تقیه

از دانشنامه‌ی اسلامی
نسخهٔ تاریخ ‏۲۹ سپتامبر ۲۰۱۲، ساعت ۰۷:۴۴ توسط مهدی موسوی (بحث | مشارکت‌ها) (ایجاد صفحه)
(تفاوت) → نسخهٔ قدیمی‌تر | نمایش نسخهٔ فعلی (تفاوت) | نسخهٔ جدیدتر ← (تفاوت)
پرش به ناوبری پرش به جستجو

این مدخل از دانشنامه هنوز نوشته نشده است.

Icon book.jpg

محتوای فعلی بخشی از یک کتاب متناسب با عنوان است.

(احتمالا تصرف اندکی صورت گرفته است)


منبع: سید مصطفی حسینی دشتی، فرهنگ «معارف و معاریف»، خلاصه ای از مدخل «تقیه»


تقیه در لغت

«تقیّه» اسم مصدر اتّقاء است که در آن تاء بدل واو آمده، مانند «تهمة». این کلمه در لغت به معنای پرهيز از خطر می باشد.


تقیه در اصطلاح

«تقیه» در اصطلاح شرع یعنی خوددارى از اظهار عقيده و مذهب خويش در مواردى كه ضرر مالى يا جانى يا عرضى(آبرو) متوجه شخص باشد؛ و به تعبير ديگر: رهانيدن خويش از خطرى كه از ناحيه ديگرى به انسان متوجه است، با گفتار يا كردار، بر خلاف وظيفه اوليه شرعيه.

قرآن کریم در اين باره مى فرمايد: «لا يتّخذ المؤمنون الكافرين اولياء من دون المؤمنين و من يفعل ذلك فليس من الله فى شىء الاّ أن تتّقوا منهم تقيةً و يحذّركم الله نفسه و الى الله المصير»; اهل ايمان را نشايد كه مؤمنان را واگذارند و كافران را به دوستى گزينند و هر كه چنين كند رابطه اش با خدا گسيخته است جز اينكه بخواهد از اين رهگذر، شرّ آنها را از خود دفع سازد. (سوره آل عمران: 28)


جواز تقیه

مسئله تقيه و رعايت آن در مذهب شيعه رائج و معمول بوده، زیرا پيشوايان اين مذهب، يعنى امامان و اوصياء معصوم رسول الله (صلی الله علیه و اله) در عصر حكّام بنى اميه و بنى عباس ـ كه از نظر شيعه زمامداران باطل و غاصبان مقام خلافت مي باشند ـ مى زيسته اند، و با توجه به موقعيت اجتماعى امامان و اعتقادى كه بخش عظيمى از مردم به اولويت آنها به مقام زمامدارى مسلمين داشته اند، زمامداران وقت، آنها را براى مقام خويش خطر قطعى مى پنداشته و از نفوذ آنها سخت در هراس بوده اند؛

لذا پيوسته آنها را زير نظر مى داشته، و آنان در كنار چنان حكّامى در محدوديت شديد مى زيسته اند. از اين رو بسا مى شده ـ به منظور حفظ جان خود و جان پيروانشان ـ مسئله اى را بر خلاف واقع و بر وفق نظر علماء مورد تأييد حكومت وقت، بيان مى داشته اند. و گاه مى شده كه خود امام در مورد حكمى از احكام بر خلاف علم خود و به مقتضاى تقيه عمل مى كرده، چنانكه اگر حاكم وقت، روزى را كه از نظر امام، روز آخر ماه رمضان بود، عيد فطر اعلام مى كرد، امام نيز به ناچار آن روز را افطار مى نمود.

مرحوم طبرسى ذيل آيه: «و اذا رأيت الذين يخوضون فى آياتنا فاعرض عنهم...فلا تقعد بعد الذكرى مع القوم الظالمين)(انعام:68)، نوشته است كه جبائى (از مفسرين اهل سنت) گفته: «اين آيه دلالت دارد بر بطلان قول شيعه كه تقيه را بر پيغمبر و امام جايز مى دانند».

سپس مرحوم طبرسى در پاسخ مى گويد: «شيعه در موردى تقيه را بر امام جايز مى داند كه آن حكم، قبلاً بيان شده باشد و حجت بر مكلف تمام باشد، و اما اگر تنها راه دسترسى مكلف به حكم همين مورد باشد، امام را نرسد كه در آن مورد تقيه كند». (مجمع البيان:3 ـ 4/490)


تقیه در روایات اهل بیت علیهم السلام

مرحوم شيخ صدوق: محمد بن على بن بابويه قمى در كتاب «اعتقادات» خود كه حاكى از اعتقادات شيعه است در باب «اعتقاد به تقیه» مى نويسد:

"اعتقادنا فى التقية انها واجبة، من ترَكها كان بمنزلة من ترك الصلاة. وقيل للصادق(علیه السلام): يا ابن رسول الله! انا نرى فى المسجد من يعلن بسبّ اعدائكم و يسميهم. فقال: «ما له لعنة الله، يعرّض بنا. و قال تعالى: (و لا تسبوا الذين يدعون من دون الله فيسبّوا الله عَدوَاً بغير علم)(سوره انعام: 108) و قال الصادق (ع) فى تفسير هذه الآية: «فلا تسبّوهم فانهم يسبّوا عليكم...»."

(اعتقاد ما در باب تقيه آن است كه آن واجب است، هر كه ترك تقيه نمود مانند كسى است كه ترك نماز نموده و بخدمت امام صادق عليه السّلام عرض شد كه: يا ابن رسول اللَّه ما مى‌ بينيم در مسجد مردى را كه فاش دشنام به دشمنان شما ميدهد و نامشان ميبرد، آن حضرت فرمود: او را چه می شود، خدا لعنتش كند، ما را در معرض اذيت مي اندازد، بتحقيق كه حقتعالى فرموده: دشنام مگوئيدآنان را كه غير خداوند را ميخوانند كه آنها دشنام ميدهند خدا را بظلم و تعدى بدون علم‌... و تقيه واجبى است كه تركش جايز نيست تا خروج قائم عليه السّلام‌ و هر كه تركش كند پيش از خروج آن حضرت بتحقيق كه از دين خدا بيرون رفته و از دين اماميه خارج شده و مخالفت خدا و رسول و ائمه عليهم السّلام نموده.)[۱]

همچنین در مورد «تقیه» احادیث زیر قابل توجه است:

  • اميرالمؤمنين (علیه السلام) فرمود: «ما را نزد دشمنانمان ستايش مكنيد بدين منظور كه دوستيتان با ما ابراز داريد زيرا اين باعث شود كه خود را نزد حكومت زمانتان خوار سازيد».
  • در حديث آمده كه امام سجاد (علیه السلام) از روى تقيه با امامان جور نماز جمعه مى گزارد ولى آن را به چيزى نمى گرفت و سپس خود نماز ظهر مى خواند.
  • امام باقر (علیه السلام) فرمود: «تقيه بدين جهت واجب شده كه جانها مصون ماند و اگر تقيه باعث ريختن خون كسى شود آنجا تقيه جايز نيست».
  • امام صادق (ع) فرمود: «هر قدر زمان به ظهور دولت حقه نزديكتر شود تقيه شديدتر گردد». محمد بن مسلم از امام باقر (علیه السلام) روايت كند كه فرمود: «تقيه در همه چيز جارى است و هر آنچه كه آدمى بدان ناچار باشد خداوند آن را برايش حلال نموده است» .
  • امام صادق (ع) فرمود: «تقيه هيچ كس به تقيه اصحاب كهف نرسد ; زيرا آنان در مراسم اعياد رسمى (حكومت وقت) شركت مى نمودند و (حتى) زنار مى بستند ـ و در عين حال بر دين خويش استوار بودند ـ از اين رو خداوند اجر آنها را مضاعف ساخت».


  • امام صادق (ع) فرمود: «از ما نيست كسى كه تقيه را در حضور دوستان مطمئن عادت خويش نسازد كه در حضور دشمنان خوى او گردد».
  • امام صادق (ع) فرمود: «به كار بستن تقيه در دار التقيه (سرزمينى كه خطر دشمن محسوس باشد) واجب است و اگر كسى سوگند ياد كند كه تقيه نكند ، تخلف از چنين سوگند ، گناه نبوده و كفاره ندارد، باشد كه بدين وسيله ظلمى را از خود دفع سازد».
  • ابو عمرو كنانى گويد: امام صادق (ع) به من فرمود: «اى ابا عمرو ! اگر من تو را حديثى گويم يا فتوائى دهم و پس از مدتى همان حديث يا مسئله را از من بپرسى و من بر خلاف پاسخ قبل ، تو را پاسخ دهم كداميك از دو گفته مرا مى پذيرى؟» گفتم: پاسخ اخيرتان را حجت دانم. فرمود: «اى ابا عمرو ! درست گفتى، خدا نخواسته جز به پنهانى به دينش عمل شود، و چون شما (اصحاب) بدين روش عمل كنيد به سود ما و شما خواهد بود».
  • حماد بن واقد لحام گويد: در يكى از كوچه هاى مدينه به امام صادق (ع) برخورد نمودم، روى خود را از آن حضرت برگرداندم و گذشتم گوئى او را نمى شناختم، ساعتى بعد به خدمتش رفتم و از كرده خويش پوزش خواستم و گفتم: بدين منظور اين كار كردم كه مبادا خطرى متوجه شما شود. فرمود: خدا تو را رحمت كند، ولى ديروز در فلان جاى شهر مردى مرا ديد و گفت: «عليك السلام يا ابا عبدالله» وى كار درستى نكرد، وى عمل زيبائى انجام نداد.
  • عبدالله بن عطا گويد: به امام باقر (ع) عرض كردم: دو نفر را از مردم كوفه دستگير كردند و به آنها گفتند: بيزارى خود را از على(ع) اعلام كنيد. يكى از آن دو قبول كرد و اعلام بيزارى نمود و او را رها ساختند ولى ديگرى امتناع نمود و او را كشتند، حال اين دو چگونه است؟ فرمود: اما آنكه اظهار بيزارى نموده وى مردى دانشمند به دين خود بوده، و اما آن كه امتناع جسته و بيزارى خويش را اعلام ننموده مردى بوده كه به رفتن به بهشت عجلت ورزيده.[۲]


پانویس

  1. إعتقادات الإمامية (للصدوق)، ترجمه حسنى، ص: 131
  2. بحارالانوار:75 / 395 و436)