ملا عبدالرزاق لاهیجی

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۶ ژوئیهٔ ۲۰۱۲، ساعت ۱۳:۰۹ توسط Saeed zamani (بحث | مشارکت‌ها) (صفحه‌ای جدید حاوی ' {{بخشی از یک کتاب}} <keywords content='کلید واژه: ملا عبدالرزاق لاهیجی، آثار ملا عبدالرز...' ایجاد کرد)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)



منبع: ستارگان حرم، جلد 1

نویسنده: رضا باقى‌زاده

ملا عبدالرزاق لاهيجى

حكيم آزاده

تداوم و بقاى موجوديت تشيع در فراز و نشيب تاريخ بيش از هر چيز مرهون تلاش و مجاهدت علمى عالمان متعهد شيعى است كه در طول تاريخ سراسر مظلوميت و رنج شيعه حاملان راستين امانت الهى و تعاليم امامان معصوم علیهم‌السلام و مرزداران حماسه جاويد شيعه بودند. تشيع مانند هر مذهب و مرام ديگرى بيش از هر چيز نيازمند اثبات حقانيت و استحكام پايه هاى عقيدتى خود است.

و اين رسالت بزرگ را عالمان به خوبى به انجام رسانده اند. وجود هزاران منبع تحقيقاتى مكتوب كه به رغم نامساعد بودن اوضاع سياسى در اغلب دوران‌هاى گذشته، به همت عالمان شيعه نگاشته شده است از بيدارى و غيرتمندى آنان حكايت مى كند.

يكى از درخشانترين چهره هاى علمى و فلسفى اين عرصه حكيم ملا عبدالرزاق لاهيجى، فيلسوف برجسته شيعه است. ما در اين نوشتار برآنيم تا گوشه اى از زواياى زندگى آن بزرگوار را به نظاره نهيم و بحث در اين باره را در چند محور پى گيريم. از زمان تولد ملا عبدالرزاق اطلاعى دقيق در دست نيست و تنها برخى محل تولد ايشان را در شهر لاهيجان بيان كرده اند.[۱]

شايد يكى از علت‌هاى اختلاف نظرها وجود شخصيت‌هاى ديگرى است كه به همين نام مشهورند. نام آن بزرگمردان به قرار زير است:

  • ملا عبدالرزاق بن ملا ميرزا نكويى شيرازى، معاصر ملا عبدالرزاق لاهيجى؛
  • ملا عبدالرزاق كاشى؛
  • ملا عبدالرزاق رضوى؛
  • ملا عبدالرزاق بن احمد گيلانى؛[۲]
  • ملا عبدالرزاق گيلانى (لاهيجى) پزشك دانشمند و وزير خان احمدخان گيلانى (متوفى 980 ق)؛
  • عبدالرزاق گيلكى مؤلف رساله اللامع فى شكل الرابع.[۳]

استادان و هم‌درسان

مهمترين استاد وى كه نقش ارزنده اى در شكل گيرى علمى آن جناب داشت، فيلسوف نامى، ملاصدراى شيرازى است.[۴] مؤلف كتاب روضات الجنات ايشان را از شاگردان ممتاز ملاصدرا مى داند.[۵] همچنين محقق داماد نيز از جمله اساتيد وى نقل شده و غير اين دو بزرگوار اسمى از ديگر اساتيد وى به ميان نيامده است.

او در اوايل عمر به شهر مقدس قم آمد و در آنجا ساكن شد و محل تدريس خود را مدرسه معصومه سلام الله علیها قرار داد[۶] و خود مدت‌ها مدرس كلام و فلسفه و علوم ديگر بود. از اين رو چون در قم بسيار ماندگار شده به قمى نيز مشهور است.

از مهمترين هم‌درسان و معاصران آن بزرگوار مى توان ملا محسن فيض كاشانى (داماد ملاصدرا) را نام برد. ملا محمديوسف الموتى و شيخ حسين تنكابنى نيز هم‌درس و معاصر ايشان بوده اند.

ويژگي‌هاى علمى و فكرى

پيوسته حكيمان صاحب‌نظر و متكلمان صاحب قلم از استقلال فكرى برخوردار بوده اند. در اين ميان حكيم لاهيجى نيز گرچه فيلسوف مشايى و شاگرد ميرداماد و صدرالمتألهين است هيچگاه بدون تحقيق تابع آن‌ها نبوده و در مسائل فلسفى و اعتقادى داراى بينش و طرز تفكر خاصى بوده است. از اين رو در كتاب الكلمات الطيبة ميان دو استادش در مورد اصالت وجود و اصالت ماهية داورى مى كند و گاهى ديگر با نقل مطالبى از شيخ الرئيس، فخر رازى، خواجه نصير طوسى، قوشجى، تفتازانى، عضدالدين ايجى امام الحرمين، گفتار آنان را نقد و بررسى مى نمايد.

در تمام نوشته هاى حكيم لاهيجى، آگاهى عميق وى به افكار و عقايد فلاسفه متكلمان و پيروان ملل و نحل، مذاهب و فرق اسلامى چون اشاعره، مفوضه، كيسانيه و... به طور آشكار به چشم مى خورد.

ايشان با وجود احترام فراوان به عقل و برهان در برابر كتاب و سنت تسليم بود. حكيم لاهيجى از آنان نبود كه در دريافت مسائل اعتقادى از كتاب و سنت مانند ظاهريه، حشويه و اخباريه بدون در نظر گرفتن دلايل قطعى عقلى و دلايل اجتهادى نقلى به ظواهر كتاب و سنت بسنده كند. همانان كه معتقدند خداوند قابل رؤيت است و شبيه دارد چرا كه فرمود: «الرحمن على العرش استوى؛[۷] خدا بر عرش جا گرفته است» از سويى وى مانند صوفيه و باطنيه و جمعى از فلاسفه و عرفا نبود كه كتاب و سنت را رموزى مى دانند كه در خور تأويل به انواع تأويلات است. آن‌ها كه آيه «فانما تولو فثم وجه الله؛[۸] به هر سو رو كنيد خدا آنجاست» را به هر نوع عقيده درباره خدا تفسير مى كند.

بلكه با توجه به دلايل قطعى عقلى و نقلى به كتاب و سنت مى نگريست و در صورت مخالفت آن‌ها با براهين عقلى آن‌ها را به گونه اى مناسب تأويل مى نمود. از همين رو در بسيارى از موارد به نصوص و ظواهر آيات و روايات استدلال مى‌كرد و با دلايل غيرقطعى از آن‌ها دست برنمى داشت.

آيت الله قاضى طباطبايى ژرف‌نگرى ايشان را چنين مى ستايد: آنان كه از محقق لاهيجى نامى برده اند وى را به صفت تحقيق و تدقيق ستوده‌اند، چنان كه در كتاب گوهر مراد از روى تحقيق و سخن رانده و مثل بعضى از متكلمين كه در كتب خود نهايت درجه تعصب را روا دانسته و از راهنمايى دليل و برهان عدول و عصبيت و تقليد تمسك به ظاهر صرف، وى را از حق بازداشته است، نبوده و بر صنفى تعصب نكرده و تقليد قومى را روا ندانسته و آنچه دليل، وى را بر آن راهنمايى كرده قبول فرموده است.[۹]

آن بزرگوار هر چند به موجب نياز شديد جامعه، بيشتر تلاش‌هاى قلمى‌اش را صرف مؤلف كتاب مسائل اعتقادى و كلامى و فلسفى نمود، در علوم عقلى نيز استاد بود. نتايج الافكار در اين باره مى گويد: (ملا عبدالرزاق) در علوم عقليه و نقليه از عالى دستگاهان ذى استعداد بوده...[۱۰]

اما اين كه مؤلف رياض العلماء در مورد ايشان مى گويد: در فقه و حديث و اصول بصيرتى نداشته[۱۱] هيچ درست نيست زيرا؛ اولاً: روش خاص مؤلف رياض العلماست كه حكيمان و فيلسوفان را همه جا صوفى ناوارد به امور دينى و ادبيات عرب معرفى مى كند. مثلا درباره ملا رجبعلى تبريزى (فيلسوف مشهور عهد صفوى در اصفهان) مى نويسد: زاهد، فاضل، حكيم، ماهر و صوفى بود. اما معرفتى به علوم دينى و ادبى و عربى نداشت! در هر صورت اين نسبت‌هاى ناثواب اختصاص به ملا عبدالرزاق ندارد.

البته نبايد از يك شخص حكيم و فيلسوف انتظار داشت. همان طور كه در حكمت و فلسفه استاد است. در فقه و اصول و حديث نيز سرآمد عصر خود باشد و نام‌آورانى چون ميرداماد را بايد شخصيتى استثنائى دانست كه هم فقه نامى و هم فيلسوفى بزرگ بود. ملا عبدالرزاق خود در ديوانش مى گويد:

چه شب‌ها كه در حجره خوابم نبود ×‌ چه جا داشت نانم كه آبم نبود

ز فقه و حديث و اصول و كلام × ز تفسير و آداب و حكمت تمام.[۱۲]

به علاوه حكيم لاهيجى در برهه اى از قرن يازدهم رئيس حوزه علميه قم شناخته شد و شاگردى مانند قاضى سعيد قمى تربيت كرد. كه مدت‌ها قاضى بزرگ شهر مذهبى قم بوده است و همان گونه كه آيت الله خويى در مورد علامه طباطبايى فرموده: او با نوشتن تفسير و كتاب‌هاى علمى و فلسفى مورد نياز جامعه، خود را قربانى كرده، وگرنه مرجع تقليد مى شد.[۱۳] حكيم ما نيز با سنگردارى در اين بعد اين گونه قربانى شده است.[۱۴]

ويژگى هاى اخلاقى و اجتماعى

حكيم در برابر جامدين بى‌حال و صوفيه بى‌بند و بار، به همه دستورهاى شريعت مطهر عمل مى كرد و از سويى از شور و حال بندگى خاص خدا بهره اى تمام داشت و از غير او بريده بود. او براى تكامل روحى و نيل به سعادت واقعى هم از راه ظاهر بهره مى گرفت و هم از راه باطن و معتقد بود كه همواره شعار ياوران مخلص امامان و عالمان پاك نهاد، شريعت چنين بوده است.[۱۵]

عالم باعمل

حكيم لاهيجى با الهام از شريعت پاك محمدى صلی الله علیه و آله، علم را با عمل جمع كرده و معتقد بود علمى كه عمل با آن نباشد خود حجاب بزرگى است براى تباهى انسان. ملا عبدالرزاق به زيور فضائل روحانى و عليه كمالات نفسانى آراسته و شاهد علم را به زيور علم پيراسته، دلنشين و نمكين بوده.[۱۶]

ملا عبدالرزاق همچون برخى گوشه‌نشينى و رهبانيت را اختيار نكرد بلكه براى انجام تكليف الهى پيوسته مانند مردم و در كنار آنان بود. در اين باره گفته اند: ...با وجود صلاح و تزكيه باطن، مخالطت به جميع طوايف مى نموده و با كمال ذوق و شوق به صحبت جوانان ضبط حالت خود به قوت تقوا و پرهيزگارى نموده، آلوده تهمت و فساد هم نشد.[۱۷]

در گفتار ديگران

ميرزا محمدباقر خوانسارى در كتاب روضات الجنات مى گويد: ايشان فاضلى متكلم و حكيمى متشرع و اديبى محقق و خردمندى نكته‌سنج بلكه در انشا و شعر و منطق وارد بود.[۱۸]

در قصص الخاقانى آمده است كه: از جمله حكماى برهان آفرين افلاطون قرين، حضرت مولانا عبدالرزاق است كه فى مابين حكما و علماء در دانايى طاق و در فضيلت مشهور آفاق است. جناب معظم اليه لاهيجى الاصل و در فن حكمت دانى از اجله حكماى عصر صاحب قرانى (شاه عباس دوم) است. در علم شعر نيز كه شمه اى از كمالات اوست، زبردست است. از تخلص آن مرتاض در سخنورى فياض است...[۱۹]

استاد سيد جلال‌الدين آشتيانى درباره ايشان چنين مى نويسد: يكى از اساتيد بزرگ فلسفه و حكمت و كلام در دوران اخير فيلسوف علامه و حكيم متأله آخوند ملا عبدالرزاق لاهيجى است كه از اعاظم تلاميذ آخوند ملاصدرا و از اجله محققان عصر خود در حكمت مشاء و اشراق و يكى از بزرگترين متكلمان در چهار قرن اخير بلكه يكى از محقق‌ترين متكلمان در دوره اسلامى مى باشد... در بين محققان بعد از خواجه به جز ملاصدرا و ميرداماد به عقيده نگارنده نظير ندارد ولى همان‌ گونه كه استاد ما آقاى ميرزا ابوالحسن رفيعى قزوينى فرموده است: مقامات و مراتب علمى و قدر اين فيلسوف مخفى مانده است.[۲۰]

راز حكيمانه

مصاحبت با پادشاهان و اهداى كتاب به آنان با توجه به شرايط زمان و مكان چه بسا در عصرى عملى ضدارزش و در ايامى چاره پيش برد اهداف نيك باشد. زمانى كه در دوره صفويه شيعيان پس از قرن‌ها دربدرى و قتل و عام به حكومت رسيده بودند كه مى توانستند آزادانه به ترويج فرهنگ تشيع پرداخته، به آن عمل مى كنند و از گزند دشمنان در امان بمانند و بر همين اساس بود كه خواجه نصير وزير هلاكو و محقق كركى قاضى القضات و صدرالعلماى شام تهماسب و علامه محمدباقر مجلسى و شیخ بهایی، شيخ الاسلام سلطان حسين و شاه عباس صفوى.[۲۱]

امام خمينى در اين باره مى فرمايد: مى بينيم يك طائفه از علماء براى ترويج ديانت و ترويج مذهب حق متسل شده اند به سلاطين و آن‌ها را وادار به ترويج اسلام و مذهب تشيع كرده اند. اين‌ها آخوندهاى دربارى نبوده اند. اين‌ها اغراض دينى داشته اند. نبايد يك كسى تا به گوشش خورد كه مثلا مجلسى محقق ثانى، شيخ بهائى رضوان الله عليهم با اين‌ها روابط داشتند و همراهى‌شان مى كردند، خيال كنند كه اين‌ها مانده بودند براى جاه و اين كه شاه به آن‌ها عنایتى داشته باشد. اين حرف‌ها نبوده آن‌ها گذشت كرده اند براى اين كه اين مذهب را به وسيله آن‌ها در محيطى كه اجازه مى گرفتند تا 6 ماه ديگر حضرت امير را سب كنند، ترويج نمايند.[۲۲]

آيا آن حكيم صوفى مشرب بود؟

حكيم ملا عبدالرزاق لاهيجى به معنى واقعى عارف بود و بى‌بند و بارى در غالب قلندرى و مرشد و مريدى را سخت دشمن مى داشت. شهيد محراب آيت الله قاضى طباطبايى در مقدمه چاپ نشده اش به كتاب گوهر مراد ضمن توضيح اين مطلب مى گويد: همه عالمان ربانى، عارف و صوفى صافى بوده اند ولى در زمان دولت صفويه نظر به اين كه تصوف به معنى بى‌بند و بارى در قالب قلندرى و پيرى و مريدى و دريوزگى و شلختگى وضع ناهنجارى پيدا كرده بود، گروهى از عالمان ظاهرى هر كس را كه حالت عارفانه و از غيرخدا بريدن داشت به تصوف - به اين معنی - متهم مى كردند.

چنان كه شیخ بهایی و ملاصدرا و حكيم لاهيجى از اين گونه نسبت‌هاى ناروا در امان نماندند. از آن جمله ميرزا عبدالله افندى مؤلف رياض العلماء درباره بسيارى از بزرگان چنين نسبت‌هايى داده و درباره حكيم لاهيجى نيز نوشته: او صوفى مشرب بود.[۲۳] در صورتى كه او از علماى ربانى و جامع علوم ظاهر و باطنى و از عرفاى الهى است نه از صوفيه ساختگى و بازيچه اغراض شوم.

آنگاه اضافه مى فرمايد: غرض ما از عرفا و صوفيه آن علماى ربانى و عرفاى الهى هستند كه به رياضات شرعى و مجاهدات نفسانى از هوا و هوس نفس رسته و دل در محبت خدا بسته و سر بر آستانه مطابعت طريقه محمد و آل محمد علیهم‌السلام گذاشته و طريق مخالفان آن‌ها را هشته و خداوند عالم درهاى حكمت و معارف را به رويشان گشوده و قلوبشان را به نور معرفت منور كرده و دلشان را مخزن علوم الهى نموده و ايشان هم از ماسوى الله صرفنظر كرده اند و فكر و ذكرشان به غیر از خدا چيز ديگرى نيست...[۲۴]

تأليفات

ملا عبدالرزاق لاهيجى طى عمر گرانقدر خود خدمات شايانى به فرهنگ و جامعه علمى نمود و عمر خود را احياى معارف اسلامى گذراند و به موجب نياز حياتى جامعه بيشتر تلاش‌هاى قلمى خود را صرف مسائل اعتقادى و كلامى و فلسفى نمود. آثار و كتب باقيمانده از اين فيلسوف گرانقدر جزو نفيس‌ترين آثار فلسفى و كلامى به شمار مى رود در اين جا به آن‌ها اشاره مى كنيم:

1. گوهر مراد:

اين كتاب جامع ترين تأليفات ايشان است كه شامل عمده ترين مسائل كلام و حكمت و اخلاق و عرفان و اصول خمسه است.

آيت الله رفيعى قزوينى در تجليل از این كتاب مى نويسد: كتاب مستطاب گوهر مراد كه مؤلف آن مرحوم حكيم كامل مولانا عبدالرزاق لاهيجى است كتاب مرغوب و مطبوع است و در تحقيق مسائل دينيه و معارف الهيه وحيد و فريد است.[۲۵]

آيت الله قاضى طباطبايى نيز درباره آن مى نويسد: از اشهر تأليفات محقق لاهيجى كتاب گوهر مراد است كه به زبان فارسى با عبارات سليس و دلپذير تأليف فرموده است و از نفيس‌ترين كتبى است كه به زبان فارسى در اصول دين و معارف الهيه و عقايد دينيه اسلاميه نوشته شده است.[۲۶]

2. شورا:

اين كتاب كه شرحى است بر تجريد الاعتقاد خواجه نصيرالدين طوسى نزد علاقه مندان فلسفه شهرتى بسزا دارد و مانند گوهر مراد و شوارق از جمله تصانيف محققانه اوست.[۲۷]

آيت الله جوادى آملى در مورد جايگاه اين كتاب مى گويد: صاحب شوارق تقريباً مهمترين كتاب كلامى شيعه را تأليف كرد.[۲۸]

3. سرمايه ايمان :

گزيده اى از گوهر مراد و حاوى تمام ابواب اعتقادات است.

4. حاشيه بر شرح اشارات :

متن آن تأليف ابن سينا و شرح آن از خواجه نصير طوسى است استاد سيد جلال‌الدين آشتيانى اين تأليف را حاكى از عظمت مقام علمى مؤلف آن مى داند.

5. حواشى بر تعليقات حكيم خفرى بر الهيات شرح تجريد.

6. الكلمات الطيبه:

در داورى ميان میرداماد و ملاصدرا نسبت به موضوع اصالت ماهيت و وجود.

7. رسالة فى حدوث العالم.

8. حاشيه جواهر و اعراض شرح تجريد قوشجى.

9. حاشيه بر حاشيه ملا عبدالله يزدى بر تذهيب منطق.

10. مشارق الالهام فى شرح تجريدالكلام .

11. ديوان شعر، حاوى دوازده هزار بيت.

شاگردان

از جمله شاگردان فاضلى كه وى تربيت كدر يكى فرزند بزرگش آقا ميرزا حسن (مؤلف كتاب جمال‌الصالحين و حكيم قاضى سعيد قمى) است.[۲۹]

علامه تهرانى در مورد شاگردان آن بزرگوار مى گويد: پسرش ملا حسن مؤلف كتاب شمع اليقين و پسر ديگرش ملا محمدباقر از شاگردان پدر، مؤلف ترجمه بصائر است كه آن را در سال 1083 در شاه جهان آباد (دهلى) نوشته و ديگر از شاگردان او قاضی سعید قمی است.[۳۰] به يقين ايشان شاگردان ديگرى نيز تربيت كرده كه نامشان در تراجم ذكر نشده است.

فرزندان

فرزندان آن بزرگوار را سه تن ذكر كرده اند كه بر قرار ذيل مى باشد:

  • 1. ميرزا حسن لاهيجى. گويا فرزند بزرگش بوده و وارث مكتب پدر و جانشين وى در تدريس علوم عقلى و چه بسا عهده‌دار توليت مدرسه آستانه قم بوده است.
  • 2. ملا محمدباقر؛
  • 3. ميرزا ابراهيم كه برخى او را مؤلف كتاب القواعد الحكميه و الكلاميه مى دانند.[۳۱]

وفات

سال وفات ايشان به طور دقيق معلوم نيست. برخى چون مؤلف روضات الجنات[۳۲] و اعيان الشيعه[۳۳] تاريخ وفات ايشان را سال 1051 (يك سال بعد از وفات استادش ملاصدرا) مى دانند و برخى ديگر مثل استاد علامه تهرانى در اعلام الشيعه[۳۴] و مؤلف ريحانة الادب[۳۵] وفات وى را سال 1072 ياد كرده اند. اما با در نظر گرفتن تاريخ به حكومت رسيدن شاه عباس دوم (1052-1077 هجرى) و اين كه كتاب گوهر مراد به او اهدا شده ضعف نظر اول روشن مى شود و تاريخ دومى تأييد مى شود.

چون بر طبق تاريخ نخست شاه عباس يك سال بعد از مرگ ملا عبدالرزاق به سلطنت رسيد و اهداء كتاب به عنوان سلطان به او ممكن نخواهد بود.[۳۶] از سوى ديگر وى گوهر مراد را در سال 1058 تلخيص كرد و آن را سرمايه ايمان نام گذاشت[۳۷] و طبعاً اين كار با فوت او در سال 1051 سازگار نخواهد بود. پس صحيح‌تر اين است كه وى در سال 1072 (در قم) وفات كرده باشد.

مدفن

بعد از رحلت آن بزرگمرد، جنازه اش در قبرستان بزرگ شيخان دفن گرديد.[۳۸]

در مقدمه طبع جديد گوهر مراد چنين آمده كه: حدود پنجاه سال قبل هنگامى كه آن قسمت قبرستان در مسير خيابان قرار گرفت. بقاياى جنازه را به صحن بزرگ حضرت معصومه سلام الله علیها منتقل و جلوى حجره اى كه اكنون شهيد دكتر مفتح در آن مدفون است - ده قدم به سوى داخل صحن حرم - دفن كردند. البته قبلا بر سر قبرش سنگى نصب بود ولى اكنون كه سنگ‌هاى قبور را در پى يكسان‌سازى صحن از بين برده‌اند. هيچ آثارى از آن باقى نمى باشد و آن قبرى كه كنار خيابان ارم، نزديك اول چهارمردان قرار دارد و سنگى نيز روى آن نصب شده است مربوط به فرزندش ميرزا حسن (مؤلف شمع اليقين) مى باشد.[۳۹]

پانویس

  1. بزرگان تنكابن، ص 91.
  2. روضات الجنات، ص 4.
  3. مفاخر الاسلام، ج 7، ص 430.
  4. اعيان الشيعه، ج 7، ص 470؛ رياض العلماء، ج 3، ص 114.
  5. روضات الجنات، ج 4، ص 196.
  6. اعيان الشيعه، ج 7، ص 470؛ رياض العلماء، ج 3، ص 114؛ روضات الجنات، ج 4، ص 196.
  7. سوره طه/ 5.
  8. سوره بقره/ 115.
  9. مقدمه مجموع الرسائل و مقالات فلسفى آيت الله رفيعى، ص 16 به نقل از مقدمه طبع جديد گوهر مراد، ص 11.
  10. نتايج الافكار، ص 536 به نقل از مفاخر الاسلام، ج 7.
  11. روضات العلماء، ج 3، ص 114.
  12. مفاخر الاسلام، ج 7، ص 28-27 با تلخيص.
  13. سخنرانى شهيد آيت الله مطهرى در كتاب گفتار ماه سال سوم، ص 47.
  14. مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاى قربانى، ص 3.
  15. همان، ص 5-8 با تلخيص.
  16. تذكره نصرآبادى، با تصحيح و مقابله با استاد فقيد وحيد دستگردى، ص 156.
  17. تذكره نصرآبادى، با تصحيح و مقابله با استاد فقيد وحيد دستگردى، ص 156.
  18. روضات الجنات، ج 4، ص 196.
  19. قصص الخاقانى، ج 2؛ ولى قلى بيك شاملوى هر وى به نقل از مفاخر الاسلام، ج 7، ص 23.
  20. منتخباتى از آثار حكماى الهى ايران، ج 1، ص 272.
  21. مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاى قربانى، ص 13.
  22. كوثر، ج 1، ص 303.
  23. رياض العلماء، ج 3، ص 114.
  24. مقدمه چاپ نشده به گوهر مراد به نقل از طبع جديد گوهر مراد، آقاى قربانى، ص 9-10.
  25. مقدمه مجموع رسائل و مقالات فلسفى آيت الله رفيعى، ص 17 به نقل از مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاى قربانى، ص 11.
  26. همان.
  27. رياض العارفين، چاپ آفتاب تهران، ص 391.
  28. كلام جديد در گذر انديشه ها، ص 22.
  29. رياض العلماء، ج 3، ص 114؛ روضات الجنات، ج 4، ص 197.
  30. الروضة النضرة. ص 318-319 به نقل از مفاخر الاسلام، ج 7، ص 30.
  31. مفاخر الاسلام، ج 7، ص 35.
  32. روضات الجنات، ج 4، ص 196.
  33. اعيان الشيعه، ج 7، ص 471.
  34. اعلام الشيعه، به نقل از مفاخر الاسلام، ج 7، ص 21.
  35. ريحانة الادب، ج 4، ص 363.
  36. همان.
  37. همان؛ الذريعه، ج 18، ص 250.
  38. ريحانة الادب، ج 4، ص 363.
  39. مقدمه طبع جديد گوهر مراد، آقاى قربانى، ص 4-5.