حسن بن خرزاذ قمی
حسن بن خُرّزاذ قمي
محدث مهاجر
پژوهشگران، در قمرو زندگي محدثان، بسان غواصاني هستند كه در ژرفاي دريا، به دنبال جواهرند. اينان با عمق بخشيدن به مطالعه و بررسي خويش، به راوياني دسترسي پيدا میكنند كه از منظر قدر و ارزش از هر گوهري قيمتي ترند.
محدثاني كه در رهگذر زمان، نام و ياد آنان كمتر به گونهاي مستقل مدنظر رجال شناسان واقع شده است. در اين نوشتار با چهره فاخر يكي از محدثان والامقام، قم بيشتر آشنا شويم.
اسم و نسب
يكي از محدثان شيعي، كه نامش در منابع حديثي شيعه میدرخشد، حسن بن خُرّزاذ قمي است. وي به تناسب اين كه زادگاهش قم بوده، به«قمي» اشتهار دارد.[۱] تاريخ تولد اين ستاره آسمان دانش، روشن نيست، اما با توجه به اين كه او را از ياران حضرت امام هادی علیهالسلام شمردهاند و آن بزرگوار در سال 254 ق. ديده از جهان فروبست شايد بتوان حدس زد كه او در نيمه اول سده سوم هجري پا به عرصه وجود گذاشته است.
حسن بن خُرّزاذ قمي، مقطع آغازين عمر خويش را در قم سپري كرد و در فضاي معنوي و علمی اين شهر كه از ديرباز، به عنوان مركز درخشش انوار اخبار اهل بيت علیهمالسلام، مطرح بود، تنفس كرد و در همين راستا شاكله و بنياد باورهاي مذهبي او، استوار شد. از سرنوشت خاندانش، به ويژه پدر او، خبر قابل اطميناني در دست نيست.
موقعيت والا
اين محدث گرانقدر، كه در طول زمان، با معارف ناب مكتب اهل بيت علیهمالسلام بيشتر آشنا شد، در پرتو دريافت روايات امامان شيعه، راه روشن آينده خود را انتخاب نمود. او چنان رشد كرد كه نامش به عنوان چهرهاي ماندگار در تاريخ ثبت شد.
نجاشي او را چنين توصيف میكند: «حسن بن خُرّزاذ قمي، يكي از راوياني است كه بسيار روايت نقل كرده است؛ گرچه گفته شده كه در فرجام عمر، دچار تفكر غلوآميز شده است».[۲] شيخ طوسی در اثر رجالي خود، در دو مورد از او ياد نموده و او را به عنوان يكي از راويان شيعي، محسوب كرده است.[۳]
علامه حلي، ميرداماد و ديگران به نقل سخن نجاشي بسنده كردهاند.[۴] علامه شوشتري در قاموس الرجال، از شخصيت او تجليل نموده و صاحب كتاب گرانقدر الجامع في الرجال در منزلت او مینويسد: او يكي از بزرگان محدثان شيعي و اخبارش در نهايت خوبي و درستي است.[۵]
استاد جعفر سبحاني نيز اين راوي را در گروه راويان فقيه شيعه به شمار آورده است.[۶]
فرجام سخن اين كه: محقق نامور، علامه مامقاني، در اين راستا چنين مینگارد: در پيرامون شخصيت اين راوي، هم ستايش نقل شده و هم انتقاد؛ اما آنچه نمودار ستايش است، دو جهت است:
- 1- او كثيرالروايه است.
- 2- محمد بن حسن بن وليد قمی و شاگرد برجستهاش، شيخ صدوق، اين محدث را از سلسله راوياني كه از محمد بن احمد بن يحيي استثنا نكردهاند، چون اين دو، راوياني را كه از محمد بن احمد روايت كردهاند، قبول نداشتهاند، از گروه راويان او، جدا میكردند.
در حالي كه درباره حسن بن خرّزاذ، چنين روشي را اعمال نكردهاند و اين نشان بزرگي اين محدث قمی است. اما انتقادي كه از او شده، سخن نجاشي است كه گفته: گويا او در آخر عمر دچار غلوّ شده است.
پس مامقاني در مقام دفاع برآمده میگويد: اين كه گفته شده او اهل غلوّ است، اولاً اين را نجاشي به عنوان اعتقاد و باور خود نقل نكرده؛ بلكه گفته: گفته شده است كه او چنين گرايشي پيدا كرده، ثانياً آن درجات و مقامات و فضائلي كه در روزگاران اخير، عالمان شيعي و مردم شيعه، جزء ضروريات مذهب شيعه میدانند، در نزد گروهي از دانشمندان پيشين به عنوان تفكر غلوآميز، مورد انكار و رد قرار میگرفت كه اگر احياناً، عالمی سهو و اشتباه را از پيامبر و امامان به دور میدانست بلافاصله او را متهم به غلو میكردند. بنابراين اين نقد، بيمورد است.
به هر حال از آنچه گفته شد، میتوان چنين برداشت كرد كه حسن بن خرزاد، محدثي والامقام و ارزشمند و نيكوسرشت است.[۷]
هجرت از ديار
زادگاه اين محدث، قم است. وي چندين بهار از زندگي خود را در اين سرزمين، سپري كرده است. ولي از آنجا كه علاقمند بود مباني دينشناسي را از سرچشمه اصلي فراگيرد، از قم به سامرا هجرت نمود و خود را به محضر پاك و نوراني حجت خدا، امام هادی علیهالسلام رسانيد. وي برههاي از عمر خود را از محضر امام بهرهمند شد. مدت اقامت او در سامرا، روشن نيست. وي پس از مدتي اقامت در عراق، راهي ديار خود، قم شد و از قم هجرت دوبارهاي را شروع كرد. اين بار، سوي ماوراءالنهر، قلمرو شرق آسيا - كه در آن روزگار يكي از مراكز مهم نهضت و جنبش نشر اخبار اهل بيت علیهمالسلام بود - هجرت نمود. بزرگاني از محدثان نامآور شيعي همچون: عياشي سمرقندي، كشي، حسين بن اشكيب، جبرئيل بن احمد فاريابي و... در شهرهاي سمرقند، مرو، كشّ زندگي میكردند و بدين سبب بود كه جمعي از محدثان قمی راهي آن ديار شدند.
حسن بن خرزاذ، به ماوراءالنهر رفت و در شهر تاريخي كشّ، اقامت گزيد. او به قدري در آن سرزمين توقف كرد كه به عنوان محدثي كه اهل شهر كش است، از او نام میبرند.[۸] و بدين گونه است كه شيخ طوسي در يك مورد میگويد: حسن بن خرزاذ قمی است و در جاي ديگر مینويسد: او اهل شهر كش است.
در حقيقت اين دو نشانه، از يك راوي است و او جز حسن بن خرزاذ قمي، كس ديگري نيست.
پارهاي از دانشمندان تصور كردهاند كه آنها دو نفرند، در حالي كه اين تصور ناصواب است؛ چون همان گونه كه گفته شد جمعي از راويان قمی به خطه ماوراءالنهر هجرت كردند و به قدري در آنجا ماندند كه معروف و منسوب بدان سرزمين شدند. مثلاً حسين بن اشكيب قمی[۹]، قمی است و از او به عنوان خادم القبر ياد كردهاند. او به سرزمين ماوراءالنهر رفت و در شهر مرو زندگي میكرد و به حسين بن اشكيب مروزي معروف شد.
يا علي بن محمد بن فيروز قمي، كه از بزرگان محدثان قم است؛ ولي ساكن كش بوده و به كشّي معروف شده. جعفر بن احمد قمی ايلاقي مشهور به ابن الرازي نيز از راويان قمی است ولي در شهر ايلاق كه در سرزمين ماوراءالنهر واقع است به ايلاقي مشهور شد.
اما اين كه شيخ طوسي گفته است: او از ياران امام هادی علیهالسلام است و در مورد ديگر آورده است: او از كساني است كه از امامان روايت نمیكند؛ يك كلام مُتقني نيست؛ چه بسيار راوياني هستند كه از امام معصوم علیهالسلام روايت میكنند و از ياران امام به شمار میآيند. اما شيخ آنها را در بخش آخر كتابش نام برده است. و آنها را جزء راويان از امام به حساب نمیآورد. عبدالعزيز مهتدي يكي از اصحاب حضرت رضا علیهالسلام است؛ اما در بخش آخر كتاب شيخ به عنوان كسي كه از معصوم روايت نكرده ذكر شده است. به هر حال نمونهها، بسيار زياد است. پس بنابر سخن شيخ موسي زنجاني و علامه شوشتري زادگاه و جايگاه رشد حسن بن خرزاد، قم بوده؛ اما روزگاري را در شهر «كش» میزيسته است.[۱۰]
شيخ طوسي، اين محدث گرانمايه را از ياران امام هادي علیهالسلام به شمار آورده؛ گرچه متأسفانه روايتي كه بدون واسطه از اين امام بزرگوار، نقل كرده باشد، به دست نيامده، با اين كه در اين راستا تلاش فراواني انجام شده است.
استادان حديث
اين محدث والامقام، در راستاي فراگيري اخبار اهل بيت: نزد گروهي از شاگردان مكتب اهل بيت حاضر شد و از آن منابع معرفت و حديث، كسب فيض نمود.
نام گروهي از آنان عبارت است از:
- 1- حسن بن علي بن فضال كوفي، كه از بزرگان محدثان شيعي است.[۱۱]
- 2- اسماعيل بن مهران كوفي: لقب او سكوني و كنيهاش ابويعقوب است. او بنا به گفته نجاشي، يكي از ياران حضرت امام رضا علیهالسلام و چهرهاي مَوجّه و بزرگوار است و نيز از جمع زيادي از ياران حضرت امام صادق علیهالسلام روايت میكند. شيخ طوسي نيز در بزرگداشت اين بزرگوار، از چيزي فروگذار نكرده است.
- 3- محمد بن حماد ساسي؛
- 4- احمد بن حسن بن فضال كه او نيز مانند پدرش از محدثان برگزيده است.
- 5- علي بن اسباط؛ كنيهاش ابوالحسن و اهل كوفه است. او در يك مقطع از عمر خود، به علت تمايل به «فطحيه» دچار لغزش و انحراف شد؛ ولي به دنبال، مناظره و گفتگوي فراوان و تبادل نامههايي بين او و علي بن مهزيار اهوازي، آن مرام باطل را رها كرد و در جرگه محدثان شيعي درآمد و راه و روش حضرت رضا علیهالسلام را برگزيد. در منزلت او گفتهاند: موجهترين و راستگوترين محدث شيعه است.[۱۲] اين بزرگوار تا سال 230 ق زنده بوده است.[۱۳]
- 6- حسن بن راشد؛
- 7- موسي بن القاسم البجلي؛
- 8- محمد بن علي كوفي؛
- 9- محمد بن موسي بن فرات؛
- 10- حسن بن علي بن نعمان اعلَم؛
حسن بن علي يكي از ياران امام حسن عسكری علیهالسلام و از نخبگان راويان شيعي است. به گونهاي كه نجاشي، ترجمهشناس بزرگ در موقعيت بلند او مینگارد: او محدثي داراي وجاهت و مورد اطمينان است و كتابي دارد كه رواياتش صحيح و بسيار پرفايده است.[۱۴]
شاگردان
بيشتر استادان اين راوي، از چهرههاي برتر مكتب تشيعاند، طبعاً كسي كه در محضر چنين بزرگاني، كسب معرفت كند خود به عنوان استاد حديث، بر كرسي نشر و گسترش اخبار، قرار میگيرد. چنين بود كه گروهي از شيفتگان به معارف و مكتب اهل بيت: وجود بابركت او را قدر دانستند و از ذخيره گرانبهاي دانش و كمال او بهرهمند شدند.
اينك نام به گروهي از اين دانش آموختگان، اشاره میشود:
- 1- جبرئيل بن احمد فاريابي؛ كنيهاش ابومحمد بود و در شهر كشّ میزيست. او از محدثان كثيرالروايه بوده و بيشتر از محضر راويان عراقي، قمی و خراساني كسب فيض كرده است.[۱۵]
- 2- ابوعبدالله حسين بن اشكيب قمي، مروزي خادم القبر؛[۱۶]
- 3- احمد بن محمد بن يحيي قمي؛[۱۷]
- 4- ابوعلي بن حسن بن علي قمي؛
- 5- احمد بن علي سلولي شقران قمي.[۱۸]
شيخ طوسي مینويسد: او قمی است؛ اما جايگاه زندگياش شهر كش[۱۹] در ماوراءالنهر بود. او متأسفانه از درد پا رنج میبرد؛ ولي به شوق آموختن، بسيار به سفر میرفت.[۲۰] وي از شاگردان حسن بن خُرزاذ و شوهرخواهر وي بود. چكيده سخن اين است كه او از محدثان بزرگوار قمی است.[۲۱]
- 6- محمد بن حسن براثي؛ او يكي از استادان معروفِ كشّي است كه در رجال خود، بارها و بارها از او روايت نقل میكند. بر همين اساس است كه او را از راويان ارزشمند شيعي به شمار آوردهاند.[۲۲]
اثر ماندگار
اين محدث فرزانه، ظاهراً داراي تأليفات و آثار فراواني بوده است كه در رهگذر زمان، از ميان رفته، اما در كتابهاي ترجمه به دو اثر از آثارش اشاره شده است: نجاشي میگويد: او داراي دو كتاب است.
- 1. اسماء رسول الله صلی الله علیه و آله؛
- 2. كتاب المُتعه.[۲۳]
وفات
در منابع تاريخي در مورد تاريخ رحلت، مكان رحلت و مكان به خاكسپاري اين محدث گرانقدر خبري وجود ندارد و سرنوشت وي مانند سرنوشت بسياري از محدثان بر ما پوشيده مانده است.
اخبار
در فرجام اين نوشتار كوتاه مناسب است پارهاي از رواياتي كه از اين بزرگوار به دست ما رسيده كه ضمناً نشان دهنده باورهاي ژرف و اعتقاد راسخ او به ولايت امامان معصوم است را يادآور شويم.
ياران ويژه اميرالمؤمنين علیهالسلام
علي علیهالسلام فرمود: زمين با وسعتي كه دارد، تاب تحمل هفت تن را ندارد. آن هفت تن كساني هستند كه: شما به بركت وجود آنان روزي میخوريد و ياري میشويد و به بركت وجود آنان بر شما باران فرو میريزد. از آنهاست: سلمان فارسی، مقداد، ابوذر، عمار، حذيفه و حضرت اميرالمؤمنين علیهالسلام میفرمود: «و انا اِمامهم؛ من پيشواي آنان هستم و آنان بودند كه در نيمه شب بر بدن مبارك حضرت فاطمه سلام الله علیها نماز خواندند».[۲۴]
منزلت سلمان
امام باقر علیهالسلام فرمود: «كان علّي محدّثاً و كان سلمان محدّثاً[۲۵]؛ علي علیهالسلام محدث بود - يعني فرشتهها و جبرئيل با حضرت ارتباط داشتند - سلمان نيز چنين بود - ولي بدين معني كه حقايق و معارف از غيب بر دل و جان او الهام میشد».[۲۶]
امام جعفرصادق علیهالسلام در شأن سلمان فرمود: «سلمان عُلِّم اسمُ الاعظم؛ اسم اعظم به سلمان ياد داده شده است».[۲۷]
شتر عايشه
روايت میكند كه: هر گاه سلمان شتري را كه به نام عسكر ناميده شده، میديد. او را میزد و به او گفته میشد، يا ابا عبدالله! - كنيه سلمان است - از اين حيوان زبان بسته چه میخواهي؟ میفرمود: اين يك حيوان معمولي نيست؛ بلكه اين عسكر بن كنعان است، اي اعرابي! حيوان تو در اين جا آن چنان قيمت دارد شرّ ندارد؛[۲۸] لكن او را ببر به منطقه «حَوأب» - منطقهاي كه جنگ جمل در آنجا، شروع شد - در آنجا هر چه بخواهي به تو داده میشود.[۲۹]
سخنراني سلمان
امام صادق علیهالسلام فرمود: سلمان در يك سخناني گفت: سپاس خداوند متعال را كه مرا به دين خود راهنمايي فرمود، بعد از اين كه من مدتي از عمر خودم را مسئول روشن كردن آتشكده بودم و از اين راه، ارتزاق میكردم. تا اين كه خداوند عشق به سرزمين تهامه - حجاز - را در دل من افكند. من با حالت گرسنگي و تشنگي، از سرزمين خودم خارج شدم و طائفه من، مرا بيرون كردند، ثروتم را گرفتند و پياده حركت كردم، نه مالي داشتم و نه مركبي، وضعيّت من چنين بود؛ تا اين كه به خدمت محمد صلی الله علیه و آله رسيدم.
نشانههاي نبوت را در او يافتم و به او ايمان آوردم. او بود كه مرا از آتش نجات داد. و زندگيام را بر مبناي معرفت اسلام بنا كردم. اي مردم! سخن مرا بشنويد و سپس بيانديشيد! به من دانش فراواني داده شده و اگر من به آنچه میدانم به شما خبر دهم. شايد عدهاي بگويند او ديوانه است و جمعي خواهند گفت: خدا رحمت كند قاتل سلمان را.
اي مردم! اينك بلا به دنبال بلا خواهد آمد و نزد علي علیهالسلام تمام علوم هست. او همانند هارون برادر موسي است. رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: اي علي! تو وصي و خليفه من هستي. همانند هارون در رابطه با موسي، ولي اي مردم شما راه را اشتباه میرويد، از شاهراه منحرف شدهايد! قسم به آن كس كه جان من در دست اوست، همان اختلافات بين بني اسرائيل، بعد از موسي در ميان شما به وجود خواهد آمد.
به خدا قسم! اگر شما علي را رهبر و امام خود انتخاب میكرديد، بركات الهي از آسمان و زمين بر شما میباريد. تا اين كه در ادامه میگويد: هر زمان كه فتنهها همانند تاريكي شب تا به شما روي آورد، بر شما باد به آل محمد: آنها پيشوايان[۳۰] بهشت و دعوت كننده به سوي بهشتاند. بر شما باد كه از علي علیهالسلام پيروي كنيد و به دامن او چنگ بزنيد. چرا گروهي از مردم نسبت به علي علیهالسلام رشك میورزند، آن گونه كه قابيل به هابيل رشك برد. شما كجا میرويد؟ چرا بيراهه حركت میكنيد؟
آل محمد را همانند سر نسبت به تن قرار دهيد؛ بلكه بالاتر. آل محمد مانند دو چشماند در سر انسان. من با شما اتمام حجت كردم. پدر و مادرم به قربان آن شهيدي كه در كربلا به شهادت میرسد. جانم به فداي آن اطفال كوچك امام حسين علیهالسلام. جان من به قربان امام حسن علیهالسلام باد؛ آن امامی كه رسول خدا به او شجاعت، حجب و حياء و به امام حسين علیهالسلام عزت و جود و سخاوت را بخشيد.
جان من فداي آن انسانهايي كه بدنهاي آنها بر روي زمين كوفه افتاده است و آن زناني كه به اسارت برده میشوند. در فرجام سخنراني خود گفت: علي، اميرالمؤمنين است. هر كس كه مؤمن باشد، ولايت او را خواهد پذيرفت. هر كس داخل ولايت آن حضرت شود مؤمن است و هر كس كه از ولايت او خارج شود، كافر است.[۳۱]
پانویس
- ↑ رجال نجاشي، ص 33، چاپ داوري قم؛ رجال شيخ طوسي، ص 413-463؛ قاموس الرّجال، ج 3، ص 229؛ رجال ابن داود، ص 238؛ تهذيب المقال، ج 2، ص 59، چاپ نجف، 1390 ق؛ مجمع الرجال، ج 2، ص 106، چاپ دارالكتب العلميه؛ معجم رجال الحديث، ج 5، ص 316، ش 2801؛ اعيان الشيعه، ج 5، ص 63؛ لسان الميزان، ابن حجر عسقلاني، ج 2، ص 220، منشورات امامی بيروت، ش 1171؛ الجامع في الرجال، ص 490؛ نقدالرجال، سيد مصطفي تفرشي، ص 88؛ طبقات الفقهاء، ج 3، ص 182، ش 864؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 276؛ جامع الروات، ج 1، ص 196؛ رجال كشي، ج 1، ص 54 و 55.
- ↑ رجال نجاشي، ص 33، (كان كثيرالرواية و قيل انّه غلاني آخر عمره).
- ↑ رجال شيخ طوسي، ص 413 و 463.
- ↑ خلاصة الاقوال، ص 214؛ حاشيه رجال كشي، ج 1، ص 54.
- ↑ قاموس الرجال، ج 3، ص 229.
- ↑ الجامع في الرجال، ص 490.
- ↑ طبقات الفقهاء، ج 3، ص 182، (شرح حالش در مجموعه ستارگان آمده است).
- ↑ تنقيح المقال، ج 1، ص 276.
- ↑ رجال شيخ طوسي، ص 490، (اوثق الناس و اصدقهم لهجةً).
- ↑ الجامع في الرجال، ص 490؛ قاموس الرجال، ج 3، ص 229.
- ↑ همان، ص 490؛ رجال كشي، ج 1، ص 75، 57، 56، 55 و 54؛ رجال نجاشي، ص 19، فهرست طوسي، ص 110، چاپ رضي قم.
- ↑ رجال نجاشي، ص 177 و 255، (ثقةٌ، ثَبت، معتمد عليه).
- ↑ همان، ص 29.
- ↑ رجال كشي، ج 1، ص 32، چاپ مؤسسه آل البيت؛ رجال طوسي، ص 458.
- ↑ همان، ج 1، ص 75.
- ↑ تهذيب الاحكام، ج 1، ص 346، حديث 100.
- ↑ الجامع في الرجال، ص 490.
- ↑ رجال نجاشي، ص 33؛ رجال طوسي، ص 438؛ تنقيح المقال، ج 1، ص 703.
- ↑ رجال مامقاني، ج 3، ص 100.
- ↑ نجال نجاشي، ص 33.
- ↑ حاشيه ميرداماد بر كشي، ج 1، ص 5؛ فرهنگ معين، بخش اعلام، ج 2، ص 1578؛ اطلاعات حسن عميد، ص 702.
- ↑ رجال كشي، ج 1، ص 32، محدث، به ضم ميم و فتح دال بر وزون مكرم (مرآت العقول، ج 3، ص 162، چاپ دارالكتب اسلاميه سال 1363).
- ↑ همان، ص 55.
- ↑ همان.
- ↑ همان، ص 56.
- ↑ همان، ص 58.
- ↑ همان، ص 75، (فعليكم بآل محمد فانهم القادةُ الي الجنّه والدعاة اليها الي يوم القيامة).
- ↑ عسكر نام شتر عايشه بود همان شتر معروف عايشه كه در جنگ جمل، سوار بر آن شده و به جنگ اميرالمؤمنين علیهالسلام آمده بود اين شتر را در زمان خلافت عثمان، استاندار او در يمن از مردي بنام ابن كنعان خريد، تا اين كه در جنگ جمل مركب عايشه قرار گرفت بنابراين عسكرِ ابن كنعان، يعني شتري كه از ابن كنعان بوده است.
- ↑ همان، ص 60.
- ↑ همان، ص 75.
- ↑ همان، ص 80.
منبع
ابوالحسن رباني سبزواري, ستارگان حرم، جلد 18، صفحه 103-113