محمدجواد صافی گلپایگانی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۰۵ توسط شیرین سادات حسینی (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} '''منبع:''' ستارگان حرم، جلد 4 '''نویسنده:''' ناصرالدين انصارى ==م...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)

منبع: ستارگان حرم، جلد 4

نویسنده: ناصرالدين انصارى

محمدجواد صافى گلپايگانى

(اسوه شجاعت)

مقدمه

شهرهاى كوچك و بزرگ ايران اسلامى همواره در گستره تاريخ خود، نظاره گر درخشش اختران تابناك آسمان علم و ايمان بوده است. يكى از اين اختران كه در گوشه اى از كشور اسلامي‌مان دامنه فيضش بر سر همگان سايه گستر بود، مرحوم آيت الله آخوند ملا محمدجواد صافى گلپايگانى قدس سره است، كه بيش از 60 سال در گلپايگان، مردم را هادى شد. در اين مجاه كوتاه نگاهى كوتاه به زندگى سراسر افتخار او مى افكنيم.

ولادت

آيت الله صافى در روز 27 شعبان المعظم 1287(1) يا 1288 ه.ق(2)، در بيت علم و تقوا و فضيلت در گلپايگان ديده به جهان گشود. پدر وى مرحوم آخوند ملا عباس از بزرگان و شخصیت هاى مورد احترام مردم - كه علاوه بر دانش پژوهى، به تجارت مى پرداخت - مادرش زهرا خانم فرزند ملا محمدباقر اديب گلپايگانى و دايى اش ملا محمدرضا قطب - عالم به علوم غريبه - بودند.

تحصيلات

وى به اقتضاى شوق فطرى و اقتفاى سيره خانوادگى، از همان آغاز نوجوانى به تحصيل علوم دينى روى آورد. آن فقيه بزرگوار مقدمات و سطوح را نزد پدرش و ديگر دانشوران گلپايگان - كه در آن زمان مجمع علما و دانشمندان بود - فراگرفت و سپس در سال 1305 ه.ق(3) به اصفهان كوچيد، و تا سال 1316 ه.ق نزد استادان بزرگ وقت علوم متداول را فراگرفت. وى آنى از كوشش هاى علمى باز نايستاد تا پس از نگارش رساله هايى در مسائل فقهى، در سال 1310 - 1311 ه.ق به اخذ اجازات متعدد اجتهادى نايل آمد و مورد توجه وافر استادان خود قرار گرفت.

استادان وى در حوزه علميه اصفهان - كه در آن زمان از پر رونق ترين و با اهميت ترين حوزه هاى علمى شيعه بشمار مى رفت - در محضر استادان ذيل همراه با بزرگانى همانند: آيت الله العظمى بروجردى، آيت الله العظمى سيدابوالحسن اصفهانى، علامه حاج آقا رحيم ارباب و آيت الله آقا سيد حسن چهارسوقى شركت كرد.

  • 1- آيت الله علامه سيد محمدباقر درچه اى (م 1342 ه.ق)، صاحب حاشيه بر مكاسب و رسائل .
  • 2- حكيم ميرزا جهانگيرخان قشقايى (م 1326 ه.ق).
  • 3- آيت الله حاج آقا نورالله اصفهانى (1278 - 1346 ه.ق) صاحب كتاب مقيم و مسافر و ديوان اشعار.
  • 4- آيت الله علامه آقا نجفى اصفهانى (1262 - 1332 ه.ق) صاحب تأويل الآيات الباهره و بحر المعارف .
  • 5- علامه شيخ محمدعلى ثقة الاسلام (1271 - 1318 ه.ق) صاحب كتاب لسان الصدق و معاصى كبيره .
  • 6- ميرزا محمدعلى تويسركانى اصفهانى (م بعد 1311 ه.ق).
  • 7- علامه ميرزا محمدعلى درب امامى .
  • 8- آيت الله آقا ميرزا محمدتقى مدرس (1273 - 1333 ه.ق) صاحب الرسائل التقوية.
  • 9- آقا ميرزا هاشم چهارسوقى اصفهانى (1235 - 1318 ه.ق) صاحب مبانى الاصول و اصول آل الرسول .
  • 10- آيت الله سيد محمدباقر موسوى خوانسارى (1226 - 1313 ه.ق) صاحب روضات الجنات .
  • 11- علامه آخوند ملا محمد كاشانى (1249 - 1333 ه.ق).
  • 12- علامه آخوند ملا محمدباقر فشاركى (م 1314 ه.ق) صاحب عنون الكلام.

تدريس

آن جناب تا زمانى كه در اصفهان - در مدرسه نيم آورد - توقف داشت، فقه و اصول درس مى داد. مجلس درس او زبانزد فضلا و طلاب بود، و بسيارى از افراد خوش استعداد در آن شركت مى جستند كه آيت الله آقا سيد جمال الدين گلپايگانى از جمله آنان بود. وى در سال 1316 ه.ق به گلپايگان بازگشت و به تدريس، تأليف، امامت جماعت و راهنمايى مردمان مشغول شد.

مهاجرت به تهران

در حدود سال 1325 ه.ق آيت الله صافى رهسپار تهران شد و مورد استقبال شايسته حضرات آيات: شيخ فضل الله نورى، سيد محمد امام جمعه و حاج ميرزا ابوالقاسم صاحب حاشيه بر مكاسب قرار گرفت. وى به دليل داشتن روحيه اسلامخواهى و دين طلبى در آن ايام كه مصادف با غوغاى مشروطيت بود، با آيت الله شهيد حاج شيخ فضل الله نورى همصدا شد و در تمام مراحل با شيخ فضل الله همراهى كرد، و حتى در روزهاى سخت و دهشتناك محاصره خانه شيخ به وسيله مجاهدان و فاتحان، دست از يارى و همراهى شيخ برنداشت و تا واپسين روزهاى زندگى شيخ شهيد در كنار او بود.(4)

آن عالم مجاهد پس از شهادت شيخ و تغيير اوضاع به نفع دشمنان دين، ديگر تاب ديدن آن وضعيت و تسلط يپرم خان ارمنى، سردار اسعد بختيارى و محمد ولى خان تنكابنى را بر اوضاع نياورد، و از طريق قم و اصفهان به گلپايگان بازگشت.

بازگشت به گلپايگان

در سال 1327 ه.ق آن مرد بزرگ به زادگاه خويش بازگشت، و تا پايان زندگى در آن جا ماندگار شد. وى از همه مناصبى كه در حوزه هاى علميه در انتظارش بود صرفنظر كرد، اوقاتش را صرف ترويج دين، تدريس، تأليف، دادرسى مظلومان، مبارزه با ستمگران، تهذيب اخلاق و آگاه كردن جامعه كرد. از جمله اقدامات به ياد ماندنى آن عالم بزرگوار، مبارزه بى امان با انحرافات و بدعت هاى دينى مانند:

مبارزه با بهائيت و تصوف، مخالفت با خان ها و فئودال ها، رويارويى با كشف حجاب و مفاسد دوران پهلوى و احياى شعائر دينى و بزرگذاشت هاى مذهبى است كه با تلاش و كوشش وى جشن هاى نيمه شعبان، و موالد ائمه اطهار علیهم السلام و عزادارى عاشورا و ايام فاطميه در گلپايگان رواج و رونق يافت. اينك به نمونه اى از هر كدام اشارتى مى رود.(5)

مبارزه با خوانين از جريان هاى جالبى كه براى ايشان در طول مبارزاتشان با مستكبران و ستمگران واقع شد، مبارزه با امير مفخم بختيارى بود. هنگامى كه امير مفخم بختيارى نفوذ و قدرت زيادى داشت، و به ويژه شعاع نفوذش منطقه گلپايگان، خمين، و كمره را دربرگرفته و در اين منطقه مطلق العنان شده بود، و دهات و قراى متعددى را با زور و اكراه تصاحب مى كرد و قباله مى نمود، و در موقعى كه جرأت و گستاخى اش تا حدى رسيده بود كه افرادش را مأمور مى كرد.

قوام السلطنه را كه وزير داخله وقت بود، در هنگام رفتن يا بازگشت از وزارتخانه از درشكه پايين كشيدند و به منزل او كه در خيابان حسن آباد بود بردند، و مى خواست او را چوب بزند، آيت الله صافى برخلاف توقع او كه انتظار سكوت ايشان را داشت، با او مخالفت و از گسترش نفوذ و مظالم او جلوگيرى كرد و قلمرو مظالم او را تقريباً حدود كمره (خمين) محدود نمود.

امير مفخم وقتى با انواع وسايلى كه در اختيار داشت، توانست ايشان را لاأقل به سكوت وادار كند، جدا در مقام تهديد و اذيت و توهين به ايشان برآمد و شخصى را به نام شهاب لشكر با جمعى تفنگدار و مسلخ براى جلب ايشان به كمره و توهين حضورى فرستاد و به ظاهر نامه دعوتى هم به دستشان داده بود، متضمن اين كه چون حضور شما در كمره براى مذاكره در بعضى امور ضرورت دارد، تشريف بياوريد و شهاب لشكر هم با عده اى مأموريت دارند كه در خدمت شما باشند.

وقتى اين نامه و اين جمعيت به گلپايگان رسيد و به ايشان ابلغ شد، تمام طبقات نگران شدند و با حال عدم سازش و تسليمى كه در آيت الله صافى ديده بودند، خطر جانى را براى ايشان پيش بينى مى كردند. مأموران دولت با اين كه در آن موقع به ظاهر خيلى بسط و يد قدرت داشتند، در خود جرأت مقاومت با شخصى كه به عنوان امير معروف بود نمى ديدند، لذا سران طبقات، به ويژه علماى بزرگ كه در آن عصر در گلپايگان كم نبودند، جلساتى تشكيل دادند و شهاب لشكر را تا دو سه روز يا بيشتر به عذرهايى قانع ساختند و بالاخره تصميم گرفتند كه دو نفر ديگر از علماى بزرگ نيز ايشان را در رفتن به كمره و ملاقات «امير» همراهى نمايند.

اما در اثنايى كه اين جريان مى رفت صورت عمل پيدا كند، شهاب لشكر كه از تعلل و عدم انجام فرمان امير سخت ناراحت شده بود و شايد براى اولين بار فرمان او را با اين وضع روبرو مى ديد شخصا در منزل آيت الله صافى آمد و پيغام داد كه جواب نامه امير را بدهند. ايشان براى اين كه شخصاً به او جواب نفى بدهد، با قرآن مجيد استخاره كرد كه اين آيه آمد: «و كذلك جعلنا لكل نبى عدوا من المجرمين و كفيبرك هاديا و نصيرا» وى فوراً و بدون درنگ شخصا به منزل آمد و به شهاب لشگر گفت: چه مى خواهى؟ او گفت: جواب نامه را.

آيت الله صافى فرمود: امير غلط كرد كه نامه نوشت، و تو هم غلط كردى كه نامه را آوردى. سپس آن فقيه وارسته به داخل خانه برگشت. به لطف خدا شهاب لشكر چنان مرعوب شد كه از همانجا رفت، و مثل اين كه مأموريتش را فراموش كرد. اين واقعه بسيار عجيب بود، زيرا اگر شهاب لشكر با سوارهايش وارد منزل مى شد و ايشان را دستگير مى نمود، هيچ كس از مقامات دولتى و منتفذان محلى جرأت و جسارت معارضه با او را نداشتند.

هوشيارى

امير مفخم تا آخر عمر، از ايشان بيمناك بود و حتى در اواخر كه آن قدرت قبلى را نداشت و يك خان و فئودال ساده بود وسايط متعدد برمى انگيخت كه بلكه با ايشان ديدار كند و ايشان نپذيرفت.

از همان موقعى كه رضاخان براى تلسط به ايران به عنوان جمهورى طرح رئيس جمهورى خود را مى ريخت، در مقام برآمد از علماى بزرگ به زور و تهديد امضا بگيرد. از اين رو، اين كار را در بروجرد، لرستان و گلپايگان به احمد امير احمدى سپهبد جلاد كه در آن موقع در خرم آباد و به اصطلاح امير ناحيه غرب بود، سپرد.

اما آيت الله صافى با او مخالفت كرد و نه تنها خود از امضا و تأييد رئيس جمهورى رضاخان سرباز زد بلكه علماى بزرگ ديگر همچون آيت الله آقا شيخ محمد سعيد و حاج ميرزا محمدباقر امامى را نيز به مخالفت برانگيخت كه مخالفت آن دو موجب مشكلاتى براى آنان و هجرت آقا شيخ محمد سعيد به اصفهان شد.

بعد از اين كه پهلوى با زور اجنبى بر اين كشور مسلط شد، آيت الله صافى هميشه او را يك عامل انگليس مى دانست و بر آن دلايلى اقامه مى كرد. وقتى رضاخان به ظاهر امتياز نفت دارسى را لغو كرد رئيس شهربانى گلپايگان كه از مذاق ايشان مطلع بود و مى دانست كه ايشان آن همه هياهو و سر و صداها را كه درباره رضاخان سر داده اند خلاف واقع مى داند و او را نه فقط منجى ايران نمى داند كه نوکر انگليس مى شمارد، نزد ايشان آمد و با ارائه روزنامه ها و اين كه شاه چگونه قرار داد محكمى را كه قاجاريه بسته اند لغو كرده است و شخصیت هاى مختلف همه به او تبريك گفته اند خواهان آن شد كه در آن موضوع براى شاه تلگرافى بفرستند، وى در جواب سكوت كرد.

رئيس شهربانى گفت: مثل اين كه در اين هم ترديد داريد. آن فقيه هوشيار جواب داده بود: در آن چه كه نوشته اند عمل شده است، ترديدى ندارم. رئيس شهربانى گفته بود: پس ديگر در گفتن تبريك چه مسامحه اى داريد؟ وى در جواب گفت: من هر چه مى انديشم، نمى توانم بپذيرم كه رضاخانى كه خودش نوكر انگليس مى باشد و به زور و دسيسه آن ها به سلطنت رسيده است، بدون اذن آنان و در مخالفت با آنان چنين اقدامى بكند! رئيس شهربانى گفت: پس مى فرماييد حقيقت چيست؟ وى فرمود: بعدها معلوم مى شود.

بعد در جريان دعواهاى مصنوعى حكومت ايران و انگليس و ارجاع داورى لاهه و رفتن هيئتى به رياست على اكبر داور به آن جا و تجديد قرار داد معلوم شد كه علت آن اقدام به ظاهر جسورانه رضاخان اين بود كه به پايان امتياز دارسى 3 سال بيشتر باقى نمانده بود، و مى بايست در پايان مدت شركت دارسى تمام تأسيسات شركت را در اختيار ايران بگذارد.

و ايران به طور مستقل با امكانات فراهم شده نفت را اداره كند. براى جلوگيرى اين وضع، اين صحنه سازى را كردند و قرار داد را براى مدت طولانى ديگر تمديد كردند. سپس در جريان ملى شدن نفت، يكى از ادله ايران همين بود كه مجلس قلابى و فرمايش آن زمان، مجلس مردم نبود ولذا آن قرار داد هر چند به تصويب مجلس رسيد اما بى ارزش است.

مبارزه با رژيم پهلوى

ايشان با توجه به سياست هاى استعمالى و اطلاعات تاريخى وسيعى كه از اوضاع سياسى جوامع اسلامى داشت، همواره مردم را از دسايس بيگانگان و تفرقه افكني هاى آنان در بين مسلمانان و الگوسازي هايش در مناطقى مانند تركيه به نام مصطفى كمال آتاتورك و در ايران به نام رضاخان برحذر مى داشت، كه گول اين ها را و همچنين متجدد مآب ها و اروپا رفته هاى غربزده را نخورند. ايشان در ضمن اشعار بسيار، از اين اوضاع به ويژه از انگليسي ها شكايت كرده است. مثل اين شعر:

انگليسى در جهان افكنده دام مكر و فن × اى خدايا مسلمين را سيد و سالار كو

بحر پر موج و بلا در اوج و كشتى در خطر × نوح كشتيبان در اين درياى محنت بار كو

صفحه روى زمين بگرفت دجال فتن × مهدى صاحب زمان و تيغ آتشبار كو

همچنين در ضمن قصيده اى بسيار طولانى كه اوضاع مسلمانان را تشريح كرده است وحيت از تبليغاتى كه پيش از اقدام پهلوى به كشف حجاب و آن مظالم بى حد و حصر براى كشف حجاب، اختلاف زن و مرد و برچيدن سنن اسلامى مى شد و غربزدگي هاى نويسندگان و مجلايت كه در آن عصر بود و افكار جوانان را مسموم مى ساخت، فرموده است:

هست در بعض زنان شورى پيش كشف حجاب × خاك هر ذلت به سر اين خلق بى سر كرده اند

روزى آيد زين شب مظلم كه هر يك بى عفاف × بهره ور از وصل خود رندان ابتر كرده ند

اين جوانان وطن در معنى حب الوطن × اشتباهى بوالعجب در خود مخمر كرده اند

وضع دوران اروپايى كنون سر مشق ماست × گر چه ما را در حقيقت خوار و مضطر كرده اند

علم و صنعت را نسازد كس از آن ها پيروى × ليك لفظ مسيو و مرسى مكرر كرده اند

تا اين كه خطاب به پهلوى يا ديگرى مى گويد:

اى كه دارى آرزوى انخساف ماه شرع × و اي كه ز اول فطرتت را بد مخمر كرده اند

هر چه مى خواهى بگو و هر چه مى خواهى بكن × كار فرمايان عالم كار ديگر كرده اند

يك دو روزى گر مساعد گشت وقت ايمن مباشد × صد هزاران چون تو را با خاك يكسر كرده اند

اين همان خانه است كاندر آن به جاى عيش و نوش × بستر از خاك ملكشه بهر سنجر كرده اند

با وجود آن بزرگمرد در گلپايگان، كار كشف حجاب در آن خطه پيشرفت نكرد و اين از تلگراف رئيس شهربانى گلپايگان به مركز برمى آيد. سرانجام، دوران پهلوى با آن همه مظالم و ستمگري ها طى شد، و همان طور كه اين مرد دل آگاه مكرر خبر مى داد، آن ملعون به ذلتى كه عبرت همگان گرديد گرفتار شد.

پس از فرار رضاخان، محمدرضا به سلطنت رسيد و دوران جديد استعمارى با برنامه هاى ضدايرانى، ضدانسانى و خلاف شرع، شروع شد. جالب اين كه آيت الله صافى اين روزگار را نيز پيش بينى مى كرده و در ضمن كتابى كه به نظم و به نام كلمة الحق در تاريخ دوران سياه پهلوى سروده است، از ملت ايران مى خواهد تا هنگامى كه اين شاه جديد جايى و جانى نگرفته است، كنارش بگذارند وگرنه او نيز همان راه پدر را ادامه خواهد داد.

اگر چه رفت آن مردود گمراه × ولى آوخ كه شد فرزند او شاه

خواهد داشت جز ظلم و ستم كار × مثل باشد نزايد مار جز مار

مبارزه با بهائيت

يكى از بزرگترين خدمات دينى ايشان، مبارزه با فرقه بهائيت بود. با اين كه آنان گلپايگان را به جهانى مطمح نظر قرار داده بودند، و چندين مرتبه با كمك و تقويت مقامات دولتى نقشه ها كشيدند و اشخاص و جمعيت هايى را با بودجه هاى كلان در حمايت ادارات دولتى به گلپايگان فرستاد، و حتى شخصيت اسلامى گلپايگان در معرض خطر قرار گرفت (و اين به دليل وجود ميرزا ابوالفضل گلپايگانى مبلغ بزرگ بهائيت و صاحب كتب فوائد بود) با پايمردى و فداكاري هاى ايشان در آن دوران اختناق، از آن مفاسد جلوگيرى شد.

شرح اين مبارزات، نياز به تأليف رساله اى مستقل است تا هر چه بيشتر شخصيت ايشان بررسى شود. امر به معروف و نهى از منكر، دستگيرى از ضعيفان و درماندگان آبادانى مساجد، اقامه مرتب نمازهاى جماعت و تربيت مردمى صالح و شايسته و فرزندانى دانشمند و شاگردانى ارجمند، از ديگر خدمات ارزنده ايشان بود.

ويژگي هاى شخصى

آيت الله ملا محمدجواد صافى با سعه صدر و سماحت طبعش، فقيهى اديب، عارف، مجاهد و نوانديش بود. در آن زمان كه زنان كمتر سواد داشتند، همسر و دختران خويش را در كسب سواد و آشنايى با نگارش، مبانى دين، مباحث اسلامى و اخلاقى تشويق و ترغيب مى كرد.

دارایی ايشان به يك باغچه و زمين مختصرى خلاصه مى شد كه خود نيز در آن كار مى كرد و از آن امرار معاش مى نمود و از محل سهم امام استفاده نمى كرد. وى به غذايى ساده اكتفا مى كرد و قناعت، زده و زندگى ساده و شيوه خود قرار داده بود و دانش و معنويت خويش را مظاهر مادى و زخارف دنيوى معامله نمى كرد.

آيت الله صافى همواره در نهايت وارستگى، كرم، قناعت، آزادمنشى، دانش دوستى، خوشرويى و فروتنى زيست و هرگز كسى از وى ناشكرى نديد و در قضاوت، حق را ملاك قرار مى داد اگر چه بر زيان نزديكترين افراد به وى بود.

آيت الله صافى داراى حافظه اى غريب بود و تمام «مجمع الفصحا»، «حبيب السير»، «روضة الصفا» و «تاريخ اسلام و ايران» را مى دانست و بر دقايق زبان و ادب پارسى و تازى تسلط كامل داشت. وى به اندازه اى از منكر، دورى مى جُست كه اگر خطيبى بر بالاى منبر حديثى را به اشتباه مى خواند، او از پايين مجلس سخت برمى آشفت و بر او اعتراض مى كرد و راه را بر تكرار خطا مى بَست.

قدرت ادبى

آيت الله صافى در شعر از شعراى متقدم و شيرين سخن نظير مولوى، خاقانى، نظامى، سنايى، ناصرخسرو، انورى به ويژه حافظ و سعدى متأثر بود، و بسيارى از اشعار اين شاعران را تضمين كرد. طبع شعرش فوق العاده است و در هر نوع شعر از نوحه، مصيبت، غزل، مدح و قصيده سرآمد مى نمايد. در بسيارى از موارد فى البداهه شعر مى گفت يا سخنانى مقفى و مسجع بيان مى داشت.

اقتدار سخنورى اين روحانی بزرگوار چنان بود كه بنان و بيان در اداى رساى آن كوتاه مى نمايد. توابع معنا در تعبيرات وى در مدح حضرت ولى عصر عجل الله تعالی فرجه شریف با الفاظ و تعبيراتى بيان و تفسير مى شود كه مستلزم امعان و دقت نظر و توجه تمام به ژرفاى معنا و عمق الفاظ در احتواى بر مضامين است. در اين مورد، قصيده ذوقافيتين ايشان را درباره حضرت ولى عصر عجل اله تعالی فرجه شریف با مطلع ذيل بنگيرد:

عيد گشت و خواهيم از شاه فلك دربار بار × تا زفيض باز يابد گوهر بار بار

آراستگى الفاظ توأم با صنايع بديعى، چيرگى او را در مبانى ادبى با زمينه هاى وافر ذهنى و تسلط كامل او را بر ادب فارسى و عربى آشكار مى سازد. انواع ادات تشبيه و صنايع ادبى در بيان كيفيات طبيعت و هر چه در آن است بكار مى گيرد تا با تصوير زيبايي ها به ذكر ممدوح بپردازد و انسان را به شادمانى و بهره گرفتن از زندگانى دعوت كند.

در اين مورد به قصيده ايشان درباره امام زمان عجل الله تعالی فرجه شریف كه به صنعت جمع و تفريق - يكى از مشكلترين صنايع شعرى - و با مطلع زير آمده است، اشاره مى شود:

به فيروزتر زمان به زيباترين بهار × به نيكوترين شبى به روشنترين نهار

يكى روح خرمى يكى جان آدمى × يكى چون صباح وصل يكى چون رخان يار

كه هر يك از ابيات اين قصيده 4 قطعه مى باشد. شاعر هر قطعه شعر اول را تفريق كرده و صفتى از صفات يا تشبيهى از تشبيهات آن را در شعر بعد بيان كرده است.

وى به امامان هدايت علیهم السلام سخت عشق مى ورزيد و بانهايت درجه به حضرت ولى عصر عجل الله تعالی فرجه شریف اعتقاد راستين و ارادت كامل داشت و در دفاع از حريم حق و صاحبان حق، با فصاحت و بلاغتى كم نظير داد سخن مى داد.

آيت الله صافى اگر چه شاعرى چيره دست و واقف به سبك هاى مختلف شعرى و قالب هاى آن بود و با اشعار بسيارى از انس داشت، اما آن چه زمينه گرايش او را به شعر ترغيب مى كرد و باعث سرودن هزاران شعر در محر اهل بيت شد، زمينه هاى اعتقادى وى بود كه از جمله وجه مميز او با شعراى ديگر، مورد مطالعه است.

از ويژگي هاى ديگر او كه نشان مى دهد در خلق آثار مختلف، سبك خاصى داشته و مطالعات خود را نظم مى داده است، شيوه تأليف و تبویب آثارش مى باشد، وى از حافظه بسيار قوى برخوردار بود بسيار مطالعه داشت، خوشنويس و خط شناس ماهرى بود و بر منابع مختلف تاريخى، فقهى سيره و كلام معصومان علیهم السلام و علم جفر احاطه كامل داشت.

تأليفات

از آن مرد بزرگ تأليفات گوناگونى در فقه، اصول، حديث، اخلاق، تاريخ و ادبيات به جاى مانده است كه به برخى از آن ها اشاره مى شود:

  • 1- رساله هاى متعدد فقهى و اصولى، شامل موضوعات: خيار غبن، اجاره، منجزات مريض، تعارض احكام ظاهريه و واقعيه، تعارض اصولى و قواعد فقهى، تعادل و تراجيح، اجزاء ظن مطلق، شبهه تحريمى، شبهه محصوره و تسامح در ادله سنن.
  • 2- «اصول فقه منظوم» در بيش از 2000 شعر عربى.(6)
  • 3- «مصباح الفلاح» و «مفتاح النجاح» (2 جلد)(7): اين كتاب دو بار و از جمله در سال 1374 ه.ق به چاپ رسيده و يكى از بهترين كتاب‌ها در معارف مواعظ، عقايد و اخلاق است. مؤلف در اين كتاب آيات قرآن، روايات صحيح و ادب پارسى را به هم آميخته و مجموعه اى ساخته كه اهل تفسير، حديث، تاريخ و شعر مى توانند از آن بهره ور شوند. اگر تنها اشعار منتخب شعراى معروف را در زمينه مباحث فوق - صرفنظر از اشعار مؤلف و اشعار عربى - از ديد بگذرانيم، مى بينيم كه از لحاظ ادبيات فارسى بسيار گرانبهاست. آيت الله سيد صدر الدين صدر فرموده بود: من يك ماه رمضان در مشهد مقدس از روى اين كتاب منبر رفتم و مردمان را موعظه كردم. مؤلف را بر من حقى است كه هرگز فراموشش نمى كنم.
  • 4- گنجينه گهر: ترجمه هزار سخناز پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله به نظم و نثر فارسى است كه در 1326 منتشر شد.(8)
  • 5- گنج عرفان: ترجمه هزار سخن از امیرالمومنین على علیه السلام به نظم و نثر فارسى است كه در 1327 به چاپ رسيده است.(9)
  • 6- گنج دانش، صد پند به فرزند برومند(10): اين كتاب دو مرتبه به طبع رسيده است.
  • 7- اشعار شيوا در رد باب و بها(11): اين كتاب نيز به چاپ رسيده است.
  • 8- صافى نامه و فيض ايزدى(12): پاسخ به پرسش هايى در مورد امام زمان علیه السلام است، كه در سال 1360 ه.ش منتشر شد.
  • 9- التحف الجوادية فى المناقب المهدوية.(13)
  • 11- ديوان اشعار در مدايح پيامبر و ائمه اطهار علیهم السلام كه اكثر آن در مدح امام مهدی عجل الله تعالی فرجه شریف است.(15) اين كتاب در برگيرنده 15000 بيت است كه در دقت و باريك بينى، فصاحت، بلاغت، لطافت، ظرافت، خيال و معانى بيان ممتاز است.
  • 12- نفايس العرفان.(16)
  • 13- كلمة الحق، تاريخ منظوم دوران سياه پهلوى(17)، كه به چاپ رسيده است.
  • 14- حاشيه بر رسائل شيخ انصارى.(18)
  • 15- البشارة الميلادية.(19)

درگذشت

سرانجام آن بزرگمرد پس از 91 سال زندگى پربركت و سرشار از خدمات دينى و اجتماعى، در شب 25 رجب 1378 ه.ق شب شهادت حضرت موسى بن جعفر علیه السلام بدرود حيات گفت. پيكر پاكش ابتدا باشكوه فراوان و باشركت تمام طبقات مردم گلپايگان و شهرهاى اطراف، در زادگاهش تشييع و سپس به قم انتقال داده شد و آن در شهر مقدس نيز با حضور مراجع تقليد و علماى بزرگ حوزه و روحانيت معظم تشييع و پس از نماز حضرت آيت الله العظمى بروجردى قدس سره بر پيكرش به امر ايشان در مسجد بالاسر حضرت معصومه سلام الله علیها در نزديكى ضريح مطهر به خاك سپرده شد.

جالب آن كه آيت الله بهجت مى فرمودند: «روزى آقاى آخوند ملا محمدجواد صافى در مسجد بالاسر به من برخورد كرد و دست مرا گرفت و به سوى نقطه اى برد و فرمود: در آينده مرا در اين قطعه زمين فراموش نكنيد و اين بعدها همان محل قبل او شد».

از سوى آن مرجع بزرگ نيز مراسمى در مسجد بالاسر تشكيل گرديد و سپس از سوى مراجع تقليد و مردم متدين در قم، تهران، نجف، اصفهان و گلپايگان تا چهلمين روز وفاتش مراسم بزرگداشت او برپا بود، «عاش سعيداً و مات سعيداً».

فرزندان

ثمره ازدواج آن مرد بزرگ با صبيه محترمه آيت الله آخوند ملا محمدعلى گلپايگانى - كه معاصر همدوره و هم حجره مرحوم ميرزاى شيرازى بود - فرزندانى شد كه برخى از آنان عبارتند از:

  • 1- آيت الله حاج شيخ على صافى، نويسنده «ذخيرة العقبى فى شرح العروة الوثقى»، (3 جلد تاكنون) و كتاب هاى ديگر.
  • 2- آيت الله حاج شيخ لطف الله صافى، نويسنده «منتخب الاثر فى الامام الثانى عشر»، «نويد امن و امان»، «امامت و مهدويت»، «شهيد آگاه»، «پرتوى از عظمت امام حسين علیه السلام»، «رمضان در تاريخ»، «سفرنامه حج» و «فقه الحج» (3 جلد)، «توضيح المسائل»، «هداية العباد»، «مناسك حج»، «ديوان اشعار» و ده‌ها كتاب ديگر.

پى نوشت

(1). المسلسلات فى الاجازات، ج 2، ص 269.

(2). نقباء البشر، ج 1، ص 331.

(3). همان .

(4). ر.ك: صافى نامه، مقدمه، ص 8.

(5). اين نمونه ها از زبان فرزندشان، حضرت آيت الله حاج شيخ لطف الله صافى، بيان شده است.

(6). المسلسلات، ج 2، ص 270.

(7). الذريعة، ج 21، ص 116.

(8). همان، ج 18، ص 247.

(9). همان، ج 18، ص 239.

(10). همان، ج 18، ص 237.

(11). المسلسلات، ج 2 ص 270.

(12). الذريعة، ج 15، ص 5 و ج 16، ص 406.

(13). المسلسلات، ج 2، ص 270 ؛ گنجينه دانشمندان، ج 6، ص 421.

(14). صافى نامه، مقدمه، ص 14.

(15). الذريعه، ج 9، ص 585.

(16). المسلسلات، ج 2، ص 270.

(17). همان .

(18). همان .

(19). همان .