
فضل بن شاذان میگوید: در زمان زندگی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در میان یاران و صحابه پیامبر گرامی از منظر فقاهت و دانش دینی، کسی به پای سلمان فارسی نرسید و فقیهترین و عالمترین دانشمند بعد از روزگار پیامبر در بین یاران امامان معصوم شیعی، یونس بن عبدالرحمن است.[۵۱]
و علامه حلی میفرماید: او انسانی بزرگ و از پیشگامان مکتب تشیع است.[۵۲]
وفات
پس از عمری تلاش خالصانه در راه نشر معارف دین و آثار عترت سید المرسلین، جان یونس در قفس تنگ این جهان خکی تاب و طاقت نیاورد و سرانجام در سال 208 هـ.ق جان به جان آفرین تسلیم کرد و روح بلند و الهی او که سرشار از ایمان به خدا و عشق به محمد صلی الله علیه و آله و عترت پاک او بود،به ملکوت اعلی پیوست و در جوار رحمت الهی آرمید.[۵۳]
بدن پاک او در کنار روضه مطهره رسول اکرم صلی الله علیه و آله در مدینه منوره به خاک سپرده شد و همان طور که در زندگی دلش همراه حضرت محمد صلی الله علیه و آله بود، جسم او نیز در جوار آن بزرگوار دفن شد.
برگرفته از روایات او
در سرتاسر کتابهای گرانسنگ حدیث و روایت شیعه نام یونس بارها به چشم میخورد و این خود گویای عظمت شخصیت این فقیه دینشناس و محدث پرهیزگار است. در پایان به دو مورد از روایاتی که او نقل کرده است، بسنده میکنیم:
- 1. یک واسطه از امام صادق علیه السلام نقل کرد: آن حضرت از رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت کرد که پیامبر فرمود: روزی پیامبر خدا، حضرت موسی علیه السلام در جایی نشسته بود. شیطان به صورت یک انسان، به سوی او آمد، آن کلاه را از سر برداشت و بر پیامبر خدا حضرت موسی سلام کرد. موسی به او فرمود: تو کیستی؟ گفت: من ابلیسام. موسی او را نفرین کرد که خدا تو را به ما نزدیک نگرداند! به این جا چرا آمدهای؟ گفت: آمدهام بر تو سلام کنم، به خاطر مفام و موقعیتی که در پیشگاه خداوند داری. موسی گفت: این کلاه چیست؟ جواب داد: این همانند دامی است که با آن دل فرزندان آدم را صید میکنم و میربایم. من آنان را به زرق و برق مادیات میفریبم. موسی به او فرمود: به من بگو که کدام یک از گناهان است که اگر فرزند آدم انجام دهد، تو بر آنان تسلط میشود؟ گفت: چند گناه است: 1- خودپسندی 2- کارهای خوبی که انجام دادهاند، در نظر آنها بزرگ جلوه کند. 3- گناهان در پیش آنان کوچک باشد.[۵۴]
- 2- به یک واسطه از امام جعفر صادق علیه السلام نقل میکند: آن بزرگوار خطاب به شیعیان فرمود: به خدا سوگند! شما شیعیان پیرو آن دین و آیینی هستید که دین خدا و فرشتگان آسمان است. شما ما را با پیشه کردن ورع و تلاش و کوشش پیگیر در راه خدا یاری و همراهی کنید و بر شما باد اهمیت دادن به نماز و این که تقوا و پرهیزکاری و دوری از گناهان را روش و برنامه خود قرار دهید.[۵۵]
پانویس
- ↑ رجال کشی، ج 2، ص 777، فهرست شیخ طوسی، ص 181، رجال نجاشی، ص 311 و الانساب سمعانی، ج 13، ص 350.
- ↑ رجال نجاشی، ص 311 و تنقیح المقال، ج 3، ص 338.
- ↑ حیوة الحیوان دمیری، ج 1، ص 102 و فرهنگ معین، ج 6، بخش اعلام، ص 2278.
- ↑ رجال کشی، ج 2، ص 778 و 786.
- ↑ الفَرق بینَ الفِرَق، ص 180.
- ↑ الانساب، ج 13، اواخر جلد.
- ↑ الملل والنحل، ج 1، ص 188.
- ↑ رجال نجاشی، ص 148.
- ↑ همان.
- ↑ همان، 305.
- ↑ رجال کشی، ج 1، ص 550.
- ↑ رجال نجاشی، ص 305 و رجال کشی، ج 1، ص 526.
- ↑ رجال کشی، ج 2، ص 830 و نجاشی، ص 104.
- ↑ رجال نجاشی، ص 106 و رجال کشی، ج 2، ص 830.
- ↑ فهرست شیخ طوسی، ص 87.
- ↑ رجال نجاشی، ص 101، جامع الروات، ج 2، ص 357 و تنقیح المقال، ج 3، ص 374.
- ↑ تنقیح المقال، ج 2، ص 374.
- ↑ نجاشی، ص 235.
- ↑ رجال کشسی، ج 2، ص 779.
- ↑ رجال نجاشی، ص 29.
- ↑ همان، ص 200.
- ↑ رجال شیخ طوسی، ص 386 و 404.
- ↑ رجال نجاشی، ص 118.
- ↑ تنقیح المقال، ج 3، 339.
- ↑ ر.ک: رجال کشی، ج 2، ص 710.
- ↑ رجال نجاشی، ص 313.
- ↑ فهرست شیخ طوسی، ص 181.
- ↑ خلاصه علامه، ص 184.
- ↑ رجال شیخ طوسی، ص 343 و 395.
- ↑ رجال کشی، ج 2، ص 780 و نجاشی، ص 343.
- ↑ رجال کشی، ج 2، ص 779.
- ↑ همان، ص 884.
- ↑ وسائل الشیعه، ج 18، ص 110-107، اصول اصلیه، سید عبدالله شبر، ص 138 و رجال نجاشی، ص 7.
- ↑ رجال نجاشی، ص 312.
- ↑ رجال کشی، ج 2، ص 779.
- ↑ همان، ص 780، رَحِمَ اللهُ یونُسَ، رَحِمَ اللهُ یونُسَ، رَحِمَ اللهُ یونُسَ».
- ↑ همان، ص 781.
- ↑ رجال نجاشی، ص 313.
- ↑ کشی، ج 2، ص 781.
- ↑ همان، ص 783.
- ↑ همان، ص 782.
- ↑ اصول کافی، ج 1، ص 23.
- ↑ ر.ک: رجال کشی، ج 1، ص 342. (حالات زراره)
- ↑ همان، ج 2، ص 786.
- ↑ همان، ص 780 و بحارالانوار، ج 48، ص 252.
- ↑ رجال کشی، ج 2، ص 780.
- ↑ همان، ص 830، 673، 507.
- ↑ فهرست ابن ندیم، ص 376.
- ↑ رجال شیخ، ص 363.
- ↑ رجال نجاشی، ص 313.
- ↑ رجال کشی، ج 2، ص 780.
- ↑ خلاصه علامه، ص 184 و مجالس المومنین، ج 1، ص 411.
- ↑ خلاصه علامه، ص 186 و چند ماخذ دیگر، ضمنا مرحوم قاضی در مجالس، سال رحلت یونس را 280 هـ.ق نوشتهاند که این اشتباه ممکن است از ناسخین باشد. رجال کشی، ج 2، ص 781 و مجالس المومنین، ج 1، ص 411.
- ↑ امالی مفید، چاپ جامعه مدرسین، ص 156.
- ↑ همان، ص 370.
منابع
- ابوالحسن ربانب صالحآبادی،"يونس بن عبدالرحمن" ستارگان حرم، شماره 7.