الله
«الله» اسم ذات خدای تعالی است و نامهای دیگر، دلالت بر صفات او یا بر افعال او میکنند، مانند رحمان و قادر و خالق. او آفریدگار جهان و واجب الوجود بالذات، یگانه و بینیاز است؛ نه از چیزی پدید آمده -بلکه قدیم است- و نه فرزندی دارد و نه مانند و همتایی. در هیچ صفحه از قرآن کریم نیست که نام خدا و یا صفتی از صفات یا فعلی از افعال یا دلیلی بر هستی او نیامده باشد.[۱] در قرآن حدود صد اسم برای خداوند آمده است که در واقع صد صفت است، ولی هیچکدام جامعیتی را که «الله» دارد، ندارند؛ چون آنها هر کدام یکی از کمالات او را نشان می دهند، ولی این نام، جامع همه صفات کمالیه است.
محتویات
واژه الله
واژه الله در لغت
کلمه «الله» اسم عَلَم (نام خاصّ) است برای ذات «واجب الوجود»، به لحاظ جامعیت صفات ذاتیه و نعوت کمالیه در او، یعنى کسى که پرستش حقّ اوست، چرا که او ـ تعالى ـ بر آفرینش اشیاء و حیات بخشیدن به آنها و تفضّل به آنها به انواع نعمتها توانا است. پس این نام ـ مفهوماً ـ جامع همه صفات کمال و شامل همه اسماء دیگر حضرت بارى ـ عزّ اسمه ـ مى باشد.[۲]
درباره ریشه لغت «الله» و مبدأ اشتقاق آن چند نظر وجود دارد؛ بعضی گفته اند این کلمه از «اله» مشتق است و بعضی دیگر گفته اند که از «وله» گرفته شده است. اگر از «اله» مشتق شده باشد، «اله» بر وزن فعال بمعنای مفعول است، مانند کتاب به معنای مکتوب. یعنی ذات شایسته پرستش که کامل از جمیع جهات است. چون موجودی که خودش مخلوق دیگری است و یا دارای نقص است، شایسته پرستش نخواهد بود؛ پس همینکه گفته می شود «الاله» یعنی آن ذاتی که بگونه ای است که او را باید پرستش کرد و قهرا این معانی در این کلمه نهفته است، ذات مستجمع جمیع کمالات و مبرا از هر گونه سلب و نقص.
و اگر از «وله» مشتق شده باشد، وله یعنی تحیّر؛ واله یعنی حیران و یا بمعنی عاشق و شیدا است و از این جهت خداوند را «الله» گفته اند که عقل ها در درک کنه ذات مقدسش حیرانند و یا متوجه و عاشق او و پناهنده به اویند. سیبویه، از علمای بزرگ ادبیات عرب، از طرفداران این نظر است که ریشه کلمه «الله» وله به معنای حیرت در مقابل عظمت و یا وله و عشق است.
و احتمال قوی دارد که «اله» و «وله» دو لهجه از یک لغت باشد، یعنی اول وله بوده و بعد آنرا بصورت اله استعمال کرده اند؛ و وقتی آنرا بصورت اله تلفظ نمودند معنی پرستش هم پیدا کرده است. بنابراین معنی الله چنین می شود: آن ذاتی که همه موجودات، ناآگاهانه واله او هستند و او تنها حقیقتی است که شایستگی پرستش دارد.
می توان گفت که در فارسی لغتی مترادف کلمه «الله» که بشود جای آن گذارد نداریم، و هیچکدام رساننده تمام معنی الله نیستند. زیرا اگر بجای الله «خدا» بگذاریم رسا نخواهد بود، چون خدا مخفف «خودآی» است و رساننده تعبیری است که فیلسوفان می کنند، یعنی «واجب الوجود»؛ و یا شاید به کلمه غنی که در قرآن آمده است نزدیک تر باشد تا به الله. و اگر خداوند استعمال شود باز رسا نخواهد بود، زیرا خداوند یعنی صاحب، و اگر چه الله خداوند هم هست، ولی مرادف با خداوند نیست؛ خداوند یک شأن از شئون الله است.[۳]
به طور کلی نامهاى خداوند دو گونه است:
- نامهایى که منعکس کننده صفتى از صفات پروردگار است؛ مانند رحمان که رحمت عامّه خداوند و رحیم که رحمت خاصّه او را بیان مى کند.
- و نامى که جامع جمیع صفات پروردگار است؛ علم و جود و رحمانیّت و رحیمیّت و قیمومیّت و قدرت و خالقیّت و خلاصه تمام صفات پروردگار در آن جمع است، و آن نام «الله» است. از این رو به هنگام تفسیر آن مى گویند: «ذات مستجمع جمیع صفات کمال»؛ و وقتى واژه «الله» را به کار مى بریم باید به معناى وسیع و جامع آن توجّه داشته باشیم. نتیجه اینکه: تمام نامهاى پروردگار که هر کدام حاکى ویژگى خاصّى از صفات خداست یک طرف، و «الله» که در برگیرنده تمام صفات خداوند است، در سوى دیگر.[۴]
معنای الله در روایات
امیرالمؤمنین علیه السلام در معنای کلمه «الله» می فرماید: «الله معناه المعبود الذى یأله فیه الخلق و یؤله الیه. و الله هو المستور عن درک الابصار، المحجوب عن الاوهام والخطرات».[۵] (الله یعنی معبودی که مخلوقات در شناخت ذات او در حیرت اند و او از چشمها پنهان بوده و از حیطه فکر و وهم بشریت خارج است.)
امام باقر علیه السلام فرمود: «الله معناه المعبود الذى اَلَه الخلقُ عن درک ماهیته و الاحاطة بکیفیته و یقول العرب: اله الرجل: اذا تحیر فى الشىء فلم یحط به علماً... فالإله هو المستور عن حواس الخلق».[۶] («الله» معبودی است که خلق از درک ماهیت و احاطه به ذات او ناتوانند. وقتی عرب می گوید اله الرجل یعنی در چیزی متحیر ماند و به آن علم پیدا نکرد... پس «اله» یعنی موجودی که از حواس و ادراک خلق پنهان است.)
امکان شناخت ذات و صفات خدا
ذات خداوند از عقول و اوهام ما مخفی است، چون ما هر چه تصور کنیم و در اندیشه ما بگنجد، محدود است و او نامحدود؛ و به اصطلاح علمی همه چیز ماهیت دارد و ماهیت قابل وجود و عدم است، اما حقیقت او -جلّ جلاله- عین وجود است که احتمال عدم در او راه ندارد.[۷]
اما در ارتباط با امکان و یا عدم امکان شناخت صفات و افعال باری تعالی سه دیدگاه وجود دارد:
۱. دیدگاه اهل تعطیل؛ که قائلند عقل ما به هیچ وجه توان شناخت صفات و ویژگیهای خداوند را ندارد. طرفداران این گروه به معطّله مشهورند.
۲. دیدگاه اهل تشبیه: طرفداران این دیدگاه بر این باورند که صفات خداوند همان مفهومی را که درباره ما انسانها دارا هستند، دارا می باشند. این گروه به مشبّهه معروفند.
۳. دیدگاه اثبات بلاتشبیه: طرفداران این دیدگاه بر خلاف معطّله، صفات خداوند را قابل شناسایی دانسته و بر خلاف معتقدان به تشبیه، هیچ نوع شباهتی را بین صفات خداوند و صفات انسانها قائل نیستند.
خداوند تعالی عالم و قادر است، همه چیز را دانسته و از روی عمد و آگاهی آفریده، مجبور و مقهور نیست -مانند خورشید که بی علم و اختیار نور فشانده-، و مانند بنّا نیست که خانه پس از ساخته شدن از او بی نیاز باشد، بلکه مانند خورشید است در این که نور پیوسته محتاج به او است و مانند خورشید نیست که نداند چه می کند، و مانند بناست در این که با تدبیر و علم ساخته است. «لَیسَ کَمِثلِه شَیء» (سوره شوری، ۱۱)؛ هیچ چیز مانند او نیست؛ نه از اشیاء خارج است و نه در آنها داخل؛ چنانکه امیرالمؤمنین علیه السلام فرمود: در درون همه چیز است، نه مانند چیزهای دیگر و بیرون از آنهاست، نه مانند بیرون بودن چیزهای دیگر، از همه چیز جداست و عزلت نگزیده، بلکه در صفت جداست. در هیچ چیز حلول نکرده و از هیچ چیز مفارقت ننموده. «هو مَعَکم أینَما کُنتُم» (سوره حدید، ۴) او با شماست هر جا که هستید.[۸]
برهان مختصر بر وجود خدا
انسان عاقل چون در فعلی به تأمل نگرد، خواهد یافت که فاعل او با شعور و اراده است یا نیست؛ نقشی که به عمد بر دیوار کشیده شده و خطی که به عمد بر کاغذ نوشته اند، با آن که به ریختن مرکب و غلطیدن قلم پدید آمده باشد، فرق دارد. از این راه به فاعل با شعور و اراده پی بردند.
خواب های صادق که مردم از قدیم دیدند و تعبیر آن را در بیداری مشاهده کردند، چنان که دانستند موجودات غیبی عالِم به آینده اند نیز، آنها را به وجود عالم غیب هدایت کرد. همچنین گردش آسمان و کواکب به وضع منظم، انسان را فطرتاً به خالق با اراده هدایت می کند، چنانکه اگر ببینیم آسیائی بی سبب می گردد آن را به موجود غیبی نسبت می دهیم. از این ها که بگذریم، نظر در اصل وجود، خود دلیل است: «سَنُرِیهِمْ آیاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنفُسِهِمْ حَتَّى یتَبَینَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یکفِ بِرَبِّک أَنَّهُ عَلَى کلِّ شَیءٍ شَهِیدٌ». (سوره فصلت، ۵۳).[۹]
پانویس
منابع
- نثر طوبی، علامه ابوالحسن شعرانی، واژه "الله".
- آشنایی با قرآن، مرتضی مطهری، ج۲ ص۸۰.
- فرهنگ معارف و معاریف، سید مصطفی حسینی دشتی.
- سوگندهای پربار قرآن، ناصر مكارم شيرازی.