غزوه تبوک

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۱۱ اکتبر ۲۰۱۵، ساعت ۰۷:۴۵ توسط Ali hoghooghi (بحث | مشارکت‌ها) (تشنگی ابوذر غفاری)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

«تَبُوك» نام موضعى ميان حجر (ديار قوم ثمود) و شام بزرگ شمالى مدينه كنار مرز فلسطين است که در آنجا آخرين غزوه پيغمبر اسلام ـ در سال نهم هجرت ـ در آن واقع شد و آن غزوه به تبوك شهرت يافت.در غزوه دشمن مسلمانان ، رومیان بودند. در این غزوه جنگی رخ نداد.

نام های دیگر این غزوه

اين غزوه را «فاضحه» نیز مى گفتند زيرا جمعى منافق مسلمان نما در اين سفر رسوا شدند و اين لشكر را جيش العسره گويند؛ چرا كه مسلمانان در آن، بر اثر دورى راه و كمبود آذوقه رنج فراوان ديدند.

موقعیت جغرافیایی تبوک

این ناحیه از غرب به دریای سرخ و از شمال به کشور اردن و از شرق به دو منطقة جوف و حائل و از جنوب به منطقة مدینه محدود می شود [۱] بعضی مورخان و جغرافیدانان مسلمان، تبوک را جزو سرزمین شام [۲] و بعضی دیگر آن را جزو قلمرو حجاز شمرده اند[۳] یاقوت حموی (ذیل مادّه ) آن را جزو هر دو سرزمین ذکر کرده است . اختلاف نظر مورخان اسلامی بدان سبب است که این ناحیه در میان راه شام به حجاز قرار گرفته[۴].

چگونگی وقوع غزوه تبوک

پيش از تبوك، در جريان موته، يك اقدام نسبتاً محدود صورت گرفت كه حاصلى در برنداشت. اكنون پس از فتح مكه لازم بود تا سپاهى عظيم بدان سوى حركت كرده و حضور قاطع حجاز اسلامى را در شامات به نمايش بگذارد.

گروهى از مردم انباط [۵]در دوره جاهلى و بعد از اسلام به مدينه آرد سپيد و روغن مى‌ آوردند. چون اين گروه فراوان به مدينه مى‌آمدند مسلمانان تقريبا همه روزه از اخبار شام اطلاع داشتند. گروهى از ايشان به مدينه آمدند و خبر آوردند كه هرقل خوار بار ساليانه ياران خود را پرداخت كرده و سپاهيان فراوانى در شام گرد آورده است و قبائل لخم و جذام و غسّان و عامله را هم با خود همراه ساخته و آماده شده‌ اند و پيشاهنگان خود را به بلقاء گسيل داشته و آنجا اردو زده ‌اند و هرقل هم در حمص باقى مانده است. اين موضوع را ديگران به آنها گفته بودند و آنها هم به مسلمانان گفتند.

آماده سازی سپاه مسلمانان

چنين خبرى براى مسلمانان كه در برابر سپاهيان شام، نيروى اندكى داشتند تا اندازه‌اى نگران كننده بود. آنان مى‌بايست به تناسب، سپاه بزرگى فراهم آوردند و طبعا چنين اقدامى نمى‌توانست در پنهانى صورت گيرد.[۶] رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) نمايندگانى را به مناطق مختلف و از جمله مكه فرستادند تا مردم را براى اين سفر آماده كنند. آن حضرت مقصد را بيان كرد و به عنوان يك تكليف شرعى از مسلمانان خواست تا در آن شركت كنند.

صرف نظر از آنچه مربوط به جنگ با روميان مى ‌شد، غزوه تبوك از جهاتى يك آزمايش براى مسلمانان و آشكار كردن منويات باطنى آنان بود. دليلش نيز آن بود كه سفر مزبور در فصلى بسيار گرم، در راهى بسيار طولانى و با وجود مشتقات فراوان، و درست در زمان رسيدن محصولات و وقتى بود كه مردم علاقه‌ مند بودند تا زير سايه درختانشان بنشينند.[۷]

مشكل سفر تا به آنجا بود كه، به حق آن را «جيش العسره» ناميدند.

نافرمانی برخی مسلمانان

زمانى كه بسيج عمومى اعلام گرديد، اعتراض برخى از مسلمانان ضعيف الايمان آغاز شد. در آن ميان، منافقان كه اكنون بيش از هر زمان ديگر بودند فعال شدند. بهانه جويان براى رفع مسئوليت از خويش، انواع بهانه ‌ها را مطرح كردند و كوشيدند تا به نحوى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) اجازه ماندن در مدينه را بگيرند.

در اين ميان گروهى از منافقين مدينه مى گفتند: شما فكر نكنيد اين جنگ مانند ديگر جنگها باشد؛ لشكر روم است و يك تن از شما را زنده نگذارند و حتى اين خيال را بسر مى پروراندند كه چون پيغمبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شكست خورد، مدينه را به تصرف درآورند و بستگان رسول و ديگر مسلمانان را از شهر برانند.

تعدادی از آيات سوره توبه روحيه حاكم بر مسلمانان را در اين دوره كه سالهاى آخر حيات پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم است نشان مى ‌دهد. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از روى دلسوزى به آنان اجازه ماندن داد.

انهدام پایگاه منافقان

رسول خدا (صلّى اللّه عليه و آله) خبر يافتند كه: مردمى از منافقان در خانه «سويلم» يهودى فراهم مى ‌شوند و مردم را از كار آماده شدن براى سفر جهاد بازمى‌ دارند، پس «طلحة بن عبيد اللّه» را با چند نفر از أصحاب بر آنان فرستاد و او را فرمود كه: خانه سويلم را بر سر آنان آتش بزند، طلحه چنان كرد و «ضحّاك بن خليفه» خود را از پشت بام بينداخت و پاى او بشكست و همراهانش نيز چنان كردند و گريختند[۸]

گریه کنندگان

كسانى مجاز به ماندن بودند، اينان عبارت بودند از ناتوانان، مريضان و نيز كسانى كه نمى‌توانستند هزينه سفر خويش را تأمين كنند. گروهى از اين افراد، از اين كه توان رفتن نداشتند به شدت ناراحت بودند. خداوند در آيه 92 توبه، درباره ايشان مى‌ فرمايد: «و نيز آنان كه نزد تو آمدند تا ساز و برگ نبردشان دهى، و تو گفتى كه سازو برگى ندارم، و آنها براى خرج كردن هيچ نيافتند و اشك ريزان و محزون بازگشتند، گناهى نيست. خشم و عذاب خدا بر كسانى است كه در عين توانگرى از تو رخصت مى ‌خواهند و بدان‌ خشنودند كه با خانه نشينان در خانه بمانند. خدا دلهايشان را مُهر بر نهاده است كه نمى‌ دانند.

کسانی که انتظار مخالفتشان نمی رفت

آيه 118 اشاره به سه نفر از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دارد كه به هيچ روى انتظار تخلّف از آنان نبود. يكى از آنان كعب بن مالك شاعر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) در جنگ ها بود كه بارها به اطاعت محض از دستورات (رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم) افتخار كرده بود و ما يكى از آن اشعار را در جاى ديگرى آورده‌ ايم. دو نفر ديگر مرارة بن ربيع و هلال بن اميه بودند. اينان حتى پس از اصرار رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) راضى به رفتن نشدند و رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) طبق دستور خداوند كه فرموده بود تا از آنان اعراض شود، در بازگشت، به هيچ روى با آنان هم سخن نشدند. به ديگر مؤمنان نيز دستور داده شد تا از آنها دورى كنند. اينان در شمار منافقان نبودند بلكه تنها از روى بى‌ توجهى به فرمان رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) و دنيا طلبى چنين كردند.

پس از بازگشت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و مسلمانان، آنان به اجبار به كوهها پناه بردند. خانواده ايشان، غذا برايشان مى‌بردند، اما با آنها سخن نمى‌گفتند تا آن كه خداوند توبه آنان را پذيرفت: [۹] «و نيز خدا پذيرفت توبه آن سه تن را كه از جنگ تخلّف كرده بودند تا آنگاه كه زمين با همه گشاديش بر آنها تنگ شد و جان در تنشان نمى‌گنجيد و خود دانستند كه جز خداوند هيچ پناهگاهى كه بدان روى آورند ندارند. پس خداوند توبه آنان را بپذيرفت تا به او باز آيند، كه توبه پذير و مهربان است.»

سپاه مسلمانان

به هر روى پس از تبليغ فراوان، حدود سى هزار نفر كه به همراهشان ده هزار اسب بود آماده حركت سمت تبوك شدند.[۱۰]

جانشینی امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب در مدینه و حدیث منزلت

حضرت رسول (صل الله علیه و آله و سلم)، حضرت على علیه السلام را به جاى خويش در مدينه بگماشت و رهسپار تبوك گشت؛ اما منافقان ساكت نماندند و شايع ساختند كه پيغمبر از اين جهت «على» را با خود نبرد كه از او كدورتى به دل داشت. على علیه اسلام شتابان از شهر بيرون شد و در منزل «جرف»، به رسول خدا پيوست و ماجرا را به حضور ایشان معروض داشت.

پيغمبر او را به برگشت امر نمود و در حضور اصحاب اين جمله به وى فرمود: «أما ترضى ان تكون منّى بمنزلة هارون من موسى الاّ أنّه لا نبىّ بعدى» (دوست ندارى كه تو نسبت به من به منزله هارون باشى نسبت به موسى، با اين تفاوت كه تو پيغمبر نيستى زيرا پس از من پيغمبرى نباشد؟!)؛ از این رو حدیث مزبور به نام حدیث منزلت مشهور شد.[۱۱]

حرکت سپاه اسلام

به هر حال سپاه اسلام به راه خويش ادامه داد و در هيچ سفرى چنين سختى و مشقت بر مسلمانان نرفته بود كه بيشتر لشكريان پياده و از نظر آذوقه آنچنان در مضيقه بودند كه گاه دو نفر به يك دانه خرما تغذيه مى نمودند و از حيث آب كه در منازل بين راه، آب ناياب بود و بسا شترى مى كشتند و رطوبت احشاى آن به جاى آب مى نوشيدند.

مسجد ضرار

آيات ديگرى از اين سوره درباره «مسجد ضرار» است. زمانى كه مسجد قبا به دست اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و بنى عمرو بن عوف ساخته شد و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هر از چندى در آن نماز مى‌ گزارد، بنى غنم بن عوف نيز از روى نفاق و حسادت مسجدى در كنار مسجد قبا ساختند و از آن حضرت خواستند تا در آن نماز بخواند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم كه آماده حركت به سوى تبوك بود، فرمود: پس از بازگشت چنين خواهد كرد. اما خداوند آن حضرت را از نماز خواندن در مسجد مزبور كه نامش را «ضرار» گذاشت نهى كرده و فرمود: وَ الَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِداً ضِراراً وَ كُفْراً وَ تَفْرِيقاً بَيْنَ الْمُؤْمِنِينَ وَ إِرْصاداً لِمَنْ حارَبَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ مِنْ قَبْلُ وَ لَيَحْلِفُنَّ إِنْ أَرَدْنا إِلَّا الْحُسْنى‌ وَ اللَّهُ يَشْهَدُ إِنَّهُمْ لَكاذِبُونَ، خدا شهادت دهد، آنهاكه مسجدى مى‌سازند تا به مؤمنان زيان رسانند و ميانشان كفر و تفرقه اندازند و تا براى كسانى كه مى‌خواهند با خدا و پيامبرش جنگ كنند كمينگاهى باشد، آنگاه سوگند مى‌خورند كه ما را قصدى جز نيكوكارى نبوده است، دروغ مى‌گويند. هرگز در آن مسجد نماز مگزار، مسجدى كه از روز نخست بر پرهيزگارى بنيان شده [مسجد قبا] شايسته‌تر است كه در آنجا نماز كنى. در آنجا مردانى هستند كه دوست دارند پاكيزه باشند، زيرا خدا پاكيزگان را دوست دارد.» رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در بازگشت دستور داد تا آن مسجد را به آتش كشيدند.[۱۲]

تشنگی ابوذر غفاری

در ميانه راه ابوذر بخاطر ضعف شترش از راه ماند و پس از چند روز با پاى پياده خود را به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم رساند. برخى گفته بودند كه ابوذر از سپاه تخلّف كرده است. با رسيدن او رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: ابوذر تنها راه مى‌رود، تنها مى‌ميرد و تنها مبعوث مى ‌شود. [۱۳]

گم شدن شتر رسول خدا(ص) و استفاده تبلیغی منافقان

در يكى از منازل شتر رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) كه نامش «قصواء» بود گم شد. منافقان گفتند: آيا او گمان مى ‌كند رسول خداست و از آسمان خبر مى‌ دهد و نمى ‌داند شترش كجاست؟

اندكى بعد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) فرمودند: يكى از منافقان چنين گفته؛ آنچه من مى ‌دانم همان است كه خداوند به من تعليم داده، اكنون شتر من در فلان شِعْب است و افسارش بر درختى در آنجا مانده.[۱۴]

غزوه تبوک

رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) به مدت بيست روز در منطقه تبوك ماند و پس از آن بدون آن كه برخوردى با دشمن روى دهد به مدينه بازگشت.

در مدتى كه آن حضرت در تبوك بود، سريه ‌اى را به سوى منطقه دومة الجندل [۱۵] اعزام كردند. حاكم آن ناحيه اكَيْدِر بن عبد الملك از قبيله كنده، وابسته به شاهان غسّانى شام و نصرانى مذهب بود. خالد موفق شد اكيدر را نزد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) بياورد، [۱۶] پس از آن نامه‌ اى از رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى مردمان دومة الجندل نوشته شد.

از سوى رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) براى مردمان «جرباء» ، «مقنا» و «أذرُح» نيز معاهده ‌اى نوشته و قرار بر آن شد تا در برابر گرفتن تأمين از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در رجب هر سال، يكصد دينار به آن حضرت بپردازند. [۱۷]

بدين ترتيب رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم ضمن غزوه تبوك توانست تا با قبايل عرب مسيحى نواحى جنوبى شامات ارتباط برقرار كرده و معاهداتى را از موضع برتر با آنان امضا كند.

اصحاب عقبه

بازگشت به مدینه و وقایع پس از آن

پیامبر در رمضان سال نهم به مدینه بازگشت.[۱۸] آن حضرت عذر و سوگند کسانی را که از رفتن به غزوه تبوک سرباز زده بودند، پذیرفت و برایشان استغفار کرد اما امر فرمود که مسلمانان با سه تن از آنان، سخن نگویند و نشست و برخاست نکنند. آن سه تن توبه کردند و خداوند آیات ۱۱۷ تا ۱۱۹ سوره توبه را نازل فرمود و آنان را بخشید.[۱۹]

غزوه تبوک و آیاتی که در شأن آن نازل شد، منافقان را رسوا و اهداف و نقشه‌های بعدی آنان را برملا کرد و تأثیری بزرگ در گسترش و نفوذ اسلام در سراسر جزیرة العرب نهاد.

فواید غزوه تبوک

در اين غزوه هر چند جنگى رخ نداد ولى اين سفر را فوايد بسيار به همراه داشت از جمله:

  • نمايش شوكت اسلام و فداكارى مسلمين و آمادگى آنها در آن شرايط در برابر روم، بزرگترين دشمن مسلمانان
  • دیگر برافتادن نقاب نفاق از چهره برخى مسلمان نماها
  • فايده ديگر معجزاتى كه از حضرت در آن سفر به وقوع پيوست و مزيد ايمان مؤمنان شد و در تاريخ به ثبت رسيد.

اصحاب عقبه

در بازگشت رسول خدا صلی الله علیه و آله از تبوك به مدينه، منافقانى كه همراه بودند تصميم گرفتند كه در گردنه ميان تبوك و مدينه (عقبه هرشى) شبانه رسول خدا را از بالاى شترش دراندازند تا در ميان دره افتد و كشته شود.

اين عده منافقان را بيشتر مورخان دوازده نفر گفته اند، اگر چه در تعيين دوازده نفر هم ميان مورخان اسلامى اختلاف است.

به هر حال، چون رسول خدا صلی الله علیه و آله نزديك آن گردنه رسيد، خداى متعال او را از تصميم منافقان باخبر ساخت، پس به اصحاب خود فرمود تا از وسط دره عبور كنند و خود از بالاى گردنه رهسپار شد، «عمار بن ياسر» و «حذيفة بن يمان» در ركاب وى بودند و منافقانى كه به منظور عملى سـاختن مقصود خود به دنبال وى مى رفتند، مى خواستند دست به كار شوند، رسول خدا به خشم آمد و حذيفه را فرمود تا آن ها را دور كند و چون حذيفه بر آن ها حمله برد از ترس آن كه رسوا شوند، با شتاب خود را به ميان سپاه انداختند مقريزى از ابن قتيبه، اسامى اصحاب عقبه را بدين ترتيب نقل مى كند:

  1. عبداللّه بن ابى
  2. سعد بن ابى سرح
  3. ابو حاضر اعرابى[۲۰]
  4. جلاس بن سويد
  5. مجمع بن جاريه
  6. مليح تيمى[۲۱]
  7. حصين بن نمير
  8. طعيمة بن ابيرق
  9. مرة بن ربيع
  10. ابو عامر راهب (پدر حنظله غسيل الملائكه) [۲۲]

پانویس

  1. الموسوعة العربیة العالمیة ، ذیل مادّه ؛ قثامی ، ج 1، ص 85
  2. بلاذری ، ص 67؛ بکری ، ج 1، ص 303)
  3. جوادعلی ، ج 1، ص 167؛ کحّاله ، ص 131
  4. ابن رسته ، ص 183؛ ابن خرداذبه ، ص 150
  5. انباط، ساكنان نواحى نزديك شام و باتلاقهاى خشك شده كه به عبارت ديگر آنها را ساقطه هم مى‌گويند
  6. كعب بن مالك مى ‌گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم در غزوات گذشته خبر مربوط به مقصد را پنهان نگاه مى‌داشت اما اين بار چنين نكرد زيرا سفرى دشوار بود و مردم مى‌بايست خود را آماده مى‌كردند. طبقات الكبرى، ج 2، ص 167؛ المنصف، ابن ابى شيبه، ج 7، ص 422؛ المغازى، ج 3، ص 990
  7. السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 516
  8. سيره ابن هشام، ج 4، ص 160. م.
  9. مجمع البيان، ج 5، ص 79؛ المغازى، ج 3، صص 1053- 1052؛ المصنف، ابن ابى شبيه، ج 7، ص 423؛ كعب مى‌گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دستور داده بود كه« لايكلمنا احد و لا يسلم علينا احد و لايرد علينا سلام» اين وضعيت چهل روز به طول انجاميد.
  10. المغازى، ج 3، ص 1002
  11. محمد بن سلیمان کوفی، مناقب الامام امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب علیه‌السلام، ج۱، ص۴۹۹ـ۵۴۲، چاپ محمدباقر محمودی، قم ۱۴۱۲.
  12. المغازى، ج 3، ص 1046؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 530
  13. المغازى، ج 3، ص 1001؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 524؛
  14. المغازى، ج 3، ص 1010؛ السيرة النبويه، ابن هشام، ج 4، ص 523
  15. منطقه‌اى است در شمال كشور سعودى با فاصله 450 كيلومترى از تمياء
  16. المغازى، ج 3، ص 1027؛ طبقات الكبرى، ج 2، ص 166؛ اين نقل مى‌گويد كه خالد اكيدر را در مدينه نزد آن حضرت آورد.
  17. المغازى، ج 3، ص 1032
  18. محمد بن عمر واقدی، کتاب المغازی للواقدی، ج۳، ص۱۰۵۶، چاپ مارسدن جونز، لندن ۱۹۶۶.
  19. محمد بن مسلم زهری، المغازی النبویه، ج۱، ص۱۰۸ـ۱۱۱، چاپ سهیل زکار، دمشق ۱۴۰۱/ ۱۹۸۱.
  20. ناشناخته است.
  21. ناشناخته است.
  22. تاريخ يعقوبى، ج 2/68 و منابع ديگر.

منابع

  • سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف».
  • دانشنامه جهان اسلام، مدخل "غزوه تبوک" از علی بهرامیان، موسسه دائرة المعارف الفقه الاسلامي، در دسترس در کتابخانه مدرسه فقاهت، تاریخ بازیابی: 7 اردیبهشت 1393.
  • محمد ابراهيم آيتي، چكيده تاريخ پيامبر اكرم (ص)، به كوشش : دكتر ابوالقاسم گرجي، تلخيص : جعفر شريعتمداري ، بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي و سازمان مطالعه و تدوين كتب علوم انساني دانشگاهها (سمت) ، چاپ اول : پاييز 1378 در دسترس در سایت غدیر، بازیابی:7 مهر 1393